• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • مااول سایرمسئله را عرض بكنيم وبعد از آن چيزى كه بر اين مترتب است وبعد هم راجع اصل قضيه يك وقت اين است كه شخصى كه تكبيرة الحرام ركن صلاة را گفته است آدمى است كه ملتفت است كه تكبيرة الحرام نمى شود دو تا تحقق پيدا كند توجه به اين معنا دارد كه تكرار در تكبيرة الحرام امكان ندارد اين يك صورت است.
     يك صورت هم اين است كه نه ملتفت اين معنا نيست ملتفت هست كه تكبيرة الحرام را گفته است لكن اين معنا را كه تكبيرة الحرام قابل تكرار نيست اين را ملتفت نيست ومى خواهد زيادى بياورد وهمان طورى كه اعتقادش اين است كه همان طورى  كه اعتقادش اين است كه همان طورى كه ركوع را مى شود عمداً زياد بياورد در نماز، تكبيرة الحرام را هم مى شود عمداً زياد كند در نماز وتكبيرة الحرام ثانى را بعنوان اينكه تكبيرة الحرامى است زياده می آورد بى توجه به اينكه نمى شود همچین چيز يك وقت هم اين است كه عامد نيست ملتفت نيست وناسى هست ،ساهى است كه تكبيرة الحرام اول را نسيان كرده است وحالا تكبيرة الحرام بعنوان تكبيرة الحرام بعنوان ايجاد صلاة تكبيرة الحرام مى گويد يا ملتفت است ودر حالي كه مى خواهد بگويد اشتباهاً يك تكبيرة الحرام زائدى،خطأً يك تكبيرة الحرامى زائدى مى گويد اين صورى است كه احتمال مى دهد صورتهاى ديگرى هم باشد.
     آنجاى كه ملتفت است توجه دارد به اين كه دو تا تكبيرة الحرام نمى شود آنجا صحبت يكى اين است كه آيا عزم به استيناف صلاة خوب ديگه آدمى كه مى داند تكبيرة الحرام دو تا نمى شود نمى تواند قصد اين را بكند كه اين دو تا تكبيرة الحرام در اين نماز آوردم ناچار قصد استيناف صلاة مستلزم رفض آن جلو هست يك وقت هم استقلالا هستش نه استلزاماً ، استقلالا بناى رفض دو را مى گذارد وبعد به خيال اينكه با همين رفض باطل مى شود نماز يك تكبيرة الحرام مى گويد براى نماز ثانى .
    حالا راجع اين صورت كه رفض مى تواند انسان اينكه اتيان كند رفضش كند وبه رفض اين آيا رفض مى شود وبعدش يك مصداق ديگرى بياورد حالا در اجزاء ما صحبتش را مى آوريم كسى ركوعى كرده است وحالا مى خواهد اين ركوع را رفضش كند واز جزئيت مصداق اين را بندازدش ويك ركوع ديگرى بياورد كه اين جزء مأموربه بشود اگر اين مأمور مثلاً صحيح باشد ديگرى زيادى ركوعى این نيست اگر ما هم دليل داشته باشيم كسى زياد كند ركوع را در نماز ، نمازش باطل است شامل يك همچنين چيزى نيست اگر اين مطلب درست بشود كه اختيار دست ما باشد كه اين جزئى را كه حالا قرار داديم اين را ما رفضش بكنيم ويك جزء مشابه اين را بياوريم اورااجزاء نماز قرار بدهيم من غير فرق تكبيرة الحرام وساير اجزاء ومن غير فرق مابين نماز وساير عبادات وضو مى خواهم بگيرم وقصد كردم صورت را وتمام شد قصد صورت بعد اين را بگويم نيت بكنم رقط شد اين را رفضش را بكنم ووضو را صورت را بعنوان وضو است بشورم وقتى غسل ثالثه كه بدعت است اين غسل ثالثه هم نيست براى اين كه من الغائش كردم وقتى الغائش كردم ديگر غسله ای من ندارد تا ثالثه باشد آيا يك همچنين مطلبى صحيح است انسان مى تواند يك همچنين كارى بكند قد یتوهم اويقال به اينكه اين نمى شود از باب اينكه خوب امتثال شد امتثال بعد از امتثال مانع دارد اين توهم ناشى از اين است كه خيال شده است كه اجزاءصلاة امتثال دارد اجزاءصلاة اصلاً امر ندارد تا امتثال داشته باشند اگر هم اوامرى متعلق باشد به اجزاء صلاة مثلاً وارد شده است كه ركوع سجود اينها فريضه است امر هم وارد شده باشد اين معناش اين نیست كه امر مولوى نفسى،مولوى غيرى به آن تعلق گرفته است ارشاد است غير از ارشاد هيچ راهى ندارد اوامر متعلق به اجزاء وشرائط اوامر ارشادى اند يعنى با آن اوامر اثبات مى شود كه اين ارشاد به اين است كه اين شرط صلاة اين جزء صلاة است إذا قمت إلى صلاة فغسلو وجوهكم وايديكم اين نه امر غيرى است، نه امر نفسى امر ارشادى است يعنى با اين امر مى خواهد ما را شرطيت اين شى را از براى افهام كند ارشاد به شرطيت اين شى است از براى اين صلاة حتى آنجاى كه فريضه اسمش گفته شده است باز همين است در آنجاى كه فرائض صلاة را حساب مى كنند نقل مى كنند رواياتى هست كه فرائض صلاة يكى از آن هم عبارت از وقت است. يعنى وقت واجب است بر من همان طورى كه در وقت فريضه گفته شده است در ركوع وسجود آنها برديف هم فرائض صلاة است سبع :الوقت وطهور وكذا وسجود وركوع ودعا وتوجه اين فريضه نه معنايش اين است كه شارع مقدس يك وقت نماز را واجب كرده باشد ويك امر وجودى فرضى هم متعلق باشد به ركوع يك امر فرضى هم متعلق بسجود كه اگر يك كسى ترك صلاة را كرد معاقب باشد بر ترك صلاة ومعاقب باشد بر ترك ركوع ومعاقب باشد بر ترك طهور ومعاقب باشد بر ترك تكبيرة الحرام إلى آخر كه عقابهاى كثيره باشد از براى آنها نه اين طورها نيست. يك امر است يك مأموربه بيشتر از يك امر مأموربه نداريم شارع مقدس آن وقتى كه مى خواست وامر متعلق به صلاة بكند تمام اجزاء شرائط را روى هم گذاشت اعتبار كرده است وعنوان نماز كه يكى از عناوين است عنوان وحدانى است كه تمام این اجزاء شرائط در اين عنوان وحدانى فانى است موقع توجه وتعلق امر ديگر نيست اولش تقدير مى كند آن وقتى كه مى گويد صله ، صلو كما رأيت يصلى اصلاً اجزاءشرائط در آنجا ملاحظه ديگر نشده آنها قبلاًچيز شده است وامر، امر وحدانى يك نحوه وجود وحدانى پيدا كرده است يك مركب وحدانى كه صورت وحدانيه اعتباريه پيدا كرده است این نظیر جيش كه جيش كه اسم از براى يك جمعيت فبما أنه هذا وهذا يك عنوان وحانى دارد جيش عنوان وحدانى دارد امر كه متعلق به اين مى شود يك امر بيشتر متعلق به صلاة نيست يك امر فرضى متعلق به صلاة است وتمام اين اجزاء اصلا نه امر نفسى دارند نه امر غيرى دارند هيچ يك از اينها نيست من مكلفم نماز بياورم از آن طرف هم معرفى كرده است به من كه نماز اولش عبارت از تكبير آخرش عبارت از تسليم اجزائش را يكى دو تا، تا آخر شمردن براى ما شرائطش هم براى ما در سنت شمرده اند اينها همه اوامرى كه تعلق گرفته است كه تكبيرة الحرام بجا بياور، نمى دانم فلان چيز فرض فى صلاة فلان چيز سنة فى صلاة نه اين است كه فرض است يعنى يك فرضى وجودى دارد كه امتثالى دارد مخالفتى دارد اين ها نيست در كار امر شارع به صلاة يك امر است واين يك امر يك امتثال بيشتر ندارد اگر من نماز را بى طهور بجا بياورم نمى گويند چرا طهور را بجا نياوردى، مى گويند چرا نماز نخواندى خوب اين نماز نبود اگر نماز را بدو ن ركوع بجا بياوريم  باز نمى گويند كه ركوع چرا نكردى مى گويند چرا نماز نكردى معاقب است اين آدم به ترك صلاة براى‌اينكه صلاة مع ركوع صلاة آن چيزى كه شارع خاصه نيست لكن ترك كرده مأموربه شارع را، مأموربه شارع عبارت از صلاتى بود كه جامع اجزاء شرائط بود.
     نباءً عليه اين طور نيست كه امثال بعد الامتثال چون ممكن نيست از اين جهت اگر چنانچه كسى تكبيرة ثانيه را چيز بكند اگر چنانچه بخواهد تكبيرة ثانيه را بگويد اين من باب امتثال بعد الامتثال است واين حرفها نيست در كار حالا صحبت اين است كه روى اين صورتى كه ما در حال التفات در حال توجه است يك تكبير گفت القاء كرد آن تكبير ثانى را وتكبير دوم مى خواهد بگويد آيا با اين القاء وبا اين رفض آیا رفض مى شود این ماموربه آيا از بين مى رود اين مأموربه اين شى كه جزء است يا خير دليلى بر اين مطلب نيست هيچ دليلى ما نداريم براى اينكه با رفض ، رفض بشود من كه تكبيرة الحرام را گفتم ، تكبيرة الحرام گفته شد به ما أنه جزء صلاة گفته شد وعزم من بر عدم تكبيرة الحرام يا رفض من بر تكبيرة الحرام را دليل مى خواهد كه اين را از بين ببرد اين در صورتى كه من همين طور بخواهم مستقلاً رفع بكنم يا به تبع بگويم رفض وعزم بر خلاف موجب چيز است وقد يتوهم به اينكه نه عزم موجب اين مى شود كه نيت ديگر استدامه نداشته باشد ونماز يك امريت كه بايد با نيت تحقق پيدا بكند اين اولاً اينكه در باب نماز كه نيت لازم داريم اينطور نيست كه نيت در اين فرجه ها هم لازم است بايد هر فعلى كه انسان اتيان مى كند با نيت باشد مثل صوم نيست گر چه در صوم بحسب روايات كه وارد شده است آن جورها نيست كه آدم خيال مى كند.
    در صوم بحسب قاعده اين است كه صوم يك امساك مع نيت است من طلوع فجرإلى ذهاب العمره وبايد انسان مستمراًاين نيت را داشته باشد قائلاً اقتضاء مى كند كه اگر در يك حالى از حالات بى نيت باشد يا بخواهد قصد خلاف بكند اين مبطل است اگر چه كسى كه مسافر بود در حال سفر هم بنا داشته است كه آنجا اصلش نباشد بعد آمد در وطنش آنجا وماه رمضان بود واجب است كه روزه بگيرد تا قبل ظهر رسيد روزه بگيرد همان نيت تتمه روزه را كافیست از چيز يا اگر ملتفت نبوده است قبل از ظهر ملتفت شده است قبل ظهر وقتى كه قصد بكند اگر بجا نياورده روزه اش صحيح است در روزه قاعده اين طور است لكن در اين طرف خلاف قاعده هم داريم .
    اما در وضو در صلاة در غسل ، غسل هم كه دليل بر خلاف اش هست اين طور نيست كه وضو هم نيتى داشته باشد كه بايد اين مصداق را كه من ايجاد مى كنم نيت وضو هم هيچ جا نرود اين بايد تا اخر نيت وضو همراهش باشد چون معيارى كه ثابت مى كند اين است كه من وقتى كه فعلى ايجاد مى كنم بايد با نيت باشد حالا بعد از اين فعل اگر چنانچه من بداء اينكه نه من نمى خواهم وضو بگيرم ثم دوباره برگشتم می خواستم وضو بگیرم  اين اسباب اين بشودكه بواسطه اينكه استدامه نيت نداشته است  باطل شد اين واين جزء سابق وجوه لاحق ديگر قابل الحاق نيست اين بى دليل است اين بايد دليل شرعى داشته باشد ما مى بينيم كه در مثل غسل كه يك طرف حالا مى شورند هر چى هم ديگه بخواهند خلافش بكنند هيچ خبرى نيست انطرفش هم بعد از سه سال ديگر اگر اين طرف راشست بعد از سه سال ديگر طرف ديگر را بعد از سه سال ديگر طرف ديگر را غسلش صحيح است دليل بر اينكه وحدتى لازم دارد يك اتحادى مى خواهد يك وحدت عرفه اى باشد دليل بر خلاف است پس نباءً عليه اين معنا كه گفته بشود كه اين نيت چون ندارد  اين قصد خلاف كرده است آدمى كه قصد خلاف كرده نيت ندارد اگر مقصود نيت اين است كه در اين مصداق تتمیم اين مصداق نيت لازم دارد واتمام مى شود يعنى در اين فرجه ها هم مى بايد نيت داشته باشيم اين دليل نيست واگر مقصود اين است كه نيت صلاة داشته باشد نيت صلاة دارد نيت صلاة واداشته اش به اينكه اين را مصداق را اتيان بكند نه اينكه حالا ديگه نيت صلاة ندارد نيت صلاة دارد ودر فرجه ها هم اگر نيت صلاة را نداشته باشد دليل نداريم كه بر گردد اصلاً ما نماز ديگه نمى خواهيم بخوانيم بايد بر گردد دوباره بر گردد بخواهيم بخوانيم دليل نداريم بر اينكه در اين فرجه نيت لازم است باشد .
    و اما يك احتمال اين است كه نيت يك صورت اين است كه عزم كرده است بر ترك بر رفض آن شى واشتغال هم پيدا كرده است به تكبير ، به تكبيرة الحرام هم اشتغال پيدا كرده به تكبير ثانى اشتغال پيدا كرده آيا اين اشتغال و اين عزم موجب بطلان مى شود قبل از اينكه تكبير تمام بشود موجب بطلان مى شود به مجرد اينكه انسان قصد كرد كه نماز را استيناف بكند كه لازمه اش قصد رفض آن شى است يا مستقلاً رفض كرده آن شى را به خيال خودش وشروع كرد به تكبيرة‌الحرام الله اكبر را الله گفت واكبر آن را باز نگفته يا الف را گفته ما بقى آن را نگفته آيا اين اسباب اين مى شود كه بواسطه اين اشتغال محو صورت نماز بشود كسى كه عزم كرده است يك نماز استينافى بخواند والف الله اكبر را شروع كرد يا الله را گفته وباز اكبر را نگفته تكبيرة‌الحرام باز نگفته اين به مجرد اينكه اين تكبيره را قبل از اينكه تمام بشود اشتغال پيدا كرده به اين آن عزم واين اشتغال موجب بطلان صلاة مى شود وبطلان اين تكبيره مى شود تكبيره اولى مى شود وآ ن طورى كه گفته اند غسل مى گويد ديگه اين وحدت از بين رفت ديگه قابل الحاق اين لا حق به سابق سنت نفهميديم كدام عرف همچنين چيزى را مى گويد و آيا اين مسئله موكول به عرف است يا بايد دليل شرعى داشته باشد موضوعات عرفيه موكول به عرف است اين موضوع ممكن است كه بحسب واقع اين طور باشد كه نه عزم به اشتغال نماز را به هم نزند اين وحدت از بين مى رود كه يك مأموربه است حالا وقتى كه اين طور شد يك مأموربه مى گويد اين نيست از كجا يك همچنين چيزى از بين مى رود كجا اين مطلب را عرف موافقت مى كند كه من به مجرد اين عزم كردم ويك چيزى اشتغال به تكبيرة الحرام پيدا كردم واشتغال به امر منافى پيدا كردم موجب بطلانش است اگر اين طور باشد خوب بايد ملتزم بشوم به اينكه اگر كسى عزم رفض اين را كرد ويك الله اكبرى گفت براى دعا ،برای  نوع خارج نمازى يا خير يك الله اكبر براى اذان گفت براى اقامه گفت بايد باطل شود گمان ندارد يك همچنين انتزامى پيدا بكند اين هم دست وپا كردن براى دليل پيدا كردن است وإلا همچنين دليلى ما نداريم .
    باقى مى ماند كه نعم اين را رفضش كرده است وتكبيرة الحرام هم تمام كرده بعنوان تكبيرة الحرام آورده است تكبيرة الحرام هم گفت تمام شد اين بلا اشكال زيادى تكبيرة الحرام نيست زيادى عمدى تكبيرة الحرام نيست سهوى آن هم باشد زيادى تكبيرة الحرام نيست لكن اين تكبيرة ثانى كه در نماز اين زياد شد ولو تكبيرة الحرام زياد نشده ولى در نماز اين زياد شد آيا ما دليلى داريم كه اگر كسى يك تكبيره اى را بعنوان تكبيرة الحرام آورد در صورتى كه واقعاً تكبيرة الحرام نيست آيا ما دليل داريم كه اين موجب ابطال مى شود ونمازش بواسطه اين باطل مى شود اين هم دليل ندارد اجماع هم اگر باشد روى ركن بودن است روی  اينكه قابل تكرار است. عده اى همچنين قائلند  كه نخير اين هم مثل آن چيزهاى ديگر است آن اجماعى كه به اين مطلب كه ركن است اين عمد سحوش كذا است اولاً نداريم يك همچنين چيزى وثانياً اگر هم باشد آن هم روى اين عنوان نيست كه آن عنوان در تكبيرة الحرام واقعيت ندارد.
     نباءً عليه اين هم يك دليل حسابى ندارد اين لاخلف هاى كه هم گفته اند روى همين معنا است كه ركن است وزيادى ركن موجب ابطال است ودليل ندارد.
     حالا ما فرض مى كنيم كه خير دليل دارد به بطلان يك عزم موجب بطلان است يا عزم بر اشتغال موجب بطلان است يا عزم مع اشتغال الى اتمام موجب بطلان است آيا اگر چنانچه ما قائل شديم تكبيرة ثانى را مى توانيم تصديق كنيم در همه صور.
     اينكه فرموده اند اين است كه إذا كبر اولى للافتتاح ثم كبر ثانیا للافتتاح بطل وابتر اين تكبيره ثانى باطل است وتكبيره اولى هم باطل كرد ما حالا راجع به باطل كردن هم صحبت كرديم بايد ببينيم راجع باطل بودنش بايد چه بگوييم .
    اگر ما عزم را مبطل دانستيم اشكالى در آن نيست كه عزم باطل شود وحالا كه من تكبير مى گويم يك تكبير افتتاحى است براى يك نمازى كه اشكال در آن نيست كسى هم اشكال در اين ندارد اگر اشتغال پيدا كرد وتمام نكرد باز تكبيره را آيا كسى كه اشتغال به تكبير پيدا كرد وما قائل به آن شديم كه اشتغال به تكبير نه عزم ،عزم مع الاشتغال فی الجمله موجب لبطلان اين تكبيره اولى .آيا مى توانيم كه اين تكبير ثانيه را صحيحش كنيم وبگوييم  ديگر احتياجى به تكبيره ثالثه ندارد ظاهر اين است كه بتواند اين موقوف بريك كلمه است ولو اينكه آن كلمه  هم تمام باشد باز حرف دارد .
    آيا آن چيزى كه اول صلاة است چی هست چی اول صلاه است .بحسب روايات تكبيرةالحرام اول صلاة تكبيرة الحرام افتتاح صلاة است لاتفتتح صلاة الا بتكبيرة الحرام اگر تكبيرة  الحرام اول صلاةباشد افتتاح صلاة باشد چه وقت اين تكبيرةالحرام الحرام تكبيرة الحرام است آن وقتى كه تمام مىشود تا الله تكبيرة احراتم نيست الله والف اكبر ،كاف اكبر ،باء اكبر نيست تا راء به آن محل نشود تكبيرة الحرام نيامده است با تتميم الله اكبر من وارد نماز شدم قبل از او وارد نماز نيستم اين كه گفته  شد است كه نه اين تكبيرة الحرام كه گفتى وارد نماز شدی كشف از اين مى كنى كه الف چيز هم در نماز بود كشف از اين معنا مى كنى .
    اين اولا اينكه پيش خود حرف زدن است وتكبيرةالحرام اگر افتتاح صلاة باشد آن وقت بگويند تكبيرةالحرام افتتاح از صلاة اين خلاف گفته شده است واين الف تكبيرة الحرام است اين تكبيرةالحرام نيست الف تكبيرة الحرام اول صلاة اگر افتتاح صلاة هم معنايش اين است كه آنى كه انسان وارد مى شود به او به نماز معنايش اين باشد كه الف تكبيرة الحرام هم انسان را وارد مى كند در نماز خوب بايد بگويند كه الف در تكبيرة الحرام افتتاح صلاه است ونه تكبيرة الحرام افتتاح صلاة .
    اما تصور اين معنا كه همين جزء باشد هم بعد از تكبيرةالحرام جزء باشد اين هم تصور سهوى است يك وقت اين است كه شارع مقدس ملاحظه مى كند تكبيرة الحرام را تكبيرة الحرام كه ملاحظه مى شود اجزاء تكبيرة الحرام كه الف لام اينها اصلاً ملاحظه نمى شود اينها تكبيره الحرام نيستند اصلاً اينها هيچ ملاحظه نمى شوند شارع مقدس تكبيرة الحرام را اول صلاة قرار داده است بعد كه تكبيرة الحرام گفته شد به تبع اين وارد نماز مى شود نه اين است كه ما كشف مى كنيم همچنين كه گفتم اَ  ومن وارد نماز هستم منتها بايد ملحق بشود ما بقى اش همبه آن بعد از اين كه تمام شد من كشف  كنم كه از اول وارد نماز بودم اين خلاف ادله است آن چيزى كه ادله بر آن قائم است اين است افتتاح صلاة تكبيرة‌الحرام، اول صلاة تكبيرةالحرام تكبيرة الحرام خودش اعتبار شده است اول صلاة واجزائش اصلاً اعتبار نشده لكن وقتى تكبيرة الحرام را تمام كرديم اول صلاة آمد به ذات تكبيرة الحرام اول صلاة است اينها هم تبع او هستند اين ها هم تبع تكبيرة الحرام هستند نه اينكه اول صلاة الف تكبيرة الحرام باشد جزء صلاة هستند .
    ما مى گوييم نه خير ما مى گويم كه اينها جزء است اما جزء تبعى نه جزء استقلالى يعنى تكبيرة الحرام وقتى كه واقع شد اينها جزئها كه عبارت از الف لام كذا كذا باشد بتبع تكبيرة الحرام جزء صلاة مى شود اما اول خود تكبيرة الحرام است اينها هم جزء صلاة مى شوند لكن بتبع ومانع ندارد كه جزء صلاة باشد لكن بعد از تمام تكبير نماز تحقق پيدا كند واول صلاة هم تحقق پيدا مى كند اين مانعى ندارد وهمان طورى كه سلام اين جورى است سلام اينكه انسان را خارج مى كند السلام عليكم ورحمت الله وبركاته اين اگر هم نگويد اشكالى ندارد واز نماز بيرون است السلام عليكم كه گفت از نماز خارج شد لكن ورحمة الله وبركاته اگر بگويد جزء مصداق مى شود جزء مصداق صلاة مى شود اين جا هم همين طور است آنى‌كه در طبيعت صلاة اعتبار شده اول عبارت از تكبيرة الحرام است تكبيرة الحرام را كه گفت اينها هم جزء مصداق مى شوند بتبع نه اينكه بذات شارع اين را جزء قرار داده باشد بتبع تكبيرة الحرام اينها جزء صلاة مى شوند مثل الف الحمد هم همين طور است اين طور نيست كه الف الحمد هم ملاحظه شده باشد جزءً لصلاة لا صلاة إلا بفاتحة الكتاب فاتحة الكتاب جزء صلاة لكن فاتحة الكتاب هر جزئى از اجزائش كه من مى خواهم موجود بكنم الف الحمدش بتبع الحمد لله وارد نماز مى شود نه اينكه خودش اعتبار شده است جزءً لصلاة.
     بناءً عليه چه مانعى دارد كه كسى بكويد كه اشتغال به تكبير وقتى پيدا كردى نماز باطل شد لكن افتتاح نشده باز نماز الان نماز باطل به تماميت تكبير افتتاح صلاة مى شود اين جور نيست كه افتتاح صلاة قبل از تمام شدن اين نماز باشد افتتاح صلاة مى شود وقتى شما همان طورى كه در عزم مى گفتيم كه وقتى‌عزم كرد باطل شد اگر تكبيرة الحرام اولى خوب تكبيرة الحرام دوم در محلش واقع مى شود واشكالى ندارد اينجا هم همين طور مى شود كه اگر بنا شد ما به اشتغال به تكبيرة الحرام قبل از اينكه تمام بشود تكبيرة الحرام با اشتغال قائل شديم كه باطل مى شود تكبيرة اولى اگر قائل شديم من تكبيره اولى را با اشتغال باطل كردم باز وارد نشده در نماز با تكبير تمام شدن من وارد شدم به نماز ديگر اين در صورتى كه هيچ مانعى از صحت صلاة الان نيست بر اينكه نماز از اول باطل شد واين اجزاء هم اعتبار نشده بود جزء هم اجزاء تكبيرهم اعتبار شارع نداشت بر آن تكبيرة الحرام جزء صلاة واول صلاة بود وتا تكبيرة الحرام تمام نشود من وارد نماز نشدم قبل از اينكه من وارد نماز ثانى بشوم باطل شد نماز اول بناءً عليه اينجا هم نبايد اشكال بكند.
     باقى مى ماند صورت سوم و آن اين است   كه ما قائل بشويم كه به تمام شدن تكبيرة‌الحرام باطل مى شود اين اينجاهم تصور وآن اين است كه ما فرض ما روى آن جاى‌كه حالا قصد افتتاح كرده است إما للاشتباه وإما جهل قصد تكبيرة الحرام به اين كرده است يا خير ملتفت شده وعزم كرده عدم او را واشتغال پيدا كرده به تكبيرة الحرام وتكبيرة الحرام را تمام كرده آنى كه مابايد يعنى‌احتمال مى رود كه ملتزم به آن بشويم اين است كه اشتغال به اين مصداق صلاة در حالى كه من مشغول به اين مصداق هستيم اشتغال به مصداق اول جمع ندارد يعنى با وجود مصداق اول كه عبارت آن تكبيرمبدائش نيست با صحت او ووجود او يك مصداق ديگر از جزء بخواهد تحقق پيدا كند اين نمى شود نه از باب اينكه امتثال بعد امتثال مى شود امتثال ندارد از باب اينكه دو تا جزء ندارد دو تا رفتن ندارد اينجا هم عرض مى كنيم كه چه مانع دارد كه كسى قائل بشود كه الله اكبر وقتى‌كه تمام شد تكبيرة الحرام تحقق پيدا كرد بتماميت او ابطال ورود در صلاة در عرض هم شد اين طور نشد كه من در حال اشتغالم وارد نماز شده باشم ابطال تكبيرة الحرام به تماميته من را وارد نماز مى كند وبه تماميته ابطال مى كند نماز را اين تكبيرة الحرام وقتى اكبرش تمام شد ابطال در جزئيتش هست براى صلاة با هم تحقق پيدا بكند چه دليلى دارد شما بر اين كه اين نمى شود بر فرض اينكه ما قبول بكنيم آن معنا را كه در حال اخذ در حال صحت آن شى صحت آن تكبيره اشتغال به آن تكبيره ديگر نمى شود يك تكبير ديگرى‌هم واقع بشود دو تا تكبيره ندارد با اينكه ما در اين هم حرف داريم اما حالا ما فرض مى‌كنيم كه نشود اما اينجا اين طظور نيست من الله اكبر بعد از فرض اينكه تكبيرة الحرام افتتاح صلاة وتكبيرة الحرام مبطل از براى‌تكبيرة اولى‌است فرض اين است پس تكبيرة الحرام من كه تحقق پيدا كرد ابطال ودخول در صلاة با هم تحقق پيدا كرد در اين حاليكه من وارد صلاة شدم حالى بوده است كه بطلان هم بوده است من در حال اشتغال وارد نماز نشده ام در حال ابطال وارد نماز شدم. يعنى بطلان آن شى ووجود اين مع بوده اند مزاحم نداشته اند اگر آن بودش باز مزاحم با اين هست اگر گفتيم مزاحمت دارد اما بعداز اينكه اين طور گفتيم كه تكبيرة الحرام الفش جزء نماز نيست حالا بذات الله اكبر تمام شد من وارد نماز شدم اينها هم بتبع فرض هم اين است كه الله اكبر كه تمام شد مبطل آمد از براى تكبيره اولى با حذر نيامد با عزم اشتغال نيامد به تماميته موجب بطلان است همه اينها را قبول .
    بعد از فرض يا اين معنا شما به چه دليل مى گويد كه تكبيره ثانى باطل است آن حرفى را كه مى‌گفتيد كه تمام نبود امتثال بعد الامتثال است امتثال بعد الامتثال معنا ندارد اين معنارا كه مثلاً در حال اشتغال به نماز ديگر نمى شود اشتغال به همين نماز پيدا كرد اينها لازمه اش اينها نيست من در حالى اين تكبيره الحرام را كه تمام كردم در حالى‌وارد نماز شدم كه اين حال حال بطلان تكبيره اولى بوده است.
     بناءً عليه چه مانعى دارد كه ما بحسب قواعد بگويم كه صحيح است مگر دليلى بر خلاف باشد كه به تكبيرة ثانيه صحيح است وتكبيره ثانيه هم موجب صحت صلاة مى شود ومحتاج به تكبيرة ثالث نيستيم .
    حال ما در اين حرف ديگرش هم كه نمى شود چيز بشود آنجا هم حرف داريم .