• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • براى توضيع بيشتر راجع به اين روايت ديروز عرض مى كنيم كه اشكال مى شود كه اگر ما بخواهيم به اين روايت بكنيم بايد تخصيص بدهيم با آن روايت مطلقات را اين بايد ما مطلقات راحمل كنيم بر فرد نادر منشاء اشكالشان اين است اين طور تصور كنيم . نيت نماز بكند از اول نيت همان اجزاء را دارد مگر آدمى كه نماز خوان نباشد كسى كه بخواهد يك مركبى را ايجاد بكند همين اراده ايجاد مركب يا اراده ايجاد همه اجزاء است يا ينحل به اراداتی كه كلهم تعلق بذیل كه بلفعل الان یك كسى كه مى خواهد يك مسجدى بنا بكند بنائى كه مى خواهد يك مسجدى بنا بكند يا همين اراده متعلق به بنا اراده متعلقه باجزاء است ويا ينحل این اراده متعلقه به بناء به اراداتی بلفعل متعلق به جزئى از اجزاء وچون اين طور است اگر كسى كه مى خواهد نماز بخواند  از اول بناء دارد به اينكه اراده دارد نيت دارد نيت خود صلاة نيت اين اجزاء هم هست وقتى نيت  اجزاء هم است پس نيت تكبيرة الحرام از اول دارد و آن كسى كه مى خواهد نماز بخواند نيت تكبيرة الحرام را نداشته باشد اين يك فرد نادرى است كه ما اگر تخصيص بدهيم روايات را به آنجاى كه اگر نيت نداشته باشد اين نمازش صحيح است اينها را تخصيص به اين جهت بدهيم كه معناش اين است كه يك فرد نادرى را ما مطلقات اراده فرموده اند اين منشاء اشكال است.
     واين اشكال تمام نيست اصل اين اساس كه اراده ، اراده به اجزاء است ، اراده به عناوبن اين مركبات اراده به اجزاء است يا اراده به اين عنوان عنوان مركبات اراده منحل به ارادات باشد كه كل ارادات يتعلق به هذا اين حرف درست نيست هر فعلى ارادى كه از انسان صادر مى شود اين خود اين فعل ارادى مبدأ دارد و مبدأش با يك فعل ارادى ديگرى مختلف است تصورش با تصور فعلهاى ديگر مختلف است تصديق به فائده اش باشیئ ديگر مختلف است مثلاً كسى كه مى خواهد يك بناء محلى را يك مسجد معظمى را درست بكند از اول تصور اصل بناء را مى كند كه مسجد ، مسجد سازى را بعد كه مى بيند كه اين مثلاً يا اجير است اجرت فراوانى دارد يا مصلحت در آن است يا خودش اصل آخرت است مى بينيد كه اين اجر آخرتى دارد اين تصور يك همچنين چيزى تصديق به فايده گذارى تصديق به اين فائده كه اجرت در مقابل اين مى گيرداگر اجير است تصديق به اين فائده كه بهشت مى رود  مثلاً منافع اخروى دارد اگر براى خواهشش اين تصديق به اين فائده تصوراينها موجب اين مى شود كه اين اراده كند كه مسجد بناء كند اين فقط تعلق مى گيرد به اراده تعلق مى گيرد  به بناءكردن مسجد واين اراده متعلقه بناء كردن مسجد غایاتش و مباديش يك چيزهاى خاصى است كه غير مبادى اجزاء و جزئيات است اين مباديش اين است كه من مثلاً اين مسجد را اگر بناء كنم يا اجر دنيوى يا اجر اخروى مى برم اگر مسجد را درست بكنم و روى اين مبادى اراده به آن تعلق مى گيرد لكن اين اراده تعلق به مسجد آن وقتى كه انسان مسجد مى بيند اجزاء در اين عنوان فانى هستند شما كه مى گويد كه مسجد شيخ غير مسجد هندى است اصل اش در اين تصور تصديق هيچ اجزاء را كه اين ستون را آن آجر را آن گچ را آن چيزهاى ديگرش را اصلاً توى ذهن شما نيست تصور با اين نمى كنيد فقط عنوان تصور مى كنيد عنوان مسجد هندى بعد از اين كه ديديد كه مسجد هندى يك مسجد خاصى آن هم يك مسجدخاصى او بزرگ تر از اين است اين كوچك تر از آن است اين نزديك به حرم است وآن دور تر است از اين جهت شما الان عنوان مسجد مى بينيد در اين حالى كه عنوان مسجد مى بينيد  اصلش اجزاء در اين عنوان فانى است هيچ در ذهن شما اجزاء نيت اجزاء محتاج به يك نظر ثانوى است يك نظر ديگرى لازم دارد اجزاء يك تصور ديگرى لازم اجزاء وهمين  طور اين عنوان را وقتى كه مى بينيم مى خواهد تصديق بكنيم كه اين عنوان مثلاً با آن عنوان فرق دارد يا اين عنوان اين مسجد از آن مسجد بزرگ تر است هيچ دنبال اين مطلب نيستيد كه خشت اين چى هست آجر اين چى است وسعتش را داريد تصديق مى كنيد وسعتش را بايد تصور بكنيد عنوان را كه انسان تصور مى كند وتصديق به قاعده اش مى كند ويا مثلاً اراده اش مى كند اگر از آنى كه مى خواهد ايجاد بكند اين عناوين را كه انسان تصور مى كند اجزاء اين عناوين وجزئيات اين عناوين هيچ ابداً در ذهن انسان هم دوش با تصور عناوين نيست محتاج به يك نظر ديگرى است محتاج به يك تصور ديگرى است كه او خودش يك مبادى خاص به خودش دارد يعنى اراده متعلقه به اصل طبيعت با اراده متعلقه به اين جزء وآن جزء مباديش باهم مختلف است هر كدام يك مبدأى خاصى دارد اين تصور عنوان را مى كند انسانى كه مى خواهد مثلاً نماز بخواند يا انسانى كه مى خواهد كسى كه مى خواهد جعل بكند  حكمى روى صلاة كه مى گويد الصلاة خير موضوع الصلاة با الصلاة یجب صلاة اين در اين عنوانی كه وجوب صلاة را روى عنوان صلاة مى گذارد يا مى خواهد بفرمايد كه الصلاة خير موضوع اين حكم را روى اين عنوان مى گذارد اين عنوان صلاة مى بينيد ليس إلا هيچ ابداً در ذهنش تكبيرة الحرام نيست در ذهنش عرض بكنم چيزهاى ديگرى همان الصلاة خير موضوع .شما هم كه مى خواهيد همه همين اخبار را بكنيد كه مثلاً يك كسى كه مى گويد آقا نماز بخوان امر به معروف مى كنيد نماز بخوان ابداً در ذهنشان آن وقتى كه مى گويد نماز بخوان امر مى كنيد به نماز اين نيست كه تكبيرة الحرام بگويد سلام بگو ،قرائت بخوان ، هيچ ابداً در ذهن انسان نيست وهيچ تصورش هم نكرده او تصور عنوان كرده اين عنوانى را تصور كرده است چه موضوع تصديق بشود از براى انسان كه اين عنوان غير هذا عنوان یا این صلاه واجب وچه بخواهد ايجاد بكند اين عنوان را غایاتی حاصل شده باشد كه او دنبال اين باشد كه ظهر شده است ومى خواهد نماز بخواند آن وقتى كه وضوبراى نماز مى گيرد مثلاً اگر يك وضویى براى نماز بگيرد ابداً در ذهنش در حالى كه مى گويد وضو براى نماز مى گيرم تكبيرة الحرام نيست حمد هم نيست قل هو الله هيچ يك از اينها سنت نماز است همان عنوان نماز است بعد از اينكه آمد ايستاد بخواهد نماز بخواند آن وقت تصور اين را مى كند كه خوب نماز افتتاح آن تكبيرة الحرام است تصور تكبيرة الحرام را مى كند و اول نماز است وتصديق به اين فائده كه اين جزء نماز و اينكه نماز بدون اين باطل است اينها وادارش مى كند كه منى كه مى خواهم نماز بخوانم بايد لابد تكبيرة‌الحرام را بگويم اين ها مبادى از براى تكبيرة الحرام است واين مبادى غير مبادى براى‌اصل نماز است مبادى اين اين است كه نماز بخوان آنجا اين است كه اگر نماز را ترك بكنم معاقب هستم به واسطه نماز يا اگر نماز را اتیان بكنم ثواب را دارم براى نماز عنوان نماز فقط درذهن است اينجا مباديش اين است كه من نماز را كه مى خواهم بخوانم محتاج به اين جزء است اگر نخوانم باطل مى شود اين جزءاین  از باب اينكه چيز از اجزاء آن مى شود افتتاح اوست تا اين موجود نشود من وارد نماز نمى توانم بشوم اينها يك مبادى خاصى دارد آن يك مبادى خاصى اراده متعلق به آن عنوان لا يعقل كه اراده متعلقه به يك چيز ديگرى باشد اراده از اين نيست كه منحل بشود به ارادات كه اراده اى كه انسان مى كند از چند تا اراده است ولى اراده متعلق به اشياء ممكن است بشود اما اراده بسيطه متعلقه به ارادات اصلاً همچنين چيزى ما نداريم.
     نباءًعليه اين آدمى كه مى خواهد نماز بخواند از اولى كه در آنجا هم كه مى خواهد امر به نماز بكند آنجا هم همين حرف است كه مولا كه مى خواهد نماز تركیبش بكند از يك اجزائى از اول حالا ما مهرهاى عادى را ملاحظه مى كنيم كه مثلاً مى خواهد يك مركبى را يك معجونى را مى خواهد چيز بكند از اول اجزاء را ملاحظه مى كند اين معجون اين جزء با اين جزء ، دارد اين اجزاء را صلاة را كه مى خواهد امر بر آن بكند از اول تركيب بندى مى كند بين صلاة كه اولش تكبيرة است وبعدش حمد است بعدش كه اينها را تركيب بندى مى كند بعد عنوان روش مى گذارد عنوان صلاة اين مركب كه عنوان صلاة در آن پيدا كرد آنجاى كه عنوان صلاة را مى خواهد در تركيب بندى پيدا بكند عنوان متأخر است و اجزاء مقدم اجزاء را اول ملاحظه مى كند كه اين است واين است بعد عنوانى به آن مى دهد كه آن وقت صلاة ، الصلاة در آن وقتى كه مى خواهد امر بكند به اين كه نماز بخوان ديگه عنوان است ديگر ابداً اين اجزاء توى كار نيست ابداً اين اجزاء منحل يعنى فانى در خود عنوان هست آنجا ديگر وقتى امر بصلاة مى خورد امر بصلاة است نه اينكه امر به اجزاء است نه انحلال پيدا مى كند امر بواجب نفسی به يك واجباتى چنانچه كه قیل كه انحلال پيدا مى كند همچنين چيزى نيست ونه اراده از امر بصلاة امر به تكبيرة الحرام امر بكذا وامر به كذا است مستقلاً ولا ضمناً امر ضمنى هم دروغ است امر فقط به عنوان است اينهاى ديگرى كه همان امر به عنوان را كه كرد منى كه اطاعت كنم امر به مولا مى بينيم كه مولا امر به اين عنوان كرده است من اگر اين عنوان را اتيان نكنم معاقب خواهم شد از اين جهت براى خاطر فرار از عقوبت مى روم سراغ نماز اينجا كه من مى روم دنبال نماز كه نماز بخوانم هيچ اجزاء نماز الان در ذهن من نيست هيچ اراده اى‌هم به اجزاء نماز تعلق نگرفته است اراده تعلق گرفته است به نماز خواندن اين عنوان به ايجاد اين عنوان بعد از اينكه من آمدم محيا شدم از برای ايجاد اين عنوان آن وقت مى بينيم كه خوب اين عنوان رابخواهم ايجاد بكنم اين تكبيرة الحرام لازم دارد حمد لازم دارد قل هو الله به تدريج هر يك از اينها يك اراده اى به آن تعلق مى گيرد به تكبيرة الحرام ، با آن اراده ايجاد مى شود اين هم خودش مبادى دارد يك اراده تعلق مى گيرد به حمد آن هم مبادى دارد يك اراده تعلق مى گيرد و اينها همه آنها مبادى دارند وهمه اينها مبادى آنها غير مبادى‌است كه از براى نماز است چنانچه كل منهم باز مبادى آن على حده است وربطى به مبدأ ديگرى ندارد اينها همه افعال اختياريه هستند وهمه افعال اختياريه با اراده با تصور با تصديق به قاعده با شوق در بعضى از اوقات اينها وروى مبادى غاياتى ايجاد مى شوند.
     بناءً عليه تكبيرة الحرام وقتى‌مورد نيت مى شود كه انسان تصور تكبيرة الحرام مى كند آن وقتى كه من تصور نماز را مى كنم آن وقتى كه من نماز را در ذهنم مى آورم آن وقت من نيازى به تكبيرة الحرام ندارم بله اين معنا هست كه بناى اين معنا است كه اگر از من بپرسند كه شما بنا داريد كه نماز بخوانيد مى گويم بنا دارم ، بناداريد كه در نماز اجزائش را بياوريد ، بنا دارم ،بنا غير نيت است.
     نيت عبارت از اين است كه قصد اين مطلب را داشته باشد نيت اين معنا اين است كه قصد فى بيته كذااين نيتش اين است كه انجام بدهد اين نيت ها حاصل نمى شود إلا آن وقتى كه در ذهنم بيايد تصور بكنم تكبيرة الحرام را وقتى تصور كردم تكبيرة الحرام آن وقت نيت به او تعلق مى گيرد بنا مى گذارم نيت وقتى تكبيرة الحرام بجا بياورم تصورش را كه مى كنم دنبال اين نيت تكبيرة الحرام مى‌آيد.
     نباءًعليه اگر اين روايت معناش كه دواحتمال در آن داريم اگر اين نعم كه در اينجا گفته است معناش اين است كه من نيت تكبيرة الحرام نكرده ام چنانچه حرف تصديق معناش اين معنا است أليس من نيتك اينكه تكبيرة الحرام را بگويد قال نعم اگر معناش اين باشد كه نه نبود در نعم يعنى بله تصديق مى كنم اين را كه در ذهن من نبود كه تكبيرة الحرام را بجا بياورد اگر اين معنا باشد آن وقت اين معنا هم خلاف با عامه است وهم تخصيص ، تقيد روايات اشكالى ندارد.
     واگر وارد آن طرف قضيه باشد كه بله در نيت من بود كه تكبيرة الحرام را بجا بياورم اين در نيت من بود كه تكبيرة الحرام را بجا بياورم يعنى وقتى كه ايستاده بودم فكر تكبيرة الحرام هم بودم در ذهن ام تكبيرة الحرام بود بناى تكبيرة الحرام ونيت تكبيرة الحرام را داشتم در عين حالى كه نيت تكبيره الحرام بود زاهل شد ،فهمیدم كه  تكبيرة الحرام را نگفتم اين آنى است كه بعضه عامه نقل مى كنند از ايشان گفته اند بجاى تكبيرة الحرام نيت تكبيرة الحرام هم كافى است نه آن معنا كه اصل آن در ذهن من نيست و آن وقتى كه ايستاده ام براى نماز مثلاً در ذهن من اين مطلب آمده بود آن وقتى كه مهياى نماز شدم اول جزء نماز تكبيرة الحرام است واول جزء نماز را در ذهنم مى آورم منى كه در ذهنم تكبيرة الحرام را دارد ونيت هم در نيت من اين است كه تكبيره الحرام را الان بجا بياورم يك وقت مى بينى حالا یك  جوری مى شوم  كه من غفلط مى كنم وشروع مى كنم به حمد اينجا آنجاى است كه اگر نيت كرده است تكبيرة الحرام را بياورد وغفلط كرده است و تكبيرة الحرام را نگفته است ونماز را باقى اش را قرائت را انجام داده اينجااست كه نقل مى كنند از بعضى از عامه كه اينجا قائل شده اند به اينكه اين كافى است از تكبيرة الحرام واين فرد را ما اگر چنانچه خارج بكنيم كه اگر در نيت تو تكبيرة الحرام بود ونمازت را نسيان كردى اينجا نمازت را مجزی هستش این نه با تقید اسباب این می شود تقید فرد نادر بشودمخالف با عامه هم هستش لكن تقيد يك تقيد مستبشاء اينجا هم نيست اگر تقيد يك تقيد مستبشاء نشد باز اينجا موافق با عامه هم جمع عقلائى دارد وچه بكند .
     لكن ما عرض كرديم دو تا احتمال دارد يك احتمال اين است كه من اصلاً اينكه تو آيا مى گویى أليس اينكه در نيت بوده است كه در نمازت تكبيرة الحرام را بگویى آنجا بايد چيز بكنى يعنى بايد اعاده بكنى اينكه خلاف عامه است يك احتمالش اين است كه نعم نبوده است در ذهن من تكبيره الحرام بگویم گفته اند كه اگرنبوده در ذهنت تكبیره الحرام بگویی ابن جا باید اعاده بكنی يك احتمالش اين است كه نه نعم بوده در ذهن من و تكبيره الحرام را نگفته ام این هم یك احتمال است وما نمى توانيم ترجيح بدهيم اين احتمال را ولو بحسب لغت بحسب قواعد ولغت بايد بگوييم كه اين حرف تصديق است ، تصديق نفى را مى‌كند لكن اين جور نيست كه انسان بتواند اين معنا را يك ظنون عقلائى عرفی بر آن پيدا بكند لهذا مى بينيد آقايان حملش كرده اند به آن طرف اهل لغت آن طرف را مى گويند آقايان حملش كرده اند به آن طرف آنها مى گويند أليس فى نيتك أن يكبر قال نعم يعنى كان فى نيته التكبير.
     اهل لغت مى گويند كه يه همچنين تركيبى تركيب است كه نعم تصديق ما سبق است پس ألست بربكم قالو نعم اگر گفته بودند كافر شده بودند نعم معنايش اين است كه دست بر داريد انت لست بربى اما بلى معنايش اين است كه جلو شويد .
    نباءً عليه اين بين لغت وفهم عقلائى ما نمى توانيم يك ترجيح بدهيم كه آيا اين طور نيست يا آن طور است فهم عقلاء اين طور نيست يا آن طورى است بعضى آن طور گفته اند بعضى آن طور گفته اند روايت مجمل است در نظر ما وقتى روايت مجمل شد عمل كردن به اين روايت مجمل نمى توانيم بكنيم اجمال اجماع بين نفى اثبات است ونمى تواند تقيد اين روايات را اين محصل حرفى است كه در آن روايت عرض كرديم .
    روايت ديگرى كه در باب است كه مقابل اين روايات است صحيحه زراره است
    عن ابى جعفر (ع) قال :قلت له ارجل ينسى اول تكبيرة الحرام من الفتتاح
     در يك نسخه است وينسى اول تكبيرة الفتتاح هم كه من ندارد اين هم در سوى ديگر ى است
     فقال: إن ذكرها قبل الركوع كبره ثم قراء ثم ركع وإن ذكرها فصلاة كبرها فى قيامه فى موضوع تكبيره قبل القرائه در نسخه اى أو بعد القرائه یا بعضى هم ندارد قلت فإن ذكرها بعد الصلاة قال فليقضها فلاشیئ عليه حالا ما احتمالات را و آن چيزى كه دنبال احتمالات است عرض مى كنيم .
    كه يك احتمال اين است كه كسى نسيان كرده است تكبيرة الحرام را اول تكبيره من الفتتاح يعنى آنى كه افتتاح است من براى بيان است اول براى تكبيره صلاة اول تكبيره صلاه هم تكبيرة افتتاح است كأنه گفته كسى نسيان كرده تكبيرة افتتاح را تكبيره افتتاح را نسيان كرده فقال إن ذكرها قبل ركوع كبر ثم قراء ثم ركع اين روايت اينجاش تفسير اين روايات كه هم در اين هم هست كه كسى كه تكبيرةاحرام را نگفته است وقرائت كرده قال كبر تفسير اين را مى كند كه كبر اخلال كرده كبر را نياورده چيزى نمى خواهد اين تفسير اين را مى كند كه كبر ثم قراء ثم ركع اين تفسير آن دو سه تا روايتى هم كه آنجا هستش كه اگر كسى چيزى نسيان كرد مثل روايت ضريه معربى عن ابى عبدالله
     عن رجل نسى أن يكبر حتى قراء   قال: يكبر
     اين جور روايات را اين طور تعبير مى كنند كه يكبر ثم كانه اين نماز نيست بايد  از اول شروع بكند اين نماز نماز نيست تكبير بگويد ركوع بگويد چه اينجايش معلوم است
    فإن ذكرها فى صلاة كبرها فى قيامه فى موضوع تكبيره
    اين مراد چى است احتمال اين است كه كبرها فى موضوع تكبيره يعنى لازم نيست ديگه تكبيرة الحرام را بگويد وقتى كه در چيز شد در بين صلاة يعنى بعد از ديگه ركوع شد چون قبل از ركوعش را اينجا گفته اين لا بد بعد از ركوع است اين در حالى كه قائم مى شود يك تكبيرى بگويد ونمازش را بخواند برود فارغ شود دنبالش هم اگر چنانچه بعد از صلاة بود از اين يك تكبيرى بگويد برود هيچ چيزى براو نيست يك احتمال اين است كه كبرها فى قيامه فى موضوع تكبيره قبل القرائه بعد القرائه اين باشد كه نمازش را به هم نزند تكبيربگويد اين عوض آن تكبير حالا تكبير گويد وچه بكند يك احتمال ديگرش هم اين است كه كبرها فى قيامه فى موضوع تكبيره موضوع تكبير همان استفتاح صلاة است تكبيرة افتتاح اگر اين مراد تكبيره افتتاح باشد موضوع تكبيره افتتاح اول صلاة است اين كبر فى موضوع تكبيره يعنى آنهای ديگه هيچ براى اينكه اگر آنها باشد موضوع تكبيره ما نداريم موضع تكبيره الفتتاح موضع ساير تكبيرات را داريم ساير تكبيرات غير تكبيره افتتاح است موضع تكبيره مثلاً براى قيام داريم براى ركوع هم داريم اما آنها موضوع اين تكبيره مقصود موضوع اين تكبيره است موضع اين تكبيره كجاست موضوع اين تكبيره آنجااست كه وقتى مى گويم الله اكبر استفتاح مى شود نماز با الله اكبر فتح مى شود نماز اين اين موضع اين تكبيره است اين بايست هر جا بود يادش آمد كانه اين جور مى شود هر جا بود بايستد وتكبيرة افتتاح هم بگويد يعنى آنها همه را رها بكند هر جا هستش پابشود بايستد آنجا چون ايستاده بود ه است از اين جهت گفته اند كه كبر وقراء وتمام كند نماز را اينجا در حالات ديگرى بوده كه بعداً ركوع بوده يا در سجود يا در حالات ديگرى بوده فرموده اند كه اگر در آن حالات هم هستش پابشود سر پا تكبيرة الحرام بگويد در موضعى  كه بايد تكبيره را بگويد يعنى افتتاح صلاة در آن تكبير را بگويد ونماز را تمام بكند اين هم يك احتمال است در اين روايات كه روى اين احتمال معلوم شود كه نمازش صحيح است ودنبال اين اگر اين احتمال شد آن وقت اگر چنانچه بعد از نماز شد چطور فليقضها يعنى تكبيرة را قضابكند همان طور كه شيخ فرموده است تكبيره را قضا بكند چيزى هم بر او نيست ديگر نه سهوىنه چيزى در آن نيست نمازش را خوانده يك استحباب قضاى تكبيره اى را دارد استحبابى است حالا مثل به استحباب عمل كنيم يا نه اين مطلب ديگر اين است اين يك احتمال در روايت.
     احتمال ظاهر تر اين است كه مراد اول تكبيرات افتتاحيه باشد انسان الله اكبر مى گويد الله اكبرى به عنوان اول تكبير بعد الله اكبر دوم بعد الله اكبر سومى بعد الله اكبر چهارمى اين همان طور گفته است تا الله اكبر آخر را كه گفته يادش افتاده آن كه گفته اول ، اولى نبوده است ، آن كه گفته تكبيره دومى بوده اولى نبوده تكبيره اول نگفته از اول گفته الله اكبر به عنوان دوم تكبيره اول را نگفته تكبيرات سبع افتتاحيه را كه اول ، دوم ، سوم ، اين از اول يادش رفته گفته دوم سوم چهارم اين طورى تا آخر اين آنكه سهو كرده يك تكبير مستحبى بود سهو كرده تكبيرات افتتاحيه تا آخر بحسب ظاهر آن آخريش تكبيره افتتاح است ولو مى تواند جعل بكند يكى از آنها را تكبير اما اگر جعل نكردآن آخرى تكبيره افتتاح است اين هفت تكبيره را كه مى خواسته بگويد از اول كه مى خواسته تكبير اول را گفته در ذهنش آمده كه تكبير دوم الله اكبر گفته اين كه مى گويد تكبيره اول را فراموش كردم چون عنوان به آن داده لذا تكبيره دوم در ذهنش تكبيره دوم ، تكبيره سوم اينها بوده از اين جهت گفته من تكبيره اول را كه قاعدش اين بودعمداً بجا بياورم نگفتم از اول ، دوم شروع كردم رفتم نگويد كه خوب هر تكبيره كه اول بگويد آن اول است بعدش هم دومى بوده اين نيت است نيت اول ، دوم ، سوم ، هم اين در ذهنش بوده كه اين است گو اينجا فرموده اند كه اين تكبيره مستحبه را حالا اگر قبل بود بگويد وحمد، سوره اش هم بگويد اين مستحبه حمد وسوره بخواند اين حمل بر استحباب است واگر در بعضى آنها همين حال پيدا شد باز همين تكبيره را بگويد قبلااز حمد باشد بعد از حمد باشد فقط مستحب است يك جاهاى اين را بگويد واگر بعد از نماز هم شد قضاء بكند اين تكبيره را چيزى هم بر او نيست اين هم يك احتمال است .
    در روايت روى اين احتمال نمازش راجع تكبيرة افتتاح اول تكبيره فى افتتاح است وعبارت ظاهر در اين است
     قال قلت الرجل ينسى اول تكبيرة مِن الفتتاح
     ظاهر اين است كه اين تبعيضى است این اگر مِن داشته باشد واگر مِن هم نداشته باشد اول تكبيرة الفتتاح اول تكبيره افتتاح همان معلوم مى شود كه تكبيرة افتتاح چند تا تكبير داريم واينكه روايات دارد سبع ،إن شئت سبع إشئت خمس ،إن شئت ثلاث وإن واحد اول تكبيرة افتتاح كه در يكى از روايات كه نسخه است واول تكبيره من افتتاح هر دو ظاهر در اين است كه اول تكبير از آن تكبيرات افتتاحيه را فراموش كرده است  دنبالش ديگر همه اينها صحيح مى شود وفقط قرائت آن كه گفته اند به تكبيره بگويند قرائت بخوانند اين حمل بر استحباب است كه مستحب است كه قرائت را باز بخواند وچيز هست اشكالى هم ندارد قرائت بخواند نباءً عليه محتمل اين باشد ومحتمل است آن باشد واين منافى با آن روايات روى‌اين احتمال منافى با آن روايات نيست كه روى اين احتمال هم روى اين تركيبى كه عرض كرديم كه اول تكبيره را بگويد آن هم منافى آن روايات نمى شود كه همه آن قائل به اين است كه اگر كسى نسيان كرده تكبيرة افتتاح آن معنا اگر تكبيرة افتتاح را نسيان كرد باطل است اين احتمال موافق با آنها است اين احتمال موافق با آنها است واينها كه روى احتمال تكبيره افتتاح نباشد كه منافات با آن ندارد.
     نباءً عليه اين روايت هم كه صحيح است واينها بنابر اين اين روايت هم منافات با اين ندارد واشكالى نيست در كار باقى مى ماند بعضى روايت ديگر ابوبصير روايت ابى بصير ظاهر موثقه است بعضى گفته اند ضعيف است وحالا شما هم ببينيد
     قال: سألت ابا عبدالله (ع) عن رجل قال فصلاة ونسى ان يكبر فقراء بالقرائت فقال ان ذكرها وهو قائم قبل أن يركع فاليكبر و إن ركع فاليمضه فى صلاته
     اين عبارت حالا اين جور است  به يك نسخه كه
     نسى أن يكبرفبداء فى قرائته فقال أن ذكرها وهو قائم قبل عن يكبر وهو قائم   قال: إن ذكرها وهو قائم قبل أن يركع فاليكبر وان ركع فاليمضه فى صلاته
    خوب اين ظاهر اين است كه تفصيل است ما بين قبل از ركوع وبعد از ركوع ،بعد از ركوع ديگر نماز درسته ولازم نيست تكبيرة الحرام لازم ندارد حالا اين احتمال ديگرش حرف ديگرش باشد صحيحه على بن يقتين
    سألت ابالحسن (ع) عن رجل ينسى أن يفتتح صلاة حتى يركعتا اينكه ركوع كرد آن وقت متوجه شد قال يعيد صلاة نمازش را بايد اعاده بكند اين ظاهر در بظلان نماز است واعاده نماز آن مى گويد كه فاليمضه فى صلاته
     به نظر آدم بعيد مى آيد كه يعيد صلاة فاليمضه فى صلاة اينها يش حمل به استحباب بكند كه تكبيره صلاة كه بگويد مستحب است فاليمضه هم امضائش مانعى ندارد ويعيداش هم بگويد اين مستحب است كه نماز را تمام بكند ودوباره از سر نمازش را بخواند اينها تعارض است بحسب نظر عرف.
     واگر تعارض باشد خوب عمل تعارض بايد بكنيم ودر باب اينجا ترجيح با آن رواياتى است كه مى گويد اعاده بكن بواسطه شهرت بواسطه موافقت با سنت اين جهات لكن يك اشكال در اين روايت معارضه دارد و آن اين است است كه در بعضى از نسخه وإن ركع ندارد اينجا نوشته است كه در نسخه تهذيب چاپ تهران اين جمله وإن ركع نيست آن وقت عبارت اين بوده است بحسب اين  نسخه إن نكرها وهو قائم قبل أن يركع فاليكبر فاليمضه فى صلاته يعنى تكبير بگويد نمازش را وتمام بكند فاليمضه فى صلاته آن گفت كه قرائت هم بخواند و آن وقت روايت متصل مى شود وبحسب نسخه ديگر است وإن ركع فاليمضه فى صلاته ووقتى كه نسخها مختلف باشد خوب باز حجت نمى تواند باشد كه در مقابل آن روايات نمى تواند حجت باشد اين هم اين روايتى ك اين طور دارد .
    دو روايت ديگرى هم هست كه يكى از آن مى گويد كه تكبيرةالركوع مجزى است از تكبيرة الحرام يكى مى گويد مجزى نيست از تكبيرةاحرام در اينكه هست اين مجزى است روايت اين
    عن ابى عبدالله (ع) فى الرجل يصلى فلم يفتتح به تكبير حتى‌هل تجزيه تكبيرة ركوع قال لا بل يعيد صلاته إذا حفظ عنه لم يكبر وقتى فهميد كه تكبير بگويد وتكبير ركوع مجزى نيست
     يك روايت هم ديگرى است صحيحه بزنطى است
    عن رضا (ع) قال: قلت رجل نسى أن يكبر تكبيرةافتتاح حتى كبر فى ركوع قال اجزاء يكى مى گويد اجزاء ويكى مى گويد اجزای نيست اين هم هيچ قابل اين نيست كه ما بتوانيم اين حملش كنيم به چيز.
     وبعضى  هم قائل شده اند كه اصلاً تكبير ركوع بحسب قواعد مجزى است واين هم درست نيست تكبير ركوع على حده است تكبير افتتاح على حده پس آثارشان هم على حده است مجزى‌نيست اينها.
     نباءً عليه اين دو تا روايت هم با هم متعارض اند يكى مجزى است يكى مجزى‌نيست ووقتى معارض شده اند بخواهيم ترجيح بدهيم باز ترجيح با آن روايات است وبنابر اين اگر چنانچه كسى نسيان كند تكبيرة الحرام را در هر وقت كه از حالات صلاة مطلع شود چه قبل از صلاة چه بعد از صلاة چه بين صلاة چه بعد ازقرائت چه قبل از قرائت هر وقت ملتفت بشود نماز را بايد اعاده واز سر بخواند بحسب اين روايتى‌كه هست