• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • بحسب آن طور كه ما تمام كرديم بحسب قاعده مستفاده از روايات با قطع نظر از اين روايات خاصه اگر كسى تكبيرة الحرام را ترك بكند به هر نحوى از انحنا بر هر عذرى از اعذار ترك كند آن نمازش باطل است وبايد اعاده بكند حالا نسبت به اين روايات خاصه كه وارد شد ومعارض  روايات اينها بايد ببينيم كه بايد نسبت به روايات چه بكنيم لهذا ما روايات را مى خوانيم ومعارضاتش هم يكى يكى بايد ببينيم تا ببينيم يك روايت معارضه مى شود.
    يك دسته روايات مطلقاتی است كه در باب نسيان تكبيرة الحرام وارد شده است كه بحسب اطلاقش اين است كه هر كس نسيان بكند فاتحة الكتاب را نمازش بايد اعاده كند مثل صحيحه زراره
    قال:سألت ابا جعفر عليه السلام عن رجل نسی تكبيرة الفتتاح قال يريك
    وروايت عبيد ابن زراره
    سألت ابا عبدالله عن الرجل اقام صلاة فنسى عن تكبيره افتتح صلاة قال يريك
    وروايات ديگرى كه هست مثل
    فى الذى يذكر ان  لم يكبره فى اول صلاته قال اذا استیقن  فليعد ولكن كيف يستقن
    وچند تا روايت ديگر كه اينها گفتن كه مطلقا اگر چنانچه كسى تكبيرة الحرام را نسيان بكند اين چه قبل از ركوع چه بعد از ركوع چه بعد از صلاة اگر تذكر پيدا بكند اين نمازش را بايد اعاده بكند در حال قرائت بايد اعاده بكند واين قرائت صلاتى نيست وبعد از ركوع وبعد از سجده ، بعد صلاة همه احوال را بحسب اين روايت ، آن روايات بايد اگر كسى نسيان كند تكبيرة الحرام را اعاده كند صلاة را.
     در مقابل اين روايات يكى روايت علوى صحيحه علوى است
    عن ابى عبدالله عليه السلام قال سألته عن رجل نسى أن يكبر حتى دخل فى صلاة فقال أليس كان من نيتى عن يكبر
    قلت: نعم
    قال: فليمضه فى صلاته
     حالا ما بحسب اين ظاهر ابتدايى كه بنظر مثلاً رسيده است اين است كه اگر كسى مثلاً تكبيرة افتتاح فراموش كند ونسيان كند بعد وارد نماز بشود يادش بيايد آيا چطور است مى فرمايد كه أليس كان من نيته‌أن يكبر آيا از نيتش اين نبوده است كه تكبير بگويد عرض مى كند كه نعم مى فرمايد فليمضه فى صلاته نمازش آنجا تكميل بكندنماز را.
     در اينجا يك صحبت اين است كه اين كه مى فرمايد كه أليس فى ينته أن يكبر آيا مقصود اين معنا است كه كسى كه در نيتش اين است تكبير بگويد آن كافى است از نيت از تكبيرة الحرام فليمضه فى صلاته چنانچه از عامه نقل مى كنند كه آنها هم نقل شده است من خود الان ندارم از عامه نقل شده است كه آنها هم قائل اند به اينكه نيت تكبيرة‌الحرام كافى است از تكبيرة الحرام البته لابد در مقام نسيان آن گفته اند اين را مراجعه كنيد ببينيد آنها چه گفته اند.
     بعضى اشكال كرده اند به اينكه ما اگر بخواهيم كه اين روايت اخص است از اين مطلقات ،اين مطلقات گفت كه كسى كه تكبيرة الحرام نسيان كرده است اين بايد اعاده بكند نماز را و اطلاقش اقتضاء مى كند كه نسيان تكبيرة الحرام چه نيت تكبيرة الحرام كرده باشد چه نيت نكرده باشد هر جورى وقتى نسيان كند اعاده دارد.
    اين روايت مى گويد كه اگر چنانچه نيت تكبيرة الحرام را كرده باشد اين نه فليمضه فى صلاته أليس من نیته عن يكبر مى گويد مى فرمايد كه فليمضه فى صلاة اين اخص مطلق است از آن روايات بعضيها كه خيال كرده اند كه اين نمى شود تخصيص بدهد اين روايات را از باب اينكه لازم اش اين است كه اين مطلق است را ما حمل به فرد نادر بكنيم هر كس كه نماز مى خواهد بخواند هر كس كه نيتش اين است كه تكبيرة الحرام هم بگويد كسى نيست كه در نيتش نباشد تكبيرة الحرام اين اشكال قابل ضب است.
     ما يك مطلبى سابقاً گفتيم ما قطع نظر از آن مطالب عرض بكنم كه جاهل به حكم جاهل به موضوع ناسى حكم ناسى موضوع غفلت اينها همه اسبابى است كه انسان تكبيرة الحرام را ترك مى كند ومعلوم نيست  كه اينها آنقدر كم باشد كه اگر آن را تقيد كنيم مستهجل باشد اين طور نيست كه جهل به حكم چى باشد كه همه مردم حكم را مى دانند و خصوصيات حكم را مى دانند همه مردم هم متذكر هستند در حالى كه نماز مى خوانند وهمه مردم  هم غفلت اشتباه اينها ندارند ونادرى اتفاق مى افتد كه نيت تكبيرة الحرام را نداشته باشد اين طور نيست نيت تكبيرة الحرام را ممكن است كه بسيارى از مردم بواسطه جهل به حكم بواسطه جهل بموضوع بواسطه نسيان به حكم بواسطه نسيان موضوع ، غفلت ، اشتباهات اينها زياد است.
     بنابراين اگر اشكال در اين روايت باشد كه اين فرد نادر است اين اشكال قابل ذب است وقتى كه اين اشكال از اين جهت رفع شد ديگه حمل به آنی كه تقيد هم كرده اند معنا ندارد هر اين كه حمل در تقيه در وقتى است كه جمع عقلائى بين روايات نباشد يك تعارضى باشد تعارضى غير قابل جمعى باشد واين طور نيست كه هر چى موافق عامه است ما با طرح بكنيم خيلى چيزها را عامه با ما موافق اند خيلى چيزها هم با مخالف اند همچنين نيست كه هر چى مخالف عامه باشد ما بايد تركش بكنيم مخالف عامه در موردى‌است كه تعارض بين روايات واقع بشود وما جمع عقلائى نداشته باشد وآن وقت با ما تعارض ووقتى تعارض شد يكى از چيزهايى كه از آن تخلص مى كنيم اين است كه اگر موافق عامه بود آن مطلقا وقتى مخالف عامه است آنى كه مخالف عامه است اخذ مى كنيم.
     اما اگر يك اشكال رفع شد كه قضيه فرد نادر نيست وجمع عقلائى اش اين است كه اخص مطلق ما تخصيص بدهيم اين اشكال قابل ذب است وبايد ما قابل تخصيص بشويم اگر اشكال منحصربه لكن  بعضى اشكالاتى ديگر است كه بايد ببينيم كه اينها قابل ذب است.
     يكى اينكه رواياتى كه در باب تكبيره افتتاح وارد شده بود لا تفتتح صلاة إلا به تكبيره ، لا صلاة إلا به تكبيرةالحرام افتتاحها هذا تحريمها وتكبيرة الحرام  امثال اينها آيا اينها اين طور است كه چون اطلاق تقيد است بايد تقيه كنيم لا تفتح صلاة خوب اطلاقش اقتضاء مى كند كه تكبيرة الحرام اگر نباشد نماز افتتاح نمى شود واطلاقش اقتضاء مى كند كه حال سهو و غير سهو آن هم فرقى ندارد اين روايت كه مى گويد فليمضه فى صلاته را ما بگوييم كه اين اخص مطلق است وافتتح صلاة به لا تكبيرة الحرام ونمازش را چيز بكند يا آن لسانى لسانيست كه قابل تقيد نيست يك لسانى است كه اباى‌از اين دارد كه تقيه بشود اگر ما گفتيم كه اين لسان يك لسانى است كه لا تفتتح صلاة إلا به تكبيرة الحرام مفتاح صلاة تكبيرة الحرام افتتاح صلاة به تكبيرة‌الحرام تحريم صلاة به تكبيرة الحرام اينها يك چيزى‌است كه مستبعد است كه تقيد بشود اگر اين معنا راكسى قائل شد آن وقت تعارض واقع مى شود ما بين اين خاص عام اين مطلق مقيد اگر چنانچه اين مطلب را تصديق بكنيم تعارض واقع مى شود لكن يك اشكال ديگرى در كار هست كه آن وقت تعارض واقع شد برويم ببينيم كه حالا موافق سنت كتاب كدام است . مخالفش كدام است  كه ما تمام كرديم كه موافق با آن طرفى است كه باطل است وشهرت هم هست
     يك اشكال ديگرى كه هست در مقام اين است كه اين كه مى فرمايد كه أليس من نيته عن يكبر قال نعم ، نعم حرف تصديق است  يعنى ليس فى نيتك أن يكبر مى گويم كه ألست بربكم را اگر گفته بودند نعم همه كافر شده بودند اينكه گفته اند بلی،بلی  مضاد با اين است ونعم حرف تصديق است خوب در اينجا حرف محتمل است كه حرف تصديق باشد ومعنا يش اين باشد كه اگر چنانچه من نيته نبوده است تكبيرة الحرام زاهل بوده است تكبيرة الحرام توجه نداشته به تكبيرة الحرام اين نمازش صحيح است مخالف عام است عامه مى گويند كه اگر همين طور كه نقل شده كه اگر اين نيت كرده باشد اين نيت بجاى تكبيرة الحرام است اين روايت بحسب  اين احتمال كه نعم معناش اين است خير لم يكن فى نيته اينكه تكبيرة الحرام را بگويد اين را فرموده اند كه إذا لم يكن فى نيته كه تكبيرة الحرام را بگويد نمازش صحيح است يعنى آن آدمى كه توجه ندارد به تكبيرة الحرام غافل است از تكبيرة الحرام ظاهر است به آن از تكبيرة الحرام آن آدم اگر چنانچه ناسياً و بجا نياورد و اصلاً نسيان موضوع باشد يك جورى كه اصلاً تو ذهنش تكبيرة الحرام نباشد اصلاً تو نيت اش تكبيرة الحرام نباشد اين معنا سابقاً من يك وقتى عرض كردم كه نيت صلاه ، نيت تكبيرة الحرام معقول نيست باشد انسانى كه نيت صلاة را مى‌كند محال است كه اين نيت صلاة نيت تكبيرة الحرام باشد هر نيتى هر اراده اى روى موضوع خودش اراده همان موضوع است لكن وقتى كه انسان نيت صلاة داشته باشد و مى بيند كه صلاة موقوف است بر اينكه تكبيرة‌الحرام بگويد يك تصور تصديق اراده ديگرى پيدا مى شود و آن تصور ،  تصديق به جزئيت تكبيرة الحرام به افتتاحية تكبيرة الحرام اين كه مى خواهم حالا من نماز بخوانم تكبيرة الحرام مى خواهد پس تكبيرة الحرام بوده در كارهاى عادى هم همين جور است مثلاً من بناء دارم كه بروم به صحن مطهر مشرف بشوم به حرم اين اراده رفتن به حرم محال است كه قدم را انسان بر دارد اين اراده اى كه به حرم رفتن است آن اراده متعلق شده است روى يك عنوانى كه اين عنوان غير اين قدمى است كه من مى خواهم بر دارم لكن وقتى كه من اراده دارم كه به حرم بروم ومى بينم كه حرم رفتن موقوف به اين است كه من قدم بر دارم اين قدم بر داشتن متعلق اراده مى شود تصور ، تصديق مى شود و اراده خاصى به اين تعلق مى گيرد آنى كه من را تحريم مى كند كه قدم بر دارم اين اراده جزئى است كه به او تعلق مى گيرد نه اراده حرم رفتن يك اراده اى باشد كه به اين تعلق بگيرد اين خودش يك اراده جزئى است كه بعد از اينكه مقدمات خود اين اراده تهيه شد يعنى ديدم كه به رفتن به حرم موقوف به اين است كه قدم را بر دارم وديدم كه من مى خواهم حرم بروم و ان هم بايد اگر بخواهيم حرم قدم بر دارم تا برسم هر قدمى از اقدام كه بر داشته مى شود متعلق يك تصوير يك تصديق به قاعده يك اراده است منتها اينها از بس كه زود عبور مى كنند  ودر ارتكاذ انسان اينها موجودند انسان خيال مى كند كه نه چنانچه در فقه هم مى بينيد كه مى گويند همان اراده نماز كه كرد همان اراده حكما باقى اگر بود كافى است آن وقت خيال كرده اند كه اراده نماز اراده تكبيرة الحرام مى آورد خير اراده نماز هرگز اراده تكبيرة الحرام نمى آورد اراده نماز اراده ، اراده نماز مى آورد منتها اراده نماز مثل اراده ساختمان است كسى كه اراده دارد بنائى كه اراده دارد ساختمان بسازد اراده ساختمان خودش اراده آجر خريدن نيست اراده گچ خريدن نيست اراده آنها نيست لكن چون مى بيند كه ساختمان موقوف به گچ است موقوف به آجر است موقوف بر مثلا ساير مسائل هست هر يك از اين مصالح را تصور تصديق مى داند اراده اين دارد اراده اين را مى كند اين را اتيان مى كند هر جزئى از اجزاء بناء اراده خاص به خودش دارد منتها چون اراده به اصل بناء دارد آن مصلحت را مثلاً احراز كرده است ومى بيند كه آن مصلحت را یتوقف بر اين خصوصيات به اينها از اين جهت اينها مصلحت غيرى پيدا مى كنند ويك توجه خاصى به اين مى شود و يك اراده خاصى به اين تعلق مى گيرد و اينها هر يك از اينها يك اراده خاصى به خودش است نه اراده ارتكاذى نماز انسان را وادار مى كند  به اينكه كار انجام بدهد تا وقتى كه مى بيند كه من اراده نمازم گاهى وقتها نمازم را ظهور برآن دارم پس چه اين همان اراده ارتكاذى همان ارتكاذى كافى است خير اين حقيقتش خودش اراده دارد و لو انسان غفلت از اراده داشته باشد اراده اش موجود است گاهى مى شود كه انسان اراده را موجود است اراده موجود بر نفس غفلت  از اين اراده موجود در نفس دارد لكن اراده موجود است بدون اراده قدم بر داشته نمى شود.
     نباءً عليه تكبيرة الحرام هم كه يكى از افعال صلاة است اين طور نيست كه كسى كه نماز مى خواهد بخواند از اولى كه نماز مى خواهد بخواند  اراده نماز مى كند تمام اجزاء نماز تو نيتش هست كه اتيان بكند نيت همان قصد هيچ ابداً غير نيت خود نماز هيچ نيست در نفس بعد كه مى آيد او محرك اش مى شود كه بيايد بايستد رو بقبله بیایدبايستد طهارت تحصيل كند بيايد عرض كنم كه لباس تهيه كند موانع را رفع كند همه اينها با اراده واقع مى شود بعد مى ايستد نماز وقتى ايستاد اينجا يك اراده خاصى تعلق به تكبيرة الحرام مى گيرد و تكبيرة الحرام را اين اراده خاص ايجاد مى كند أليس فى نيته ان اينكه تكبير بگويد نه نمازش اين است كه در ارتكاذش بناش بر اين بوده بنابراين بوده است كه نماز كه مى خوانى تكبير بگويد يعنى نيت كرده باشى نيت فعلى تكبيرة الحرام اگر كسى نيت فعلى تكبيره الحرام كرد يك وقت غفلت كرد ترك كرد مى شود اين را قصد يك چيزى بكند يادش مى رود اگر اين طور باشد بحسب اين روايت اين تفسير از روايت كه نعم حرف تصديق باشد  وأليس فى نيته تكبيرة‌الحرام باشد اين معناش اين مى شود كه آن آدمى كه در نماز ايستاد و نيت تكبيرة الحرام را كرد نه قبل از نماز بود اگر به او مى گفتند كه تو نماز وقتى مى خواهى بخوانى تكبيرة الحرام هم مى خواهى بگوى بگويد نعم آدمى كه مى خواهد نماز بخواند قبل از اينكه بايستد كه نماز بخواند اين همان نماز در ذهنش است چيز ديگرى غير نماز در ذهنش نيست يعنى اراده نماز دارد شما كه راه مى افتيد براى مسجد شما اراده داريد برويد مسجد نماز بخوانيد بيش از اين نيست وقتى كه رفتيد مسجد و ايستاديد آنجا ومى بينيد كه خوب نماز بايد تكبيرة الحرام هم بگويد أليس فى نيته ان يكبر اگر معناش اين باشد كه اگر چنانچه در نيتش نيست كه نعم حرف تصديق باشد اگر در نيتش نيست كه تكبيرة الحرام را بگويد ونسيان كرده است نبوده در نيتش تكبيرة الحرام را بگويد ونسيان كرده است يعنى زاهل بوده  است يا جاهل به حكم بوده است يا جاهل به موضوع بوده است زاهل بوده است ناسى از اصل مسئله بوده ناسى به اصل تكبيرة الحرام بوده اگر يك همچنين آدمى نيست اين جا فليمضه فى صلاته .
    اگر چنانچه فى نيته اين بوده است كه تكبيرة الحرام بگويد  وزهل منه وآن وقت دنبال اين يك نسيانى حاصل شده باشد واين هم مى شود كه  انسان وارد بشود وبنا بگذارد تكبيرة الحرام هم بگويد  يك حادثه پيدا بشود وغفلت پيدا بكند ونسيان بكند اگر اين طور بوده است نه نمازش باطل است بر خلاف عامه كه آنها مى گويند كه اگر چنانچه فى نيتة تكبيرة الحرام را بگويد همان نيت تكبيرة الحرام كافى بنا بر آن طور كه نقل كرده اند كاف عن تكبيرة الحرام اين روى احتمال احتمال ديگرش هم اين است كه نعم معناش اين باشد كه نعم ، كان فى نيته اينكه حرف تصديق نباشد حرف مضاد با تصديق به معناى بلى باشد يعنى اينكه كان فى نيته اينكه تكبيره الحرام بگويد آن وقت مطلب عكس مى شود مى شود موافق عامه ومطلب عكس مى شود آن طرف اش بحسب ظاهر اين است كه نه آن طرفش امضاء ندارد نماز اين طرف آن امضاء دارد خوب حالا شما مى توانيد تصديق كنيد كداميك از اين موارد را ما كه اطلاعى نداريم اين روايت را ما مى گوييم مجمل است وصالح نيست كه معارض باشد با روايات ديگر اين مجملى است غير متعارضين نمى دانيم كه اين حرف ، حرف تصديق است كه إذا لم يكن فى نيته إذا لم يكن فى نيته أن يكبر اين مقصود است موضوع حكم است ، حكم آمده است وفليمضه فى صلاته أو إذا كان فى نيته أن يكبر و إذا كان فى نيته أن يكبر حكم است هم ظاهر بين دو امر متناقض است كه كان فى نيته أولم يكن فى نيته واجمال در روايت است واين صحيحه صالح نيست از براى اينكه تقيد كنم به آن رواياتى كه وارد شده است به تكبيرة الحرام را اگركسى مسامحه كند نمازش باطل است اين صالح از براى او نيست ونمى تواند بگوييم كه اين احدامرين است احد امرين متناقضين است اين مثل دو تا ضد نيست كه احد امرين آن باشد متناقضين با هم نيت داشتن نداشتن است نباءً عليه اين روايت صالح نيست از براى معارضه با آن روايات اين راجع به صحيحه حلبى واما روايات ديگر باز داريم كه باب معارضه است