• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • اگر چنانچه نسيان كند يا ساير اعذار تكبيرة‌الحرام را ترك كند يك وقت ملتفت مى شود كه ترك كرده است ركوع نرفته است يك وقت بعد از ركوع مطلع مى شود يك وقت بعد از صلاة ملتفت مى شود أن نسيان گاهى ترك مى كند أن جهل به حكم أن جهل به موضوع از ساير اعذار اگر چنانچه ترك بكند تكبيرة الحرام را آيا مقتضاى قاعده اوليه چى هست ثم مقتضاى ساير قواعد با قطع نظر از روايات خاصه چى هست .
    مقتضاى  قواعد اوليه كه واضح است كه جزء صلاة است وافتتاح صلاة است ، صلاة بدون او صحيح نيست اين مقتضاى قاعده اوليه نيست لكن بحسب قاعده لا تعاد ببينيم و همين طور به حسب قاعده حديث رفع چه جور است .
    لا تعاد صلاة إلا من خمس خوب تكبيرجزء آن خمس نيست وبه حسب ظاهر اوليه لا تعاد اين است اين تكبير جزء مستثنى منه است از اين جهت اعاده ندارد ونماز بدون تكبيرة الحرام صحيح نيست واطلاق لا تعاد اقتضاء مى كند كه به هر جورى از اعذار ما عرض كرديم كه فقط عمدش آن را عمد عن علمش رااز لا تعاد خارج مى دانيم انصرافاً واما ساير اعذار هر چى باشد چه جهل حكم باشد چه جهل به موضوع باشد نسيان حكم باشد چه به موضوع باشد نسيان موضوع باشد غفلت اين چيزها باشد خطا باشد از همه اعذار لا تعاد شامل اين است وبحسب قاعده لا تعاد بايد صحيح باشد.
     وهمين طور حديث رفع كه رفع نسيان رفع ما لا يعلم رفع خطا اينها را كرده است آنهم بحسب قاعده حديث رفع  هم بايد صحيح باشد لكن در اينجا يك مطلبى است و آن اينكه بحسب رواياتى كه در باب تكبيرة الحرام وارد شده است يك دسته از روايات بعضى از روايات تعبيرشان تكبيرة الحرام است و بعضى از روايات تعبيرشان تكبيره افتتاح است در بعضى روايات هست لا تكتب الصلاة إلا به تكبير در بعضى روايات هست تكبيرة الحرام مفتاح صلاة است در بعضى روايات هست كه لا صلاة إلا بتكبيرة الحرام. اين تعبير به افتتاح كه لا تفتح صلاة‌إلا به تكبيرة‌الحرام يا به ساير تعبيراتش در بعضى هم هست  كه تكبيرة الحرام مفتاح صلاة اين تعبير به افتتاح تعبير به مفتاح .
     مفتاح معناش اين است كه تا اين مفتاح نباشد باز نمى شود مثل مفتاحى كه به قفل مى خواهند بزنند تا اين مفتاح نباشد اين قفل باز نمى شود كأنه نماز تشبيه شده است از اصل يك چيزى كه آن كه بازش مى كند  وانسان وارد  آن مى خواهد بشود آن عبارت از تكبيرة الحرام است افتتاح هم همين معنا است كه فتح باب بعضى در را باز بكنند كه انسان اگر در بسته باشد نمى تواند وارد بشود كأنه نماز تعبير شده است به يك چيزى كه اين بيك جاى كه در آن بسته است و تكبيرة الحرام منزله فتح باب است اين باب را باز مى كند كه انسان وارد مى شود.
     تحريم هم كه تحريم تكبير هم معناش اين است كه اين در حريم صلاة واقع نمى شود همين طورى كه در باب حج تحريم حج لبيك است كه تا لبيك گفته نشود اين در حريم واقع نمى شود تا برش محرماتى پيدا بشود اين هم تا تكبيرة الحرام را نگفته  در حريم صلاة واقع نمى شود وبه تكبيرة الحرام در اين حريم وارد نمى شود بنابراين تعبيرات نمى شود گفت كه اين ها بر لا تعاد لساناً مقدم اند لا تعاد مى گويد كه لا تعاد صلاة إلا من خمس اين مى گويد كه اصلاً باب صلاة فتح نمى شود بدون تكبيرة الحرام چون وارد نمى شود بدون تكبيرة‌الحرام فرق است ما بين اجزاء صلاةكه  انسان تكبيرة الحرام را گفته  وارد نماز شده حالا يك جزئى از اجزاء را ترك كرده است  اين صلا ة است در نماز ، وارد است واين هم صلاة است كه دارد مى خواند لكن از صلاتش مثلاً تكبيرى از صلاتش فرض كنيد عمدى قرائتى چيزى را ترك كرده است ماعداى تكبيرة الحرام اين نماز بودنش بحسب چيز محفوظ است بحسب لسان ادله هم منتها جزئى از اجزاء را شرطى از شرائط را ترك كرده است موضوع لا تعاد محفوظ لا تعاد صلاة إلا من خمس نماز موضوعش محفوظ است لكن چون اين جزء را نياورده اين نماز كه بر آن نماز گفته مى شود وصدق نمازى مى كند و شارع هم مى فرمايد نماز است پیش او  اصطلاح خاصى در نماز ندارد اين نماز هست لكن بواسطه اينكه فلان جزء را كه ركن است مثلاً ترك كرده است باطل است و آنجا هم كه اجزائى كه در مستثنى منه وارد شده اند آن اجزاء را ترك كرده است آن هم صحيح است اعاده نشود نماز اعاده نشود إلا به كذا اين در ساير اجزاء يك صدق صحيحى است واما در تكبيرة الحرام با اين تعبيرات اين تعبيرات لا تفتتح صلاة إلا به تكبيرة الحرام مفتاحٌ افتتاح صلاة به تكبيرة الحرام ، عرض مى كنم كه  امثال تحريم تكبير امثال اينها افاده مى كنند كه اين دو تا اين در باز نكند وارد نماز نشده است اصلاً اين بسته است اين در شما حمد هم بخوانيد اين حمد نماز نيست براى‌اينكه نماز بسته است بايد اين باز بشود شما همه اجزاء را بجا بياوريد باز وارد نماز نشده ايد اين در بسته است اين نمى شود آن در بسته به عبارت اخری اينهاى كه خواندى خيال مى كنى در نماز خواندى اينها خارج نماز بوده است بحسب اين تعبيرات ولو تعبداً اگر كسى تكبيرة الحرام بحسب اين تعبيراتى كه در اين روايات هست اگر كسى تكبيرة الحرام را نگويد وهمه اين اجزاءرا بجا بياورد اين خارج نماز اين اجزاءرا بجا آورده است براى اينكه تا در را باز نكنند كسى نمى تواند وارد بشود اين در نماز بايد تا تكبيرة الحرام بايد باز بشود افتتاح بايد به تكبيرة الحرام بشود وإلا باز نمى شود نماز ولو شما حمد خوانديد لكن حمدتان در نماز نبوده است براى آنك تكبيرة الحرام نگفته ايد افتتاح نشده نماز اين مثل يك مجلسى مى ماند كه بايد افتاح بشود تا در آن نطق بشود در آن بسته است بايد افتتاح بشود بحسب رسميات تا رسميت پيدا بكند تا نطقهاى كه واقع مى شود در مجلس واقع بشود اين اگر چنانچه باز رسميت پيدا نكرده است افتتاح پيدا نكرده است هر چى هم نطق بشود اين نطق خارج مجلس است نه نطق در مجلس كأنه نماز را يك همچنين چيزى فرض كرده اند يك همچنين چيزى تصور كرده اند كه تا اين تكبيرة الحرام گفته نشود وارد در نماز نشده است.
     نباءً عليه اين تعبيرات مقدم بر لاتعاد صلاة إلا من خمس است اين مى گويد كه نماز را مگر به خمس البته آن عبارت اين هم همين طور بودكه لا صلاة إلا به فاتحة الكتاب آن هم همين طور است لكن آن چون تعبيرات مكرر هى در جاى ديگر تعبيرات مكرر شده ودر خود چيز هم در خود فاتحه هم كه نص روايت لا تعاد است كه سنت است وسنت لا تنقض الفريضه در آن جا هم آن تعبير دارد شده است مع ذلك كه گفته اند كه سنت لا تنقض الفريضه اما اين تعبيرات ديگه كه جاى ما ديگر نداريم همين جا است در باب افتتاح صلاة است كه اصلاً فتح نشده باز شد نماز تو دارد نماز نيستى.
     بنابراين بحسب اين قاعده بحسب اين روايات تا انسان وارد نماز نشود تا انسان داخل در اين عبادت نشود هر چى بياورد خارج اين عبارت خيال كرده است كه اين داخل در عبارت است باز وارد نشده است تا حمد بخواند براى نماز تا سوره بخواند براى نماز كجا عرض كنم كه ركوع كند براى نماز بحسب اين روايت همه اينها كه بجا مى آوريد همه اينها بيرون نماز است باز شما وارد نماز نشدى افتتاح نشده باز نماز شما اين مجلس باز نشده پس اين رسميت پيدا نكرده است.
     نباءً عليه اين تعبيرات ، تعبيراتى است كه آنجا موضوع صلاة است كه لا تعاد صلاة إلا من خمس اين مى گويد شما وارد نماز نشدى افتتاح صلاة‌اين است وشما باز وارد نماز نشدى و بحسب اين تعبيرات اين لسان مقدم است واطلاق اين لسان هم اقتضاء اين را مى كند كه هيچ فرقى ما بين اعزار نيست هروقت شما عمداً ترك كنيد وارد نماز نشديد سهواً باشد وارد خود نماز نشديد نسياناً باشد وارد نماز نشديد جهل به بطلان موضوع باشد اصلاً شما وارد نماز نشديد به هر حالى كه از حالات باشد وارد نماز نشديد اطلاق لا تعاد بحسب فى نفسه اقتضاءاين مى شود كه هر جزئى از اجزاء نماز را اگر من ترك بكنم ماعداى‌خمسه نمازم صحيح است اين مى گويد شما به هراعذاری كه مى خواهد باشد اطلاقش اقتضاء مى كند كه هر عذرى باشد اين روايات مى گويد كه نه شما باز وارد نماز نشديد وهر نحوى ازاعذارهم كه شما تكبير را نگفتى تو عذر هم داشتى براى نگفتن لكن عذرى بوده است كه شما باز وارد نشده بودى در نماز وهر چه از نماز را بجا بياورى فايده ندارد اين نسبت لا تعاد.
     نسبت به حديث رفع كه رفع ما منسى رفع عن امتی تسع  رفع ما نسوا رفع الخطاء مثلاً رفع مجهول اينها را رفع فرموده اند اينجا با اينجا البته فرق دارد براى اينكه اينجا ديگر موضوع آن صلاة نيست تا بگوييم كه در لسان دليل صلاة را اخذ كرده واين ريشه صلاة را كنده است واين حاكم بر اوست لكن حديث رفع اماره كه نيست رفع تعبدى است ديگر رفع عن امتى تسع مى گويد نسيان رفع شده است ما نسؤ آنكه نسيان كرده رفع شده است خوب فرض بفرمايد كه ما گفتيم تكبيرة الحرام بواسطه نسيان رفع شده لكن چى آورده مارا توى نماز اين ثابت نمى كند كه ما در نماز وارد شدیم ما در آنجا ها چون لسان اين است كه شما باز وارد نماز نشدى در ساير اجزاء وشرائط اين جور لسانى نيست مثلاً فرض كنيد كه طهور مى خواهيم در نماز چيزهاى ديگر را در نماز مى خواهيم اين چيزها را غير لا صلاة إلا بطهور كه عرض كرديم لا صلاة از اين ظهور اوليش افتاده است يعنى اين طور نيست كه يك حقيقت ابداعى باشد اين كنايه از بطلان است بيشتر اين چيزها استفاده نمى شود بواسطه تكررى كه در اينجاها پيدا كرده ساير ادله اجزاء وشرائط كه ثابت كرده است كه چى جزء نماز است چى شرط نماز است چه مانع از صلاة است اينهاى را كه هستش اينها اين طور نيست كه اينها اجزائند شرائط از براى نماز من هم در نماز وارد هستم نماز خواندم نماز بحسب عرف خواندم نماز بحسب لسان شرع خواندم شارع اصطلاح خاصى در نماز ندارد خواندم حالا فهميدم كه فلان جزءرا مثلاً نياوردم كه اگر نبود حديث رفع من بايد بگويم كه اعاده بايد بكنم با قطع نظر از لا تعاد امثال ذلك بايد اعاده بكنم لكن حديث رفع مى گويد كه اين نسيان اين كه نسيان كرديم اينكه ما نسؤاجعل شده است وچون نماز عرفى بحسب لسان شرع بحسب لسان عرف در دست من است من دارم نماز مى خوانم ونماز محفوظ است از اين جهت حديث رفع آن جزءرا بر مى دارد ومن در نماز هستم ودر نماز حديث رفع آن جزءرا بر مى دارد در نمازم حديث رفع آن جزءرا بر داشته است اين با رفع اوتتمه ای كه در دست من است   ثابت مى شود كه ما نمازمان همين است نمازمان مگر چيز جزءداشت همه اجزائش را بجا آورديم  .
    اما اگر باب تكبير هم مثل آنها بود آن هم همين طور مى گفتيم، مى گفتيم دليلى كه آمده است وگفته است بايد تكبيرة الحرام واجب است وتكبيرة الحرام بگويد يا نماز مركب اولش تكبيرة الحرام وآخرش تسليم است اين حديث رفع گفته است كه آن جزءراما بر داشتيم ما بقى داخل نماز است وما داريم مى خوانيم نه شرع گفته داخل نماز هست ، نه عرف مى گويد نماز است ما نماز مى خوانيم چه جزء وسط را بر دارد چه جزء آخر رابر دارد اگر تعبير ، تعبير ساير جهات است اما تعبير لا تفتتح صلاة إلا تكبيرة الحرام يا تفتتح الصلاة إلا به تكبيرة الحرام يا أنه مفتاح صلاة يا افتتاح صلاة به يا تحريم تطويل اين تعبيرات اين است كه بحسب لسان دليل شرعى اين است كه ما وارد نماز نشديم بى تكبيرة الحرام.
     حالا يك دليل اماره اى اگر ما داشتيم به اين كه با اماره بگويد تكبيرة الحرام را لازم نيست در اين حال اتيان بكند ما مى گويم اماره كشف مى كند از اين كه ما وارد نماز هستيم اما حديث رفع همچنين لسانى ندارد مى خواهد بگويد رفع مى كند فقط اين است كه رفع امتى تسعين يك هم سهو است يكى نسيان است رفع نسيان مثلاً همين مقدار لسان كه رفع تكبيرة الحرام بحسب دليل رفع ثابت نمى كند كه ما وارد نماز شديم ماعدای  كه هستش بگوییم اينجا وارد نماز بودیم می گفتيم كه نمازده جزء دارد اين ده جزء نه جزئش همين است بسيار خوب اين نه جزئش یك جزئش كه حساب نيست ماچيز ديگرى نمى خواستيم نماز بود ده جزءهم داشت نه جزئش هم من آورده بودم يكى از آنهم گفته بود نمى خواهد اينجا اينجور نيست كه ده جزء باشد نه جزء آن را آورده ام ویك جزئش هم گفته نمى خواهد اين نيست اينجا تعبير اين است كه اصلاً باز وارد نماز نيستى تو تا تكبيرة الحرام گفته نشود فتح نشده اين باب شما وارد نشدى در اين عبارت حديث رفع اثبات اينكه من وارد درآن عبادت شدم را نمى كند وجدان ما هست اما لسان دليل را بايد چيز بكنيم لسان دليل را نمى تواند حديث رفع تحكيم بشود به اين لسان دليل به اين دليل كه بگويم كه حديث رفع تحكيم همان طورى كه تحكيم شد بر ساير اجزاء شرائط تحكيم بر اين جزء هم مى شود حديث رفع بيش از اين لسانش نيست كه ما رفع كرديم تكبيرة الحرام  ما نسوا را رفع كرديم اما اينكه مى گويد تو وارد نماز مى شويدبا چه دليل مى گويد ما وارد نماز هستيم لذا وارد نماز نيستيد رفع تكبيرة الحرام ثابت طهور در صلاة را اثابت افتتاح صلاة را نمى كند.
     نباءً عليه با حديث رفع هم نمى توانيم مطلب رادرست كنيم بحسب قاعده ، قاعده ثانويه بلسان اين ادله نماز اگر چنانچه تكبير افتتاح را نداشته باشد باطل است هر عذرى از اعذار هم كه باشد فرقى ما بين آن نيست اين چه نسيان باشد چه سهو باشد چه جهل باشد با آن جاهاى ديگرى كه ما گفتيم كه روايت سهواينها مثلاً وارد شده است اين سهو را فقط خارج مى كنيم ما بقى آن وارد مى شود درعرض كنم لا تعاد اينجا موجود نيست نه لا تعاد همچنين هنرى دارد كه بتواند درست بكند آن را اينها حاكم بر اين هستند ونه رفع همچنين حكومتى را دارد كه بتواند اين عنوانى را كه اين سلبش كرده  اثباتش كند اينهاى كه مى گويد تو نماز نيستى بتواند اثباتش بكند هيچ يك از اينها نمى تواند اين كار را بكنند بحسب اين قاعده بايد اين نماز باطل باشد كه در فرق ما بين سهو، نسيان وامثال ذلك آن نيست.
     نباءً عليه از اين جهت قاعده ، قاعده ثانويه اقتضاء كرد بطلان را تا ببينيم كه ادله خاصهاى كه در باب خصوص تكبيرة الحرام ونسيان تكبيرة الحرام وارد شده است بايد چه جور بكنيم واين روايت اختلاف زياد با هم دارند خيلى اختلاف در اين روايات هست ببينيم كه مى شود كه يك كارى درست كردويك رفع اختلافى كرد يا نه نمى شود رفع اختلاف كرد ما بايد از راههاى ديگرى بايد رفع ابهام بكنيم