• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • اگر چنانچه به قيام اخلال كنيم يك وقت اين است كه نماز ايستاده كه تكليف آن است يادش مى رود ونماز نشسته مى خواند و نماز نشسته را ديگر همه اجزاء وشرائط آن را بجا مى آورد فقط قيام نيامده است .
    يك وقت اين است كه بعضى از جاهاى نماز را قيام را فرا موش مى كند مثلاً در تكبيرة الحرام در قرائت يا در قبل الركوع يا بعد  قيام از ركوع مى كند يا در حال تسبيحات اربع يا در حال قنوت يكى از موارد اخلال مى كند لعذر به قيام آيا قيام مطلق از اركان است واگر چنانچه كسى قيام را واو در بعضى از حالات صلاة اگر صلاة باشد بجا نياورد اخلال به ركن كرده است كه موجب بطلان است ولو سهواً يا اختصاص به بعضى موارد معينه دارد مثل حال تكبير ، تكبيرة احرام يا قيام متصل به ركوع اين دو تا است كه در اينها حكميت دار يا اينها اصلش به حسب قواعد حكمى ندارد تا برسيم به حسب ادله شخصيه اى كه در موارد خودش وارد شده است .
    گاهى احتمال اين داده مى شود كه در اصل قيام در صلاة از اركان است واخلال به قيام به هر حالى از حالات آن باشد موجب ابطال صلاة بدليل اينكه قيام را از فرائض الله است وفريضه الله هم اگر چنانچه اخلال در آن بشود مبطل صلاة است بنابر اين دو مدعا است يك ادعا اينكه قيام يا  ما از كتاب وجود آن را فهميديم يكى ديگه ادعاى ديگه اين است كه كبرى كلى ادعا بشود به اينكه هر چيزى را كه كتاب الله ما فهميدم اين مبطل صلاة است ودر هر دو دعواها اشكال است اما از اينكه از فرائض الله واز كتاب فهميدم حالا بعضى جاهاى كه بعضى رواياتى كه گفته شده است  احتمال مى رود به اينكه از آن فهميده مى شود ما كافى كه سند خود آن نقل مى كند عن ابى جعفر (ع) سند خوب است
    فى قول الله عز وجل الذين يذكرون الله قياماً وقعوداً وعلى جنوبهم قال أصحيح یصلى قائماً وقعود ومريض يصلى جالساً وعلى جنوبهم إلذى يكون اضعف ن مريض ، المريض يصلى جالساً
     كه كسى بگويد از آيه شريفه استفاده وجوب چيز مى شود قيام مى شود اين همان نيت براى اينكه آيه شريفه  كه آنها ى كه تفكر در الارض و السموات عرض مى كنند اينها را دارد توصيف مى كند به اينكه اينها هستند كه عبادت خدا را مى كند قائماً قاعداً على جنوبهم واين توصيف دليل بر اين نيت كه حالا مى خواهد واجب بكند اين را بلكه ظاهر اين است كه اينها عمل كرده اند اين اشخاص ، اشخاصى هستند كه عمل مى كنند اگر چنانچه صحيح باشد ايستاده نماز مى خوانند و ذكر خدا را مى كنند واگر مريض باشند نشسته واگر معيوب تر باشد على جنوبهم ویصلياً واين بعد از اينكه يك نمازى بى قصد اشخاصى نمازى مى خوانن توصيف اين اشخاصى كه اشخاصى را مى كند كه اينها اشخاصى هستند كه اين طورى هستند كه يذكرون الله قياماً وقعوداً وعلى جنوبهم و اما اينكه اين ذكرالله قياماً وقعوداً وعلى جنوبهم به چه كيفيتى اثبات شده وجود آن اين را از آيه كه آيه شريفه اين را اثبات كرده باشد نمى شود بلكه از آيه شريفه استفاده مى شود كه قبلاً واجب بوده است قبلاً تكاليف بوده حالا به  سنت بوده است به كتاب بوده است معلوم نيست بنابر اين از اين آيه ما نمى توانيم استفاده فريضه الله بكنيم ونه از روايت كه مى فرمايد كه آنهاى كه قائماً نماز بخواند آنهاى كه صحيحاً آنهاى كه قاعداً نماز بخوانند آنهاچه اصلاً از آن استفاده مى شود كه از قرآن اين مطلب استفاده مى شود بلا اشكال استفاده هم نمى شود يك روايتى عن محمد بن يحيى كلينى عن احمد بن محمد عن حماد عن حریزعن الرجل ، مرسله است
     ابى جعفر قال :قلت له فصل لربك ونحر
     از آيه پرسيدم فرمود:
     النحر العدال فى القيام ان يقيم صلبه ونحر
     آيه ونحر يعنى اينكه معتدل باشد بطورى كه صلبت مستقيم باشد ونحرت هم خوب صاف باشد و كأنه ونحر كنايه از اين استكه نحر را همچنين كند كه اين طور آفتابی بشود اين طور چی بشود اين لازمه آن اين است كه صلب هم مستقيم بشود نوعاً از اين جهت آيه شريفه را فرموده اند كه صل لربك ونحر يعنى نماز بخوان قائماً نماز بخوان اين طور كه صلبت اين طور نباشد مستقيم باشد اين ولو تعرض به كيفيت قيام دارد كه به انتساب باشد ولى از آن فهميده مى شود كه قيام واجب است اگر كسى قائم بشود اين انتساب هم ندارد.
     نباءً عليه اگر كسى قيام را ترك بكند  اين از آيه شريفه فهميده مى شود كه اين واجب بوده است و فريضه الله را ترك كرده است لكن اين روايت علاوه بر اين كه مرسله است بسيارى از روايات مخالف اين است.
     وعنه يعنى عن الحسين بن سعيد عن نصر عن سنان عن ابى عبد الله (ع) روايت صحيحه است قال فى قول الله عزوجل عن ابى عبد الله (ع)
    فى قول الله عزوجل فصل لربك ونحر قال رفع يديك حضاءوجهه يعنى دست را اين طور پا نحر كنی رفع يديك حضاءوجهه اين طور كه بياورى نه اين كه بانحر این طورپا مقابل هم مى شودمعنى نحر يعنى دستت را بلند كن تا برسد به حضاء وجهك اين روايت صحيح است واين جور معنا مى د هد
    عن اسبق بن نباته عن على بن ابى طالب قال لما نزلت على نبى فصل لربك ونحر قال: يا جبرائيل ما هذا نحيره  امر نى وبها ربی
    قال: يا محمد (ص) انها ليس نحيره ونحر
     حضرت از آن مثلاً ابتداً اين طور فهميدن كه يعنى نحر كن مثلاً  شترى را نحر كن از آن سؤال كردند
     ولكنها رفع ايدى فصلاة
     بايد دستها را در صلاة نحر كنيدتفسير را اين طور كرده اند كه دست را به ازا ء چيز بلند كنيد
     نباءً عليه از اين روايات استفاده مى شود كه اصلاً معنى نحرعبارت از اين است وآن روايت ضعيف است وجمع ما بينهما هم ندارد كه ما بگويم كه هم ايستاد نحر است وهم خوب صلب ایستاده نحر است وهم دست بلند كردن اينها جمع هم ندارد
    نباءً عليه ميزان اين روايات كه در آن صحيح هم هست كه ونحر ى كه چيز است دست را بلند كردن است را بلند كردن است وچون اين هم واجب نيست وادله وارد شده است مستحب اين هم از فرائض الله نيست مستحب است اين يك جهت است كه كسى از اينها .
    يك جهت هم اينى كه ما در باب قرائت عرض كرديم كه
    عن ابى نصير قال ابو جعفر از زراره قال ابو جعفر روايت كه سندش صحيح است فى حديث فقم منتسباً و إن رسول (ص) قال من لم يقم صلبه فلا صلاة له تعبير فلا صلاة له
    عن ابى بصير عن ابى عبد الله قال اميرالمومنين عليه السلام من لم صلبه فى صلاة فلا صلاة له
    وكسى بگويد كه اين حاكم به دليل لا تعاد است لا تعاد صلاة مى گويد كه صلاة اعاده مى شود اين مى گويد نماز نيت اين كسى لم يتم صلبه آن نماز نمازش
    بناءعليه بواسطه تحكيم براو ما ديگر دستمان از لاتعاد كوتاه مى شود وقتى دستمان از لاتعاد كوتاه شد بحسب قواعد بايد ابطال بشود
     خوب اين دو مطلب باز هست يك مطلب اين است كه از اين استفاده مى شود كه نماز نيست وحاكم بر دليل لاتعاد است
    ويك جهت هم اين است كه وقتى دستمان از لاتعاد كوتاه شد ديگر فقير مى شوديم وراهى برای صحت صلاه نداريم ما عرض مى كنيم كه در باب فاتحه اما عرض كرديم كه البته في نفسه ابتداء مطلب همين طور بنظر مي آيد صاف پوست كنده اش اين است كه يك جا بگويد لاصلاه الا بطهور يا لاصلاه الا بفاتحه الكتاب ويك جا بگويد لاتعاد صلاه الا خمس اين تحكيم برآن مي شود اين نفي موضوع مي كند اين صلاه را مي گويد صلاه اعاده نمی شود الا در اين خمس اينكه اصلا نماز نيست لكن بعداز آنكه  در خود قرائت اين عبارت وارد شده وخود قرائت در لاتعاد مورد تعرض است كه اين سنت است سنت لاتنقض الفريضه ما ديگر نمی توانيم اين را استفاده كنيم كه اين تركيب تحكيم مي شود بر او علاوه براينكه مي بينيم كه اين تركيب مكرر استعمال شده در مواردی كه نماز حتی باطل نيست مستحب است مثلا يا مكرر وارد شده است در جاهاي كه لاتعاد درآن مقدم است فقها مقدم داشته اند لاتعادرا وخصوصا در مثل خود حمد وخود قرائت كه در عين حالی كه در آن وارد شد لاصلاه الا بفاتحه الكتاب در عين حال در حديث لاتعاد مي گويد نه لاتعاد مقدم براو
    بناءعليه نمى توانيم اين حكومت را دست پيدا كنيم قبول كنيم كه قضيه ،قضيه حكومت است اينهم كه نباشد وقتي مكرر واقع شد در مواردی كه نماز بدون چيز من جمله خود همان قيام اگر كسي فاتحه الكتاب ترك بكند خود قيام را ترك كرده است فاتحه الكتاب را ترك بكند ودر خود روايت لاتعاد مي گويد كه فاتحه الكتاب اگر ترك كند نمازش باطل نيست كسی كه فاتحه الكتاب را ترك كند قيام فاتحه الكتاب ترك شده گفته الله اكبر رفته ركوع اين قيام را ترك كرده د رعين حالی كه قيام را ترك كرده لاتعاد می گويد اعاده ندارد ديگر قيام را اتيان نكرده در عين حال مي فرمايد اعاده ندارد واز تكرر اين روايت در موارد مختلفه بجاهايی كه اين طور نيست كه اعاده نداشته باشد نماز مي فهميم كه مثلا اين طور نيست كه مي فهميم كه تحكيم بشود.
     و اگر چنانچه ما دستمان از لاتعاد كوتاه شد ما حديث رفع داريم حديث از لاتعاد بهتر است حديث رفع عام است در همه جاها و آنهاي كه حديث رفع را قبول ندارند می گويند اين حديث حال مثلا عقاب است فرض بفرمايد كذا اين عقاب نمی كنند متشهد به اينكه از آيه شريفه مثلا اخذ شده است  اين آنها نمي توانند تمسك بكنند  به اين حديث رفع .
    اما ما كه اعتقادمان اين است كه حديث رفع يك امر مطلقی است ودر همه موارد است دراجزاء وشرائط تا آنجاي كه مستقلات هستند آنهم رفع است اثرش عبارت از اين است كه مثلا يك عقابی نيست در كار اعاده ندارد  اينكه اجزاء شرائط است رفع است اينكه بگويم اينكه تمام است امثال ذ لك
    بناءعليه ماهم بنا بر اين هم می توانيم بگويم كه ما دليل داريم بر اين ولو لاتعاد را نداريم اين راجع به صغرای قضيه است  يك كسی بگويد اين فريضه الله وچون فريضه الله است كه صغرايش عرض كرديم يكی هم از اين راه بخواهد بگويد

     

     

     مطلب را تمام كند واما كبرى قضيه كه حالا بر فرض اينكه ما قبول كرديم كه اين ز فرايضة الله معذلك دليلى ندارد بر اين كه كل فريضة الله ينفع يا تنقض صلاة آنى كه ما داريم اين است كه القرائت سنة وتشهد سنت  سنة لا تنقض الفريضة اين بلا شبهه السنة لا تنقض واما اينكه هر موردى كه فريضه شد اين نقض مى كند اين از آن استفاده نمى شود استفاده مى شود كه بطور كلى سنة همچنين هنرى ندارد از آن طرف فريضه همچنين هنرى دارد اما هر فريضه اى اين طور است از آن استفاده نمى شود اين فقط چيزى كه از آن استفاده مى شود كليه راجع به آن طرف آن است كه السنت لا تنقض فريضه اما الفريضه تنقض السنه فلجمله ثابت از اين هم فی الجمله ما مى فهميم اما اينكه كل فريضه كل ما مشتقات من الله من كتاب الله فهو ينقض فريضه اين همچنين كلى را ما از اين روايت ذيل حديث لا تعاد استفاده نمى كنيم
    بناءعليه هم صغراى اين ادعاى مخدوش است هم كبرى اين ادعاكه كل ما كان فريضه الله فهو تنقض صلاة اين راجع به اين كه كسى بخواهد بگويد كه چنانچه گفته شده است معلوم نيست كه حالا اعتقاداً گفته شده باشد اما گفته شده به اين كه قيام مطلق اين ركن است وحالا بعدم عرض مى كنم كه بر فرض اينكه ما حكميت آن را قبول كنيم حالا تا چه اندازه اين را قبول كنيم اينها بعد عرض مى كنم واما در دو مورد ، مورد بحث قرار گرفته كه ما بر فرض اينكه قبول نداشته باشيم مطلقا اين طور نيست لكن در دو مورد اجماع بر آن مثلاً قائم است وجزء چيزهاى‌است كه فقها مسلم است يكى‌اينكه قيام در حال تكبيرة الحرام ركن ويكى هم قيام قبل از ركوع ركن وقيام متصل به ركوع به آن طرف ركوع از ركوع بايد به چيز برسد از قيام بايد به ركوع برود اگر كسى بنشيند ركوع برود اين از قيام نيست اگر كسى مقوس بشود آن وقتى كه خم شده است يك چيزى را بر دارد يادش نرود ركوع نكرد خم تر بشود اين قيام متصل به ركوع بجا نياورده است .
    اصل قضيه اى كه در باب افتتاح صلاه اصل قضيه كه اگر چنانچه كسى ترك بكند قيام را در حال افتتاح صلاة اين نمازش صحيح نيست اين منفى است حالا روایتش  را عرض مى كنيم اما جهات ديگرش محل بحث باب سیزدهم  از روايت تكبيرة محمد بن حسن به اسناده عن محمد بن احمد بن يحيى عن احمد بن حسن عمرو بن سعيد عن عيسى بن عمار فى حديث موثقه سألت ابا عبدالله عن رجل در ضمن يك روايت طولانى است عن رجل
    وجب عليه صلاة من قعود فنسى حتى قام وفتتح صلاة
    بايد نماز عن قعود مثلا فرض كنيد كه اين دوركعت نمازى كه عن قعود بايد بخواند
    وفتتح صلاة وهو قائم ثم ذكرها 
     قال:يقعد ويفتتح صلاه وهوقاعد ولايعتد بفتتاح وهو قائم
    به آن نمازی كه افتتاحی كه كرده به این اعتنا نكندوبایستد دوباره از سر بجا بیاورد بعد خودشان فرموده اند وكذلك
     وكذلك ان وجد عليه صلاة من قيام ونسى حتي افتتح صلاه وهو قاعد وعليه ان يقطع صلاه ويقوم يفتتح صلاه وهو قائم ولايعتدي بفتتاح وهو قائم
     اين يك اشكال اين دلالت را دارد  كه اگر كسي در حال تكبيره الحرام تكليفش اين بوده است كه نماز را قياما بخواند ودر حال تكبيره الحرام ،تكبير گفته است ونشسته است ونشسته تكبير را بعد متذكر شده اين بايد نمازش را رها كند واز سر بخواند واگر قائما تكليفش بوده نشسته خوانده قائما بايد برگردد بجا بياورد اعتنا به اين نماز بكند اينها اصل بطلانش بلااشكال است از روايت استفاده مي شود.
     اما حالا يكي دو جهت در كار هست كه هم در اينجا وهم در ركوع علاوه مطلب ديگري هم دارد بايد معلوم بشود يك جهت اينكه ما اگر چنانچه حالا ما با قطع نظر از اجماع اصحاب داريم صحبت مي كنيم تابرسيم به اجماع اصحاب ما اگر چنانچه اين مطلب را قبول كنيم كه چه اينجا بحسب اين روايت هم قبول است قبول كنيم اگر كسي نسيان كرد ترك قيام را وافتتاح كردصلاه را ترك كرد قعود راافتتاح كردصلاه را اين نمازش صحيح نيست اعتنا نبايد بكند بايد از سر شروع كند بايد اين نماز را رها كنداز سرنماز اين بي اشكال است اما آن اشخاصي كه لاتعاد رامختص مي دانند به نسيان مي گويند كه كسي كه نسيان كرده لاتعاد اين نسيان را شامل مي شود اينها مي گويند كه حالا كه نسيانش بايد اعاده كند حالت ديگر جهات ديگرش ديگر نيست ولو اينكه لاتعاد هم اين را نداشته يعني اگر لاتعاد هم نبود ما در جهل بحكم نسيان بحكم عرض مي كنم اين لسان موضوع بودانداينها نسيان به حكم جهل بحكم امثال ذلك كه داخل عنوان نسيان نيست اينها بحسب قاعده باطل است ولاتعاد هم مختص به نسيان است اين روايت هم راجع نسيانش مي گويد كه باطل است
    پس بناءعليه اگر كسي ترك قيام را درحال تكبيره الحرام اين نمازش باطل است مطلقا چه نسيان باشد كه لاتعاد اين روايت مخالفش است وتقيد مي كند لاتعاد را چه نسيان نباشد وساير حالات باشد كه لاتعاد هم ندارد آنهم بحسب قواعد.
     اماما كه لاتعاد را اعم مي دانيم از اين همه چيزها وفقط امر را منصرف از آن مي دانيم ما چه بايد بگوييم قطع نظر از آيا اجماعي در كار است يا نه مابحسب قاعده بايد بگوييم ساير حالات نسيان آن خارج است ونمي توانيم القاء خصوصيت از نسيان بكنيم وبگوييم حالا كه نسيان آن خارج هست وجعل آن هم خارج باشد پس بايد نسيان حكم آن هم خارج باشد نسيان از موضوع اگر شد نسيان حكم آن هم بايد خارج باشد خطا آن هم بايد خارج باشد بايد تقيه آن هم خارج باشد اينها كه مانمي توانيم بگوييم كه القاء خصوصيت عرفي كه نمي شود كرد قياس هم كه نمي توان بكنيم.
    بناءعليه بحسب قواعد با قطع نظر از اگر اجماعي در كار باشد اجماع بايد ما بگوييم كه صحيح است اگر چنانچه بغير نسيان وعمد كه عمدش بلااشكال ونسيانش بواسطه اين موثقه بغير نسيان اگرچنانچه غير نسيان وعمد اين ترك كرد قيام درحال تكبيره الحرام را ولو في نفسه شرط اگر فهميديم اين را كه اين شرط است از براي صحت تكبيره الحرام لكن حديث لاتعاد مي گويد نه اين چيزهاي كه به سنت ثابت شده است اينها موجب بطلان نمي شود وما برفرض اينكه تكبيره الحرام را به سنت ثابت ندانيم به ادله بر بطلان هست كه اگر كسي تكبيره الحرام نگويد كه بعد مي گويم لكن شرايط تكبيره الحرام كه يكي عبارت از قيام است وساير جهاتي كه شرط است ازبراي تكبيره الحرام في نفسه اگر نبود دليل لاتعاد ما مي گويد مامی گفتيم باطل است بواسطه اينكه شرط كه نيامد مشروطش هم  باطل است لكن حديث لاتعاد می گويدكه اعاده صلاه نمي شود صحيح است نماز من غيراين چند چيز كه عبارت است از خمسه است نسيانش هم اين خارج كرد مابقي مانده است وي قواعد چنانچه حديث رفع هم همين طور است كه ما حديث رفع هم داريم وبه حديث رفع هم اما نسيانش باز خارج بواسطه اين روايت نسيانش را خارج مي كنيم لكن رفع مالايعلمون آن را رفع بكنيم خطئش اينهاي كه نسيان اسمش نيست اينها را بايد بحسب قاعده مابايد بگوييم تا ببينيم آيا فقها با اين هم موافقتي دارند يا اجتهادشان اقتضا كرده است كه بگويند چيز است حالا اين يك مسئله است تا بعد ببينيم راجع ركوع آنجا صحبتش بيشتر از اين است