• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • بعضى روايت ديگرى در باب سجده ودر باب ركوع هم بعضى روايت هست ببينيم كه آيا مى شود استفاده اين معنا كه شارع مقدس در باب ركوع يك وضع خاصى دارد ودر باب سجود هم همين طور ولا تعاد امثال ذلك كه وارد شده است كه آن ركوع وسجود آن ركوعى است كه شارع قبولش دارد ودر نماز با شرائط وخصوصيات قرار داده است او است بناءً عليه اگر سجده بكند بر چيزى كه غير ما يصح سجود است يا زياد تر از آن مقدارى كه معهوداست سجده بكند سجده صلاتى نيامده است وبايد سرش را رفع بكند وسجده صلاتى را بياورد يا اگر جر هم گفتيم جر كند به محلى كه سجده صلاتى حاصل بشود.
     آيا از اين روايات كه الان مى خوانيم هم مى شود همچنين معناى استفاده كرد كه ما دست از ظواهر اوليه لا تعاد امثال ذلك بايد بر داريم به واسطه اينها اين كه در باب سجده وارد شده است با صحيحه على بن جعفر است وروايت وحسين عمار  روايت حسين عمار تهذيب از مفضل بن صالح كه ضعيف است يقال وضاع حديث امثال ذلك حسين عمار كه ايشان هم توفيق نشده است
     قال: سألت ابا عبد الله (عليه السلام) عن الرجل يسجدعلى حصاء
     به سنگهاى ريزه اى سجده كرده كه تمكن پيدا نكرده استقرار نمى تواند پيدا كند سجده فرموده اند بحسب اين روايت
    قال يرفع رأسه حتى يستمكن
     سرش را بر دارد وجودى سجده كند كه تمكن بشود سرش بجاى مستوی باشدكه خوف لغزش نداشته باشد كسى از اين روايت بخواهد اين معنارا بفهمد كه اگر كسى سجده بر جاى كرد كه متمكن نيست تمكن ندارد با اين سجده عرفی صادق است مع ذلك فرموده اند كه سرش را بر دارد سجده كند به محلى كه يصح سجودی  است از اين جا استفاده مى شود كه سجده بر حتى در اين شرائط هم سجده برآنجا كه تمكن پيدا نمى كند رأس برش سجده نيست پيش شارع اگر سجده بود نمى فرمود كه دوباره سجده بكند همينطور سجده حاصل منتهاشرطش حاصل نيست شرطش هم مى تواند كه تحصيل كند نمى تواند كه هيچى .
    پس از اين روايت كسى بگويد استفاده نمى شود كه سجده عبارت از آن سجده اى‌است تمكن داشته باشد وما بگويم كه از اين روايت ما با القاء  خصوصيت همه شرائط را مى فهميم اگر چنانچه مثلاً به ما لا يصح  سجود هم سجده كرده باز هم مى فهميم كه نه سجده محقق پيدا شده است اگر بجاى نجس هم پيدا كرده است مى فهميم كه باز هم سجده محقق شده است از روايات كه مقدار انحنا را مقدار سجده را معين كرده بود از آنها القاء خصوصيت نمى شود بكنيم براى اينكه در قضيه انحنا يك خصوصيت عرف مى فهمد كه در ساير چيز ها نمى فهمد اما در قضيه تمكن كه يكى از چيزهاى است كه معتبر است در صلاة اين را با ساير شرائط درعرض هم مى بيند مثل هتك مى داند خصوصيتى براى‌تمكن عرف نمى فهمد.
     نباءً عليه از اين روايت بايد بفهميم كه خصوصيتى نيست در تمكن بلكه هر شرطى از شرائط كه معتبر در سجده حاصل نشده است در آن كه بايد او رفع رأس بكند آن شرط را حاصل بكند و اگر چنانچه مى تواند هم در همان حال مثلاً تحصيل آن را بكند لكن روايت در كمال ضعف است و در مقابل آن هم صحيحه على بن جعفر است
     صحيحه على بن جعفر قال: سألته عن الرجل يسجد على حصاد
     اين هم على حصاد است
    ولا يمكن جبهته على الارض بله اين ریگ خورده های است كه تمكن پيدا نمى كند جبه هاش
     قال: یحرك جبهته حتى يتمكن فينحل حصاد عن جبهته ولا يرفع رأسه
    سرش كه روى اينجا گذاشته حركت بدهد تغيير بدهد ، جر كند تا متمكن بشود ومتمكن بشود و لا يرفع رأسه از اين مقابل آن را مى فهميم كه جبهه بر اين  هم كه واقع شده است سجده واقع شده است منتها سطح معتبر در سجده بايد حاصل شود وبايد اين شرطش را تحصيل كند به اين كه سرش را حركت بدهد تا اينكه تمكن پيدابكند و آن شرط حاصل بشود وآن روايت ضعيف بود قابل اعتماد نبود واين روايت صحيح است و ظاهر در اين معنا است كه نظير آن چيزى كه در صلاة معتبر است اصل ركوع است منتها زائد بر او هم يك چيز ديگرى هست واو اینكه بايد شرط حاصل بشود نه اين است كه از مقدمات ركوع است بطورى كه اگر ركعت ، اگر سجده اى را بر حصاد بگذارد سجده حاصل نشده است اگر سجده كند بر حصاد سجده حاصل نشده است اين بايد سرش را رفع كند وسجده را ايقا كند ايجاد كند سجده را و بحسب اين روايت اين است اینكه نه سجده شده است و منتها شرطش حاصل نشده است شرطش هم حال حاصل مى كند تمكن مى كند . وحق ندارد سرش را بلند كند اگر سرش را بلند كند زيادى سجده مى شود ونبايد سرش را رفع كند.
     نباءً عليه از اين روايت صحيحه مى فهميم كه لا تعاد صلاة إلى من خمس همين نقش ركوع سجود اينها كه حالا مى خواهيم بفهمیم لكن از اين لا تعاد بفهميم لكن از اين مقدارى كه ما را از ظهور لا تعاد منصرف كند و بر گرداند وبناى بر اين بگذاريم كه سجده ، سجده اى كه معتبر است در صلاة يعنى بطور وحدت مطلوب به طورى كه اگر اين نباشد سجده تحقق پيدا نكرده است اين را نمى توانيم بگويم سجده تحقق پيدا كرده بحسب صحیحه سجده تحقق پيدا كرد ه است منتها شرطش تحقق پيدا نكرده كه مأمور است كه حالا شرطش را تحصيل كند نبايد هم سرش را دفع بكند حالا مى تواند شرط مى تواند سرش را گذاشته روى غير ما لا يصح سجود جرش كند روى ما يصح سجود.
     يك روايت هم روایت احتجاج است محمد بن عبد الله إلى صاحب زمان (ع) كه در سؤالهاى كه شده است يكى از سؤالها اين است
    عن المصلى يصلى فى صلاة ليل فى ظلمت فإذا سجده یغلط فسجاده ویضع جبهته على مسح أو نفع
    يك سباتى يك چيزى كه اينها سجاده داشتن كه با ليف خرما اينها درست مى كردند وآن را مى انداختند و سجده مى كرده اند واين اشتباهاً كه بايد روى سجاده سجده بكند روى فرشى روى يك نخى يك سباتى كه ما لا يصح سجود بوده است سجده كرده
     فإذا رفع رأسه وجه سجاده هل يعتاد بهذا السجده ام لا يقدر بها
    بحسب سؤالى كه الان طراح كرده است و ظاهر سؤال است اين است كه در شب بوده از ظلمت شب بوده سرش را گذاشته است روى يك چيزى كه غير سجاده بوده است روى نخ اينها گذاشته است ووقتى سرش بلند كرده است فهميده است كه روى سجاده نبوه است و روى يك چيز ديگرى بودهو سؤالش اين است كه حالا اين سجده اى كه كرده اين سجده صحيح است يا صحيح نيست سؤال اين است كه اگر چنانچه اين سجده صحيح نباشد خوب آن وقت تكليف چى هست با سجده صحيح .سجده كرده لكن صحيح نبوده واگر سجده صحيح بوده است كه بلند شود برود سجده كرده است و در غير سجاده سجده كرده است وحالا فهميده است كه سجده اى كرده است كه در غير ما يصح سجود بوده است و وقتى  سرش را بلند كره است اين مطلب را فهميده است فإذا رفع رأسه وجد سجاده وقتى سرش را بلند كرده مى بيند سجاده آن جا است هل يتعد به هذا سجده اولا يعتد سجده آيا اعتنا كند به اين ،‌اين سجده است يا غير لا يتعد به هذا سجده اين سجده نبايد اعتنا كرد .
    الجواب ما لم يستوی جالس فلا شى عليه فى رفع رأسه بطلب  أُمرآن گفته بود ه كه من إذا گفته بود فإذا رفع رأسه وجه سجاده يعنى سجده كرده است وقتى سرم را بلند كردم ديدم كه سجده بر غير محل كردم جوابى كه اينجا هستش اين است كه اگر مستوى نشسته تاسرش را حالا بلند كرده لكن باز مستويست طورى كه مستوى نكرده فلا شى عليه فى رفع رأسه لطلب أُمر اين جواب از يك مسئله ديگر است كه يك وقت سؤال اين است كه من سرم را از سجده بلند كردم فهميدم  كه سجده كردم سرم از سجده بلند كردم حالا فهميدم كه سجده كرده ام يك جور كار ديگر اين است كه سجده كرده در حال سجده فهميده است كه سرش بر غير ما يصح سجود بوده است سرش را بلند كند بر روى ما يصح سجود بگذارد چطور جواب آن وقتى جواب به اين سؤال مى خورد جواب اينكه كه اگر مستوى ننشیند و سرش را بر دارد بگذارد روى آن مانعى ندارد لكن اگر جالس مستوى حالا اصل حكم را كار نداريم اما اين جواب با اين سؤال مناسب است كه سجده اگر سؤال كرده باشد كه يك كسى سجده كرده ودر حال سجده فهميده وقتى كه سجده كرده فهميده است كه در حال سجده فهميده است كه سرش واقع شده است بر ما لا يصح سجود حالا كه سرش واقع شده است جائز كه سرش را بر دارد بگذارد روى ما يصح سجود يا جائزنیست .
    تفصيل داده اند ما بين آنجا كه جالس نشسته باشد بخواهد جالس بشود يا نه همين سرش را بر دارد وبخواهد بگذارد روى او اين تفصيل با اين حرف درست اما آن كه سؤال كرده سجده كرده  بعد از اين كه سرش را از سجده بر داشته است حالا فهميده است كه سجده آن بر غير ما يصح سجود بوده است اين سجود صحيح است يا صحيح نيست يعتد به هذا السجده أولا يعتد بهذا السجده جواب اين بايد باشد كه يا لا يعتد به هذا السجده ومثلاً سجده بكند ثانياً يا يعتد به هذه السجده و مثلاً براى این نقص اگر مثلاً چيزى باشد آن نقصش را جبران بكند اين عبارت اينها به هم نمى خورد مگر اينكه يك مثلاً توجهى انسان بكند مثلاً بعضى گفته اند فإذا رفع رأسه وجد سجاده يعنى فان رأسه آن وقت مى خواهد چه كند اينجا المصلى يكون فى صلاة ليل ظلمت فإذا سجدة يغلط بسجاده ويضع جبهته على مسح أو نفع فإن حالا فإذا راجایش را فإن رفع رأسه وجه سجاده اين سجده كه كرده غلطت كرده در سجده اشتباه كرده است و همان وقت هم ملتفت شده است حالا فإن رفع اگر سرش را بر دارد از اين وجد سجاده هل يتعد به هذا سجده اين باز سؤال اين طور باشد كه هل يعتد به هذة السجده يا هل يجوز ظاهر اين است سؤال همان اولى است كه سجده را كرده وحالا سؤال از اين مى كند كه سجده صحيح است يا نه اين كه آيا جائز است كه سرش را رفع كند و بگذارد روى ما يصح سجود أو جائز نيست حال جواب بدهند كه اگر چنانچه جالس نشسته است اين مانع ندارد اگر جالس هست مانع دارد كه حالا اشكال تو اين تفصيل اين علاوه به اين كه اصل سندش ضعيف مكاتبه است در مكاتبه باز هم معلوم نيست اشتباهات واقع نشد ممكن يك سؤال ديگرى بود مكاتبه وقتى‌نوشتن  مثلاً درست واقع نشده است زيرا او يا واقع شده نفهميدن درست اگر درست واقع شده باشد . عرض مى كنم كه اين علاوه بر اين خود متن هم يك متنى است كه در آن اختشاش است سؤال يك چيز است جواب يك چيز است آن وقت اگر انسان سجده كرده است براين جا مى خواهد سرش را بر دارد نگاه كند سجده را اگر بشيند نمازش صحيح نيست اگر نشيند نمازش صحيح است اگر بشيند سجده آن درست نيست اگر نشيند درستى سجده نادرستى سجده به نشستن به چيز هست كه گفته  شده است   كه اگر بشيند اين سجده مستقل شده اگر ننشيند ودنبالش بگردد اين سجده مستقل نشده حال اگر نشسته است رفت دنبال اينكه بگردديك واقع اين است كه يك وقت مى شيند مى گويد سجده تمام يك وقت مى خواهد بگردد دنبال سجاده پا مى شود مى شيند نگاه مى كند حال نشستن انگار مستقلش كرده است چيز ديگر كرده است واگر ننشيند اين طور نيست اين بنظر مى آيد كه اين مكاتبه اينجا اصلاًهمچنين مكاتبه اى در كار نبوده .
    واگر مكاتبه اى هم بوده است درست ضبط نشده است كه جواب سؤالها را پهلوهم بنويسند هم يعنى پهلو هم بتوانيم بفهميم نوشته شده است على أى حال از اين روايت ما نمى توانيم بواسطه اين روايت دستى بر داريم.
    چون من اين راجع نماز شب است ممكن است كه در نماز شب يك توصيه هاى باشد كه در مستحبات يك توصيه اىباشد كه در واجبات نباشد ما صحبتمان در فرائض است اين مى گويد فى صلاة ليل ممكن است يك جهاتى باشد كه در صلاة غير ليل نباشد زيادى ركوع زیادی سجده در نماز مستحبى ممكن عيب ندارد اگر سهواً واقع شده باشدبخلاف فرائض.
     نباءًعليه از اين ما بخواهيم اين دلالتش را درست كنيم بعد هم از نافله به فريضه چيز كنيم بعدم سندش راغمض عین بكنيم حرف اينها حرفهاى است كه نمى شود قائل بشويم در باب ركوع هم يك روايتى است
    باب إنه من نسى قلوب فإذاذكره قبل ان يركع نسب قائماواتم
     تهذيب محمد بن على بن محبوب در يك نسخه اى هم هست كه احمد بن على بن محبوب يا احمدبن على محبوب ظاهر اين است كه احمد برای  محمد است يعنى احمد بن محمد على بن محبوب باشد .عن على خالد كه توفيق نشده عن احمد بن حسن بن على بن فضال عن امر بن سعيد عن عمار كه ديگر باقيش موثقه اند اگر اين نبود عن ابى عبدالله (ع)كه دو اشكال در اين است يكى اين كه محمد بن على بن محبوب در يك نسخه هم در تهذيب احمد بن على بن محبوب است اين هم محل چيز است كه اين است يا اواست اگر او باشد نمى دانيم كى است عن ابى عبد الله عليه الرجل ينسى قنوت فى الوتر أو الوتر قال ليس عليه شى وقال ان ذكره وقد اهوى ألى ركوع قبل أن يضع یدیه علی الركبتين هل يرجع قائم ویقع ثم یقم وأن وضع يده على ركعتين وفلیمضه فی صلاته وليس عليه شى اين حالا از جهاتى كسى بگويد دلالت براين داردكه ركوع عبارت از اين نيست كه انسان به اندازه خم بشود كه دستش به ركعتين برسد وقبل از اين او اصلاً ركوع نيست وحد ركوع همين طور كه در حد سجود اين است كه به اندازه لبنه بيشتر مرتفع نباشد اينجا هم كسى بگويد كه حد ركوع عبارت از اين است كه اگر اين نشد ركوع نيامده است ومى تواند وبايد اگر ملتفت شد بر گردد ركوع را تمام كند واگر مهلت آن تمام شده است  برود ركوع چون آنرا تمام نكرده است يكى اين جهت كه قال إن ذكره وقد اهوى إلى ركوع قبل أن يضع يده اهوى ألى ركوع اين را حسابش كرديم قبل عن يضع يده على ركبتیه اين را اهوى إلى ركوع حساب كرده اند نه خود ركوع دارد طرف ركوع مى رود باز ركوع محقق نشده است اين جهت .
    یك جهت هم اينكه خود اينكه قبل از يضع يده على ركعتين فليرجع قبل از اينكه دستش را به ركعتها مقصودش از دست به ركعتين لا بد كنايه از اين است كه تا آن حد برسد و إلا لازم نيست كه دستش را به آن يعنى اهوى إلى ركوع قبل از اين كه دستش را به او بگذارد قبل از اينكه بحدى ركوع پيدا كند كه دستش را روى‌ركبتين چون معلوم هم اين است كه دست روى ركبتين مى گذارند يعنى تا آن حد رسيده باشد  تا آن حد كه نرسيد بايد بر گردد و قائماً فليرجع يا يجوز اينكه يرجع قائماً ولیقم بر گردد و قنوت بخواند ثم يركع بعد ركوع كند وإن وضع يده على ركبتين فلیمضه فى صلاة وليس عليه شى كه آن وقت بگويم كه در اين روايت اولش اين است كه نسيان مى كند قنوت فالوتروغير الوتر.
    و غير الوتر اعم ازاين است كه در فرائض باشد يا در مثلاً نماز هاى مستحبى باشد وساير چيزهاى كه نماز شب هست و قنوتهاى ديگر نماز شب باشد اين كسى بگويد اين اعم است پس بناءً عليه سؤال از اين است كه اگر كسى قنوتش دارد  نماز در نماز مستحبى يا واجب قنوتش را نسيان بكند اين چطور است فرموده اند كه نه اشكالى ندارد وقال آن وقت بعد فرمود است إن ذكره وقد اهوى إلى ركوع اگر ذكر يادش آمده است وطرف ركوع رفته است در واجبات چه در مستحبات ونرسيده است به اين حد اينجا رجوع كند اگر رسيده است به اين حد رجوع كند خوب از اين كسى مى فهمد كه اولاً ما قبل رسيدن به اينجا اهوى إلى ركوع است اگر ركوع قبل اينجا ركوع نبود كه اهوى إلى ركوع نبود چون ركوع كرده است مراتب ركوع است نه اهوى إلى ركوع پس معلوم مى شود ركوع پيش مثلاً شارع كه يك چيزى است كه از اينجا كه راه افتاده تا برسد به آن حد اهوى إ لى الركوع است وآن جا كه رسيد آن وقت آنجا ركوع است وتا به آنجا نرسيده است يجوز در اینكه  بگردد كه قنوتش را بجا بياورد از اين هم معلوم مى شود كه تا آن حد كه نرسيده ركوع نشده براى‌او يا اگر ركوع شده بود كه ديگر درش نمى گفتن كه بايد بر گردد  يا جايز است كه بر گردد چه بكند واز اينها ما بفهميم كه اولاً در نماز اعم از نماز واجب ونماز مستحب اين ركوعى‌كه اعتبار شده است  عبارت ازاين حداز ركوعى است كه جلوى اهوى در ركوع است وتا اين حد كه رسيد آن وقت ركوع مى شودپس در لسان شارع ركوع عبارت از اين معنا است ركوع عبارت ازاين است  كه به اين حد رسيده باشد تا اين حد نرسيده باشد اصلاً ركوع نيست لهذا فرموده اند كه بر گردد وقنوت را بجا بياورد با آن كه قنوت مستحب است مع ذلك براى همين امر مستحبى هم گفتن همين جا بر گردد وچيزى را بجا بياورد فضلاًاز اين كه مثلاً حمد يادش برود بايد برگردد وحمد را بجا بياورد  يا سوره يادش رفته بايد بر گردد و سوره را بجا بياورد همه اينها ديگه مترتب بر اين است چون باز به ركوع نرسيده اين تهى إلى‌ركوع است نه ركوع از اين جهت بايد بر گردد خوب حال چند حرف در اينجا است قطع نظر از سندش باز اعتماد نمى شود در آن كرد يكى اين كه اين غير وتر كه در اين جا مى فرمايند فرائض مقصود است يعنى اعم از فرائض است يا خير اصلاً مى خواهد سؤال از قنوتهاى وتر وقنوتهاى نماز آدم اگر بخواهد سؤال از فرائض غير فرايض بكند خوب نمى‌آيد وتررا جلو بيندازد وتر ونماز ظهر مى گويندنماز فرائض وصلش مى كنند نماز مستحبى به نظر آدم مى رسد كه اين مقصودش از وتر غير وتر يعنى نماز هاى مستحبى نمازهاى شب در وترش يا غير وترش يعنى در قنوتهاى كه در اين نماز شب هستش به نظر انسان مى آيد اين مرادش هست اگر مى خواست سؤال كند از فريضه وغير فريضه بايد فريضه را بگويد وغير فريضه نه وتر را بگويد وغير وتر در وتر غير وتر مى شود دعوى اين ركعت كه انصراف به اين دارد سؤال كه مى خواهد از اين سؤال نمازهاى شبى كه در آن قنوت است بكند واطلاق نيست به نمازهاى فريضه ندارد به اعتبار اينكه اگر مى خواست نماز فريضه را سؤال كند بايد فريضه را بگويد وغير فريضه نه وتر را بگويد وغير وتر را.
     يك حرف ديگه هم هست وآن اين است كه در اين ماهياتى كه قصدى هستند و بدون قصدش تحققى پيدا نمى كنند مثل ركوع سجود همه اينها كه در نماز هستند اينها امور قصدى هستند در اين امور قصدى‌ كه بدون قصد من اصلاً تحقق پيدا نمى كند مثلاً اگر چنانچه بدون قصد ركوع من به اندازه ركوع خم شدم مى خواستم چيزى را بر دارم اين نماز باطل ديگه ركوع نكردم اگر يك كسى حدى را كه شارع معين كرده براى‌اينكه با شرائط آن نه اينكه ركوع ماهيت آن ركوع را شارع گفته است كه يشترط فيه اين كه تا اين حد برسد اين اهوى إلى ايجادآن ركوع بين راه اصلاً نيست قصد يك وقت آن است مسئله يك وقت اين است كه من ركوع مى كنم غافلم از اينكه حد ركوع اين قدر است قبل از آن حد ركوع مى كنم اينجا مادامى كه به اين حدى كه با دستم به چيزى نمى‌رسد مادامى كه به اين حد نرسيده ام اسم آن تهى است وقتى به اين حد ى كه مورد قصدم است رسيدم اسم آن تهى است اينجاى هم كه يك حدى شرط كرده شارع براى مكلف كه دستش به اطراف چيز برسد وحالا ملتفت است كه يه همچين حرفى است اين الان وقتى كه مى رود طرف ركوع اين طور نيست كه ركوع قبل از اينكه دستش به آن جا برسد حاصل شده واينها مراتب ركوع حالا مى خواهد ركوع كه حاصل شد مى خواهد شرطش را حاصل كند نه قصدش اين نيست كه آن جا توقف كند قصدآن اين است كه آن ركوعى كه شارع شرط كرده كه اين مقدار بشود اين مقدار را شرط كرده اين مقدار را تحقق كند اين بين راهها را اصلاً ركوع قرار نمى خواهد بدهد اصلاً در ذهن نيست مقصود نيست اين بين راهها آن كه مقصود است اين است كه اينها مقدمه آن ركوع نيست اگر كسى‌اين طورى باشد ركوع كرده است قبل از رسيدن به او يا نه ركوع نكرده است اصلاً نكرده از باب اينكه شارع اين را ركوع نمى داند اگر چنانچه با قصد ايجاد كرد ركوع نكرده مقصود نبود مقصود اهوى إلى ركوع بودن نه مقصود هوى بوده اين كه مى فرمايد كه إذا اهوى إلى ركوع معناى آن ممكن اين معنا باشد كه اين آدمى كه به اعتقادآن يعنى بحسب حكم شرعش بايد آن قدر چيز بشود این قدر خم بشود تا دستش به آن جا برسد وحالا دارد مى آيد سراغ او اهوى إلى تحصيل آن ركوعى كه شرط آن هم عبارت از اين است كه تا اين حد اهوى كه برسد به آن حد قبل از اينكه برسد به آن حد ولو ركوعى است ركوعى است لكن ركوع مقصود نيست قصدش تعلق نگرفته بود قصدش هوى إلى ذلك است از اينجا تا اينجا هوى اسم آن است اينجا ركوع مى شود اينجا كه رسيد به حدى كه شارع قرار داده اين است ركوع است قبل آن ركوع بود لكن ركوع مقصود نبود مثل همين كه قبل آناگر چنانچه مثلاً تا اينجا رسيده و اينجا را مى خواست حد ركوع قرار بدهد قبل از رسيدن به آن جا لغفلط ، لاشتباه اگر رسيده بود قبل از آنجا ، آنجا را مى خواست ركوع قرار بدهد اين ركوع اين است هوى إلى ركوع ما قبل آن است اگر چنانچه ركوعى را پايين تر از اينجا مى دانست و از اول هم راه افتاده است كه ركوع آن دركوعى كه شارع مقدس شرعش را اين قرار داده است كه برسد به اينجا آن را مى خواهد ايجاد بكند اين اهوى إلى ركوع تا آنجا آنجاى كه آن حاصل شد ركوع است اين هوى إلى ركوع است لم يقصد به ركوع هوى إلى ركوع آن كه قصد آن است وركوع امرقصدى اگر بدون قصد يك همچنين خم شدنى پيدا شد مثلاً ركوع نيست اصلاً نباءً عليه اگر كسى خم شد براى اهوى إْلى آن ركوعى كه مى خواهد چيز كند وقبل آن فهميد كه چيز نيست به حد ركوع عرضى رسيده است يا به حد ركوع شرعى نرسيده است به حد ركوع بين معنا كه مقصود آن بوده آن ركوعى كه آن ركوعى كه مقصود آن بوده به آن حد نرسيده بحسب اين روايت بايد بگويم كه بر گردد نمازش را مثلاً قنوتش را بجا بياورد نباءعليه اگر چنانچه اين طور در باب امر قصديه گفتيم كه مجردحصول صورت نیست بايد صورت اين شى اين ماهيت بايد با قصد حاصل بشود اگر بلا قصد حاصل نمی شود يك مأمور به اگر انسان بدون قصد سجده كرده بدون مأمور به نمى شود امر قصديه اند اين امور لا امر إلا به نيت بايد نيت باشد بايد نيت اين باشد كه نماز است سرش را برده است آنجا می خواهد سرش را بخواباند گذاشته به زمين اين سجده حاصل نشده است اين بايد قصد كند كه سجده است آن وقت قصد سجده صلاتى بكند سجده حاصل شده است اين آدمى كه الان اهوى إلى ركوع نه از اين است كه اگرچنانچه ركوع قبلاً مى خواست بكند تا اين حد فرضيات تا اينجا مى خواهد ركوع بكند باز هم اسم آن هوى ، اهوى إلى عليه ركوع نبوده اين كه اينجا فرموده اند اهوى إلى ركوع چون مفروض اين بوده است كه يك آدمى است كه ركوع مى كند روی چیزهای كه شارع مقدس قرار داده شرط آن را تعيين كرده است از اين جهت اين آدم مادامى كه نرسيده است اينجا هوى على ركوع وقتى كه رسيدبانجا، آنجا ركوع است پس اين يك مناقشه اى است باز كه اهوى إلى  ركوع نه مى تواند از آن اين را بفهميم كه اين ما قبل آن ركوع نيست  واگر چنانچه اين اصلاً ركوع نشد لا لإجل عدم صدق ركوع اگر اينجا با ایستد از اينجا بياد براى حد قبل از ركوع نباشد آن هم ركوع است لكن وقتى كه قصد اين است كه بعد از اين واقع بشود اين بين راهها ديگر ركوع نيست اين جور نيست كه حالا ركوع كرده است و دارد مى رود دنبال تتمه ركوع يا مرتبه بالاتر از ركوع ، لذا ركوع نكرده إلا آن طرف كه اينجا خم شدن غير مقصود به ركوع است براى هوى ركوع است و آنی كه عبارت از است عبارت از خود ركوع است وخود ركوع مقصود نبوده است يعنى بين راه خود ركوع مقصود نبوده است اين اگر چنانچه روايت آن هم يك روايتى باشد كه بشود به آن اعتماد كرد اين اشكال بر آن است كه اين اشكال كه احتمال  مى رود كه احتمال چيز باشد ويكى هم اين اشكال اهوى إلى ركوع اين طورى است.