• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • اگر چنانچه اخلال كند به چيزهاى كه مربوط به حكم است مربوط به ركوع است .سجده كرده است لكن قدرى زياد تر در آن چيزى كه معتبر شده است در سجده انحناپيدا كرده از لبنه  يك  قدرى سحواًيا فقط سر را به محل چيز گذاشته لكن دستش يكی از دستهايش  را نگذاشته يا برمالايصح سجود سجده كرده است يا استقرار را تمأنينه راترك كرده در ركوع هم  به اندازه كه عرفاً ركوع بگويند منحنی شده است لكن به آن حدی كه   بجاى نيامده إلی غيرذلك چيزهاىكه مرتبت به ركوع وسجود است ذكر ركوع را نگفته ،ذكر سجده را نگفته است آيا مقتضاى قاعده اعاده است يا صحت است تصوراتى كه دارد راجع به  اين چيزهای كه در سجده ،ركوع ارتباط دارد پنج جور تصور دارد.
     يك جور اينكه اينها از قيود معتبره در صلاة باشند منتها محل آن موردش عبارت از سجده يا ركوع باشد مثلاً استقرار در صلاة اعتبار كرده باشند ومحل آن عبارت است از اين سجود يا حال سجود يا ركوع باشد كه ركوع را تقيد به يا اشتراط در ركوع نباشد اشتراط در اصل صلاة باشد اين احتمال است.
     يك احتمال ديگر اينكه اينها از شرائط واز چيزهاى باشد كه معتبر در خود ركوع  شده است در خود سجود شده است سجود را در آن معتبركرده اند كه علي سبعت اعظم باشد در آن معتبر كرده اند كه متمكن باشد معتبر كرده اند كه ذكر بگويد وهكذا وهمين طور در ركوع ،سجود يا هردو كه از شرائط معتبر در صلاة نباشد ومحل آن اينجا است از چيزهاى باشدكه در خود ركوع معتبر كرده اند لكن به همان معناى كه يك شرطى را براى صلاة قرار داده كه اگراين شرط را مثلاً ترك بكند نه اين است كه صلاة نيامده صلاة باطل واقع شده است آنجا هم قيود . قيود باشند به همان نحو كه سجود يك معناى باشد يك واجبى باشد وشرط شده است  در آن كه اينقدر انحنا پيدا كند يا كمتر از اين نباشد .  استقرار داشته باشد ذكردر را آن گفته شود  وهكذا چيزهاى كه اعتبار شده است كه اين جور همان طورى كه آن چيزهاى كه در صلاة مثلاً معتبر شده است  مثل ستر كه در صلاة معتبر شده است  اگر چنانچه ترك بكند نه اين كه صلاة را اتيان نكرده است صلاة را صحيح اتيان نكرده است اين جا  هم  به اين جور اعتبار شده باشد كه خود سجده يك واجبى باشد  واينها شرايط باشند از براى سجده از براى ركوع .
    يك احتمال ثالث هم اين است كه اينها  از مقومات باشند در نظر شارع یعنى شارع ركوع متقيد به انحناي كذائى را تشريع كرده است سجده متقيد به اينكه سبعت اعظم به زمين برسد معتبر كرده است بطور وحدت مطلوب كه اگر چنانچه نياد سجده نيامده  اگر چنانچه سجده بكند و استقرار در سجده نكند مطلوب شارع تحقق پيدا نكرده نه از باب اينكه فاعل شرط است از باب اينكه كه خود ركوع خود سجود يا معتبر فى الصلاة كه عبارت از سجده است نيامده است .
     كه فرق است ما بين احتمال دوم واحتمال سوم در احتمال دوم چون ركوع خودش همان معناى عرفى يا سجده به معناى عرفى خودش يكى از چيزهاى است كه معتبر شده است در صلاة و واجب شده است  ويك شرائطى هم براى آن  قرار دادند كه بايد مثلاً انحناى آنقدر باشد  بايد فرض كنيد استقرار داشته باشد  وامثال ذلك كه اگر چنانچه ركوع را اتيان بكند آن مطلوب شارع كه عبارت است از اصل ركوع است آمده است لكن شرطى كه كرده بودند  دراین چون فاقد اين شرط است نمى گويند كه باطل است لإجل عدم ركوع مى گويند باطل است لإجل عدم هذا شرط معتبر فى الركوع كه شرط ركوع چون نيامده ركوع هم باطل است وصلاة هم مثلاً باطل است.در احتمال ثالث كه تقيد باشد بنحو وحدت مطلوب وآنى كه در صلاة معتبر شده باشد عبارت از ركوع متقيد به مثلا فلان قید ركوع به استقرار به تمأنينه كه اگر چنانچه ترك بكند تمأنينه را اصلاً ركوع رابجا آنچيزى كه مطلوب شارع است كه عبارت است از مطلوب وجدانى است آن را نياورده است تارك ركوع است آنجا تارك ركوع نبود ركوع خودش يك چيزى معتبر شده بود تارك غير بود اينجا چون يك وحدت مطلوبى هست تارك ركوع است نه تارك آتى بركوع تارك شرط يا غير شرط.
     بحسب ابتداً  نظرابتدای اينطور به نظر مى رسد كه اگر چنانچه اعتبار على وجه اول باشد  كه اين از شرائط صلاة باشد وبركوع كارى نداشته باشد إلى اينكه ركوع محل آن ظرف است از براى او اما اين معتبر در خود صلاةاست اينجا ولو بحسب قواعد اوليه موجب بطلان است لاتعاد هيچ اشكالی در آن نيست مثل ساير شرائط وساير قيودى كه در صلاه معتبر است ركوع را به ماهومعتبرفيه بمامتقوم آورده است براي اينكه اين قيود ارتباطى به ركوع نداشت اين ركوعش تمام است آنيكه نقش دارد شرطى است كه در صلاة معتبر شده است نقص از باب فقدان شرطى است كه در صلاة معتبر شده است واين داخل در مستثنى منه لاتعاد صلاة است بااينكه ركوع على ماهو معتبر من في شرعه اتيان شده است وآنيكه ترك شد است يك شرطی كه در صلاة معتبر بوده است مثل ستر را كه اگر سهواً ترك كرده باشد يا ساير شرائط را سهواٌ يا جهلاً يا نسياناً ترك كرده باشد اين هم نظير آن خواهد بود.
     واگر چنانچه متقوم باشد ركوع به اين بطوريكه اگر اين اتيان نشود اصلاً ركوع اتيان نشده است بطور وجه ثالث كه اگر جوری قيد شده است كه آن ركوعی كه شارع معتبر كرده است در صلاة عبارت است از ركوع متقيد به كذا به حيث كه اگر قيد نيايد ركوع متقيد موضوع ايجاب بود اصل ركوع را شارع قرار نداده بود ركوع متقيد رابصورت وحدت مطلوب قرارداده بود اگر بحسب واقع اين طور باشد نماز باطل است برای اينكه تارك ركوع است ترك ركوع كرده است.
     واگر احتمالی ثاني باشد كه اينها از شرائط معتبره در ركوع هست ركوع آمده است لكن اين شرائط معتبره در ركوع اينها نيامده است اينجا دواحتمال هست يك احتمال اينكه لاتعاد صلاة إلي من خمس آن خمسي كه شارع معتبر كرده است در صلاة به ماهو به قيود آنرا نظر داشته باشد به معتبره شارع ركوع را با چيزهای كه شارع در ركوع اعتبار كرده است كه اگر آنها نباشد بركوع سد موارد مى كندلاتعاد صلاه ناظر به اين اگر باشد اينجا هم بايد باطل باشد براى اينكه باز معتبرشارع في صلاة من الركوع نيامده است آنچه كه آمده ولو ركوع عرفي لكن لاتعاد ركوع عرفى را نمى گويد لاتعاد ركوعی كه شارع در شرع اعتبار كرده است بقيوده بشرائطه آن را مي گويد وبنابراين بايد اعاده كند برای اينكه تارك ركوع است واگر چنانچه نه اين طور نباشد ولاتعاد همان ركوع وسجود عرفي را خارج بكند ومابقي آن را به اگراصل ركوع آمد،اصل سجود آمد مستثنى آمده است ،ركوع آمده است ،سجود آمده است آنهاى كه ترك شده است ولو از شرائط سجود بوده است لكن لاتعاد اصل ركوع واصل سجود را فرموده است وبنابراين بايد صحيح باشد واگر چنانچه ما شك كنيم در يكى ازاين چيزها كه آيا چى معتبراست اگر ادله دليل اين قيود اطلاق داشته باشد رفع شك هم می كند ولی مي گويد كه بايد اگر ما شاك در اين معنا باشيم كه به آن جور يا آن جور چه جور معتبر است اگر چنانچه در اين معنا شك بكنيم به لاتعاد ديگر نمی توان تمسك كرد براي اينكه طرف آن اين بوده كه لاتعاد نداشت. يك احتمال اين بود كه مقوم باشد ولاتعاد نداشته باشد يعني لاتعاد در مستثنى واقع شده باشد .يك احتمال هم اين بود كه شرط باشدلاتعاد هم ناظر باشد به آن ركوع وسجود به شرائطه كه لاتعاد هم باز نداده است يعني عقد مستثنى منه واقع نمی شود در عقد مستثني واقع مي شود كه اعاده بايد بكند احتمال ديگر كه نه اينطور نباشد ما اگر نتوانستيم از اين احتمالات يكی از آن را انتخاب بكنيم وترجيح بدهيم بايد بحسب حكم عقل اثبات بكنيم وقتي كه چى هست اگر اطلاق دليل چيز باشد اين هم درآن نمى شود تمركز كرد بااينكه محتمل آن جور باشد ولاتعاد آن را برداشته باشد بايد احتياط عقلى بكنيم اين محصل حرفی است كه در اينجا گفته شده است فرموده شده است نه به همه جهاتي كه من عرض كرده ام اينها تصوركرده اند دو جور است يكی اينكه قيود معتبر درركوع باشد وسجود باشد نه بطور تقيد مقومی اين جور نه بطوريكه شارع اعتبار كرده باشد اما نه اينكه شارع وحدت مطلوب داشته باشد اين وحدت مطلوب را ديگر ذكر نكرده اند.
     ما عرض مى كنيم  كه لاتعاد صلاة إلي من خمس اين مضيق بود به يك معناىوآن اينكه القرائت سنة وتشهد سنة ولاتنقض سنة الفريضة .سنة فريضة خوب اصطلاحاً يك اصطلاحي است كه مستحبات را مى گويند وفرائض را واجبات را وبلا اشكال اينجا به آن اصطلاح نيست كه سنة باشد قرائت ومستحب باشد قرائت يا تشهد مستحب باشد اين معنا كه نسبت پس سنت به معناى اين است كه لم يفرض الله في كتابه إلا همه چيز فرض ،فرض الهی است در همه جا يك وقت اين است كه فرضها را به لسان نبى به ما مى رسد ولو به وحي من الله است نبى (ص) خودشان تشريع نمی كنند همه چيز از وحی است يك وقت آن چيزى كه وحى برايشان مى شودوحى قرآنى است كه خود كلام خدااست اين جا در اين بين ركعتين خود كلام خدااست اينجا در اين بين ركعتين خود كلام خدااست اين را فريضة الله اگر يك چيزى در قرآن واجب شده بود اين فريضةالله اگريك چيزى در قرآن واجب شده بود اين  فريضة الله است و اگر چنانچه در قرآن نبود فريضة الله نبود فريضة الله نيست بلكه سنة است يعنى فرض نبى است وفرض نبى يعنى فرض لسان نبى فرضهاى كه بلسان نبي به ما مى رسد گفته اند سنت تعبير سنت اينجا هم كه القرائت سنة وتشهد سنة بعد ما كانا من فرائض من الفرائض ولاصلاة إلي به فاتحة الكتاب اينها از فرائض هستند مع ذلك اينكه سنت گفته اند يعني آنيكه به لسان نبى وبه لسان وحى كه خداى تبارك وتعالى به غير قرآن به نبى كرده است پيغمبر آن را به مردم رسانده است.
     بعد از اين كه اين طور معنا باشد ما بايد دنبال اين مواردى اين معنا كه چى  من فرائض الله است وچى من فرائض نبي وبعد از اين ببينيم مى توانيم كشف واقع  را بكنيم خوب يك احتمال اين بود كه ركوع متقيد به كذا باشد ركوع متقيد به قيد كذا باشد كه اگر چنانچه من آن قيد را نياوردم اصلاً ركوع رابجاى نياورده ام اين ركوعى كه بجاى آوردى يك انحناى بيخودى بوده است يك احتمال اين بود احتمال دوم هم اشتراك بود احتمال سوم هم اشتراك در صلاة بود اگر چنانچه ما دنبال اين تعليل كه به منزله اين عبارت كه  به منزله تعليل است بريم كه القرئت سنت وتشهد سنة ولا ينقض سنة الفريضه وما فهميدم كه سنة يعنى آن هست كه ولو واجب است لكن در قرآن ذكرى از آن نيت قرآن آن را واجب نكرده است  اگر اينطور باشد اين چيزهاىكه معتبر در خود ركوع وسجود است حتى ذكرىكه سبحان ربى العظيم وبحمده را سبح اسم ربك الا على را يا آن عبارت ديگرش كه در قرآن هست لكن عبارت آن اين هست وحديث اين است كه وقتى سبح اسم ربك الاعلى نازل شد پيغمبر فرمود اجعلوها به سجود اين جعل پيغمبر در سجده نه اينكه او اما مثل خود ركوع وسجود و اركعوا مع راكعين يا ايهاالذين آمنو ركوع وسجود در نفوس ما هست كه قد فرض الله ركوع وسجودرا واجب كرده است .
    وهمين عبارت ها كه وركعوامع راكعين ياايهاالذين آمنو ركوع وسجود اينها چيزهای است كه در قرآن وارد شده است چنانچه قضيه طهور وقضيه غسل ،قضيه قبله ،قضيه وقت هم در قرآن وارد شده بود اين چيزهاى ديگرى كه عبارت است از تمأنينه در صلاة باشد استقرار باشد عرض مي كنم كه يك ركوع وسجود باشد اينهاى كه در معينى از او كمتر نبايد باشد اينها چيزهای نيست كه در كتاب اسمى از آن باشد در كتاب ركوع هست وسجود وغير از اين نيست اگر ما فرض بكنيم كه يك چيزى متقيد باشد به شرط باشد در صلاة در ركوع شرط باشد واين كه به بطلان بشود ماسئوال مي كنيم كه اين بطلان من جهت اين است كه ما فرض الله مانياورديم يا من جهت اين است كه ما سنة النبى رامانياورديم اگر ركوع را من تر بكنم در وقت نماز نخوانم قبله را ترك بكنم اگر بپرسند كه تو چرا نماز باطل است مي گويم فرض الله القبله وركوع وسجود وكذا اينها از فرائض الله است ومن هتك فرائض الله را كرده ام وفرائض الله نقض فريضه را مى كند كه عبارت است از الصلاة باشد اما چنانچه من ركوع را آوردم سجده را آوردم به معنايكه ماهيت سجده ،ماهيت ركوع است لكن سرم را روی مايصح سجود سهواً نگذاشتم از سجود على الارض ونبات اين كه ديگر برلسان وحى نيست اين در لسان ادله شرعيه است كه از فرائض نبى است اگر من ترك كرده ام اينها را ومن نمازم ترك شد آيا ترك از ناحيه فريضة الله است يعنى آنی كه شارع فرموده بياور من نياوردم هست يا آنيكه نبى فرموده بياور من نياورده ام ،است اگر آنيكه خدا گفته بود من نياوردم اين فريضة الله است وحديث لاتعاد بحسب مفهومش اين است كه فريضه ،فريضه را مى شكند اما اگر در كتاب اسمى از اينها نيست اين جزء فريضة الله بلكه سنت است پس سنت الله ينقض الفريضه از اطلاق اين عبارت از اطلاق لاتعاد صلاة إلي من خمس الركوع والسجود وكذا وكذا بعد از اينكه ظاهر اوليش وضاهر عقلائيش ركوع يك معناى دارد كه معلوم اگر كسى سجده بكند وذكر نگويد ،نمي گويند سجده نكرده است اگركسى ركوع بكند ومثلاًفرض بفرمايد استقرار نداشته  باشد نمى شود بگويند ركوع نكرده بايد بگويند ركوع كرده استقرار نداشته است.
     اگر ما از لا تعاد الصلاة إلا من خمس مي فهميم اين معنا كه  مع هذا ذيل مي فهميم آنيكه در صلاة معتبر است وشارع امر كرده است قرارداده وفرض الله است عبارت از اصل ركوع ،اصل سجود است وساير چيزهای آن را فرض الله نيست از كسب مى كنيم كه ما به ركوع صدمه اى نزديم ،صدمه اصلى به ركوع نيست  يعنى تارك ركوع نيستيم ،تارك سجده نيستيم اگر صدمه اى وارد شده باشد به ركوع مثل صدمه های است كه به اصل صلاة وارد مى شد كه اگر من ستر نداشتم اصل صلاة در آن صدمه وارد مى شد ولاتعاد گفت مانعى ندارد اينجا فرض الله من تأويل داد ركوع كردم اگر به اين ما فرض الله يك صدمه اى وارد بشود نه از باب ما فضه الله ترك مافرضه الله من كرده ام  ازباب اين كه ترك ماسنه النبى من كرده ام انجامى كه عمداً من ركوع را بكنم وترك استقرار را بكنم ما فرضه الله كه عبارت از اصل ركوع است به آن اخلالى نكردم لكن شرطى كه نبى فرموده است و آنيكه بايد استقرار مثلاًداشته باشد سجده برمايصح سجود باشد نفس صلاة من از باب اين است كه مافرضه النبى من عمدى بوده است به مافرضه النبى اخلال كرده ام ولاتعاد عمدش رانمى گيرد لاتعاد مخصوص به غيرعمد است .
    بناءًعليه آنجاى كه مورد بحث است كه عبارت است از ترك نسيان وترك چيزى است ما از دليل لاتعاد از تعليل ذيل لاتعاد اطلاق صدر سياق ذيل مى فهميم اين معنا را كه لاتعاد الصلاه بخواهد اشاره به اين خارج باشد يعنى لاتعاد الصلاة إلى بالركوع معتبرفيه مخالف با ذيل صحيح است براى اينكه اين معنايش اين است كه لاتعاد الصلاه إلى من كذا إلى من الركوع وسجود اگر بخواهد اشاره بشود كه لاتعاد الصلاة إلى بذكرى كه در ركوع است ركوع برتمام جهاتش ،ذكرش عرض بكنم كذا وكذا آن وقت ما سئوال مى كنيم كه خوب اينها كه خود ركوع كه آمد ركوع كه شد اينها اگر چنانچه باطل باشد صلاة يا ركوع باطل باشد روى اخلال به فريضة الله يا اخلال به سنة است ليس لك كه بگويى اخلال به فرضه الله است اخلال به سنه است اگر اخلال به سنه موجب بطلان نمى شود وماازاين اطلاق كشف به عدم تقيد مى كنيم از اطلاق اينكه مطلقا ركوع ،سجود اينها برمى گرديم كه اصل آن معنا ندارد كه از ركوعى كه روى عنوان است ما مى گوييم مشير است آن كسى كه مى گويد كه ركوع با ما معتبر فيه چى شده است اين بايدالركوع راوالسجودى كه در حديث لاتعاد وارد شده است از يك عنوان ركوع ،سجود بردارد وبگذارد روى وجودى كه مشتمل برجهاتى است اشاره باشد به آن چيزى كه شارع مقدس قرارداده واين خلاف واقع است بلكه نمى شود الركوع جزءحكايت از نفس ركوع نمى تواند بكند بخواهيم بگويم الركوع الذى معتبر شارع معتبر مع شرائط ومع جهات ديگر اين محتاج به جهات ديگر است نمى تواند الركوع السجود يك همچنين هنرى را ندارد كه عنوانى كه لايحكى إلا از نفس ماهيت الركوع وسجود حكايت نمى كنند إلي از نفس ماهيت ،از نفس طبيعت ،ملحقات طبيعت، چيزهاى ديگر كه به طبيعت ملحق است اينها لايعقل كه اينها اطاعت از آن بكنند بايد قرينه اى قائم باشد به اينكه الركوع اراده طبيعت نشده ،اراده طبيعت ،ملحقات طبيعت امور خارجيه مربوط به طبيعت اينها شده است واينها دليل مى خواهد بناءًعيه اينها از خود لاتعاد صلاة إلي من خمس به عنوان اين حكم روى عناوين است ما از خود همين كه حكمى روى عناوين است وعناوين لايعقل حكايت بكند از غير خودشان از جهات ديگرى مثل اين است كه كسى بگويد انسان گفته وازآن اراده كرده انسان داراى قد كذاى،سن كذاى اينها خوب اين دال ديگر مى خواهد وإلى انسان لايعقل حكايت بكند ازاين چيزها انسان از همان نفس طبيعت انسان حكايت مى كند لاغير.
     بناءًعليه ما از خود اين حكم متعلق به اين عناوين از خود او اولاً مى فهميم اين معنا را كه اين لاتعاد اشاره به اين ركوعى كه نماز با همه اين جهات قرارداده شده نيست نفس طبيعت است وزائد براين از اطلاق لاتعاد صلاة إلى من خمس معلل به اينكه از سنه لاينقض سنه فريضه مى فهميم كه غير اين ركوع ،غير سجود اينها كه سنن هستند سنن نمى توانند نقض فريضه را بكنند وهر چه شما قيد دوست بداريد، قيدى است كه سنت آورده قيدى است كه فريضه آورده ،قيدى است كه خدا نياورده يعنى كتاب ذكر نكرده اين را قيدى است كه با سنت ثابت شده است اينهاى كه با سنت ثابت شد اينها را به نظرمستثنى ما بايد وارد كنيم مستثنى منه وارد مى كنيم ولاتعاد روى آن مى آيد وآنيكه از كتاب ما مى فهميم كه عبارت از نفس ركوع ،نفس سجود ،؛نفس عناوين ديگرى است آنها را ما از كتاب استفاده كرديم واينها فريضة هستند وفريضة تنقيض الفريضة وأما سنة لاتنقض فريضه اين ما حصل اين حرفى است كه در اين جا هست در باب تمأنينه واستقرار بعضى حرفهاى ديگرى است كه ما انشاءالله باز عرض مى كنيم .