• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  •  

    6) السادس: مكاتبه محمد القاساني.

    باسناده(يعني باسناد الشيخ) عن محمد بن حسن صفار متوفاي 290,صاحب كتاب(بصائر الدرجات), عن علي بن محمد القاساني, عن علي بن محمد القاساني, قال: كتبت إليه(امام عسكري) و أنا بالمدينه, أسئله عن اليوم الذي يشك فيه من رمضان هل يصام أم لا؟ فكتب: اليقين لايدخل فيه الشك صم للروءيه, و أفطر للروءيه, الشيخ الحر العاملي: (1)شيخ و آخوند در تفسير اين روايت اختلاف دارند, شيخ انصاري مي‌فرمايد كه اين روايت, واضح ترين روايت بر حجيت استصحاب, چرا؟ چون متعلَّق يقين را شعبان مي‌گيرد, اليقين بشعبان لايدخل فيه الشك, اي لايزاحمه الشك, متعلَّق يقين را شعبان مي‌گيرد, شك در اينكه آيا رمضان وارد شده يا نشده؟ شك در رمضان, يقين به شعبان را مزاحمت نمي‌كند, واين استصحاب است, يقين داشتم كه ماه, ماه شعبان است, شك دارم كه آيا شعبان بهم خورديا نخورد؟ اليقين بشعبان لايدخل فيه الشك,اي لايزاحمه الشك, اين استصحاب را مي‌گويد, متعلَّق يقين را شعبان گرفت.

    مرحوم آخوند خراساني معتقد است كه اين روايت ناظر به استصحاب نيست.

    توضيح ذلك:

    ما رواياتي كه از اين روايات, استفاده مي‌شود كه باب صوم, با باب نماز فرق دارد, نماز ظن بردار و شك بردار است, يعني اگر همه ما در نماز, ظن به اكثر پيدا كرديم, بنارا براكثر مي‌گذاريم, يا اگر ظن بر اقل پيدا كرديم, بنا را بر اقل مي‌گذاريم, نماز شك بردار است اگر شك كرديم, بگونه وصله و پينه مي‌كنيم و نماز را تمام مي‌كنيم, ولي باب رمضان, يك خصيصه‌ي دارد كه نه ظن بر مي‌دارد و نه شك, حق در اين قسمت با خراساني است, يعني رواياتي داريم كه از آنها استفاده مي‌شود كه رمضان, با نماز فرق دارد, نماز هم شك بر مي‌دارد وهم ظن.ولي رمضان هيچكدام را بر نمي‌دارد.

    1- محمد بن حسن باسناده عن علي بن مهزيار اهوازي, عن محمد بن ابي عمير بغدادي(متوفاي 217 ),عن ابي ايوب و حماد(هردو ثقه هستند), عن محمد بن مسلم, روايت صحيحه است, عن ابي جعفر(عليه السلام) اذا رأيتم الهلال فصوموا, و إذا رأيتموه فأفطروا, وليس بالرأي ولابالتظنِّي ولكن بالروءيه)(2) نماز رأي و تظني برنمي‌دارد, رأي, شبيه ظن, يعني تخمين, ولكن بالروءيه, ماه رمضان, حول و حوش رويت مي‌چرخد, رويت حسي , نه ظن تخميني ونه رأي, معلوم مي‌شود كه ماه رمضان, يك خصوصيتي دارد كه ظن و شك بر نمي‌دارد, مثل نماز نيست, رمضام يقين مي‌خواهد, ظن و شك به درد نمي‌خورد, آن هم يقين روءيتي.

    2- و عنه(يعني شيخ طوسي), عن عثمان بن عيسي, عن سماعه,- موثقه است- (( قال: صيام شهر رمضان بالروءيه, و ليس بالظن))(3), رمضان, ظن و شك بر نمي‌دارد, بلكه اگر ماه را ديديد, روزه را افطار كنيد, اگر ديديد, روزه بگيريد, يعني يقين لازم دارد, شك و ظن به درد نمي‌خورد.

    3- عنه(عن شيخ) عن فضاله بن اعين, عن سيف بن عميره, عن اسحاق بن عمار,- موثقه است, چون فطحي است-, عن ابي عبد الله, قال: (( في كتاب علي صم للرويه وأفطر للرويه, اياك و الشك و الظن,- اياك در اينجا تحذير است, يعني بعد نفسك عن الشك- فإن خفي عليكم فأتموا الشهر الاول ثلاثين))(4) از اين رواياتي كه من سه تا را شمردم, مرحوم آخوند مي‌فرمايد: ماه رمضان يك ويژگي دارد كه يقين براي خود مي‌طلبد, هم در اول و هم در آخر. بعد از آنكه اين مقدمه را شناختيم, شيخ اين حديث را بگونه‌ي معني كرده, آخوند بگونه ديگر. شخ مي‌گفت؟ اليقين, يعني اليقين بشهر شعبان لايزاحمه الشك, مرحوم خراساني مي‌فرمايد: متعلَّق يقين (شعبان) نيست, متعلَّق يقين(رمضان) است, يعني اليقين برمضان لايدخل فيه الشك, بايد به رمضان يقين پيدا كني و با شك نمي‌شود روزه گرفت يا روزه را افطاركرد, البته روزه رمضاني, پس اليقين, متعلَّقش(شبان) نيست, بلكه متعلَّش(رمضان) است, يعني مضان, شك بردار نيست, بلكه بايد نسبت به رمضان, يقين لازم است و با شك نمي‌شود روزه گرفت, يا نمي‌شود روزه را شكاند,فلذا اين ارتباطي به استصحاب ندارد, استصحاب در جاي است كه متعلَّق يقين را شهر شعبان بگيريم, اما متعلَّق يقين, در اينجا رمضان است, رمضان براي خود يقين مي‌طلبد( هم در ابتدا وهم در انتها) اگر روايت را اينگونه معني كرديم, اصلاً اين روايت ارتباطي به باب استصحاب ندارد,بنابراين, روايت واحده راشيخ جوري معني كرد كه مربوط مي‌شود به استصحاب, ولي آخوند جوري ديگر معني كرد وگفت اصلاً ارتباطي به باب استصحاب ندارد, شيخ مي‌گويد بهترين روايت استصحاب, همين روايت است, اما آخوند مي‌گويد (اصلاً) رابطه بين اين روايت وبين استصحاب نيست, چرا با هم اختلاف دارند؟ چون يكي متعلَّق يقين را شعبان مي‌گيرد, به آن نتيجه مي‌رسد, ديگري هم متعلَّق يقين را رمضان مي‌گيرد(يعني به اين رواياتي كه در اين باب است, توجه كرده) جوري ديگر نتيجه مي‌گيرد.

    نظريه استاد سبحاني:

    ما معتقديم كه حق با مرحوم شيخ است, چرا حق با مرحوم شيخ است؟ چون اولاً: روايت جناب قاساني اجمال ندارد, تا با روايات ديگر, از او رفع ابهام كنيم, بله! اگر اين روايت اجمال داشت, جا داشت كه برويم با روايات ديگر رفع ابهام كنيم, ولي اين روايت, اجمال و ابهامي ندارد تا ما بوسيله‌ي روايات ديگر رفع ابهام كنيم, ما در صورتي مي‌توانيم روايتي را مفسر روايت ديگر بگيريم كه اينها باهم ابهام داشته باشند, اما روايت قاساني( أسئله عن اليوم الذي يشك فيه من رمضان هل يصام أم لا؟ فكتب: اليقين لايدخل فيه الشك صم للروءيه, و أفطر للروءيه؟ ابهام واجمالي ندارد, تا ما آن را طبق روايات سه گانه قبلي معني كنيم و بگوييم اين روايت, كار به استصحاب شعبان ندارد, بلكه كار با رمضان دارد و مي‌گويد رمضان, شك بردار و ظن ربردار نيست, بلكه بايد نسبت به آن تحصيل علم و يقين كنيم,بنابراين روايت قاساني ابهامي ندارد, گيرم كه فرمايش آخوند خراساني درست باشد (لاتعارض بين التفسيرين), بين دو تفسير تعارض نيست, بلكه تفسير شيخ, معتمد و اساس تفسير مرحوم آخوند است, چون آخوند فرمود: رمضان, شك وظن بردار نيست, چرا؟ چون استصحاب شعبان دارد, استصحاب شعبان, اساس اين معني دوم است, چرا بايد نسبت به رمضان, يقين تحصيل كنيم و با شك و ظن روزه نگيريم؟( لان الاستصحاب يقول ان هذا اليوم, يوم شعبان)فلذا با وجود استصحاب, كس نمي‌تواند به عنوان رمضان روزه بگيرد, بنابراين معني شيخ, پايه و اساس معني دوم است,چرا؟ چون استصحاب شعبان دارد, پس اولاً: روايت قاساني اجمال ندارد, تا سراغ روايات ديگر برويم,ثانيا ً: برفرض اينكه اجمال هم داشته باشد, اين دو معني در عرض هم نيستند, بلكه در طول هم هستند, چرا بايد در رمضان, يقين پيدا كرد, چرا نمي‌شود در رمضان با عصاي شك راه رفت؟ چون دليلي بنام استصحاب داريم, يعني استصحاب شعبان مانع از آن است كه در رمضان, با شك و ظن روزه بگيريم,ولذا من معتقدم كه اگر ذهن ما خالي باشد, اين دو معني در عرض هم نيستند بلكه در طول هم هستند.

    ثم ان هنا اشكالاً:

    اشكال اين است كه اين اصل, اصل مثبت است, يعني اگر در اينجا استصحاب كنيم, اصل مثبت مي‌شود, اصل مثبت اين است كه يك لازمه عقلي و عادي را استصحاب كنيم, ولي اثر, مال مستصحب نباشد, بلكه اثر, مال آن لازمه عقلي و عادي باشد, مثلاً كسي نذر كرده هر موقع پسرش مريش و صاحب محاسن شد, درهمي در راه خدا بدهد, درهم, مال مريش است, استصحاب حيات كرد و گفت كه الآن پسرش در سن بيست سالگي رسيده كه لازمه عقلي آن محاسن داشتن است, اثرش هم درهم, مي‌گويند كه درهم بر استصحاب حيات مترتب نمي‌شود, چرا؟ چون درهم اثر محاسن داشتن است, محاسن, مستصحب نيست, بلكه لازمه عقلي مستصحب است, مستشكل مي‌گويد كه شما مي‌خواهيد اثبات امساك كنيد, بايد ببينيم كه امساك بر چه بار است؟ كون هذا الزمان من رمضان,امساك بر آن بار است( الامساك مترتب علي كون هذا الزمان من رمضان), ولي ما كه نمي‌خواهيم امساك كنيم, بلكه مي‌خواهيم افطار كنيم, قهراَ افطار بر عدمش بار است, عدم كون هذا الجزء من رمضان, امساك بر چه بار است؟ الامساك مترتب علي كون هذا الزمان من رمضان, قهراً افطار هم بر چه بار است؟ علي عدم كونه هذا الجزء من رمضان, اين حالت سابقه ندارد, كي بود كه اين جزء از رمضان نبود, تا حالا بگوييم كه از رمضان نيست, به اين مي‌گويند كان ناقصه, كان ناقصه, حالت سابقه ندارد, پس: الامساك مترتب علي كون هذا الزمان من رمضان, الافطار مترتب علي عدم كون هذا الزمان من رمضان, اين كه حالت سابقه ندارد, كي بود كه اين جزء از رمضان نبود, تا بگوييم كه الآن هم از رمضان نيست, اين حالت سابقه ندارد, يعني كان ناقصه است, البته متنش را مي‌گويند كان ناقصه, ضدش را مي‌گويند: ليس ناقصه, كان ناقصه عبارت است از: كان هذا الزمان من رمضان فامسك. اما ليس ناقصه عبارت است از: لم يكن هذا الزمان من رمضان, فافطر), يعني افطار مترتب است بر ليس ناقصه وليس ناقصه, حالت سابقه ندارد, پس الامساك مترتب علي كان ناقصه, كان هذا الزمان من رمضان, فامسك, الافطار مترتب علي ليس ناقصه, لم يكن هذا الزمان من رمضان فافطر, اين كي حالت سابقه دارد, يعني كي اين جزء بود كه صفتش نبود, صفتش كدام است؟ لم يكن من رمضان, ذات, با صفت يكجا متولد مي‌شود, امور متقضي(امور متقضي, به اموري مي‌گويند كه شيئاً فشيئاً توليد مي‌شود) و امور متجزي, ذات و صفت يكسان متولد مي‌شوند فلذا نمي‌توانيم كه بگوييم كه زماني بود, اين جزء از رمضان نبود, حالا هم از رمضان نيست,چون درامور متقضيه, ذات وصفت, باهم متولد مي‌شوند.

    الجواب:

    جوابش اين است كه شما مستصحب را عوض و تحريف كرديد, ما كي استصحاب عدم كون هذا الجزء من رمضان كرديم؟! شما مسئله را به هم زديد و گفتيد كه الامساك مترتب علي كون هذا الزمان من رمضان, سپس گفتيد الافطار مترتب علي عدم هذا الجزء من رمضان, اين حالت سابقه ندارد, كي بود كه اين جزء از رمضان نبود, كه حالا هم نباشد, زيرا در امور تدريجي, ذات و صفت, باهم متولد مي‌شوند, شما تحريف كرديد, چون مستصحب ما عدم هذا الجزء من رمضان نيست, بلكه مستصحب ما (كان الزمان شعباناً و الاصل بقائه) است, يعني ما استصحاب شعبان مي‌كنيم و مي‌گوييم ماه شعبان سابقاً بود, الآن هم شعبان است, استصحاب شعبان مي‌كنيم, شعبان هم حالت سابقه دارد, البته يك اشكالي است كه امور تدريجي را چطور استصحاب كنيم؟ اين بحثش در استصحاب زمان و استصحاب زمانيات خواهد آمد, گاهي ما استصحاب زمان را مي‌كنيم, مانند نهار وليل, گاهي هم استصحاب زمانيات مي‌كنيم, مانند زيدي كه روز جمعه بود, خواهيم گفت كه استصحاب زمان و زماني چگونه است, پس اين اشكال هم مرتفع شد, چون تمام اين اشكالات مبني بر تحريف مركز استصحاب بود. يعني مستصحب, عدم كون هذا من رمضان نيست, بلكه مستصحب, شعبان است, ماه شعبان بود اصل بقاء ماه شعبان است, و اما اينكه امور تدريجي را چه گونه استصحاب مي‌كنند, بحثش در تنبيهات استصحاب‌خواهدآمد.

    7) السابع: صحيحه عبد الله بن سنان,

    شيخ روايت مي‌كند عن سعد, -اين سعد بن عبد الله قمي است, كه از فقهاي قم است كه در سال 301 فوت نموده, البته روايت راشيخ, از كتاب سعد گرفته, سندش را هم به اين كتاب در آخر ذكر كرده- عن احمدبن محمد- احمد بن محمد بن عيسي- عن حسن بن محبوب- در سال 150 متولد شده, درسال 224 فوت كرده- عن عبد الله بن سنان, روايت صحيحه است, الروات كلُّهم ثقات فالروايه صحيحه, ثقات,يعني عادل.

    ((قال: سأل ابي اباعبدالله (ع) وانا حاضر: إني اعير الذمي ثوبي و أنا اعلم أنّه يشرب الخمر، و يأكل لحم الخنزير، فيرده علي، فاغسله قبل ان أصلي فيه؟ فقال ابو عبدالله(ع): صل فيه و لا تغسله من اجل ذلك، فانك اعرته اياه و هو طاهر، و لم تستيقن انه نجسه، فلا بأس أن تصلي فيه حتي تستيقن انه نجسه))(5).آيا اين روايت ناظر به استصحاب است يا ناظر به قاعده طهارت _ قاعده طهارت, مثل: كل شيئ طاهر حتي تعلم أنّه قذر؟_ ناظر به استصحاب است, چرا ناظر به قاعده طهارت نيست ؟ چون در قاعده طهارت, حالت سابقه معتبر و ملحوظ نيست, مثلاً كسي ازبازار براي خود كفش مي‌خرد, ولي نمي‌داند كه طاهر است يا نجس؟ قاعده طهارت مي‌گويد پاك است, يعني در قاعده طهارت, صرف الشك, كافي است, حالت سابقه لازم نيست, ولي در استصحاب, حالت سابقه ملحوظ است,اين روايت, قاعده طهارت را نمي‌گويد, چون اگر ناظر به قاعده طهارت بود, مي‌گفت, شما شك داريد, پس پاك است, بلكه مي‌گويد: موقع دادن پاك بود, -حالت سابقه- فانك اعرته اياه و هو طاهر، و لم تستيقن انه نجسه، فلا بأس أن تصلي فيه حتي تستيقن انه نجسه)), نمي‌دانيد كه در اين مدت آيا نجس شد يا نجس نشد؟ اعتنا به شك نكن, حالت سابقه را مطرح مي‌كند, چون اگر ناظر به قاعده طهارت بود, اين همه دم دستگاه لازم نبود كه بگويد, موقع دادن پاك بود, شك داريد كه آيا نجس كرده يا نكرده؟ مطرح اينها (حالت سابقه) لازم در قاعده طهارت لازم نيست, بلكه صرف الشك كافي است, اما حضرت روي صرف الشك تكيه نمي‌كند, بلكه روي حالت سابقه تكيه مي‌‌كند ولذا اين روايت, قطعاً استصحاب را مي‌گويد وروايت بدي نيست, فقط يك اشكال دارد, و آن اينكه باب طهارت را مي‌گويد, (اللهم) مگر اينكه كسي شجاع باشد و الغاي خصوصيت بكند و بگويد: ميزان, يقين سابق و شك لاحق است, طهارت و نجاست مورد است, اگر چنين شجاعتي را داشته باشد, آن يك مسئله جداگانه است, پس هفت‌تا روايت بدون اشكال در استصحاب است, چند روايت ديگر هم براي حجيت استصحاب بيان شده, بايد بررسي كنيم كه دلالت بر استصحاب دارد يا ندارد؟

    @@1. الوسائل: ج 7 /184 , من كتاب الصوم,ب 3 من ابواب احكام شهر رمضان.

    1. الوسائل، ج 7, الباب3, من ابواب احكام شهر رمضان.

    2.الوسائل، ج 7,ب3, من ابواب احكام شهر رمضان, ح 2, 6, 11و غيرها.

    3. الوسائل، ج 7,ب3, من ابواب احكام شهر رمضان, ح 11و غيرها,

    4. الوسائل، 2/1095ح1، ب74، من ابواب النجاسات.@@