• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  •  

    بحث ما در سئوال ششم صحيحه‌‌ي دوم زراره است, تاكنون پنج سئوال را مورد بررسي قرار داديم, و شاهد ما در سئوال سوم بود كه گفتيم علت اينكه حضرت مي‌فرمايد اعاده نكن, استصحاب قبل از صلات است, البته در كنار استصحاب, بايد اين قاعده را كه امر ظاهري موجب اجزاء است هم در نظر بگيريم, اكنون وارد سئوال ششم مي‌شويم, هر موقع كه سئوال ششم را معني كرديم, بايد سئوال سوم را هم در نظر داشته باشيم, تا فرقش با سئوال ششم روشن بشود, در سئوال سوم در ابتداي نماز گمان به اصابت نجاست پيدا كرد, نگاه كرد و نفهميد, بعد از نماز نجاستي را كه قبل از نماز مظنون بود, پيدا نمود, مركز استصحاب, بعد از صلات نيست,بلكه اول نماز است, يعني او(زراره) در اول نماز استصحاب دارد واين استصحاب, شرط را توسعه داد, يعني معلوم شد كه شرط صلات, طهارت واقعي نيست, بلكه اعم از طهارت واقعي و ظاهري است, استصحاب, صغرا را درست كرد,كبرا هم خودش هست, يعني اينكه امتثال امرظاهري موجب اجزاء است.

    بررسي سئوال ششم:

    6- زراره: اگر در اثناي نماز, نجاست را در لباسم ديدم, وظيفه‌ام چيست؟

    امام(ع): امام در مقام جواب, سئوال ششم را دو شق مي‌كند, زراره مي‌گويد: (إن رأيته في ثوبي وأنا في الصلاه), يعني در حال نمازم, چشمم به نجاست افتاد و ديدم كه قطره خوني در ثوبم هست,سئوال ششم,تابع و دنباله‌ي سئوال پنجم است,چون سئوال پنجم اين است: اگر قبل از نمازشك كردم, آيا فحص برمن لازم است يا لازم نيست؟( فهل علي إن شككت في أنّه أصابه شيئ أن أنظر فيه؟)

    امام(ع) فرمودند:(لا), فحص لازم نيست, ولي اگر بخواهي كه فحص كني, مانعي ندارد, سپس زراره سئوال ششم را مطرح مي‌كند و مي‌گويد حالا كه فرموديد فحص لازم نيست, و من هم فحص نكردم, اما در اثناي نماز, قطره خون را در لباسم ديدم, حالا چه كنم؟ امام مي‌فرمايد: اين دو حالت ودوشق دارد:

    الف) بايد نماز رابشكند, لباسش را بشويد و نماز را هم اعاده كند.

    ب) در همان حال نماز,مي‌تواند لباسش را آب بكشد و باقيمانده نماز را هم متصلاً بخواند. ولي چون اين شق دوم, ( مفتابه) نيست فلذا بحث نمي‌كنيم, حال سئوال مي‌كنيم كه اين سئوال ششم (إن رأيته في ثوبي وأنا في الصلاه) مركزش كجاست؟ امام فرمود: (تنقض الصلاه و تعيد إن شككت في موضع منه ثم رأيته), بايد دقت شود كه اين شق اول, چه سئوال و چه جوابي است؟ در تفسير اين شق, دو نظر است كه يكي از اين دو نظر مال شارح وافيه است كه شيخ انصاري هم آن را در رسائل نقل كرده است, نظر دوم هم مال ديگر ان است كه ما نيز تابع آنها هستيم, پس معلوم شد كه در شق اول, سئوال ششم دو احتمال و دونظر وجود دارد :

    1) نظر شارح وافيه اين است كه شق اول سئوال ششم, عين سئوال دوم است, منتها با اين تفاوت كه درسئوال دوم, زراره نسبت به نجاست ثوبش علم اجمالي پيدا كرد, فحص هم نمود, ولي جايش را پيدا نكرد, در موقع شروع نماز حالت غفلت و نسيان برايش عارض شد و بعد از نماز نجاست را ديد, امام(ع) فرمود: بايد نمازت را اعاده كني, چرا؟ چون علم داشتي, منتها در موقع نماز نسيان برايت عارض شد, اما در شق اول,سئوال ششم, در اثناء و وسط نماز, نجاست را در لباسش مي‌بيند, پس هردو(هم سئوال دوم وهم شق اول سئوال ششم) در مسبوق بودن به علم اجمالي( علم اجمالي نسبت به اصابت نجاست و عدم العلم بمكانه و عروض النسيان و الغفله حين الصلاه) شريكند, منتها با اين تفاوت كه در سئوال دوم, نجاست را بعد از نماز در لباسش مي‌بيند, اما در شق اول سئوال ششم, در اثناء نماز.

    پس روشن شد كه شارح (وافيه) شق اول سئوال ششم را حمل مي‌كند بر همان سئوال دوم, البته با اين تفاوت كه در اولي, بعد از صلات, نجاست را در لباسش مي‌‌يابد, اما در دومي در اثناء و حين نماز., چرا شارح وافيه, اين گونه معني مي‌كند؟ چون معناي دوم( كه متعرض خواهيم شد) مبتلا به اشكال شده و ايشان مشكل را نتوانسته حل كند فلذا شق اول سئوال ششم را بر (همان) سئوال دوم عطف كرده._ البته با يك تفاوت كه يكي بعد از صلات است, ديگري در اثناي صلات_.

    2) نظر دوم اين است كه اصلاً علم اجمالي در كار نيست بلكه سئوال ششم,مترتب بر سئوال پنجم است, سئوال پنجم اين بود كه اگر شك كردم نجاست بر لباسم اصابت كرده يا نكرده, آيا فحص لازم است؟امام(ع) فرمود: فحص لازم نيست, زراره هم طبق حكم امام فحص نكرد ودر در اثناي نماز نجاست را درلباسش ملاحظه كرد, بنابراين (در شق اول سئوال ششم) علم اجمالي در كار نيست, بلكه مربوط به شك بدوي است. پس اين فرمايش صاحب وافيه كه قبلاً علم اجمالي بوده,سپس نسيان عارض شده و در اثناي نماز نجاست را در لباسش ديده درست نيست, بلكه اصلاً علم اجمالي در كارنيست, شك بدوي است فلذا امام(ع) در پاسخ سئوال پنجمي فرمود كه فحص لازم نيست, ايشان هم فحص نكرد ودر اثناء نماز, نجاست را در لباسش ديد. سه تا قرينه در روايت داريم كه مي‌گويند اين مسبوق به علم اجمالي نيست, بلكه شك بدوي است:

    الف) قرينه اول اين است كه سئوال ششم دو شق شد, بايد ببينيم كه درشق دوم چه مي‌گويد, تا از همان شق دوم, اولي(شق اول) را هم بفهميم, زيرا (يعرف الاشياء باضدادها), من متن حديث را مي‌خوانم‌, تا ديده شود كه شق دوم چه مي‌گويد؟

    سئوال ششم: زراره:

    (إن رأيته في ثوبي وأنا في الصلاه؟ امام(ع) اين سئوال را به دو شق تقسيم مي‌كند:

    الف) ((تنقض الصلاه و تعيد اذا شككت في موضع منه ثم رأيته.))

    ب) وإن لم تشك ثم رأيته رطباً قطعت الصلاه و غسلته ثم بنيت علي الصلاه لإنّك لا تدري لعلَّه شيئ أوقع عليك فليس ينبغي أن تنقض اليقين بالشك. معلوم مي‌شود كه فرق اولي با دومي اين است كه در اولي در ابتداي نماز, شك كرده,ولي در دومي در ابتداي نماز شك نكرده, تفاوت شان در جمله‌ي (إذا شككت) و (وإن لم تشك) است.- نه اينكه علم اجمالي پيدا كرد, جايش پيدا نكرد, غفلت كرد و نماز را خواند, تا عين سئوال دوم بشود, منتها با اين تفاوت كه يكي بعد از نماز است, ديگري در اثناي نماز- , به اين معني كه امام(ع) در شق اول سئوال ششم مي‌فرمايد:((اذا شككت في موضع منه)), اما در شق دوم سئوال ششم,مي‌فرمايد: ((وإن لم تشك)). فلذا اگر قيد (في موضع منه) در شق اول سئوال ششم نبود, خيلي روشن بود كه مربوط به شك بدوي است نه علم اجمالي. منتها اين قيد( في موضع منه) يك كمي انسان را به اشتباه مي‌اندازد,(اذا شككت في موضع منه ثم رأيته), سپس مي‌فرمايد: ( و ان لم تشك), البته اين را بايد توجه داشت كه قيد( في موضع منه) از اين نظر كه ما انس با زبان و ادبيات عربي نداريم, براي ماشك آفرين است و الا اين قيد هم سبب اشتباه ما نمي‌شد, در هر صورت مقصود امام(ع) از دو شق كردن سئوال ششم اين است كه اگر از ابتداي نماز شك كردي(شق اول سئوال ششم), اما اگر شك نكردي در ابتداي نماز, يعني از ابتداي نماز شك نداشتي(شق دوم سئوال ششم), (فالفرق بين الشق الثاني و الشق الاول وجود الشك في الشق الاول, و عدمه في الشق الثاني), نه اينكه نسبت به شق اول سئوال ششم, علم اجمالي داشته باشد, بلكه ذهن ساده وصاف است,در هيچ كدام علم اجمالي نيست, البته تفاوتي كه وجود دارد اين است كه در اولي( دخل في الصلاه شاكاً), ولي در دومي (دخل في الصلاه غير شاك), بله! قيد (في موضع منه), سبب اشتباه شارح وافيه شده و خيال كرده كه قيد( في موضع منه) به معناي علم اجمالي است,و حال آنكه در اينجا خبري از علم اجمالي نيست, بلكه مراد اين است كه اگر شك كردي كه گوشه از لباست نجس شده, نه اينكه علم اجمالي در كار باشد. ب) قرينه دوم براينكه مراد (از شق اول سئوال ششم) شك است نه علم اجمالي, اين است كه ظاهر روايت اين است كه امام(ع) (در اين شق) فرموده: بايد اعاده كني, چرا بايد اعاده كنم؟ چون نجس را در حال نماز ديدي و فهميدي كه از اول نماز تا كنون در نجس نماز خواندي, حضرت اين گونه تعبير مي‌كند كه مناسب با شك بدوي است,فلذا اگر مراد امام(ع) علم اجمالي مي‌بود, نبايد اينگونه تعليل مي‌كرد, بلكه بايد بفرمايد تو قبل از نماز علم داشتي, آن علم, حكم واقعي را براي شما منجز كرده است, اعاده را تعليل به سبق العلم الاجمالي نمي‌كند, بلكه اعاده را تعليل به (وجود النجاسه في الصلاه من اولها الي اثنائها) مي‌كند. ج) قرينه سوم اين است كه سئوال ششم, مبني بر سئوال پنجم است, يعني زراره در سئوال پنجم عرض مي‌كند: اگر نسبت به اصابت نجاست در لباسم شك كردم, نگاه بكنم يا نكنم؟ امام فرمود: نگاه نكن,اين نشان مي‌دهد كه سئوال ششم, دنباله سئوال پنجم است, يعني شك كرد, ولي نگاه و فحص نكرد. _ بنابراين, شق اول سئوال ششم, دو جور تفسير شد: تفسير اول مال شارح وافيه است كه مي‌گويد مسبوق به علم اجمالي است وشق اول را به سئوال دوم عطف مي‌كند, بااين تفاوت كه در سئوال دوم,تمام نماز در نجس واقع شده, اما در اينجا نصفش. اما از نظر ما اين تفسير درست نيست, بلكه از ابتداء شك بدوي است ,سه قرينه هم بيان نموديم, قرينه اول اين بود كه (يعرف الاشياء باضدادها),در دومي گفت (وان لم تشك), پس اين قرينه مي‌شود كه اولي هم (ان شككت) است, نه اينكه(ان علمت علماً اجمالياً), قرينه دوم اينكه: امام(ع) در دومي اعاده را مدلل به اين كرده كه زراره نماز را در نجس خوانده, مدلل به اين نكرده كه قبلاً علم اجمالي داشته است. قرينه سوم اينكه: سئوال ششم,مترتب و مبني بر سئوال پنجم است و چون در سئوال پنجم, مسئله, مسئله‌ي شك بود, پس در اينجا هم مسئله, مسئله‌ي شك است, نتيجه اين شد كه در ابتداي نماز شك كرد, استصحاب كرد, وارد نمازشد و در اثناي نماز نجس را ديد, يعني همان نجسي را كه اول شك كرده بود,امام(ع) فرمود: نماز را بشكن و از اول(نمازرا) اعاده كن,چون يقين پيدا كردي كه نصف نماز در نجس بوده.تا اينجا يك مرحله از بحث را (كه توضيح سئوال بود) بيان نموديم, شارح وافيه,شق اول سئوال ششم را حمل به علم اجمالي و ملحق به صورت دوم كرد,ولي ما گفتيم كه شك بدوي است نه علم اجمالي. _

    مرحله دوم بحث:

    بنابرنظريه صاحب وافيه, حديث هيچ اشكالي ندارد, اگر مثل ايشان معني كنيم, حديث(واقعاً) هيچ مشكلي ندارد, علم اجمالي داشتيم, غافل بوديم, نماز خوانديم, در اثناي نماز فهميديم , يعني سئوال ششمي (عيناً) حكم سئوال دومي را پيدا مي‌كند. اما اگر كسي مثل ما معني كند كه ظاهر هم همان است, وشيخ و ديگران هم همين را اختياركرده‌اند, فقط يك اشكال در روايت است, آن اين اشكال اين است كه: ماالفرق بين الشق الاول والصوره الثالثه؟ صورت ثالثه هم عيناً مثل شق اول است. چون صورت ثالثه اين بود كه زراره شك كرد, استصحاب كرد, نماز خواند و بعد از نماز نجس را ديد و فهميد كه تمام نماز را در نجس خوانده است؟امام(ع) فرمود: نمازت صحيح است, ولي در اينجا شك كرد, استصحاب كرد و در اثناي نماز فهميد بر اينكه اين نجس همان نجس مشكوك است؟ امام(ع) در اينجا مي‌فرمايد: بايد نماز را بشكند واعاده كند,فلذا اين اشكال پيش مي‌آيد كه چرا اگر تمام نماز در نجس واقع شود, اعاده لازم نيست, اما اگر نصف نماز در نجس واقع شود, اعاده‌اش لازم است؟اين همان مشكلي است كه شيخ هم مطرح مي‌كند, از اينجا مي‌فهميم كه چرا شارح وافيه, شق اول را به علم اجمالي ملحق نموده, تا اين اشكال وارد نشود,چون اگر حمل بر علم اجمالي كنيم, باصورت سوم, تفاوت جوهري پيدا مي‌كند, در شق اول سئوال ششم, علم اجمالي هست, اما در سئوال سومي علم اجمالي نيست. اما آنگونه كه ما معني كرديم و سه تا هم قرينه آورديم, شق اول سئوال ششم, عين سئوال سومي است, منتها با اين تفاوت كه در سومي, تمام نماز در نجس است, اما در ششمي نصف نمازدر نجس مي‌باشد فلذا سومي اعاده لازم ندارد,اما در ششمي مي‌فرمايد: نماز را بشكن و از سر بخوان, چرا در اينجا نفرمود كه بكش و بقيه را بخوان؟

    ثم ان ههنا اجوبه: جواب‌هاي از اين اشكال گفته شده, مرحوم خوئي مي‌گويد كه اين تعبد است, چه مانعي دارد كه تمام نماز در نجس باشد,اعاده نداشته باشد,اما اگر نصف نماز در نجس باشد, اعاده داشته باشد, وهمه‌اش هم در حال شك؟ حضرت خوئي راست مي‌فرمايد كه تعبد است, منتها تعبد (ثبوتاً) خوب است, ولي بحث ما در اثبات است كه چرا امام(ع) چنين حكمي را كرده, يعني جناب زراره مي‌خواهد اثبات را بفهمد, نه ثبوت را.

    جواب عمده, جوابي است كه ما ارائه مي‌دهيم, ما مي‌گوييم ممكن است كه مانعيت, دو جور مانعيت حساب بشود, (مانعيه النجاسه المعلومه في اول الصلاه او وسط الصلا)ه, نجاستي مانع است كه يا اول نماز معلوم بشود يا وسط نماز, امانجاستي كه نه در اول نماز معلوم بشود و نه در اثناء, ممكن است كه چنين نجاستي مانع نباشد. امام(ع) در اين حديث,در دو جا (لاتنقض) را بيان كرده: يكي در سومي‌, ديگري در شق دوم سئوال ششم, پس ما نخست, شق دوم سئوال ششم را هم بررسي مي‌كنيم, سپس وارد مرحله سوم مي‌شويم, شق دوم اين است كه (و ان لم تشك), اصلاً در ابتداي نماز, شك نكرد, بلكه وارد نماز شد, يك قطره خوني تري را ديد, احتمال مي‌دهدكه از اول بوده, احتمال هم مي‌دهد كه همين حالا عارض شده (برخلاف شق اول, چون در شق اول فهميد كه از اول بوده)؟ عمل به استصحاب كن, و بگو: (لاتنقض اليقين بالشك), يعني لباس من پاك بود, تا حالا كه چشمم به نجاست افتاد, لابد اين خون يك دقيقه قبل از ديدن من افتاده است, اينجا استصحاب كن, لباست را در آن آب جاري بشوي, بگونه كه فعل كثيرنباشد, سپس باقيمانده نماز را ادامه بده, اين هم شق دوم سئوال ششم بود كه بيان گرديد, اكنون كه اين دو مرحله تمام شد, وارد مرحله سوم از بحث مي‌شويم,

    مرحله سوم بحث:

    آيااين حديث, ناظر به (قاعده اليقين) است يا به استصحاب ؟ فرق قاعده يقين با استصحاب اين است كه در استصحاب, هم يقين فعلي است و هم شك, چون يقين به حدوث تعلق گرفته, شك به بقاء, ولي در قاعده يقين , يقين اول از بين رفته, يقيني در كار نيست, فقط شك است, مثلاً زيد ديروز(قطعاً) عادل بود وما هم پشت سرش نماز خوانديم, امروز شك مي‌كنيم كه امروز هم زيد عادل است يا عادل نيست؟اين استصحاب است, چون هم يقينم به عدالت ديروز محفوظ است, هم شكم به عدالت امروز محفوظ مي‌باشد, و اما گر ديروز يقين به عدالت زيد داشتم و پشت سرش هم نماز خواندم, حالا شك مي‌كنم كه آيا واقعاً ديروز زيد عادل بوده, يا من خيال مي‌كردم كه عادل است؟ اين استصحاب نيست, بلكه قاعده يقين است, چون شك ما به يقين ديروز تعلق گرفته و يقين ديروز را از بين برده, بايد ببينيم كه اين روايت قاعده يقين را مي‌گويد يا استصحاب را؟ ما ناچاريم كه روايت را بخوانيم, سئوال سوم بدين نحو در روايت آمده است: (( قلت: فإن ظننت أنّه قد أصابه و لم أتيقَّنُ ذلك فنظرا فلم أر شيئاً ثم صلَّيتُ فرأيتُ فيه؟ -ظن در اين فقره,به معناي شك است.- قال(عليه السلام): تغسله و لا تعيد الصلاه. قلت: لم ذلك؟ براي چه نمازم اعاده لازم ندارد؟

    قال(عليه السلام): لأنّك كنت علي يقين من طهارتك ثم شككت فليس ينبغي أن تنقض اليقين بالشك أبداً)).

    مرحوم آخوند مي‌فرمايد كه دوتا يقين داريم:

    الف) يقين قبل از ظن به اصابت, يعني يك ساعت قبل از نماز يقين داشتم كه لباس من نجس بود,ب) يقين بعد از ظن به اصابت, يعني ظن به اصابت پيدا كردم و فحص نمودم ولي پيدا نكردم نجاست را, يعني گشتم و نديدم, معناي( گشتم و نديدم) است كه يقين به طهارت پيدا كردم, آخوند مي‌گويد اينكه امام (ع) مي‌فرمايد: لأنّك كنت علي يقين من طهارتك ثم شككت فليس ينبغي أن تنقض اليقين بالشك أبداً., اگر مرادش از يقين, يقين قبل از ظن اصابت باشد, حديث منطبق بر استصحاب مي‌شود, چرا؟ لبقاء اليقين, چون هم يقين قبل ظن الاصابه باقي است و هم شك. اما اگر مرادش از يقين, يقين بعد الظن الاصابه باشد, فإن ظننت أنّه قد أصابه و لم أتيقَّنُ ذلك فنظرت فلم أر شيئاً(اي تيقنت) ثم صلَّيتُ فرأيتُ فيه؟, اگر اين باشد, حديث استصحاب را نمي‌گويد, بلكه قاعده اليقين را مي‌گويد, چرا؟لزوال اليقين الحاصل بعد الظن الاصابه.

    يلاحظ عليه:

    در اينجادوتا يقين نيست,بلكه فقط يك يقين است كه همان يقين قبل از ظن به اصابت است, اما بعد از ظن به اصابت, يقين پيدا نكردم, بلكه شك كردم, باز هم در حال شك باقي هستم, نه اينكه فنظرت فلم أر شيئاً, يعني تيقنت يقيناً بعدم الاصابه, دو يقين نيست,بلكه همان يقين اول است,بعد از ظن اصابت,يقيني حاصل نشد, تا بگوييم كه بعد از صلات, اين يقين دوم از بين رفت, يقين دومي در كار نيست تا بگوييم يقين دوم ازبين رفت,بلكه اين همان يقين اول است, بنابراين دو يقين نيست, تا گفته شود كه برطبق يقين اول, استصحاب است, اما طبق يقين دوم, قاعده يقين است, بلكه يقين اول باقي است, امايقين دوم از بين رفته و يك يقين بيشتر نيست كه آن هم باقي است, هم يقين به طهارت قبل از ظن به اصابت باقي است و هم شك باقي است, يقين به حدوث خورده, شك هم به بقاء,

    اما شق دوم از سئوال ششم, آنجا هم حضرت فرمود: ((و ان لم تشك ثم رأيته رطباً قطعت الصلاه و غسلته ثم بنيت علي الصلاه, چرا؟ لأنّك لاتدري لعلّه شيئ أوقع عليك, يعني ممكن است كه الآن افتاده باشد, فليس ينبغي ان تنقض اليقين بالشك)), اين قهراً يقين استصحابي است, چون اين آدم قبل از نماز( اصلاً )شك نكرده بود, بلكه همان يقين اول بوده, يعني صبح كه از خواب بلند شده, يقين داشته براينكه لباسش پاك است, همان يقين الآن نيز هست, در اينجا دو يقين نداريم كه بگوييم (علي اليقين الاول) استصحاب است,( علي اليقين الثاني), قاعده( اليقين) است, بلكه يك يقين بيش نيست, پس اين حديث هم مانند حديث گذشته,ناظر به استصحاب است, نه ناظر به قاعده اليقين. هم در سئوال سوم, و هم در شق دوم از سئوال ششم.