نسبت به حجيت استصحاب با وجوه خمسه استدلال كردهاند كه از ميان اين پنج وجه, چهار وجه آن را بحث نموديم و به اين نتيجه رسيديم كه اين وجوه براي حجيت استصحاب كافي نيست, هرچندكه بناي عقلا را(راجع به حجيت استصحاب) نمي شود ناديده گرفت, ولي دليل عمده بر حجيت استصحاب, اخبار و روايات است كه هم اكنون مورد بررسي قرار ميدهيم.
الرابع: الاخبار المستفيضه؛
عمده ترين وبهترين دليل بر حجيت استصحاب, اخبار ورواياتي است كه از ناحيه ائمه (عليهم السلام) صادر شده است,زراره كه قهرمان روايات استصحاب است,سه روايت صحيحه از امام صادق(عليه السلام) در باره استصحاب نقل ميكند كه به ترتيب به آنها استدلال خواهيم نمود:
1- مضمره زراره
روي الشيخ باسناده عن الحسين بن سعيد عن حماد عن حريز عن زراره، قال: قلت له: الرجل ينام و هو علي وضوء،أتوجب الخفقه والخفقتان عليه الوضوء؟ فقال: ((زراره! قد تنام العين و لا ينام القلب و الاذن، فاذا نامت العين والاذن والقلب وجب الوضوء)). قلت: فان حرك علي جنبه شيء و لم يعلم به؟ ((قال: لا، حتي يستيقن انه قد نام، حتي يجيئ من ذلك امر بين، و الا فانه علي يقين من وضوئه و لا تنقض اليقين ابداً بالشك و انما تنقضه بيقين آخر))(1). در اين روايت از چند جهت بايد بحث كنيم:
الف) از جهت سند؛ نخستين بحثي كه در اين روايت داريم, بحث سندي است, اين روايت را مرحوم شيخ طوسي در كتاب شريف تهذيب از كتاب حسين بن سعيد اهوازي اخذ كرده, كتب اربعهي موجود(در حقيقت), متخذ و خلاصه چهارصد كتابي( بنام: اصول اربعه مأه) است كه در زمان ائمه (عليهم السلام) نوشته شدهاند, حسين بن سعيد اهوازي و برادرش حسن بن سعيد اهوازي, سي جلد كتاب به عنوان روايت از ائمه (عليهم السلام) نوشتهاند, فلذا ميگويند حسين بن سعيد اهوازي صاحب كتاب ثلاثين, منتها شانس حسين بن سعيد بيش از برادرش است, زيرا هردو برادر با مشاركت همديگر اين كتب را نوشتهاند, ولي كتاب بنام او(حسين) ياد ميشود - اين دو برادر, در اوخر عمر شان در قم آمدهاند و شايد قبر آنان در همان مكاني باشد كه حضرت معصومه(عليها السلام) اجلال نزول فرمودند-, اينكه در اول سند اين روايت گفته شده: (باسناده), مراد از كلمه: (باسناده) اين است كه روايت را از كتاب حسين بن سعيد اهوازي گرفته, تنها گرفتن روايت از كتاب سعيد اهوازي هم كافي نيست, بلكه بايد نسبت به آن كتاب سندي هم داشته باشد(چون در كتابهاي خطي احتمال و امكان تحريف و دست برد زدن زياد است), به همين جهت است كه در ابتداي روايت ميفرمايد: (باسناده عن حسين بن سعيد اهوازي) فلذا ما بايد دوسند را ببينيم:
1- سند شيخ را به حسين بن سعيد اهوازي.
2- سند حسين بن سعيد اهوازي را تا امام صادق(عليه السلام). اولي كه سند شيخ به حسين بن سعيد اهوازي است, در اينجا نيامده, بلكه مرحوم شيخ آن ر(يعني شيخ, سندخود را به كتاب حسين بن سعيد اهوازي) در آخركتاب تهذيب, در باب مشْيِخَه(بفتح الميم, سكون الشين, كسر الياء و فتح الخاء) ذكر كرده, سندش اين است: ميگويد كه استادم شيخ مفيد براي من اجازه داد, او(مفيد) هم از استادش احمد بن محمد بن وليد قمي, احمد هم از پدرش محمد بن وليد قمي, محمد(پدر احمد) هم از حسن بن حسين بن أبان, او(حسن بن حسين) هم از حسين بن سعيد اهوازي, بنابر اين, سند شيخ نسبت به حسين بن سعيد اهوازي كه روايت را از كتاب او اخذ نموده, صحيح است. اما سند حسين بن سعيد اهوازي تا امام صادق(عليه السلام) در كتاب(الوسائل الشيعه) آمده است, يعني حسين بن سعيد اهوازي نقل روايت ميكند از حماد, البته ما دو حماد داريم: الف) حماد بن عيسي متوفاي 209 (غريق الجعفه) كه در جعفه غرق شده, چون جعفه سيل خيز و هميشه مركز سيل بوده. ب) حماد بن عثمان متوفاي 190 . حسين بن سعيد اهوازي فقط از حماد بن عيسي ميتواند نقل روايت كند, حماد بن عيسي راوي آن روايتي است كه حضرت امام صادق(عليه السلام) بلند شد و يك نماز جامع و كامل پيش او خواند, تا او را آموزش عملي داده باشد, و ما چنين رواياتي را, روايات بيانيه ميناميم, يعني يك مقدار روايات بيانيه داريم كه ائمه(علهم السلام) تعليم عملي به پيروان مكتب شان ميدادند كه در اصطلاح حديثي به اين نوع روايات, روايات بيانيه گفته ميشود, مثلاً امام باقر(عليه السلام) به زراره فرمود كه آيا نميخواهي كه به تو وضوي رسول خدا(صلي الله عليه و آله) را تعليم نمايم؟ عرض كردم, يابن رسول الله! بله, فلذا حضرت شروع به وضو گرفتن نمودند, در اين روايت هم حماد بن عيسي ميگويد من نماز ميخواندم, حضرت صادق(عليه السلام) به من فرمود: ما اقبح بالرجل, كه پير بشود و اينگونه نماز بخواند, سپس بلندشد ويك دوره نماز كامل خواند و به اين وسيله نماز را به من تعليم نمود. فلذا دراين روايت, حسين بن سعيد اهوازي نقل روايت ميكند از حماد بن عيسي(غريق الجعفه), حماد بن عيسي كه ازروات شيعه است, نقل روايت ميكند از حريز بن عبد الله سجستاني( به سيستان وبلوجستان, سجستان ميگفتند, حريز بن عبدالله سجستاني, صاحب كتاب (صلات) است, يعني يك كتابي در باره(صلات) دارد, او(حريز) هم نقل ميكند از زراره, زراره هم از امام صادق(عليه السلام) نقل ميكند, نتيجه اينكه: (فالروات كلُّهم ثقات, فالروايه صحيحه). فلذا به اين روايت ميگوييم: روايت صحيحهي اولي, چون زراره در اينجا سه روايت دارد كه هر سه تا هم صحيحه است, واين روايت صحيحه اولي است. اگر انسان تمام اسناد را از ابتداء, تا انتهاء ذكر كند, طول ميكشد, فلذا مرحوم شيخ صدوق (براي رعايت اختصار),آن اسنادي كه بين خودش و بين حسين سعيد اهوازي است حذف كرده, فقط قسمت آخر را متذكر شده,و ساير اسناد را به (مشيخه) ارجاع داده است. بنابر اين اگر صاحب وسائل ميخواست كه تمام اسناد را بياورد, اجلاد كتاب وسائل, به چهل و يا بيشتر ميرسيد, بنابراين تمام روايات را از صاحب كتاب شروع ميكند و سند مولّف به آن كتاب را بايد از (مشيخه) بدست آورد, هم مرحوم شيخ سليقهاش چنين است و هم مرحوم صدوق, ولي مرحوم كليني چنين نيست, بلكه سليقه ايشان اين است كه همهي سند را يكجا ذكر ميكند, نكتهاش هم اين است كه كليني از قدما است, واسطهها كم است, اما شيخ با كليني (تقريبا)150 سال فاصله وفاتي دارد فلذا واسطههايش زياد است, اگر چنانچه بخواهد همه اسناد را بياورد, طولاني ميشود. صدوق هم اگر بخواهد همه سند را بياور د طولاني ميشود, فلذا فقط اسم مولّف را ميبرد, از مولّف تا امام(عليه السلام), اما سند خودش را نسبت به اين مولّف, واگذار ميكند به مشيخه, هم تهذيب, مشيخه دارد وهم من لايحضره الفقيه.
روايت مورد بحث, مضمره است, چون كلمهي(عنه) دارد, نه عن الامام(ع), ولي اين اضمار به صحيحه بودنش ضرر نميزند, چرا؟ چون زراره كسي نيست كه از غير امام صادق (عليه السلام) سئوال كند, علاوه براين زراره(ياغير زراره) در اول كتابش اسم امام صادق(عليه السلام) برده و گفته كه من اين روايات را از امام صادق(عليه السلام) نقل ميكنم, فلذا لازم نميداند كه تكرار كند و در تك تك روايات, اسم حضرت را ببرد, بلكه با ضمير غائب(ه) اشاره به حضرت ميكند, يعني ضميرها بر ميگردد به امامي كه اسمش در ابتداي كتاب ذكر شده است.
ب) متن روايت: قال: قلت له: الرجل ينام و هو علي وضوء،أتوجب الخفقه والخفقتان عليه الوضوء؟ زرار ه ازامام سئوال ميكند كه آيايك چرت ودوچرت, سبب بطلان وضو ميشود, خفقه به معناي چرت زدن است؟ امام(عليه السلام) ميفرمايد: ((يا زراره! قد تنام العين و لا ينام القلب و الاذن،گاهي چشم ميخوابد,ولي قلب و گوش نميخوابد,يعني چشم نميبيند, اما قلب و گوش ميشنود, فاذا نامت العين والاذن والقلب وجب الوضوء)), اين يك بخشي از روايت, البته در باره(خفقه وخفقتان) بعداً بحث خواهيم كرد كه سئوال از چيست؟
سپس زراره سئوال ميكند, حال كه معناي نوم را فهميديم, ولي نميدانيم كه اين شخص تنها چشمش خوابيده يا علاوه بر چشم, قلب و گوشش نيز خوابيده. فلذا امتحان ميكنيم و چيزي را در كنارش حركت ميدهيم, يا صداي چيزي را در ميآوريم كه متوجه ميشود يا نميشود, مي بينيم كه متوجه نميشود, امام ميفرمايد: اين دليل برخواب بودن او نميشود بلكه بايد يقين به خواب پيدا كند, سپس امام صادق(عليه السلام) صغرا وكبرا درست ميكند وميفرمايد: و اگر يقين بر خواب ندارد,پس او بر يقين بر وضويش است,(صغرا), و لا تنقض اليقين ابداً بالشك و انما تنقضه بيقين آخر) (كبرا), امام در اينجا عمل به التفات كرده, يعني ازغيبت به خطاب عدول نموده, يعني امام(ع) تاكنون طرف را غايب فرض كرده بود, از اينجا به بعد او را مخاطب فرض ميكند, قلت: فان حرك علي جنبه شيء برو لم يعلم به؟ ((قال: لا، حتي يستيقن انه قد نام، حتي يجيئ من ذلك امر بين، و الا فانه علي يقين من وضوئه و لا تنقض اليقين ابداً بالشك و انما تنقضه بيقين آخر)) ما راجع به متن حديث, چند چيز را بايد مورد بحث قرار بدهيم:
1- أتوجب الخفقه والخفقتان عليه الوضوء؟ آيا اين از سئوال از شبههي مفهوميه است يا از شبهه مصداقيه؟
2- فان حرك علي جنبه شيء و لم يعلم به؟ بايد ببينيم كه سئوال دوم براي چيست؟
3- آيا اين روايت, تنها مربوط به حجيت استصحاب در باب وضو است يا علاوه بر وضو, ساير ابواب فقه را نيز شامل است؟ به عبارت ديگر آيا استصحاب, فقط درباب وضو حجت است يا در ساير ابواب فقه نيز حجت ميباشد ؟
بررسي سئوال اول:
سئوال اول(ظاهراً), سئوال از شبهه مصداقيه است, به اين معني كه زراره سئوال ميكند بر اينكه خفقه و خفقتان( يك چرت, دو چرت) هم مصداق خواب است يا مصداق خواب نيست؟ امام (عليه السلام) در مقام جواب, خواب را برايش معني ميكند,تا او يك ضابطه وقاعده كلي بدستش بيايد وبدين طريق خواب را (كه در روايات ما, يكي از نواقض وضو ميباشد) از غير خواب تشخيص بدهد, فلذا امام(ع) در پاسخ سئوال زراره ميفرمايد خواب سه درجه دارد:
الف) چشم بخوابد, ب) گوش بخوابد, ج) علاوه بر چشم و گوش, قلب هم بخوابد.اگر فقط چشم بخوابد, اما گوش و قلب نخوابد, چنين خوابي ناقض وضو نخواهد بود, يا اگر چشم وگوش بخوابد, بدون اينكه قلبخوابيده باشد, باز هم چنين خوابي ناقض وضو نيست, اما اگرهر سه بخوابد, يعني هم چشم بخوابد و هم گوش وقلب, چنين خوابي ناقض وضو خواهد بود. قهراً از اين جواب امام, سائل فهميد كه خفقه و خفقتان ناقض وضو نيست, چون در خفقه و خفقتان, چشم ميخوابد, اما گوش انسان اصوات را ميشنود, قلب هم فهمش محفوظ است, سئوال سائل از شبهه مصداقيه است, ولي حضرت در مقام جواب, يك ضابطه كلي در اختيارش نهاد, تا بر اساس آن ضابطه, طرف نوم را از غير نوم تشخيص بدهد.
ان قلت: ممكن است كسي بگويد كه سئوال زراره از اين است كه آيا نواقض پنج تاست يا چهارتا, به اين معني كه علاوه بر نوم, خود خفقه و خفقتان هم (مستقلاً ) از نواقض است يانيست؟
قلت: اين احتمال, بسيار بعيد است, چرا؟ چون از شأن زراره نيست كه تا اين اندازه از احكام فقهي ناگاه باشد, بگونهي كه تشخيص ندهد كه آيا خفقه و خفقتان( مستقلاً )از نواقض است يا ازمصداق نوم ميباشد. بلكه سئوال ايشان از مصداق است, جواب امام هم از مفهوم نوم, تا در سايهي شناخت مفهوم نوم, بتواند مصداق را از غير مصداق تشخيص بدهد.
بررسي سئوال دوم: فان حرك علي جنبه شيء و لم يعلم به؟ سئوال اول براي ما روشن شد كه سئوال از شبهه مصداقيه, جواب امام هم تبيين مفهم نوم ميباشد,تا سئوال كننده در سايه شناخت مفهوم نوم, مصاديقش را از غير مصاديق, تمييز و تشخيص بدهد, حال بايد ببينيم كه هدف از سئوال دوم چيست؟ سه احتمال در اينجا وجوددارد:
الف) زراره, مفهوم نوم را ميدانسته, ولي سئوالش از اين بوده كه تنها با نشنيدن و نفهميدن حركت دادن وصداي اشياء, نوم محقق ميشود يا نميشود؟ به عبارت ديگر زراره ميخواهد اين را بگويد ميزاني را كه امام(ع) ارائه فرمودند, من (اجمالاً) آن ميزان را فهميدم, ولي دوست دارم كه( تفصيلاً) هم بدانم بر اينكه اگر چيزي را در كنارش تكان داديم و او نفهميد, آن ضابطه در اينجا هست يا نيست, يعني به در زديم و او نفهميد, آيا اين دليل براين است كه هم چشمش خوابيده و هم گوش و قلبش؟
ب) زراره هم اجمالاً و هم تفصيلاً فهميده بود, ولي باز هم مي خواهد ببيند كه اگر ما در را زديم يا چيزي را در كنارش تكان داديم و او نفهميد, آيا اين علامت و نشانهي اين است كه چشم, گوش و قلبش خوابيده؟ به عبارت ديگر, هدف زراره از سئوال دوم اين است, بعد آنكه مفهوم نوم را(اجمالاً يا تفصيلاً) فهميد, اكنون ميخواهد اماره رابفهمد كه اگر چيزي را در كنارش حركت داديم, يا صداي چيزي را در آورديم و او هم نشنيد, اين اماره شرعيه كه بگوييم هم چشمش خوابيده و هم گوش و قلبش. يا اماره نيست؟ امام(عيليه السلام) در مقام جواب ميفرمايد كه اين اماره نيست.پس هدف زراره از سئوال اول, سئوال از شبهه مصداقيه است, امام در مقام جواب مفهوم نوم راتشريح ميكند, تا در سايه آن ضابطه, در همه جا نوم را از غير نوم تشخيص بدهد, امادر سئوال دوم, سئوال از اماره است كه اگر به چيزي بزنيم و او نشنود, اين اماره براي آن ضابطه است كه بگوييم هم چشمش خوابيده وهم گوش و قلبش؟ امام(عليه السلام) ميفرمايد:(لا) اماره نيست, , چرا اماره نيست؟ امام(عليه السلام) ميفرمايد: حتي يستيقن انه قد نام، حتي يجيئ من ذلك امر بين، و الا فانه علي يقين من وضوئه و لا تنقض اليقين ابداً بالشك و انما تنقضه بيقين آخر) اين اماره نيست مگراينكه يقين پيداكنيم كه او خوابيده, حتي يجيئ من ذلك امر بين, قطعاً بدانيم كه خوابيده, اما اينكه سروصدا كرديم يا چيزي را در كنارش تكان داديم و او نفهميد, اين نشانهي آن ضابطه نيست, چرا؟ چون يقين داشتيم كه وضو دارد فلذا بايد يقين پيدا كنيم كه خوابيده, يعني باشك واحتمال نميتوانيم يقين را خراب كنيم. و الا فانه علي يقين من وضوئه(صغرا) و لا تنقض اليقين ابداً بالشك (كبرا).
بحث در اين است كه و(الا) كه شرط است به كجا بر ميگردد؟ به ما قبلش(حتي يجيئ من ذلك امر بين) بر ميگردد, والا, يعني وان لم يجيئ من ذلك امر بين(اگر دليل قطعي بر خواب نباشد) فانه علي يقين من وضوئه.
بنابراين ما در اين حديث شريف سه چيز داريم:
الف)جملهي شرطيه, ب) جملهي جزائيه, ج) علت
جملهي شرطيه ( والا) است,جزا و شرط در واقع هردو مقدر است, والا, يعني وان لم يجيئي من ذلك امر بين,(مقدر), جزاي شرط( لا يجب الوضوء) هم مقدر است, ودر اصل اين چنين بوده: ( و ان لم يجيئ من ذلك امر بين فلا يجب الوضوء), جزاي شرط حذف شده, علت ( يعني: فانّه علي يقين من وضوئه) بجاي او نشسته(حذفت الجزاء و اقيمت العله مقام الجزاء), چون علت (لايجب الوضوء), (فانّه علي يقين من وضوئه) است, اين گونه حذفها, در قران كريم هم وجود دارد, مانند داستان يوسف و برادرانش (ان يسرق فقد سرق اخ له سوره يوسف,آيه 76, در اين آيه شريف,جزاي شرط كه (فلاعجب) بوده, حذف شده, علت كه جملهي( فقد سرق اخ له) ميباشد,جانشين جزاي شرط گرديده است, آيه ديگر: فان يكذبوك, فقد كذب رسل من قبلك, در اصل اينگونه بوده: (ان يكذبوك فلاعجب فقد كذب رسل من قبلك).
پس به اين نتيجه اين شد كه كلمهي(والا) جمله شرطيه است, جزاي شرط كه( فلاعجب)بوده, حذف شده, جملهي( فإنّه علي يقين من وضوئه) كه علت است,جانشين جزاء شده است, يعني در اصل اينگونه بوده: (و ان لم يجيئ من ذلك امر بين فلايجب الوضوء فإنّه علي يقين من وضوئه ولاينقض اليقين بالشك ابداً.
@@1. الوسائل، ج1، ب1، من ابواب نواقض الوضوء، ح1. @@