• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  •  

    بحث ما در باره اخبار (من بلغ) بود كه از اخبار(من بلغ) چه استفاده مي شود؟ در اينجا سه نظريه را مطرح كرديم:

    1- نظريه‌ي شيخ انصاري.

    2- نظريه‌ي محقق خراساني.

    3- نظريه‌ي محقق نائيني.

    اين سه نظريه باهم فرق روشني دارند، زيرا نظريه‌ي اول گفت كه اخبار(من بلغ) براي ترغيب مسلمانان است به اينكه مستحبات را انجام بدهند خواه دليلش صحيح باشد يا دليلش ضعيف.چرا؟ چون خلاق متعال به انسان ثواب مي دهد، ثوابي راكه خدا مي‌دهد، اگر اين ثواب، مالِ انقياد است پس اخبار(من بلغ) ارشاد به حكم عقل است، واگراين ثواب غير از ثوابِ انقياد است پس تفضلي است ازجانب خداوند ،فلذا_ اصلاً_ اين روايات به اينكه شرائط حجيت خبر را لغو كند ويا عمل را مستحب كند كاري ندارد. و به تعبير ساده تر ، اخبار(من بلغ)، كار خانه‌‌ي حكم سازي نيستـ،، بلكه تشويق است به انجام دادن مستحبات تا به اين ثواب برسيم، اما نسبت به خودِ عمل هيچ تاثيري ندارد، چرا؟ چون اين ثواب مال عمل نيست بلكه مال(طلب قول النبي) يعني مالِ انقياد است.

    نظريه‌ي دوم:

    مرحوم خراساني فرمودكه ظاهر اين ادله مي خواهد عمل را به عنوان اولي مستحب كند، فرض كنيد اگر روايتي وارد شده است در يك عملي مثل(من سرح لحيته فله كذا وكذا ويا فله عشر حسنات)_ كلمه‌ي(سرح) در لغت عرب هم به معني شانه زدن آمده است وهم به معني كسي كه محاسنش رها كند تا طولاني ودراز بشود_ اگر چنين خبرضعيفي وارد شد ، اخبار(من بلغ) ذات عمل را مستحب مي كند، چرا؟زيرا آخوند درمرحله‌ي اول دليل شيخ را رد نمود وگفت (طلب قول النبي) قيد موضوع نيست بلكه داعي است، دليل دوم ايشان صحيحه‌ي هشام بود وگفت اجروثواب مال خودِ عمل است. ولي ما اين كلام آخوند را قبول نكرديم.

    نظريه‌ي سوم:

    اين نظريه_ بافرق مختصري_ قريب به نظريه‌ي مرحوم خراساني است، مرحوم نائيني مي فرمايد كه جمله‌ي خبريه به معني انشاء است (من بلغه شئ من الثواب فعمله اي فليعمل، ففعله اي فليفعل)، وقتي كه جمله‌ي خبريه به معني انشاء شد ، از اينكه مي گويد( بكن،يا انجام بده) معلوم مي شود كه در ظرف (بلغ الخبر)،يعني در ظرفِ بلوغ خبر، يك عنوان ذي مصلحتي عارض بر عمل شده واين عمل را در اين ظرف مستحب كرده،كه اگر اين ظرفِ (بلغ) نبود مستحب نمي شد ، اما همين كه مي‌گويد به هنگام بلوغ خبر انجام بده ( افعل)، از اين كشف مي كنيم كه به وسيله‌ي عنوان( بلغ )يك مصلحتي در عمل است كه اين عمل را در اين ظرف مستحب مي كرده،(فهذا مستحب لا بعنوان الاولي بل بعنوان الثانوي)، عنوان ثانوي هم عنوانِ بلغ است (كلّ عمل بلغ الثواب فيه) در چنين شرائطي مستحب است، اما تفاوتي كه اين نظريه بانظريه‌ي خراساني دارد اينست كه مرحوم آخوند مي‌گويد عمل(بما هوهو) مستحب است، اما مرحوم نائيني مي گويد كه عمل( بما هوهو) مستحب نيست بلكه در اين ظرف خاص مستحب است، چرا؟ چون در اين ظرف،عنوان ذي مصلحت بر او منطبق مي شود (ينطبق عليه عنوان المصلحه)، كانّه چنين مي‌شود كه (العمل عند بلوغ الخبر افعله و اعمله).

    يلاحظ عليه:

    برمرحوم نائيني يك اشكالي واضحي وارد است وآن اين است كه اگر _ احياناً_ گفته شده كه جمله‌ي خبريه گاهي به معني (امر)ويا آكد ازامر است وتاكيد بيشتر را مي رساند،مثلاً: اگر كسي به پسرش به جاي( ولدي يْصلِّي) بگويد (صلِّ)، اهميتي را كه جمله‌ي(ولدي يْصلّي) دارد جمله‌ي(ولدي صلِّ) ندارد،چون جمله‌ي(ولدي يصلِّي) از وجود وتحققِ صلاه خبر مي‌دهد، يعني نماز ولد را مسلّم و خوانده شده مي‌گيرد كه احتياج به امر هم ندارد. بنا براين جمله‌ي خبريه در موارد‌ وجاهاي به معناي امر مي‌آيد كه مطلب از عظمت برخوردار باشد مانند: صلاه، زكات،فلذا در جاهاي كه مطلب مهم باشد به جاي(امر)،جمله‌ي خبريه مي‌آورند،اما انجام مستحبات كه غالباً آن اهميتي ندارندكه شارع به جاي(امر)، جمله‌ي خبريه را به كار ببرد تا ما از وجود امر، انطباق عنواني را بر عمل كشف كنيم كه اين عمل را در اين ظرف، ذي مصلحت سازد و به دنبال مصلحت استحباب بيايد،مستحبات غالباً يك مسائل درجه 3 در اسلام هستند و از آنچنان اهميتي برخور دار نيستند كه به جاي( امر)، جمله‌ي خبريه را به كار ببرند و جمله‌ي خبريه به معناي (افعل) و (اعمل)بگيرند تا اين مبداء بشود براي مستحب بودن، يعني از (امر) انطباق عنواني را كه زاينده‌ي مصلحت است و مصلحت هم زاينده‌ي امر استحبابي است كشف كنيم. بله! اگر از امور عظيم و مهمه باشد در آنجا مي‌پذيريم، ولي در اموري كه جنبه‌ي عظمت و بزرگي ندارند، به جاي( امر)، جمله‌ي خبريه گفتن مطابق بلاغت نيست.

    النظريه الرابعه:

    نظريه‌ي چهارم اين است كه اخبار (من‌بلغ) چرا تنها مستحباتي را شامل شود كه سند صحيحي ندارند، بلكه هم مستحباتي را مي‌گيرد كه سند صحيحي ندارند و هم مستحباتي را شامل مي‌شود كه سند صحيح دارند اما مفيد علم نيستند، سند صحيح دارند اما مفيد علم نيستند و احتمال خطا در آنها مي‌دهيم، حتي واجبات را هم مي‌گيرد، واجباتي كه براي آنها يك ثوابي معين شده است، چرا اخبار(من بلغ) را مخصوص مستحباتي كه سند صحيحي ندارند مي‌كنيد، بلكه هم مستحباتي كه سند صحيح دارند و هم واجباتي كه سند صحيحي دارند و حتي محرماتي كه تركش ثواب دارد شامل است،چون بعضي محرمات داريم كه اگر او را ترك كنند خدا چنين ثوابي به او مي‌دهد، البته محرمات فعلش كيفر دارد اما تركش گاهي ثواب دارد، وما بايد بگوييم كه اخبار(من بلغ) همه‌ي اين چهارتا را شامل است اگر همه‌ي اينها شامل شد ما ناچاريم كه از ميان نظريات ثلاث، همان نظريه‌ي اولي را انتخاب كنيم، يعني نظريه‌ي شيخ را،چرا؟چون نمي‌توانيم بگوييم كه اخبار(من بلغ) مستحب درست مي كنند، زيرا اگر بگوييم اين اخبار مستحب درست مي‌كنند، پس بايد بگوييم كه اين اخبار وجوب هم درست مي‌كنند، اگر خبر ضعيفي دلالت بر وجوب شئ كرد بگوييم حتماً واجب مي‌شود و حال اينكه احدي از فقها اين حرف را نمي‌زنند، اگر همه‌ي اينها را گرفتيم ناچاريم فقط نظريه‌ي شيخ را بگيريم، چون ممكن است كسي بگويد با اخبار (من بلغ) و با خبر ضعيف مستحب ثابت مي‌شود، اما نمي‌شود گفت كه با خبر ضعيف وجوب هم ثابت مي‌شود، احدي از فقها نگفته كه با خبر ضعيفي كه متضمن وجوب و ثواب است، وجوب وثواب درست مي شود،فلذا ناچاريم كه همان نظريه‌ي شيخ را بگيريم و بگوييم كه خدا مي‌خواهد بشر را بهشتي كند و مي‌گويد اگر شنيديد كه يك عملي ثواب دارد آن را انجام دهيد و من در مقابل آن به شما ثواب مي‌دهم ولو خلاف واقع باشد، خدا مي‌خواهد بشر را به عناوين مختلف به بهشت ببرد. اين نظريه موءيد نظريه‌ي شيخ انصاري است، چون مي‌شود گفت كه با اخبار (من بلغ)مي توانيم مستحب بسازيم يعني با خبر ضعيف مستحب بسازيم اما نمي‌توانيم با خبر ضعيف واجب بسازيم، ناچاريم بگوييم كه اين اخبار براي تشويق به عمل براي درك ثواب است.

    النظريه الخامسه:

    نظريه‌ي پنجم از حضرت امام است، ايشان مي‌فرمايد مثل اين روايات مثلِ جعاله است، در جعاله اگر كسي شترش را گم كرد اگر به يك نفر بگويد برو و شترم را پيدا كن ممكن است نتواند، فلذا به صورت عمومي اعلام مي‌كند كه هر كس شترم را پيدا كند فلان مبلغ را به او مي‌دهم، قهراً به جاي اينكه يك نفر دنبال(شتر) برود، دهها نفر به دنبال شتر مي‌روند و بالاخره يك نفر آنرا پيدا خواهد كرد. حضرت امام مي‌فرمايد اين روايات (من بلغ) حكم جعاله را دارند، كانّه پيغمبر اكرم(ص) مي‌فرمايد: (من بلغه شئ من الثواب فعمله كان اجر ذلك له) پاداشش با من است هر چند من در واقع نگفته باشم. اين نظريه، نظريه‌ي عرفاني و خوبي است كه (من بلغه) را تشبيه كرده به (من رد ضالّتي)، ولي نتيجتاً ناچار است كه همان قول شيخ را انتخاب كند.

    ثمرات النزاع: براي اين مسئله ثمراتي گفته‌اند_ كه در (الرسائل الاربعه) مقرر ما آقاي كلانتر زحمت كشيده و پنجاه مورد براي اين مسئله ثمره پيدا كرده است و ما چند تاي آن‌ها را بيان مي‌كنيم.

    1- فرض كنيم كه اگر روايتي وارد شد كه وضو براي دخول در مسجد مستحب است ولي خبرش ضعيف شد، مثلاً : عن محمد بن سنان، عن ابي ابراهيم(من اراد ان يدخل الي المسجد فليتوضأ)، محمد بن سنان كه ضعيف است بر خلاف عبدالله بن سنان كه قوي است. مثلاً ما براي دخول مسجد وضو گرفتيم، اگر قول شيخ را انتخاب كرديم و وقت نماز ظهر هم شد، بنا به عقيده‌ي شيخ با اين وضو نمي‌شود نماز ظهررا خواند، چون اخبار (من‌بلغ) اين وضو را مستحب نكرد، بلكه اخبار (من‌بلغ) گفت ثواب به تو مي‌دهم و اما اينكه اين وضو مستحب است، استحباب وضو را ثابت نكرد تا با اين وضوي مستحبي نماز ظهر و عصر را بخوانيم، بر خلاف مبناي مرحوم خراساني كه فرمود اخبار(من بلغ) علاوه بر اينكه پاداش مي‌دهد عمل را هم (بماهوهو) مستحب مي‌كند و با وضوي مستحب مي‌شود نماز واجب را خواند.

    يلاحظ عليه:

    اشكالي كه بر اين ثمره وارد است اين است كه مطلقا وضو مستحب است و هيچ نيازي به اخبار (من بلغ) ندارد. كتاب وسائل بابي دارد به نام بابِ وضو (باب16) كه در آنجا روايت اين است كه: (من جدد وضوئه من غير حدث غفرالله ذنوبهم و ان لم يتب)، يعني هر كسي وضوي خود را تجديد كند و حدثي هم از او سر نزند خدا گناهان او را مي‌بخشد ولو توبه نكرده باشد، اصلاً وضوي تجديدي مستحب است، حتي اگر اين خبر محمد بن سنان هم نبود اين وضو مستحب است، وقتي مستحب شد مي‌شود با وضوي مستحبي نماز واجب را خواند. پس استحباب وضو در گرو اخبار (من بلغ) نيست، مي‌خواهد اخبار (من بلغ) باشد يا نباشد، بر فرض بودن حق با شيخ انصاري باشد يا حق با مرحوم خراساني باشد اصلاً وضوي تجديدي مستحب است و اين آدم كه مي‌خواهد وارد مسجد شود اگر محدث است كه وضو مستحب است، اگر متطهر است تجديد وضو هم مستحب است، چون روايت صحيحه داريم كه تجديد وضو مستحب است، پس اين ثمره باطل شد.

    2) مي‌گويند روايت داريم كه غسل لحيه مسترسله مستحب است، يعني اگر كسي محاسنش خيلي طولاني و مسترسله باشد شستن آن لحيه‌اي كه مسترسله است و از سينه پايين‌تر است مستحب است، چون خبر ضعيف داريم بر اينكه شستن لحيه‌ي مسترسله مستحب است، اگر خبر ضعيف گفت كه شستن لحيه‌ي مسترسله مستحب است فلذا اگر كسي وضو گرفت وخواست كه پايش را مسح بكشد و دستش خشك شد، بنا به عقيده‌ي شيخ، اگر از اين لحيه‌ي مسترسله رطوبتي بردارد و مسح بكشد وضويش صحيح نيست، چون روايت استحباب غسل را ثابت نكرد. اما به عقيده‌ي آقاي آخوند استحباب ثابت شد و جزء وضو شد، مي تواند از رطوبت آن پايش را مسح بكشد.

    يلاحظ علي تلك الثمره:

    ممكن است رواياتي كه مي‌گويد با آب مواضع ديگر وضو، پايت را مسح بكش مربوط به مواضع واجبه باشد مثل دست و صورت، اما مواضعي كه غَسلِ آن مستحب است معلوم نيست كه رطوبت آن مجزي باشد، روايتي كه مي‌گويد از رطوبت بقيه‌ي اعضاي وضو كمك بگير، كدام اعضا مرادش است، اعضاي واجبه يا اعضاي اعم از واجب وغير واجب؟ اگر مراد اعضاي واجبه باشد، اين از اعضاي واجبه نيست، بله! اگر مراد اعضاي اعم باشد، از رطوبت لحيه‌ي مسترسله‌ي خود بر مي‌دارد و پا را مسح مي‌كشد_ بنابر قول مرحوم خراساني_. اما بنابر قول شيخ انصاري وضو باطل است.

    3)الثمره الثالثه بين المحقق الخراساني والمحقق النائيني: محقق خراساني گفت كه به عنوان اولي مستحب است، اما مرحوم نائيني گفت كه به عنوان ثانوي مستحب است، اين ثمره در كجا است؟ ثمره‌ي اين دو قول آنجا است كه (ورد خبر صحيح علي عدم استحباب شئ)، يك خبر صحيحي بر عدم استحباب شئ وارد شد. مثلاً: محمد بن يعقوب، عن علي بن ابراهيم، عن ابيه، عن ابن ابي عمير، عن عمر بن اذينه عن الصادق(ع) قال: (هذا العمل ليس بمستحب)، ولي (ورد خبر ضعيف علي استحبابه) يك طرف خبر ضعيف است كه مي‌گويد مستحب نيست، طرف ديگر خبر ضعيف است كه مي‌گويد مستحب است، آيا خودِ اين دو متعارض هستند يا نيستند؟ به عقيده‌ي مرحوم خراساني اين دو خبر متعارض هستند، چرا؟ اولي بالذات مستحب است يعني خبرش صحيح است، دومي را هم اخبار (من‌بلغ)، مستحب كرد و هر دو به عنوان اولي مستحب شدند با اين تفاوت كه يكي كمك داشت كه اخبار من بلغ بود، ولي ديگري كمك نداشت. اين را آيه‌ي نباء حجت كرد و ديگري را اخبار من بلغ حجت كرد. به عقيده‌ي آخوند كه اخبار (من‌بلغ) مستحب درست مي كند به عنوان اولي، اين دو تا تعارض مي‌كنند چون هر دو حجت هستند، دليلِ حجيت يكي آيه‌ي نباء است، دليلِ حجيت ديگري اخبار من بلغ است. اما به عقيده‌ي مرحوم نائيني اين به عنوان اولي مستحب نيست بلكه به عنوان ثانوي مستحب است، به عقيده‌ي مرحوم نائيني (لا تعارض بينهما)، چرا؟ زيرا هيچ مانعي ندارد كه شئ به عنوان اولي مستحب نباشد اما به عنوان ثانوي مستحب باشد. مثلاً وضو به عنوان اولي واجب است ولي به عنوان ضرر حرام است. پس در اين مورد كه يك طرف صحيح است و طرف ديگر ضعيف، اگر مرحوم آخوند باشد اين‌ها را متعارض مي‌گيرد چون آخوند هر دو را به عنوان اولي گرفت، ولي مرحوم نائيني به عنوان ثانوي مي‌گيرد و (لا تعارض بينهما).