• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •   خلاصه
  • بسم الله الرحمن الرحيم
    خلاصه درس 640:
    روايات مجوزهخ نكاح با مخالفين‏
    1. صحيحه حمران.. الاسلام ما ظهر من قول او فعلى...وجازا النكاح‏
    حدائق: اگر بخواهيمم به ظاهر روايت اخذ كنيم بايد مخالفينى را هم اهل بهشت بدانيم ولى از دلائل ديگر كه فقط اماميه را اهل فلاح دانسته و همچنين ذيل روايت استفاده مى‏شود كه اين روايت بايد حمل بر مستضعف شود.
    استاد:
    اولاً: حمل «جماعة من الناس» بر عده خاصى خلاف ظاهر است
    ثانياً: از مجموع صد و ذيل روايت و ادله ديگر، استفاده مى‏شود مخالفينى حتى استحقاق بهشت را هم ندارند. اگر به بهشت روند از باب تفضل است تقية بن اين مطلب تصريح نشده است
    ثالثاً: روايت دال بر جواز نكاح مخالفين غير ناصب است.
    2. موثقه سماعه:...الاسلام شهادة ان لا اله الّا الله و التصديق برسول الله...و عليه جرت نكاح...
    3. روايت فضيل....الاسلام، عليه النكاح...
    حدائق: اين روايت كبراى كلى است بحث بر سر تيين مصداق آن است كه به نظر ما غير مستضعف را شامل نمى‏شود
    4. روايت سفيان:... الاسلام هو الظاهر الذى عليه الناس...الايمان معرفة هذا الامر
    استاد: اين روايت صغرى مى‏شود براى روايت فضيل و از آن در جواز نكاح مخالف استفاده مى‏شود.
    5.روايت حمران:... المستضعفين...اهل الولاية...الولايه فى المناكحة
    6.صحيحه عمر بن ابان: مثل روايت حمران‏
    اين دو روايت قابل استدلال نيستند چون مستضعفين را معرفى نمى‏كند.
    * والسلام *
  •  متن
  • بسم الله الرحمن الرحيم

    خلاصه درس اين جلسه: در اين جلسه، روايات دالّ بر صحت نكاح با مخالفين غير نواصب از حيث سند
    و دلالت مورد بحث و بررسى قرار گرفته و نظرات مرحوم مجلسى و صاحب جواهرتبيين خواهد گرديد.

    روايات دالّ بر صحت نكاح با مخالفين غير از نواصب 1- صحيحه حمران بن أعين و تفسير صاحب حدائق براى روايت
    قال حمران بن أعين: سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول: الايمان ما استقر فى القلب وأفضى به الى الله و صدّقه العمل بالطاعة لله و التسليم لامر الله، و الاسلام ما ظهر من قول أو فعل و هو الذى عليه جماعة الناس من الفِرَق جميعها، و به حقنت الدماء و عليه جرت المواريث و جاز النكاح و اجتمعوا على الصلوة و الزكاة و الصوم و الحج فخرجوا بذلك من الكفر و أضيفوا الى الايمان.
    (1)
    به اين روايت براى صحت نكاح با مخالفين غير از نواصب، استدلال شده است.
    صاحب حدائق اين روايت را در كتاب شهاب ثاقب نقل كرده و آن را به گونه اى معنا كرده كه خلاف ظاهر ابتدائى آن است.
    ايشان مى فرمايد: اگر بخواهيم به ظاهراين حديث أخذ كنيم اقتضاء مى كند كه اين احكام براى امثال نواصب و خوارج همجارى باشد، ولى چون نصاً و فتواً مسلم است كه اين احكام براى آنها نيست ما بايددر اين روايت به وسيله ادله ديگر تصرف كنيم و نواصب و خوارج را از اين روايتخارج كنيم و بقيه را بگوييم كه اسلام دارند.
    تصرف ديگر اين است كه غير ازجاهلين به امر امامت را نيز بايد خارج كنيم.
    چون ما به وسيله ادله ديگر ثابت كرديمكه مطلق غير مستضعف مسلمان نيستند مثل رواياتى كه مى گويد: اعمال مخالفينغير از مستضعفين صحيح نيست قهراً به ادله خارجى اين روايت به مستضعفين
    اختصاص پيدا مى كند يعنى به اشخاصى كه نمى دانند مسئله امامتى هم هست وجاهل قاصرند.
    در اين روايت تعبير أضيفوا الى الايمان ذكر شده است، مى فرمايد:اين به معناى قربوا من الايمان است.
    اينها موضوعاً گرچه خارج از مؤمنين هستندولى حكماً داخل مؤمنين هستند، يعنى همان طور كه مؤمن اهل بهشت است اينهاهم اهل بهشت هستند.
    ادله خارجى قرينه است بر اينكه مطلق مخالفين غير ازنواصب مراد نيست و اين قرينه است كه مراد قسم خاصى از مخالفين غير ناصبىاست.
    به هر حال منشأ اين حمل يكى ادله خارجى است و ديگرى قرينه داخلى است كه در ذيل روايت آمده است كه از آن استفاده مى شود اعمال اينها صحيحاست گرچه در مرتبه اماميه و اهل معرفت نيستند.
    تعبير ذيل روايت چنين است:فهل للمؤمن فضل على المسلم فى شى ء من الفضائل [ البته در نقل عياشى به جاىفضائل، قضايا آمده كه بهتر است ] والاحكام و الحدود و غير ذلك فقال: لا، هما يجريان فى ذلك مجرى و احداً و لكن للمؤمن فضل على المسلم فى أعمالهما و ما يتقربان به الى الله تعالى در كمال عمل و مراتب قرب به خداوند مؤمن بر مسلم ترجيح دارد و الّا مسلمنسبت به اين احكام ذكر شده و نسبت به صحت عمل و اصل تقرب به خداوندمشتركند قلت: أليس الله عزوجل يقول: من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها(2) و زعمت انهم
    مجتمعون خداوند چنين مى فرمايد و شما هم گفتيد: اينها با مؤمن در صوم و صلوةو حج شريكند و خداوند هم وعده عام داده، بنابراين ترجيح مؤمن بر مسلم در ايناست كه قال: أليس قد قال الله عزوجل يضاعفه له اضعافاً كثيرة (بقره / 245) فالمؤمنون هم الذين يضاعف الله عزوجل لهم حسناتهم لكل حسنة سبعون ضعفاً فهذا فضل المؤمن و يزيد الله فى حسناته على قدر صحة ايمانه أضعافاً كثيرة و يفعل الله بالمؤمنين ما يشاء من الخير.
    خلاصه صاحب حدائق مى فرمايد: از ذيل روايت هم استفاده مى شود كه اينها بامؤمنين در اصل اسلام و در اصل بهشتى بودن و صحت عمل مشتركند، لكن آن مرتبه اى كه مؤمن در بهشت دارد اينها ندارند.
    از اين ذيل و از روايات ديگرى كهاعمال مقصرين از مخالفين را باطل دانسته، استفاده مى شود كه اين روايت كه اينها رامسلم و صحيح العمل دانسته، قسم خاصى از مخالفين كه همان قُصّر و جاهلينقاصر هستند مسلمانند و بقيه مسلمان نيستند و نكاح آنها هم صحيح نيست(3).
    اينفرمايش صاحب حدائق است.
    نقد و بررسى كلام صاحب حدائق رحمه الله به نظر مى رسد اولاً: صدر روايت كه فقره جماعة الناس من الفرق جميعها باشد رابه خصوص قُصّر و كسانى كه شناخت به مسئله امامت ندارند، نمى توانيم حمل
    كنيم.
    چون اين حمل بر فرد كاملاً خفّى است و چنين حملى عرفى نيست و با تعبيرجميع الفرق سازگار نيست.
    ثانياً: اينكه ايشان استحقاق ثواب و بهشت را براى مستضعفين مى خواهد اثباتكند با اينكه روايات صريح داريم كه اينها استحقاق ندارند و آنچه خداوند به آنهاعطا مى كند تفضل است لسان اين روايت صدراً و ذيلاً اين است كه حضرتنمى خواهند موضوع را روشن بيان كنند، مسئله تقيّه در كيفيت بيان حضرت هست.
    در اين روايت حتى يك جا به مسئله امامت اشاره نشده است.
    و قبلاً گذشت كه در بيت حمران بن أعين برخى از اهل خلاف بودند كه با اهل خلاف معاشرت داشتند وبعداً مستبصر شدند و حضرت نمى خواهند مسئله را واضح بيان كنند.
    مرحوممجلسى تعبيرى راجع به دعائم الاسلام دارد كه اظهر الحق تحت ستر التقيّه در اينروايت هم امام عليه السلام با اشاره، مطلب را افهام نموده اند.
    راوى مى گويد: من جاء بالحسنة فله عشر امثالها و حضرت نخواسته اند صريحاً بفرمايند كه اعمال اينها مصداق حسنهنيست.
    عبادت بدون ولايت مثل نماز بدون وضوء، مصداق براى حسنه نيست و ياآنكه اگر به حساب بعضى از اعتبارات حسنه به حساب بيايد.
    مزد آن در همين دنيابه آنها داده مى شود مثل همين مصونيتى كه در دنيا براى آنها هست اين كمتر از عشر
    امثالها نيست.
    همين كه جان و مال آنها محفوظ باشد و نكاح آنها صحيح باشد كافىاست كه بگويند مزد چنين اسلامى داده شده است.
    حضرت نمى خواهند صريحاًحكم كنند كه اعمال اينها براى آخرتشان مفيد نيست.
    او سؤال مى كند و حضرتمى فرمايد: مؤمن هفتاد امتياز و حسنه مى برد، اما اينكه اين ده حسنه هم در آخرتفقط براى مؤمن است را حضرت صريحاً بيان نمى كنند اما دقت در صدر و ذيلروايت اين معنى را افاده مى كند كه اين ده حسنه هم براى غير مؤمن در آخرتنيست.
    اول تعبير مى كند كه الايمان يشارك الاسلام و الاسلام لايشارك الايمان و قد قال الله عزوجل: قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا ولكن قولوا أسلمنا ولمّا يدخل الايمان فى قلوبكم، حجرات / منافقين گويند ايمان آورديم بگو: ايمان نياورديد.
    بلكه بگوييد ما اسلامآورديم و هنوز ايمان در قلوب شما جاى نگرفته است [ پس نگوييد كه قلب ما هماين عقايد را قبول كرده است ] از اينكه اين آيه را درباره مخالفين تطبيق نمودهاستفاده مى شود كه مى خواهد بفرمايد: اسلام اينها هم مانند اسلام منافقين است واسلام منافقين اثر اخروى ندارد و تنها فايده دنيوى دارد.
    پس ما صدراً و ذيلاً استفاده مى كنيم كه من جاء بالحسنة فله عشر امثالها براىكسانى است كه حسنه انجام دهند و اين طور نيست كه همه مخالفين واجد حسنهباشند بلكه اصلاً كارهاى آنها حسنه نيست.
    از تعبيراتى كه مرحوم مجلسى دارد و ما به روايات ديگر هم مراجعه كرديم ازروايتى اين مطلب استفاده مى شود كه اعمال عبادى مستضعف و غير مستضعفباطل است، چون ولايت شرط صحت عمل عبادى است.
    منتها احياناً بعضىمستضعفين بهشتى هستند.
    اين از آيه قرآن و روايات استفاده مى شود چون درروايات هست كه ائمه عليه السلام فرموده اند: اگر تمام عمر را عبادت كنند اما معرفت حق مارا نداشته باشند ما كان له على الله حق من ثواب الله حق بهشت ندارند، ولى در ذيلآن آمده كه اولئك المحسن منهم بفضل رحمته(4) خداوند متعال از روى فضل به آنها بهشت عطا مى كند.
    مرحوم مجلسى اين روايت را خوب معنا كرده است كه اماميه وغير اماميه ذاتاً استحقاق بهشت ندارند تا اگر خداوند به آنها بهشت عطا نكرد، ظلمكرده باشد چون آن مقدار انعامى كه بايد بشود، خداوند انعام كرده است.
    لكناستحقاق عَرَضى براى مؤمنين هست، چون به آنها وعده بهشت داده شده وخداوند تخلف وعده نمى كند.
    ولى براى غير مؤمن اصلاً وعده اى داده نشده استكه از آن روايات استفاده مى شود كه اينكه در اين روايت تعبير مى كند: من جاء بالحسنه فله عشر أمثالها اين درباره مؤمنين است لكن غير المؤمنين المحسن منهم
    وارد بهشت مى شود، چنانچه در آيه شريفه آمده و آخرون مُرجون لامرالله امّا يعذبهم او يتوب عليهم توبه / 106 اما اعمال عبادى اينها مصداق احسان و حسنه نيست، چون فاقد شرط ولايتاست، ولى اگر مخالف مستضعفى از يك مؤمنى رفع گرفتارى و ظلم كرده باشد اينمصداق براى احسان است، چون توصلى است و تعبدى نيست تا فاقد شرط باشداگر اين اعمال را انجام داده باشند قابليت تفضل دارند و بهشتى مى شوند و كسانىكه حسنات آنها ناچيز و سيئات آنها بسيار است، اهل آتش هستند.
    خلاصه در اينروايت كه وعده داده است مربوط به مؤمنين است و امام عليه السلام نخواسته اند بالصراحة
    بگويند: اعمال غير مؤمنين براى آخرت آنها مفيد نيست ولى اگر با صدر روايتسنجيده شود حضرت مى خواهند بفرمايند كه اين اعمال براى آخرت آنها مفيدنيست و تنها براى دنياى آنها مفيد است.
    نتيجه اينكه اولاً : جماعة الناس من الفِرَق كلها را به يك عده خاصى حمل كنيمعرفى نيست و ثانياً: صاحب حدائق استحقاق را براى مستضعفين مى خواهد اثباتكند با اينكه خود روايت صريح است كه اينها استحقاق ندارند و اگر كار نيكى داشتهباشند تفضلاً به بهشت مى روند.
    پس اين روايت يكى از رواياتى است كه دلالتمى كند نكاح با مخالف غير ناصبى جايز است و نكاح و دَم و ارث مخالفين غير
    نواصب مانند مؤمنين است.
    2- موثقه سماعة دومين روايت دال بر جواز نكاح با مخالف غير ناصبى موثقه سماعه است.
    قال: قلت لابى عبدالله عليه السلام أخبرنى عن الاسلام و الايمان أهما مختلفان فقال: ان الايمان يشارك الاسلام و الاسلام لايشارك الايمان فقلت: فصِفهما لى فقال: الاسلام شهادة أن لا اله الّا الله و التصديق برسول الله صلى الله عليه وآله به حقنت الدماء و عليه جرت الناكح و المواريث و على ظاهره جماعة الناس، و الايمان الهدى و ما يثبت فى القلوب من صفة الاسلام و ما ظهر من العمل به
    والايمان أرفع من الاسلام بدرجة ان الايمان يشارك الاسلام حتى الظاهر و الاسلام لايشارك الايمان فى الباطن و ان اجتمعا فى القول و الصفة(5) .
    اگر روايات ديگر نبود ما نواصب راهم خارج نمى كرديم، چون نواصب هم اين اوصاف را دارند، لكن چون نواصب راادله خاصه تخصيص مى زند و اينها اقليّت هستند تخصيص مانعى ندارد، اما روايتحمران طبق آن معنا مفادش تخصيص أكثر بود و قابل التزام نبود.
    3- روايت فضيل بن يسار قال الفضيل بن يسار سمعت ابا عبدالله عليه السلام يقول: ان الايمان يشارك الاسلام و لايشاركه الاسلام ان الايمان ما وقّر فى القلوب و الاسلام ما عليه الناكح و المواريث و حقن الدماء و
    الايمان يشارك الاسلام و الاسلام لايشارك الايمان(6) به اين روايت صاحب جواهر استدلال كرده است و قبلاً گذشت كه صاحبحدائق اين استدلال را ناتمام مى داند و جواب مى دهد كه قبول داريم كه اسلام آناست كه مناكح و مواريث و حقِن دماء بر آن پايه گذارى شده است، اين يك كبراىكلى است كه ما آن را قبول داريم، لكن مى گوييم: امثال حقن دماء براى مستضعفيناز اهل خلاف است و براى عموم مخالفين غير نواصب نيست.
    از اين رو به اينروايت نمى توان بر مطلوب استدلال كرد.

    4- روايت سفيان بن سنت سفيان بن سنت قال: سأل رجل أبا عبدالله عليه السلام عن الاسلام و الايمان ماالفرق بينهما تامى رسد به اينجا كه اول حضرت جواب نمى دهند و نمى خواسته اند مسئله را واضحبيان كنند اما بعد در ميان راه جواب مى دهند و مى فرمايند: الاسلام هو الظاهر الذى عليه الناس شهادة ان لا اله الّا الله وحده لاشريك له و أن محمداً عبده و رسوله و اقام الصلوة و ايتاء الزكوة و حج البيت و صيام شهر رمضان فهذا الاسلام و قال: الايمان معرفة هذا الامر مع هذا فان أقرّبها و لم يعرف هذا الامر كان مسلماً و كان ضالاً(7) .
    پس مخالفين غير از نواصبكه دليل خاص بر كفر آنها هست، مسلمانند و اين روايت صغرى قرار مى گيرد براىكبرايى كه از روايت فضيل بن يسار استفاده مى شد و گفتيم كه صاحب حدائقاستدلال به روايت فضيل را قبول ندارد و مى فرمايد اين روايت متكفل صغرىنيست.
    بنابراين، چون اين روايت معيار اسلام را شهادتين قرار داده است از اين رواين روايت قابل استدلال است.
    صاحب حدائق در كتاب شهاب ثاقب براى اينروايت معانى بعيدى ذكر كرده است كه نياز به ذكر آنها نيست.
    نتيجه اينكه اينروايت به ضميمه روايت فضيل حكم مسئله نكاح را بيان مى كنند هر چند به تنهايىنمى توانند مشكل را حل كنند.

    5- روايت حمران روايتى است از صفوان بن يحيى عن حجر بن زائدة عن حمران قال: سألت ابا عبدالله عليه السلام عن قول الله عزوجل الّا المستضعفين [ نساء 98 ] قال: هم أهل الولاية قلت: و أىّ ولاية؟ فقال: أما انها ليست بولاية فى الدين ولكنها الولاية فى المناكحة و الموارثة و المخالطة و هم ليسوا بالمؤمنين ولابالكفار و هم المرجون لامرالله(8)6- صحيحه عمر بن أبان فضالة بن ايوب عن عمر بن أبان قال: سألت اباعبدالله عليه السلام عن المستضعفين؟ فقال: هم أهل الولاية فقال: أما انها ليست بالولاية فى الدين ولكنها الولاية فى المناكحة و الموارثة و المخالطة و هم ليسوا بالمؤمنين و لاالكفار منهم المرجون لامرالله عزوجل(10) به نظر مى رسد كه دو روايت أخير، در اصل يك روايت است و راوى هم در اصليكى باشد.
    روايت اول از معانى الاخبار و روايت أخير از كافى است.
    در روايتمعانى الاخبار كه حمران راوى آن است ظاهراً تصحيفى صورت گرفته است.
    اصلروايت از عمر بن أبان است كه فضالة بن أيوب از عمر بن أبان زياد روايت نقل كردهاست، سپس عمر بن أبان به حمران تصحيف شده است، چون بن گاهى حذف مى شود و مستقيماً نسبت داده مى شود از اين رو عمر به حر تصحيف شده استو روايت به حمران نسبت داده شده است.
    استدلال به اين روايت به تنهايى مشكل است، زيرا در اين روايت مى فرمايد:كسانى كه در اين احكام به ما نزديك(11) هستند و آنها همان كسانى هستند كه در ايناحكام به ما نزديك هستند و آنها همان مرجون لامرالله هستند يا منهم المرجون لامرالله مرجون لامرالله برخى از آنها هستند.
    به هر حال اين روايت قابل استدلالنيست، زيرا ممكن است صاحب حدائق بگويد: اين روايات دلالت نمى كند كه
    قاطبه اهل خلاف غير از نواصب در مناكحة و موارثة و مخالطه با اهل ايمان مشتركندبلكه يك قسم خاصى از آنان اين اشتراك را دارند.
    چون اين روايت مستضعفين را معرفى مى كند به كسانى كه نكاح با آنها صحيحاست و معاشرت با آنها مى شود كرد، اما بيان نمى كند اينها چه كسانى هستند، پساين روايت متكفّل بيان صغرى و اينكه كدام فرقه از اهل خلاف مراد است نيست.
    بلكه بعداً فرموده: منهم المرجون لامرالله بنابراين شايد مطلق مخالفين غير از نواصبمراد نباشد.
    بقيه بحث را در جلسه آينده دنبال مى كنيم.
    انشاء الله تعالى.

    والسلام

    1) - محمد بن يعقوب الكلينى، الكافى 2 / 27 - 26، حديث 5. مولى محمد باقر المجلسى، مرآة العقول 7 / 159 - 154.
    2)
    - انعام / 160.
    3)
    - شيخ يوسف بحرانى [ صاحب حدائق ] النجم الثاقب.
    4)
    -
    5) - محمد بن يعقوب الكلينى الكافى 2 / 25.
    6) - شيخ حرّ عاملى، وسائل الشيعة، باب 11 من ابواب ما يحرم بالكفر، حديث 4.
    7) -
    8) - شيخ حرّ عاملى محمد بن الحسن، وسائل الشيعة 20 / 559، باب 11 من ابواب ما يحرم بالكفر و نحوه، حديث 12.
    9) مرجون لامرالله اشاره به آيه توبه / 106 مى باشد.
    10) - شيخ حر عاملى محمد بن الحسن، وسائل الشيعه 20 / 557 باب 11 من ابواب ما يحرم بالكفر و نحوه، حديث 5.
    11) - توضيح بيشتر: ولايت در اصل به معناى قرب است.

  •   پرسش و پاسخ
  • -شماره640:



    1-صاحب حدائق صحيحه حمران بني أعين را به مستضعف از مخالفين حمل مي کند، جواب استاد دام ظله از اين حمل چيست؟


    ج- اين حمل با فقره «جماعه الناس من الفرق جميعا» سازگار نيست. چون حمل بر فرد خفي است از اينرو اين حمل عرفي نيست به بيان ديگر اين حمل مستلزم تخصيص أکثر مي باشد از اينرو ابن حمل قبيح است.


    2-آيا روايت فضيل بن يسار به تنهايي ميتواند جواز نکاح با مخالف غير ناصبي را اثبات کند؟


    ج- خير ، اين روايت تنها متکفل کبري است و صغري و مصداق را معرفي نمي کند از اين رو مثل روايت سينان بن شئت که صغري و موضوع را نيز بيان کرده و مطلق مخالف را مسلمان به حساب آورده است نيز بايد در استدلال اضافه شود وگرنه صاحب حدائق روايت فضيل را حمل به مخالف مستضعف مي کند.


    3-آيا به کمک روايت حمران و صحيحه عمر بن >بان ميتوان جواز نکاح با مخالف غير ناصبي را اثبات کرد؟


    ج- خير، اين دو روايت نيز صغري را بيان نمي کند و نمي گويد : مراد از اهل ولايت در مناکحه و مخالطه کيست؟ از اينرو ممکن است صاحب حدائق بفرمايد: مراد ، مخالف مستضعف است و روايت دلالت ندارد که هر مخالف غير ناصبي اين دلالت و قرب در مناکحه را دارا باشد.


  •   خودآزمایی
  • 1 - صاحب حدائق چه معنائي براي صحيحهء حمران بن ايمن ارائه داده که اين روايت را از دلالت بر صحت نکاح با مخالفين غير نواصب انداخته است ؟
    2 - منشأ رو آوردن صاحب حدائق به معناي خلاف ظاهر صحيحه حمران بن اعين چيست؟
    3 - به نظر صاحب حدائق، مورد صحت ازدواج با مخالفين در صحيحه حمران بن اعيني کجاست؟
    4 - اشکال استاد به تقريب صاحب حدائق براي مفاد روايت چيست؟
    5 - به نظر استاد، مفاد صحيحه حمران بن اعين چيست؟
    6 - مرحوم مجلسي چه معنايي براي صحيحه حمران بن اعين امرائه نموده است و نظر استاد درباره اين معنا چيست؟
    7 - به نظر استاد ، صحيحه حمران ابن اعين بر جواز يا عدم جواز نکاح با مخالف غير ناصبي دلالت دارد؟
    8 - تقريب استدلال به موثقه سماعه براي جواز نکاح با مخالف غير ناصبي چيست؟
    9 - صاحب حدائق چه اشکالي بر استدلال صاحب جواهر به روايت فضيل بن يسار براي اثبات صحت ازدواج با مخالف غير ناصبي دارد؟
    10 - تقريب استدلال به روايت سفيان بن سنت براي صحت نکاح با مخالف غير ناصبي را بيان کنيد؟
    11 - نظر استاد در ا تحاد و عدم اتحاد روايتي که به نام حمران وارد شده با صحيحه عمر بن ابان را بيان کنيد؟
    12 - آيا به نظر استاد مي توان به اين روايت براي صحت نکاح با مخالف غير ناصبي استدلال نمود، چرا؟
  •   تمرین
  • 1 - غيز از روايات باب نکاح ، روايت ديگري داريم که جاهل قاصر و مستضعفين از مردم را أهل نجات مي داند. آن روايات را گردآوري کنيد.
    2 - رواياتي که نواصب را کافر قلمداد کرده کدامند؟
    3 - دليل بر عدم جواز نکاح با نواصب چيست؟
  •   طرح تحقیقاتی
  • 1 - توبه استفاده مي شود. آيا داخل بهشت هم مي شود يا نه؟ يا آنکه آيات و روايات از اين موضوع ساکت است.و ثالثا استضعاف مختص به استنعاف نسبت به أمر ولايت است يا آنکه نسبت به توحيد و نبوت و معاد نيز استضعاف قابل تصور است.