• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •   خلاصه
  • خلاصة درس 60:
    بررسي يک وجه عقلي کلام صاحب«اسداء الرغاب» و يذان دلالت آن موضوع اين جلسه مي باشد.
    الف)استدلال به حکم عقل براي لزوم ستر وجه و کفين:
    1) دفع ضرر محتمل و مظنون لازم است
    2)لزوم دفع ضرر دنيوي يا اخروي در کلام مرحوم آخوند(ره)
    3) بيان استاد«مدظله»در جمع کلمات مرحوم آخوند(ره)
    4)تطبيق مطلب فوق بر مورد بحث
    ب) استدلال به حکم عقل به لزوم دفع مفسده
    اگر بر نظر به نامحرم يا کشف وجه مفاسدي مترتب شود مثلاً نظم اجتماع را مختل کند و روابط اضافي را بهم بزند عقل به دفع آن حکم مي کند.
    1) پاسخ استاد به استدلال فوق:
    استاد در توضيحي اين دليل را کافي نمي دانند براي لزوم ستروجه و کفين
    2) اباحة لااقتضائي و ترخيص عن اقتضاء
    پس از توضيح اين مطلب مي فرمايند:
    بنابراين در ما نحن فيه بعد از فقه ادله شرعي بايد به احتياط عمل کرد نه برائت
    ج اخبار باب: حلحه فضل بن سيار.
    صاحب اسداء الرغاب در نقطه مقابل براي حرمت نظر به اين روايت استدلال که ده و ده وجه بر آنذکر مي کند که بايد به شش وجه برگردانده شود که بررسي خواهد شد.
    «والسلام»
  •  متن
  • خلاصه درس قبل و اين جلسه:

    در جلسات قبل در ادامه بحث از ادله حرمت نظر مرد به وجه و كفين زن و لزوم ستر آن، به صحيحه فضيل بن يسار رسيديم، در وافى و به تبع آن در حدائق «دون» را به معناى «مايستره الشى ء» گرفتند.
    صاحب كتاب اسداء الرغاب اشكالاتى به اين تفسير
    كرده است كه در جلسه قبل اشكال اول ايشان بررسى گرديد.
    در اين جلسه اشكال دوم ايشان را بررسى مى كنيم كه در آن «وجه» را از مصاديق «مايستره الخمار» گرفته اند و خواهيم گفت كه «مايستره الخمار» تنها سر و گريبان است و صورت از آن بيرون است.

    الف ) اشكالات صاحب اسداء الرغاب به معناى وافى در باره صحيحه فضيل بن يسار:

    1 ) اصل كلام وافى و حدائق و اشكال اول اسداء الرغاب (يادآورى)

    به گفته مرحوم فيض (و به تبع ايشان در حدائق) در صحيحه فضيل عبارت «مادون الخمار» و «مادون السوارين» به معناى «مايستره الخمار» و «مايستره السواران» است و چون وجه و كفين را خمار و سوارين نمى پوشانند بنابر اين داخل در زينت منهى نيستند و از مفهوم روايت جواز كشف آنها استفاده مى گردد، در اسداء الرغاب اشكالاتى به اين كلام شده است، اشكال اول ايشان اين بود كه «دون» در لغت به معناى «ستر» نيامده است، در جلسه قبل گفتيم كه اين اشكال وارد نيست، يكى از معانى «دون» تحت است.
    و تفسير «دون» به «مايستره الشى ء» هم از همين معنا اخذ شده و تفسير به لازم مى باشد و
    علت اين گونه تفسير اين است كه مراد از تحت در مقابل اسفل نيست، بلكه مراد زير است و در مقاب رو، نه پايين در مقابل بالا(1).

    2 ) اشكال دوم كتاب اسداء الرغاب

    اگر ما دون را به معناى ستر هم بگيريم، باز استدلال به روايت با اشكال مواجه است، بيان اين اشكال متوقف بر سه مقدمه است:
    مقدمه اول: زنهاى آزاد عفيف در جاهليت روى خود را مى پوشانده اند.
    مقدمه دوم: خمار صلاحيت پوشاندن رو را داشته و زنها با خمار روى خود را مى پوشاندند.

    مقدمه سوم: مراد از پوشاندنى كه لزوم آن از صحيحه فضيل بن يسار استفاده مى گردد پوشاندن در مقابل نامحرم است، و حالت وجود نامحرم در اين روايت در نظر گرفته شده است و مراد از «مايستره الخمار» در روايت حالت وجود نامحرم است.
    اين سه مقدمه اگر تمام باشد صحيحه فضيل دليل بر لزوم ستر وجه و با اجماع و عدم قول به فصل دليل بر لزوم ستر كفين خواهد بود نه دليل بر جواز كشف آنها، زيرا اين روايت را كه به غير زنان عفيف كه نمى توان حمل كرد و اگر سه مقدمه فوق را بپذيريم لاجرم «مايستره الخمار» رو را هم شامل مى گردد و دليل بر لزوم ستر رو خواهد بود.
    حال بايد ببينيم كه به چه دليل اين سه مقدمه ثابت مى گردد؟ 3 )

    اثبات مقدمه اول

    صاحب كتاب اسداء الرغاب براى اثبات مقدمه اول به اشعار شعراى قديم همچون شاعران حَماسه ابوتمام تمسك مى جويد كه ما برخى از آنها را ذكر مى كنيم: بيت اول: قَدْ كنّ يخبأن الوجه تستراً وَالْيَومَ جئن بَدَوْن للنّظار
    شاعر حماسى(2) مى گويد كه اين زنان افراد عفيف بوده و هرزه نبوده اند، و پيشتر روهاى خود را مى پوشاندند، ولى اكنون از شدت غم و غصه از خود بى اختيار شده، با روى باز ظاهر شدند و در مقابل ناظران آشكار گرديدند.
    بيت دوم: ونسوتكم فى الروع باد وجوهها يخلن اماء والاماء حرائر
    از اين بيت استفاده مى گردد كه مشخصه زنان آزاد از كنيزان ، پوشاندن صورت بوده است، وقتى زنى رويش باز بود، مى فهميدند كه كنيز است، شاعر مى گويد زنان شما در اثر ترس صورتهاشان آشكار شد از اين رو خيال مى شود كه اينها اماء هستند با اين كه آنها حرائر هستند.
    بيت سوم: سقط النصيف(3) ولم ترد اسقاطه فتناولته واتقتنا باليد
    در اين بيت شاعر در وصف همسر نعمان بن منذر - ملك حيرة - مى گويد كه بى اختيار خمار افتاد و او با دست رويش را گرفت كه از آن هم استفاده مى شود كه زنها در حال عادى صورت خود را مى پوشاندند.
    از اين شعرها كه بعضى جاهلى و بعضى اسلامى است، فهميده مى شود كه روش معمول در زنهاى عفيفه حرّه ستر وجه بوده است.
    ايشان سپس به ماجراى خطبه حضرت زينب سلام الله عليها در مجلس يزيد
    اشاره مى كند كه در آن حضرت از كشف شعر سخنى به ميان نياورده بلكه بالاترين مصيبت را كشف صورتهاى زنان آل پيامبر صلى الله عليه و آله دانسته است كه اين امر بسيار قبيح بوده است.
    امن العدل يابن الطلقاء تخديرك حرائرك و اماءك و سوقك بنات رسول الله سبايا قد هتكت ستورهن وأبديت وجوههن تحدو بهن الاعداء من بلد الى بلد و يستشرفهن اهل المناهل والمناقل و يتصفحّ وجوههنّ القريب والبعيد والدنىّ والشريف .

    4 ) اثبات مقدمه دوم و سوم

    ايشان براى اثبات اين امر كه با خمار روى را مى پوشانده اند به پاره اى از اشعار كه در آن از خمار يا قناع كه به گفته صاحب مدارك مرادف خمار مى باشد، نام برده شده استفاده مى كند از جمله: فالقت قناعاً دونه الشمس واتقت با حسن موصولين كفّ و معصّم شاعر در اين شعر روى آن زن را به خورشيد تشبيه كرده است و مى گويد آن زن بى اختيار قناعش را كه در زير آن صورت همانند خورشيد قرار داشت، افكند و با دست
    رويش را از ديگران پوشاند تعبير مى كند: با حسن موصولين .
    : «با بهترين دو چيز متّصل به هم كه عبارت از كف و معصم باشد از نامحرم پرهيز كرد».
    از اين شعر چند نكته(4) استفاده مى شود: نكته اول: «دون» در مورد محلى كه زير شى ء قرار مى گيرد، اطلاق مى گردد، چنانچه در توضيح استدلال صاحب وافى گفتيم كه لازم نيست ما «دون» را به معناى «ستر» بگيريم، بلكه اگر دون به معناى تحت هم باشد، همان معنا استفاده مى شود دون الخمار يعنى تحت الخمار، در اين شعر هم در باره صورت هم كه زير قناع قرار داد تعبير «دونه الشمس» بكار برده است.
    نكته دوم: معصم كه آن را در كتب اهل لغت همچون قاموس به موضع السوار تفسير كرده اند متصل به كف بوده و فاصله اى بين كف و معصم نبوده است.
    نكته سوم: با قناع كه همان خمار است صورت را نيز ستر مى كرده اند.
    بيت ديگر از متنبى است كه مى گويد: انّى على شغفى بما فى خمرها(5) .
    شاعر مى گويد كه من با اين كه به آنچه در خُمْر (خُمْر و خُمُر جمع خمار است) يعنى خمارها نهفته است، بسيار علاقه مندم .
    شارح ديوان متنبى علامه عكبرى در تفسير شعر مى گويد: انّى مع حبّى لوجوههنّ(6) از اين اشعار همچنين مقدمه سوم ثابت مى گردد زيرا از آنها استفاده مى گردد كه «تحت الخمار» يا «فى الخمار» على وجه الاطلاق صورت را هم شامل مى گردد و از اين امر معلوم مى گردد كه در اطلاقات حالت وجود ناظر نامحرم در نظر گرفته شده است نه حالت عادى، چه صاحب اسداء الرغاب بر آن است كه خمار در حالت عادى صورت را نمى پوشاند ولى وقتى نامحرم ظاهر مى شده است با آن روى خود را مى پوشاندند.

    ب ) بررسى كلام اسداء الرغاب توسط استاد - مد ظلّه -:

    به نظر ما هر سه مقدمه اى كه ذكر گرديد ناتمام است و ادله بر اثبات آن كافى نيست.

    1 ) ردّ مقدمه اول

    آنچه در اثبات مقدمه اول ذكر گرديد، همگى مواردى جزئى بوده و اين امر كلى را كه تمام زنان در جاهليت و اسلام روى خود را مى پوشاندند، نمى كند.
    در زمان كنونى برخى از زنان يا گروههايى از آنان پوشيه مى زنند آيا اين دليل مى شود بر اينكه زن متديّن عفيفى پوشيه مى زند؟ اگر زن نعمان بن منذر صورتش مستور بوده دليل بر
    اين نيست كه تمام زنها اين گونه بوده اند، اگر زنهاى يك خانواده پوشيه اى باشند و شاعر به آنها با جمله «قدكن يخبأن الوجوه تستراً» اشاره كرده و گفته است كه در اثر غم و غصه رويشان باز شده و از ناراحتى نفهميده اند و صورتشان آشكار گرديده اينها افراد معدودى بوده و حكم كلى زنان از آن استفاده نمى شود، در مورد بيت دوم هم مى توان گفت كه اگر رسم قبليه اى - مثلاً - بر اين باشد كه زنان آزاد آن روى خود را مى پوشانده اند اگر در اثر وحشت روى زنان گشوده گردد، طبيعتاً افراد گمان مى برند كه اينها كنيز هستند، چون اگر آزاد مى بودند طبق رسم قبيله ايشان ميبايست رويشان پوشيده باشد، پس از اين شعر هم رسم عمومى زنان را نمى توانيم استفاده كنيم.

    بلكه روايت معتبره سعد اسكاف(7) برخلاف اين امر دلالت مى كند: «كان النساء يتقنعن خلف آذانهن» كه از آن استفاده مى شود كه رسم معمول زنان اين بوده كه خمار را به پشت گوش مى زدند در نتيجه رويهاشان آشكار بوده و اگر برخى از زنان يا برخى از قبائل هم روى خود را مى پوشاندند حالت استثنائى داشته وگرنه وضع عمومى بر مكشوف بودن وجه بوده است به گونه اى كه به نحو اطلاق گفته مى شود: «كان النساء يتقنعن خلف آذانهن».
    استدلال به خطبه حضرت زينب - سلام الله عليها - با قطع نظر از اعتبار سندى آن
    - از جهت دلالت ناتمام است، ما هر چند ستر وجه را لازم ندانيم و آن را مستحب بدانيم، بى ترديد خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله اين امر را رعايت مى كردند و با روى باز در مقابل نامحرم ظاهر نمى شده اند، و اين كه حضرت زينب سلام الله عليها كشف وجه را از كشف ستر اشد دانسته است نه به جهت حرمت كشف وجه و شدت حرام بودن آن است، بلكه بدين جهت بوده است كه نگاههاى يزيد و يزيديان نگاه تحقير آميز بوده است، روشن است كه شاميان كه پرورده معاويه هستند و اصحاب يزيد و مجلس يزيد چه نگاههائى به اسراء مى كرده اند، اهانت و تحقيرى كه در نگاه به صورت است در نگاه به مو نيست، گاه يك نگاه از هزار فحش
    و ناسزا بدتر است، پس علت كلام حضرت زينب سلام الله عليها اين نيست كه كشف وجه ذاتاً حرام است و مرتبه حرمت آن از نگاه به مو بالاتر است، بلكه حضرت مى فرمايد: چه ظلمى با كشف وجه بما كرديد و چه هتكى بر آل پيامبر صلى الله عليه و آله روا داشتيد كه بالاتر از آن متصور نيست(8).

    2 ) ردّ مقدمه دوم

    در مورد مقدمه دوم بايد گفت كه در برخى از اشعار ذكر شده كلمه قناع بكار رفته، ايشان از عبارت صاحب مدارك استفاده كرده كه قناع همان خمار است، در حالى كه در تبيان و مجمع البيان قناع را غير از خمار مى داند، در تبيان آمده: القناع الذى فوق الخمار وهو الجلباب، در مجمع البيان(9) در تفسير قناع مى نويسد: مافوق الخمار من المقانع و غيرها(10) پس اگر با قناع كه بزرگتر از خمار بوده و روى آن پوشيده مى شده (و بهرحال غير از خمار است) صورت را مى پوشانده اند دليل بر آن نيست كه با خمار هم صورت را
    مى پوشانده اند، خلاصه استدلال به كلام صاحب مدارك در اين بحث و عدم توجه به كلام تبيان و مجمع البيان صحيح نيست.
    از سوى ديگر بهرحال اين اشعار حالات خاصى را بيان مى كند، اگر در برخى حالات خمار رو را بپوشاند اين دليل بر اين نيست كه خمار به طور مطلق صورت را مى پوشانده است(11).

    3 ) ردّ مقدمه سوم

    اگر در هنگام مواجه با ديگران، خمار صورت را مى پوشانده است ولى در اكثر حالات كه حالات عدم مواجه با نامحرم است، خمار رو را نمى پوشانده است، بنابر اين اگر كلمه «تحت الخمار» اطلاق كردند مى بايست حالت غالبى را در نظر گرفت نه حالت خاص را، آنچه در تفسير خمار گفته شده چيزى است كه با آن سر را مى پوشانده اند، حتى گريبان را نيز با آن نمى پوشانده اند كه آيه نازل مى شود(12)

    «وليضربن بخمرهن على جيوبهن»

    4 ) نتيجه بحث

    اگر «دون» را در صحيحه فضيل بن يسار به معناى «تحت» بگيريم، «تحت الخمار» سر و گريبان است و وجه داخل در آن نيست، بلكه داخل در مفهوم قضيه است و جزء زينة ظاهره خواهد بود كه ستر آن لازم نيست.
    « والسلام »

    1) - قبلا گفتيم كه در عبارت حدائق كه به تبع وافى دون را به «مايستره» تفسير كرده مى خوانيم: و كانّ دون هنا فى قوله «دون الخمار» بمعنى تحت الخمار، و دون السوار بمعنى تحت السوار، يعنى الجهة المقابله للعلوّ فانّ الكفين اسفل بالنسبة الى مافوق السوارين من اليدين (23: 55) در اين عبارت بى شك تصحيف رخ داده است، در جلسه قبل گفتيم كه مى بايست «يعنى» مصحف «لابمعنى» باشد، در اينجا اين احتمال را مى افزاييم كه شايد اصل عبارت چنين باشد «يعنى الجملة المقابلة للظاهر لاالجهة المقابله للعلو» تكرار «الجهة المقابله» منشأ شده كه چشم ناسخ پرش كند و عبارتى از متن ساقط گردد، بهر حال معناى عبارت حدائق بنابر هر دو احتمال يكسان است.
    2) - مراد از شاعر حماسى شاعرى است كه ابوتمام حبيب بن اوس در كتاب مشهور خود حماسه شعراورا آورده است كه اين دليل بر معتبر بودن قول وى مى باشد چنانچه در خزانة الادب اشاره كرده است.
    3) - النصيف: الخمار والعمامة و كل ماغطى الرأس (القاموس)، النصيف: الخمار (العين)، النصيف: الخمار قال النابغة: «سقط النصيف» (الصحاح)
    4) - نكته اول از استاد - مد ظلّه - مى باشد و دو نكته ديگر را صاحب كتاب اسداء الرغاب استفاده كرده اند.
    5) - اين بيت شعر، از قصيده رقم 105 ديوان متنبى (ص 163) است با اين مطلع: سرب محاسنه حرمت ذواتهادانى الصفات بعيد موصوفاتها السرب: القطيع من الظباء والشاة والبقر، و عنى - هنا - النساء تشبيهاً لهن بالظباء. (شرح مشكل ابيات المتنى، ص 134 ) السرب: جماعة النساء (شرح أبى العلاء 2: 305)
    6) - الشعف: شدة الحب، يقول: انّى على شدة تكلفى بما فى خمر هذه النساء ... (شرح أبى المعلاء المعرى 2: 308)
    7) - كافى ج 5: ص 521/ 5
    8) - (توضيح كلام استاد مد ظلّه -) دقت در متن خطبه خود روشنگر صحت معنايى است كه استاد فرموده اند در اين خطبه حضرت زينب ضمن گوشزد كردن هتك ستر آل رسول صلى الله عليه و آله مى فرمايد: يتصفح وجوههن القريب والبعيد والدنى والشريف ... ذكر كلمه تصفّح و تصريح به اين كه هر بى سروپايى به نگاه به دختران اهل بيت مى پرداختند نشانگر تحقير شديدِ نگاههاى ناظران بوده است وگرنه در حرمت نگاه بين قريب و بعيد و دنى و شريف فرقى نيست.
    9) - مجمع البيان ج 7/ ص 243/ ذيل آيه 59 من سوره الاحزاب
    10) - المقنع و المقنعة بكسر ميمها: ماتقنع به المرأة رأسها والقناع أوسع من المقنعة ... (القاموس، الصحاح)
    11) - (توضيح كلام استاد - مد ظلّه -) خمار به معناى روسرى است و مى تواند كوچك و بزرگ باشد و اگر برخى از روسريها بزرگ بوده و رو با آن پوشيده مى شده دليل آن نيست كه تمام يا غالب روسريها صلاحيت اين امر را داشته اند. گفتنى است كه شعرى كه در باره همسر نعمان بن منذر گفته شده بود نيز مى تواند دليل بر اثبات مقدمه دوم تلقى شود كه علاوه بر اشكالات متن اين اشكال كه ممكن است همسر نعمان بن منذر نسبت به گويندگان فقط روى خود را مى پوشانده است به دليل هرزه بودن و نگاه شهوى كردن - مثلاً - و اين دليل نيست كه روى خود را از هر نامحرمى مى پوشيده اند.
    12) - (توضيح بيشتر كلام استاد - مد ظلّه -) اين كه در شعر - مثلاً - متنبى صورت را داخل خمار فرض كرده است،فى خمرها) به دليل آن است كه حالت ارتباط خود را با زنان در نظر گرفته است، طبعاً در اين حال روى در زير خمار قرار مى گرفته است، ولى اين دليل آن نيست كه هر جا «تحت الخمار» گفته شده لزوماً اين حالت خاص بايد در نظر گرفته شود تا در نتيجه رو را هم شامل گردد.

  •   پرسش و پاسخ
  • 1-بر اساس نظر مستدلين، آيا به حکم عقل واجب است؟


    بله، در واقع مستدلين يک کبراي مطويه در برهان خود دارند آن اين است که کل ماحکم به العقل ، حکم به الشرع و لذا در بحث کنوني وقتي ثابت شود عقل حکم به ممنوعيت نظر به وجه و کفين مي کند، مي توان حرمت شرعي آنرا نتيجه گرفت.


    2-تفوات پاسخهائيکه استاد به مستدلين مي دهند، در چيست؟


    استاد دو پاسخ به مستدلين مي دهند. يکي از ايندو پاسخ صغروي است و حيگري کبروي است. در پاسخ سغروي مي گويند مي توان آنچه را مستدلين، ضرر محسوب نموده اند، از ديدگاه ديگر ضرر بودن آنرا منتفي دانست و در پاسخ کبروي اطلاق و کليت لزوم دفع ضرر محتمل يا مظنون را ردّ نمايند.


    3-تفاوت پاسخيکه به حکم لزوم دفع مفسده از ناحية عقل مي دهند، با پاسخهاي قبلي در مورد لزوم دفع ضرر چيست؟


    در برابر استدلال به حکم عقل به لزوم دفع ضرر محتمل، در صدد اين معنا هستند که فعليت حکم عقل را نفي کنند و اين کار را همانطور که در پرسش قبلي توضيح داديم از دو راه انجام دادند امّا در مورد اخير گرچه حکم عقل را مي پذيرند، امّا کليت کبراي کل با حکم به العقل حکم به شرع را مورد نقد قرار مي دهند و مي فرمايند ممکن است در الزام شرعي مفسده اي وجود داشته باشد که به سبب آن شارع از تنفيذ حکم عقل خودداري نمايد.


    4-تفاوت دو نوع اباحه را توضيح دهيد.


    يکوقت عملي في حد نفسه نه اقتضاي فعل دارد و نه اقتضاي ترک و بعبارت اخري اقتضاي اباحه دارد و مانعي هم وجود ندارد و در نتيجه حکم اباحه و ترخيص بر آن بار مي شود . ولي ممکن است آن عمل في حد نفسه اقتضاي فعل و يا ترک را داشته باشد ولي مانعي وجود داشته باشد که اجازه ندهد حکم الزامي مطابق آن مقدضا بر آن عمل بار شود بلکه به سبب آن مانع، حکم اباحه و ترخيص بر آن عمل بار مي شود . بنابراين گرچه نتيجة دو حالت يکسان است و حکم اباحه است لکن اسباب فرق مي کند. به اولي اباحه لااقتضائي و به دومي اباحة عن اقتضاء گويند.


    5-تفاوت بين ضرر دنيوي و ضرر اخروي در چيست؟


    اگر ضرر اخروي باشد ، عقل حکم فعلي به لزوم دفع آن مي کند اگر چه محتمل يا مظنون باشد و امّا اگر ضرر دنيوي باشد، حکم عقل به لزوم دفع آن در مرحلة اقتضا است و ممکن است اين حکم به فعليت نرسد اگر چه ضرر مقطوع بوده باشد. والسلام


  •   خودآزمایی
  • 1 - استدلال به دفع ضرر محتمل بر حرمت نظر به وجه را تقرير فرمائيد.
    2 - تناقض ابتدائي در کلام آخوند را تقرير فرمائيد.
    3 - باين استاد در رفع تناقض کلمات آخوند را توضيح دهيد.
    4 - جواب استاد از دفع ضرر را توضيح دهيد.
    5 - تقريب استاد در دفع مفسده بر حرمت نظر را شرح دهيد.
    6 - کلام استاد در انواع اباحه از شيخ انصاري تقرير فرمائيد.
    7 - بيان استاد در رجوع به احتياط در مورد فقه ادله را تقرير فرمائيد. ((والسلام))
  •   تمرین
  • 1 - فرم تمرينات عملي شماره 60:
    2 - چرا در مسألة مورد بحث ، مقتضاي اولي اصول عمليه، عمل به احتياط است نه برائت.
    3 - چرا حکم عقل در مورد ضرر دنيوي و اخروي متفاوت است؟
    4 - حکم عقل درمورد ضرر و مفسده چه تفاوتي دارد و چرا؟
    5 - ورود را توضيح داده و مراد استاد از ورود حکم شارع به جواز نظر بر حکم اولي عقل به تحريم را بيان نمائيد. آيا بنظر شما نيز وارد است؟
    6 - توضيح دهيد چرا شيخ انصاري، شرطي را که احل حراماً ويا حّرم حلالاً را از شروط واجب العمل استثنا نموده است؟ آيا با خاصيت شرط منافات ندارد؟والسلام