• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •   خلاصه
  • خلاصة درس 59:
    بررسي اشکالات روايت حماد بن عثمان و برخي ادار روايتي ديگر موضوع اين جلسه مي باشد.
    الف) بررسي استدلال به روايت حماد بن عثمان براي اثبات حکم حرمت نظر به وجود کفين
    1) من روايت: عن صمين بن محمد.
    2) بررسي اشکال کلامي در متن حديث فقه الحديث
    با توجه به مقام عصمت پيامبر اکرم (ص) اعجاب آن حضرت از ديدن زن و حتي اصل ديدن و نظر قابل قبول و توجيه پذير نيست!
    3) چگونگي استدلال صاحب«اسداء الرغاب» به روايت
    4)پاسخ استاد-مدظله-
    استاد با سه دليل پاسخ استدلال فوق را مي دهند.
    ب) روايات ديگر مورد استناد براي حرمت نظر به وجه و کفين.
    1) روايت عباد بن صهبب و روايات مشابه
    2) روايت دعائم الاسلام
    3) پاسخ استاد- مدظله-
    استاد با 4 دليل استدلال به ادله فوق را رد مي کند.
    4) ادلة ديگر
    روايت فضل بن يسار که فقها براي جواز نظر به وجه کفين بدان استناد کرده اند.
    «والسلام»
  •  متن
  • خلاصه درس قبل و اين جلسه:

    در جلسه گذشته پيرامون استدلال به حكم عقل براى لزوم ستر وجه و كفين به تفصيل سخن گفتيم و به اين نتيجه رسيديم كه اگر نتوانستيم بوسيله ادله شرعى حكم مسأله را نتيجه بگيريم به حكم اصل اولى بايد به احتياط عمل كنيم نه به برائت.

    ودربحث امروز ابتدادو نكته در تكميل پاسخ به استدلال مكاتبه صفار و روايت سماعه بيان مى كنيم.
    سپس به بحث پيرامون صحيحه «فضيل بن يسار» پرداخته و چهار تفسير در معناى روايت بيان مى نمائيم وپس از نقد سه تفسير اول به اشكالاتى كه صاحب اسداء الرغاب به تفسير چهارم (= معناى صاحب حدائق) كرده اند، مى پردازيم.


    الف ) دو نكته در تكميل بحث گذشته:

    1- نكته اول= يكى از ادله وجوب ستر وجه و كفين (و در نتيجه حرمت نگاه كردن به اين مواضع) مكاتبه صفار بود.
    حضرت در اين مكاتبه، دستور داده بودند براى اداى شهادت كه: «تتنقّب و تظهر للشهود» براى حضور در مقابل شهود بايد نقاب بزند، معلوم مى شود باز گذاشتن صورت ذاتاً جايز نيست.

    كلام صاحب جواهر (ره)

    صاحب جواهر(ره) در تقريب استدلال مى فرمايد: « [ يدلّ عليه ] امرها بالتنقّب عند
    ارادة الشهادة عليها التى هى من الضرورة، فى مكاتبه الصفار»(1) از اينكه در مقام اداى شهادت يك نحو ضرورت است، دستور به نقاب داده شده معلوم ميشود پوشش وجه و كفين ذاتاً لازم بوده است.

    كلام مرحوم شيخ انصارى (ره

    ) شيخ انصارى (ره) در ردّ استدلال به مكاتبه مى فرمايد: «و أمّا فى المكاتبة فلعدم دلالتها على وجوب التنقّب اولاً و احتمال كون الامر بالتنقّب من جهة اباء المرأة عن التكشّف لكونها متسترة مستحيية عن أن تبرز للرجال، فان ذلك مما يشقّ على كثير من النساء و ان كان جايزاً» يعنى امر «تتنقّب» در مقام توهم حظر است و زنان مسلمين به جهت عفت و حيا شان از بازگذاشتن صورتهايشان امتناع مى ورزيدند.

    كلام مرحوم آقاى خوئى (ره):

    مرحوم آقاى خوئى(ره) در پاسخ استدلال شيخ مى فرمايند: «و حمل الامر على استحياء المرأة خارجاً - مع قطع النظر عن الحكم الشرعى - لاوجه له بالمرة فان ظاهر الامر هو بيان التكليف والوظيفة الشرعيه فحمله على غيره يحتاج الى القرينة و الدليل» فرمايش شيخ خلاف ظاهر است چون امام عليه السلام در مقام بيان حكم شرعى نبوده اند و حمل كردن فرمايش حضرت بر موضوعات خارجى كه ربطى به حكم
    شرعى ندارد، بعيد است.
    چه وجهى دارد كه كلام حضرت را در پاسخ سؤال شرعى چنين معنى كنيم كه «اى مسلمين بدانيد براى زن مسلمان باز گذاشتن صورت سخت است و عفت او اجازه چنين كارى را نمى دهد» پس اين روايت از ادله حرمت كشف صورت است.

    نقد كلام آقاى خوئى (ره):

    فرمايش آقاى خوئى (ره) جواب مناقشه شيخ (ره) نيست چون كارى كه مطابق طبع و ميل انسان است و تمايلات انسان اقتضاى انجام آن را دارد، آدمى بالطبع آن را انجام مى دهد مگر آنكه منع شرعى جلوى او را بگيرد، در چنين مواردى، در صورت احتمال وجود چنين منعى، اگر دستور بدهند كه اين كار را انجام بدهيد، چيزى جز
    رفع منع از آن استفاده نمى شود مثلاً انسان بر اساس نياز به خوراك و پوشاك و مسائل جنسى، تمايل به خوردن و آشاميدن و مباشرت دارد؛ در روزه هاى ماه رمضان منع شرعى جلوى مكلف را مى گيرد در شرايطى كه انسان نمى داند كه آيا در شبهاى ماه رمضان هم چنين ممانعتى وجود دارد يا خير؟ اگر گفتند كه «فالان باشروهن وابتغوا ما كتب الله لكم و كلوا واشربوا حتى يتبّن لكم الخيط الابيض من الخيط الاسود من الفجر»(2) از اين امر فقط رفع حرمت استفاده ميشود نه بيشتر.
    و همچنين از آيه شريفه «واذا حللتم فاصطادوا(3)» تنها جواز صيد استفاده مى شود
    يعنى اگر تمايلى به شكار داشتند منعى وجود ندارد.
    در مسأله ما نيز، بر زن مسلمان به مقتضاى حيا و عفافش مشكل است كه روى خود را باز بگذارد، و لذا در فرض سؤالِ روايت بر او سخت بوده كه از پس پرده بيرون بيايد، منتهى نمى دانسته آيا در مقام شهادت كافى است كه مشهود عليها پشت پرده باشد و با بينه معرفى شود يا بايد زمان شهادت، با صورت باز در مجلس حاضر شود.
    در چنين زمينه اى اگر دستور به تنقّب بدهند يعنى كشف كامل لازم نيست ولى حداقل بايد چشمها باز باشد بنابراين روايت، جواز را كه از احكام شرعى است، بيان مى كند؛ نه آنكه خبر از حيا داشتن زنهاى مسلمان بدهد كه بگوئيد متناسب با مقام بيان حكم شرعى نيست.
    پس اين مكاتبه هم، دليل لزوم پوشش صورت نيست.
    2- نكته دوم= توضيحى پيرامون روايت سماعه كه چند جلسه پيش بيان شد: بعضى از فقها براى لزوم ستر صورت به روايت سماعة استدلال كرده اند.
    «سماعة عن أبى عبدالله عليه السلام: انّه سأله عن المحرمة؟ فقال: ان مرّ بها رجل استترت منه بثوبها»(4) زن محرمه بايد صورت خود را باز بگذارد ولى «ان مرّبها رجل» بايد بپوشاند.
    بالاولويه استفاده مى شود كه در غير حال احرام، پوشاندن صورت از نامحرم واجب است.

    اشكال استدلال:

    از نكته اولى كه گفتيم پاسخ اين استدلال هم روشن مى شود چون زن متدين مى خواهد خود را از نامحرم بپوشاند و از طرفى بر زن محرم پوشاندن صورت حرام است، وظيفه او چيست؟ آيا مى تواند صورت خود را بپوشاند؟ حضرت در چنين مقامى فرموده اند «استترت منه بثوبها» يعنى اگر بخواهد مى تواند با لباسش مانع ديدن نامحرم شود، و بيش از جواز از روايت استفاده نمى شود.
    ب صحيحه فضيل بن يسار(5) «قال سألت أبا عبدالله عليه السلام عن الذراعين من المرأة هما من الزينة التى قال الله: (ولايبدين زينتهنّ الا لبعولتهنّ)؟ قال: نعم، و مادون الخمار من الزينة و مادون السوارين»(6) 20/ از نظر سند اين روايت صحيحه است.
    كثيرى از علما اين روايت را از ادله مجوّزه كشف وجه و كفين دانسته اند.
    كلينى در كافى ج 5/ ص 520، فيض در وافى ج 12/ ص 121 و مرحوم مجلسى در مرآت العقول ج 20/ ص 340 و شيخ حرّ در وسائل ج 20 ص 200 باب 109 ابواب مقدمات نكاح، و فاضل جواد در مسالك الافهام ج 3 ص 271 و شيخ احمد جزائرى در قلائد الدرر ج 2 ص 168 و صاحب حدائق در حدائق ج 23 ص 54 و شيخ انصارى در كتاب النكاح ص 47 براى جواز باز گذاشتن صورت به روايت فضيل استدلال كرده اند و همچنين صاحب جواهر در جواهر ج 29 ص 76 اين روايت را از ادله جواز مى شمارد و در ردّ ادله جواز، پاسخ مستقلى به اين روايت نمى دهند و در مقابل صاحب اسداء الرغاب اين روايت را دليل حرمت مى داند.
    1- تفسير روايت: تفسير اول= فاضل جواد در مسالك الافهام: «ولايبعد استثناء الكفين والعينين والحاجبين، كما اقتضته
    صحيحة الفضيل بن يسار فانّ ماوراء(7) الخمار ظاهر فى الحاجبين و العينين فقط و مادون السوارين ظاهر فى الكف»(8) مادون الخمار من الزينة يعنى آنچه كه وراء خمار و سوارين است از زينت ظاهره است پس پوشاندنش واجب نيست.
    البته قسمتهائى از صورت با خمار پوشيده مى شده و وراى آن چشم و ابرو است.
    و مادون السوارين هم كف دست است پس پوشاندن چشم و ابرو و دستها تا مچ واجب نيست.

    نقد كلام مسالك الافهام:

    ا ين تفسير خيلى خلاف ظاهر است، و روشن است كلمه «زينت» در دو عبارت
    «أهما من الزينة» و «مادون الخمار من الزينة» به يك معنى است.
    زينت اول را زينت باطنه و زينت دوم را زينت ظاهره معنى كردن خيلى خلاف ظاهر است.
    تفسير دوم= شيخ احمد جزائرى در قلائد الدرر ج 2 ص 168 مى گويد: «فما فوق الخمار هو الوجه و مافوق السوار هوالكف فهو من الزينة الظاهرة المستثناة و مادونهما كالعنق والصدر و الذراع فهو من الزينة الباطنة المحرمة و هو ظاهر الدلالة على انه اراد مواضع الزينة»، «مادون الخمار» زينت است يعنى پوشاندن مافوق الخمار لازم نيست و چون خمار را به گردن مى اندازند، «فوق الخمار» عبارت از صورت است كه پوشاندنش واجب نيست.

    از «مادون السوارين» هم مى فهميم كه پوشاندن كف دست لازم نيست.
    كلام ايشان را مى توانيم چنين توجيه كنيم، دستها در صورتى جنبه زينت پيدا مى كند كه انسان دستها را بيرون بياورد، و با آنها اشاره كند يا در حال صحبت دستها را حركت بدهد .
    و در اين حالت كه دستها بالاست، كف دست فوق السوارين واقع مى شود.
    (9) شبيه اين تقريب در جواهر ج 29 ص 76 آمده است.

    نقد كلام قلائد الدرر:

    روشن است كه اين تفسير خلاف ظاهر است.
    خمار را كه تنها به گردن نمى بستند،
    كاربرد اصلى و همگانى روسرى پوشاندن موهاى سر است، بنابر اين مادون الخمار مفهوم نخواهد داشت چون چيزى از مواضع بدن بالاى خمار نيست تا كشف آن جايز باشد.
    نسبت به «مادون السوارين» هم خيلى بعيد است كه حالت طبيعى دست ملاحظه نشده باشد و دست را در حالت استثنايى در نظر بگيرند و راوى هم هيچ اشاره اى به اين حالت استثنايى نكرده باشد.
    صاحب جواهر(ره) پاسخ اين روايت را به طور روشن نمى دهد ولى از بيان ايشان
    در ردّ روايت مسعده(ص، 78) پاسخ ديگرى بر استدلال به روايت فضيل هم استفاده مى شود.
    ايشان مى فرمايند: حداكثر از اين روايت جواز اظهار وجه و كفين استفاده ميشود، لكن جواز اظهار ملازم با جواز نظر نيست، همچنان كه مردها مى توانند بدنشان را باز بگذارند ولى زنها نبايد به بدن آنها نگاه كنند ما در مباحث گذشته مسأله ملازمه را به تفصيل بررسى كرديم.
    تفسير سوم= مرحوم آقاى مطهرى (ره) در معناى اين روايت مى نويسند: «و آنچه زير روسرى قرار مى گيرد، بايد پوشيده شود و همچنان از محلّ دستبند به بالا بايد پوشيده شود»
    (مسأله حجاب ص 202) نقد

    كلام آقاى مطهرى (ره):

    اين معنى هم خيلى خلاف ظاهر است چون: اولاً: در اين تفسير، «دون» به دو معنى مختلف بكار رفته است، «مادون الخمار» يعنى «زير» روسرى، زير در مقابل رو «ما دون السوارين» يعنى «بالاتر» از دستبند.
    ثانياً = در تفسير «مادون السوارين»، «دون» به معناى «فوق» معنا شده است كه استعمالى بسيار نادر است و بسيارى از لغويين اصلاً چنين معنايى را براى دون ذكر
    نكرده اند.
    (10) تفسير چهارم= مرحوم فيض در وافى ج 12 ص 121 مى نويسد: «بيان: و مادون الخمار يعنى ما يستره الخمار من الرأس والرقبة و هو ماسوى الوجه منها و مادون السوار يعنى من اليدين و هو ما عدالكفين منها».
    صاحب حدائق در ج 23 ص 54 فرمايش فيض را با توضيح بيان مى كند: قوله «و مادون الخمار» اى ما يستره الخمار من الرأس والرقبة فهو من الزينة و ماخرج عن الخمار من الوجه
    فليس منها و ما دون السوارين» يعنى من اليدين و هو ما عدا الكفين و كأن «دون» هنا فى قوله «دون الخمار» و «دون السوارين» بمعنى تحت الخمار و تحت السوار».
    خلاصه: «دون» به معناى «زير» در مقابل رو بكار رفته است، نه به معنى پائين در مقابل بالا.
    زير روسرى موهاى سر و زير دستبند مچ دست قرار دارد، و چون حضرت در مقام بيان زينت منهيه فرموده اند كه زير روسرى و زير مچ از زينت است، معلوم مى شود كه صورت و كف دستها - كه روسرى و دستبند آنها را نمى پوشاند - از زينت محسوب نمى شود.

    دو نكته در كلام صاحب حدائق (ره):

    نكته اول=

    صاحب اسداء الرغاب به صاحب حدائق اشكال مى كند: و كون الشى ء مستوراً غير مأخوذ فى هذا المعنى قطعاً الاترى ان قوله عليه السلام «مادون السوارين» لايراد منه المستور بالسوار بل ما كان اسفل منه فكذا قوله عليه السلام «مادون الخمار» يراد منه ما كان اسفل منه وان لم يكن مستوراً و قد اعترف فى الحدائق بانّ «دون الخمار» و قوله عليه السلام «دون السوارين» بمعنى واحد و هو الجهة المقابلة للعلوّ فلا وجه لحمل قوله عليه السلام «و مادون الخمار» على مايستره الخمار خاصةً.
    خلاصه: صاحب حدائق «دون» را به معناى مايستره معنى كرده اند و چنين تفسيرى در هيچ يك از كتب لغت سابقه ندارد.
    دفاع از صاحب حدائق (ره)= صاحب حدائق (ره) دون را به معناى «مايستره» معنى نكرده اند بلكه دون را به معناى «زير» گرفته و تصريح كرده اند كه دون الخمار «تحت» در مقابل «رو» است، گفته اند يعنى موضعى كه پوشيده مى شود و الا روشن است كه معناى دون، مستور نيست و به كسى كه پشت پرده قرار گرفته نمى گويند «انه دون الشعار» بلكه مراد از «يستره» يك نوع پوششى است كه «مستور» زير قرار گرفته باشد و ايشان دون را به لازم معنايش تفسير كرده اند.

    نكته دوم=

    عبارتى در ذيل كلام صاحب حدائق آمده كه اگر كسى با تصحيفات سر و كار داشته باشد، مى تواند صحيح آن را بدست آورد ايشان مى گويند: (كأن «دون» هنا فى قوله «دون الخمار» و «دون السوارين» بمعنى تحت الخمار و تحت السوار يعنى الجهة المقابلة للعلوّ فان الكفين اسفل بالنسبة الى مافوق السوار من اليدين) اين عبارت يعنى چه؟ اگر دون به معناى «تحت» (= زير) در مقابل «رو» است ديگر به معناى «پايين» در مقابل «عالى و بالا» نبايد باشد بعلاوه اگر دون به معناى مقابل عالى باشد كه بايد وجه و كفين را مستثنى ندانيم و اين خلاف مدعاى صاحب حدائق است.
    بنظر مى رسد كلمه «يعنى» تحريف شده و اصلش «لابمعنى» بوده است، كلمه «لا» حدف شده و «بمعنى» به «يعنى» تصحيف شده است و چنين تصحيفى بسيار طبيعى است و با اين تصحيح عبارت صاحب حدائق كاملاً واضح مى گردد.
    2- بررسى تفسير چهارم صاحب اسداء الرغاب اشكالات عديده اى بر اين معنى كرده اند: اشكال اوّل= «دون» معناى مختلف دارد و «مايستره» از معانى دون نيست.
    اين اشكال را قبلاً پاسخ داديم.
    اشكال دوم= صاحب اسداء الرغاب: «انه لو كان المراد بما دون الخمار، مايستره الخمار عند كشف الوجه خاصة يلزم خلو كلام المعصوم عليه السلام عن الفائدة المعتد بها لان ماعدالوجه و الكفين والذراعين مما لاشبهة فى دخوله فى الزينة المنهيّة فبيان دخول القدر المستور بالخمار من الرأس والرقبة خاصة دون المكشوف منهما و من غيرهما و كذا المستور بالسوار خاصة أو القدر القليل الذى بين السوار و الزند خاصة لاوجه له اصلاً» (اسداء الرغاب ج 1 ص 54) خلاصه: معنى كردن «دون» به معناى «زير» در عبارت «مادون الخمار» صحيح نيست چون زير روسرى كه موهاست، حكمش روشن بوده است و معناى «زير» در عبارت «مادون السوارين» هم غلط است چون زير دستبند محدوده بسيار كمى است و بسيار مستبعد است كه حضرت در مقام تفسير «زينت» در آيه شريفه فقط حكم ذراع و موها و مچ را بيان كرده باشند.
    نقد كلام اسداء الرغاب = اين اشكال نيز وارد نيست، چون مادون السوارين مرز زينت مخفيه را بيان مى كند، «مادون الخمار من الزينة» يعنى حدش اينجاست پس بازگذاشتن صورت مانعى ندارد و پس از اينكه فرمود «ذراعين» هم از زينت است مى فرمايد «مادون السوارين» من الزينة يعنى نه تنها ذراعين كه تا مچ دست (=زير دست بند) هم از زينت بحساب مى آيد.
    پس بازگذاشتن كف دستها مانعى ندارد.
    و روشن است كه مبدأ زينت مخفيه همان ذراع است كه حكمش قبلاً گذشته است.
    پس اين جمله بيان كننده جواز كشف وجه و كفين است و لغو نيست.
    اشكال سوم= صاحب اسداء الرغاب مى گويد: اگر منظور از مادون الخمار، مايستره الخمار باشد، بايد ديد كه در زمان صدور روايات، آيا با خمار صورت را مى پوشانده اند يا خير؟ از اشعار جاهلى و روايات و تواريخ قديم استفاده ميشود كه محترمين و زنان عفيف و متدين با خمار صورتهاشان را مى پوشانده اند و باز گذاشتن صورت مخصوص زنان مبتذل و بى بند و بار بوده است بلكه از خطبه حضرت زينب سلام الله عليها استفاده مى شود كه بزرگترين مصيبت براى زن كشف «وجه» بوده است و مصيبتش بيشتر از مصيبت كشف «شعر» بوده است.
    در جلسه بعد انشاء الله به توضيح اين اشكال و بررسى آن خواهيم پرداخت.
    منابع بحث: 1- وسائل شيخ حرّ عاملى 2- جواهر الكلام 3- كتاب النكاح شيخ انصارى 4- مسالك الافهام فاضل جواد 5- قلائد الدرر جزائرى 6- مرآت العقول علامه مجلسى 7- اسداء الرغاب برقعى لكنهوئى 8- وافى فيض 9- حدائق 10- كتاب النكاح آقاى خوئى 11- مسأله حجاب آقاى مطهرى

    « والسلام »

    1) -جواهر29/77
    2) - سوره بقره آية 187
    3) - سوره مائده آية 2
    4) -وسائل 12/495
    5) - در جواهر ج 29 ص 76 اشتباهاً بجاى صحيحه فضيل «صحيفه مفضل» آمده است.
    6) -وسائل 20/200
    7) - در مسالك الافهام به جاى مادون الخمار «ما وراءالخمار» بكار رفته است.
    8) -مسالك الافهام /ج 12/ص 271
    9) - يا چنين توجيه كنيم حضرت در حالى كه پاسخ فضيل را مى دادند، به تناسب دستها را حركت داده بالا برده اند و در حالى كه دستهاى مباركشان بالا بوده اشاره كرده اند كه پائين تر از مچ، زينت است يعنى كف دستها زينت نيست.
    10) - ولى اگر بگوئيم: دون به معناى «پائين» به كار رفته و «دون السوارين» همان مچ به بالاست، مى بايست دستها را در غير حالت طبيعى خودش فرض كنيم كه اين هم بعيد است.

  •   پرسش و پاسخ
  • 1-آيا آية کريمة«لاغوينهم اجمعين الاعبادک منهم المخلصين» دلالت نمي کند بر اينکه شيطان به مقام عباد مخلص مثل پيامبر اکرم(ص) راه ندارد؟


    اين آيه دلالت نمي کند که شيطان به سراغ ايشان نمي رود بلکه تنها دلالت مي کند شيطان موفق به اغواي اين دسته از بندگان نمي شود چنانچه در حديث ديگري نيز پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند من هم شيطاني دارم ولي شيطان من، بدست من مسلمان و تسليم شده است «ولکن اسلم بيدي»


    2-رابطة نظر و شهوت چگونه است؟


    گاهي شهوت سبب مي شود انسان نگاه کند و گاهي بر عکس نگاه کردن اتفاقاً و يا عمداً، سبب اثارة شهوت مي شود . و اين شهوت ممکن است گاهي منجر به فکر گناه و معصيت شود.


    3-ملاک معصيت، در نظر چه اموري مي تواند باشد؟


    ممکن است ملاک نفس نگاه کردن باشد. در اينصورت فقط نگاههاي غير عمدي، معصيت نخواهد بود. و ممکن است ملاک، وجود شهوتي باشد که سبب و يا مسبب از نگاه است و ممکن است ملاک تحقق معصيتي باشد که تحريک شهواني سبب آن بوده است .


    4-روايت عباد بن صهيب را بطور کامل ذکر کنيد و نحوة استدلال به آنرا بيان نمائيد.


    روايت چنين است: محمد بن يعقوب عن عده من اصحابنا عن احمد بن محمد بن عيسي عن ابن محبوب عن عباد ابن صهيب قال سمعت لبا عبدالله عليه السلام يقول: لابأس بالنظر الي رؤوس اهل تهامه و الاعراب و اهل السواد مالعلوج لانهم اذا نهوا لاينتهون قال و المجنونه و المغوبه علي عقلها لابأس بالنظر الي شعرها و جسدها مالم تيعمد ذلک. البته روايت به اسناد ديگر و با مختص تفاوتي در عبارت نيز نقل شده است. نحوة استدلال باين صورت است که لفظ جسد شامل وجه و کفين مي شود و چون حضرت فرموده اند نظر غير عمدي به جسد اهل تهافه اشکال ندارد. پس مفهومش اين خواهد بود که نظر عمدي به جسد ايشان که شامل وجه و کفين نيز مي شود جائز نيست. پس بطريق اولي مي توان گفت نظر عمدي به وجه و کفين ساير زنان نيز جايز نمي باشد.


    5-استظهار صاحب اسداء الرغاب از روايت حماد با استظهار استاد چه تفاوتي دارد و چرا؟


    صاحب اسداء الرغاب، فرد ظاهر از نظر در روايت را، نگاه به وجه و کفين مي داند ولي استاد قدر متيقن آنرا نگاه به مکشوف الرأس و الوجه دانسته است- علت اين تفاوت آن است که صاحب اسداء الرغاب مراد از نظر را مطلق نظر مي داند ولي استاد آنرا حمل بر نظر مقيد يعني نظر شيطاني کرده است و لذا يکي تعبير به فرد ظاهر و ديگري تعبير به قدر متيقن نموده است. والسلام


  •   خودآزمایی
  • 1 - ايراد کلامي به روايت حماد بن عثمان را بيان فرمائيد.
    2 - بيان استاد در جواب اشکال را ذکر فرمائيد.
    3 - استدلال به روايت حماد بر حرمت نظر را تقرير فرمائيد.
    4 - پاسخ استاد از استدلال به روايت حماد را ذکر فرمائيد.
    5 - تقريب روايت عباد بن صهيب بر حرمت نظر را ذکر فرمائيد.
    6 - جواب استاد از روايت عباد را ذکر فرمائيد. ((والسلام))
  •   تمرین
  • 1 - فرم تمرينات عملي شماره 59:
    2 - اسناد روايات مذکور در درس را بررسي نمائيد.
    3 - نمونه هايي از روايات معلي ابن محهر که مخالف با اصول است را ذکر نمائيد.
    4 - نظر ساير فقها راجع به تحريکي که معلول ناظر باشد چيست؟ آيا همه با شيخ انصاري موافقند؟ دليل شيخ انصاري بر فتوايشان در اينمورد چيست؟
    5 - تفاوت بين رؤيت و نظر چيست؟ شواهد و مؤيداتي از آيات و روايات و استعمالات عرب در اينمورد بيابيد؟ آيا در کتب لغت نيز اين تفاوت مورد تأييد قرار گرفته است.
    6 - به چه دليل پيامبر اکرم و ائمه عليهم السلام مأمور به اعمال علوم غيبي خود در همة موارد نمي باشند؟ آيا آيات و روايات اين مطلب را تأييد مي کنند؟ در چه مواردي از اين علوم استفاده مي کرده اند؟ آيا امام زمان عليه السلام در زمان ظهور بر اساس علم غيب خود، عمل خواهند نمود؟والسلام