• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •   خلاصه
  • خلاصة درس 57:
    ناتمامي استدلال به برخي از روايات در جلسه قبل بررسي شد. بررسي دو روايت مرسله داود بن ابي يزيد و روايت خشعبه موضوع اين جلسه مي باشد.
    الف)بررسي مرسله داود بن أبي يزيد العطّار
    1) متن روايت
    2) توضيح عبارت حديث«عن الحسن بن عبوب عن داود بن أبي يزاللطار عن بعض اصحابنا قال...
    3) تفسير«ما وصفت الشاب»
    4)کلام صاحب اسداء الرغاب- قدس سره در استدلال به روايت
    5)ردّ استدلال فوق توسط استاد-مدظله
    6)نتيجه بحث: روايت مرسله داود بي أبي يزيد صرف نظر از صفت سندي از جهت دلالت هم دليل بر حرمت نظر بدون شهوت و ريبه به وجه و کفين زن نامحرم نيست.
    ب) بررسي روايت خشعيه
    1) متن حديث: ان الخشعيه انت رسول الله(ص) عني في حجه الوداع....
    2) تقريب استدلال به روايت بر حرمت نظر به وجه و کفين
    3)پاسخ تقريب قول توسط استاد-مدظله
    4)استدلال به روايت بر استثناي وجه و کفين : به دو بيان برخي روايات را دليل بر استثناء گرفته اند.
    5)نظر استاد-مدظله-دربارة دويان فوق
    هيچ يک از دو بيان صحيح نيست
    بنابراين روايت فوق نه دليل بر حرمت کشف وجه و نه دليل بر جواز کشف وجه به نحو مطلق مي باشد.و تنها دليل بر جواز کشف وجه در حال احرام است.
    از همة اينها گذشته روايت فوق از جهت سندي غير قابل اعتبار است.
    «والسلام»
  •  متن
  • خلاصه درس قبل و اين جلسه:

    در جلسات پيش برخى ادله اقامه شده از روايات توسط صاحب «اسداء الرغاب فى مسئلة الحجاب» براى قول به عدم جواز نظر به وجه وكفين موردبررسى و نقد قرار گرفت.
    از جمله رواياتى كه ايشان بدان استناد كرده، روايت حمّاد بن عثمان است كه
    در اين جلسه ابتدا اشكالى كه ممكن است به دلالت آن شود (با قطع نظر از موضوع بحث) بررسى مى شود و سپس چگونگى استدلال ايشان به اين روايت نقل و تحليل مى گردد.
    آنگاه به طور فشرده برخى ادله روايى ديگر را كه در آن كتاب آمده مورد نقد و بررسى قرار مى دهيم.


    الف ) بررسى استدلال به روايت حماد بن عثمان براى اثبات حكم حرمت نظر به وجه و كفين:

    1 ) متن روايت

    متن روايت حمّاد بن عثمان - كه در كافى آمده - بدين ترتيب است «عن حسين بن محمّد عن معلّى بن محمّد عن الحسين (الحسن) بن على عن حماد بن عثمان عن أبى عبدالله - عليه السلام - قال: رأى رسول الله - صلّى اللّه عليه و آله -
    امرأة فاعجبته فدخل على امّ سلمه و كان يومها فاصاب منها و خرج الى النّاس و رأسه يقطر فقال ايّها الناس انّما النظر من الشيطان فمن وجد من ذلك شيئاً فليأتِ اهله».

    2 ) بررسى اشكال كلامى در متن حديث: (فقه الحديث)

    با قطع نظر از سند حديث، ممكن است از لحاظ متن اين اشكال مطرح شود كه با توجه به مقام عصمت پيامبراكرم (ص) اعجاب آن حضرت از ديدن زن وحتى اصل ديدن و نظر - به خصوص با توجه به اينكه در حديث تصريح شده كه منشأ نظر از شيطان است - قابل قبول و توجيه و پذيرش نيست.
    بنابر اين متن حديث مخدوش
    است.
    ولى براى رفع اشكال مزبور مى توان گفت: اولاً: در اين اشكال تفاوت ميان «رؤيت» و «نظر» مورد توجه قرار نگرفته است، همچنانكه در كتاب «اسداء الرغاب» چنين خلطى صورت گرفته است.
    در هنگام رؤيت بدون آنكه انسان عملى اختيارى انجام دهد، قوه باصره چيزى را درك مى كند و مى بيند، امّا «نظر» هنگامى تحقّق مى يابد كه شخص قاصداً فعل «نگاه كردن» را انجام دهد.
    همچنانكه تفاوت ميان سماع و استماع اينگونه است.
    مثلاً انسان بسيارى از اصوات را - بدون اينكه كارى انجام دهد - بطور ناخودآگاه مى شنود، مانند صداى رعد و برق.
    ولى استماع در صورتى حاصل مى شود كه فرد با توجّه و عملى اختيارى
    صدايى را گوش دهد.
    حال در اين روايت نيز مراد از رؤيت كه در صدر آن آمده، اين است كه چشم حضرت(ص) به طور ناخودآگاه به زن افتاده و رؤيت حاصل شده نه اينكه عمل نگاه كردن صورت گرفته است.
    اعجابى هم كه در نتيجه رؤيت براى حضرت حاصل شده، نه تنها نقصى براى ايشان و منافى با مقام عصمت نيست، بلكه امرى طبيعى و لازمه طبيعت بشرى پيامبر و نبى است و مراد از كمال اين نيست كه آنان فاقد احساس و درك عادى انسانها مى باشند؛ بلكه اگر چينن مى بود، اين امر نقص به شمار مى رفت.
    اما مراد از نظر كه در ذيل روايت آمده و سرچشمه آن شيطان دانسته شده، نگاه كردن اختيارى است كه اين عمل بدون شك سزاوار مقام عصمت نيست و خطاب حضرت در اينجا به مردم است كه تحت تأثير شيطان دچار نگاه كردن انحراف آميز و اين كار ناپسند نشوند.
    ثانياً: بر فرض كه مفهوم رؤيت همانند نظر متضمّن معناى اختيار و عمل ارادى باشد، براين مبنا كه نظر به وجه و كفين جايز باشد، اشكالى پيش نمى ايد.
    زيرا پيامبر(ص)بجز در موارد استثنايى و معدود مأمور و مكلّف به اعجاز و عمل به علوم نبوت نيست، بلكه مطابق معمول افراد بشر رفتار مى كند و تنها در مواردى كه بنابر
    اعجاز در اعمال علم نبوّتى است، بر طبق آن علم عمل مى نمايد.
    امّا در اعمال معمولى و متعارف چنين رويّه اى از سوى حضرت عمل نمى شده است.
    بر اين اساس ، رؤيت مزبور حتى اگر عمدى هم باشد، اشكالى متوجه ان نيست و اعجاب حاصل شده نيز مخالفتى با مقام نبوت و عصمت ندارد، زيرا لازمه طبيعى نظر است.
    اما ذيل روايت را، كه نظر را از شيطان دانسته، بايد ناظر به نظرهاى انحرافى دانست كه توسط مخاطبان حضرت يعنى مردم انجام ميشود.
    يعنى بايد گفت كه خطابِ ذيل روايت به مردم است و شخصِ حضرت را در برنمى گيرد.
    ثالثاً: حتى مى توان گفت كه مراد از نظر در ذيل روايت هم مفهومى است كه شامل خود حضرت(ص) نيز مى شود.
    زيرا شيطان به سراغ اولياء الهى نيز ميرود و مقدّمات انحراف خود را فراهم مى كند.
    امّا اولياء و انبياء كه مقام عصمت يا نزديك به آن را دارند، آن مقدمات را خنثى كرده وى را مأيوس مى سازند و قهراً شيطان نمى تواند بر آنان سلطه يابد.
    اصل اعجاب حضرت هيچ نقصى براى ايشان به شمار نمى رود، همچنانكه توضيح داده شد، آنچه براى پيامبر(ص) نقص به شمار مى رود، اين است كه وساوس شيطان و مقدّمات وى منجر به معصيت و فكر گناه شود، همچنانكه معمولاً در افراد عادى اين امر اتّفاق مى افتد.
    ولى مقام عصمت از اين نقص بدور و مبرّاست.
    پس هرچند شيطان مقدّمات انحراف را براى معصوم ايجاد مى كند، ولى مقام عصمت جلوى بهره بردارى شيطان را مى گيرد و حتّى اين كار را مى توان نوعى رياضت و كمال براى اولياء الهى دانست، همچنانكه در ماجراى جسارت عمرو بن عبدود به حضرت على - عليه السلام - گفته اند كه حضرت مدّتى تأمّل كردند تا وجهه معنوى كار ايشان همچنان باقى بماند و عصبانيتى كه به وسوسه شيطان مقدماتش فراهم شده بود، برطرف شده و شيطان به هدف خود نرسد.

    3 ) چگونگى استدلال صاحب «اسداء الرغاب» به روايت:

    صاحب كتاب اسداءالرغاب استدلال كرده كه در روايت پس از آن كه فرموده «انّما النظر من الشيطان»، آمده است: «ضمن وجد من ذلك شيئاً فليأت اهله».
    بنابر اين از روايت بدست مى آيد كه در برخى نظرها «لايجد منه شيئاً» يعنى ما دو گونه نظر داريم و مَقسم اين دوحالت، مطلقِ نظر است كه در روايت از شيطان دانسته شده است.
    يعنى نظر چه «يجد منه شيئاً» و چه «لايجد منه شيئاً» در هر صورت ريشه شيطانى دارد.
    پس حرمت نظر داير مدار حصول شهوت و تلذّذ نيست.
    چه تلذّذ علت نظر باشد يا معلول آن يا نه علت و نه معلول آن، در تمام اين فروض نظر شيطانى و حرام است، منتهى فرموده كه
    اگر شهوت حاصل شود، براى رهايى از شرّ شيطان اين كار را بكند (فلياتُ .).
    بعد فرموده كه فرد ظاهر از نظر، نظر به وجه و كفين است و نمى توان اين قدر متيقّن را مستثنا دانست.
    پس حديث دال بر حرمت اين نظر مى باشد.

    4 ) پاسخ استاد - مد ظلّه -

    اولاً: نظر به طور مطلق و على كليّته نمى تواند شيطانى باشد.
    مثلاً نظر به محارم يا نظر به عالم قطعاً شيطانى نيست و بسيارى از نظرها رحمانى است نه شيطانى.
    پس دايره اين حكم محدود و متضيّق است.
    پس مراد از آن را بايد نظرهايى دانست كه به
    طور متعارف شيطانى است و اين نظر به مكشوف الرأس والوجه است.
    بنابر اين قدر متيقّن از انظار، نظر به وجه و كفّين منضماً به مو مى باشد و نمى توان نظر به وجه و كفين تنها را قدر متيقّن از نظر مذكور در حديث به شمار آورد.
    بنابر اين، اگر به ادلّه خاصّه نظر به وجه و كفين از شمول و اطلاق اين حديث خارج شود، تعارضى با آن پيدا نمى كند، زيرا نظر به وجه و كفين (بدون انضمام به رأس) قدر متيقّن از حديث نيست.
    ثانياً: بر فرض كه نظر به وجه «من الشيطان» باشد، صرف اين امر را نمى توان دال بر
    گناه و معصيت بودن آن دانست.
    چه بسا ممكن است شيطان مقدمات نظر را براى يك شخص به منظور تحريك شهوت فراهم كند، ولى انسان تحريك نشود.
    بنابر اين اگر مبغوض شرع را نظر شهوانى بدانيم، هر چند شيطان با هدف و غرض فاسد مقدّمات مزبور را آماده سازد، ولى اين ملازمه با تحريك خارجى فرد و در نتيحه ملازمه با وقوع معصيت ندارد.
    همچنين ممكن است تحريك صورت بگيرد، ولى تحريكى نباشد كه به تحقّق معصيت بينجامد.
    حتّى مرحوم شيخ انصارى «ره» مى فرمايد كه تحريكى كه معلول نظر باشد (نه علّت آن) اشكالى ندارد، هر چند فرد بداند.
    پس ما يا مانند مرحوم شيخ مى توانيم قائل شويم كه چنين تحريكى اشكال ندارد يا اصلاً
    بگوييم كه تحريك در بسيارى موارد تحقّق نمى يابد، حتى اگر تحريك را معصيت بدانيم.
    ثالثاً: علاوه بر اشكالات دلالتى، اشكال سندى نيز در روايت وجود دارد.
    زيرا نجاشى (ره) درباره «معلّى بن محمد» تعبير فرموده: «مضطرب الحديث يعرف و ينكر» يعنى برخى روايات وى مطابق با اصول و يُعْرَف است و برخى ديگر ينكر.
    پس با توجه به جهات مورد بحث در اين روايت مى توان آن را جزو ينكر ها به شمارآورد.

    ب ) روايات ديگرمورد استناد براى حرمت نظر به وجه و كفين:

    1 ) روايت عباد بن صهيب و روايات مشابه:

    در روايت عباد آمده است: «المجنونة والمغلوبة على عقلها و لابأس بالنظر الى شعرها وجسدها مالم يتعمّد ذلك»(1).
    و در رواياتى ديگر ذلك) آمده است.
    استدلال شد كه از «مالم يتعمّد ذلك» استفاده مى شود كه نگاه عمدى اشكال دارد و اطلاق «جسدها» وجه و كفين را دربر نمى گيرد.
    پس نظر عمدى به وجه و كفينِ اهل تهامه، اعراب و اهل سواد و علوج جايز نيست و نظر به ساير اشخاص به طريق اولى حرام است.

    2 ) روايت دعائم الاسلام:

    در اين روايت آمده: «عن جعفر بن محمد عليه السلام انّه سئل عن المرأة تصيبها العلة فى جسدها، ايصلح ان يعالجها الرجل قال اذا اضطرت الى ذلك فلا بأس»(3) مى گويند از اين حديث برمى آيد كه در غير صورت اضطرار نظر به جسد وى اشكال دارد: زيرا معالجه به طور متعارف توقف بر نظر دارد و هميشه متوقف بر لمس
    نيست.
    پس ازاطلاق روايت حرمت نظر به وجه و كفين استفاده مى شود.

    3 ) پاسخ استاد - مد ظلّه -:

    اولاً: مراد از بيان حكم صورت تعمّد در روايت مذكور، بيان حكم صورت جواز نظر است يعنى روايت مى گويد كه اگر نظر عمدى نباشد، اشكالى ندارد، ولى در مقام بيان حكم تفصيلى و استقصاء موارد استثناء از حكم حرمت نظر نيست.
    به بيان ديگر، منطوقِ حكم اطلاق دارد و اگرتعمّد نباشد، نظر جايز است، ولى مفهوم آن يعنى اينكه در ساير موارد نظر جايز نباشد، اطلاق ندارد.
    زيرا مقام، مقام بيان موارد حرمتِ نظر نيست.
    همچنانكه مثلاً هر گاه گفته شود «اگر معامله ربوى نباشد، اشكالى ندارد»، اين سخن هر چند منطوقش اطلاق دارد، ولى در مقام بيان حكم كليه مواردى كه معامله ربوى است نمى باشد و از آن نمى توان استناد كرد كه اگر ربا باشد، معامله مطلقاً باطل است.
    زيرا ممكن است موارد استثناء وجود داشته باشد كه چون مولا در مقام بيان نبوده، ذكر نكرده است.
    ثانياً: ظاهراً مراد از تعمّد اين باشد كه انسان صرفاً براى مطالعه و چشم چرانى نظر كند، نه اينكه انسان در اصل قصد هدف ديگرى داشته باشد، مانند انجام معامله يا پاسخ گفتن سوال و .
    قهراً نظرش به او بيفتد (حتى اگر عالم به اين امر باشد كه نگاهش به او خواهد افتاد) شمول «تعمّد» نسبت به اين موارد محل اشكال است.
    ثالثاً: «جسد» بطور عادى و متعارف وجه وكفين را دربر نمى گيرد.
    ظهور اين كلمه چنين اقتضايى ندارد.
    بلكه هرگاه جسد اطلاق شود، آنچه به طور عادى (يا قدر متيقّن) مى تواند مصداق آن باشد، سينه و شكم و پاها و مانند اينهاست و در وجه وكفين ظهورعرفى ندارد، همچنانكه در روايت جعفريات كلمه بدن در مقابل وجوه و شعور به كار رفته و عدل آن قرار گرفته است (لابأس بالنظر الى وجوههن و شعورهن و نحورهنّ و بدنهن ).
    رابعاً: بر فرض كه واژه «جسد» چنين ظهورى داشته باشد و اين ظهور حجت باشد، اين حكم حكمى عام خواهد شد كه با ادله مخصصه قابل تخصيص است.
    پس صرف اين عام را نمى توان مستندحكم قرار داد.

    4 ) ادلّه ديگر:

    از جمله ادله صاحب «اسداء الرغاب» روايت فضيل بن يسار است كه فقهاء براى جواز نظر به وجه و كفين بدان استناد كرده اند، از جمله مرحوم كلينى، فيض (ره)، صاحب حدائق (ره)، مرحوم مجلسى، مرحوم شيخ انصارى، جزائرى (ره) در قلائد الدرر و .
    اما ايشان ادله بسيارى اقامه كرده كه نه تنها اين روايت دال بر جواز نيست، بلكه دلالت بر حرمت نظر به وجه و كفين هم دارد.
    اين استدلال ايشان و نيز استناد او به ادله عقلى در جلسات آينده مورد بررسى و تحليل قرار خواهد گرفت، ان شاء الله.
    « والسلام »

    1) - جامع الاحاديث، روايت 919.
    2) جامع الاحاديث، روايت 920.
    3) - جامع الاحاديث، روايت 926.

  •   پرسش و پاسخ
  • 1-اختلاف در استظهار خوف شخصي و خوف نوعي از روايت خشعميه ، از کجا ناشي شده است؟


    از آنجا که حضرت پيامبر صلي الله عليه و اله در هنگام بيان سبب برگردانندن وجه فضل، آنرا بر وصف شباب زن و مرد کرده اند، خوف نوعي فهميده مي شود چون تعليق بر وصف مشعر به عليت البته يعني چون خوانند و نوعاً نگاه جوانها آلوده است . لذا ترسيدم ايندو به گناه بيفتند. و اما از طرف ديگر چون مورد روايت خاص است و حضرت وجود خوف خود را مخصوص به اين مورد نموده اند و فرموده اند فخشيت ان يدخل الشيطان بينهما و حکم را بنحو کلي بيان ننموده اند لذا مي توان آنرا حمل بر خوف شخصي نمود و به بيان استاد سبب برگرداندن وجود خشيت است . لذا اگر پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله مي دانستند هيچيک به گناه نمي افتند ، و خشيتي نداشتند، صورت او را بر نمي گرداندند.


    2-خطر آفريني نگاه، در چه صورتهائي بنحو شديدتر وجود دارد؟


    اولاً اگر طرف زيبا رو باشد . ثانياً اگر نگاه شهواني باشد ثالثاً اگر طرفين جوان باشند رابعاً اگر متعلق نگاه، وجه و کفين و مو باشد .


    3-حرمت نفسي ميا طريقي نگاه از کجا استظهار مي شود ؟


    اگر عبارات سهم من سهام ابليس و فحشيت ان يدخل الشيطان بينهما را بعنوان علت حرمت بگيريم ، حرمت طريقي خواهران و اگر ايندو را بعنوان حکمت بگيريم، مي توان حرمت نفسي نظر را نيز از روايات استنباط نمود.


    4-چه معناهائي براي ماده وصف ذکر شده است؟ کداميک اظهر است و چرا؟


    دو معنا براي ماده وصف در اين روايت ذکر شده است:


    5-نشاندادن بدن توسط لباسهاي بدن نما و نازک .



    6-نشاندادن حجم بدن توسط لباس معناي دوم اقرب به مراد روايت مي باشد چون اولاً لباسهاي بدن نما نيز خطر آفرين و عورت شهوت هستند و استثناء آنها از حرمت نظر بسيار بعيد است ثانياً اراده معناي اول در صورتي صحيح خواهد بود که جواز نظر از پشت لباس نازک را مختص به قصد ازدواج بدانيم و تخصيص روايت به اين صورت خلاف ظاهر است.



    7-از نظر اصولي با چه شرايطي دو دليل با هم نسبت عام و خاص خواهند داشت؟ و در چه صورتي معارض خواهند بود؟ مثال هر يک را از متن درسي انتخاب کنيد.


    اگر موضوع در دو دليل متناقض بلحاظ حکم، مساوي بودند، آندو دليل معارضند و اگر اعم و اخص مطلق بودند آندو دليل عام و خاص اصولي مي باشند و اگر نسبتشان ثباين بود نه عام و خاص اند و نه معارض با هم ، بعنوان مثال صاحب اسداء الرغاب در بحث از روايت اول ، با استفاده از انصراف ، موضوع روايت را تضميين کرده ، خصوص وجه و کفين قرار مي دهد و لذا مي گويد اگر دليلي دلالت بر جواز نظر به وجه کفين داشت با اين روايت معارض خواهد بود . و اما اگر بر طبق احتمال اول مشي کنيم و موضوع روايت را عام ومطلق بگيريم، قهراً دليل دال اند بر جواز نظر به وجه و کفين خاص خواهد بود . و اما اگر بر طبق احتمال چهارم مشي کنيم و موضوع روايت را غير وجه و کفين بدانيم ، دو دليل نه عام و خاص اند و نه معارض با هم بلکه راجع به دو موضوع مختلف خواهند بود. والسلام


  •   خودآزمایی
  • 1 - بيان استاد (ره)تصحيح عبارت مرسله داودرا شرح دهيد.
    2 - نظر صاحب حدائق در مرسله داود و نقد استاد بر آن را ذکر فرمائيد.
    3 - مناقشات استاد در حمل مرسله بر وجه و قصد ازدواج را بيان فرمائيد.
    4 - کلام اسداء الرغاب در معني مرسله را ذکر فرمائيد.
    5 - تقريب اسداءالرغاب در استفاده حرمت نظر به وجه از مرسله داود را بيان فرمائيد.
    6 - بيان استاد در تخصيص مرسله بوسيله روايات ديگر را شرح دهيد.
    7 - احتمالات چهار گانه متعلق نظر در مرسله داود را طبق بيان استاد تقرير فرمائيد.
    8 - ايرادات استاد بر مرسله داود را بيان فرمائيد.
    9 - ايراد و جواب فخر المحققين به روايت خشعميه را ذکر فرمائيد.
    10 - مناقشه استاد بر جواب فخر المحققين را بيان فرمائيد.
    11 - تقريبات روايت خشعيه بر جواز نظر را ذکر فرمائيد.
    12 - رد استاد بر تقريبات فوق را شرح دهيد. ((والسلام))
  •   تمرین
  • 1 - فرم تمرينات عملي شماره 57
    2 - در روايت داود ابن ابي يزيد و خشعميه را از نظر سند بررسي نمائيد.
    3 - حذف عائد صله که مجرد به حرف جر باشد در چه مواردي جايز است؟ آيا عبارت محل بحث از آن مورد نيست؟ توضيح دهيد.
    4 - وجوه مبعد و مقرب هر يک از احتمالات چهارگانه درمورد روايت داود ابن ابي يزيد را ذکر کنيد ؟ احتمال لغوي کدام است؟
    5 - چرا از نگاه به نامحرم تعبير به زناي چشم شده است؟
    6 - در بيان اخير در مورد روايت خشعميه که برخي به آنها استدلال بر استثناي بر وجه و کفين نموده اند ، از چه کساني عنوان شده است؟والسلام