بسم الله الرحمن الرحيم
خلاصه درس قبل و اين جلسه:
در جلسه قبل استدلال سيد محمد باقر لكهنويى صاحب «اسداء الرغاب فى مسأله الحجاب» به دو آيه غضّ بصر و آيه شريفه «فاسئلوهن من وراء حجاب» را نقل كرده و مورد بررسى قرار داديم.
اينك به بحث در باره آيه «جلباب» مى پردازيم و استدلال
آقاى مطهرى(ره) را نقل و مورد بحث قرار مى دهيم.
الف ) : آيه «جلباب»
أَعوُذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ وَالَّذينَ يُؤْذونَ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ بِغَيْرِ مَا إكتَسَبوا فَقَدْ إحْتَملوا بُهْتاناً وَإثْماً مُبيناً يَا أيُّها النَّبي قُلْ لأزْواجِكَ وَبَناتِكَ وَنِساءَ
الْمُؤْمِنينَ(1) يُدْنينَ عَلَيْهِنّ مِنْ جَلابيبِهن ذَلِكَ أَدْنى أنْ يُعرَفْنَ فَلايُؤْذينَ وَكانَ اللَّهُ غَفوراً رَحيماً لَئِنْ لَمْ يَنتَهِ الْمُنافِقونَ وَالَّذينَ في قُلوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْمَرْجفونَ فِى الْمَدينَةِ لَنغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لايُجاوِرونَكَ فيها إلاّ قَليلا مَلعونينَ أيْنَما ثُقِفوا أخذوا وَقُتِلوا تَقتيلاً سُنَّةَ اللَّهِ فِى الَّذينَ خَلوا مِن قَبل وَلَنْ تَجِد لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبديلاً (سوره احزاب، آيات 58 - 62)
يكى از آيات كه در بحث لزوم ستر وجه و كفين قابل توجه است و بدان استدلال كرده اند، آيات فوق در سوره احزاب است.
كيفيت استدلال آن است كه آيه شريفه
مى فرمايد: جلباب را بيندازند و صورت مستور بماند.
لذا ستر وجه واجب است.
آيه در خصوص ستر كفين بالمطابقه دلالت ندارد ولى به ضميمه عدم قول به فصل بين وجه و كفين، لزوم ستر كفين هم استفاده مى شود.
1 ) استدلال مرحوم آقاى مطهرى(ره) به آيه شريفه
مرحوم آقاى مطهرى(ره) در باره اين آيات بحث كرده اند و مطالبى فرموده اند كه بنظرما قابل بحث است.
ترجمه آيه ايشان آيه را، اينطور ترجمه كرده اند: «اى پيغمبر به همسران و دخترانت و به زنان مؤمنين بگو كه جلبابهاى (روسريهاى) خويش را به خود نزديك سازند، اين كار براى اين است كه شناخته شوند و مورد اذيّت قرار نگيرند، نزديكتر است و خداوند آمرزنده و مهربان است.
اگر منافقان و بيماردلان و كسانى كه در شهر نگرانى بوجود مى آورند، از كارهاى خود دست برندارند، ما تو را عليه ايشان خواهيم برانگيخت، در
آن وقت فقط مدت كمى در مجاورت تو خواهند زيست» در ذيل، آيه را در مورد مجازات منافقين و دستور تبعيد آنها معنا كرده اند.
از آخر نيز كه تعبير به «سنة الله» شده و اينكه از «لن تجد لسنة الله تبديلا» استفاده مى شود كه اين مجازات اختصاص به آن زمان نداشته است، در هر زمانى 4كه منافقان موجبات آزار و اذيت مردم را فراهم كنند، عفت آنان را به مخاطره اندازند يا با شايعه پراكنى روحيه مردم را تضعيف كنند، مستحق چنين مجازات سختى هستند و تنها سرتراشيدن و امثال آن كافى نيست.
كلام مفسرين در باره علت و فائده استفاده از جلباب سپس مى فرمايد: مفسرين جمله «ذلك أدنى أن يعرفن» را دو گونه تفسير كرده اند كه در مجمع البيان نيز اين دو معنى ذكر شده است: 1- براى اين كه معلوم شود، زنِ آزاد هستند و افراد لاابالى و بى بند و بار اسباب مزاحمت براى ايشان فراهم نسازند.
چون نقل شده كه كنيزها هنگام رفتن به مسجد يا كوجه و خيابان از سوى افراد بى بند و بار مورد آزار و اذيّت قرار مى گرفتند، با آنان
شوخى مى كردند، يا به ايشان متلك مى گفتند و گاهى چنين اعمالى را نسبت به زنان حرّه نيز مرتكب مى شدند، آنگاه آنان شكايت نزد شوهرانشان بردند و خبر به پيامبر رسيد، اين آيه شريفه نازل شد.
ايشان اين احتمال را بعيد مى شمارند؛ چرا كه خيلى مستبعد است كه اسلام نسبت به آزار و اذيّت زنان آزاد حسّاسيت نشان بدهد، اما نسبت به آزار و اذيّت كنيزها با بى تفاوتى بگذرد.
چون منافقين عذر مى آوردند كه خيال مى كرديم، اينها كنيزند و نمى دانستيم زنان آزاد هستند و آيه شريفه بنابر اين تفسير بر عذر آنان صحه گذارد و اين خيلى بعيد است.
2- براى اين كه معلوم شود كه شما از زنان عفيف و پاكدامن هستيد، خود را با جلباب بپوشانيد.
چون چادرى كه افراد به سر مى كنند، دو گونه است: گاهى افراد هرزه چادر به سر مى كنند و اصلاً كيفيت چادر به سر كردنشان نوعى دعوت افراد هرزه است.
اين چادر، جنبه تشريفاتى دارد، و گاهى به خوبى چادر به سر مى كنند به طورى كه افراد هرزه را از حريم خود دور مى سازند و اين نوع چادر به سر كردن مخصوص زنان عفيف است.
آيه شريفه در مقام بيان چنين مطلبى است.
به زنها مى گويد: حجاب خود را محكم كنيد تا افراد بى بند و بار از شما قطع اميد كنند و بدانند كه شما اهل بى بند و بارى نيستيد.
پس آيه در باره كيفيت حجاب و ستر نيست، بلكه چون اين آيه پس از آيه حجاب در سوره نور نازل شده، تأكيد همان حجاب است.
يعنى همان دستورى كه در باره حجاب به شما داديم، «لايبدين زينتهن الاّ ماظهر منها» را درست بكار بنديد و مسامحه نكنيد.
اشكالى بر مفسران سپس مى فرمايند: علت اينكه مفسرانى چون زمخشرى و فخر رازى از اهل سنت و علماى كثيرى از شيعيان آيه شريفه را بر پوشاندن صورت معنا كرده اند، اين است كه از دو احتمال فوق، احتمال اول در نظرشان بوده و تصور كرده اند كه براى شناخته شدن حرائر از اماء اين دستور داده شده است.
اما بنابر احتمال دوم كه ما عرض كرديم يعنى حجاب و چادر به سر كردن شما، به نحو صحيح باشد نه تشريفانى، از آيه شريفه لزوم ستر وجه استفاده نمى شود.
2 ) نقد كلام مرحوم آقاى مطهرى(ره) توسط استاد
فرمايش ايشان از جهاتى قابل بحث و مناقشه است: خلط در ترجمه آيه اولاً: ايشان در ترجمه «يدنين عليهن» را با «يدنين إليهن» خلط كرده اند.
«أدنى إليه يا أدنى منه» يعنى چيزى را به خود نزديك كرد، ولى «أدنى عليه» يعنى رويش قرار بدهد.
چنانچه آيه شريفه «دانية عليهم ظلالها و ذللت قطوفها تذليلاً» (سوره انسان، آيه 14) را «يُرخين» معنا كرده اند.
يعنى سرازير مى كنند و پايين مى اندازند.
در اينجا هم كه با «علي » متعدى شده به معناى پايين انداختن جلباب است.
معناى جلباب ثانياً: «جلباب» را روسرى بزرگ معنا كرده اند.
گر چه جلباب را مفسرين و اهل لغت مختلف معنا كرده اند و يكى از آن معانى «لباسى مثل چادر و عبا» است و ايشان نيز به اختلاف در معناى جلباب اشاره مى كنند، ولى با مراجعه به رواياتى كه در بعضى از ابواب هست و در باره جلباب صحبت شده، استفاده مى شود كه جلباب به زنان اختصاص ندارد، مردان هم جلباب داشته اند، و مراد از آن مثل «عبا» در مردان و «چادر» در زنان است.
اول روايت(2) از عقبة بن خالد مى گويد: من و معلّى بن خنيس خدمت حضرت صادق(ع) رفتيم و استجازه كرديم، وارد مجلس شديم، پس از لحظاتى حضرت از پيش زنانشان تشريف آوردند، بدون اينكه جلباب پوشيده باشند.
معلوم مى شود كه محترمين براى نماز جماعت يا براى شركت در جلسات عبا مى انداخته اند.
دوم روايتى(3) معروف درباره عابدى است كه شيطان در صدد فريب او برمى آيد.
عابد، شيطان را در حال عبادت مى بيند كه از عبادت كردن خسته نمى شود.
از او سؤال مى كند: چطور از عبادت خسته نمى شوى؟ او هم براى فريب عابد مى گويد: من گناهى مرتكب شده ام كه هر وقت آن گناه بخاطرم مى آيد خود را مشغول عبادت مى كنم و خسته نمى شوم.
اين توفيق بخاطر ارتكاب آن گناه است.
عابد فريب مى خورد و از كوه پايين مى آيد و براى ارتكاب آن گناه به سراغ فاحشه اى مى رود .
غرض اين است كه در اين روايت دارد كه عابد جلباب خود را پوشيد و زن از ديدن او
تعجب كرد، گويا با آن وضع و با آن عبا كه مخصوص افراد خاصى بوده، مرتكب چنين اعمالى نمى شدند.
ثالثاً: آيه سوره احزاب قبل از سوره نساء نازل شده نه بعد از آن، كسانى كه سور قرآن را به ترتيب نزول مشخص كرده اند، سوره احزاب را نودمين سوره و سوره نور را يكصد و سومين سوره شمرده اند.
رابعاً: بنظر ايشان «جلباب» به معناى روسرى بزرگ است و غير از «خمار» مى باشد، با وجود اين تفاوت كه ايشان هم قبول دارند، حتى اگر بعد از سوره نور هم نازل شده باشد، به هر حال دستور به پوشيدن جلباب داده شده، در حالى كه قبلاً دستور به پوشيدن «خمار» داده شده بود، برداشت ايشان از اين آيه مبتنى بر اين است كه جلباب همان خمار باشد.
خامساً: اينكه ذيل آيه را به لزوم تبعيد منافقين معنا كرده اند چنانكه ظاهر تفاسيرى مانند تبيان چنين است، تمام نيست، چون در آيه بعدى با صراحت مجازات آنان را مرگ مى داند كه بايد اعدام شوند.
چنانكه در تفاسير مجمع البيان ابوالفتوح رازى بر قتل تفسير شده است.
دفاع از مفسران سادساً: اشكال ايشان بر مفسران وارد نيست، اينكه چون احتمال اول از دو احتمال را در ذهن داشته اند و فكر مى كردند براى بازشناسى زنان آزاد از كنيزها چنين دستورى داده شده، لذا لزوم ستر وجه را استفاده مى كرده اند، صحيح به نظر نمى رسد، زيرا شرايط زمان و مكان در حسن و قبح اعمال و رفتارها تأثير دارد، امروز اگر زن مسلمانى بخواهد زنا بدهد، بسيار قبيح و زشت است، ولى ارتكاب غيبت كه از زنا بدتر است، امر متعارفى بين زنهاست و چندان قبحى ندارد، با اينكه شرعاً حرام است.
شوخى با كنيزها و - مثلاً - متلك به آنها گفتن در آن زمان امر رايجى بوده و چندان قبحى نداشته - با اينكه شرعاً ممنوع بوده - ولى شوخى كردن با زنان آزاد امر بسيار زشتى شمرده مى شده است، لذا آيه شريفه در مورد حرائر دستور شديدى صادر كرده و بر مزاحمين نسبت به آنان مجازات سختى مقرر كرده است.
حتى قبح شديد زنا در آن زمان، زناى با حرائر بوده است.
در روايت مربوط به بيعت پيامبر با زنان آمده كه پيامر در صدد سدّ باب زنا بود و يكى از مواردى كه متذكر شد، همين مطلب بود، هند گفت: مگر حرّه هم زنا مى كند؟ به حسب اين نقل، عمر به او نگاه مى كند و لبخند مى زند، گفته اند: اين لبخند شاهدى بر ارتباط آنان در دوران جاهليت بوده است.
فرض كنيد كه اگر دزدها - چنانچه در بعضى از قبائل چنين عقائدى بوده است - بفهمند كه افرادى از اين قافله از سادات هستند، به اموال آنان تعرضى نمى كنند، چنانچه در موردى تعرض كردند و اشخاص دزد زده بگويند: «ما از سادات هستيم» و دزدها عذر بياورند كه ما نمى دانستيم شما از سادات هستيد وگرنه تعرضى به شما نمى كرديم.
چنانچه آنان به قاضى مراجعه كرده و شكايت نمايند و قاضى به آنان سفارش كند براى مصون ماندن از تعرض دزدها علائم سيادت خود را همراه داشته باشيد چون اين راه براى مصونيّت شما بهتر است؛ آيا معناى اين توصيه اين است كه با غارت و چپاول اموال غير سادات موافقند؟ اين سفارش بدين معناست كه در مورد سادات راه آسانترى وجود دارد تا از تعرض دزدان مصون بمانند.
در آيه شريفه نيز براى مصون ماندن احرار از تعرض افراد بى بند و بار، چنين توصيه اى شده است و اين توصيه و دستور به هيچ وجه به معناى راضى بودن شارع به تعرض آنان نسبت به كنيزها نيست.
به علاوه دستور به جلباب انداختن در مورد كنيزها با مانعى هم روبروست و آن اينكه بعضى از كارهاى آنان تعطيل مى باشد.
بخاطر بروز اين مشكل، به كنيزها چنين دستورى داده نشده ولى در مورد احرار كه چنين محذورى وجود نداشته، سفارش مى كند كه لااقل شما براى مصون ماندن از تعرض افراد فاسد، جلباب بياندازيد.
بالاخره كنيزها در اجتماع خريد و فروش مى شدند و فعّاليت هايى داشتند، ولى در مورد احرار چنين مشكلى وجود نداشت.
بالاخره مرحوم آقاى مطهرى(ره) كه آيه را بر مشخص شدن زنان عفيف از غير عفيف حمل كرده اند، آيا قبول دارند كه اين دستور براى مصون ماندن زنان عفيف از تعرض افراد فاسد صادر شده، معنايش اين است كه شارع نسبت به تعرض افراد فاسد به زنان غير عفيف بى تفاوت بوده است و بر رفتار آنان صحه گذارده است؟ قطعاً چنين نيست، تعرض به آنان هم اشكال دارد.
حتى اگر اينان از خود سلب حرمت كرده باشند، باز هم مجوّزى براى تعرض افراد فاسد نسبت به آنان نمى شود.
همانطور كه اگر عده اى از زنان فاسد، اهل زنا دادن باشند، مجوّزى براى ارتكاب گناه ديگران نيست.
پس در عين حالى كه از نظر شارع تعرض به كنيزها هم مثل تعرض به زنان آزد قبيح است، معذلك بنابر مصالحى و مراعات زندگى اجتماعى مردم مثل مختل نشدن امور زندگى، و براى مصون ماندن زنان آزاد از تعرض چنين دستورى صادر شده است.
نكته ديگرى كه وجود دارد اين كه مفسرين به چه قرينه اى آيه را بر حرائر حمل كرده اند؟ بنظر مى رسد از تعبير «يدنين عليهن من جلابيبهن» استفاده كرده اند، چرا كه زنان آزاد جلباب مى پوشند، لباس بلندى مثل چادر، و اماء از آن استفاده نمى كرده اند.
مختار استاد در تفسير آيه شريفه و علت دستور استفاده از «جلباب» بنظر ما تفسير به عفائف كه برخى از مفسرين نموده اند، اقرب و أصحّ است، چرا كه از شواهد خارجى برمى آيد كه در جامعه آن روز حرّه و أمة از يكديگر بازشناخته مى شدند و مشخص بودند.
اصلاً كنيزها موهاى خود را نمى پوشاندند و سرباز بيرون مى آمدند ولى زنان آزاد سرشان پوشيده بوده است.
لذا با يكديگر اشتباه نمى شدند تا دستور جلباب براى مشخص شدن زنان آزاد صادر شود، همانطور كه زنان و دختران پيغمبر بيرون مى رفتند و در معرض خطر تعرّض افراد فاسد بودند، زنان مؤمن نيز در معرض اين خطر قرار داشتند، زنان و دختران پيامبر كه با سر و موى آشكار بيرون نمى رفتند تا با كنيزها اشتباه شوند، چون كنيزها سر و مو را نمى پوشاندند، حتى اگر روسرى هم مى پوشيدند، موهايشان معمولاً بيرون بود، ولى اشخاص محترم با سر و موى پوشيده در اجتماع ظاهر مى شدند، لذا براى مشخص شدن زنان عفيف و مصون ماندن آنها از تعرض چنين دستورى صادر شده است.
« والسلام» 1) - قبلاً در نقد ايراد شيخ محمد عبده در باره تعبير «نساءنا» در آيه مباهله كه مى گفت در لغت عرب اضافه نساء به مضاف اليه، اضافه زوجيتى است و مراد از نساءنا در آن آيه زنان همسردار هستند نه دختران، شواهدى از قرآن ذكر كرديم، اين تعبير در اينجا هم شاهد ديگرى بر بطلان سخن اوست، چون مراد از نساء در نساء المؤمنين يقيناً فقط زنان شوهردار نيستند، بلكه دختران مؤمنه هم وظيفه انداختن جلباب دارند. اينطور نيست كه شارع براى مصون ماندن زنان آزاد و شوهردار چنين دستورى داده باشد، اما دختران مؤمن چنين وظيفه اى نداشته باشند و تعرض افراد فاسد به دختران مؤمنه براى شارع مقدّس مهم نباشد. پس اضافه (نساء) به (المؤمنين)، اضافه جزء به كل است و اگر اضافه متباين هم باشد، مراد زنهاى مؤمن است در برابر مردهاى مؤمن مثل زنان ايرانى كه در برابر مردان ايرانى استعمال مى شود.
2) - محاسن برقى، ص 169.
3) - روضه كافى (ج 8: 384/ 584) ... فقام فدخل المدينة بجلابيبه .. قالت انّك جئتنى فى هيئة ليس يؤتى مثلى فى مثلها ... فقال: يا عبدالله ان ترك الذنب أهون من طلب التوبة و ليس كل من طلب التوبة وجدها.