چهارشنبه 26 ارديبهشت 1403 - 5 ذيقعده 1445 - 15 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب صوم (آیت الله جوادی آملی)
>
جلسه 1
متن
درس خارج فقه بحث "صوم" حضرت آية الله العظمى جوادى آملى سال تحصيلى 74-75
جلسه اول نشريه شماره 55
"كتاب الصوم و هو الامساك عما يأتى من المفطرات بقصد القربة" مرحوم صاحب عروة (ره) اول صوم را تعريف اجمالى مىكند، بعد تقسيم مىكند، بعد حكم فقهى آن را بيان مىكند، و بعد حكم كسانى كه اين حكم را منكر هستند را شرح مىدهد و حكم كسانى كه عمل نمىكنند را هم بيان مىكند، اين امور شش يا هفتگانه را مرحوم صاحب عروه مطرح مىكند.
قدما نظير مرحوم صدوق و نظير مرحوم مفيد، آنها در ابتداى شروع به بحث صوم، از وجوب آن سخن به ميان مىآوردند، كه صوم واجب است و بعد اقسام و احكام صوم را ذكر مىكردند، مرحوم شيخ طوسى در نهايه و همچنين سيد مرتضى در انتصار، در آغاز كتاب صوم، صوم را معنا مىكردند كه صوم يعنى چه؟ ظاهراً تعريف صوم از فرمايشات شيخ طوسى و سيد مرتضى شروع شده است، در مقنع و هدايه مرحوم صدوق و مفيد چنين تعبيرى نيست، و هر چه متأخرين مىنويسند، آنها بيشتر به صورت مبسوط وارد بحث صوم مىشوند كه الصوم ما هو؟ تعريفى كه براى صوم كردهاند يك تعريف حقيقىِ جنس و فصل و مانند آن نيست، كه جامع و مانع باشد، لذا هر تعريفى كه فقيهى براى صوم ذكر كرده مورد نقد فقيه ديگر شده كه اين يا جامع نيست يا مانع نيست، بعضى گفتهاند: صوم همان كفّ نفس است، بعضى خواستهاند بگويند: صوم امساك مخصوص است با قصد قربت، بعضى گفتهاند: توطين نفس است و مانند آن، مشكل اين است كه اگر بخواهيم قصد قربت را در معناى صوم اخذ كنيم، انسان بگويد: صوم امساك مفطرات است به قصد قربت، اين مسأله قصد قربت و قصد امر، به خود صوم متوجه است، چيزى كه از ناحيه امر مىآيد نمىشود در مأمور به اخذ بشود، و اگر بگويند صوم كف نفس است از مفطرات، اگر چيزى در اختيار انسان نبود تا كفّ كند، اين كفّ نفس صادق نيست، يا توطين صادق نيست و مانند آن، لذا هر كدام از اين عناوين كه در تعريف صوم اخذ شده است يك مشكلى را به همراه داشت، ناچار شدند اعتراف كنند كه اين تعريف فى الجمله است نه بالجمله، يعنى اين چنين نيست كه بخواهند همه قيود و حدود و ثغور صوم را تشريح كنند، بلكه مىخواهند اجمالاً روشن كنند كه صوم در بين عبادات اين خصوصيات را به همراه دارد، لذا قدماء اصلا تعريف نمىكردند، متأخرين هم كه تعريف مىكنند، مىگويند نيازى به تعريف نيست براى اينكه يك حقيقت روشنى دارد، مطلب مهم آن است كه در صوم مىگويند: عزم بر ترك مفطرات است، در حج هم يك سلسله تروك واجب است كه آن حاجى و معتمر در حين عقد احرام قصد مىكند كه آن تروك در حال احرام را ترك كند، آن محرّمات حالا احرام را ترك كند، پس در صوم عزم بر ترك مفطرات است، در حال احرام حج
عمره هم عزم بر ترك آن محرّمات مخصوص است، لكن در باب صوم مىگويند: اگر كسى در اثناء روز قصد انجام يكى از مفطرات را كرد ولو آن مفطر را عمل نكند نيت قطع مضر به حال صوم است، يا نيّت قاطع مضرّ به حال صوم است، قصد كند كه نيّت را بشكند يا قصد كند كه يكى از مفطرات را انجام بدهد، در هر دو حال با تفاوتى كه بين نيت قطع و نيت قاطع است به هر تقدير نيت قاطع را مضر مىداند، اگر كسى در حال روزه قصد آب نوشيدن كرد به صورت جدى قصد كرد كه آب بنوشد بعد منصرف شد، لكن در باب تروك حج اگر قصد كرد كه يكى از محرّمات حال احرام را انجام بدهد و انجام نداد، در آنجا مىگويند قصد انجام يكى از محرّمات مضر به حال احرام حج يا احرام عمره نيست، اين چه فرق است كه در باب صوم كه يك عده تروكى بيش نيست با نيت، نيّت قاطع و قصد قاطع مضر است و در باب حج قصد قاطع و نيت قاطع مضر نيست، اين به خواست خدا در خلال بحث روشن خواهد شد، كه در صوم آنچه كه معتبر است عزم مستمر بر تروك مخصوص است، عزم مستمر بر ترك مفطرات است، ولى در حج آنچه كه مأخوذ در حال احرام حج يا احرام عمره است، عزم بر ترك مستمر است نه عزم مستمر، لذا اگر در صوم نيت قطع يا نيت قاطع كرد، از استمرار عزم كاست، به اين عزم مستمر آسيب رساند ولى در باب احرام حج يا احرام عمره آنچه كه معتبر است، عزم مستمر نيست، عزم بر ترك مستمر است، چون عزم بر ترك مستمر حاصل شده است در حال احرام، نيت قطع يا نيّت قاطع مضر نيست بنابراين از كيفيت ترتب احكام پى مىبريم كه در مسأله صوم عزم مستمر معتبر است، ولى در مسأله تروك احرام، عزم بر ترك مستمر.
حالا تحقيق مسأله و توضيح بيشتر در خلال تروك احرام روشن خواهد شد
( سؤال... و جواب): براى اينكه اين كار بايد ترك بشود و اگر كسى خوابيده بود و اصلا نيت نكرد يا كسى را محبوس كردند و به او چيزى ندادند او ترك خارجى دارد ولى ترك توطين نفس، كف نفس، امساك، ندارد، او صائم نيست، مثلاً اگر كسى جايى محبوس شد و صبح تا غروب چيزى به او ندادند او صائم نيست در حالى كه همه اين مفطرات را ترك كرده است، سّرش اين است كه صوم يك عبادت است كه در آن قصد عنوان لازم است هم مقرونيت به قربت يعنى بايد اين عنوان را قصد بكند براى رضاى خدا، "امتثالا لامر الله" پس صرف ترك صوم نيست، حالا يا توطين بر ترك است، يا كف النفس است يا امساك نفس است و امثال ذلك، عمده آن است كه در صوم مىگويند، صوم عزم بر ترك است، در باب احرام نسبت به تروك هم مىگويند آن هم عزم بر اين تروك و محرمات حال احرام است، ولى مع ذلك در باب صوم مىگويند نيت قاطع مضر است و در باب تروك احرام نمىگويند نيت قاطع مضر است، اگر كسى در حال احرام حج يا عمره قصد كرد كه يكى از اين محرّمات را انجام دهد و انجام نداد به احرام او هيچ آسيبى نمىرسد ولى اگر در صوم قصد كرد
كه آب بنوشد، به صوم او آسيب مىرسد و لو آب ننوشد، اين بايد سرّش در اين باشد كه آنچه كه در صوم معتبر است عزم مستمر بر ترك است قهراً ترك هم مستمر خواهد بود، و آنچه كه در احرام حج عمره معتبر است عزم بر ترك مستمر است، نه عزم مستمر، لذا اگر نيت قطع كرد يا نيت قاطع كرد، مضرّ نيست براى اينكه لازم نيست عزم مستمر باشد، (اين البته تفصيلش در كيفيت ترتب احكام تروك و مفطرات روشن خواهد شد به خواست خدا) پس "الصوم ما هو"؟ اين را گفتهاند يك حقيقت روشنى دارد و اين تعريفهائى كه كردهاند تعريف به چيزى است كه همه مىدانند، تعريف حقيقى نيست، صاحب عروه بعد از آنكه مسأله "الصوم ما هو؟" را ذكر كردند به الصوم كم هو؟ صوم چند قسم است؟ فرمود: صوم هشت قسم است، اقسام واجب آن اين است و...، ديگران آمدند گفتند: صوم چهل قسم است، در بين متون قدماء دارد "صوم اربعون وجها" چهل وجه دارد، اقسام صوم را در حقيقت استيعاب كردند، بعضى گفتند: صوم در حقيقت چهار قسم است، صوم واجب داريم و حرام، مكروه داريم و مباح، به اين نحو تقسيم كردند، منتهى صاحب عروه اقسام واجب را گفت هشت تا است، در باب صوم حرام، مشخص است كه چه روزى حرام است، و كسى روزه ماه مبارك رمضان را در حال سفر بگيرد حرام است، يا زنى كه در حال عادت است روزه بگيرد حرام است و مانند آن، اما صوم مكروه داريم يا نداريم؟ عدهاى خواستهاند بگويند: چون كراهت در عبادت معنى ندارد كراهت در عبادت همان "اقل ثوابا" است، اگر گفتهاند روزه مكروه است، يعنى ثوابش كمتر است، مرحوم محقق اردبيلى (ره) مىفرمايد: شما تحاشى نداشته باشيد از اينكه بگوييد صوم هم مكروه است، اگر صوم حرام مىشود مكروه هم مىشود، اگر صوم در بعضى از موارد نسبت به بعضى از اشخاص حرام است يعنى مفسده ملزمه دارد در بعضى از موارد نسبت به بعضى از اشخاص هم ممكن است مكروه باشد، يعنى كارى است كه اگر بكند، مرجوح است و نكند بهتر است، پس تحاشى نداشته باشيم از اينكه يك عبادتى مكروه باشد، شما در تصوير آن تأمل داريد يا در استدلال آن؟ در استدلال البته تابع دليل هستيم، ببينيم از دليل چه استفاده مىشود، يك وقت نحوه حديث و روايت اين است كه ثواب اين كمتراست، اين پيداست كراهت به معناى "اقل ثواباً است، يك وقت ظاهر دليل اين است كه يك حضاضتى دارد يك منقصتى دارد، اين حمل مىشود بر كراهت مصطلح، در اين جهت نبايد تحاشى كرد كه عبادت هم مىشود مكروه باشد؟! براى اينكه وقتى عبادت حرام مىشود، مكروه هم مىشود. (سؤال و جواب): مثل كراهت است، حضاضت دارد، مرجوحيت دارد، غرض آن است كه يك بحث در مقام تصوير ثبوت است، يك بحث در مقام استدلال، روزه فلان روز آيا مكروه است به معناى " اقل ثوابا"؟ يا مكروه است به معناى مرجوح ؟ اين را بايد از نحوه دليل استفاده كرده كه اگر از دليل برآمد كه مثلا فلان روز، اگر روزه بگيرد ثوابش كمتر است، اين معلوم مىشود كراهت مصطلح نيست به معناى
اقل ثواباً است، يك وقت است از دليل بر مىآيد كه اين داراى يك حضاضتى است، صوم عاشورا يك حضاضتى دارد،اين بر كراهت مصطلح حمل مىشود، اگر كسى گفت صوم عبادت است و كراهت در عبادت به معناى "اقل ثواباً" است اين را بايد از نحوه دليل خاص استفاده كند، و گرنه عبادت همانطورى كه حرام مىشود مكروه هم مىشود، مثل صلوة، اين عبادت در اين حال حرام است، شارع مقدس اين عبادت را از اين زن نخواست، فرمود:" دع الصلوة ايام اقرائك" اگر فرمود:" دع الصلوة ايام اقرائك"، "دع الصوم ايام اقرائك" و مانند آن، اگراين عبادت خاص از اين مكلف در فلان شرايط حرام است ممكن است يك عبادت مخصوصى بر يك مكلفى در شرايط مخصوص داراى حضاضت باشد، پس تصوريرش تام است، مقام استدلال است، نمىشود گفت كه كراهت در عبادت به معنى اقل ثواباً است مطلقاً، هم به معناى اقل ثواب مىشود و هم به معناى حضاضت و مرجوحيت، ( سؤال و جواب): مفسده دارد جهنم مىرود، اين شخص واقعاً جهنم مىرود، مثل اينكه دروغ بگويد، يك حرامى است و مفسده دارد، ( سؤال و جواب): چون صلاة صِرف ركوع و سجود نيست، صلوة يك عبادت است، عبادت بايد به دستور معبود باشد، اگر معبود گفت: نكن، چنين چيزى خود اين شخص دارد انجام مىدهد اگر قصد تشريع داشته باشد در غير حال حيض هم حرام است، اين عبادت، اينها نظير زوجيت اربعه نيست كه لازمه ذات باشد و قابل تفكيك نباشد، اينها عناوين اعتبارى است و عناوين اعتبارى طبق جهات مختلف، وضعش فرق مىكند، ( سؤال و جواب): بله ديگر، يعنى در اين شرايط مصلحت دارد در آن شرايط مفسده دارد، لغو نيست، اعتبار محض نيست كه به دست معتبِر باشد، معتبرِ لا هىِ لا عب، " ما كنّا لا عبين" در اين شرايط براى فلان شخص مفسده دارد، در شرايط ديگر براى شخص ديگر مصلحت دارد، اين منافات ندارد كه احكام الهى تابع مصالح و مفاسد باشد، و احكام الهى نظير قوانين كلى تكوينى نيست كه تغيير ناپذير باشد، زوجيت هميشه براى اربعه ثابت است، امّا اينچنين نيست كه مصلحت براى هميشه، در همه حالات، براى همه اشخاص مصلحت ملزِمه داشته باشد، اگر اينچنين است، پس مىشود يك عبادتى، گاهى حرام باشد و گاهى مكروه، ( سؤال و جواب): اين ديگر " ضرورة بشرط المحمول" است، آن مىشود در حال طهارت، " فاذا تطهرن" مىشود، ديگر "دع الصلاة ايام اقرائك" نمىشود، (سؤال و جواب): اين شخص در اين حال صلاحيت تقرّب ندارد، بايد خودش را بخواهد مقرّب بكند مثل آن است كه كسى را در جايى راه ندهند او بخواهد راه پيدا بكند، اين كار مىشود معصيت، گذشته از اينكه صحيح نيست وضعاً، حرام است تكليفاً. (سؤال و جواب): غرض آن است كه اگر ما تصور كرديم كه يك عبادتى مىشود حرام باشد، يعنى گذشته از بطلان كه حكم وضعى است، حرمت هم داشته باشد كه حكم تكليفى است مىشود، يك عبادت هم مكروه باشد، اينچنين نيتست كه كراهت در عبادت به معناى "اقل ثواباً" باشد مطلقاً، فرمايش مرحوم مقدس اردبيلى اين است، اينكه مىگوييد: صوم چند قسم است واجب است و حرام، مكروه است و مستحب، بعد گفتهاند: حرام بودنش معلوم واجب بودنش معلوم، مستحب بودنش معلوم، امّا مكروه، چون صوم عبادت است، كراهت در صوم به معناى "اقل ثواباً" است، مىفرمايد: نه، ممكن است كه از دليل استفاده شود كه فلان صوم مكروه است، يعنى اقل ثواباً است، ممكن است از دليل ديگر استفاده شود كه صوم براى فلان شخص در فلان حال مكروه است، يعنى خصاضت دارد، اگر يك عبادتى مىشود حرام باشد، پس مىشود در شرايط مخصوص مكروه باشد، يعنى مرجوح باشد و داراى حضاضت باشد، (سؤال و جواب): يعنى مرجوح است، يعنى خصاضتى دارد، يعنى مصلحت كه ندارد، مفسده غير ملزمه دارد، مثل حال مكروهات، همانطورى كه گفتهاند: فلان عمل مكروه است، ايستادن غذا خوردن مكروه است، فلان عبادت هم مكروه است، يعنى نه تنها به انسان ثواب نمىدهند و لو قليلش، بلكه منقصتى هم دامنگير انسان مى شود، منتهى اين منقصت در اثر آن مفسده غير ملزمه است، (سؤال و جواب: اين عبادت مىشود در حالت بشرط المحمول اين صوم كه فى نفسه و فى الجمله عبادت است، همين عمل نسبت به زنى در حال عادت، حرام مى شود، يعنى براى او ديگر عبادت نيست، عبادت بودن براى صوم نظير زوجيت اربعه نيست، كه لازم تكوينى غير قابل زوال باشد، كه خصوصيتهاى همراه، دخيل نباشد، اگر چيزى به عنوان صوم براى بعضى حرام شد، همين صوم ممكن است براى بعضى مكروه باشد، اين چنين نيست كه كراهت در عبادت هميشه به معناى اقل ثواباً باشد، اگر حرمتش تصور دارد كراهتش هم تصور دارد، ( سؤال و جواب): آن ضرورت به شرط محمول ميشود، يعنى اگر قصد قربت از كسى متمشى شد و اين عمل حسن فعلى و فاعلى داشت البته در آنجا يا واجب است يا مستحب، ديگر حرام هم نيست، (سؤال و جواب): مىتوانيم قصد قربت كنيم، منتهى اين قصد قربت مقرِّب نيست، قصد قربت متمشى مىشود ولى مقرِّب نيست، مكروه بودن معنايش همين است، اگر كسى در فلان شرايط، مثلا روز عاشورا روزه گرفت و قصد قربت كرد، عدهاى بر آن هستند كه حضاضت دارد، عدهاى بر آن هستند كه اقل ثواباً است، نحوه اينكه آيا روزه روز عاشورا كراهت اصطلاحى دارد يا اقل ثواباً است؟ اين را بايد دليل بگويد، ولى ما در اصل تقسيم مىگوييم: صوم چهار قسم است واجب و مستحب، حرام و مكروه، بگوييم: مكروه است، اقل ثواباً است، چرا؟ مگر كراهت مصطلحه كه با حضاضت و مرجوحيت همراه است در عبادت تصور ندارد؟ اگر عبادت حرام مىشود مكروه هم مىشود، امّا آيا فلان عبادت در فلان روز مكروه به معناى مصطلح است با حضاضت يا مكروه است يعنى اقل ثواباً، آن را بايد از نحوه دليل استفاده كنيم، بنابراين مىشود صوم حرام باشد، مىشود مكروه باشد، نظير محرمات و مكروهات ديگر.
مطلب ديگر آن است كه روزه فى الجمله دراسلام واجب است، "مخصوصاً ماه مبارك رمضان"، مستثنياتى هم دارد، مريض و مسافر و مانند آن، اين را به ضرورت استناد مىدهند، به اجماع استناد مىدهند، استناد به اجماع با وجود آيات و رواياتِ فراوان كه منشأ فقهى ندارد، اينكه همه فقهاء فتوا به وجوب صوم مىدهند، براى اينكه روايات فراوانى در مسأله آمده است، آيهاى هست، و همچنين خود ضرورت بين مسلمين يك دليل فقهى نيست، براى اينكه به نقل برمىگردد، روحش به اين است كه معصوم (سلام الله عليه) اينچنين فرموده است، اينچنين انجام مىداده است، ضرورت منبع نيست، كاشف است، حتماً صاحب شريعت چنين چيزى را آورده است، روايات هم در حقيقت شارح آيات است، خصوصيات صوم را روايات به عهده دارد ولى اصل مسأله وجوب صوم را آيات دربر دارد، لذا مناسب است ما قبل از اينكه به روايات بپردازيم به خود آيه استدلال كنيم، گرچه نيازى نيست، براى اينكه حكم " بيِّن الرشد" است و چيزى كه بيِّن است احتياجى به استدلال ندارد، امّا تبركاً براى اينكه قران در حوزهها مطرح باشد - ما قبل از اينكه به سراغ اجماع برويم، به سراغ روايات برويم، سراغ ثَقَل اكبر كه قرآن است برويم، اوّل حدود مسأله را از قرآن استنباط كنيم، بعد شرحش را به عهده روايات تعيين كنيم، به آياتى كه ذات اقدس الله در سوره مباركه بقره نازل فرمودند توجه مىكنيم، در سوره مباركه بقره آيه 183 اين است، " يا ايّها الذين آمنوا كتب عليكم الصيام كما كتب على الذين من قبلكم لعلكم تتَقون" گاهى گفته مىشود كه اينها در صدد اصل تشريع است، اطلاق ندارد، در صدد بيان نيست و حال آن كه اين چنين نيست، خيلى از اين آيات در صدد بيان حكم است و اطلاق هم دارد. تشريعش با بيان حكمش آميخته است، فرمود: روزه بر انبياء يابرانبياء و امم گذشته - على الاختلاف - واجب شده است، بر شما هم واجب شده است. و اين راه تقوا است، گر چه انسان تا مؤمن و با تقوا نباشد روزه نمىگيرد، ولى همان تعبيرى كه بزرگان فقهى ما در كتابهاى فقهى كردهاند،- حتى در بين كتابهاى فقهى متأخرين مثل جواهر و امثال آن آمده اين است كه قبلاً كه وسيله نقليه نظير اتومبيل و امثال ذلك نبود ،يك كسى فانوسى دستش بود و با فانوس حركت مىكرد مىگفتند: اين سالك كه با فانوس حركت مىكند تا چند قدمى خود را مىبيند و حركت مىكند، وقتى اين چند قدم را طى كرد چون فانوس به همراه او است چند قد جلوتر را هم مىبيند، اوّل با نور فانوس آن بيست مترى را نمىبيند، اين يك مترى و دو مترى را مىبيند، با اين نور حركت مىكند و چون نور با او است و به بركت آن نور يك متر يا دو متر رفت، اين رفتن نور را هم به منطقه وسيعتير منتقل مىكند، آن پنج متر بعدى را با اين رفتن روشن مىكند، يعنى با نور مىرود و با رفتن نورانىتر مىكند، انسان با تقوا روزه مىگيرد، با روزه گرفتن تقوا را بيشتر مىكند، با ايمان روزه مىگيرد، با روزه گرفتن ايمان را بيشتر مىكند، اينكه فرمود: " لعّلكم تتقون" اين مثل آن است كه انسان به بركت چراغ يك مقدار حركت كرده و راه رفته است، و با راه رفتن نور را جلوتر برده است كه نور جاى وسيعترى را الآن روشن مىكند، اين درگذشته هم بود، براى شما هم هست بعضى از احكام را هم اينجا ذكر فرمود:" اياماً معدودات فمن كان منكم مريضاً او على سفر فعدة من ايام اخر" معلوم مىشود در صدد بيان حكم است نه در صدد اصل تشريع، براى اينكه خصوصيات را هم ذكر كرده است، بر مسافر روزه نيست، بر مريض روزه نيست، نه تنها روزه نيست بلكه قضاء بر اينها واجب است، "و على الذين يطيقونه فدية طعام مسكين" كسى كه روزه براى او طاقت فرسا است "مثل شيخ و شيخه"، لازم نيست روزه بگيرند يك مد طعام بدهند براى اينها كافيست، خوب همه اين خصوصيات را بيان مىكند، معلوم مىشود در صدد بيان است نه در صدد اصل تشريع، " فمن تطوّع خيراً فهو خيرله و ان تصوموا خير لكم ان كنتم تعلمون" اين " وان تصوموا خيرلكم ان كنتم تعلمون" يك بيان لطيفى در فرمايشات بزرگان فقهى ما هست كه از آنجا به جواهر آمدهاست ،از جواهر يك گوشهاى از آن در عروه است. - اى كاش همه حرفهاى صاحب جواهر را مرحوم صاحب عروه به عنوان تبرك ذكر مىكرد و آن اين است كه در فضيلت روزه همين بس كه انسان شبيه فرشته مىشود، كه انسان از خوردن و نوشيدن واعمال غرايز منزّه مىشود و از حطيت حيوانيت و بهيميت مىرهد و به اوج تشّبه فرشتهها مىرسد، اين بيان برزگان فقهى است، در جواهر آمده و گوشهاى از آن در عروه آمده است. آنگاه آن بيان لطيف را مرحوم صاحب جواهر دارد مىفرمايد: بالاخره روزه گرفتن اين قواى شهوى و غضبى را مىشكند وقتى اين مانع شكست، آن قدرت عقل شكوفا مىشود، اگر شهوت و غضب شكست و عقل شكوفا شد به سبب اين دو كار، يعنى تضعيف شهوت و غضب از يك سو، تقويت عقل از سوى ديگر، انسان به معارف ربّانى راه پيدا مىكند و اگر كسى اهل رياضت بود با همين روزه گرفتن،- لازم نيست زياد روزه بگيرد، همين مقدار روزهاى كه در اسلام است ( گذشته از روزههاى واجب همين ماهى سه روز پنج شنبه اوّل، پنجشنبه آخر، چهارشنبه وسط) بالاخره اهل اين راه باشد، فرمود:" من راض نفسه" كسى خودش را با اين روزه رياضت بدهد و اين قوا را تعديل بكند و اهل تجربه باشد مىيابد كه بسيارى از معارف براى او حل مىشود و ديگر از برهان واستدلال بىنياز مىشود، او لازم نيست دليل اقامه كند بر وجودِ حق تعالى، دليل اقامه كند بر توحيدِ حق تعالى، دليل اقامه كند بر قيامت و آتش جهنم و بهشت ، براى اينكه آتش جهنم و بهشت را مىبيند، دليل با مفهومات حاكى، سر و كار دارد، خوب اگر كس اصل آتش را مىبيند، اصل بهشت را مىبيند، اصل جهنم را مىبيند، يا لااقل در همان حد خطبهاى كه وجود مبارك حضرت امير(عليه السلام) به همّام فرمود:" هم و الجنة كمن قد رآها، هم والنار كمن قد رآها" خوب اگر دراين حد باشد، ديگر برهان اقامه مىكند بگويد: بهشتى هست! برهان اقامه مىكند جهنّمى هست؟! حاجتى ندارد، برهان گر چه علم اليقين است ولى مفهومات حاكى از مصداق است، اگر كسى اهل شهود مصداق بود اين ديگر رنجى نمىكشد، لذا عارف كه طبق اين خطبه همّام "هم و الجنة كمن قد رآها هم والنار كمن قد رآها " كسى كه به اين حد رسيد براهين عقلى را مؤيّد مىداند، نه مؤسِس چه اينكه اگر كسى اهل برهان بود او شهود عارفان را مؤيِّد خود مىداند چون خودش دستى از دور دارد، چه اينكه اگر كسى نه اهل عقل بود و نه اهل شهود، اهل نقل بود، آنچه را كه حكيمان برهان اقامه كردند براى او مىشود مؤيِّد، يا آنچه كه عارفان ديدند براى او مىشود مؤيّد هر كدام از اين سه رشته، رشته خود را اصل مىداند، رشتههاى ديگر را مؤيد، بيان لطيف صاحب جواهر اين است كه: اگر كسى اين راه را طى كند، احساس مىكند كه از ادله و براهين بىنياز است، براى اينكه اين آيه به ما وعده تقوا مىدهد، ذات اقدس اله فرمود: اگر با تقوا بود فرقان - فرق بين حق و باطل - را خدا به شمااعطاء خواهد كرد، خوب اينجا فرمودطز لعلكم تتقون" اين صغراى مسأله، كبراى مسأله را در سوره انفال فرمود: " ان تتقوا الله يجعل لكم فرقاناً، پس اگر اهل صوم بوديد خدا به شما فرقان مىدهد، يعنى نورى مىدهد كه به آن " تفرقون بين الحق و الباطل" حالا اگر نورى يافتيد كه حق و باطل را با آن نور فرق گذاشتيد، ديديد كه چه چيزى حق است و چه چيزى باطل است، چه نيازى به استدلال داريد؟ آن ادله مىشود مؤّيد، به هر تقدير آيات بعدى هم كه پشت سر همين آيات نورانى آمده است ساير احكام فقهى را ذكر مىكند "احل لكم ليلة الصيام كذا و كذا " تا "حتى يتبّين لكم الخيط الابيض" همه اين سياق نشان مىدهد كه درصدد بيان تشريع نيست، درصدد بيان حكم است و اطلاق دارد آنگاه روايات فراوانى هم در اين ضمن است كه اصل وجوب را تبيين مىكند، مرحوم صاحب عروه بعد از اينكه صوم را معنى كردهاند به آن بيان خاص خودشان و تقسيم كردند به واجب و غير واجب ، واجب را هم فرمودند: هشت قسم است، آنگاه به بحثهاى منفى قضيه مىپردازند كه اگر كسى وجوب را قبول نداشت يا وجوب را قبول داشت و به واجب عمل نكرد حكمش چيست؟ اگر كسى وجوب را قبول نداشت منكر است - معاذ الله - مىشود مرتد و اگر كسى حكم را قبول داشت ولى موضوع را عمل نكرد يعين واجب را عمل نكرد، مىشود فاسق، در مسأله انكار، ارتداد ملّى و فطرى فرق مىكند، بين زن و مرد هم فرق مىكند، حكم باب طهارتش هم با حكم حدود فرق مىكند، در مسأله كسى كه حكم را قبول دارد ولى موضوع را عمل نمىكند تعزير است .
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...