• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين لا سيما بقية الله المتنظر ارواح العالمين له الفداء و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم و لعنة الله على اعدائهم اجمعين الى يوم الدين
    گرچه ما روز چهار شنبه درس را شروع كرديم ولى خوب عده‏اى زيادى نبودند و من عصاره و خلاصه چهار شنبه را امروز عرض مى‏كنم، و دراين وسط آن ضايعه بزرگ وفات آية الله العظمى آقاى آملى هم پيش آمد كه باعث تأسف همه شد باز يادى از ايشان لازم بود بكنيم، و يك فاتحه‏اى هم مجدداً همه براى ايشان بخوانند.
    بحث در مسئله دوازده از مسائل ما يثبت به الزنا بود، در مسئله دوازده چهار تا فرع داشتيم، فرع اول اين بود كه اگر بعضى از شهود «شهدوا بالزنا فى غيبة بعض آخر» بعضى از شهود شهادت به زنا بدهند در غيبت بعضى ديگر، «حد من شهد» آنهاى كه شهادت داده‏اند شاهدها را حد مى‏زنند؟ چه حدى؟ للفرية، براى قذف، «و لم ينتظر مجى‏ء البقية» انتظار آمدن بقيه را نمى‏كشند، «لاتمام البينة» تا بينه كامل بشود، بعد واضح‏تر مى‏گويند همه اينها را «فلو شهد ثلاثة منهم على الزنا» سه نفر شهادت دادند «و قالوا لنا رابع سيجى‏ء» نفر چهارمى دارد مى‏آيد «حدوا» اعتنا نمى‏كنيم به اين‏كه مى‏گويند نفر چهارم مى‏آيد، اين سه نفر حد مى‏خورند و آن شخص كه مورد اتهام است تبرئه مى‏شود. ما گفتيم در حقيقت يك بحثى كه در اين فرع مطرح است اين است كه آيا وحدت زمان در شهادت شرط است يا نه؟ «هل يعتبر اتحاد الزمان؟ او لا يعتبر» اگر ما باشيم و عمومات اطلاقات نه، اطلاقات مى‏گويد «اذا شهد اربعة فى زمن واحد» ندارد، پس اگر يكى امروز و يكى فردا و يكى پس فردا و يكى پس‏تر فردا، چهار نفر در چهار وقت شهادت دادند شهود اربعه مى‏شود، وحدت زمان بحسب اطلاقات شرط نيست، ولى نه، فتاوا همه بر اين است كه وحدت زمان شرط است، دليل خاص در اينجا داريم، كلمات علما را ما نقل كرديم مرحوم صاحب جواهر با صراحت مى‏گويد «بلا خلاف اجده» همه وحدت زمان را در شهادت، در مسئله زنا شرط كرده‏اند، كه اگر وحدت زمان نباشد همان نفر اول و دوم و سوم كه مى‏آيند شهادت مى‏دهند، انتظار بقيه را نمى‏كشيم، و حد قذف را بر اين شهود جارى مى‏كنيم، وحدت زمان شرط است تنها كسى كه ازش مخالفت نقل شده عبارت است از يحيى بن سعيد است كه ايشان در كتاب جامع ايشان مخالفت كرده، ما كلام يحيى بن سعيد رانقل كرديم مراجعه مى‏فرماييد به سلسلة الينابيع الفقهية جلد بيست و سه صفحه سه صد و هفتاد و پنج. (سؤال:...؟ جواب: من ديروز صحيح نوشته بوديم در دفتر ولى من اشتباه نقل كردم، صحيحش سه صد و هفتاد و پنج است. آن تعبير آن مال سرائر بود كه من اشتباهاً مال يحيى بن سعيد گفتم، پس يحيى بن سعيد در سلسلة الينابيع الفقهية از جامع ايشان نقل كرده جلد بيست و سه سلسله ينابيع، صفحه سه صد و هفتاد و پنج و هفتاد و شش هم بعدش است. ما عبارات يحيى بن سعيد را خوانديم و گفتيم مقدار دو پهلو است، خيلى مخالفتش واضح نيست، ولى به عكس، يك مخالف ديگرى داريم كه صاحب جواهر بهش اشاره نكرده و مخالفت وا واضح‏تر است. و آن شيخ در خلاف است، شيخ در خلاف كتاب حدود مسئله سى و يك، ايشان مخالفت كرده وحدت زمان را شرط ندانسته، كتاب حدود مسئله سى و يك، از خلاف، البته عبارت شيخ هم يك خورده قابل توجيه است، چون من خواندم ديگر تكرار نمى‏كنم، مراجعه كنيد، ولى ظاهر عبارت شيخ اين است كه ايشان وحدت زمان را شرط نمى‏داند، چه خوب بود صاحب جواهر به كلام شيخ اشاره مى‏كرد كه معتبرتر است، از كلام جامع بن سعيد بخصوص كه كلام جامع بن سعيد هم يك مقدار تاب دو معنى دارد. بهرحال، حالا مخالف يك نفر، يحيى بن سعيد، يا دو نفر شيخ طوسى هم به آن اضافه بشود، على كل حال اين مخالف شاذ است، آنچه مسلم است مشهور و معروف اعتبار وحدت زمان است در مسئله شهادت در امر زنا، خوب چرا اين آقايان آمده‏اند چنين فتواى را داده‏اند؟ دو روايت در اين مسئله‏
    است كه آن دو روايت سبب شده وحدت زمان را معتبر بدانند، يك روايتش از سكونى است و روايت دوم هم از عباد بصرى. دوباره عبارت هردو روايت را مى‏خوانم، اما روايت سكونى حديث هشت باب دوازده از ابواب زنا است، ما يثبت به الزنا، عبارت اين است «عن جعفر عن ابى عن على عليهم السلام فى ثلاثة شهدوا على رجل بالزنا» سه نفر شهادت دادند على رجل به اين‏كه مرتكب زنا شده، «فقال على عليه السلام اين الرابع» چهارمى كجا است؟ «قالوا الآن يجى‏ء» گفتند الآن مى‏آيد، همين الآن مى‏آيد «فقال على عليه السلام حدوهم» حد شان بزنيد، «فليس فى الحدود نظرساعة» در حدود انتظار نمى‏شود كشيد. معلوم مى‏شود الآن مى‏آيد، يعنى تا نيم ساعت يك ساعت ديگر مى‏آيد نه اين‏كه الآن يعنى بلافاصله عرفى، چون ما بعداً در آنجاى كه بلافاصله عرفى باشد جزء همين فروع چهارگانه مسئله دوازده مى‏گوييم صحيح است. اولى شهادت داد تا تمام شد دومى هم آمد، دومى شهادت داد تا تمام شد سومى سلام عليكم وارد شد، تا آن سومى تمام شد چهارمى آمد، اين عدم تأخير است، اين وحدت زمان است، اين عرفاً يكى است. اين را بعد مى‏گوييم، اين‏كه الآن يجى‏ء يعنى نيم ساعت يك ساعتى مى‏آيد. الآن نيستش. حضرت فرمود انتظار نمى‏كشيد ساعت هم كه مى‏دانيد در لغت به معنى برحة من الزمان است، ساعت به معنى شصت دقيقه نيست، «عشى عليه ساعة» نه معنيش اين است يك ساعت يعنى شصت دقيقه، ساعة بمعنى برحة من الزمان و «قالوا الآن يجى‏ء قال ليس بالحدود نظرة نظرة ساعة» يعنى انتظار برحه‏اى از زمان را نمى‏شود كشيد، خوب اين روايت دلالتش خيلى واضح است، «و انما الكلام فى سنده» سكونى چطور آدم است كه الآن وارد بحثش مى‏شويم و انشاء الله براى هميشه يك بحث جامعى در باره سكونى بايد داشته باشيم چون سكونى از كسانى است كه كثير الرواية است. شايد صدها روايت در فقه دارد، و آقايان هم در باره سكونى خيلى مختلف گفته‏اند و يك سرگردانى در امر سكونى و روايات سكونى است، ما فكر كرديم يك جا بايد اين مسئله را حل كنيم اينجا جاى مناسبى است.
    حديث دوم را هم بخوانم بعد برويم بررسى اسناد هردو حديث، (سؤال:...؟ جواب: ايشان مى‏گويند جاهل به حكم بودند، جاهل به حكم جاهل به كدام حكم، (سؤال:...؟ جواب: اين هيچ مشكلى ايجاد نمى‏كند در باب حدود، كسى شراب خورده جاهل به شراب نيست، مى‏داند شراب حرام است، اما نمى‏داند شراب حد دارد، اين را حدش مى‏زنند، زنا مى‏داند حرام است، نمى‏داند زنا حد دارد، اين را حد مى‏زنند، جاهل به حكمى كه شنيديد حد ندارد، آن كسى است كه اصل حرمت را جاهل باشد، نه جريان حد عالم بودن به حد شرط نيست، عالم بودن به حرمت شرط است. (سؤال:...؟ جواب: شهود مى‏دانند قذف حرام است يا نمى‏دانند؟ (سؤال:...؟ جواب: قذف مى‏دانند حرام است يانمى دانند؟ مى‏دانند همين است قذف مى‏دانند حرام است، نمى‏دانند قاذف حد دارد، نمى‏دانند اگر اينجا آن شخص دير بيايد حد مى‏زنند، اينها را نمى‏دانند، و الا اصل اين‏كه قذف حد دارد اين را مى‏دانند، حالا عجله نكنيد بعضى از آقايان متأخرين و اينها وسوسه‏هاى در اين مسئله كردند و دلسوزى‏هاى براى اين شهود و اين شهود آخر حيف است اينها آمدند كار خير كنند، مى‏خواهند ثواب كنند كباب بشوند چرا؟ حالا حرف‏هاى آنها را هم ما مى‏زنيم بگذاريد ما آن مسير فقهى معروف را طى كنيم، بعد استبعاداتى از اين دست كه شما مى‏گوييد، آن استبعادات را هم مطرحش مى‏كنيم انشاء الله رد نمى‏شويم. (سؤال:...؟ جواب: جاهل به موضوع هرنسبتى به ديگرى دادند قذف است، اين جاهل نيستند، مگر اين شهود اربع جمع بشود، و الا هر نسبتى به ديگرى دادند قذف است، مگر اين‏كه ثابت بشود اربع بودن. حالا عرض كردم استبعادات اين مسئله بعضى‏ها اخيراً استبعاداتى كرده‏اند خيلى كم، آن را ما در پايان اشاره مى‏كنيم انشاء الله).
    و اما حديث دوم حديثى است كه عباد بصرى دارد، حديث نه اين باب است، آن حديث هشت بود، حديث نه اين باب. «قال سئلت ابا جعفر عليه السلام عن ثلاثة شهدوا على رجل بالزنا» سه نفر شهادت دادند بر زد رجلى به زنا «و قالوا الآن نأتى بالرابع قال يجلدون حد القاذف ثمانين جلدة كل رجل منهم» اين ديگر از آن روايت سكونى واضح‏تر است صريح‏تر است، فرمود اگر اين سه نفر شهادت دادند و گفتند الآن چهارمى مى‏آيد، منتظر نمى‏مانيم و اين سه نفر را هركدام هشتاد تازيانه حد قاذف دانه دانه مى‏زنيم، اين هم حديث دوم سرمايه ما در اين بحث و سرمايه مشهور اين دو حديث است. كه دلالت اينها واضح است، سند هردو محل بحث است. عباد بصرى خودش ثقه است، ولى قبل از او كسى است نه اين‏كه آن محل بحث است و مجهول الحال است و مى‏رسيم بحثش‏
    مى‏كنيم.
    حالا برويم سراغ اسناد اين دو تا اول سراغ سكونى، اما سكونى اسمش اسماعيل بن ابى زياد است، سكون هم طايفه‏اى در يمن بوده، منتسب به طايفه سكون در يمن بوده، در دو چيز اين مرد بحث است، يكى اين است آيا شيعه است؟ يا اهل سنت است؟ ديگر اين‏كه آيا ثقه است يا غير ثقه است؟ كسانى كه در تشيعش ترديد كرده‏اند ظاهر راواياتش را گرفته‏اند چون مى‏گويد «عن جعفر عن ابيه عن على عليه السلام» يعنى امام صادق را بعنوان امامت به رسميت نمى‏شناسند، بلكه امام صادق را بعنوان يك راوى عن على، همه رواياتش را بسيارى از رواياتش، نگوييم همه، بسيارى از رواياتش همين لحن است، «عن جعفر عن ابيه عن آبائه عن رسول الله يا عن على عليه السلام» تمام كسانى كه اين تعبير در روايات شان است ظاهرش اين است كه اينها شيعه نيستند، چرا؟ چون امام را بعنوان امام مفتض الطاعة نمى‏دانست، بلكه بعنوان راوى از جدش على عليه السلام كه خوب على را بعنوان خليفه چهارم يا بعنوان صحابى پيغمبر قبول دارند، يا عن رسول الله مثلاً روايت به آنجا برسد. و بعلاوه معروف اين است كه اين قاضى بوده در ميان اهل سنت، قاضى سنى بوده، «كان قاضياً عامياً» فعلى هذا، هم نقل داريم كه قاضى عامى بوده، و هم لحن رواياتش نشان مى‏دهد شيعه نيست، مخصوصاً يك تعبيرى هم يكى از بزرگان دارد ابن ادريس است در سرائر است، ما نقل مى‏كنيم از سلسلة الينابيع الفقهية جلد بيست و دو، صفحه سه صد و پنجا و نه، ابن ادريس مى‏گويد «السكونى منسوب الى قبيلة من عرب اليمن وهو عامى المذهب بلا خلاف» مسلم است كه اين سنى است، ابن ادريس با اين محكمى اين معنى را مى‏گويد، وللى بعضى بر خلاف او گفتند نه، اين مرد حتماً شيعه بوده، قرائنى هم بر تشيع او ذكر كرده‏اند، مرحوم علامه مجلسى، مجلسى اول مجلسى پدر، در كتاب روضة المتقين قرائن جالبى ذكرمى كند بر اين‏كه سكونى شيعه باشد، بله ظاهرش در بدو نظر اين است سنى است، و به قول ابن ادريس مى‏گويد همه مى‏گويند سنى است، ولى نه، ايشان قرائنى بر تشيعش ذكر مى‏كند. اولين قرينه‏اى كه ذكر مى‏كند مى‏گويد اين آقا امامى بوده و چون در بين عامه مشهور بوده تقيه مى‏كرده، شاهد براين‏كه شيعه است، اين است كه در تمام ابواب از امام صادق حديث دارد. در تمام ابواب از امام صادق حديث دارد، امام صادق هم از او تقيه نمى‏كرده، خوب كسى كه امام صادق ازش تقيه نكند در ابواب مختلف كتاب اصلاً دارد اين كتابش همه‏اش احاديث امام صادق است. سنى را چه رسد كه بيايد اين همه روايات، و اين همه اسرار داشته باشد در اين راه، و حضرت صادق از او تقيه نمى‏كرد اين يك قرينه. قرينه ديگر اين است كه روايات زيادى نقل كرده كه مخالف عامه است. اين هم خوب است. روايات زيادى سكونى دارد از امام صادق كه يخالف العامة چطور مى‏شود يك نفر سنى باشد اين همه روايات خلاف عامه را نقل كند امام صادق هم ازش تقيه نكند، اين همه مخالف عامه براى او بگويد. ولذا عدهاى را عقيده بر اين است كه ايشان، شيعه بوده و اين هم كه مى‏گويند سنى است اين «من المشهورات اللتى لا اصل لها» (سؤال:...؟ جواب: بله آن حديث هم تا اندازه‏اى مؤيد مى‏تواند باشد حديث نام گذارى فاطمه البته سنى هم مى‏تواند اسم دخترش را فاطمه بگذارد) (سؤال:...؟ جواب: باشد ديگر خوب...؟ يعنى بچه ات را چون اسمش فاطمه گذاشتى كتكش نزن، شما شيعه‏ايد و منتقل مى‏شويد و گريز مى‏زنيد و انتقال پيدا مى‏كنيد، و الا خوب اين روايت با سنى هم مى‏سازد، ولى خوب ممكن است در عين حال مؤيد بوده باشد). بهرحال، خوب تا به اينجا ببينيد باز قرائنى بر تشيع، قرائنى بر تسنن و بينابين مسئله ماند. ولى حالا لايهمنا، ما شيعه و سنى بودن در راوى براى ما مهم نيست، مهم وثاقت است، كم من راوٍ كه ليس من الشيعة يا از به اصطلاح فتحيه هستند، ناووسيه هستند، زيديه هستند، كم من راوى كه ما داريم اينها ثقات اند و به روايات شان عمل مى‏شود و شيعه هم نيستند، اين مال زمانى بود كه روايت ثقه را به تنهايى قبول نمى‏كردند، مى‏گفتند حتماً امامى بودن هم شرط قبول روايت است. يك زمانى بود در بين علما مشهور بود كه امامى بودن علاوه بر عدالت شرط است، حالا متأخرين ما كه خود شان را راحت كرده‏اند از اين، مى‏گويند ماتابع وثاقتيم، نه تابع امامى بودن. بنابراين چون مبناى ما هم در مباحث علم اصول در حجيت خبر واحد، امامى بودن شرط نيست، آقايان فعلى هم هيچ كس امامى بودن را شرط نمى‏كند، و اين مسئله ديگر مسئله حل شده است، بنابراين لايهمنا كه الآن بحث كنيم آيا آقاى سكونى اسماعيل بن ابى زياد شيعه است، تقيه مى‏كرده چون قاضى سنى بوده، يانه واقعاً سنى هم بوده. لايهمنا. آنچه براى ما مهم است اين است ثقه است يا
    نيست؟ و اينجا يك اويسه و بن بست مهمى است، و آن بن بست اين است، در هيچ يك از كتب رجال توثيق نشده، در هيچ يك از كتب رجال، يعنى منابع اصلى رجال، كشى نجاشى، علامه در خلاصه، شيخ در فهرست، بله در هيچ كدام از كتب اصلى رجال اين مرد توثيق نشده، ولى از اين طرف شيخ طوسى در عده، و محقق در غير واحد من كتبه مى‏گويد اين اجمع الاصحاب بر اين‏كه به روايات سكونى عمل نكنيد، از يك طرف هيچ كس در كتب رجال توثيقش نكرده و اگر كسى ثقه باشد بايد وثاقتش در كتب رجال بيايد، نيامده، ولى در مقابل بسم الله شيخ طوسى چه قدر محكم وثاقت اين را مى‏گويد، و محقق هم چه قدر محكم مى‏گويد، اينه هم دو نفر از كسانى هستند كه نمى‏شود حرف شان را نديده گرفت، شيخ طوسى شيخ الطائفه است، محقق از اساتين فقيه است رضوان الله تعالى عليهما، اينها با اين محكمى. يعنى در واقع روشن‏تر بگويم كاملاً روشن بشود يك تضادى بين كتب فتاوا و رجال افتاده، در كتب فقهيه با دست و دل باز، با روايات سكونى بعضى‏ها برخورد كرده‏اند، در كتب فقهيه، در كتب رجال ابداً به اندازه يك زره هم توثيق ندارد. و ما كم جايى داريم يا نداريم لا اقل تا آنجا كه من يادم است كه اين قدر تضاد بين كتب رجال و كتب فتاوا در باره يك رجل باشد. حالا نمونه‏هاى كلام شيخ طوسى و محقق را من مى‏خوانم نقل ما از تنزيه المقال است مال علامه ماماقانى، از ايشان من نقل مى‏كنم، بعد هم از ديگران من نقل مى‏كنم تا ببينيم چه مى‏شود. (سؤال:...؟ جواب: نه توثيق كه نكردند دليل بر اين است كه مجهول الحال است، همين كه توثيق نكنند خودش دلالت بر جهل مى‏كند). دقت كنيد من كلام تنزيه المقال را نقل كنم. (سؤال:...؟ جواب: ببينيد علماى شيعه كه ما مى‏گوييم توثيقش نكرده‏اند اينجا مال زمان تقيه نيست، مال زمان ائمه نيست، علماى رجالى كه ما داريم مى‏گوييم نه علماى كه هم عصر ائمه بودند، دقت كنيد شما سؤال مى‏كنيد بعد با ايشان حرف مى‏زنيد، توجه كنيد علماى هستند كه معاصر ائمه نيستند، علماى مال عصر بعد اند).
    ببينيد من كلام...؟ را نقل كنم شيخ طوسى و محقق را، شيخ طوسى عبارتش اين است «ان الشيخ قدس سره فى العدة» عدة الاصول «و غيرها ادعا اجماع الشيعة على العمل برواياته» اين كلام تنزيه المقال است، مرحوم علامه ماماقانى در همين اسماعيل ابن ابى زياد، اگر مى‏خواهيد در اسماعيل پيدايش كنيد نه در سكونى، اسماعيل بن ابى زياد در ذيل آن مى‏گويد شيخ در عده و غير عده ادعاى اجماع شيعه بر عمل روايتش كرده است.
    و اما محقق فى المسائل الغرية، كتاب فقهى در مسائل غريه مسائلى كه از يك جا از ايشان سؤال مى‏كردند علما از نجف، از كربلا، از كجا از كجا، از موصل، جواب مى‏دادند و بعد متشر مى‏شد تحت موصليات، مسائل الغرية، ايشان در مسائل غريه «ذكر حديثاً عن السكونى» يك حديث نقل مى‏كند عن السكونى «فى ان الماء يطهر» آيا آب پاك مى‏كند يا نمى‏كند؟ «و ذكر انهم صرحوا بانه عامى» بعد مى‏گويد علما تصريح كرده‏اند كه اين عامى المذهب است، «ثم اجاب» كه اجاب؟ محقق «بانه و ان كان كذلك» عامى بودنش را محقق قبول كرده، «بانه و ان كان كذلك فهو من ثقات الروات» تصريح كرده به اين‏كه اين از ثقات است، آن كلام محقق، آن كلام..؟ اينها در تنزيه المقال است جلد يك صفحه صد و بيست و هشت.
    يك عبارت ديگر را هم باز از شيخ نقل مى‏كند، «عن الشيخ قدس سره فى مواضع من كتبه ان الامامية مجمعة على العمل بروايته و روايت عمار» كدام عمار؟ عمار ثاباتى چرا؟ چون فتحى مذهب است، معتقد به امامت عبد الله بن افتح بوده، «و من ما صلهما من الثقات» شبيه سكونى و عمار «من الثقات و لم يقدح بالمذهب فى الرواية» و قدحى در مذهب به روايت نكرده‏اند «مع اشتهارها» اين مع اشتهارها را در نظر تان بسپاريد، با شهرت روايت. «و كتب جماعتنا مملوة» كتب شيعه «مملوة من الفتاوا المسنتدة الى نقله» يعنى نقل سكونى. خوب تا به اينجا اين دو بزرگوار با اين قوت و قدرت دفاع كرده‏اند از سكونى.
    باز از كسانى كه دفاع كرده‏اند از سكونى عبارت است از از مرحوم علامه امين. صاحب اعيان الشيعه در جلد سه صفحه چهار صد و سى و سه، وقتى به سراغ سكونى مى‏رود چند جمله نقل مى‏كند، جمله‏اى نقل مى‏كند از علامه بحر العلوم، اعيان الشيعه مال مرحوم سيد امين عاملى است، جلد سه صفحه چهار صد و سى و سه، در آنجا يك جمله از علامه بحر العلوم نقل مى‏كند، مى‏دانيد بحر العلوم هم از كسانى است كه در علم رجال احاطه داشته آن رجال معروف بحر العلوم هم كتابى است كه مورد اعتماد است. از بحر العلوم‏
    دررجالش نقل مى‏كند بعد از آنى كه در باره سكونى صحبت كرده بعد مى‏گويد، عبارت بحر العلوم را دقت كنيد به نقل از علامه امين «و مما ذكرنا ذهب ان ما اشتهر الآن من ضعف السكونى» معلوم مى‏شود در زمان بحر العلوم مشهور بوده كه سكونى ضعيف است، «من المشهورات اللتى لا اصل لها» پس بحر العلوم قبول داشته كه فقهاى زمان او سكونى را تضعيف مى‏كرده‏اند، منتها ايشان مى‏گويد كه نه.
    كلامى هم نقل مى‏كند علامه امين از مستدركات وسائل، باز كلام كلام مستدركات وسائل است آن آخر كتاب وسائل و ما بوسيله اعيان الشيعه نقل مى‏كنيم اين عبارت را، مى‏گويد «اما السكونى فخبره صحيح او موثق و ما اشتهر من ضعفه» آنچه مشهور است كه سكونى ضعيف است فهو كما صرح به بحر العلوم و غيره من المشهورات التى لا اصل لها» باز در مستدركات كلام بحر العلوم است كه اين‏كه مى‏گويند سكونى ضعيف است از مشهوراتى است كه لا اصل لها. پس مرحوم شيخ طوسى اين را قوى دانست، مرحوم محقق فى غير واحد من كتبه، مرحوم شيخ طوسى فى غير واحد من كتبه، مرحوم بحر العلوم، و همچنين مستدركات وسائل و غير اينها، اينها اين را تقويتش كرده‏اند و مى‏گويند اين‏كه تضعيف كرده‏اند نيست، ولى با اين حال دقت كنيد عرضم را، سكونى كسى است كه در فقه خيلى روايت دارد، اگر بتوانيم اين را ثقه‏اش كنيم خيلى جاها روايتش زنده مى‏شود، ولى مع ذلك كله ما معتقد هستيم كه مشكل است، و قرائنى بر زد آنچه اين بزرگواران گفته‏اند كه فردا انشاء الله مطرح مى‏كنيم و بحث خواهيم كرد يك مطالعه دقيقى روى بحث بكنيد.