• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين لا سيما بقية الله المتنظر ارواح العالمين له الفداء
    بحث را شروع مى‏كنيم و متأسفانه امسال تعطيلات زياد شد و ما بنا داشتيم زودتر شروع كنيم و اعلام هم كرده بوديم، ولى خوب بعضى از آقايان آمدند و كه ما تازه از تبليغات برگشتيم براى ديدن پدر و مادر و صله رحم و فلان و عناوين ديگرى شرعيه عرفيه، خلاصه بايد برويم و اين دو تا تعطيلات باهم تداخل كرد و سبب تأخير شد انشاء الله بايد بر كيفيت بيفزاييم و جبران كنيم. ولى چون يوم الشروع چهار شنبه است ما از همان احاديث كه استفاده مى‏كنيم و تبرك مى‏جوييم يك حديث را امروز از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بخوانم چند جمله‏اى هم در باره‏اش صحبت كنم. «قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ايها الناس انما انتم خلفوا ماضين و بقية متقدمين كانوا اكبر منكم بسطة و اعظم فطوة فازعجوا عنها اسكن ما كانوا اليها» در اين صدر روايت مى‏فرمايد شما بازمانده پيشينيانيد، قبل از شما اقوامى قوى‏تر و نيروندتر از شما بودند، از نظر قدرت، از شما نيرومندتر، از نظر تهاجم، تهاجم شان شديدتر و به تمام معنى جمعيتى قوى محسوب مى‏شدند، اما خداوند آنها را از اين دنيا در حالى كه در نهايت آرامش بودند «اسكن ما كانوا فيها» شايد اشاره به اين است، يعنى در آن موقع كه سكناى كامل در اين دنيا داشتند خداوند اينها را از دنيا بيرون داد. «و اخرجوا منها اوفق ما كانوا بها» در آن وقتى در حالى كه در نهايت وفاقت و اطمينان به دنيا بودند، در همان حال خدا آنها را بيرون راند، «فلم يمنعهم قوة عشيرة» قوت و قدرت قبيله نتوانست از آنها مانع بشود، «و لا قبل منهم بذل فدية» نه فدايى پذيرفته شد و نه قوت و قدرت و عشيره نه ياران و ياوران نه حكومت و سلطنت خود شان هيچ چيز مانع از مجازات و بلاى الهى نشد. خوب نتيچه اين بحث چه؟ اين جمله آخر نتيجه است «فرحلوا انفسكم» يا «فأرحلوا انفسكم بزاد مبلّغ قبل ان تأخذوا على فجعة و قد غفلتم عن الاستعداد» حالا كه دنيا اين چنين است به قوى‏تر از شما به نيرومندتر از شما، به اشخاص كه از شما حكومت شان، مال شان سرور شان، قدرت شان بيشتر بود، به هيچ كدام از اينها ترحم نكرد، شما پيش از آنى كه بدون استعداد و آمادگى از اين دنيا رانده بشويد خود تان آماده بشويد، زاد و مبلغ داشته باشيد، زاد و توشه ايست كه انسان را برساند، بعضى‏ها زاد و توشه با خود شان بر مى‏دارند وسط راه تمام مى‏شود، رسيدند نيم از فاصله و مسافت را طى كردند زاد و توشه تمام مى‏شود، اين زادى است غير مبلغ، زاد و توشه مبلغ با خود تان برداريد كه تا آخرين منزل با شما باشد. اين جمله در واقع دو تا اشاره درش است، هم اشاره ايست در باره ما و هم اشاره ايست در باره ديگران، اشاره‏اى كه به مااست اين است كه مبادا زندگى دنيا شما را غافل كند، براى اين‏كه بيدار هم بشويد بهترين راه بيدارى و واعظ اين است يك نگاهى به تاريخ گذشته كنيد. تاريخ گذشته بهترين درس‏ها را به شما مى‏دهد. گردن كشان، قدرت مندان، فراعنه، جوابره، اكاسبه، قياسره، قيسرها كسراها فرعون‏ها، توابعه، تبعه‏ها، اينها هركدام شان در تاريخ كر و فرى داشتند ولى به هنگام كه فرمان الهى صادر مى‏شد مثل يك پر كاه در مقابل يك توفان، هيچ قدرت مقاومت نداشتند، هيچ. اين بهترين واعظ است براى شما، حالا كه اين چنين است شما قبل از آنى كه ببرند تان را خود تان روح و جان تان را از اين دنيا خارج كنيد، و زاد و مبلغ و توشه مبلغ هم آماده كنيد. و با آن به سوى خدا برويد. اين يك هشدارى است به ما غافل نشويم، طبيعت زندگى دنيا غفلت آور است. مثل اين داروهاى مخدر، اصلاً دنيا تمام عالم هم دنيا مخدر است، و من ديده‏ام اشخاصى كه مبتلا مى‏شدند به خوردن ترياك و امثال اينها كه خود شان را انتحار كنند در واقع، اينها يك حالت گيجى و خوابى بهشان دست مى‏داد، براى اين‏كه اين جذب بدن شان نشود اين سم، اينها را دست شان را مى‏گرفتند و دور حيات بيمارستان مى‏چرخاندند و سيلى به شان مى‏زدند سيلى‏هاى محكم، كه اينها بيدار
    بشوند خواب شان نبرند، طبيعت زندگى دنيا همين است مسموم مى‏كند فكر انسان را، خواب آور مى‏كند مخدر است، خداوند هم به لطفش مرحمتش گه گاهى سيلى‏هاى به انسان مى‏زند. اين سم جذب بدن اين انسان نشود بيدار بشود. اين حوادث كه پيش مى‏آيد اينها الطاف خفيه الهيه است، براى بيدار سازى انسان. بايد بيدار بود. بيدارى هم جز به مراقبت مرتب ممكن نيست، نكند شب و روزى بر ما بگذرد كه از خود مان و از نفس مان و از صفات نفسانى مان غافل بشويم كه اگر يك روز غافل بشويم عقب مى‏افتيم، اين محاسبه و مراقبه نفس را فراموش نكنيد. اين يك سمت قضيه است. سمت دوم هم اين است كه اگر ظالمان و ابر قدرت و جنايت كاران در دنيا كر و فر پيدا كردند مرعوب و مأيوس نشويد، براى اين‏كه قبل از آن‏ها اقوام قوى‏ترى بودند خداوند وقتى يك بلا را بر سر شان مسلط كرد عرض كردم مثل يك پر كاه در مقابل يك طوفان سهمگين كارى نتوانستند بكنند. اين آمريكاى كه ابر جنايت كار اين دنياى امروز ما است ديديم در مقابل يك مسئله بمب گذارى چه قدر آسيب‏پذير بود. مقارن همان ايام يك طوفانى آمد چه رقم تمام بسيارى از شهرهاى آنها را بهم ريخت، خوب اگر به اين طوفان دستور بدهد مثل آن طوفان قوم عاد و ثمود «سخرها عليهم سبع ليال و ثمانية ايام فطر القوم فيها سرعاً كأنهم اعجاز نخل خاوية ن هفت شبانه روز، يا شب و شش روز بر آنها مسلط بشود و انسان‏ها را مثل يك پر كاه به آسمان ببرد، چه كار مى‏توانند در مقابلش بكنند. پس بنابراين از كر و فر و اينها هم مرغوب نشويد و نترسيد تكيه بر خدا كنيد در مقابل آنها بايستيد. اين روزها فشار تبليغاتى اين ابر جنايتكاى خيلى نسبت به مسلمانان و مخصوصاً جمهورى اسلامى ايران خيلى فشار تبليغاتى شان سنگين شده بعضى‏ها مرغوب ممكن است بشود نه نبايد مرغوب باشند. ما اگر وظيفه مان را انجام بدهيم مولاى ما، خداى ما حافظ است. نگهبان است. تكيه گاه ما جاى ديگر است. به هرحال در اين باقى مانده از ايام تحصيلى يك خورده ايبايد كمربندها را محكم‏تر بست و آمادگى بيشتر پيدا كرد مباحثات تان را از همين امروز شروع كنيد مطالعات تان را شروع كنيد، نگوييد ديگر يك هفته هم همينطور حالا دست و پاى ما گرم بشود و راه بيفتيم و وقت به اين آسانى از دست ندهيد اميدوارم خداوند به همه شما توفيق بدهد. حديثى كه نقل كردم جلد هفتاد و چهار بهار است چاپ‏هاى بيروت، چاپ‏هاى ايران هفتات و هفت است، صفحه صد و هشتاد و يك.
    و اما مسئله فقهى كه داريم مسئله دوازدهم است از مسائل ما يثبت به الزنا، و در واقع اين مسئله دنباله مسئله چهار شاهد است، گفتيم با چهار شاهد يثبت الزنا باشرائط كه قبلاً گفته شد، و اين مسئله دوازدهم دنباله همان مسئله چهار شاهد است. ياد تان باشد. اين مسئله در خودش چهار تا فرع دارد من مى‏خوانم متن مسئله را از تحرير الوسيله اين عبارت تحرير و اين چهار تا فرع را در عبارت تحرير از هم جدا مى‏كنيم دراول مسئله دوازدهم مى‏فرمايد «لو حضر بعض الشهود و شهد بالزنا» بعضى از شهود آمدند و شهادت دادند «فى غيبة بعض آخر» در حالى كه بعض ديگر غائب اند، «حد من شهد للفرية» آنى كه شهادت داده بقيه نيامده‏اند حد برش جارى مى‏شود چرا؟ «للفرية» چون قذف كرده «و لم ينتظر مجى‏ء البقية» اگر گفت فردا مى‏آيند بقيه، عصر مى‏آيند، دو ساعت ديگر مى‏آيند، نه انتظار نمى‏كشيم. «و لم ينتظر مجى‏ء القبية لاتمام البينة فلو شهد ثلاثة منهم على الزنا» سه نفر شهادت به زنا دادند «و قالوا لنا رابع» نفر چهارمى داريم «سيجى‏ء» مى‏آيد به زودى، امروز يا فردا «حدو» آن سه نفر، حد بر آنها جارى مى‏شود. اين فرع اولى است كه در اين مسئله دوازدهم است.
    «نعم» در واقع اين را بشكافى معنيش چه است؟ معنيش اين است شهود وحدت زمان لازم دارد، ازش وحدت زمان استفاده مى‏شود، كه بايد در زمان واحد بيايند و شهادت بدهند، اگر در ازمنه متعدده بدون ممنوعيت فايده‏اى ندارد. وحدت زمان شرط است، حالا بايد ببينيم وحدت مكان هم شرط است يا وحت مكان شرط نيست. فعلاً وحدت زمان است «نعم» مى‏خواهد بگويد قبلاً بگويم روح مسئله چه است؟ «نعم» فرع دوم است، مى‏خواهد بگويد اين وحدت زمانى كه ما مى‏گوييم وحدت دقى عقلى نيست، يك وحدت عرفى است، بنابراين اگر اولى و دومى و سومى آمدند تا اينها تمام شدند يك وقت ديدى آن هم از در وارد مى‏شود، سلام عليكم و آمد شهادت داد، وحدت عقلى نبود اما وحدت عرفى بود، اين نعم مى‏خواهد بگويد وحدت عرفى كافى است، «نعم لا يجب ان يكونوا حاضرين دفعتاً» همه شان حاضر باشند در مجلس، نه. «فلو شهد واحد» تا اين شهادت مى‏دهد «و جاء الاخر
    بلافصل» آن هم بدون فاصله آمد «فشهد و هكذا» وهكذا يعنى چه؟ يعنى سومى هم بعد از يك دقيقه آمد، چهارمى هم تا اين شهادت داد، آن تا آن شهادت داد او سلام كرد وارد شد، تا آن شهادت داد چهارمى آمد، «ثبت الزنا و لا حد على الشهود» پس تا به اينجا مدعاى تحرير الوسيله اين بود كه اين‏ها بايد زمان زمان واحد باشد، بعداً هم معلوم شد وحدت وحدت عرفى است، نه وحدت وحدت عقلى است كه اينها همه در مجلس جمع باشند.
    بعد مى‏رود سراغ فرع سوم: «و لا يعتبر تواترهم على الشهادة» آيا تواطى بر شهادت هم جزء شرائط است؟ يا اينها قبلاً همديگر را ديده باشند بياييد چهار نفرى برويم، تك تك نرويم، آيا اين لازم است يا نه؟ يك كسى از در وارد شد گفت آقاى قاضى من فلان كس را ديدم زنا مى‏كرد، هيچ خبر هم ندارد كه ديگرى ديده يا نه، در همين حال ديديم يك نفر ديگر هم وارد شد و يك نفر ديگر هم وارد و يك نفر ديگر هم وارد شد، مثل شهود بر رؤيت هلال، تواطى نكردند تا اين آمد شهادت بدهد كه بابا رؤيت هلال در شب چهار شنبه شد، دومى هم وارد شد، آيا لازم است اينها يك توافق تواطى، نه مراد توطئه آن معنى منفى است، نه يعنى توافق، آيا لازم است يك توافق قبلى باهم كرده باشند؟ يا نه، اين خودش را تك و تنها مى‏دانست خبر هم نداشتند كه تنها را كتك مى‏زند، گفت من برويم شهادت بدهم دومى هم خودش تنها مى‏دانست، آمد سومى، چهارمى، همه اينهاى كه خود شان تك و تنها مى‏دانستند آمدند و چهار تا كامل شد، آيا اين اشكال دارد، ايشان مى‏گويند «و لا يعتبر تواطيهم على الشهادة» نه توافق قبلى شرط نيست «فلو شهد الاربعة بلا علم منهم بشهادة السائرين» علمى ندارند به شهادت سائرين «تم النساب و ثبت الزنا» نساب تمام، زنا هم ثابت مى‏شود. خوب اين هم.
    و اما فرع چهارمى كه اينجا مى‏آيد ما چهار فرعش كرديم جدا كرديم كه روشن باشد، «ولو شهد بعضهم بعد حضورهم جميعاً للشهادة و نكل بعضهم» يعنى اگر اينها باهم توافق كردند، چهار تايى گفتند برويم شهادت بدهيم، سه نفر در مجلس شهادت دادند، چهارمى گفت مثل اين‏كه من دارم به شك مى‏افتم، يك مرتبه شكى گرفت و گفت من شهادت نمى‏دهم، «شهد ثلاثة ونكل واحد» نكول از آن توافقى كه بود، نه اين‏كه شهادت داد و برگشت، شهادت دادن و برگشتن آن يك بحثى است كه بعداً مى‏آيد. فعلاً توافق كرده بودند بروند شهادت بدهند چهار تايى، سه تا شهادت چهارمى نكول كرد، گفت من واقعش اين است فكر هايش را كرده‏ام ديدم نه، يقين كالميل فى المكحلة ندارم، در اينجا هم آن سه نفر را حد مى‏زنند، نمى‏شو بگويند آقا چهارمى چرا نامردى كردى، تو با ما توافق كردى، بيا شهادت بده، چرا در مجلس شهادت مخالفت كردى، نه. حالا كرده ديگر. آن سه نفر حد قذف مى‏خورند، «ولو شهد بعضهم بعد حضورهم جميعاً للشهادة و نكل بعض يحد من شهد» چرا؟ «للفرية» بخاطر قذف. خوب اين متن مسئله ما روشن شد. اين فروع چهارگانه كه در مسئله دوازده است غالبش واضح است، و مى‏توانيم با سرعت رد بشويم، و غالبش هم دليل خاص ندارد، بعضش دليل خاص دارد، يعنى مائيم و اطلاقات، مائيم و عمومات، به بركت عمومات و اطلاقات مسئله را ثابت مى‏كنيم و پيش مى‏رويم انشاء الله.
    ولى فعلاً مى‏رويم سراغ فرع اول كه منصوص است ببينيم تكليف اين فرع چه است؟ فرع اول همانطور كه عرض كردم ناظر به وحدت زمان است، بايد زمان زمان واحد باشد، و اين فرع صاحب جواهر مى‏فرمايد خلافى درش نيست. «قال فى الجواهر بلا خلاف اجده» ما مخالفى نيافتيم در اين مسئله الا يك نفر، «الا ما يحكى عن جامع ابن السعيد» فقط يحيى بن سعيد صاحب كتاب جامع مخالفت كرده گفته وحت زمان شرط نيست. يحيى بن سعيد گفته ايشان مى‏گويد يحكى. حالا من عين عبارت يحيى بن سعيد را بخوانم در جامع كه صاحب جواهر مثل اين‏كه مستقيماً از جامع ابن سعيد نقل نكرده يحكى مى‏گويد، عبارت جواهر هم جلد چهل و يك است صفحه سه صد و چهار. مى‏رويم سراغ عبارت يحيى بن سعيد ببينيم چطورى است مثل اين‏كه عبارتش يك ابهام مختصرى دارد كه ايشان در اين مسئله مخالف است يا مخالف نيست، عبارتش اين است «قال» اين عبارتى است كه از سلسله الينابيع الفقهيه نقل مى‏كنيم «سلسلة الينابيع الفقهية» جلد بيست و سه صفحه دويست و سيزده. متن كلام يحيى بن سعيد اين است «و ان شهد ثلاثة فى وقت» سه نفر امروز كه روز دو شنبه است، روز چهار شنبه است آمدند شهادت دادند، «ثم تم العدد فى وقت آخر» يا عصرى‏
    يا فردا نفر چهارم آمد، «تم، ثم تم العدد فى وقت آخر ثبت الزنا» خوب اين عبارت ابهامى كه ندارد خوب است. مى‏گويد عده‏اى در وقتى و عده‏اى در وقت ديگر با صراحت تعدد وقت مى‏گويد، ثبت الزنا، «و روى» اين ذيل كلام ابن سعيد است «و روى لا نظرة فيه» روايتى داريم كه انتظارى نيست «لا نظرة فيه» يعنى در حد انتظارى نيست، «و يحدون» حد جارى مى‏شود بر آن سه نفر، اين را بعنوان روى مى‏گويد، «و تدرء الحدود بالشبهات» اين هم دليل ديگر، حالا اين چه است يحيى بن سعيد مى‏خواهد از حرفش بر گردد، «روى اين مسئله» بنابراين «تدرء الحدودو بالشبهات» ما حد جارى نكنيم؟ يا نه اين دنباله روى است، قيل، يعنى بعضى‏ها اينطور گفته‏اند آقا ما قبول نداريم. ببينيد عبارت يحيى بن سعيد اين قدر هم واضح نيست. صدر كلام فتواى صريح داده است، و اين‏كه اگر سه نفر در وقتى و يك نفر در وقت ديگرى بيايند، اين قبول مى‏شود. (سؤال:...؟ جواب: حالا آن وقت اين دو احتمال دارد، يكى اين رُوِىَ كه مى‏گويد، اين دنباله روى باشد معنيش اين است قولى است، و من آن قول را قبول نداريم. يك احتمال هم اين دارد چون رُوِىَ يك روايت داريم ما در شك ميفتيم بنابراين تدرء الحدود بالشبهات، آن وقت فتوا ذيل باشد يعنى تدرء الحدود بالشبهات فتواى يحيى بن سعيد باشد. ولو بيشتر معنى اول در ذهن من مى‏آيد از كلام سعيد، ابن سعيد، همان چيزى كه صاحب جواهر فهميده، كه ايشان فتوايش تعدد وقت است. ولى ذيل عبارت او خالى از يك خورده ابهامى نيست كه اين تدرء الحدود بالشبهات، اين فتواى آن است يا اين حكايت است نقد است. بهرحال اين ابن سعيد است، اين هم كلامش با اين ابهامكى كه برش حاكم است. «ولكن من العجب» اينكه مرحوم شيخ در خلاف هم جزء مخالفين است. و صاحب جواهر اصلاً اعتنايى و نقلى از شيخ نكرده، يك مخالف ديگر هم در اين مسئله است، من عبارت خلاف را بخوانم كه معلوم شد از يحيى بن سعيد قوى‏تر شيخ طوسى رضوان الله تعالى عليه در خلاف هم مخالف در اين مسئله است. (سؤال:...؟ جواب: دارد ثبت الزنا نه ثبت الحكم، ثبت الزنا، عبارت يحيى بن سعيد ثبت الزنا است نه ثبت الحكم، يعنى حكم قذف). حالا عبارت شيخ در خلاف را دقت كنيد ما از كتاب الحدود مسئله سى و يك نقل مى‏كنيم، مى‏فرمايد «اذا تكامل شهود الزنا فقط ثبت الحكم بشهادتهم سواء شهدوا فى مجلس واحد او مجالس» اين چه است؟ اين تعدد زما نيست؟! «سواء شهدوا فى مجلس واحد او مجالس» بعد مى‏گويد «و به قال الشافعى و قال ابو حنيفة ان كانوا شهدوا فى مجلس واحد» ابو حنيفه گفته ان كانوا، شافعى مثل ما است، مى‏گويد وحدت مجلس شرط نيست، «ان كانوا» ولى ابو حنيفه مى‏گويد «قال ابو حنيفة ان كانوا شهدوا فى مجلس واحد ثبت الحد بشهادتهم» حد ثابت مى‏شود. «و ان كانوا شهدوا فى مجالس» يعنى چه؟ يعنى در مجالس متعدد اينها شهادت دادند، دو تا اين مجلس، دوتا آن مجلس، سه تا اين مجلس يكى آن مجلس، «فهم قذفه» يعنى چه هم قذفه؟ يعنى اينها قاذف حساب مى‏شوند، چون در مجلس متعدد بوده، «يحدون» «فهم قذفة يحدون» اينها قاذف حساب مى‏شوند و حد جارى مى‏شود.
    حالا آيا شيخ طوسى در اين مسئله مخالف است يا نه؟ تعدد مجالس لازمه‏اش تعدد زمان است ديگر، چطور مى‏شود مجالس متعدد باشد و زمان متعدد نباشد، بنابراين ظاهر تعدد مجالس تعدد ازمنه است، بنابراين شيخ طوسى را مى‏شود جزء مخالفين شمرد، ولو اين‏كه اسم مخالف بر او نگذاشته‏اند، مگر در يك فرض نادرى، كه زمان واحد باشد عرفاً مجالس متعدد باشد. منتها اين فرض نادرى است، كأن قاضى و شهود باهم دارند راه مى‏روند، آمدند در اين اطاق دفتر اداره، يك شان شهادت داد، بعد گفتند اينجا سرد است، بفرماييد آن اطاق، رفتند آنجا دومى شهادت داد، بعد گفتند اينجا هم سر و صدا خيلى است، برويم آن اطاق، راه افتادند اطاق سوم، سومى آنجا شهادت داد، چهارمى در اطاق ديگر شهادت داد، كه زمان واحد عرفى است مكان‏ها متعدد است. شيخ طوسى اين را مى‏خواهد اشكال كند؟! اين فرض نادر را، يا ظاهر از تعدد مجالس، تعدد زمان است، يعنى امروز اينها آمدند شهادت دادند صبح، عصر آنها آمدند مجلس متعدد بود، بتعدد الزمان، نه بتعدد المكان، بتعدد مكان يك فرض نادر مى‏شود كه قاضى و شهود و متهم راه بيفتند همراه هم در اطاق‏ها دارند مى‏روند و پشت سر هم شهادت مى‏دهند، اين يك فرض نادرى است ما بخواهيم. (سؤال:...؟ جواب: تفرقه بين شهود را، تفرقه بين شهود اينجا نيست بحثش، بحثش را كرده‏ام). (سؤال:...؟ جواب: فرض نادر است، چون اينها اول گفته‏اند تصريح كرده‏اند، گفته‏اند تفرقه قاضى نبايد بيندازد، بعد تفرقه بيندازد، اول اينها در مجلس واحد جمع بشوند و شهادت‏
    بدهند، تفرقه بعد است، توجه داريد آن براى احتياط است، فرضاً در همين مسئله تصريح كرده‏اند، كه اول يجتمعون فى مكان واحد و يشهدون فى زمان واحد يشهدون، و بعد احتياط اين است كه قاضى بين اينها تفرقه بيندازد و جدا جدا هم از ايشان سؤال كنند براى اطمينان بيشتر). بنابراين آنچه ما مى‏فهميم اين است اگر آن طور تفرقه هم كه شما مى‏گوييد درست باشد، آن تفرقه هم لازمه‏اش تفرقه در مكان و زمان هردو است. (سؤال:...؟ جواب: نه بنا شد اينطورى اگر بخواهد جداگانه برود ازش تحقيق كند زمان مى‏برد، بايد سؤال از ايشان بكند، از خصوصيات سؤال كند، كه بود كجا بود، كى بود، چه وقت بود، روز بود، كجا بود تفرقه در شهود براى جزئيات است، تفرقه درشهود براى تحقيقات در جزئيات است، آن باعث تعدد زمان مى‏شود). (سؤال:...؟ جواب:....) خلاصه آنچه ما از كلام شيخ طوسى مى‏فهميم اين‏كه گفته مجالس متعدد است، يعنى متعدده به حسب زمان، نه متعدده به حسب مكان، بنابراين علاوه بر يحيى بن سعيد بنظر مى‏رسد شيخ طوسى هم در اين مسئله مخالف باشد. ظاهر عبارتش در خلاف اين است. بسيار خوب حالا آمديم يك مخالف فكر كرديم دو مخالف ولى مسئله شهرتش بر چه است؟ براين است كه مجلس واحد معتبر است، مجلس بايد مجلس واحد باشد، اين معتبر است، يعنى از نظر زمان ببخشيد زمان واحد معتبر است، شهرت اين است.
    حالا برويم سراغ ادله، البته اگر ما دليل خاصى در اين مسئله ندارشتيم نمى‏گفتيم اين را، اطلاقات نمى‏گويد مجلس واحد باشد مكان واحد باشد، زمان واحد باشد، اطلاقات مى‏گويد «اذا شهد اربعة» «لو كنا مع الاطلاقات» اگر ما بوديم و اطلاقات چه مى‏گفتيم؟ ما مى‏گفتيم نه وحدت زمان شرط است، نه وحدت مكان شرط است، ولى در اينجا دو تا حديث داريم، دو دليل خاص داريم كه آن دو دليل خاص ما را در فشار مى‏گذارد، و مشهور هم به اين دو دليل خاص عمل كرده‏اند، و آمدند و فتوا داده‏اند به اين‏كه وحدت زمان شرط است. اين دو تا يك روايت سكونى است، روايت هشت باب دوازده است، فراموش نكنيد، هشت، باب دوازده، روايت سكونى است، «عن على عن جعفر عن ابيه عن آبائه عن على عليه السلام» باب دوازده از ابواب ما يثبت به الزنا» ابوابى كه يثبت به الزنا،....؟ آن روايت هم مال عباد بصرى است، هردو روايت ازنظر سند اشكال دارد، اين را من مى‏گويم كه رويش مطالعه كنيد براى جلسه آينده، مايكبار برويم ميدان سكونى، و اين سكونى كه اين همه جا بحث است، هى نسيه صحبت كرديم مى‏خواهيم نقدش كنيم، سكونى آيا واقعاً ضعيف است، قوى است، عده‏اى تضعيفش كرده‏اند، عده‏اى تقويتش كرده‏اند، و در فقه هم از اول تا آخر فقه آن قدر روايت دارد اين سكونى، ببينيم اين روايت، و ساير روايات سكونى قابل قبول است يا قابل قبول نيست؟ ما معمولاً ترديد مى‏كنيم در رواياتش، ولى بعضى از آقايان مى‏گويند خوب يك خورده بيشتر رويش صحبت كنيد، اين منابع رجال را ببينيد در باره سكونى. در باره عباد بصرى هم خود عباد آدم موثوق بهى است، ولى در سلسله سند روايت بعضى‏ها قرار دارند كه آنها زير سؤال هستند و نمى‏شود نجات شان داد، نه اين نامى است در سلسله سند كه آن مجهول الحال است، حالا اين دو تا روايت را متناً سنداً دقيقاً مى‏بينيد براى ظاهراً يك شنبه چون شنبه به مناسبت اربعين مرحوم آية الله العظمى آقاى حاج شيخ هاشم آملى رضوان الله تعالى عليه گفتند اعلام تعطيل كرده‏اند.