شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب حدود و تعزيرات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 98
متن
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين لا سيما بقية الله المتنظر ارواح العالمين له الفداء
بحث را شروع مىكنيم و متأسفانه امسال تعطيلات زياد شد و ما بنا داشتيم زودتر شروع كنيم و اعلام هم كرده بوديم، ولى خوب بعضى از آقايان آمدند و كه ما تازه از تبليغات برگشتيم براى ديدن پدر و مادر و صله رحم و فلان و عناوين ديگرى شرعيه عرفيه، خلاصه بايد برويم و اين دو تا تعطيلات باهم تداخل كرد و سبب تأخير شد انشاء الله بايد بر كيفيت بيفزاييم و جبران كنيم. ولى چون يوم الشروع چهار شنبه است ما از همان احاديث كه استفاده مىكنيم و تبرك مىجوييم يك حديث را امروز از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بخوانم چند جملهاى هم در بارهاش صحبت كنم. «قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ايها الناس انما انتم خلفوا ماضين و بقية متقدمين كانوا اكبر منكم بسطة و اعظم فطوة فازعجوا عنها اسكن ما كانوا اليها» در اين صدر روايت مىفرمايد شما بازمانده پيشينيانيد، قبل از شما اقوامى قوىتر و نيروندتر از شما بودند، از نظر قدرت، از شما نيرومندتر، از نظر تهاجم، تهاجم شان شديدتر و به تمام معنى جمعيتى قوى محسوب مىشدند، اما خداوند آنها را از اين دنيا در حالى كه در نهايت آرامش بودند «اسكن ما كانوا فيها» شايد اشاره به اين است، يعنى در آن موقع كه سكناى كامل در اين دنيا داشتند خداوند اينها را از دنيا بيرون داد. «و اخرجوا منها اوفق ما كانوا بها» در آن وقتى در حالى كه در نهايت وفاقت و اطمينان به دنيا بودند، در همان حال خدا آنها را بيرون راند، «فلم يمنعهم قوة عشيرة» قوت و قدرت قبيله نتوانست از آنها مانع بشود، «و لا قبل منهم بذل فدية» نه فدايى پذيرفته شد و نه قوت و قدرت و عشيره نه ياران و ياوران نه حكومت و سلطنت خود شان هيچ چيز مانع از مجازات و بلاى الهى نشد. خوب نتيچه اين بحث چه؟ اين جمله آخر نتيجه است «فرحلوا انفسكم» يا «فأرحلوا انفسكم بزاد مبلّغ قبل ان تأخذوا على فجعة و قد غفلتم عن الاستعداد» حالا كه دنيا اين چنين است به قوىتر از شما به نيرومندتر از شما، به اشخاص كه از شما حكومت شان، مال شان سرور شان، قدرت شان بيشتر بود، به هيچ كدام از اينها ترحم نكرد، شما پيش از آنى كه بدون استعداد و آمادگى از اين دنيا رانده بشويد خود تان آماده بشويد، زاد و مبلغ داشته باشيد، زاد و توشه ايست كه انسان را برساند، بعضىها زاد و توشه با خود شان بر مىدارند وسط راه تمام مىشود، رسيدند نيم از فاصله و مسافت را طى كردند زاد و توشه تمام مىشود، اين زادى است غير مبلغ، زاد و توشه مبلغ با خود تان برداريد كه تا آخرين منزل با شما باشد. اين جمله در واقع دو تا اشاره درش است، هم اشاره ايست در باره ما و هم اشاره ايست در باره ديگران، اشارهاى كه به مااست اين است كه مبادا زندگى دنيا شما را غافل كند، براى اينكه بيدار هم بشويد بهترين راه بيدارى و واعظ اين است يك نگاهى به تاريخ گذشته كنيد. تاريخ گذشته بهترين درسها را به شما مىدهد. گردن كشان، قدرت مندان، فراعنه، جوابره، اكاسبه، قياسره، قيسرها كسراها فرعونها، توابعه، تبعهها، اينها هركدام شان در تاريخ كر و فرى داشتند ولى به هنگام كه فرمان الهى صادر مىشد مثل يك پر كاه در مقابل يك توفان، هيچ قدرت مقاومت نداشتند، هيچ. اين بهترين واعظ است براى شما، حالا كه اين چنين است شما قبل از آنى كه ببرند تان را خود تان روح و جان تان را از اين دنيا خارج كنيد، و زاد و مبلغ و توشه مبلغ هم آماده كنيد. و با آن به سوى خدا برويد. اين يك هشدارى است به ما غافل نشويم، طبيعت زندگى دنيا غفلت آور است. مثل اين داروهاى مخدر، اصلاً دنيا تمام عالم هم دنيا مخدر است، و من ديدهام اشخاصى كه مبتلا مىشدند به خوردن ترياك و امثال اينها كه خود شان را انتحار كنند در واقع، اينها يك حالت گيجى و خوابى بهشان دست مىداد، براى اينكه اين جذب بدن شان نشود اين سم، اينها را دست شان را مىگرفتند و دور حيات بيمارستان مىچرخاندند و سيلى به شان مىزدند سيلىهاى محكم، كه اينها بيدار
بشوند خواب شان نبرند، طبيعت زندگى دنيا همين است مسموم مىكند فكر انسان را، خواب آور مىكند مخدر است، خداوند هم به لطفش مرحمتش گه گاهى سيلىهاى به انسان مىزند. اين سم جذب بدن اين انسان نشود بيدار بشود. اين حوادث كه پيش مىآيد اينها الطاف خفيه الهيه است، براى بيدار سازى انسان. بايد بيدار بود. بيدارى هم جز به مراقبت مرتب ممكن نيست، نكند شب و روزى بر ما بگذرد كه از خود مان و از نفس مان و از صفات نفسانى مان غافل بشويم كه اگر يك روز غافل بشويم عقب مىافتيم، اين محاسبه و مراقبه نفس را فراموش نكنيد. اين يك سمت قضيه است. سمت دوم هم اين است كه اگر ظالمان و ابر قدرت و جنايت كاران در دنيا كر و فر پيدا كردند مرعوب و مأيوس نشويد، براى اينكه قبل از آنها اقوام قوىترى بودند خداوند وقتى يك بلا را بر سر شان مسلط كرد عرض كردم مثل يك پر كاه در مقابل يك طوفان سهمگين كارى نتوانستند بكنند. اين آمريكاى كه ابر جنايت كار اين دنياى امروز ما است ديديم در مقابل يك مسئله بمب گذارى چه قدر آسيبپذير بود. مقارن همان ايام يك طوفانى آمد چه رقم تمام بسيارى از شهرهاى آنها را بهم ريخت، خوب اگر به اين طوفان دستور بدهد مثل آن طوفان قوم عاد و ثمود «سخرها عليهم سبع ليال و ثمانية ايام فطر القوم فيها سرعاً كأنهم اعجاز نخل خاوية ن هفت شبانه روز، يا شب و شش روز بر آنها مسلط بشود و انسانها را مثل يك پر كاه به آسمان ببرد، چه كار مىتوانند در مقابلش بكنند. پس بنابراين از كر و فر و اينها هم مرغوب نشويد و نترسيد تكيه بر خدا كنيد در مقابل آنها بايستيد. اين روزها فشار تبليغاتى اين ابر جنايتكاى خيلى نسبت به مسلمانان و مخصوصاً جمهورى اسلامى ايران خيلى فشار تبليغاتى شان سنگين شده بعضىها مرغوب ممكن است بشود نه نبايد مرغوب باشند. ما اگر وظيفه مان را انجام بدهيم مولاى ما، خداى ما حافظ است. نگهبان است. تكيه گاه ما جاى ديگر است. به هرحال در اين باقى مانده از ايام تحصيلى يك خورده ايبايد كمربندها را محكمتر بست و آمادگى بيشتر پيدا كرد مباحثات تان را از همين امروز شروع كنيد مطالعات تان را شروع كنيد، نگوييد ديگر يك هفته هم همينطور حالا دست و پاى ما گرم بشود و راه بيفتيم و وقت به اين آسانى از دست ندهيد اميدوارم خداوند به همه شما توفيق بدهد. حديثى كه نقل كردم جلد هفتاد و چهار بهار است چاپهاى بيروت، چاپهاى ايران هفتات و هفت است، صفحه صد و هشتاد و يك.
و اما مسئله فقهى كه داريم مسئله دوازدهم است از مسائل ما يثبت به الزنا، و در واقع اين مسئله دنباله مسئله چهار شاهد است، گفتيم با چهار شاهد يثبت الزنا باشرائط كه قبلاً گفته شد، و اين مسئله دوازدهم دنباله همان مسئله چهار شاهد است. ياد تان باشد. اين مسئله در خودش چهار تا فرع دارد من مىخوانم متن مسئله را از تحرير الوسيله اين عبارت تحرير و اين چهار تا فرع را در عبارت تحرير از هم جدا مىكنيم دراول مسئله دوازدهم مىفرمايد «لو حضر بعض الشهود و شهد بالزنا» بعضى از شهود آمدند و شهادت دادند «فى غيبة بعض آخر» در حالى كه بعض ديگر غائب اند، «حد من شهد للفرية» آنى كه شهادت داده بقيه نيامدهاند حد برش جارى مىشود چرا؟ «للفرية» چون قذف كرده «و لم ينتظر مجىء البقية» اگر گفت فردا مىآيند بقيه، عصر مىآيند، دو ساعت ديگر مىآيند، نه انتظار نمىكشيم. «و لم ينتظر مجىء القبية لاتمام البينة فلو شهد ثلاثة منهم على الزنا» سه نفر شهادت به زنا دادند «و قالوا لنا رابع» نفر چهارمى داريم «سيجىء» مىآيد به زودى، امروز يا فردا «حدو» آن سه نفر، حد بر آنها جارى مىشود. اين فرع اولى است كه در اين مسئله دوازدهم است.
«نعم» در واقع اين را بشكافى معنيش چه است؟ معنيش اين است شهود وحدت زمان لازم دارد، ازش وحدت زمان استفاده مىشود، كه بايد در زمان واحد بيايند و شهادت بدهند، اگر در ازمنه متعدده بدون ممنوعيت فايدهاى ندارد. وحدت زمان شرط است، حالا بايد ببينيم وحدت مكان هم شرط است يا وحت مكان شرط نيست. فعلاً وحدت زمان است «نعم» مىخواهد بگويد قبلاً بگويم روح مسئله چه است؟ «نعم» فرع دوم است، مىخواهد بگويد اين وحدت زمانى كه ما مىگوييم وحدت دقى عقلى نيست، يك وحدت عرفى است، بنابراين اگر اولى و دومى و سومى آمدند تا اينها تمام شدند يك وقت ديدى آن هم از در وارد مىشود، سلام عليكم و آمد شهادت داد، وحدت عقلى نبود اما وحدت عرفى بود، اين نعم مىخواهد بگويد وحدت عرفى كافى است، «نعم لا يجب ان يكونوا حاضرين دفعتاً» همه شان حاضر باشند در مجلس، نه. «فلو شهد واحد» تا اين شهادت مىدهد «و جاء الاخر
بلافصل» آن هم بدون فاصله آمد «فشهد و هكذا» وهكذا يعنى چه؟ يعنى سومى هم بعد از يك دقيقه آمد، چهارمى هم تا اين شهادت داد، آن تا آن شهادت داد او سلام كرد وارد شد، تا آن شهادت داد چهارمى آمد، «ثبت الزنا و لا حد على الشهود» پس تا به اينجا مدعاى تحرير الوسيله اين بود كه اينها بايد زمان زمان واحد باشد، بعداً هم معلوم شد وحدت وحدت عرفى است، نه وحدت وحدت عقلى است كه اينها همه در مجلس جمع باشند.
بعد مىرود سراغ فرع سوم: «و لا يعتبر تواترهم على الشهادة» آيا تواطى بر شهادت هم جزء شرائط است؟ يا اينها قبلاً همديگر را ديده باشند بياييد چهار نفرى برويم، تك تك نرويم، آيا اين لازم است يا نه؟ يك كسى از در وارد شد گفت آقاى قاضى من فلان كس را ديدم زنا مىكرد، هيچ خبر هم ندارد كه ديگرى ديده يا نه، در همين حال ديديم يك نفر ديگر هم وارد شد و يك نفر ديگر هم وارد و يك نفر ديگر هم وارد شد، مثل شهود بر رؤيت هلال، تواطى نكردند تا اين آمد شهادت بدهد كه بابا رؤيت هلال در شب چهار شنبه شد، دومى هم وارد شد، آيا لازم است اينها يك توافق تواطى، نه مراد توطئه آن معنى منفى است، نه يعنى توافق، آيا لازم است يك توافق قبلى باهم كرده باشند؟ يا نه، اين خودش را تك و تنها مىدانست خبر هم نداشتند كه تنها را كتك مىزند، گفت من برويم شهادت بدهم دومى هم خودش تنها مىدانست، آمد سومى، چهارمى، همه اينهاى كه خود شان تك و تنها مىدانستند آمدند و چهار تا كامل شد، آيا اين اشكال دارد، ايشان مىگويند «و لا يعتبر تواطيهم على الشهادة» نه توافق قبلى شرط نيست «فلو شهد الاربعة بلا علم منهم بشهادة السائرين» علمى ندارند به شهادت سائرين «تم النساب و ثبت الزنا» نساب تمام، زنا هم ثابت مىشود. خوب اين هم.
و اما فرع چهارمى كه اينجا مىآيد ما چهار فرعش كرديم جدا كرديم كه روشن باشد، «ولو شهد بعضهم بعد حضورهم جميعاً للشهادة و نكل بعضهم» يعنى اگر اينها باهم توافق كردند، چهار تايى گفتند برويم شهادت بدهيم، سه نفر در مجلس شهادت دادند، چهارمى گفت مثل اينكه من دارم به شك مىافتم، يك مرتبه شكى گرفت و گفت من شهادت نمىدهم، «شهد ثلاثة ونكل واحد» نكول از آن توافقى كه بود، نه اينكه شهادت داد و برگشت، شهادت دادن و برگشتن آن يك بحثى است كه بعداً مىآيد. فعلاً توافق كرده بودند بروند شهادت بدهند چهار تايى، سه تا شهادت چهارمى نكول كرد، گفت من واقعش اين است فكر هايش را كردهام ديدم نه، يقين كالميل فى المكحلة ندارم، در اينجا هم آن سه نفر را حد مىزنند، نمىشو بگويند آقا چهارمى چرا نامردى كردى، تو با ما توافق كردى، بيا شهادت بده، چرا در مجلس شهادت مخالفت كردى، نه. حالا كرده ديگر. آن سه نفر حد قذف مىخورند، «ولو شهد بعضهم بعد حضورهم جميعاً للشهادة و نكل بعض يحد من شهد» چرا؟ «للفرية» بخاطر قذف. خوب اين متن مسئله ما روشن شد. اين فروع چهارگانه كه در مسئله دوازده است غالبش واضح است، و مىتوانيم با سرعت رد بشويم، و غالبش هم دليل خاص ندارد، بعضش دليل خاص دارد، يعنى مائيم و اطلاقات، مائيم و عمومات، به بركت عمومات و اطلاقات مسئله را ثابت مىكنيم و پيش مىرويم انشاء الله.
ولى فعلاً مىرويم سراغ فرع اول كه منصوص است ببينيم تكليف اين فرع چه است؟ فرع اول همانطور كه عرض كردم ناظر به وحدت زمان است، بايد زمان زمان واحد باشد، و اين فرع صاحب جواهر مىفرمايد خلافى درش نيست. «قال فى الجواهر بلا خلاف اجده» ما مخالفى نيافتيم در اين مسئله الا يك نفر، «الا ما يحكى عن جامع ابن السعيد» فقط يحيى بن سعيد صاحب كتاب جامع مخالفت كرده گفته وحت زمان شرط نيست. يحيى بن سعيد گفته ايشان مىگويد يحكى. حالا من عين عبارت يحيى بن سعيد را بخوانم در جامع كه صاحب جواهر مثل اينكه مستقيماً از جامع ابن سعيد نقل نكرده يحكى مىگويد، عبارت جواهر هم جلد چهل و يك است صفحه سه صد و چهار. مىرويم سراغ عبارت يحيى بن سعيد ببينيم چطورى است مثل اينكه عبارتش يك ابهام مختصرى دارد كه ايشان در اين مسئله مخالف است يا مخالف نيست، عبارتش اين است «قال» اين عبارتى است كه از سلسله الينابيع الفقهيه نقل مىكنيم «سلسلة الينابيع الفقهية» جلد بيست و سه صفحه دويست و سيزده. متن كلام يحيى بن سعيد اين است «و ان شهد ثلاثة فى وقت» سه نفر امروز كه روز دو شنبه است، روز چهار شنبه است آمدند شهادت دادند، «ثم تم العدد فى وقت آخر» يا عصرى
يا فردا نفر چهارم آمد، «تم، ثم تم العدد فى وقت آخر ثبت الزنا» خوب اين عبارت ابهامى كه ندارد خوب است. مىگويد عدهاى در وقتى و عدهاى در وقت ديگر با صراحت تعدد وقت مىگويد، ثبت الزنا، «و روى» اين ذيل كلام ابن سعيد است «و روى لا نظرة فيه» روايتى داريم كه انتظارى نيست «لا نظرة فيه» يعنى در حد انتظارى نيست، «و يحدون» حد جارى مىشود بر آن سه نفر، اين را بعنوان روى مىگويد، «و تدرء الحدود بالشبهات» اين هم دليل ديگر، حالا اين چه است يحيى بن سعيد مىخواهد از حرفش بر گردد، «روى اين مسئله» بنابراين «تدرء الحدودو بالشبهات» ما حد جارى نكنيم؟ يا نه اين دنباله روى است، قيل، يعنى بعضىها اينطور گفتهاند آقا ما قبول نداريم. ببينيد عبارت يحيى بن سعيد اين قدر هم واضح نيست. صدر كلام فتواى صريح داده است، و اينكه اگر سه نفر در وقتى و يك نفر در وقت ديگرى بيايند، اين قبول مىشود. (سؤال:...؟ جواب: حالا آن وقت اين دو احتمال دارد، يكى اين رُوِىَ كه مىگويد، اين دنباله روى باشد معنيش اين است قولى است، و من آن قول را قبول نداريم. يك احتمال هم اين دارد چون رُوِىَ يك روايت داريم ما در شك ميفتيم بنابراين تدرء الحدود بالشبهات، آن وقت فتوا ذيل باشد يعنى تدرء الحدود بالشبهات فتواى يحيى بن سعيد باشد. ولو بيشتر معنى اول در ذهن من مىآيد از كلام سعيد، ابن سعيد، همان چيزى كه صاحب جواهر فهميده، كه ايشان فتوايش تعدد وقت است. ولى ذيل عبارت او خالى از يك خورده ابهامى نيست كه اين تدرء الحدود بالشبهات، اين فتواى آن است يا اين حكايت است نقد است. بهرحال اين ابن سعيد است، اين هم كلامش با اين ابهامكى كه برش حاكم است. «ولكن من العجب» اينكه مرحوم شيخ در خلاف هم جزء مخالفين است. و صاحب جواهر اصلاً اعتنايى و نقلى از شيخ نكرده، يك مخالف ديگر هم در اين مسئله است، من عبارت خلاف را بخوانم كه معلوم شد از يحيى بن سعيد قوىتر شيخ طوسى رضوان الله تعالى عليه در خلاف هم مخالف در اين مسئله است. (سؤال:...؟ جواب: دارد ثبت الزنا نه ثبت الحكم، ثبت الزنا، عبارت يحيى بن سعيد ثبت الزنا است نه ثبت الحكم، يعنى حكم قذف). حالا عبارت شيخ در خلاف را دقت كنيد ما از كتاب الحدود مسئله سى و يك نقل مىكنيم، مىفرمايد «اذا تكامل شهود الزنا فقط ثبت الحكم بشهادتهم سواء شهدوا فى مجلس واحد او مجالس» اين چه است؟ اين تعدد زما نيست؟! «سواء شهدوا فى مجلس واحد او مجالس» بعد مىگويد «و به قال الشافعى و قال ابو حنيفة ان كانوا شهدوا فى مجلس واحد» ابو حنيفه گفته ان كانوا، شافعى مثل ما است، مىگويد وحدت مجلس شرط نيست، «ان كانوا» ولى ابو حنيفه مىگويد «قال ابو حنيفة ان كانوا شهدوا فى مجلس واحد ثبت الحد بشهادتهم» حد ثابت مىشود. «و ان كانوا شهدوا فى مجالس» يعنى چه؟ يعنى در مجالس متعدد اينها شهادت دادند، دو تا اين مجلس، دوتا آن مجلس، سه تا اين مجلس يكى آن مجلس، «فهم قذفه» يعنى چه هم قذفه؟ يعنى اينها قاذف حساب مىشوند، چون در مجلس متعدد بوده، «يحدون» «فهم قذفة يحدون» اينها قاذف حساب مىشوند و حد جارى مىشود.
حالا آيا شيخ طوسى در اين مسئله مخالف است يا نه؟ تعدد مجالس لازمهاش تعدد زمان است ديگر، چطور مىشود مجالس متعدد باشد و زمان متعدد نباشد، بنابراين ظاهر تعدد مجالس تعدد ازمنه است، بنابراين شيخ طوسى را مىشود جزء مخالفين شمرد، ولو اينكه اسم مخالف بر او نگذاشتهاند، مگر در يك فرض نادرى، كه زمان واحد باشد عرفاً مجالس متعدد باشد. منتها اين فرض نادرى است، كأن قاضى و شهود باهم دارند راه مىروند، آمدند در اين اطاق دفتر اداره، يك شان شهادت داد، بعد گفتند اينجا سرد است، بفرماييد آن اطاق، رفتند آنجا دومى شهادت داد، بعد گفتند اينجا هم سر و صدا خيلى است، برويم آن اطاق، راه افتادند اطاق سوم، سومى آنجا شهادت داد، چهارمى در اطاق ديگر شهادت داد، كه زمان واحد عرفى است مكانها متعدد است. شيخ طوسى اين را مىخواهد اشكال كند؟! اين فرض نادر را، يا ظاهر از تعدد مجالس، تعدد زمان است، يعنى امروز اينها آمدند شهادت دادند صبح، عصر آنها آمدند مجلس متعدد بود، بتعدد الزمان، نه بتعدد المكان، بتعدد مكان يك فرض نادر مىشود كه قاضى و شهود و متهم راه بيفتند همراه هم در اطاقها دارند مىروند و پشت سر هم شهادت مىدهند، اين يك فرض نادرى است ما بخواهيم. (سؤال:...؟ جواب: تفرقه بين شهود را، تفرقه بين شهود اينجا نيست بحثش، بحثش را كردهام). (سؤال:...؟ جواب: فرض نادر است، چون اينها اول گفتهاند تصريح كردهاند، گفتهاند تفرقه قاضى نبايد بيندازد، بعد تفرقه بيندازد، اول اينها در مجلس واحد جمع بشوند و شهادت
بدهند، تفرقه بعد است، توجه داريد آن براى احتياط است، فرضاً در همين مسئله تصريح كردهاند، كه اول يجتمعون فى مكان واحد و يشهدون فى زمان واحد يشهدون، و بعد احتياط اين است كه قاضى بين اينها تفرقه بيندازد و جدا جدا هم از ايشان سؤال كنند براى اطمينان بيشتر). بنابراين آنچه ما مىفهميم اين است اگر آن طور تفرقه هم كه شما مىگوييد درست باشد، آن تفرقه هم لازمهاش تفرقه در مكان و زمان هردو است. (سؤال:...؟ جواب: نه بنا شد اينطورى اگر بخواهد جداگانه برود ازش تحقيق كند زمان مىبرد، بايد سؤال از ايشان بكند، از خصوصيات سؤال كند، كه بود كجا بود، كى بود، چه وقت بود، روز بود، كجا بود تفرقه در شهود براى جزئيات است، تفرقه درشهود براى تحقيقات در جزئيات است، آن باعث تعدد زمان مىشود). (سؤال:...؟ جواب:....) خلاصه آنچه ما از كلام شيخ طوسى مىفهميم اينكه گفته مجالس متعدد است، يعنى متعدده به حسب زمان، نه متعدده به حسب مكان، بنابراين علاوه بر يحيى بن سعيد بنظر مىرسد شيخ طوسى هم در اين مسئله مخالف باشد. ظاهر عبارتش در خلاف اين است. بسيار خوب حالا آمديم يك مخالف فكر كرديم دو مخالف ولى مسئله شهرتش بر چه است؟ براين است كه مجلس واحد معتبر است، مجلس بايد مجلس واحد باشد، اين معتبر است، يعنى از نظر زمان ببخشيد زمان واحد معتبر است، شهرت اين است.
حالا برويم سراغ ادله، البته اگر ما دليل خاصى در اين مسئله ندارشتيم نمىگفتيم اين را، اطلاقات نمىگويد مجلس واحد باشد مكان واحد باشد، زمان واحد باشد، اطلاقات مىگويد «اذا شهد اربعة» «لو كنا مع الاطلاقات» اگر ما بوديم و اطلاقات چه مىگفتيم؟ ما مىگفتيم نه وحدت زمان شرط است، نه وحدت مكان شرط است، ولى در اينجا دو تا حديث داريم، دو دليل خاص داريم كه آن دو دليل خاص ما را در فشار مىگذارد، و مشهور هم به اين دو دليل خاص عمل كردهاند، و آمدند و فتوا دادهاند به اينكه وحدت زمان شرط است. اين دو تا يك روايت سكونى است، روايت هشت باب دوازده است، فراموش نكنيد، هشت، باب دوازده، روايت سكونى است، «عن على عن جعفر عن ابيه عن آبائه عن على عليه السلام» باب دوازده از ابواب ما يثبت به الزنا» ابوابى كه يثبت به الزنا،....؟ آن روايت هم مال عباد بصرى است، هردو روايت ازنظر سند اشكال دارد، اين را من مىگويم كه رويش مطالعه كنيد براى جلسه آينده، مايكبار برويم ميدان سكونى، و اين سكونى كه اين همه جا بحث است، هى نسيه صحبت كرديم مىخواهيم نقدش كنيم، سكونى آيا واقعاً ضعيف است، قوى است، عدهاى تضعيفش كردهاند، عدهاى تقويتش كردهاند، و در فقه هم از اول تا آخر فقه آن قدر روايت دارد اين سكونى، ببينيم اين روايت، و ساير روايات سكونى قابل قبول است يا قابل قبول نيست؟ ما معمولاً ترديد مىكنيم در رواياتش، ولى بعضى از آقايان مىگويند خوب يك خورده بيشتر رويش صحبت كنيد، اين منابع رجال را ببينيد در باره سكونى. در باره عباد بصرى هم خود عباد آدم موثوق بهى است، ولى در سلسله سند روايت بعضىها قرار دارند كه آنها زير سؤال هستند و نمىشود نجات شان داد، نه اين نامى است در سلسله سند كه آن مجهول الحال است، حالا اين دو تا روايت را متناً سنداً دقيقاً مىبينيد براى ظاهراً يك شنبه چون شنبه به مناسبت اربعين مرحوم آية الله العظمى آقاى حاج شيخ هاشم آملى رضوان الله تعالى عليه گفتند اعلام تعطيل كردهاند.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...