شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب حدود و تعزيرات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 97
متن
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين لا سيما بقية الله المتنظر ارواحنا له الفداء و لعنة الله على اعدائهم اجمعين الى يوم الدين و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم
چون امروز روز آخر بحث قبل از ماه مبارك رمضان است، من يك اشارهاى و تذكرى به مسائل تبليغاتى عرض كنم، بعد هم مسئله يازده را بايد تمام كنيم و اول مسئله دوازده بماند. من ميل داشتم تا آخر هفته مباحثه را مىداشتيم ولى دادن شهريه همان و تعطيل دروس هم همان، ولذا چارهاى نيست كه بايد امروز را روز آخر تلقى كنيم.
در مسئله (سؤال:...؟ جواب: شما آن جوابى را كه من بهتون ياد دادم اگر مىگفتيد آن جواب، «الامور موهونة باوقاتها» اين جمله را فراموش نكنيد). بسيار خوب من براى مسائل تبليغاتى شما را توجه مىدهم به آن حديث معروفى كه از على عليه السلام نقل شده، كه فرمود «قوام الدين و الدنيا باربع» تمام دين و دنياى مردم بر چهار پايه است، «قوام الدين و الدنيا باربع عالم ناطق مستعمل لعلمه» حديث عيناً اين است يا تقريباً چنين است حالا من از حفظ مىخوانم. «عالم ناطق مستعمل لعلمه و جاهل لايستنكف ان يتعلم و غنى لا يبخل بمعروفه و فقير لا يبيع آخرته بدنياه» در واقع بعد معنوى و بعد مادى در اين حديث جمع است، بعد معنوى جامعه علم است، عالم است، و بعد مادى اموال و ثروتها است. در بعد معنوى عالم بايد دو صفت داشته باشد تا بتواند رسالت خودش را انجام بدهد، يكى عالم ناطق بودن، و ديگرى مستعمل علم بودن. عالم خاموش مانند صندوقه مملو از جواهراتى است كه درش بست، و راهى به درون آن نيست. گنجى است كه دست رسى به آن نداشت. مفتاح اين گنج علم نطق است، بيان است، تمام طلاق و اهل علم در اين عصر و زمان به عقيده من بايد مجهز به صلاح بيان و قلم باشند، اين دو شمشير است در دست اهل علم، نگوييد آقا بعضىهاى استعداد بيان دارند بعضى ندارند بعضى استعداد قلم دارند بعضى ندارند، قبول دارم تفاوت مراتب است، همه استعدادهاى شان مثل هم نيست، ولى همه مىتوانند در حدى با اين دو صلاح مجهز بشوند و حوزههاى علميه هنوز براى خود شان برنامهاىتر تجهيز طلاب در اين دو قسمت ندارند، واقعاً يك مركزى هنوز بوجود نيامده كه فن خطابه و سخنرانى را به شما ياد بدهد، يا فن نويسندگى را ياد بدهد، و اين جزء برنامه آينده حوزه انشاء الله هست و خواهد بود غير از ريشته تخصصى تبليغ بايد بطور عموم و در سطح عموم هم فنون تبليغ ياد داده شود، و فنون نويسندگى هم در حد معقولى به همه ياد داده شود، و الا علماى بسيار بزرگى ما ياد مان است داشتيم كه اينها رفتند و چيزى از آنها نماند، بخاطر اينكه مجهز به قلم و بيان نبودند نه آثار علمى از خود شان گذاشتند، نه شاگردانى را با بيانات شان تربيت كردند، در سطوح خواص و عوام، هيچ كدام، اين خيلى ضايعه است، پنجاه سال شصت سال هفتاد سال، زحمت كشيدند و اينها را با خود به خاك بردند، اين خيلى دردناك است. و سعى هم كنيد تا درس نيمه پائين تريد مجهز به اين دو وسيله بشويد، بالاتر كه آمديد دو تا مشكل پيدا مىكنيد، و نمىتوانيد مجهز بشويد، يك مشكل اين است سنين فراگيرى سنين پائينتر است، انسان اگر از سنين پائينتر شروع كند و بعداً هم تا آخر عمر مىتواند ادامه بدهد، اما اگر رفت سنين بالا، هم خجالت مىكشد هم مقيد مىشود، هم ديگر سخن نمىگويد هم ديگر بله، دست به قلمى نمىبرد. تا زودتر است در اين دو قسمت وارد شويد و يكى مشكل دوم هم انسان هرچه سنى از او مىگذرد گرفتارىهاى زندگيش بيشتر مىشود اين طبيعى است ديگر، يك طلبه مجرد با يك طبله متأهل با كسى كه دو تا بچه كوچك دارد و آن كسى كه يك مشت داماد و نمىدانم عروس و نوه و نتيجه و كتيجه و نمىدانم اين چيزها دارد خوب اينها خيلى باهم فرق دارد نمىرسد. بنابراين تا مىتوانيد مجهز به اين دو سلاح بشويد، و بهترين راهش در مورد بيان همين رفتن به تبليغات است، رفتن به تبليغ براى طلاب لازم است، هم براى ساختن مردم هم
براى ساختن خود شان، حسنش اين هم است مناطقى است كه انسان هيچ مقيد نيست از دهات، روستاها شروع مىشود تا شهرهاى بزرگ و مراكز مهم، انسان ياد مىگيرد فنون سخن گفتن را، دست هم به قلم ببريد جلسات تشكيل بدهيد، چند نفرى باهم جلسه نويسندگى تشكيل بدهيد، آثار نويسندگان خوب را بخوانيد بعد خود تان موضوعات تعيين كنيد يك نفر در جلسه مقالهاى بنويسد و بخواند و ديگران نقد كند، يك نفر منبر برود و ده نفر پنج نفر، سه نفر از دوستان بنشينند و بعد از آن نقد كنند، خوب اين خيلى راحت است تمرين براى فن نويسندگى و تمرين براى منبر. البته فراموش نكنيد هم در منبر هم در نويسندگى، يكى از بهترين طرق براى راه يافتن به اين دو عالم بزرگ خطابه و نوشتن اين است كه انسان پاى سخن يا قلم افراد پر سابقه بنشيند، گاهى گوش دادن به يك منبر خطابهاى يك مرد بزرگ كه سوابقى دارد، فوت و فنهاى كه بكار مىگيرد، به اندازه يك سال تمرين همان يك جلسه اثر دارد، يا مطالعه يك كتاب خوب از يك نويسنده خوب، و آن فوت و فنهاى هنر نويسندگى را كه بكار مىگيرد به اندازه سالها ممكن است اثر بگذارد، بهرحال تجهيز در اين دو قسمت به عقيده من امروز جزء واجبات عينيه است نه كفائيه، چون من به الكفايه نداريم، كم است.
در باره مسئله نويسندگى من اين جمله را عرض كنم بعد تكميل كنم كلام مولا على عليه السلام شرح كلام مولا را. اگر بخواهيد، ببخشيد گويندگى خطابه، بخواهيد خطيب خوبى باشيد، بايد اين دو كار را كه مىگويم انجام بدهيد، يك دفترى داشته باشيد هر مسئله خوبى گير تان مىآيد در آن دفتر بنويسيد. حديث جالبى، تفسير جالبى در باره آيهاى، يك نكته اجتماعى خوب، نكته تاريخى خوب، مسئله انتقادى خوب، شعر خوب، نثر خوب، پراكنده، هرچيز خوبى مخصوصاً در باب احاديث ناب، آموزنده، گوشه و كنار مطالعه مىكنيد از اين و آن مىشنويد، منابع اصيل را مطالعه مىكنيد، يادداشت كنيد، اين مىشود يك منبعى براى شما در نكتههاى آموزنده، حتى از معاصرين خود تان حتى از حالات علما، چيزهاى نكتههاى خوبى مىشنويد امروز ياد تان است فردا ياد تان مىرود، يادداشتش كنيد، اگر هم يك جا ثبت است آدرس بدهيد، اشارهاى كنيد و آدرس بدهيد، اين يك كارى كه بايد كرد. كه انسان يك ذخيرهاى از نظر اين مسائل دم دست داشته باشد. دوم هم هروقت مىخواهيد سخنرانى كنيد خطابهاى، منبرى، حتماً قبلاً بنويسيد، حالا تمامش مىنويسيد، عصارهاش مىنويسيد، خلاصهاش مىنويسيد، ننوشته نرويد بالاى منبر مشغول خطابه نشويد، اين نوشتن دو فايده بزرگ دارد، اولاً يك نظم مىدهد به خطابه شما، و سلطه مىدهد انسان مسلط بر سخن بودن، خيلى مهم است، بعضىها مىروند منبر آدم مىبينند دست و پايش را گم كرده اين طرف مىزند آن طرف مىزند، مسلط نيست، يك كسى مىبينى مسلط است مهار مطلب دستش است اين طرف، آن طرف مىبرد، قبلاً مطالعه كنيد يادداشت كنيد، اين سلطه دارد، و بخاطر اين سلطه خوب از آب در مىآيد. اين يك فايدهاش است، نظم و سلطه و اعتماد به نفس و مهار كلام در دست داشتن، اين يك فايده، يك فايده هم اين يك ذخيره براى شما مىماند، خود اين يك ذخيره است، من مىشناسم بعضى از مدرسين را كه سالها سخنرانىها داشتند، شايد مثلاً شصت هفتاد تا دفتر از نوشتههاى آن ساليان دراز سخنرانيهايش بود، اين منبع است، شما هم، مثلاً يك بحث وارد مىشويد بحث را منظم وارد بشويد، امروز مىخواهيد امر به معروف صحبت كنيد، فردا نرويد سراغ جهاد پس فردا سراغ معاد، ريشته امر به معروف را بگيريد، فوائد امر به معروف، آثار ترك امر به معروف، شرائط امر به معروف، نتائج امر به معروف، داستنهاى كه است، آياتى كه است رواياتى كه است، يك ريشته را به يك جاى برسانيد، بعد برويد سراغ بحث جهاد. بعد برويد سراغ بحث تقوا، بعد برويد سراغ بحث معاد، بعد برويد سراغ بحث تهاجم فرهنگى، يك مسئله را بگيريد و اين را هم در دفاتر تان بطور منظم داشته باشيد، وقتى كه داشتيد خيلى راحت مىتوانيد، آن وقت فايدهاش اين است، من بيش از چهل سال شايد خوب در اين وادىها زحمت مىكشيديم كار مىكرديم و منتها من يادم است هيچ وقت در دوران ايام تحصيلى ما مطالعهاى براى خطابه نمىكردم، مطالعهام آنجاى بود كه مىرفتم براى تبليغ، از وقت هم استفاده مىكردم، آنجا مشغول مطالعه مىشدم يك منابعى همراه خود مان مىبرديم. آن وقت دفعه دوم اگر مىخواستم همان سخنرانى را در جاى ديگر بكنم، آن را مطالعه مىكردم يك چيزى اضافه مىكردم، يعنى يك زمينهى آمادهاى داشتم مطالبى آماده، يك مشت ديگر هم بهش اضافه مىشد، كاملتر مىشد، دفعه سوم باز كاملتر مىشد، اين پخته و پختهتر مىشد.
و اين نكته را هم توجه داشته باشيد فن خطابه و نوشتههاى در سطح عموم، اين بايد بر خلاف آنچه بعضىها گفتهاند بايد حتماً با مسائل خطابى همراه باشد، اينها عوام فريبى نيست، اين كاريست كه قرآن كرده، مردم بيشتر وجود شان عاطفه است، بايد مسائل عاطفى بيايد در كار، بايد با مردم سخن بگوييد، از سخنرانى پسند و اينكه انسان چشمش را بگذارد روى هم و همينطورى سخنرانى بكند مثل كه روى نوشتهاى مىخواند، از اينها بپرهيزيد، با مردم حرف بزنيد، داريد صحبت مىكنيد، مخاطب داشته باشيد، و از مسائل عاطفى استفاده كنيد، مسائل استدلالى علمى سنگين را آميخته كنيد با ضرب الامثالى كه قرآن دارد، قرآن چه قدر ضرب المثل دارد؟ و اين مثالها مثالهاى حسى لطيف مىكند، گاهى هم خيلى مسئله را خوب جا مىاندازد، قرآن چه قدر امثال دارد، به عقيده من هيچ الگوى براى فن خطابه و نويسندگى بهتر از قرآن مجيد و نهج البلاغه نيست. گاهى خطاب مىكند يا ايها الناس يا ايها الذين آمنوا، گاهى تهديد مىكند گاهى بشارت مىدهد گاهى مثال مىزند، گاهى داستان انبياء را ذكر مىكند، گاهى داستنا گذشتگان را ذكر مىكند، گاهى دست نوازش بر سر و روى مردم مىكشد «يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله يغفر الذنوب جميعاً» همه فنون را بهم مىآميزد، تا جا بيفتد، بهترين الگو قرآن است، بهترين الگو نهج البلاغه است، خطبههاى پيغمبر است، و اين جمله را هم عرض كنم بپرهيزيد از سخنرانىهاى طولانى، سخنرانىهاى طولانى اشتباه است خسته كننده است، اگر بخواهيم يك معيارى تعيين بكنيم مىگوييم حد اقل نيم ساعت حد اكثر سه ربع ساعت، تا چه سخنران ماهرى باشد كه يك ساعت سخنرانى كند و مردم خسته نشود، آن در شرائط استثنايى است، منتها فشردهتر پر مطلبتر، توجه فرموديد؟ على كل حال عالم، ناطق، بعدش مستعمل لعلمه، مهم اينجا است، بايد علمش رابكار بگيرد، خودش عمل كند، مردم اين را مىخواهند از ما، مردم مىخواهند ببينند آيا من اين سخن خودم را باور دارم يانه؟ گاهى بعضىها ديدم با وسواس مىآيند سؤال مىكنم مىگويند آقا ما يك سؤالى داريم اشكالى داريم ولى حضرت عباسى آن چيزى كه خود تان باور داريد جوابش به ما بدهيد، باور تان را بگوييد، تا خود گوينده باور نكند كلامش را نبايد انتظار داشته باشد ديگران باور كردهاند، «شهد الله انه لا اله الا هو» اول خود خدا شهادت به يگانگيش مىدهد، بعد مردم را دعوت به توحيد مىكند، «و الملائكة و اولوا العلم آمن الرسول بما انزل اليه من ربه» بعدش مىگويد «و المؤمنون» «آمن الرسول بما انزل اليه من ربه» اول خود پيغمبر، اولين مؤمن خود پيغمبر، خوب از كجا بفهمم بنده و شما به سخنان مان ايمان داريم؟ از كجا؟ از عمل مان، اگر عمل مىكنيم معلوم مىشود باورش داريم، اگر عمل نمىكنيم معلوم مىشود باورش نداريم، شما مىگوييد اين داروى شفابخش است، من هم طبيبم، مردم حق دارند بگويند ايها الطبيب چرا خودت از اين داروى شفابخش نمىخورى، اگر اين دارو شفا بخش است اول خودت، چرا اول خودت اين داروى شفابخش را ازش استفاده نمىكنى؟ توجه مىفرماييد؟ اين مسئله يك مسئله روشنى است كه بايد آقايان توجه داشته باشند، چيزى كه نفوذ سخن و بيان و قلم را در دلها تضمين مىكند عمل گوينده و نويسنده است به آن، كه اگر عمل كند.
در اينجا مطلب خيلى زياد است، سخنان بسيارى است، از مسائلى كه خيلى بايد بهش توجه داشته باشيد مسئله تهاجم فرهنگى است، مسئله ايجاد اختلافاتى است كه دارند بين ما ايجاد مىكنند، انسجام، وحدت، بين همه، حوزه، دانشگاه، قشرهاى مختلف مردم، همه همه، اين ايجاد انسجام، چيزى مهمى است، مناطقى كه مىرويد غالباً يك اختلافات محلى است، هميشه مافوق اختلافات محلى باشيد، هيچ وقت الت دست اختلافات نشويد كه آبروى شما هم مىرود و تمام زحمات شما هم برباد خواهد رفت، مافوق اختلافات، مثل يك پدر كه بچه هايش باهم دعوا مىكنند، اگر طرف اين بچه و آن بچه را بگيرد كار خراب است، از آن بالا خوب بچه دعوا دارد ديگر، مردم بعضىهاى شان حال بچه دارند، الكى دعوا گاهى مىكنند اختلاف دارند، بايد مثل پدر بالاى سر اينها محبت كنيد دعوت به وحدت، اتحاد، و خود مان هم بايد عامل وحدت و اتحاد باشيم، عامل اختلاف نباشيم، در مقابل تهاجم فرهنگى، در مسائل مربوط به نظام جمهورى اسلامى بى تفاوت نباشيم، عقيده شخصى من خودم را مىگويم، عقيدهام اين نيست كه به مردم بگوييم هيچ مشكلى نيست، اگر بگوييم هيچ مشكلى نيست، حرفهاى ديگر مان را هم باور نمىكنند، بگوييم مشكل است ولى اين مشكلات را بايد حل كرد، ما كه نمىگوييم بعد از پنجاه سال حكومت طاغوت يا دو هزار و پنج صد سال حكومت آنها، الآن هيچ مشكلى ما نداريم، ولى بالاخره حكومت اسلامى برنامه ايست الهى، دشمن هم از اطراف ما را گرفتهاند، جنگ هم داشتيم، مشكلات ديگر هم داشتيم، ما نمىگوييم تنگناها نيست، مشكلات نيست، ولى مىگوييم بايد مشكلات را حل كنيم ديگر، و اين نظام اسلامى را حفظ كنيم، تعصب هم به خرج نمىدهيم بگوييم هيچ خبرى نيست، چرا؟ خوب مردم الآن يك مشكلات مختلفى دارند در سطوح مختلف، اما عاقلانه اين است دست به دست هم بدهيم مشكلات را حل كنيم، اين نظام اسلامى را حفظ كنيم، و فراموش هم نكنيم كه در بيرون مملكت ودر داخل مملكت دشمنان ما هم مراقب اند و به هر بهانهاى هم مىخواهند ما را حت فشار قرار بدهند، يك مسئله سلمان رشدى را ببينيد چه كارش كردند، چه قدر بهانه كردند، و من خيلى لذت بردم از اين عكس العملى كه اخيراً رهبر بزرگوار انقلاب در مسئله سلمان رشدى اينها هى به ما مىگويند هيچ چه نگوييد راجع به سلمان رشدى، وقتى چيزى هم نگوييم ما را ول نمىكنند، باز هم آن را مىگويند، ما بايد برسيم به آخر، نه خير بايد كشته بشود زودتر هم بايد كشته بشود حرفى هم نيست، حالا كه شما حاضر نيستيد ملايمت ما را هم بپذيريد باز ولكن ما نيستيد خوب ما هم مىزنيم آن طرفش، شما بكشيد ما هم مىكشيم تا ببينيم به كجا مىرسد، و باز هم به نفع ما است، بگذاريد در دنياى اسلام مشهور بشود كه واقعاً ايرانىها علماى ايران رهبر ايرانىها دفاع دارند مىكنند از قرآن و پيغمبر و پايش هم ايستادهاند و حاضر اند خيلى از منافع مادى شان را هم از دست بدهند در اين رابطههاى كه با دول دارند بخاطر حفظ اين اصول. (تكبير حضار).
به هرحال من اجازه مىخواهم كه كوتاه كنم يك مقدار بحث را هم مىگذارم براى امروز عصر و اين بحث مسئله يازده امروز يك تكهاى دارد كه بايد انشاء الله اين تكه تمام بشود و فكر مىكنم مىتوانيم تا آخر وقت، بحث كوتاه است عوضش كنيم.
برگرديم به بحثى كه داشتيم، صحبت در مسئله يازده فرع دومش بود، فرع دوم اين بود كه اگر جزئيات بيان شد بايد توافق در جزئيات داشته باشند، و اگر اختلاف در جزئيات داشته باشند، شهادت شهود قبول نمىشود، اين بگويد روز شنبه، آن بگويد روز جمعه، اين بگويد فى مكان كذا، آن بگويد فى مكان آخر، اين بگويد مزنى بها اين بوده، آن بگويد مزنى بها ديگرى بوده خوب اين شهادت نيست. گفتيم قضايا قياساتها معها، شهادت بر امر واحد بايد باشد، امر واحد نيست. واضح است. علاوه براين استدلال به يك روايت هم شده، امروز مىرويم سراغ آن روايت، روايت موثقه عمار است، «قال سئلت ابا عبد الله عليه السلام» روايت معتبر است، موثقه هم مىگوييم بخاطر عمار ثاباتى است، راوى آخر عمار است، و عمار جزء فتحىها است، معتقد به امامت عبد الله بن افتح بعد از امام صادق عليه السلام و قبل از امام كاظم عليه السلام، به هرحال، روايت معتبر است «قال سئلت ابا عبد الله عليه السلام عن رجل يشهد عليه ثلاث رجال» سه نفر «انه قد زنى بفلانة» با فلان كس فلان زن زنا كرده، «و يشهد الرابع انه لا يدرى بمن زنا» مىگويد نمىدانم با كه زنا كرده، «قا لا يحد و لا يرجم» البته اين مال جايى است كه سه نفر از آنها تعيين مىكنند مزنى بها را، يك نفر مىگويد لا اعلم، يعنى يكى ساكت، سه نفر متكلم، نسبت به مزنى بها، اين خصوصيت، مىگويد قبول نيست، اگر در اين فرع قبول نشود، اگر اختلاف كنند به طريق اولى قبول نمىشود، اين مىگويد بفلانة، آن بگويد بأخرى، وقتى اين سكوت كرده مىگويد زنا كرده به اين زن نمىدانم، شما مىگوييد قبول نيست، اگر بگوييد به آن زن مغاير اين زن به طريق اولى قبول نيست ديگر. وقتى سكوت مىكند از خصوصيت قبول (سؤال:...؟ جواب: چهار شهادت است، نه چهار تا شاهد است، چهارمى مىگويد من خصوصيت اين زن را نمىدانم باشد، مزنى بها خصوص اين زن ديگرى است، اگر اين باشد كه سه تا شاهد دارد چهارمين شاهد نباشد كه اين سؤال نمىكند اما براى چه سؤال بكند، يعنى عمار مىگويد آقا سه تا شاهد قبول؟ خوب سه تا شاهد كه احتياج به سؤال ندارد. سؤال اين است چهار شاهد است هرچهار تا مىگويند زنا، سه تا مىگويند فلانة چهارمى مىگويد نمىدانم، اين بوده، يا زن ديگرى، همين اين روايت اين را مىگويد، مسلم). وقتى در اينجا بگويند پذيرفته نمىشود خوب اگر بگويد حتماً زنا با زن دومى بوده غير از اين، اين به طريق اولى اگر اختلاف بشود پذيرفته نمىشود. پس با يك قياس اولويت از مانحن فيه مىتوانيم منتقل بشويم.
اللهم الا ان يقال حديث شش دوازده از ابواب حد زنا. اللهم الا ان يقال كه نه اصلاً اين حديثى است مربوط به اينكه وقتى چهارم آمد نزد قاضى شك كرد، كه اصلاً زناى واقع شده يا نشده، شك در اصل زنا كرد، البته اين خلاف ظاهر حديث است، ولى بعضى اين احتمال را دادهاند و حديث را از محل ابتلاى ما بيرون بردهاند، «يشده الرابع انه لا يدرى بمن زنا» يعنى مىداند زنا، اما بمن زنا نمىداند. لايدرى بمن زنا، يعنى زنا، ولكن لا ادرى بمن زنا، شخص را تعيين نمىكند. ما حمل كنيم به آنجاى كه لايدرى بالزنا، اصلاً لايدرى انه زنى، اصل زنا را نمىداند، خلاف ظاهر حديث است. قال بعضىها يكى محملى براى اين مسئله گفتهاند، مرحوم شيخ طوسى طبق نقل صاحب وسائل در ذيل همين حديث يك همچنين احتمالى داده كه اصلاً چهارمى شك در اصل زنا دارد، البه اين خلاف ظاهر است. (سؤال:...؟ جواب: طبق حمل شيخ طوسى معنيش اين است سه تا شهادت دادند چهارمى در شهادت مىخواست بدهد شك كرد، يعنى سه شاهد بيشتر نبود، (سؤال:...؟ جواب: همين لايدرى بمن زنا يعنى لايدرى انه زنا ام لا. (سؤال:...؟ جواب: بله اين شهادت نمىگويد خلاف ظاهر است اين را ما هم مىگوييم خلاف ظاهر است. شيخ طوسى همچه حملى كرده، ما هم مىگوييم خلاف ظاهر است. (سؤال:...؟ جواب: حالا اجازه بدهيد من اين حديث را الآن مىرسيم بهش). اجازه بدهيد فرع سادس كه آخرين فرع است اين حديث دو مرتبه بر مىگرديم رويش الآن نياز داريم بهش در فرع سادس.
فرع سادس اين است بعضى ذكر خصوصيات كردند و بعضى مطلق، اين گفت در فلان مكان در فلان زمان، آن يكى گفت آقا گفت زنا مطلق گفت. «احدهما مطلق و الباقى مقيد» بپذيريم يا نپذيريم اين شهادت را، بحسب قاعده بايد بپذيريم، اختلاف نيست، يك نفر آمد گفت «ان هذا زنا» يك ديگر گفت «زنا بفلانة» يكى گفت زنا يوم الخميس يكى گفت زنا، يوم الخميس و سبت هم نگفت، زنا، آيا اختلاف بين اين دو تا مطلق و مقيد باهم اختلافى دارند؟! ندارند ديگر. اين مطلق گفته، آن مقيد گفته، اگر اين طور باشد قاعدتاً بايد بپذيريم، در حالى كه حديث الآن خوانديم موثقه عمار يكى مطلق بود و يكى مقيد بود و مىفرمود «لا يحد و لا يرجم» در اينجا عصاره كنم كلام را. صاحب جواهر يك دقتى كرده در يك نيم خط كه غالباً هم مغفول عنه واقع شده، من دقت ايشان را آنچنان كه فهميدم مىشكافم براى تان، بعد هم مراجعه به كلمات علما بكنيد، اين دقت را من حد اقل در غير جواهر نديدم، لازمه كلامش....؟ اين است، لازمه كلامش اين است اين مطلق و مقيد سه صورت دارد، سه حالت، يك حالت اين است كه اولى بگويد «زنا بفلانة» تقييد كند، بگويد «زنا بفلانة» دومى نفى كند بگويد نه «لم يزن بفلانة» نفى كند، بگويد اين زنا كرده اما با اين زن زنا نكرده، اگراين باشد، اين را قبول داريد كه اين اختلاف است. اين لايقبل، اولى مىگويد زنا بفلانة دومى مىگويد زنا اما فلانة آن شخص نه. اگر اين صورت باشد اينجا اختلاف است لا يقبل.
صورت دوم، اولى مىگويد زنا بفلانة دوم مىگويد لا اعلم، همان كه حديث مىگويد لا اعلم، من مىگويم زنا اما فلانى بودن را لا اعلم، خوب دقت كرديد اولى نفى مىكرد، آن فلانه را، دومى اظهار لااعلم مىكند. اينجا مشمول حديث است. حديث اينجا را....؟ دومى مىگويد لا اعلم، چون عبارت روايت اين بود كه مىفرمود «و يشهد الرابع انه لا يدرى بمن زنا» من نمىدانم، يعنى تأييد نمىكند حرف اينها را كه مىگويند فلانة اينجا هم لا يقبل.
اما حالت سوم اين است اولى بگويد «زنا بفلانة» دوم بگويد «زنا» همين، اين را چرا نپذيريم؟ ببينيد، اولى مىگويد زنا بفلانة فى يوم كذا فى مكان كذا، دومى مىگويد اشهد انه زنا، سكوت مىكند نه نفى مىكند نه لا اعلم مىگويد هيچ چه، فقط مىگويد زنا، ما چرا اين را نپذيريم؟ حرف جواهر اين است ما چرا اين سومى را نپذيريم؟ پس خوب دقت كرديد سه صورت دارد، اولى تعيين خصوصيت مىكند، دومى نفى مىكند، اين لا يقبل، صورت دوم اولى تعيين خصوصيت مىكند دومى لا اعلم مىگويد، باز هم حديث مىگويد لا يقبل، صورت سوم اولى تعيين خصوصيت مىكند دومى سكوت محز است مطلق است، تعيين خصوصيات مزنى بها زمان، مكان سوم مىگويد زنا، نه نفى مىكند نه لا اعلم مىگويد اين سومى را چرا نپذيريم؟ (سؤال:...؟ جواب:...) مطابق اطلاقات كه تا بحال داشتيم، دليل اصلى ما اطلاقات بود، كه مىگفت اذا شهد الشهود چهار نفر شهادت بدهند، اطلاقات اينجا را مىگيرد، كه سه نفر آمدند شهادت دادند زنا بفلانة فى يوم كذا و مكان كذا، چهارمى هم گفت زنا، هيچ چيز ديگرى نگفت، اطلاقات مىگويد اينكه تناقض كه ندارد باهم، مطلق با مقيد كه تناقضى ندارد، بنابراين بپذيريد، چه اشكالى دارد، پس معلوم شد اين فرع سوم خودش سه حالت مىتواند به خودش بگيرد كه دو حالتش بايد برود زير سؤال بخاطر روايت و اختلاف اما يك فرعش بايد قبول بشود يك صورت از سه صورت بايد قبول بشود.
و لكن، اين لكن آخرين سخن است كه جواب ايشان هم داده شده باشد، لكن ما برگرديم باز يك سرى به اصل مسئله بزنيم و فرعش، ولكن ما اطلاقا را جاى مىپذيريم كه ظاهر اين باشد از واقعه واحدى خبر بدهند، اين شرط را ما مىكنيم، يعنى اگر چهار نفر آمدند گفتند آقا رئينا فلان كس را زنا مىكند حد اقل ظاهر حرف شان اين است كه از يك واقعه خبر مىدهند، خصوصيات نگوييد زمان را نگوييد مكان را نگوييد مزنى بها نگوييد اما ظاهر اين است چهار تايى يك جا رفتيد ديديد، اگر ظاهر سخن اطلاق اين باشد قبول است. كما اينكه در فرع اخير هم يكى مطلق است يكى مقيد، وقتى مىپذيريم كه ظاهرش اين باشد يك چيز را دارند مىگويند، يك واقعه را دارند مىگويند، مطلق و مقيد هردو ناظر به يك جا است، اگر اين باشد مىپذيريم. اما اگر چهار نفر بروند شهادت بدهند احتمال مىدهيم يكش در تهران ديده يكش در اصفهان ديده يكش در مشهد ديده يكى در كجا ديده، يكى در جوانى ديده يكى در پيرى ديده، نه اينها را ما نمىپذيريم اگر ظهور در وحدت نداشته باشد. پس جان مطلب كه اين جمله آخر. تصحيح مىكند بحثهاى گذشته را هم، آنجا هم كه ما مىگوييم اطلاق قبول مىشود علما هم گفتهاند اطلاق قبول مىشود روايات هم گفتهاند اطلاق قبول مىشود مال جايى است كه ظاهر عبارتش شايد اين باشد همه از يك واقعه خبر مىدهند ولو ذكر خصوصيات نمىكنند اما ظاهر عبارات بيان يك واقعه است. انشاء الله از دعا هم فراموش نمىكنيد در اين ايام سؤالاتى است بعداً بعد از ماه رمضان دوم و سوم شروع مىشود.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...