شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب حدود و تعزيرات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 96
متن
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين و لعنة الله على اعدائهم اجمعين الى يوم الدين و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم
بحث در مسئله يازدهم از مسائل حد الزنا است، اول عبارت تحرير الوسيله را مىخوانم بعد هم مطابق معمول تجزيه مىكنيم آن را به فروع متعدد، و هر فرعى را جداگانه مطرح مىكنيم. ايشان مىفرمايد در مسئله يازدهم «تكفى الشهادة على نحو الاطلاق بأن يشهد الشهود انه زنى و اولج كالميل فى المكحلة من غير ذكر زمان او مكان او غيرهما» در واقع اين فرع اول از فروعى كه در مسئله يازده، و آن اين است كه در شهادت ذكر خصوصيات لازم نيست، چهار نفر آمدند شهادت دادند فلان كس زنا كرده، و ديديم با چشم خود ديديم، در چه روزى بوده در چه ساعتى بوده در چه مكانى بوده با كدام زن بوده ذكر خصوصيات در شهادت لازم نيست، همين اندازه كه چهار نفر شهادت دادند با صراحت و با رؤيت كه چنين چيزى واقع شده است كافى است، ذكر زمان و مكان و مزنى بها و خصوصيات ديگر لازم نيست. اين فرع اول. حالا دليلش را مىرسيم. (سؤال:...؟ جواب:...) اين فرع اول بود از فروع مسئله يازده تا برسيم به دليلش.
لكن از اينجا در واقع فرع دوم شروع مىشود ما تجزيهاش مىكنيم «لكن لو ذكروا الخصوصيات» اگر به سراغ خصوصيات رفتند، زمان و مكان و بقيه جهات را گفتند «و اختلفت شهادتهم فيها» خصوصيات را گفتند و شهادت اينها مختلف شد، مثال «كأن شهد احدهم بأنه زنى يوم الجمعة» يكى مىگويد با چشم خودم روز جمعه ديدم زنا مىكرد، «و الآخر بأنه يوم السبت» دومى گفت روز شنبه ديدم، دو زمان، اين اختلاف زمان است، «او شهد بعضهم انه زنا فى مكان كذا» اين يكى مىگويد در فلان شهر ديدم، «و الآخر فى مكان غيره» او مىگويد در شهر ديگر، يكى مىگويد در تهران من ديدم، يكى مىگويد در كجاهك من آن را ديدم، يك جاى ديگر، يك شهر ديگر، يك مملكت ديگر، يك محله ديگر، يك خانه ديگر، «او بفلانة و الآخر بغيرها» از نظر شخص مزنى بها اين مىگويد با فلان زن كه اسمش كذا بود، او مىگويد نه با فلان زن ديگر كه اسمش چيز ديگرى است، اگراختلافى در زمان و مكان و مزنى بها باشد «لم يسمع شهادتهم» تسمع بود بهتر بود، آنجا تسمع است؟ «لم تسمع شهادتهم» شهادت آنها شنيده نمىشود قبول نمىشود، لم تسمع شهادت شان قبول نمىشود. «و لا يحد» يعنى آن شخص «و يحد الشهود للقذف» عكسش شهود را حد مىزنند چون اينها قذف كردهاند. فرع دوم تمام شد كه اختلاف در بيان خصوصيات بود، شهادت مسموع نمىشد و حد قذف جارى مىشد.
«ولو ذكر» اينجا فرع سوم اين مسئله است «ولو ذكر بعضهم خصوصيتاً» بعضىها خصوصيتى گفتند بقيه هيچ چه نگفتند، فقد زنا گفتند، يكى مكان و زمان و شخص و امثال اينها را تعيين كرد، و ديگرى اصلاً مطلق گذاشت، نه زمانى، نه مكانى، هيچ چه، «ولو ذكر بعضهم خصوصيتاً و اطلق بعضهم» بقيه مطلق گفتند، «فهل يكفى ذلك» آيا كافى است؟ «او لابد مع ذكر احدهم الخصوصية ذكرها الباقون» اگر يكى خصوصيت را بگويد ديگران هم بايد بگويند. «فيه اشكال و الاحوط لزومه» مسئله مشكل است و احوط اين است ك لازم است گفته بشود. خوب. پس سه فرع ديديم در اين مسئله يازدهم بود.
فرع اول يك مسئله واضحى است، بحث چندانى هم ندارد. (سؤال:...؟ جواب: عدالت شهود در كتاب الشهاده بحث مىشود. جاى بحثش اينجا نيست، شهود صفات شان شرائط شان، عدالت به چه حاصل مىشود گناهان كبيره چه است، صغيره چه است مفصل در كتاب الشهادة آنجا مطرح است. جاى بحثش اينجا نيست، جاى بحثش آنجا است. به هرحال. و اما مسئله اولى، در مسئله اولى فرع اول، از فروع سه گانه اين مسئله، اگر اينها مطلق شهادت بدهند شهادت شان قبول است، چرا؟ دليلش اين است كه ما در
روايت و آيهاى نداريم كه شهود بايد جزئيات را بگويد، در هيچ كجا نداريم، آيهاى روايتى بگويد لابد على الشهود ان يذكر الخصوصيات و اذا لم يذكر الخصوصيات لايقبل منهم» ندارد. ندارد اينجا، در جاهاى ديگر هم ندارد، شهادت در بيع در شراء لازم است زمان و مكان و اينها را بگويند؟! فلان ساعت، فلان روز، فلان محل، نه در شهادت اين چيزها شرط نيست، ما مىخواهيم چهار نفر شهادت بدهند به اينكه چنين عملى واقع شده و دادند، «و ان شئت قلت» دقت كنيد «و ان شئت قلت» اطلاقات روايات سابقه شامل مانحن فيه مىشود. اطلاقاتى كه در روايات سابق بود كدام روايات؟ مىگفت «اذا شهد الشهود انهم رئوا كالميل فى المكحلة» يا «اذا شهد الشهود على الايلاج و الاخراج» يا «اذا قالوا انهم رئوا يجامعها» اينها اطلاق دارد، اين زن مجامعت مىكند، اين زن كالميل فى المكحلة، ندارد «فى اىّ زمان فى اىّ مكان بأىّ شخص» اطلاقات روايات سابقه ما شامل مىشود و خصوصيات درهيچ روايتى اشاره بهش نشده و ما مسئول خصوصيات نيستيم، شما مىخواهيد چهار نفر شهادت بدهند دادند، على فعل واحد...؟ بيش از اين هم ما مسئوليتى نداريم، روايات ما هم غير از اين نمىگفت. خيلى روايت تا بحال خوانديم، راجع به شهادت چهار نفر «على انهم رئوا كالميل فى المكحلة» فلان، مثالها و تعبيرات مختلفى كه تا بحال داشتيم، همه اينها اطلاق داشت از نظر زمان، مكان، نام شخص مزنى بها، ساير خصوصيات، اختلاف داشت، همهاش باهم تفاوت داشت. پس مسئله اولى همانگونه كه در تحرير فرمودهاند همان است، دليلش هم اطلاقات است و عدم ذكر در روايات است، زمان و مكان و غير ذلك نيامده، اين كافى است. (سؤال:...؟ جواب: سؤال آيا حاكم وظيفه دارد سؤال از شهود بكند كجا بوديد و كجا نبوديد؟ چه زمانى بود و چه مكانى بود؟ جواب نه. اطلاقات روايات ظاهرش همين است كه حاكم وظيفه ندارد. اگر داشت در اين همه روايات كه ما تا بحال خوانديم راجع به شهادت چهار نفر، بايد اشاره بشود كه حاكم شرع «يسئل عنهم فى اىّ مكان فى اىّ زمان» نه، حاكم هم وظيفهاى ندارد در اين مسائل تحقيق بكند. (سؤال:...؟ جواب: اهميت داشته باشد روايات اطلاق دارد. روايات اطلاق دارد وقتى روايات اطلاق دارد حاكم چه وظيفهاى دارد يك همچه جستجوى بكند، نه خير وظيفهاى براى حاكم شرع نيست كه در اينجا تحقيقاتى بكند، زمان و مكان و خصوصيات و جزئيات را بپرسد، اين جزئيات را از به اصطلاح مجرمين سؤال مىكنند كه دروغ شان را ظاهر كنند، ولى چهار شاهد عادل وقتى آمد شهادت داد حاكم چه وظيفه دارد خصوصيات را سؤال كند مگر در بيعو شراء و جاهاى ديگر سؤال مىكنند مگر در روايات ما اثرى از اين مسئله بود؟! ما نوكر اين رواياتيم، در اين روايات هيچ همچنين چيزى نيست. (سؤال:...؟ جواب: خوب اون راكه جاى تان خالى بود بحثش كرديم، مفصل دربارهاش بحث شد كه اين چه مىگويد، آيا اينها مىمانند نگاه مىكنند فلان، بهمدان، اينها را جوابش گفتيم و گذشتيم. (سؤال:...؟ جواب: شهود موظف نيستند جواب بدهند چه وظيفهاى در اينجا دارد؟ مىگويد اگر حاكم سؤال كند شهود موظف اند سؤال را جواب بدهند؟ نه. تمام اينها دليلش اطلاقات ما است. كسى هم نگفته كه اينها موظف اند به اينكه جزئيات را بگويند، نه فتواى به اين مسئله دارد نه دليلى دارد. (سؤال:...؟ جواب: آن بعد مىآيد آن فرع دوم است). خوب اين فرع اول. (سؤال:...؟ جواب: ابداً از اقرار به اينجا نمىتوانيم بياييم اقرار اقرار مجرم است شهادت شهادت عدول است، قابل مقايسه نيست. خون ريزى خيلى جاها است. مثل اينكه اگر هركجا پاى قتل به ميان آمد ما بياييم قياس كنيم از قياس ابو حنيفه بدتر مىشود، ابو حنيفه هم فكر نمىكنم يك همچنين قياسى بكند). به هرحال. پس نه وظيفهاى دارد حاكم نه اگر حاكم سؤال كند شهود وظيفه دارند شرح بدهند كارى به اين ندارد.
و اما برويم سراغ فرع دوم آنجا محل بحث است كه اگر خصوصيات ذكر كردند آيا توارد بر محل واحد و موضوع واحد لازم است يا نه؟ (سؤال:...؟ جواب: حالا بگوييد گناه نكرده اما وظيفه هم ندارد، و اگر حاكم سؤال كند شهود وظيفهاى دارند جواب بدهند). عرضم در فرع دوم بود كه «اذا ذكر الشهود الخصوصيات لابد من تواردهم على موضوع واحد» بايد توارد بر موضوع واحد داشته باشد، اين بحثى است كه فقهاى ماتحت عنوان توارد بر امر واحد مطرح كردهاند، گفتهاند شهود «لابد من توارد الشهود على فعل واحد» تازه عنوان عنوان توارد شهود على فعل واحد است بر كلمات اكابر فقهاء همه تقريباً همه كه چه عرض كنم خيلى از بزرگان فقهاء لزوم توارد شهود على فعل واحد را مطرح كردهاند. حالا من دو سه جمله از كلمات اين بزرگان را مىخوانم كه ادعاى
اجماع هم شده كه «التوارد على فعل واحد واجب بلا خلاف» ادعاى لا خلاف در مسئله شده.
مرحوم محقق در شرايع عبارتى دارد، عبارت اين است «ولابد من تواردهم على الفعل الواحد و الزمان الواحد و المكان الواحد فلو شهد بعض بالمعاينة و بعض لا بها» ما عقيده ما اين بود كه محقق خيلى بود اين مثال را نمىزد، اين مثال خارج از بحث است، يكى شهادت به معاينه مىدهد يك شهادت به معاينه نمىدهد، در واقع شهادت نمىدهد، ما بايد بحث ببريم در شهادت بر موارد مختلفه، نه شهادت و عدم الشهادة كسى كه به معاينه شهادت ندهد شهادت نيست اصلاً اين چه شهادت است، حالا اين مثال را با تمام عظمتش مرحوم محقق ما فكر مىكنيم صلاح نبود اينجا بياورد. (سؤال:...؟ جواب: يكى شهادت به رؤيت مىدهد يكى شهادت لا بالرؤية). (سؤال:...؟ جواب: فرض ما اين است كه قبول كرديم معاينه شرط است گذشتيم از اين بحثها. قيود بحث نيست قيود بعد مىآيد، يكى مىگويد ديدم، يكى مىگويد نديدم اما يقين دارم،....؟ ما مىگوييم چرا اين مثال را گفتهاند حالا بعدش مىخوانيم ببينيم آن مثالها درست است؟ اين مثال درست نيست). (سؤال:...؟ جواب: محقق هم معاينه را شرط مىدانند همه شرط مىدانند، منحصر به محقق نيست ياد تان رفته بحثها قبل). «او شهد» اين دنباله كلام محقق است اين مثالها خوب است «او شهد بعض بالزنا فى زاوية بيت» در آن اطاق شرقى «فى زاوية بيت و بعض فى زاوية اخرى» يكى مىگويد من خودم در آن اطاق شرقى ديدم يكى مىگويد من در اطاق غربى ديدم. «او شهد» يا در يك اطاق در گوشههاى مختلفش من واضح ترش مىخواهم بكنم فرق نمىكند. «او شهد بعض فى يوم الجمعة و بعض فى يوم السبت» يكى گفت روز جمعه بود يكى گفت روز شنبه، «فلا حد» حدى در اينجا جارى نمىشود «و يحد الشهود حد القذف» خوب اين فتواى محقق. غير از يك مثالش كه ما ايراد كرديم بقيه كلام محقق درست است. شاهد من در كلام جواهر است كه دنبال كلام محقق است مىگويد «بلا خلاف اجده فى شىء من ذلك» اين شاهد من است «بلا خلاف اجده فى شىء من ذلك بل و لا اشكال» نه اختلافى است و نه اشكالى است «فى صورة عدم اتفاق الاربعة على شىء واحد» اگر چهار تايى اتفاق بر شىء واحد نكنند فايده ندارد. اختلافى هم نيست «كغير المقام» در غير باب زنا هم همين است «كغير المقام من المشهود عليه من البيع و الاجارة و نحوهما» در غير اينجا هم از جاهاى ديگر، بين اجاره و نحوهما همين است، اگر خصوصيات را ذكر كردند و توافقى نداشتند فايده ندارد، پس صاحب جواهر نظر مبارك تان باشد ادعاى لاخلاف كرد. چيزى شبيه اجماع، جلد چهل و يك جواهر، صفحه سه صد و دو. (سؤال:...؟ جواب:...)
صاحب رياض هم همين را مىگويد گويا صاحب جواهر از رياض گرفته كأن صاحب جواهر از رياض اين مسئله را گرفته آن همين را مىگويد، چه مىگويد؟ مىگويد «لابد من تواردهم و اتفاقهم على الفعل الواحد فى الزمان الواحد و المكان الواحد» زمان واحد و مكان واحد، «فلو اختلفوا فى احدها» در يكى اختلاف كنند «لم يحد المشهود عليه و حدّوا» شهود «للفرية بلا خلاف» شاهدم اينجا است، «بلاخلاف» ظاهر اين است بلاخلاف به همهاش مىخورد. (سؤال:...؟ جواب:....) رياض جلد دو صفحه چهار صد و شصت و چهار. پس اين بلا خلاف صاحب رياض بود و آن هم بلا خلاف صاحب جواهر بود مخالفى هم در مسئله نقل نشده.
يك كلامى هم از شهيد در مسالك نقل كنم، شهيد ادعاى اجماع نمىكند ما هم دنبال نقل اقواليم، ولى بعنوان لا ريب مىگويد، مىگويد «لا ريب فى عدم قبول شهادتهم على تقريب الاختلاف فى الفعل بالزمان و المكان و الصفة» اين و الصفة را نظر تان باشد من كارش دارم كه مراد از صفت چه است اينجا. اين هم مسالك جلد دو صفحه چهار صد و بيست شش. خوب معلوم شد در اين فرع دوم اختلافى بين علما نيست.
برويم سراغ دليل، دليل اين مسئله چه است؟ كه جواب سؤالاتى هم كه آقايان در لابلا كردند از اين دليل معلوم مىشود، دليل ما مىگوييم اين از قبيل قضايا قياساتها معها، چون شهادت بايد بر دو موضوع، زيد بگويد من ديدم فلان كس خانهاش را فروخت، عمرو بگويد شخص ديگرى خانهاش را فروخت، اينكه شاهدين عدلين نمىشود، زيد خانهاش را فروخت عمرو خانهاش را فروخت اين شاهد عدل در موضوع واحد ظاهر روايات اين است، ظاهر آيات شهادت هم اين است. دو شاهد روى يك موضوع نه روى دو موضوع اگر دو موضوع باشد كه بدرد نمىخورد. (سؤال:...؟ جواب: فرض مان اين است كه شهادت روى موضوع واحد
باشد، اين مىگويد روز شنبه آن مىگويد روز يك شنبه، واحد خارجى نيست واحد ذهنى كلى جامع ذهنى است، جامع ذهنى كه شهادت نمىدهند؟! شهادت بر عمل خارجى بايد بدهند عمل خارجى جزئى حقيقى است، اين دو موضوع است، اين دو چيز است از هم جدا است. (سؤال:...؟ جواب: بسيار خوب نسبت به هر روز چهار نفر بايد بيايند شهادت بدهند، شارع مقدس وقتى آمده است فرموده بايد چهار شاهد بيايند خبر بدهند معنى چهار شاهد يعنى بر قدر جامع ذهنى يا چهار شاهد يعنى بر واقعه خارجيه؟ يك كسى بيايد بگويد زيد را كشته، اين قاتل زيد است آن بگويد قاتل عمرو است، اينكه شهادت شهود به قتل نمىشود. قتل يك جامع ذهنى دارد به چه درد مىخورد؟ (سؤال:...؟ جواب:... ما فرض مان اين است كه چهار شاهد بيايند شهادت بدهند بر يك واقعه واحده، اگر واقعه واحدهاى خارجيه نباشد كه اين چهار شاهد نيامدند شهادت بدهند يك شاهد شهادت داده، من مىگويم اگر زيد بگويد هذا قتل مثلاً فلان، يك كسى شهادت بدهد بگويد قاتل شخص ديگرى است، اين شاهدين عدلين بر قتل مىشود، قتل بايك واقعه خارجيه است، پس لا شك كه ظاهر ادله شهادت آن است كه همه شهود بر واقعه واحده خارجيه بايد شهادت بدهند، نه بر يك جامع ذهنى خيالى كلى طبيعى، اينكه خلاف ظاهر ادله شهادت است، نتيجه اين مىشود، (سؤال:...؟ جواب: روايات هم همين را مىگويد مىگويد بر واقعه واحده بايد بيايند شهادت بدهند، اگر وقايع وقايع متعدده شد قبول نمىشود چرا؟ (سؤال:...؟ جواب:...)
ولكن هنا شىء و آن اين خصوصيات على قسمين، اين مهم است، اين را متعرضش نشدهاند خيلىها، كمى متعرض شدهاند، خصوصيات دو قسم است بعضى از خصوصيات است كه باعث تعدد فعل مىشود، تعددش، يوجب تعدد العمل الخارجى، ولى بعضى از خصوصيات باعث تعدد فعل نمىشود، تعدد زمان باعث تعدد فعل است، تعدد مكان باعث تعدد فعل است، اين دو زنا مىشود غير هم مىشوند، تعدد مزنى بها تعدد فعل است، و امثال ذلك. ولى بعضى از خصوصيات باعث تعدد نمىشود، خارج از فعل است جزء لوازم است، مثلاً يكى از شهود بگويد من در فلان روز فلان ساعت فلان محل ديدم او را در حالى كه برهنه بود زنا مىكرد، ديگرى بگويد نه برهنه هم نشده بود، برهنه عارياً نشده بود، ولى در همان زمان با همان مكان با همان شخص، يايك كسى بگويد من ديدم چراغ پر نورى روشن بود درآنجا، ديگرى بگويد نه چراغ كم نورى آنجا روشن بود، يكى بگويد لباسش به رنگ ابيض بود، ديگرى بگويد اسفر بود، مىگويد از اينها بالاتر يكى بگويد فلان شخص هم حاضر بود آنجا، دومى بگويد نه من كسى را آنجا نديدم، همان مكان، همان زمان، همان شخص، اما فلان شخص بود نه شخص ديگرى حاضر نبود، ثانى حاضر نبود، آيا اينها هم مضر است؟ يا مضر نيست، اگر دليل ما وحدت فعل باشد اينها لطمهاى به وحدت فعل نمىزند، فعل به لباسش اين باشد يا آن باشد كه زنا متعدد نمىشود، لباس از خصوصيات زانى است نه زنا، اين تعبير را دقت كنيد، لباس از خصوصيات زانى است نه از خصوصيات زنا، زناى با آن لباس با زناى با آن لباس، رنگ لباس از خصوصيات لباس زانى است نه از خصوصيات زنا، زيد حاضر بود يا عمرو حاضر نبود، اينها كه از خصوصيات آن نيست متعدد نمىشود فعل، اينها را بفرماييد ببينم به چه دليل اگر اينها مختلف شد ما نپذيريم، چرا؟ (سؤال:...؟ جواب:...) پس آنى كه قضايا قياساتها معها دليل آورديم ظاهر ادله شهادت وحدت الفعل بود، پس «كل صفة يضر بوحدة الفعل» اينها مزاحم است، اما صفاتى كه به وحدت فعل ضرر نزند چرا لازم باشد، اين شهيد ثانى كه گفت و الصفة، مرادش از و الصفة كه الآن خوانديم و گفتيم در نظر مبارك تان باشد مراد از صفت كدام صفت است، «صفة يوجب التعدد» يا صفت خارجى است، آن مىگويد درحالى كه زانى خندان بود آن مىگويد در حالى كه عصبانى بود، اين چه دخالتى دارد، اينكه تعدد فعل نمىشود. (سؤال:...؟ جواب:....) بله اگر اينها آن قدر مختلف بگويند شهود كه ما يقين پيدا كنيم يا خطا است يا دروغ است، اين مىگويد لباسش اينطور بود زيد بود فلان بود، چراغ بود چه بود، آن مىگويد نه زيد بود نه چراغ بود نه لباس اينطور بود نه چنين بود نه چنان بود، اين قدر باهم تفاوتى در جزئيات دارند كه انسان يا يقين به خطاى اين عدول دارد، يا خداى نكرده دارند دروغ مىگويند. اگر يقين به خطا يا كذب پيدا كرديد يا ظن قوى، اگر ظن قوى بگوييم مانع از حجيت مىشود. حالا در بحث حجيت قول عادل آيا ظن به خلاف يوجب سقوط عن الحجية او لا يوجب، اگر نظر تان باشد در رسائل شيخ داشتند ديگران هم دارند. خلاصه اگر يك لطمهاى به حجيت بخورد، «كالعلم بالخطا او العلم بالكذب او الظن القوى» بنابراينكه ظن قوى مزاحم باشد. اگر يك همچنين برنامهاى باشد
بسيار خوب، ما مىگوييم اين از حجيت مىافتد. اما اگر تا اين اندازه نرسيد گاهى مىرسيد خيلى اوقات پراكنده گويىها باعث مىشود حاكم شرع يقين پيدا مىكند كه اين شهود ياخطا مىكنند يا دروغ مىگويند، در پرونده اين طور است، مىگويند آقا اين تناقض گويىها دليل بر كذب است، گاهى است. ولى آمديم اين چنين نشد آن گفت آقا در اين لحظ لباسش سفيد بود آن گفت زرد بود، حالا ممكن است يكى زرد ديده يكى سفيد ديده، زرد و سفيد اين قدر فاصله ندارند، آن بگويند سفيد بود آن بگويد نخودى رنگ بود، ممكن است يك همچنين تفاوتى در ديدى باشد، آن بگويد در آن گوشه من ديدم يك چراغ پر نورى گذاشته بود آن بگويد من نديدم يك همچه چيزى را. اين جزئيات كم اختلاف درش لطمهاى نمىزند. (سؤال:...؟ جواب: چه شبههاى، همه شهادتها درش شبهه است، ممكن است شاهد شهود همه شان خطا كنند، به مجرد شبهه كه ما نمىتوانيم بگوييم، شبهه معنى كل شك نيست، و الا هر شهادتى ممكن است دروغ باشد، هر شهادتى احتمال دارد خطا باشد، مگر هر احتمالى را ما مىپذيريم؟! مىگويد شبهه). اجازه بدهيد تا اينجا ما جدا كرديم صفات را از يكديگر، فراموش نكنيد صفات كه صفت خود فعل است و جزء خصوصيات آن است و باعث تعدد مىشود، و صفات كه صفات فعل نيست، صفات فاعل است صفات آن محيط است صفات يك چيزهاى ديگر است.
ولكن مع ذلك در در المنزود در اينجا محكم مىگويد همه اينها بايد متحد باشد. مسلم گرفتهاند كه همه اينها بايد متحد باشد، حتى اين صفات كه البته اسمش نياوردند فى صفات كه باعث تعدد نمىشود، اين تعبير را ندارند، ولى مثالهاى زدهاند به لباس، مىگويند اينها بايد يكى باشد، حالا من عبارت در المنزود را بخوانم ببينيم چه مىگويند، عبارت اين است «بل ولو شهد بعض بوقوع الزنا حالكونهما مجردين و آخر به» يعنى به زنا شهادت بدهد «حالكونهما من وراء الثياب» همان مىگويد با لباس، بى لباس، لباس صفت زانى است، نه صفت زنا است، (سؤال:...؟ جواب:...) «او شهد بعض بوقوع الزنا فى ثوب ابيض» بعضى شهادت دادند «بوقوع الزنا فى ثوب الابيض و آخر بوقوعه فى ثوب اسفر مثلاً فإن ذلك غير مقبول» آن وقت استناد به كلام مسالك مىكند، «فان ذلك غير مقبول على ما هو مقتضى ما ذكره فى المسالك» چه گفه در مسالك؟ «من اعتبار اتحاد الصفة ايضاً فهذا لا كلام فيه» حالا اين در المنزود جلد يك صفحه دويست و چهار، دقت كنيد سؤال ما اين است كلام مسالك كه روايت و آيه نيست، كلمه صفت گفته، اولاً كلام مسالك نه اجماع است، نه آيه ايست، نه روايتى. و تازه صفتى كه در كلام مسالك است، يعنى صفت زنا يا صفت زانى؟ ظاهرش صفت زنا است، صفت چيزى كه شهادت بهش مىدهند، شهادت به زنا مىدهند، اتحاد صفت، يعنى صفت زنا، زمان، مكان، مزنى بها، حتى ديدم بعضى از فقها شهايد كشف اللثام است، مىگويد اگر او شهادت بدهد زنا قبلاً بوده آن بگويد دبراً بوده لايسمع، معلوم است؟ بعلت كه اينها صفت قعل است. اما لباس اين رنگ بوده لباس آن رنگ بوده با لباس بودن بى لباس بودن، اينها از صفات زانى است، اينها از صفات زنا نيست، اينها تعدد آن، پس صفتى هم كه مسالك مىگويد شامل اينها نمىشود. «و العجب» اينكه خود در المنزود در ذيل كلام مىگويد دليل ما وحدت فعل است، بايد شهادت بر فعل واحد بدهند. من مىگويم خود اين دليل شما بر ضد شما است، آن چيزهاى كه باعث تعدد فعل مىشود آنها مضر است، زناى در اين مكان در آن مكان، در اين زمان در آن زمان، با اين زن با آن زن، اما چيزى كه باعث تعدد فعل نشود، لباس اين رنگ باشد لباس زانى چه كار به زنا دارد، مجرد بودن و عارى بودن، اسفر بودن و ابيض بودن خود اين دليل كه شما ذيل كلام تان بيان فرموديد، خود اين دليل بر ضد اين مدعى است. مىگوييد شهود بايد توارد بر فعل واحد باشد، فعل واحد و آن است كه خصوصيات فعل واحد باشد، نه خصوصيات لوازم فعل، خصوصيات فاعل، خصوصيات لباس و مكان، فعلى هذا تا به اينجا ما رسيديم به اين معنى كه ما خصوصيات را مىتوانيم دو قسم بكنيم تكميلش فردا انشاء الله.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...