شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب حدود و تعزيرات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 95
متن
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين لا سيما بقية الله المنتظر عجل الله تعالى له الفرج و لعنة الله على اعدائهم اجمعين الى يوم الدين و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم
كلام در مسئله دهم از مسائل ما يثبت به حد الزنا بود در اين مسئله سه فرع بود فرع اول و آخر بيان شد فرع وسط كه فرع دوم بود باقى ماند. فرع در اين بود كه آيا شهود وقتى مىخواهند شهادت بدهند بر مسئله زنا آيا لازم است شهادت بدهند كه ما مىدانيم بينهما سبب حليت نبوده «العلم بعدم سبب الحلية» آيا اين واجب است، يا همين اندازه بگويند لا نعلم سبب العلم، علمى به اسباب حليت نداريم، عدم العلم كافى است يا علم به عدم، كدامش؟ در متن تحرير الوسيله ملاحظه فرموديد عبارت ايشان اين بود كه «هل يكفى ان يقولوا لا نعلم بينهما سبباً للتحليل» همين لا نعلم بگويند كافى است؟ ما خبر نداريم اينها زن و شوهر باشند ما خبر نداريم اينها عقدى خوانده باشند ما خبر نداريم اينها شبههاى باشد. «قيل نعم و الاشبه لا» بعضىها گفتهاند بله لا نعلم كافى است، ولى اشبه به قواعد اين است كه كافى نيست.
در اينجا اعتقاد ما اين است كه بايد گفت اين مسئله مما لا ينبغى الريب فيه است، «لا ينبغى الريب فى عدم كفاية لا نعلم و قيل نعم هم قول خيلى ضعيفى است، حالا تا برسيم به اين قول در لابلاى بحث آينده، قائل به اين قول را پيدا خواهيم كرد، ما مىگوييم قطعاً بايد گفت كافى نيست به سه دليل، دليل اول اين است كه خوب ما فعل مسلم را موظفيم حمل به صحت كنيم، زنى با مردى همراه بودند حالا مقاربتى بين آنها بوده يا نبوده هرچه، ما بايد بگوييم زن و شوهر اند انشاء اييه ما بايد بگوييم لا نعلم به اينكه اينها زن و شوهر باشند و بعد بياييم شهادت به زنا بدهيم، اصلاً چه احتمالى است اين. اجنبى بودن اگر قطعى است پس سبب حليت چرا شما مىگوييد شك داريم، لا نعلم است، يك روزى اينها همه و همه يك روز اجنبى بودند، خوب بعداً عقدهاى خوانده شده ما هم احتمال مىدهيم اينها زن و شوهر باشند، آيا در اينجا حمل فعل مسلم بر صحت نباشد بشود؟ (سؤال:...؟ جواب:.... اگر ما احتمال مىدهيم اين زن و مردى كه باهم راه مىروند عقد زوجيتى خواندهاند بايد برويم شهادت بدهيم اگر اينها مجامعتى بين شان واقع شده برويم شهادت به زنا بدهيم بگوييم لا نعلم عقداً؟! پس حمل فعل مسلم بر صحت كجا رفت، مصداق واضح حمل فعل مسلم بر صحت اينجا است، سابقاً هم وقتى مثال مىزدند حمل قعل مسلم بر صحت مىگفتند ببينيد اگر زن و مردى باهم راه مىروند بگوييد شايد خواهرش است، شايد همسرش است، شايد چنين است اصلاً مثال مىزدند اين را براى حمل فعل مسلم بر صحت. هذا اولاً.
و اما ثانياً مسئله تدرء الحدود بالشبهات كجا رفت؟ «فأين قاعدة الدرء» احتمال دارد زنش باشد احتمال دارد عقد خوانده باشد، احتمال دارد عقد دائم باشد احتمال دارد عقد موقت باشد، همه اين احتمالات را مىدهيم، اگر ما احتمال مىدهيم بينهما عقدى باشد حمل فعل مسلم بر صحت هيچ، (سؤال:...؟ جواب:... شهود كافى است يك همچنين شهادتى بدهند يا براى حاكم كافى است؟ بحث بحث حاكم است «هل يكفى ان يقولوا لانعلم سبب العلم» يكفى براى كه؟ «للحاكم» آيا اين مقدار شهادت كافى است براى اثبات براى حاكم؟ (سؤال:...؟ جواب:...) بنابراين قاعده درء حدود بالشبهات هم اينجا است قطعاً حاكم است. حاكم شرع نمىتواند بگويد همچنين شهادت شهودى لا نعلم بينهما عقداً برود اينها را رجم كند، نمىشود.
و اما ثالثاً سيره مستمره همه مسلمين بر اين جارى شده كه دراين جاها هيچ كس ايراد نمىكند، ما مسئله مجامعت را مىگذاريم كنار، زن و مردى باهم راه دارند مىروند، ما بايد نهى از منكر بكنيم يا نه؟ مسئه الوقاع الجماع را بگذاريم كنار زن و مردى را ديديم همراه هم مىروند لا نعلم بينهما سبب الحل ام لا؟ نمىدانيم بفرماييد ببينم حالا كار به حاكم شرع نداريم، ما نهى از منكر بكنيم يا
نكنيم، يا برويم آقا بگيريم يخه شان را وا ايستيد ببينم بفرماييد ببينم شما چه كاره هم هستيد؟ مىگويد مگر فضوليد شما به شما چه مربوط (سؤال:...؟ جواب:....) يعنى نهى از منكر اينجاها را مىگيرد؟! مگر شما نمىگوييد علم به منكر بايد داشته باشيم تا نهى كنيم، اگر نهى از منكر يك جاى مشكوك را نگيرد حد زنا مىگيرد؟ خوب دقت كنيد من مىگويم در حد نهى از منكر ما اين جاها نهى نمىكنيم كسى را سيره مستمره است اين همه زنها با مردها همراه مىروند مسافرت مىكنند سوار يك ماشين مىشوند مىآيند مىروند مسافر خانه مىگيرند، ما از هيچ كدام شان سؤال نمىكنيم نهى از منكر نمىكنيم، مىگوييم انشاء الله الرحمن زن و شوهر اند، خواهر و برادر اند ما چه مىدانيم، ما آنجا را نهى از منكر نمىكنيم اينجا بياييم حد زنا جارى بكنيم براى شان؟! لا نعلم بينهما عقداً؟! مگر مىشود يك همچه چيزى جاى كه نهى از منكر در اينجاها واجب نيست به طريق اولى اجراى حد زنا در ميزان....؟ عقداً نمىشود. عرض بنده اين است به سه دليل حمل فعل مسلم به صحت تدرء الحدود بالشبهات، عدم سيره مستمره مسلمين على عدم النهى، در يك چنين مواردى اينها شاهد بر اين است كه مسئله واضحتر از آن است كه بگوييم قيل نعم قيل لا اشبه كذا. درست فرمودند ولى مىخواهيم بگوييم فراتر از اين است مسئله. بالاتر از اين است مسئله، لاينبغى الريب بايد بگويند ما مىدانيم اينها زن و شوهر نيستند. حالا از كجا مىفهمم نيستند بحث مىكنيم. (سؤال:...؟ جواب: اگر شهادت به زنا بدهند بايد تعذير بشود، اگر بگويند لا نعلم بينهما عقداً و شهادت به زنا مىدهيم بايد حد قذف جارى بشود. خوب تا به اينجا معلوم شد كه اين مسئله بدون شك ما نبايد اگر كسى گفت لا نعلم بينهما عقداً ما اين را نبايد بپذيريم. (سؤال:...؟ جواب:... من دو بار تكرار كردم گفت ما مسئله شهادت به زنا را رها كرديم مىرويم سراغ مسئله نهى از منكر، زن و مردى باهم دارند مىروند، يا در يك خانه ساكن شدهاند يا در يك اتومبيل سوار شدهاند يا امثال ذلك، شما آنجا نهى از منكر مىكنيد؟! نه وقتى آنجا نمىكنيد در شهادت به زنا كه محل بحث ما است به طريق اولى نهى از منكر نمىشود كرد....؟ هم مىشود كرد؟! اين را دو بار من تكرار كردم. (سؤال:...؟ جواب: قياس اولويت است نه مع الفارق، جاى كه يك نهى از منكر ساده نمىكنيد اعدام مىكنيد؟! تا به اينجا معلوم است.
حالا اين سؤال پيش مىآيد كه اينها مىخواهند شهادت به عدم عقد بدهند، به عدم سبب الحل بدهند، از كجا شهادت بدهند؟ «الشهادة بالسبب عدم الحل» بگويند اينها زن و شوهر نيستند از كجا؟ عدم كه ديدنى نيست، عدم كه قابل مشاهده نيست، از كجا شهادت بدهند، در اينجا آقايان گفتهاند بالسبب القرائن، از قرائن يقين پيد اكنند. يكى از قرينههاى روشن اين است اين زن شوهر دار باشد، اين يك قرينه است، منحصر نيست، «ان تكون هذه المرئة مزوجة او فى عدة» مرئة مزوجة باشد يا در عده باشد. خوب اين پيدا است با اين مرد دومى مسلماً اجنبى است، سبب الحل نيست، اينجا خيلى كشفش آسان است، زنى كه شوهر دار باشد زنى كه در عده باشد، امثال ذلك اينها واضح است مسلم است كه ديگر نمىتواند با مرد ديگرى باشد. حالا زن مجرد چه؟ آن هم از قرائن مىشود پيدا كرد گاهى، انسان از قرائنى بفهمد كه اينها هيچ ارتباطى با هم ندارند، آسان نيست اين قرائن، ممكن است اينها عقد منقطع باشد، خوب اگر قد يحصل قرائن بايد يك قرائن حسيه او قريب من الحس، نه قرائن ذهنى ما مىآييم بعداً مىگوييم اين قرائن ذهنى براى شهادت كافى نيست، قرائن حسى او ما يقرب من الحس قائم بشود به اينكه اين دختر مجرد با اين مرد نه عقد دائمى خوانده نه عقد موقتى اثباتش هم كار آسانى نيست كه انسان از قرائن بفهمد اينها زن و شوهر نيستند. پس راه كه براى مسئله پيدا مىشود قرائن است كه از قرائن علم به عدم پيدا مىشود، حالا گاهى اين قرائن آسان است مثل زن شوهر دار گاهى اين قرائن مشكل است مثل زن مجرد كه اثبات قرائن بر عدم عقد مشكل مىشود ولى بالاخره امكان دارد، «لو علمنا من القرائن بأنه لاعقد بينهما و لا سبب التحليل» آن وقت شهادت مىدهيم، و الا حتى شهادت به زنا كسى ندارد. حالا يك خورده بايد حوصله كنيد اين دو تا مسئله قاطى شده اينجا باهم در كلمات بزرگان حالا ماداريم جدا مىكنيم تا آخر كار قضاوت نهايى كنيم.
بقى هنا شىء من عمداً جدا كردم، و آن اين است كه اگر شهادت به زنا داد، شهود شهدوا بالزنا، آيا كلمه من غير عقد هم بايد اضافه كنند يا نه، «لو شهد الشهود بالزنا» آيا لازم است پشت بندش بگويند «من غير السبب للتحليل من غير عقد و لا شبهة» اين هم پشتش بگويند يا نگويند؟ خوب اگر ما باشيم و قرائن كه در دست داريم جواب اين سؤال چه است؟ لازم نيست ديگر، شهد بالزنا منتها زنا را
هم چفت ايلاج، نه تفخيز نه تقبيل، زنا را هم گفت ايلاج، گفت «انهما زنيا بالايلاج والاخراج فى الفرج و عنه» آيا اگر اين جمله را بگويد اين صراحت ندارد مگر ما در شهادت چه مىخواهيم، (سؤال:...؟ جواب:.... حالا، ما كلمه ايلاج و اخراج را از آن روايات قبول كرديم، فرض كرديم ايلاج بايد گفت، يا شبه ايلاج، دخول بايد گفت، از آن روايات پذيرفتيم كلمه زنا را هم گفتيم، حالا بعد آيا من غير عقد هم بايد بگويد يا نگويد، قطعاً مىگوييم لازم نيست. چرا؟ چون زنا صريح است ديگر، دخول هم كه داشته آيا زنا با نزديكى به همسر هم كسى اطلاق مىكند؟ مجازاً هم مىگويند زنا؟! بگويند با حلال همسر خود زنا كرده، (سؤال:...؟ جواب: زناشويى فارسى است، زن فارسى را ايشان با زناى عربى باهم اشتباه كردهاند، بعضى از شهرستانها كلمه زنها را مىگويند زِنها، زِنا، به هر حال، گفت كه يك آدم بى سوادى بود آمدند ازش سؤال كردند كه در اين ده شما آبادى شما حمام كه نيست خوب اين زن و مردها چه كار مىكنند؟ گتف اگر با حلال و همسر خود زِناء كرده باشد كه غسل ندارد، و اگر هم به غير آن باشد چشمش كور برود در رود خانه آب سرد، حالا كسى با حلال همسر خود كه زنا نمىكند، كلمه زنا صريح در اين مسئله است، وقتى صريح است آن وقت دخول و ايلاج هم كه گفته، بلا اشكال كافى است در شهادت، ولكن من العجب كلامى كه از مرحوم علامه در قواعد نقل شده كه ايشان مىگويد نه، صاحب جواهر هم نقل مىكند كلام قواعد را، كشف اللثام هم نقل كرده، هم كشف اللثام دارد، هم صاحب جواهر از قواعد نقل مىكند، منظور بيان اين است كه اگر عبارت بخوانم عبارت اين است «و لا يكفى شهادتهم بالزنا عن قولهم من غير عقد و لا شبهة عقل» كافى نيست شهادت به زنا كافى نيست، «بل لابد من ذلك، و لا يكفى شهادتهم بالزنا عن قولهم من غير عقد و لا شبهة عقد بل لابد من ذلك» من ذلك يعنى چه؟ يعنى ذكر من غير عقد را بگويند «و ان افاده لفظ الزنا» اگر چه لفظ زنا افاده اين معنى مىكند. چرا؟ «حتياطاً فى الحد و خصوصاً فى الرجم» براى احتياط در حدود و خصوص در رجم، پس علاوه بر شهادت به زنا بعدش من غير حد هم بگويند، (سؤال:...؟ جواب: صحبت مسئله ايلاج و اينها نيست، آن را مسلم گرفتند چون در عبارات قبل همه گفتهاند، حالا جالب اين است كه در ذيل اين كلام، حالا اينجا عبارت عبارت كشف اللثام است يا عبارت قواعد است، در نوشته من ظاهراً الآن جدا از هم نشده تا من دقيقاً از هم جدا مىكنم و بعد عرض مىكنم، بدنبال اين جمله مىگويد لا نعلم كافى است، همين كه بگويد لا نعلم عقداً بينهما كافى است. بدنبال اين جمله بگويد «لا نعلم بينهما عقداً» كافى است، خوب دقت كنيد صدر عبارت آن طرف مطلب است از شدت احتياط، ذيل عبارت اين طرف مطلب است، در صدر مىگويد كلمه زنا كافى نيست، ولو ايلاج هم بگويد، احتياطاً فى الحدود، ولى در ذيل مىگويد همين كه بگويد عقد نمىدانم كافى است. اين ذيل اين قدر خلاف احتياط، صدر آن قدر احتياط، در صدر كلمه زنا هم كافى نيست، در ذيل من غير عقد كافى است. ببينيد اين دو عبارت به عقيده من در تناقض است، شما يك جا احتياط مىكنيد مىبينيد كلمه زنا هم كافى نيست براى شهادت، با اينكه زنا معنى مجازى ندارد حلال و همسر كه زنا كند، (سؤال:...؟ جواب:... ايشان مىگويند در عده نمىدانسته كه عقد در عده حرام است، نمىدانسته، نمىدانسته شبهه است زنا نيست، بچه هايش هم حلال زاده هستند، هركجا جهل باشند ولو جهل عن قصور، تقصير، همهاش شبهه است، على كل حالٍ، صدر به قدرى احتياط مىكند كه يك كلمه صريح را هم اعتنا نمىكند، ذيل خلاف احتياط است كه «لا نعلم» اكتفا بهش مىكنند، اينها ظاهرش در تضاد يكديگر اند.
خوب نتيجه بگيريم اين را من از كشف اللثام نقل كردم جلد دو، صفحه سه صد و نود و شش. كه مخلوط است با عبارت قواعد. حالا، و اما نتيجه بحث، اين جمله را هم من فراموش كردم در ذيل كلام در كشف اللثام جملهاى دارد، دقت كنيد، مىگويد «ان قالوا اينكه لا نعلم سبباً للتحليل» اگر شهود «قالوا لا نعلم سبباً للتحليل» بايد استبصار بشود، بعد از آنى كه استبصار كرديم، اگر اينها مجوزى توانستند ابراز كنند، براى باهم بودن شان رهاى شان مىكنيم اگر نتوانستند آن وقت كار اين زن و مرد مشكل مىشود، نتيجه اين شد (سؤال:...؟ جواب: اين زن و مرد اگر براى بودن باهم زندگى كردن نتوانستند مجوزى درست كنند بايد لابد حد بر آنها جارى كنيم، و اگر اينها سبب تحليل آمدند اثبات كردند كار شهود مشكل مىشود و شهود حد مىخورند.
حالا سه تا مشكل در اين حرف قواعد يا به ضميمه كشف اللثام است، مشكل اولى كه يعنى سه تا اشكال است، اشكال اول همان
است كه الآن عرض كردم كه شهادت به وقوع زنا كافى است، «الشهادة بوقوع الزنا» كافى است، حالا ايلاج و ادخال و اينها را هم بگويم، و ما احتياج به كلمه من غير عقد نداريم، چرا؟ چون اين لفظى است صريح فى هذا المعنى، يا به قول صاحب جواهر مىگويد ما صريح هم نمىخواهيم ما در باب شهادت ظاهر هم كافى است، لفظ ظهور دارد، ظهور تام دارد، اگر يك خورده مىخواهيد محكم كنيد مىگوييد ظهور تام، پس «لفظ زنا صريح او له ظهور تام» در چه در خلاف شرع بودن با حلال و همسر زنا نمىگويند، اين راجع به صدر، و اما اشكال دوم هم باز قبلاً اشاره كرديم كه كلمه من غير عقد كافى نيست، يعنى لا نعلم ببخشيد، لا نعلم كافى نيست، بلكه علم به عدم لازم است، بايد بدانيد كه اينها زن و شوهر نيستند، اين هم قبلاً اشاره شد. ثالثاً كلمه استبصار است، چرا ما استبصار كنيم؟ صاحب جواهر يك جمله كوتاهى از قواعد نقل مىكند ذيلش عبارتى دارد راجع به استبصار خوب دقت كنيد، ايشان مىفرمايد «ان الظاهر عدم لزوم الاستبصار عن ذلك للاصل» اين اصل چه اصلى است؟ اصل برائت است ديگر، استبصار آيا واجب است يا واجب نيست؟ اصل عدم لزوم است چون بحث عدم لزوم دارد وجوب دارد واجب نيست، «للاصل و تخفيف» تخفيف هم تقريباً شبيه قاعده درء است، شبيه است كه ما از مجموع روايات باب حدود مىفهميم درء بنابر تخفيف است، تا آنجاى كه مىشود بايد تخفيف داد، تخفيف هم يك قاعده مستاده از مجموع روايات حدود است، يعنى از مجموع روايات حدود ما قاعده تخفيف را همچنين ديوار به ديوار درء است. «بل المنساق من الاستفصار» اين عبارت يعنى چه؟ «بل المنساق من الاستفصار فى ادلة الاقرار ارادة عدم اثبات موجب الحد» معنى اين جمله چه شد؟ مىخواهد بگويد ما از روايات عكس اين را مىفهميم كه شما داريد انجام مىدهيد، ما از روايات مىفهميم سؤال كن بلكه يك عذرى بياورد، بگويد شوهرم است زنم است شبههاى بوده نمىدانستم، شما مىخواهيد استبصار بكنيد براى اينكه اينها معلوم بشود زنا كردهاند؟ الآن استبصار كه شما مىكنيد به دنبال اين است كه يك مجوزى براى اعدام پيدا كنى، يك مجوزى براى حد پيدا كنى، از ادله استبصار عكس اين استفاده مىشود، (سؤال:...؟ جواب: نه استبصار مىكنيم كه يخه شان را گير بيندازيم و الا ول شان كن، آنجا استبصار مىكنيم كه افتادهاند در دام با استبصار مىخواهيم نجات شان بدهيم، شما اينجا استبصار مىكنيد كه در دامش بيندازيد. (سؤال:...؟ جواب: توجه نكرديد استبصار مال آنجاى بود كه صاف مىآيد مىگفت من زنا كردم،...؟ استبصار مىكند اين طرف و آن طرف مىاندازدش بلكه از اين چاله بيايد بيرون، شما زن و مردى كه باهم بودند و شايد زن و شوهر اند داريد مىرويد تفحص مىكنيد از آنها براى اينكه بلكه بتوانيد به دام شان بيندازيد، خوب ول شان كن، نگفتند كه زنا كرديم چه كار شان داريد؟ (سؤال:...؟ جواب: شهود گفتند لا نعلم، وقتى شهود مىگويند لا نعلم ول شان كن، شما مىرويد سؤال مىكنيد بلكه بتوانيد گير شان بيندازيد، روايات ما مىگويد اگر آمدند گفتند زنا هم كرديم يك كارى بكن بروند كنار. حالا، اين عبارت صاحب جواهر بود (سؤال:...؟ جواب: صفحهاش را هم مثل كه متأسفانه يادداشت نكردم، در همان جلد چهل و يك است، سه صد و يك، بله.
حالا اجازه بدهيد من يك جمله عرض كنم، باز من اينجا مىخواهم بگويم يك قدم بايد بالاتر بگذاريم فرمايش صاحب جواهر بسيار خوب گفته، اصل برائت است و اصل تخفيف است و سه ته مطلب گفت، اصل برائت است و بنا بر تخفيف است و مستفاد از ادله استبصار عكس است. من مىخواهم عرض كنم يك قدم بايد جلوتر برويم، بگوييم اصلاً حرام است، اين مصداق تجسس است، مگر آيه «لاتجسسوا» چه را مىگويد؟ مىگويد تجسس نكنيد ديگر، بله بى خود نرويد تجسس در كار...؟ يك زن و مردى باهم در ماشين باهم مىروند يا در مسافر خانه باهم هستند، در بزنيد آقا تشريف بياوريد اينجا، مىشود بفرماييد شما چه مناسبتى باهم داريد؟ خوب اين تجسس است، من مىگويم آنجاى كه دخول حاصل نشده تجسس جايز نيست دخول هم حاصل شد تجسس لازم نيست، مگر ما موظفيم كه همه مردم را سؤال كنيم كه دخول حاصل شده به چه دليل بوده. به ما چه مربوط است. من تعجب مىكنم قرينه چه است؟ ما تجسس كردن در كار مردم حرام است. كى ما گفتيم تجسس كنيد در كار مردم. بنابراين مسئله اين است اين عبارت كه در يا كلام قواعد است يا كلام كشف اللثام است كه مىگويد «استبصرا فان...؟ عذراً فكذا و الا فكذا» ما مىگوييم اصلاً استبصرا نه استبصارى بايد كرد نه برنامهاى. فردا انشاء مىرويم سراغ مسئله يازدهم كه مسئله مهمى است در اين رابطه.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...