شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب حدود و تعزيرات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 91
متن
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين لا سيما بقية الله المنتظر ارواحنا فداه و لعنة الله على اعدائهم اجمعين الى يوم الدين
به مناسبت اينكه هم ايام ايام ميلاد مسعود حضرت ولى عصر مهدى ارواحنا فده است، و هم مصادف با ايام دهه فجر است من يك حديث كوتاه از نهج البلاغه اشاره حضرت ولى عصر سلام الله عليه مىكنم و البته بحث بيشترى را شب يك شنبه كه دراينجا طبق معمول سالانه شب ميلاد جلسهاى داريم انشاء الله در آن جلسه بحث بيشترى خواهيم داشت. در دنباله حديث كميل در نهج البلاغه مىفرمايد «اللهم بلى لا تخل الارض من قائم لله بحجة اما ظاهراً مشهوراً او خائفاً مغموراً لأن لا تبطل حجج الله» از مسائل مهمى كه در مورد حضرت ولى عصر ارواحنا فداه بايد به آن توجه داشت همان فلسفه وجود حضرت در حال غيبت است، ما در بحث امامت كه مىرسيم فلسفههاى براى وجود امام ذكر مىكنيم امام بايد در ميان مردم باشد، تشكيل حكومت بدهد هدايت بكند، مستقلات عقليه را تأييد كند آنچه عقل نمىداند مردم را به آن هدايت كند امر به معروف كند نهى از منكر كند، براى مردم سرمشق باشد الگو باشد اسوه باشد، فلسفههاى زيادى ذكر مىكنند براى وجود امام و پيغمبر معصوم، در زمان غيبت بسيارى از اين فلسفهها نيست، و همين باعث يك سؤال مىشود، پس اين امام غائب از نظر چه فلسفهاى دارد؟ فلسفه وجوديش تصرفات او است، وقتى تصرفاتى ندارد فلسفه وجوديش چيست؟ اين يكى از چند بحث مهم در باره حضرت است. و خوب وقتى وارد اين بحث علما مىشوند و ما در بعض از كتابهاى مان وارد شديم جهات مختلفى را مطرح كرديم كه يكى از چهار پنج جهت يكش همين است كه در اين حديث كميل على عليه السلام مطرح فرموده، مىفرمايد صفحه روى زمين خالى از حجت نمىشود، خواه ظاهر و مشهور و آشكار باشد، يا خائف و مسطور و پنهان. اين حديث از اين نظر مهم است كه هردوحالت را ذكر مىكند، و براى هردو حالت مىفرمايد «لأن لا تبطل حجج الله و بيناته» براى اينكه حجج الهى باطل نشود، معارف دينيه و احكام شرعيه و حجج و بينات الهيه از بين نرود، در واقع اشاره اين معنى است، امام حافظ اصالت دين است، مىدانيم با گذشت زمان ممكن است آميخته با خرافاتى بشود انحرافاتى ممكن است پيدا بشود كما اينكه در خيلى جاها انحرافاتى پيدا شده، در اين مناطق مسلمان نشين شوروى كه الآن آزاد شدهاند، كسانى كه مىروند آنجا و بر مىگردند يك چيزهاى عجيب و غريبى نقل مىكنند كه اينها پابند به چه چيز هايى شدهاند و به واسطه همين كه هفتاد هشتاد سال در پشت آن ديوار آهنين بودند و مبلغ نداشتند و يك عقائد عجيب و غريبى، مسلمان اند آه، اما يك چيزهاى كه انسان وحشت مىكند ازش. اين نشان مىدهد خوب انسان مبلغ نداشته باشد چه به سرش مىآيد، و نشان مىدهد كه با گذشت زمان تحريفات، تغييرات، اشتباهات، انحرافات، ممكن است در فروع و اصول پيدا بشود، خوب بايد در اينجا يك سندى باشد زنده، حافظ اصول و فروع، چون دين ابدى است بالاخره ظاهر مىشود، اگر اين طور بوده باشد كه مردم بدون امام معصوم يله و رها بشوند، يك وقتى آخر زمان كه مىشود ديگر زمان طولانى و فاصله مىشود با زمان قيام پيغمبر و ائمه معصومين عليهم السلام اين قدر فاصله مىگيرند كه ديگر اسلام دگرگون مىشود بكلى، بس كه فزودند بر آن شاخ و برگ، گرتو ببينى نشناسى دگر. آن قدر پيرايهها بهش مىافزايند كه آن شاعر مىگويد يا رسول الله اگر شما بياييد دينت را ببينيد اصلاً نمىشناسيد كه اين اسلام است. بس كه فزودند بر آن شاخ و برگ. ولى امام آن در واقع صندوقه مطمئن و محافظ معارف الهيه است كه اينها از بين نمىرود دگرگون نمىشود باطل نمىشود. تغيير پيدا نمىكند «لأن لا تبطل حجج الله و بيناتها» پس يكى از فلسفههاى وجود امام معصوم كه هم در حال غيبت و هم در حال حضور هردو اين فلسفه از وجودش گرفته مىشود، حفظ معارف الهيه است، و حفظ احكام اسلام است و سند اصالت
آنها است. اين چيزى نيست كه منوط به تصرفاتش باشد، بالاخره دوران غيبت محدود است و تمام مىشود، مردم بايد باز گردند به اسلام راستين. اسلام راستين را از كجا بگيرند، بايد از آن مركز مطمئن و مركز اصليش بگيرند. به هرحال، اين اشارهاى بود كه براى يادآورى آن حضرت لازم بود عرض كنم و ايام مقارن است با دو سالروز مهم، يكى ميلاد مسعود حضرت ولى عصر ارواحنا فداه، در اين ايام بايد زياد به فكر حضرت باشيم، مخصوصاً كه دشمنان حضرت اخيراً شروع به فعاليتهاى بيشترى كردهاند، مخصوصاً اين فرقه ضاله را آمريكائىها عجيب دارند اخيراً تقويت مىكنند، براى ما قابل توجه است اين مسئله كه در كنگره نمايندگان آمريكا فرقه ضاله بعنوان يك جمعيت مطرح باشند و از آنها وسيع و گسترده حمايت بشود، مركزى اخيراً با كمك آنها ساختند و عضوگيرى مىكنند و فعاليت مىكنند و مرتب نمايندگان آمريكا دلسوزى مىكنند كه اينها در ايران تحت شرائط سختى واقع نشوند، موى از سر اينها كم نشود چون دلبستگى به اينها دارند، اميد دارند كه بتوانند به وسيله اينها ايجاد اختلاف كنند. بتوانند وحدت مسلمين را بشكنند، بتوانند جاسوسى كنند، به مقاصد خود شان برسند، جمعيتى كه در دامان انگلستان پرورش يافته در روسيه متولد شده در دامان انگلستان پرورش يافته و آمريكا از آنها بهره بردارى مىكند خوب سرنوشت غير از اين هم نمىتوانند داشته باشند. به هرحال اين دشمنان و دشمنان ديگر دست به دست هم دادند ما هم بايد آمادهتر و مجهزتر از هر روز و هر زمانى باشيم، حوزههاى علميه تنها پاسدار اين مسائل اند، حوادث اخير هم نشان داد كه چه قدر حوزههاى علميه دشمن دارند. بايد مراقب بود، سربازان امام زمان در اين ايام بايد خيلى بياد امام زمان باشند، رابطه معنوى با آن حضرت بايد قوى بشود، واقعاً انسان احساس كند عنايات حضرت در قلب او مىدرخشت، الطاف حضرت در قلب او مىدرخشد، على بن محزيار خدمتش رسيد، خلاصهاش تقريباً چنين است عرض كرد شما هيچ بياد ما هستيد؟ فرمود من شب و روز بياد شما هستم، هميشه بياد شما هستم، دعا مىكنم وقتى آن عنايات را حضرت دارد خوب سربازان امام زمان هم بايد روز به روز پيوند شان را با آن حضرت محكمتر كنند، واقعاً آن هدايت معنوى امام زمان در قلب شان تابش داشته باشد. خوب ايام مباركه دهه فجر هم است بايد بياد آن همه قربانىها بياد آن همه شهيدها بياد آن همه زحمات كه مردم كشيدند تا انقلاب اسلامى به ثمر رسيد، انسان وقتى بداند چيزى را به زحمت بدست آورده آسان از دست نمىدهد. ارزان به دست نياوردهايم كه ارزان از دست بدهيم، براى حفظ آن پافشارى مىكند اسرار مىكند زحمات كه امام قدس سره الشريف كشيدهاند، زحمات كه ديگر بزرگان شهيد و افرادى كه در جنگهاى تحميلى و امثال آنها شهيد شدهاند، و حتى شهداى هم كه باز هم ادامه دارد بعض شان در اين راه، اينها نشان مىدهد كه چه بهاى سنگينى ما براى اين انقلاب پرداختيم، و چه گران براى ما تمام شده، چنين چيزى ارزشمندى را نبايد به آسانى نسبت به آن بى توجهى كرد، و من اميدوارم انشاء الله با ياد آورى اين دو مسئله كه يكى انقلاب محدودى است در اين محيط ما، يكى هم انقلاب نامحدودى است در سطح جامعه بشريت، و اميدواريم اولى مقدمه دومى بوده باشد يادآورى اينها باعث مىشود كه انشاء الله يك مقدار به مسئوليات ما و وظائف ما آشناتر بشويم. «اللهم بلى لاتخل الارض من قائم لله بحجة اما ظاهراً مشهوراً او خائفاً مغموراً لأن لا تبطل حجج الله و بيناته» اين جزء كلمات قصار آن حديث مفصل كميل يك تكه از آن حديث مفصل است. روز شنبه انشاء الله درس داريم، يك شنبه تعطيل است، شب يك شنبه هم در اينجا طبق مراسم هرسال مجلس مفصلى است انشاء الله.
برگرديم به بحثى كه در باره ذيل مسئله نهم تحرير الوسيله داشتيم، «فى ما يثبت به الزنا» صحبت اين بود كه اگر شهود زنا كمتر از چهار تا بشوند نه تنها شهادت شان پذيرفته نمىشود بلكه خود آن شهود هم حد بر شان جارى مىشود، ما تا بحال شش تا روايت براى اين مسئله مشهور و معروف بين فقها ذكر كرديم يك دانه روايت ديگر هم باز گير آورديم، اين روايت را هم من بخوانم كه از نظر سند اين روايت معتبر است، اينكه بعضىها مىگويند روايات اين مسئله همهاش ضعيف است نه اين طور نيست، اولاً شش هفت تا روايت تا اينجا ما نقل كرديم با روايات كه ديروز از مستدرك نقل كرديم اين روايت هفتمى كه امروز من مىخوانم اين روايت از نظر سند هم روايت معتبرى است. روايت حديث پنج باب دوى از ابواب حد قذف است. «ما رويه حريص عن ابى عبد الله» عرض كردم حديث پنج باب دو از ابواب حد قذف. حديث اين است «على بن ابراهيم فى تفسيره عن ابيه عن عماد عن حريز»
همه ثقات اند، «عن ابى عبد الله عليه السلام قال القاذف يجلد ثمانين جلدة» تا اينجا كار نداريم «فان شهد له ثلاثة و ابى واحد يجلد الثلاثة و لا تقبل شهادتهم» خوب با صراحت مىگويد سه شاهد را مىزنند و شهادت شان را هم قبول نمىكنند مگر اينكه چهار تا بشوند (سؤال:...؟ جواب: الآن مىرسيم بهش، در اين ده تا شواهد كه ذكر كردند بر خلاف يكش همين است. (سؤال:...؟ جواب: كجايش دارد علم قاضى؟ (سؤال:...؟ جواب: نه اين ولا تقبل شهادتها اين مال آينده است، اين اشاره به آيه قرآن است، كسانى كه قذف كنند سه تا جريمه دارند، يكى اين است كه ثمانين جلدة، ديگر هم لا تقبلوا لهم شهادتاً ابدا، ديگرى اولئك عند الله هم الفاسقون، اين اشاره به آيه قرآن است كسى كه قذف مىكند سه تا مجازات دارد، الآن حد برش جارى مىشود شهادتش هم در آينده قبول نمىشود، علاوه بر اينكه شهادتش قبول نمىشود حكم فسق هم در آينده هميشه برش جارى مىشود، اين ولو عادل بود ولى از عدالت ميفته، و حكم فسق برش جارى مىشود، حالا با توبه اينها جابجا مىشود يا نمىشود، آنها يك بحثهاى است كه در ذيل آيه شريفه متعرض شدهاند و متعرض شدهايم، به هرحال، خوب من عرض كردم در مقابل اين روايات هفت گانه و اين قول مشهور بلكه كالاجماع در گوشه و كنار گاهى استبعاد مىشود آقا چطور مىشود شاهد عادل را سه نفر بيايند حد بر شان جارى بشود، بخاطر اينكه چهارمى نيامد، اينها چه گناهى كردهاند، شهداء عدول، چرا اينها را بزنيم، استبعادى در اينجا شده و شواهدى هم آوردهاند براى شكستن اين حكم مشهور يا اجماعى. و گفتيم شواهدى از اين طرف و آن طرف دست و پا كردهاند هفت هشت ده تا، كه خيلى هايش يا همهاش سست و غير كافى است، منتها ما گفتيم اينها را متعرض بشويم چون در ذهن آقايان هم ممكن است از اين قبيل مسائل بيايد. عمدهاش همان اولى بود كه ديروز گفتم من لازم مىدانم مجدداً يك اشاره بهش بكنم، كه آن خوب جا بيفتد، عمدهاش اين بود كه تصور كردهاند مسئله قذف ماهيتش با مسئله شهادت دو تا است، قذف اين است كه حسن نيتى درش نيست، وسله مىخواهد بچسباند، داعى خيرى ندارد، فحش مىدهد، اما شهادت چيزى است آميخته با حسن نيت، مىخواهد پرده از روى واقعهاى بردارد، و اين واقعه را نشان بدهد، بلكه جلو فساد و مفسده گرفته بشود، اصلاً تعريف قذف بر اين صادق نيست. اصلاً شهود قاذف نيستند، عمده اين است. ولى ما گفتيم اين حرف درست نيست. چرا؟ اولاً شمااز دريچه چشم شهود نگاه نكنيد به قضيه، از دريچه چشم قاضى نگاه كنيد، شهود خود شان را عادل مىدانند حسن نيت مىدانند، قاضى يقين ندارد به اين معنا، قاضى احتمال مىدهد توطئه باشد، شاهد عادل خوب عادل يعنى ظاهر الصلاح، اى بسا آدمهاى ظاهر الصلاحى كه در باطن توطئه هم بكنند، هركسى ظاهر الصلاح شد كه اين معصوم كه نيست، بنابراين از دريچه چشم قاضى اينها متهم اند، ممكن است واقعاً دروغ مىگويند، او يقين به حسن نيت اينها و امثال اينها ندارد، شما از ناحيه خود آنها نگاه مىكنيد به كار شان يا از ناحيه قاضى نگاه مىكنيد قاضى دارد قضاوت مىكند، او احتمال توطئهاى در اينجا دائماً مىدهد. هذا اولاً.
و ثانياً آيات لعان گفتيم شاهد زنده ايست براى اينكه قذف هرگونه اخبار است، هرگونه اخبار زنا قذف است، (سؤال:...؟ جواب:... احتمال كافى است يقين به آن طرف بايد پيدا كند، تا يقين به آنطرف پيدا نكند اينها متهم اند و بايد كتك بخورند، قذف است، حالا دقت كنيد ثانينش را، ثانياً آيات لعان شاهد خوبى است، قرآن مىگويد «و الذين يرمون المحصنات يرمون ازواجهم و لم يكن له شهداء الا انفسهم» اين عبارت جالب است كه ديروز نخوانديم «و الذين يرمون ازواجهم و لم يكن لهم شهداء الا انفسهم» بعد «كشهادة احدهم اربع شهادات» دستور لعان را مىدهد. خوب اين آيه لعان مىگويد مردانى كه همسران خود شان را متهم مىكنند و شاهد جز خود شان نيست، يعنى خود شان يك شاهد است، ظاهرش اين است ديگر. «و لم يكن لهم شهداء الا انفسهم» اينجا صدق شاهد بر خود شان كرده. بنابراين اينها با اينكه شاهد بايد لعان كنند نكنند كتك مىخورند، يكى از آثار لعان رفع حد قذف است، لعان سه چهار تا اثر دارد، يك اثرش اين است قذف برداشته مىشود، يا اگر نكند حد قذف مىخورد، براى اينكه مىگويد من رفتم در خانهام يك همچنين منظرهاى ديدم. فحش نمىخواهد به زنش بدهد، و من ديروز اين نكته كه عرض كردم يك نكته مهمى است، معمولاً مرد راضى نمىشود همسرش را عيب بگذارد بهش، مگر در تنگنا واقع بشود رفته با چشم خودش ديده، دادش در آمده آمده پيش قاضى، نه اين است كه دروغ ساخته زنش، اين ممكن است ولى خيلى كم است. غالباً مردى اگر آمد از زنش خبر داد گفت رفتم
در خانه چنين و چنان ديدم همسرم را، غالباً راست است، من نمىگويم دائماً، فعلى هذا قذف سوء نيت درش شرط نيست، كل اخبار قذف، حتى آنجاى كه صدق شاهد مىكند. حتى صدق شاهد هم بكند قذف است. قذف يك معنى وسيعى دارد كه نبايد از آن غافل شد، در قذف سوء نيت است در شهادت سوء نيت نيست اينها درست نيست اين حرفها. خوب بعد اين شواهد را اين اوليش بود. (سؤال:...؟ جواب: بله احتمالش است ولى به عقيده شما اين احتمال چند در صدر است؟ اكثريت موارد لعان همين است؟! بله كم است، ما هم همين را مىگوييم اين غالباً آنى كه مىآيد لعان مىكند و خانواده را بهم مىزند از اين زنه چيزى ديده، دارد زندگى خودش را آتش مىزند ديگر بعد هم جدا مىشود، حرام ابدى هم مىشود اين زن برايش بعد از لعان، اى تمام زندگيش را دارد آتش مىزند و جدا مىشود از زندگيش،....؟ غالباً اين است ولذا فرد نادرى نيست اين. نادر توطئه است، من مىخواهم با اينكه سوء نيت هم نيست با اينكه اخبار هم است همه اينها صدق قذف مىكند و حد دارد، و اين آيه قرآن است روايت نيست كه شما در سندش بخواهيد بحث كنيد. خوب فبنائاً على ذلك اين اولى بود كه ديروز چهار تاى ديگر هم دنبالش بود ما ديروز ذكر كرديم و بحث كرديم اجازه بدهيد از ششهم شروع كنيم.
و اما ششمين شاهدى كه آوردند كه اين آقايان هى اسرار دارند و دارند مطرح مىكنند اين است كه در اين روايات كه ما داشتيم روايات هفت گانه كه خوانديم حد جارى مىشود. در اينها مطلقا مىگويد حد جارى مىشود، اگر حد قذف است، بايد مقذوف طلب كند «يجب طلب المقذوف» شاكى خصوصى بايد بيايد ميدان، روايت ندارد، روايت دارد آن سه نفر را حد بزند. ندارد بشرط اينكه شاكى خصوصى بيايد و مطالبه حد كند. اين اشكالى است كه عرض كردم.
جواب اين روشن است، روايت در مقام از تمام جزئيات نيست، قذف خيلى شرائط دارد، از جمله شرائط اين است مقذوف بايد حر باشد نمىدانم مقذوف عفو نكند مقذوف طلب بكند، هم در قاذف شرائط متعددى است مىرسيم انشاء الله هم در مقذوف، يعنى شما مىگوييد در اين روايات تمام شرائط قذف را بيايند ذكر كنند؟ (سؤال:...؟ جواب: بگيريد اما بقيه شرائط در مقام بيان نيست آن روايات مقيد است اينها را مطلقا تقييد مىكند، مگر بحث اطلاق و تقييد اولين بار است كه شما بهش مىرسيد؟! قذف شرائط زيادى دارد، (سؤال:...؟ جواب: عرض كردم اطلاق است ديگر، بيش از اطلاق كه نيست صراحت كه نيست، اطلاق قابل تقييد است. مقيد نكرده به مطالبه كمااينكه مقيد نكرده به حريت، كما اينكه مقيد نكرده به چيزهاى ديگر، خوب اطلاق است و اطلاق قابل تقييد است ديگر. هذا حكم مطلق قابل للتقيد، بواسطه قيودى كه در باب قذف مىآيد يك دانه هم نيست خيال بكنيد تنها مطالبه مقذوف شرط است، خيلى قيد دارد. امام در مقام بيان تمام قيود در اينجا نيست. فقط مىگويد حد قذف جارى مىشود يعنى بشرطها و شروطها، هر مطلقى قابل تقييد است اين اولين بار نيست كه ما مطلق و مقيد مثل اينكه يك چيز تازه است مطلق و مقيد در فقه، خوب مطلق است، تقييدش مىكنيم....؟. اين ششم.
هفتم هم مثل همين است. (سؤال:...؟ جواب: نه ندارد، هيچ روايتى شروع كرد به زدن ندارد، خصوم فرمود بگيريد تا ببينيم بقيه شرائط حاصل مىشود يا شرائط ديگر حاصل نمىشود. هفتم باز اين است كه چگونه اين روايات مطلق است در حالى كه مقذوف حق عفو دارد؟ اين روايات مىگويد بزنيد چه مقذوف عفو بكند چه نكند، (سؤال:...؟ جواب:.... بسيار خوب مىگويد حدوهم مع شرائطهم از شرائط بلوغ است از شرائط حريت است از شرائط عدم عفو است از شرائط طلب مقذوف است خيلى شرائط دارد، مع شرائطها، خلاصه اين است اين هفتم هم الجواب هو الجواب، مطلقى است، تقييدى نشده، باز مقيدش بكنيم، اطلاق و تقييد يك چيز تازهاى نيست كه شما به آن استناد كنيد.
هشتم از اينها بدتر: هشتم اين است كه مىگويد در اين روايات دارد به اينكه ليس فى الحدود نظرة ساعة، در حدود انتظار نبايد كشيد، در حالى كه ما در روايات داريم در حدود بايد انتظار بكشيد تثبت كنيد، احتياط كنيد، التثبت و الاحتياط و عدم العجلة» اين روايت مىگويد نه، فوراً اين خلاف رواياتى است كه مىگويد در حدود احتياط كنيد تثبت كنيد، تثبت يعنى يك مقدار حوصله كن ثابت بشود، اين روايات مىگويد نه فوراً اجرا.
و اما جواب اين روايت اين شاهد جوابش چه است؟ احسن خوب اين واضح است جوابش، اينكه مىگويد «ليس نظرة ساعة» بعد از ثبوت است، وقتى ثابت شد حكم قاضى صادر شد ديگر معطلش نكنيد. اما آن تثبت و احتياط در مسير اثبات است هنوز ثابت نشده، تا ثابت نشده بايد احتياط را از دست نداد. با دقت و تثبت و احتياط بايد پرونده رسيدگى بشود، اين در مرحله رسيدگى پرونده است، اما پرونده كه رسيدگى شد حكم صادر شد ديگر معطل چه هستيد؟ اين ديگر احتياط ندارد. حكم قبل از صدورش بايد رويش احتياط بشود بعد از صدور كه ديگر احتياط ندارد. (سؤال:...؟ جواب: آن يك بحث ديگرى است، كه آيا شاهد اگر...؟ مىرسيم در ذيل اين مباحث مىگوييم). خلاصه كلام اين شد كه احتياط در حدود، دماء، فلان خيلى لازم است، اما در مرحله رسيدگى پرونده، اما بعد از رسيدگى و صدور حكم قاضى ديگر من و من نبايد كرد، ليس فيها نظرة ساعة.
و اما نهم اين است كه اگر اين مسئله درست باشد كه شهود را كتك بزنند بايد شهادت مكروه باشد مگر نفر چهارم انسان بشود، بايد فتوا بدهيم شهادت ندهيد مگر اينكه نفر چهارم باشيد، «الحكم بكراهة الشهادة الا ان تكون الرابعة» چرا؟ چون قبلش ممكن است اين بميرد يكى از شهود بميرد، يا نكول كند، احتمال مردن، احتمال نكول كردن، فبنائاً على ذلك بايد كراهت باشد، در حالى كه احدى از فقها را نديديم حكم به كراهت شهادت كنند بلكه شهادت كار خوبى است چرا كراهت؟
جواب اين هم معلوم است، اين احتمال كه شما مىدهيد اين آقا بميرد احتمال عقلائى است؟ يا غير عقلائى، يك آدم مردنى است، خواباندنش روى چرخ و با دستگاه اكسيژن آوردندش در دادگاه و آنجا بيايد شهادت بدهد اين است، يا آدم سالم و سرحال، آدم سالم و سرحال احتمال مردنش كه عقلائى نيست كه فى الفور بميرد، عقلا اعتنا نمىكنند به اين مسائل. (سؤال:...؟ جواب: حالا دانه دانه مثال موت زدهاند، من مىگويم آنجاى كه احتمال عقلائى نباشد كه اين حرف مطرح نيست، نه خير ما احتمال نمىدهيم كه اين فوراً بميرد در دادگاه. و اما احتمال نكول هم مختلفه است، بعضى جاها احتمالش عقلائى نيست، نيست واقعاً آدمى است كه يخه دارد چاك مىكند و از ما خيلى داغتر است، هيچ احتمال نمىدهيم برگردد ابداً آدم غيور غيرتمند است خونش به جوش آمده و دارد خودش را مىخورد از، نكول ابداً، همه با چشم خود شان ديدهاند. (سؤال:...؟ جواب: آخر آن اشخاص كه شما مىشناسيد غير از آن اشخاصى است كه ما مىشناسيم، اينها يقين داريم كه دين شان را نمىفروشند. يك همچه آدمى باشد خوب من مىروم اول شهادت مىدهم مىدانم اينها هم مثل من اند، يا چهارتايى باهم شهادت مىدهيم، يا نه اول آن شهادت مىدهد. پس اگر حالا من كلى بگويم مثال تعيين نكنم اگر احتمال عقلائى نرود كه اين مسئله مطرح نيست، اما اگر احتمال عقلائى باشد، در زمينه احتمال عقلائى پيش قدم شدن مكروه نيست، خلاف احتياط است، احتياط حكم ارشادى است، يعنى نكن گرفتار مىشوى يك مرتبه كتك مىخورى اين كراهت شرعيه نيست. هذا حكم ارشادى مثل اينكه روايت داريم زير ديوار شكسته ننشين، اين حكم كراهت شرعى است يا ارشاد است؟ از چند چيز بترس، از ديوار شكسته، از زن سليته از چه چه، اين روايات كه داريم يعنى واقعاً اين ارشاد است؟ يا يك حكم شرعى است، اينها ظاهرش ارشاد است. فعلى هذا اگر احتمال عقلائى نباشد كه اين مسئله مطرح نيست و اگر عقلائى بوده باشد مقدم شدن خلاف احتياط است احتياط هم يك حكم ارشاد عقلى است نه اين است كه كراهت شرعى است.
و اما دهم را دقت كنيد، و آن اين است كه اگر اين معنا داخل قذف باشد شهادت مصداق قذف باشد در كلمات ائمه وارد نمىشد، على عليه السلام در يك روايت در باره مغيرة بن شعبه مىفرمايد اگر خدا به من توقيف بدهد مسلط بر مغيره بشوم «لأرمينه بالحجارة» رجمش مىكنم مغيرة بن شعبه را، و هكذا در رواياتى داريم فلان كس زنا زاده بوده فلان كس چه بوده خوب اين روايات است علما مىگويند، خوب هيچ كدام هم چهار تا شاهد ندارد. پس همه اين علما را بايد قذف كرد؟! على عليه السلام كه در باره مغيره اين حرف را مىزند چهار تا شاهد كجا است؟! قذف است اينها؟ پس اگر اينطور باشد علما مورخان حتى در باره ائمه هم بايد بگوييم بگوييم حد قذف است، بعلت اينكه اينها شهادت نيست.
جواب اين هم روشن است، اولاً داستان مغيره شايد خدمت على عليه السلام شهادت دادند، چهار تا شاهد شايد ثابت شده، يا علم قاضى، على عليه السلام يقين داشت حتماً اگر علم قاضى را در اينجا حجت بدانيم كه بعد مىرسيم انشاء الله، علم قاضى را
حجت بدانيم خوب آن كافى است ديگر. على عليه السلام هم اين حرف را مىفرمايد يا شهودى پيشش رفتهاند يا علمى پيدا كرده، هركدامش باشد قاضى است ديگر. دستم برسد به گريبان مغيره سنگسارش مىكنم. اينكه ديگر قاذف نيست.
و اما اينكه در روايات و كتب و اينها نوشته مىشود، خوب در اين روايات و كتب علما اگر بگويند روى اشكال ندارد، اگر بگويند فلان كس قطعاً زنازاده است اين نمىشود مگر اينكه علم پيدا كنند در تاريخ بنويسند ما نمىتوانيم بگيريم، مىگوييم «روى فى التاريخ انه كان ولد الزنا» مىگيريم ، روى كه اشكالى ندارد. اما اگر خبر بدهيم بايد يقين داشته باشيم. (سؤال:...؟ جواب:...) بايد ما اين نيسبت را ندهيم مگر اينكه يقين داشته باشيم، حالا يقين داشتيد و گفتيد حالا كه است بيايد يخه شما را بگيرد و بگويد آقا چهار تا شاهد بياور؟ آن از دنيا رفته وجود تاريخى است، مقذوف كه شاكى خصوصى است كه اينجا حاضر نيست؟ شما هم كه يقين داريد، شما هم يقين داريد بينك و بين الله داريد راست مىگوييد مقذوف هم كه نيست كه يخه شما را بگيرد و بخواهد اجراى حد بكند و بگويد آقا چهار شاهدت كجاست؟ فبنائاً على ذلك ما با اين گونه وسوسهها نمىتوانيم دست از آن حكم مسلم كه روايات متعدد دارد برداريم.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...