• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين لا سيما بقية الله المنتظر ارواحنا فداه و لعنة الله على اعدائهم اجمعين الى يوم الدين
    به مناسبت اين‏كه هم ايام ايام ميلاد مسعود حضرت ولى عصر مهدى ارواحنا فده است، و هم مصادف با ايام دهه فجر است من يك حديث كوتاه از نهج البلاغه اشاره حضرت ولى عصر سلام الله عليه مى‏كنم و البته بحث بيشترى را شب يك شنبه كه دراينجا طبق معمول سالانه شب ميلاد جلسه‏اى داريم انشاء الله در آن جلسه بحث بيشترى خواهيم داشت. در دنباله حديث كميل در نهج البلاغه مى‏فرمايد «اللهم بلى لا تخل الارض من قائم لله بحجة اما ظاهراً مشهوراً او خائفاً مغموراً لأن لا تبطل حجج الله» از مسائل مهمى كه در مورد حضرت ولى عصر ارواحنا فداه بايد به آن توجه داشت همان فلسفه وجود حضرت در حال غيبت است، ما در بحث امامت كه مى‏رسيم فلسفه‏هاى براى وجود امام ذكر مى‏كنيم امام بايد در ميان مردم باشد، تشكيل حكومت بدهد هدايت بكند، مستقلات عقليه را تأييد كند آنچه عقل نمى‏داند مردم را به آن هدايت كند امر به معروف كند نهى از منكر كند، براى مردم سرمشق باشد الگو باشد اسوه باشد، فلسفه‏هاى زيادى ذكر مى‏كنند براى وجود امام و پيغمبر معصوم، در زمان غيبت بسيارى از اين فلسفه‏ها نيست، و همين باعث يك سؤال مى‏شود، پس اين امام غائب از نظر چه فلسفه‏اى دارد؟ فلسفه وجوديش تصرفات او است، وقتى تصرفاتى ندارد فلسفه وجوديش چيست؟ اين يكى از چند بحث مهم در باره حضرت است. و خوب وقتى وارد اين بحث علما مى‏شوند و ما در بعض از كتاب‏هاى مان وارد شديم جهات مختلفى را مطرح كرديم كه يكى از چهار پنج جهت يكش همين است كه در اين حديث كميل على عليه السلام مطرح فرموده، مى‏فرمايد صفحه روى زمين خالى از حجت نمى‏شود، خواه ظاهر و مشهور و آشكار باشد، يا خائف و مسطور و پنهان. اين حديث از اين نظر مهم است كه هردوحالت را ذكر مى‏كند، و براى هردو حالت مى‏فرمايد «لأن لا تبطل حجج الله و بيناته» براى اين‏كه حجج الهى باطل نشود، معارف دينيه و احكام شرعيه و حجج و بينات الهيه از بين نرود، در واقع اشاره اين معنى است، امام حافظ اصالت دين است، مى‏دانيم با گذشت زمان ممكن است آميخته با خرافاتى بشود انحرافاتى ممكن است پيدا بشود كما اين‏كه در خيلى جاها انحرافاتى پيدا شده، در اين مناطق مسلمان نشين شوروى كه الآن آزاد شده‏اند، كسانى كه مى‏روند آنجا و بر مى‏گردند يك چيزهاى عجيب و غريبى نقل مى‏كنند كه اينها پابند به چه چيز هايى شده‏اند و به واسطه همين كه هفتاد هشتاد سال در پشت آن ديوار آهنين بودند و مبلغ نداشتند و يك عقائد عجيب و غريبى، مسلمان اند آه، اما يك چيزهاى كه انسان وحشت مى‏كند ازش. اين نشان مى‏دهد خوب انسان مبلغ نداشته باشد چه به سرش مى‏آيد، و نشان مى‏دهد كه با گذشت زمان تحريفات، تغييرات، اشتباهات، انحرافات، ممكن است در فروع و اصول پيدا بشود، خوب بايد در اينجا يك سندى باشد زنده، حافظ اصول و فروع، چون دين ابدى است بالاخره ظاهر مى‏شود، اگر اين طور بوده باشد كه مردم بدون امام معصوم يله و رها بشوند، يك وقتى آخر زمان كه مى‏شود ديگر زمان طولانى و فاصله مى‏شود با زمان قيام پيغمبر و ائمه معصومين عليهم السلام اين قدر فاصله مى‏گيرند كه ديگر اسلام دگرگون مى‏شود بكلى، بس كه فزودند بر آن شاخ و برگ، گرتو ببينى نشناسى دگر. آن قدر پيرايه‏ها بهش مى‏افزايند كه آن شاعر مى‏گويد يا رسول الله اگر شما بياييد دينت را ببينيد اصلاً نمى‏شناسيد كه اين اسلام است. بس كه فزودند بر آن شاخ و برگ. ولى امام آن در واقع صندوقه مطمئن و محافظ معارف الهيه است كه اينها از بين نمى‏رود دگرگون نمى‏شود باطل نمى‏شود. تغيير پيدا نمى‏كند «لأن لا تبطل حجج الله و بيناتها» پس يكى از فلسفه‏هاى وجود امام معصوم كه هم در حال غيبت و هم در حال حضور هردو اين فلسفه از وجودش گرفته مى‏شود، حفظ معارف الهيه است، و حفظ احكام اسلام است و سند اصالت‏
    آنها است. اين چيزى نيست كه منوط به تصرفاتش باشد، بالاخره دوران غيبت محدود است و تمام مى‏شود، مردم بايد باز گردند به اسلام راستين. اسلام راستين را از كجا بگيرند، بايد از آن مركز مطمئن و مركز اصليش بگيرند. به هرحال، اين اشاره‏اى بود كه براى يادآورى آن حضرت لازم بود عرض كنم و ايام مقارن است با دو سالروز مهم، يكى ميلاد مسعود حضرت ولى عصر ارواحنا فداه، در اين ايام بايد زياد به فكر حضرت باشيم، مخصوصاً كه دشمنان حضرت اخيراً شروع به فعاليت‏هاى بيشترى كرده‏اند، مخصوصاً اين فرقه ضاله را آمريكائى‏ها عجيب دارند اخيراً تقويت مى‏كنند، براى ما قابل توجه است اين مسئله كه در كنگره نمايندگان آمريكا فرقه ضاله بعنوان يك جمعيت مطرح باشند و از آنها وسيع و گسترده حمايت بشود، مركزى اخيراً با كمك آنها ساختند و عضوگيرى مى‏كنند و فعاليت مى‏كنند و مرتب نمايندگان آمريكا دلسوزى مى‏كنند كه اينها در ايران تحت شرائط سختى واقع نشوند، موى از سر اينها كم نشود چون دلبستگى به اينها دارند، اميد دارند كه بتوانند به وسيله اينها ايجاد اختلاف كنند. بتوانند وحدت مسلمين را بشكنند، بتوانند جاسوسى كنند، به مقاصد خود شان برسند، جمعيتى كه در دامان انگلستان پرورش يافته در روسيه متولد شده در دامان انگلستان پرورش يافته و آمريكا از آنها بهره بردارى مى‏كند خوب سرنوشت غير از اين هم نمى‏توانند داشته باشند. به هرحال اين دشمنان و دشمنان ديگر دست به دست هم دادند ما هم بايد آماده‏تر و مجهزتر از هر روز و هر زمانى باشيم، حوزه‏هاى علميه تنها پاسدار اين مسائل اند، حوادث اخير هم نشان داد كه چه قدر حوزه‏هاى علميه دشمن دارند. بايد مراقب بود، سربازان امام زمان در اين ايام بايد خيلى بياد امام زمان باشند، رابطه معنوى با آن حضرت بايد قوى بشود، واقعاً انسان احساس كند عنايات حضرت در قلب او مى‏درخشت، الطاف حضرت در قلب او مى‏درخشد، على بن محزيار خدمتش رسيد، خلاصه‏اش تقريباً چنين است عرض كرد شما هيچ بياد ما هستيد؟ فرمود من شب و روز بياد شما هستم، هميشه بياد شما هستم، دعا مى‏كنم وقتى آن عنايات را حضرت دارد خوب سربازان امام زمان هم بايد روز به روز پيوند شان را با آن حضرت محكم‏تر كنند، واقعاً آن هدايت معنوى امام زمان در قلب شان تابش داشته باشد. خوب ايام مباركه دهه فجر هم است بايد بياد آن همه قربانى‏ها بياد آن همه شهيدها بياد آن همه زحمات كه مردم كشيدند تا انقلاب اسلامى به ثمر رسيد، انسان وقتى بداند چيزى را به زحمت بدست آورده آسان از دست نمى‏دهد. ارزان به دست نياورده‏ايم كه ارزان از دست بدهيم، براى حفظ آن پافشارى مى‏كند اسرار مى‏كند زحمات كه امام قدس سره الشريف كشيده‏اند، زحمات كه ديگر بزرگان شهيد و افرادى كه در جنگ‏هاى تحميلى و امثال آن‏ها شهيد شده‏اند، و حتى شهداى هم كه باز هم ادامه دارد بعض شان در اين راه، اينها نشان مى‏دهد كه چه بهاى سنگينى ما براى اين انقلاب پرداختيم، و چه گران براى ما تمام شده، چنين چيزى ارزشمندى را نبايد به آسانى نسبت به آن بى توجهى كرد، و من اميدوارم انشاء الله با ياد آورى اين دو مسئله كه يكى انقلاب محدودى است در اين محيط ما، يكى هم انقلاب نامحدودى است در سطح جامعه بشريت، و اميدواريم اولى مقدمه دومى بوده باشد يادآورى اينها باعث مى‏شود كه انشاء الله يك مقدار به مسئوليات ما و وظائف ما آشناتر بشويم. «اللهم بلى لاتخل الارض من قائم لله بحجة اما ظاهراً مشهوراً او خائفاً مغموراً لأن لا تبطل حجج الله و بيناته» اين جزء كلمات قصار آن حديث مفصل كميل يك تكه از آن حديث مفصل است. روز شنبه انشاء الله درس داريم، يك شنبه تعطيل است، شب يك شنبه هم در اينجا طبق مراسم هرسال مجلس مفصلى است انشاء الله.
    برگرديم به بحثى كه در باره ذيل مسئله نهم تحرير الوسيله داشتيم، «فى ما يثبت به الزنا» صحبت اين بود كه اگر شهود زنا كمتر از چهار تا بشوند نه تنها شهادت شان پذيرفته نمى‏شود بلكه خود آن شهود هم حد بر شان جارى مى‏شود، ما تا بحال شش تا روايت براى اين مسئله مشهور و معروف بين فقها ذكر كرديم يك دانه روايت ديگر هم باز گير آورديم، اين روايت را هم من بخوانم كه از نظر سند اين روايت معتبر است، اين‏كه بعضى‏ها مى‏گويند روايات اين مسئله همه‏اش ضعيف است نه اين طور نيست، اولاً شش هفت تا روايت تا اينجا ما نقل كرديم با روايات كه ديروز از مستدرك نقل كرديم اين روايت هفتمى كه امروز من مى‏خوانم اين روايت از نظر سند هم روايت معتبرى است. روايت حديث پنج باب دوى از ابواب حد قذف است. «ما رويه حريص عن ابى عبد الله» عرض كردم حديث پنج باب دو از ابواب حد قذف. حديث اين است «على بن ابراهيم فى تفسيره عن ابيه عن عماد عن حريز»
    همه ثقات اند، «عن ابى عبد الله عليه السلام قال القاذف يجلد ثمانين جلدة» تا اينجا كار نداريم «فان شهد له ثلاثة و ابى واحد يجلد الثلاثة و لا تقبل شهادتهم» خوب با صراحت مى‏گويد سه شاهد را مى‏زنند و شهادت شان را هم قبول نمى‏كنند مگر اين‏كه چهار تا بشوند (سؤال:...؟ جواب: الآن مى‏رسيم بهش، در اين ده تا شواهد كه ذكر كردند بر خلاف يكش همين است. (سؤال:...؟ جواب: كجايش دارد علم قاضى؟ (سؤال:...؟ جواب: نه اين ولا تقبل شهادتها اين مال آينده است، اين اشاره به آيه قرآن است، كسانى كه قذف كنند سه تا جريمه دارند، يكى اين است كه ثمانين جلدة، ديگر هم لا تقبلوا لهم شهادتاً ابدا، ديگرى اولئك عند الله هم الفاسقون، اين اشاره به آيه قرآن است كسى كه قذف مى‏كند سه تا مجازات دارد، الآن حد برش جارى مى‏شود شهادتش هم در آينده قبول نمى‏شود، علاوه بر اين‏كه شهادتش قبول نمى‏شود حكم فسق هم در آينده هميشه برش جارى مى‏شود، اين ولو عادل بود ولى از عدالت ميفته، و حكم فسق برش جارى مى‏شود، حالا با توبه اينها جابجا مى‏شود يا نمى‏شود، آنها يك بحث‏هاى است كه در ذيل آيه شريفه متعرض شده‏اند و متعرض شده‏ايم، به هرحال، خوب من عرض كردم در مقابل اين روايات هفت گانه و اين قول مشهور بلكه كالاجماع در گوشه و كنار گاهى استبعاد مى‏شود آقا چطور مى‏شود شاهد عادل را سه نفر بيايند حد بر شان جارى بشود، بخاطر اين‏كه چهارمى نيامد، اينها چه گناهى كرده‏اند، شهداء عدول، چرا اينها را بزنيم، استبعادى در اينجا شده و شواهدى هم آورده‏اند براى شكستن اين حكم مشهور يا اجماعى. و گفتيم شواهدى از اين طرف و آن طرف دست و پا كرده‏اند هفت هشت ده تا، كه خيلى هايش يا همه‏اش سست و غير كافى است، منتها ما گفتيم اينها را متعرض بشويم چون در ذهن آقايان هم ممكن است از اين قبيل مسائل بيايد. عمده‏اش همان اولى بود كه ديروز گفتم من لازم مى‏دانم مجدداً يك اشاره بهش بكنم، كه آن خوب جا بيفتد، عمده‏اش اين بود كه تصور كرده‏اند مسئله قذف ماهيتش با مسئله شهادت دو تا است، قذف اين است كه حسن نيتى درش نيست، وسله مى‏خواهد بچسباند، داعى خيرى ندارد، فحش مى‏دهد، اما شهادت چيزى است آميخته با حسن نيت، مى‏خواهد پرده از روى واقعه‏اى بردارد، و اين واقعه را نشان بدهد، بلكه جلو فساد و مفسده گرفته بشود، اصلاً تعريف قذف بر اين صادق نيست. اصلاً شهود قاذف نيستند، عمده اين است. ولى ما گفتيم اين حرف درست نيست. چرا؟ اولاً شمااز دريچه چشم شهود نگاه نكنيد به قضيه، از دريچه چشم قاضى نگاه كنيد، شهود خود شان را عادل مى‏دانند حسن نيت مى‏دانند، قاضى يقين ندارد به اين معنا، قاضى احتمال مى‏دهد توطئه باشد، شاهد عادل خوب عادل يعنى ظاهر الصلاح، اى بسا آدم‏هاى ظاهر الصلاحى كه در باطن توطئه هم بكنند، هركسى ظاهر الصلاح شد كه اين معصوم كه نيست، بنابراين از دريچه چشم قاضى اينها متهم اند، ممكن است واقعاً دروغ مى‏گويند، او يقين به حسن نيت اين‏ها و امثال اينها ندارد، شما از ناحيه خود آنها نگاه مى‏كنيد به كار شان يا از ناحيه قاضى نگاه مى‏كنيد قاضى دارد قضاوت مى‏كند، او احتمال توطئه‏اى در اينجا دائماً مى‏دهد. هذا اولاً.
    و ثانياً آيات لعان گفتيم شاهد زنده ايست براى اين‏كه قذف هرگونه اخبار است، هرگونه اخبار زنا قذف است، (سؤال:...؟ جواب:... احتمال كافى است يقين به آن طرف بايد پيدا كند، تا يقين به آنطرف پيدا نكند اينها متهم اند و بايد كتك بخورند، قذف است، حالا دقت كنيد ثانينش را، ثانياً آيات لعان شاهد خوبى است، قرآن مى‏گويد «و الذين يرمون المحصنات يرمون ازواجهم و لم يكن له شهداء الا انفسهم» اين عبارت جالب است كه ديروز نخوانديم «و الذين يرمون ازواجهم و لم يكن لهم شهداء الا انفسهم» بعد «كشهادة احدهم اربع شهادات» دستور لعان را مى‏دهد. خوب اين آيه لعان مى‏گويد مردانى كه همسران خود شان را متهم مى‏كنند و شاهد جز خود شان نيست، يعنى خود شان يك شاهد است، ظاهرش اين است ديگر. «و لم يكن لهم شهداء الا انفسهم» اينجا صدق شاهد بر خود شان كرده. بنابراين اينها با اين‏كه شاهد بايد لعان كنند نكنند كتك مى‏خورند، يكى از آثار لعان رفع حد قذف است، لعان سه چهار تا اثر دارد، يك اثرش اين است قذف برداشته مى‏شود، يا اگر نكند حد قذف مى‏خورد، براى اين‏كه مى‏گويد من رفتم در خانه‏ام يك همچنين منظره‏اى ديدم. فحش نمى‏خواهد به زنش بدهد، و من ديروز اين نكته كه عرض كردم يك نكته مهمى است، معمولاً مرد راضى نمى‏شود همسرش را عيب بگذارد بهش، مگر در تنگنا واقع بشود رفته با چشم خودش ديده، دادش در آمده آمده پيش قاضى، نه اين است كه دروغ ساخته زنش، اين ممكن است ولى خيلى كم است. غالباً مردى اگر آمد از زنش خبر داد گفت رفتم‏
    در خانه چنين و چنان ديدم همسرم را، غالباً راست است، من نمى‏گويم دائماً، فعلى هذا قذف سوء نيت درش شرط نيست، كل اخبار قذف، حتى آنجاى كه صدق شاهد مى‏كند. حتى صدق شاهد هم بكند قذف است. قذف يك معنى وسيعى دارد كه نبايد از آن غافل شد، در قذف سوء نيت است در شهادت سوء نيت نيست اينها درست نيست اين حرف‏ها. خوب بعد اين شواهد را اين اوليش بود. (سؤال:...؟ جواب: بله احتمالش است ولى به عقيده شما اين احتمال چند در صدر است؟ اكثريت موارد لعان همين است؟! بله كم است، ما هم همين را مى‏گوييم اين غالباً آنى كه مى‏آيد لعان مى‏كند و خانواده را بهم مى‏زند از اين زنه چيزى ديده، دارد زندگى خودش را آتش مى‏زند ديگر بعد هم جدا مى‏شود، حرام ابدى هم مى‏شود اين زن برايش بعد از لعان، اى تمام زندگيش را دارد آتش مى‏زند و جدا مى‏شود از زندگيش،....؟ غالباً اين است ولذا فرد نادرى نيست اين. نادر توطئه است، من مى‏خواهم با اين‏كه سوء نيت هم نيست با اين‏كه اخبار هم است همه اينها صدق قذف مى‏كند و حد دارد، و اين آيه قرآن است روايت نيست كه شما در سندش بخواهيد بحث كنيد. خوب فبنائاً على ذلك اين اولى بود كه ديروز چهار تاى ديگر هم دنبالش بود ما ديروز ذكر كرديم و بحث كرديم اجازه بدهيد از ششهم شروع كنيم.
    و اما ششمين شاهدى كه آوردند كه اين آقايان هى اسرار دارند و دارند مطرح مى‏كنند اين است كه در اين روايات كه ما داشتيم روايات هفت گانه كه خوانديم حد جارى مى‏شود. در اينها مطلقا مى‏گويد حد جارى مى‏شود، اگر حد قذف است، بايد مقذوف طلب كند «يجب طلب المقذوف» شاكى خصوصى بايد بيايد ميدان، روايت ندارد، روايت دارد آن سه نفر را حد بزند. ندارد بشرط اين‏كه شاكى خصوصى بيايد و مطالبه حد كند. اين اشكالى است كه عرض كردم.
    جواب اين روشن است، روايت در مقام از تمام جزئيات نيست، قذف خيلى شرائط دارد، از جمله شرائط اين است مقذوف بايد حر باشد نمى‏دانم مقذوف عفو نكند مقذوف طلب بكند، هم در قاذف شرائط متعددى است مى‏رسيم انشاء الله هم در مقذوف، يعنى شما مى‏گوييد در اين روايات تمام شرائط قذف را بيايند ذكر كنند؟ (سؤال:...؟ جواب: بگيريد اما بقيه شرائط در مقام بيان نيست آن روايات مقيد است اين‏ها را مطلقا تقييد مى‏كند، مگر بحث اطلاق و تقييد اولين بار است كه شما بهش مى‏رسيد؟! قذف شرائط زيادى دارد، (سؤال:...؟ جواب: عرض كردم اطلاق است ديگر، بيش از اطلاق كه نيست صراحت كه نيست، اطلاق قابل تقييد است. مقيد نكرده به مطالبه كمااين‏كه مقيد نكرده به حريت، كما اين‏كه مقيد نكرده به چيزهاى ديگر، خوب اطلاق است و اطلاق قابل تقييد است ديگر. هذا حكم مطلق قابل للتقيد، بواسطه قيودى كه در باب قذف مى‏آيد يك دانه هم نيست خيال بكنيد تنها مطالبه مقذوف شرط است، خيلى قيد دارد. امام در مقام بيان تمام قيود در اينجا نيست. فقط مى‏گويد حد قذف جارى مى‏شود يعنى بشرطها و شروطها، هر مطلقى قابل تقييد است اين اولين بار نيست كه ما مطلق و مقيد مثل اين‏كه يك چيز تازه است مطلق و مقيد در فقه، خوب مطلق است، تقييدش مى‏كنيم....؟. اين ششم.
    هفتم هم مثل همين است. (سؤال:...؟ جواب: نه ندارد، هيچ روايتى شروع كرد به زدن ندارد، خصوم فرمود بگيريد تا ببينيم بقيه شرائط حاصل مى‏شود يا شرائط ديگر حاصل نمى‏شود. هفتم باز اين است كه چگونه اين روايات مطلق است در حالى كه مقذوف حق عفو دارد؟ اين روايات مى‏گويد بزنيد چه مقذوف عفو بكند چه نكند، (سؤال:...؟ جواب:.... بسيار خوب مى‏گويد حدوهم مع شرائطهم از شرائط بلوغ است از شرائط حريت است از شرائط عدم عفو است از شرائط طلب مقذوف است خيلى شرائط دارد، مع شرائطها، خلاصه اين است اين هفتم هم الجواب هو الجواب، مطلقى است، تقييدى نشده، باز مقيدش بكنيم، اطلاق و تقييد يك چيز تازه‏اى نيست كه شما به آن استناد كنيد.
    هشتم از اينها بدتر: هشتم اين است كه مى‏گويد در اين روايات دارد به اين‏كه ليس فى الحدود نظرة ساعة، در حدود انتظار نبايد كشيد، در حالى كه ما در روايات داريم در حدود بايد انتظار بكشيد تثبت كنيد، احتياط كنيد، التثبت و الاحتياط و عدم العجلة» اين روايت مى‏گويد نه، فوراً اين خلاف رواياتى است كه مى‏گويد در حدود احتياط كنيد تثبت كنيد، تثبت يعنى يك مقدار حوصله كن ثابت بشود، اين روايات مى‏گويد نه فوراً اجرا.
    و اما جواب اين روايت اين شاهد جوابش چه است؟ احسن خوب اين واضح است جوابش، اين‏كه مى‏گويد «ليس نظرة ساعة» بعد از ثبوت است، وقتى ثابت شد حكم قاضى صادر شد ديگر معطلش نكنيد. اما آن تثبت و احتياط در مسير اثبات است هنوز ثابت نشده، تا ثابت نشده بايد احتياط را از دست نداد. با دقت و تثبت و احتياط بايد پرونده رسيدگى بشود، اين در مرحله رسيدگى پرونده است، اما پرونده كه رسيدگى شد حكم صادر شد ديگر معطل چه هستيد؟ اين ديگر احتياط ندارد. حكم قبل از صدورش بايد رويش احتياط بشود بعد از صدور كه ديگر احتياط ندارد. (سؤال:...؟ جواب: آن يك بحث ديگرى است، كه آيا شاهد اگر...؟ مى‏رسيم در ذيل اين مباحث مى‏گوييم). خلاصه كلام اين شد كه احتياط در حدود، دماء، فلان خيلى لازم است، اما در مرحله رسيدگى پرونده، اما بعد از رسيدگى و صدور حكم قاضى ديگر من و من نبايد كرد، ليس فيها نظرة ساعة.
    و اما نهم اين است كه اگر اين مسئله درست باشد كه شهود را كتك بزنند بايد شهادت مكروه باشد مگر نفر چهارم انسان بشود، بايد فتوا بدهيم شهادت ندهيد مگر اين‏كه نفر چهارم باشيد، «الحكم بكراهة الشهادة الا ان تكون الرابعة» چرا؟ چون قبلش ممكن است اين بميرد يكى از شهود بميرد، يا نكول كند، احتمال مردن، احتمال نكول كردن، فبنائاً على ذلك بايد كراهت باشد، در حالى كه احدى از فقها را نديديم حكم به كراهت شهادت كنند بلكه شهادت كار خوبى است چرا كراهت؟
    جواب اين هم معلوم است، اين احتمال كه شما مى‏دهيد اين آقا بميرد احتمال عقلائى است؟ يا غير عقلائى، يك آدم مردنى است، خواباندنش روى چرخ و با دستگاه اكسيژن آوردندش در دادگاه و آنجا بيايد شهادت بدهد اين است، يا آدم سالم و سرحال، آدم سالم و سرحال احتمال مردنش كه عقلائى نيست كه فى الفور بميرد، عقلا اعتنا نمى‏كنند به اين مسائل. (سؤال:...؟ جواب: حالا دانه دانه مثال موت زده‏اند، من مى‏گويم آنجاى كه احتمال عقلائى نباشد كه اين حرف مطرح نيست، نه خير ما احتمال نمى‏دهيم كه اين فوراً بميرد در دادگاه. و اما احتمال نكول هم مختلفه است، بعضى جاها احتمالش عقلائى نيست، نيست واقعاً آدمى است كه يخه دارد چاك مى‏كند و از ما خيلى داغ‏تر است، هيچ احتمال نمى‏دهيم برگردد ابداً آدم غيور غيرت‏مند است خونش به جوش آمده و دارد خودش را مى‏خورد از، نكول ابداً، همه با چشم خود شان ديده‏اند. (سؤال:...؟ جواب: آخر آن اشخاص كه شما مى‏شناسيد غير از آن اشخاصى است كه ما مى‏شناسيم، اينها يقين داريم كه دين شان را نمى‏فروشند. يك همچه آدمى باشد خوب من مى‏روم اول شهادت مى‏دهم مى‏دانم اينها هم مثل من اند، يا چهارتايى باهم شهادت مى‏دهيم، يا نه اول آن شهادت مى‏دهد. پس اگر حالا من كلى بگويم مثال تعيين نكنم اگر احتمال عقلائى نرود كه اين مسئله مطرح نيست، اما اگر احتمال عقلائى باشد، در زمينه احتمال عقلائى پيش قدم شدن مكروه نيست، خلاف احتياط است، احتياط حكم ارشادى است، يعنى نكن گرفتار مى‏شوى يك مرتبه كتك مى‏خورى اين كراهت شرعيه نيست. هذا حكم ارشادى مثل اين‏كه روايت داريم زير ديوار شكسته ننشين، اين حكم كراهت شرعى است يا ارشاد است؟ از چند چيز بترس، از ديوار شكسته، از زن سليته از چه چه، اين روايات كه داريم يعنى واقعاً اين ارشاد است؟ يا يك حكم شرعى است، اين‏ها ظاهرش ارشاد است. فعلى هذا اگر احتمال عقلائى نباشد كه اين مسئله مطرح نيست و اگر عقلائى بوده باشد مقدم شدن خلاف احتياط است احتياط هم يك حكم ارشاد عقلى است نه اين است كه كراهت شرعى است.
    و اما دهم را دقت كنيد، و آن اين است كه اگر اين معنا داخل قذف باشد شهادت مصداق قذف باشد در كلمات ائمه وارد نمى‏شد، على عليه السلام در يك روايت در باره مغيرة بن شعبه مى‏فرمايد اگر خدا به من توقيف بدهد مسلط بر مغيره بشوم «لأرمينه بالحجارة» رجمش مى‏كنم مغيرة بن شعبه را، و هكذا در رواياتى داريم فلان كس زنا زاده بوده فلان كس چه بوده خوب اين روايات است علما مى‏گويند، خوب هيچ كدام هم چهار تا شاهد ندارد. پس همه اين علما را بايد قذف كرد؟! على عليه السلام كه در باره مغيره اين حرف را مى‏زند چهار تا شاهد كجا است؟! قذف است اينها؟ پس اگر اينطور باشد علما مورخان حتى در باره ائمه هم بايد بگوييم بگوييم حد قذف است، بعلت اين‏كه اينها شهادت نيست.
    جواب اين هم روشن است، اولاً داستان مغيره شايد خدمت على عليه السلام شهادت دادند، چهار تا شاهد شايد ثابت شده، يا علم قاضى، على عليه السلام يقين داشت حتماً اگر علم قاضى را در اينجا حجت بدانيم كه بعد مى‏رسيم انشاء الله، علم قاضى را
    حجت بدانيم خوب آن كافى است ديگر. على عليه السلام هم اين حرف را مى‏فرمايد يا شهودى پيشش رفته‏اند يا علمى پيدا كرده، هركدامش باشد قاضى است ديگر. دستم برسد به گريبان مغيره سنگسارش مى‏كنم. اين‏كه ديگر قاذف نيست.
    و اما اين‏كه در روايات و كتب و اينها نوشته مى‏شود، خوب در اين روايات و كتب علما اگر بگويند روى اشكال ندارد، اگر بگويند فلان كس قطعاً زنازاده است اين نمى‏شود مگر اين‏كه علم پيدا كنند در تاريخ بنويسند ما نمى‏توانيم بگيريم، مى‏گوييم «روى فى التاريخ انه كان ولد الزنا» مى‏گيريم ، روى كه اشكالى ندارد. اما اگر خبر بدهيم بايد يقين داشته باشيم. (سؤال:...؟ جواب:...) بايد ما اين نيسبت را ندهيم مگر اين‏كه يقين داشته باشيم، حالا يقين داشتيد و گفتيد حالا كه است بيايد يخه شما را بگيرد و بگويد آقا چهار تا شاهد بياور؟ آن از دنيا رفته وجود تاريخى است، مقذوف كه شاكى خصوصى است كه اينجا حاضر نيست؟ شما هم كه يقين داريد، شما هم يقين داريد بينك و بين الله داريد راست مى‏گوييد مقذوف هم كه نيست كه يخه شما را بگيرد و بخواهد اجراى حد بكند و بگويد آقا چهار شاهدت كجاست؟ فبنائاً على ذلك ما با اين گونه وسوسه‏ها نمى‏توانيم دست از آن حكم مسلم كه روايات متعدد دارد برداريم.