شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب حدود و تعزيرات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 90
متن
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين لا سيما بقية الله المنتظر عجل الله تعالى له الفرج و لعنة الله على اعدائهم اجمعين الى يوم الدين و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم
در باره اين مسئله كه اگر شهود زنا به حد نساب نرسند خود شهود را حد قذف مىزنند مگر اينكه به اندازه كامل و حد نساب باشند، گفتيم مسئله مسلم است از نظر فتوا، روايات متعددى هم در اين زمينه داشتيم. حالا چند روايت ديگر هم مستدرك دارد كه اين چند روايت را هم مىخوانيم، اينها هم دليل بر اين است كه اگر شهود زنا به حد نساب نرسند خود شهود حد قذف مىخورند (سؤال:...؟ جواب: حالا اجازه بدهيد من اين روايات را بخوانم، حديث پنج باب ده، از ابواب حد زنا، پنج باب ده از ابواب حد زنا، از جلد هجدهم مستدرك، از كتاب جعفريات اينجا نقل كرده است با سلسله سند، «عن على عن جعفر بن محمد بن عن ابيه عن جده ان علياً عليه السلام شهد عنده ثلاثة نفر على رجل بالزنا فقال على عليه السلام» شبيه آن حرفى است كه ديروز بود «اين الرابع» چهارمى كجا است؟ «قالوا الآن يجىء» الآن مىآيد «قال خذوهم» اين سه نفر را بگيريد، بگيريد لابد براى اجراى حد قذف است، «فليس فى الحدود نظرة ساعة» همين مطلب را ديروز از يك طريق ديگرى داشتيم اين با سند ديگرى است، كه طبعاً روايت جديدى محسوب مىشود. اين يك حديث.
حديث ديگرى داريم در ابواب حد قذف، باب يازده حديث يك، ابواب حد القذف باب يازده، حديث يك، مستدرك وسائل هم جلد هجده، روايت دعائم الاسلام است مرسله است، «عن ابى عبد الله عليه السلام انه قال فى حديث الزنا و ان شهد ثلاثة رجال و لم يأت الرابع جلدوا حد القذف» اين هم معلوم مىشود اگر سه نفر شهادت بدهند چهارمى نيايد حد قذف بر آن جارى مىكنند حديث يك باب يازده فراموش نكنيد ابواب حد قذف است، و مستدرك الوسائل جلد هجده، در جلد هفده هم كتاب شهادات باز مستدرك يك حديث دارد. حديث شش باب نوزده از ابواب شهادات، جلد هفده مال مستدرك، دارد دعائم الاسلام عن امير المؤمنين باز مرسله است «عن امير عليه السلام» تا به اينجا كه مىفرمايد «لو لايجب برجلين واربعة نسوة» يجب چه؟ حد زنا «برجلين و اربعة نسوة و يضربون حد القاذف» البته اين از يك نظر اشكال دارد به علت اينكه ما گفتيم كه دو مرد و چهار زن قبول مىشود فى الجمله ولى اين دارد اصلاً هيچ قبول نمىشود حد قاذف بر آنها جارى مىشود (سؤال:...؟ جواب:...) خوب اين تا به اينجا ما باز هم رواياتى اضافه كرديم ولو اينها هم اسنادش نقى السند نبود، ولى بعنوان مؤيد دربحث ما خوب است اشكال ندارد. ما دو مرتبه برگشتيم باز به همين مسئله چون بعضىها استبعاد كردهاند اين مسئله را. و دست و پا از اين طرف و از آن طرف كردهاند بلكه كارى كنيم كه اين شاهدها كتك نخورند، يكى باشد دو تاباشد سه تا باشد حدى بر اينها جارى نشود، من ريشه استبعاد را بگويم دست و پاهاى كه از هفت هشت ده جا دست و پا كردهاند، آنها را به صورت يك ان قلت مطرح مىكنم، و شروع مىكنيم يك مقدارى به بحث كردن در بارهاش. (سؤال:...؟ جواب:... فى الجلد قبول است عرض كرديم در جلد قبول است در رجم قبول نيست. آن كه گذشت). اساس استبعاد اين است، چند نفر براى خاطر خدا عادل، ثقه، بلند شدند آمدند شهادت مىدهند كه يك همچه عمل خلافى واقع شده، براى اينكه جلو فساد را بيگرند حالا ما اينها را دراز كنيم و شلاق بزنيم، چرا؟ چون چهار تا نشدند، چرا؟ چون قذف كردهاند، چهار نفر كامل نبوده، ما همه اينها را عادل اند ثقه هستند، آبرومند اند، افراد با شخصيت اند نيت احسن داشتند نيت سوء نداشتند مىخواستند جلوى فساد را بگيرند، شما مىگوييد الا و بالا اينها هم بايد حد بخورند، اين يك چيزى مستبعدى در ذهن بعضىها آمدند، و آمدند از اين طرف و از آن طرف دست و پا كنند كه اين شهرت قوى يا اجماع را بشكنند، و بگويند نه، حدى نسبت به شهود جارى
نمىشود، چون شهود نيت بدى نداشتهاند، قصد سوء نداشتند، ثقه هم بودند، عدل هم بودند، نه خير. حالا چطور مىتوانيم يك همچنين حكم اجماعى را كه خوب روايات متعدد هم دارد ولو روايات خيليش ضعاف السند است، ولى مىدانيم در يك مسئلهاى كه فتواى مشهور بوده باشد يا اجماع بوده باشد ولو روايات از نظر سند هم محل بحث بوده باشد ما نمىتوانيم روايات را كنار بگذاريم بخصوص اينكه روايات متضافر است، شش هفت تا روايت داريم در اين مسئله، ولو از نظر سند هم اشكال داشته باشد ولى در عين حال ما نمىتوانيم اين روايات را كنار بگذاريم حالا. براى اينكه امروز هم در ذهن بعضىها مىآيد كه اين مسئله خالى از اشكال نيست ما چرا هم شاهدههاى عدل را بخوابانيم و حد بزنيم بخاطر اينكه چهارمى نيامده. من بعنوان يك ان قلت اين مشكلاتى را كه آمدند و شواهدى را كه از اين طرف و آن طرف دست و پا كردهاند جمع مىكنيم و به صورت ان قلت مطرح مىكنيم.
ان قلت: به اينكه مفهوم حالا ان قلت كه من مىگويم تحت در واقع تحت عنوان، اينها هركدامش بعنوان يك شاهد مطرح مىشود، به اين صورت عنوان مىكنيم، ان قلت: (سؤال:...؟ جواب:... چهارمى يعنى اگر منظور اين است با فوريت عرفيه منافات نداشته باشد عيب ندارد، اما اگر نه مىرويم فردا چهارمى را مىآوريم نه، ظاهر روايات اين است كه حكم بايد در اينجا جارى بشود. اما اگر به مقدارى باشد كه با فوريت عرفيه ايشان فوريت عقلى كه نيست در اينجا فوريت عرفيه است، آن مقدار منافات نداشته باشد عيب ندارد، خلاصه اجازه بدهيد من مسئله را طرح كنم. ان قلت: به اينكه لا يمكن المساعدة بر حد زدن به شهود اگر به حد نساب نرسند، چرا؟ لامور «لا يمكن بمساعدة بر حد زدن شهود لامور» امر اول كه جان مطلب در همين امر اول است، امر اول اين است ماهيت قذف با ماهيت شهادت دو تا است، شهود قاذف نيستند اصلاً صدق قذف نمىكند. شهود آمدند به يك نيت صحيح و مثبتى آمدند شهادت دادند، عدول هم هستند، و ثقات هم هستند، قذف اين است كه كسى مىخواهد ديگرى را وسله بچسباند، يك داعى صحيح ندارد، هدفش عيب نهادن بر كسى است، زير سؤال بردن كسى است، شاهد قاذف نيست، قاذف شاهد نيست، اينها دو ماهيت اند، ماهيت قذف عيب نهادن بر كسى است بدون دليل بدون رجم، ماهيت شهادت كشف يك مسئله ايست براى اينكه يك فسادى جلوگيرى بشود، و چون چنين است ادله قذف اصلاً شامل ايشان نمىشود، اين هم است اساس اين ان قلت. امر اول از اين امور ده گانه همين است كه ماهيت قذف با ماهيت شهادت دو تا است، كأن در مفهوم قذف نيت سوء است در ماهيت شهادت نيت حسن است. اين اساس. ما اينها را دانه دانه جواب هايش را كنارش مىگذاريم و مىرويم جلو، كه نخواهيم دوباره برگرديم. (سؤال:...؟ جواب:..).
و اما جواب: جواب اين است كه ما آنچه مىتوانيم استفاده بكنيم از آيات و روايات اين است قذف مجرد نسبت دادن است، نيت درش مطرح نيست، نسبت عمل منافى عفت به كسى دادن قذف است، نيتش چه است هرچه مىخواهد باشد، بهترين شاهد اين مطلب آيات لعان است كه اول سوره نور است، مردى آمده مىگويد زن من منحرف شده از جاده عفت، آمدم وارد خانه شدم با چشم خودم ديدم، آيات لعان موردى نيست كه مرد حتماً نيت سوء دارد ما يقين داريم نيت سوء دارد، شأن نزول آيات لعان اصلاً مىرساند كه مرد نيت سوء ندارد. شأن نزول آيات لعان را ببينيد وقت حد قذف نازل شد بعضى از اصحاب گفتند اى واى ما تا چهار شاهد نياريم قذف مىشويم اگر رفتيم در خانه ديديم العياذ بالله مرد بيگانهاى با زن ما است چه كنيم؟ بياييم بگوييم كتك مان مىزنند، برويم بگوييم ايهاالناس بياييد شهادت بدهيد رسوائى است، هيچ چه هم صدايش را در نياوريم خوب اين غصه را چه كارش بكنيم، آمدند اشكال كردند خوب سنى و شيعه ظاهراً شأن نزول را نوشتهاند، آيات لعان نازل شد، كه اگر شما چنين چيزى از همسر تان ديديد بيائيد پيش قاضى و لعان كنيد بجاى چهار شاهد، چهار مرتبه «اشهد بالله» بگوييد «و الخامس ان غضب الله عليها ان كان من الصادقين» و خلاصه پنج بار چهار بار شهادت دادن و بعد غضب الهى و لعن الهى را خريدن را براى اينكه جلوى حد خوردن شوهر گرفته بشود، شوهر معمولاً نمىخواهد به زنش وسله بچسباند، اين معلوم است غالب اين است، تا چيزى نبيند نمىخواهد به دروغ زن خودش را لكه دار كند، غلبه اين است، چيزى احتمالاً قويا ديده، آتشى شده آمده شكايت مىكند، در عين حال با اينكه نيت سوء ندارد اگر شاهد نياورد لعان هم نكند مىخوابانند كتكش مىزنند ديگر، بايد لعان كند نكرد مىزنندش، حد قذف جارى مىشود. پس معلوم مىشود قذف ماهيتش نيت سوء و احراز نيت سوء نيست كه شهادت شهود چون نيت سوء نداشتند بنابراين قذف محسوب نمىشود، دليل بر اينكه قذف مفهوم اعمى دارد هر نسبتى به كسى بدهند داخل در مفهوم قذف است نيت سوء باشد يانيت حسن بهترين دليل آيات لعان است، در آيات لعان شأن نزول دارد غالباً هم اين است كه كسى نيت سوء ندارد بيايد زنش را وسله بهش بچسباند و اينها ممكن است يك فرد نادرى پيدا بشود، آيات قذف كه وارد شد مردم گفتند اى داد و بى داد ما چه كنيم، اگر يك كسى رايدديم در خانه ما با همسر ما بياييم شهادت بدهيم نمىشود مىزنند ما را، برويم چهار تا شاهد بياوريم رسوائى است، سكوت هم كنيم اين غم را كجا ببريم، خوب اين نوشتهاند ديگر، پس معلوم مىشود نيت سوء شرط نيست، مهم اين است، روايات ما هم همين را مىگويد، مىگويد كار به نيت نداشته باشيد، كسى كه آمد گفت فلان كس اين كار را كرده نيتش هرچه است ما نمىدانيم اگر چهار تا شاهد تمام قبول كنيد نه بزنيد. مشهور هم به اين روايات فتوا دادهاند، و پيش از شهرت مسئله اجماعى هم است تقريباً، روايات متعدد و متضافر هم داريم، حالا اسنادش خيلى روشن نباشد بعد از تعدد و كثرت و عمل مشهور بايد به آن عمل بشود بخصوص كه آيات لعان پشتوانه بحث ما است. مىگويند فلسفه حد قذف زدن، فلسفه حد قذف زدن اين است كه انسان بيخود نسبتى به كسى ندهد، ما نيت را چه كار داريم ما كار به نيت نداريم، مگر شوهر نيتش سوء است در باره زنش يك همچه حرفى مىزند، چه نيتى سوئى دارد، شارع خواسته به طور كلى جلوى اين حرف را بگيرد، تا چهار تا شاهد ثابت نشود جلوش را بگيرد، يك نفر هم خواست جلوش را بگيرد، مصلحت اين است كه آبروى مسلمين حفظ بشود. (سؤال:...؟ جواب:...).
و اما دومين شاهد: براى اينكه اين دو تا از هم جدا است اين است كه شهود وقتى مىآيند شهادت مىدهند به مقتضاى ما على المحسنين من سبيل نمىشود كتك زد، قرآن مجيد در سوره بقره آيه نود و يك مىگويد «ما على المحسنين من سبيل» بر محصنين سبيلى نيست، اين شهود هم محسن اند، يك مشت آدم مقدس عادل مىخواهند جلوى فساد را بگيرند، آمدند و شهادت مىدهند خوب شما كتك مىزنيد سبيل است ديگر، «ما على المحسنين من سبيل» نبايد نيكوكاران را مزاحم شان شد، شما الآن داريم مزاحم مىشويد، حد جارى مىكنيد.
جواب اين دومى هم خيلى واضح است، (سؤال:...؟ جواب:... شاهد اول اين بود كه اصلاً ماهيت قذف و شهادت باهم فرق دارد، شاهد دوم اين است كه ما بگوييم ما على المحسنين اينجا را شامل مىشود جوابش معلوم است. جواب اين است كه شارع مقدس مىگويد اين محسن نيست، محسنين اينجا نيست، نهى كرده، وقتى شارع مقدس اين را از محسنين بيرون برده، روايات متعدد داريم و فتوا هم بهش است، اصلاً موضوع محسنين از بين مىرود، من هدفم غرضم كار خوب بود، (سؤال:...؟ جواب: يك كسى بلند بشود وسط جمعيت ايها الناس فلان زن از جاده عفت منحرف شده است، بعد بگويند چرا اين را گفتى مىگويد من مىخواستم كار خيرى انجام بشود، من مىخواهم جلويش گرفته بشود شارع مىگويد اين محسن نيست، محسن اين است كه چهار تا بيايند، «لولاجائوا عليه باربعة شهداء» چرا چهار تا شاهد نمىآوريد بايد چهار تا شاهد بياوريد، حتى زن و شوهر هم بهم نسبت بدهند (سؤال:...؟ جواب:... در ملأ عام نيتش حسن بوده، شما مگر نمىگوييد نيتش خوب باشد «ما على المحسنين من سبيل» اينها هم محسن است، نمىخواهد وسله به مردم بچسباند، حسن است، حالا پيش قاضى و غير قاضى بالاخره اين شخصى است كه نيت حسن دارد شما معيار نيت حسن را مىگيريد، مىگويد چون اين نيتش حسن است مصداق ما على المحسنين مىشود. اين مصداق ما على المحسنين شد شارع مقدس پيش حاكم، شارع مقدس مىگويد اين محسن نيست، موضوعاً از موضوع محسن خارج است، تخصيص زده خارج كرده شما به آن عام مىجسبيد جاى كه خاص داريد يك وقت مىگوييد دليل ما كافى نيست اينجا راحت كنيد خود تان را بگوييد اصلاً دليل كافى براى اثبات حد نيست، اما اگر اين دليل كافى است اين عمومات تخصيص مىخورد، نه تخصيص، من مىگويم تخصص است، اصلاً محسن نيست، شارع مىگويد اين محسن نيست. اسرار داريد محسن است تخصيص مىخورد، يك سلسله عمومات داريم «ما على المحسنين من سبيل» در مقابل اين روايات كه وارد شده و معمول بها است و مىگوييد نه اين احسان نيست و كتك بزنيد و اينها ما نمىتوانيم. (سؤال:...؟ جواب: در آيات لعان چه مىگويد؟ (سؤال:...؟ جواب: همان جاى ديگر آنجاى ديگرى چه مىگويد؟ آيات لعان چه مىگويد؟ مرد آمده راجع به زنش مىگويد من همچه چيزى ديدم، شارع مىگويد بزنيد اين مرد را، مىگويد بزنيد مگر اينكه شاهد بياورد.
و اما شاهد سوم: آمدند به اطلاقات ادله كتمان شهادت جسبيدهاند، «لاتكتموا الشهادة و من يكتمها فانه عاصم قلبه» خداوند گفته كتمان شهادت نكنيد، آيه دويست و هشتاد و سه سوره بقره، و هركسى كتمان شهادت كند حرام است، بابا اين يك نفر دو نفر سه نفر آمدند كه كتمان شهادت نكنند، الهام گرفتند از لاتكتموا الشهادة آمدند كتمان شهادت نكنند، شما مىگوييد كتك بزنيد؟ كسى وظيفه واجب شرعى را عمل كند بايد كتك بخورد؟! كسى به آيه لا تكتموا الشهادة عمل كند بايد كتك بخورد؟! اين شاهد استدلال.
جواب اين هم روشن است، اين يك عامى است تخصيص خورده مىگويد شهادت در باب زنا كتمانش كنيد مگر اينكه چهار تا بشود يكى كتمان كند نگويد دو تا نگويد سه تا نگويد، چهار تا شديد بگوييد، تخصيص خورده، عامى داريم خاصى داريم، مىگويد كتمان شهادت حرام است مگر اينجاى كه يك نفر دو نفر سه نفرى هستيد اينجا كتمان كنيد، نگوييد كتك مىخوريد، خوب وقتى ادله قائم شده عموم در اينجا تخصيص خورده، اصلاً به عبارت ديگرى كتمان شهادت نكنيد مال جايى است كه شهادت به درد بخورد، شهادت شما به درد نمىخورد سه تا. من مىخواهم بگويم اصلاً موضوعاً هم خارج است، اول گفتند تخصيص مىخورد، لا تكتموا الشهادة الا اينجا، حالا مىگويند نه اصلاً لا تكتموا الشهادة تخصصاً اينجا را نمىگيرد، چون اظهار مال آنجاى است كه به درد بخورد، يك نفر بدرد نمىخورد، دو نفر بدرد نمىخورد، سه نفر بدرد نمىخورد، چه فايدهاى دارد، من مىدانم آقا سه نفر بيشتر نيستيم در اين حادثه، آيه «لا تكتموا الشهادة» من را مىگيرد؟!....؟ نه كتك هم نمىزنند، فرض كنيم كتك هم نمىزنند، مىدانم سه نفر هيچ قاضى اعتنا نمىكند، يك نفر هيچ قاضى اعتنا نمىكند «لاتكتموا الشهادة» اينجا هم مىگيرد يا «لاتكتمواالشهادة» مال آنجاى است كه اظهار شهادت ذو اثر باشد، كدامش است؟ اظهار شهادت بايد ذو اثر باشد، من يك حادثهاى رفتم تنها ديدم هيچ كس ديگر هم آنجا نبوده شاهد دوم هم ندارم سوم هم ندارم، كتك هم نمىزنند، بروم بگويم چه فايدهاى دارد، بيهوده اظهار چيزى كه هيچ اثر و نتيجهاى ندارد مشمول لاتكتموا الشهادة نيست. پس آيه لا تكتموا الشهادة ما نحن فيه را نمىگيرد، تخصيصاً بل تخصصاً. كه اصلاً اينجا جاى كتمان و اظهار نيست اظهار مال آنجاى است كه اثر داشته باشد. (سؤال:...؟ جواب: چون ذو اثر، اثر ندارند ادله لا تكتمواالشهادة اصلاً تخصصاً اين ازش خارج است، لا تكتموا يعنى آنجاى كه اظهار شهادت مفيد باشد، اصلاً اين شاهد شاهد نيست فايده ندارد، آن شهادت معتبر نيست، لاتكتموا الشهادة يعنى شهادة المعتبرة، الشهادة المفيدة، اين تخصصاً خارج است. (سؤال:...؟ جواب: بله اگر چهارتا بودند ممكن است بگوييم واجب است. بعيد نيست بگوييم واجب است.
و اما شاهد چهارم: (سؤال:...؟ جواب: واجب است شهادت بدهند اگر چهار تا باشند، حالا يك كسى مىخواهد احتياط كند اولين نفر نباشد، مبادا نكولى در بين پيدا بشود. و اما چهارمين شاهد خوب دقت كنيد كه اين طرف و آن طرف دست و پا شده دست و پاى مدارك ضعيفى جمع شده، و اما چهارمين شاهد اين است كه جاهل به زنا را حد نمىزنند، كسى كه به حكم زنا جاهل است، نمىدانست اين زنا است نكاح فى العده نمىدانست زنا است، كرد، جاهل بود نكاح فى العده كرد نمىدانست، همه مىگويند حدش نمىزنند، چرا؟ بعلت اينكه علم لازم است. حالا اين شهود بيچاره هم، اينها توجه ندارند كه حد شان مىزنند كتك شان مىزنند، چند نفر آدم خلاصه محترم ثقه عدل بلند شدند رفتند براى اينكه بروند جلو مفسدهاى را بگيرند، اينها هم عالم نيستند كه اگر سه تا شدند دو تا شدند غالباً نمى دانند اين را، شايد كمتر كسى بداند كه اگر دو تا سه تا رفتند شهود را كتك مىزنند، خيال مىكند مىخواهد برود خدمتى بكند و بلند مىشود مىرود. پس غالباً شهود مادون الاربع جاهل بن اين حكم اند، وقتى زانى جاهل را كتك نمىزنند شاهد ثقه عدل جاهل را كتك نبايد زد و غالباً هم مصداقش اين است. معلوم شد؟ (سؤال:...؟ جواب:... حالا آن هم خودش يك بيان ديگرى باز در لابلاى حرفهاى شان دارد.
و اما جواب اين شاهد چهارم: جواب اين هم روشن است، جاهلى را كه ما حد نمىزنيم جاهل به زنا است يا جاهل به حد است، جاهل به موضوع است يا جاهل به حكم است؟ يعنى جاهل به حكم زنا است يا جاهل به حكم حد، كسى مىداند زنا حرام است اما نمىداند زنا حد دارد، مىزنندش يا نمىزنندش؟ مىزنند ديگر. جاهل به حرمت زنا باشد نمىزنند، اما اگر عالم به حرمت زنا هست ولى عالم به حد زنا نيست، عالم به حرمت خمر است عالم به حد خمر نيست، مىزنند. جهل به حرمت زنا و خمر و اينها است كه نمىزنند، اما اگر عالم به حرمت اينها باشد و عالم به چيز نباشد به حد نباشد، مىزنند، ما نحن فيه هم همين است، ببينيد ما نحن فيه هم همين است، اگر اين مىدانست نسبت ناروا به ديگرى دادن حرام است، ولى نمىدانست در اينجا حدش مىزنند، مىزنيم. اما اگر نمىدانست اين نسب نسبت ناروا است اين كار حرامى است، ما گفتيم قذف يك مفهوم اعمى است، (سؤال:...؟ جواب: بعنوان شاهد آمده باشد، آيا مىدانست كسى كه نسبتى بدهد به هر عنوانى بوده باشد مصداق قذف حرام است؟! نمىدانست جاهل است نمىزنيم، ما در جاهل بحث نداريم. ما فرض مسئله را جاى مىبريم كه اين شخص اين مسئله را مىدانست، على عليه السلام مىگويد من نفر اول نمىشوم مگر كتك بخورم، ممكن است كتك بخورم من مىدان اين مسئله را. (سؤال:...؟ جواب: بحث را نبريد در جاهل، جاهل به حد كه هيچ اعتبارى بهش نيست، جاهل به حرمت اگر است همه جا جاهل معاف است، خصوص اينجا نيست. ما بحث مان در جايى است كه جاهل نباشد شما مىگوييد جاهل است ما در غير جاهل داريم بحث مىكنيم با شما جاهل به زنا را هم كتك نمىزنند، جاهل به قذف را هم كتك نمىزنند نه....؟ جاهل حد را نمىگويم، (سؤال:...؟ جواب: من يك جمله ديگر هم اينجا بگويم گاهى مىشود انسان از دريچه فكر شهود مسئله را مطالعه مىكند در حالى كه از دريچه فكر قاضى بايد مسئله را مطالعه كرد كراراً من مىبينم در اين شواهد ذكر شده كه بابا اين عادل است اين آدم ثقهاى است، اين آدم نيت پاكى دارد شما از دريچه چشم كه داريد اين بحث را مىكنيد؟ خود شهود، خود شان را آدمهاى پاكى مىدانند رفتهاند بارى كار خيرى بكند يا از دريچه چشم قاضى مىبينيد؟ قاضى عادل بود ولى هر عادلى ممكن است دروغ هم بگويد. يعنى قاضى مىداند اينها دروغ نمىگويند؟ بسيار خوب بحث علم قاضى شد، قاضى يقين دارد اين يك نفر راست مىگويد اين دو نفر راست مىگويد اين سه نفر راست مىگويد، اگر قاضى يقين پيدا مىكند از حرف اينها كه داخل در بحث علم قاضى نيست، فرض ما اين است قاضى احتمال مىدهد اينها دروغ مىگويند وصله مىجسبانند، قاضى از كجا علم دارد؟ (سؤال:...؟ جواب: علم پيدا كرد تمام شد نمىزند،... بحث قاضى جدا است مثل اينكه شما اولين بار است علم قاضى را مىشنويد قاضى اگر گفت يك نفر هم علم پيدا كرد مىگويند بهش عمل كند عدهاى گفتند حد اقل، بحث علم قاضى را جدا بكنيد، بحث ما جاى است كه قاضى علم ندارد احتمال مىدهد دروغ مىگويند، هى ما بياييم از دريچه خود شهود قيافه خود شان را ببينيم. يك داستانى نقل مىكنند كه يك كسى رفته بود پولش را خورده بودند پيش قاضى، قاضى بهش گفت «هل لك بينة»؟ بينه دارى؟ براينكه اين آقا پولت را خورده، گفت نه، گفت حالا كه تو بينه ندارى «اليمين على من انكر» آن متهم قسم ياد بكند، اين آدم مدعى چون از در چشم خودش نگاه مىكرد گفت عجب دادگاه است آن آقا هم پول من را بخورد هم قسم بخورد. هردو را به او مىدهد، اين چه قاضى است اين چه دادگاهى است، هم پول من را خورده هم قسم را او بايد بخورد، من بايد قسم بخورم. مدعى از دريچه چشم خودش به خودش نگاه مىكند مىگويد پولم را خوردهاند قسم هم ميخورند نمىشود. شما از دريچه چشم قاضى نگاه كنيد قاضى مىگويد مدعى دروغ مىگويد. (سؤال:...؟ جواب:... مىگويند اگر شهود چهار تا شدند احتمالات را نمىدهد؟ چرا احتمالات مىدهد ولى شارع گفته ندهيد اين احتمالات را، چهار تا كافى است، ديگر احتمالات را اعتنا نكن، ولى سه نفر احتمال را اعتنا بكن، دو نفر (سؤال:...؟ جواب: بحث علم قاضى بعد مىآيد همين يك كلام هم بعد مىآيد يك كلام بعد را شما در اينجا نبايد بحث كنيد). خوب اين چهارمى بود.
و اما پنجم: پنجم اين است كه مىگويند از بعض از روايات استفاده مىشود كه در اينجا نبايد زد، ما روايتى داريم، اين روايت را من بخوانم، وسائل جلد هجدهم حديث چهار باب يك، از ابواب حد قذف. «قال جائت امرئة الى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فقالت يا رسول الله انى قلت لامتى يا زانية» من به كنيزم گفتم يا زانية «فقال هل رئيت عليها زنا» زناى ديدى برش گفتى؟ «فقالت لا» عرض كرد نه، «فقال اما إنها ستقاد منك يوم القيامة» روز قيامت به تو كتك مىزنند، نگفت بخوابانيد كتك بزنيد پيغمبر، يك نفر بود آمد گفت من به كنيزم گفتم يا زانيه، پيغمبر فرمود زنا ديدى ازش؟ گفت نه، فرمود روز قيامت مجازات مىشوى؟ معنيش اين است اگر زنا ديده بودى عيب نداشت بگويى يا زانيه، اينكه نديدى روز قيامت تو را كتك مىزنند. پس اين دليل بر اين مىشود اگر عملى انسان از كسى ببيند آن عمل را به او نسبت بدهد اشكال ندارد ولو يك نفر بوده باشد عيبى ندارد.
جواب اين هم روشن است، پيغمبر حتى دروغ هم كه گفته بود كتك نزد، گفت من زنا نديدم، خوب پس اينجا بايد بخوابانند بزنند اينكه قذف است چرا پيغمبر اينكه مىگويد من به كنيزم گفتم يا زانيه و زنا نديدم و دروغ وقذف بوده چرا قذف كه بوده پيغمبر حدش نزد؟ (سؤال:...؟ جواب: طلب نكرد احسن، چون شرائط حد قذف در اينجا نبوده چيزى پيغمبر نگفته. (سؤال:...؟ جواب: غير از آن بايد طلب كند مسئله طلب است، تا شكايت شاكى خصوصى نباشد مسئلهاى نيست، اين مىآيد مىگويد من يك همچنين چيزى گفتم پيغمبر فرمود بد كارى كردى بد نسبتى دادى، اگر راست هم مىگفت يا زانيه شكايتت نكند روز قيامت چون زنا ازش ديده بودى عيب ندارد اما اگر برود شكايت بكند مىزنند. ببينيد اقامه حد قذف فرع براين است كه شاكى خصوصى بخواهد، اگر شاكى خصوصى (سؤال:...؟ جواب: تمام روايات همين است آن را هم مىرسيم، آنها هم اگر شاكى خصوصى نباشد نيست، فقط شاكى خصوصى بايد در بين باشد، اگر آنها را هم مقيد به شاكى خصوصى مىكينم، شاكى خصوصى نباشد بحثى نيست. بقيهاش فردا انشاء الله.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...