شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب حدود و تعزيرات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 86
متن
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين و لعنة الله على اعدائهم اجمعين و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم
و اما حديث اخلاقى امروز، «قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم العلم رائد و العقل صاعق و النفس حرون» اسب سركش را حرون مىگويند، خوب امروز مطابق روايتى مطابق بعضى از نقلها مصادف است با ميلاد مسعود پرچم دار كربلا حضرت قمر بنى هاشم ابو الفضل العباس سلام الله عليه، فردا هم به روايت ميلاد مسعود حضرت زين العباد على بن الحسين عليه السلام است، و روز گذشته هم كه ميلاد مبارك سالار شهيدان سيد الشهداء حسين بن على عليه السلام بود، ايام ايام بسيار مباركى است و اميدوارم بر همه شما و بر همه مسلمين انشاء الله مبارك باشد، ماه هم ماه شعبان است، وارد ماه شعبان شديد، احاديث متعددى داريم ماه شعبان ماه رسو الله است، و ماه توبه است، و ماه تجديد ايمان، از اعمال اين ماه توبه است، مردم توبه كنند، شست و شو كنند قلب و جان شان را، آماده بشوند براى شركت در ضيافت الله، در ماه مبارك رمضان. و ماه تجديد ايمان هم است، از جمله اعمال اين ماه هزار مرتبه اين ذكر گفتن «لا اله الا الله و لا نعبد الا اياه مخلصين له الدين ولو كره المشركون» هزار بار، معنيش اين است كه ايمان را تجديد كنيم اخلاص را تجديد كنيم، مسئله توحيد افعالى را تجديد كنيم، توحيد در عبادت را تجديد كنيم، و با ايمان كاملتر و با توبه به سوى ماه مبارك رمضان حركت كنيم. و اما حديثى كه خوانديم مىفرمود «العلم راعد» راعد به معنى كسى است كه قبل از قافله حركت مىكند و مىرود يك جا و محل مناسبى را براى منزلگاه در نظر مىگيرد، و قافله وقتى مىآيند ديگر فكر شان راحت باشد، طبعاً يك اشخاصى بايد باشند شناخت خوبى در منزلگاهها داشته باشند، جاى مناسبى را انتخاب كنند، قافله مىآيد سرگردان نباشد. «العلم راعد و اما العقل صاعق» صاعق آن كسى است كه به دنبال قافله حركت مىكند و قافله را مىراند، و انگيزه حركت است تا به منزلگاه برسد «و النفس حرون» نفس حرون است، حرون به معنى اسب سركش است، بى حساب حركت مىكند جست و خيز دارد، گاهى هم مىايستد از جا حركت نمىكند، «يقف و لا يتحرك» حرون همه اينها است، به فرمان نيست نه حركتش به فرمان است نه ايستادنش به فرمان است سركش است، «فى الحركة و السكون» در هردوحال سركش است. از مجموع اين تعبيرات اولاً استفاده مىشود كه ما مطابق آن تشبيه معروف مسافريم در اين عالم، «اهل الدنيا كركب يسار بهم و هم نيام» اهل دنيا مثل يك قافلهاند، اينها را دارند مىبرند در حالى كه خواب اند درست شبيه آن موقعى كه انسان در قطار مىخوابد و منزلگاهها را دارد پشت سرهم طى مىكند، گروهى از اهل دنيا غالب شان همين اند، مانند يك قافلهاى هستند در حركت اند «يسار بهم و هم نيام» يك وقتى بيدار مىشوند رسيدهاند آخر خط، خيال مىكنند اين عمر جاويدان است خيال مىكنند جوانى هميشه است، خيال مىكنند صحت و سلامت است، خيال مىكنند امنيت هميشه است، غافل از اينكه نه، اينها نعمتهاى زائدى است. پس اين حديث باز تأكيدى بر همان است كه ما مسافريم قرآن هم دارد قرآن هم مىگويد همه شما مسافريد، كجا؟ «وتزودوا فان خير الزاد التقوى» زاد و توشه مال مسافر است، وقتى قرآن مىگويد تزودوا، زاد و توشه تهيه كنيد و بهترين زاد و توشهها تقوا است يعنى همه تان مسافريد. و روايات هم زياد داريم كه مردم دنيا را تشبيه به مسافر مىكردند. خوب مسافر سه چيز لازم دارد حد اقل، يكى يك مركب است، مركب رام و مطيع و راهوار، همان چيزى كه قرآن به عنوان يكى از نعمتهاى الهى بيان كرده «ذللناها لهم» يا «ذللنا لهم» مركب تسليم باشد، ديگرى هم احتياج به يك انگيزه حركت دارد، محركى و ديگر هم وقتى به منزلگاهها وسط راه مىرسد سرگردان نشود، راعدى باشد برود قبلاً منزلگاهها را ببيند منزل خوبى را آماده كند و اينها بروند. خيلى مؤثر است انسان وقتى به منزلگاه مىرسد جايش آماده
باشد، تا اينكه وقتى مىرسيد در انتخاب مدتى ترديد بكنند عدهاى بگويند اين طرف عدهاى بگويند آن طرف عدهاى بگويند آنجا، يك مشتر سرگردان آخر هم خسته و مانده نمىتواند يك انتخاب درستى بكند. در ايام حج اين براى انسان خيلى محسوس است، حاجى از عرفات حركت مىكند، تا برسد به منى، مشعر و از مشعر برسد به منى خيلى مشكلات است، وقتى مىرسد به منا مىبيند يك منزلگاه آمادهاى است و خيمهها است و جاها است و نمىدانم در خيمه هم نمىدانم آب و خاكى و چه و فلان و اينها گذاشتهاند و اين ديگر تمام خستگى از تن و بدنش در مىرود وقتى مىبيند منزل آماده است مهيا است خوب است درست است، و سرگردانى ندارد، اين راعد يك نقش مهمى دارد، صاعق هم همينطور، قافله است، يكى بى حال است يكى با حال است يك ديگر، برويم نرويم بايد يك كس باشد اينها را به حركت در بياورد، مركب هم كه خوب شرط اصلى است، ما مسافريم دنيان منزلگاههاى ما است، و در مسير آخرت بايد پيش برويم، و نياز به اينها داريم، فرمود آن راعب شما، آن خبره منزلگاهها علم است، بدون علم به منزلگاه درستى نمىرسى بايد داراى علم و آگاهى باشى تا بتوانى منزلگاههاى مناسب را تشخيص بدهى، شب آنجا مىخوابى خستگى برطرف بشود صبح آماده بشويد يك روز ديگرى راه بروى، و الا خستگى ديروز با خستگى امروز متراكم مىشود با خستگى فردا از پا درت مىآورد بيمار مىشوى، ديگر توان حركت ندارى، علم را وسيله تشخيص منزلگاهها قرار بده، بعد هم عقل را انگيزه حركت قرار بده صاعقت عقل باشد، با عقل با فكر با تدبير حركت كن. و مركب تو هم مركب نفس سركش نباشد، «النفس حرود» به فرمان تو نيست، گاهى از بيراهه مىبرد، گاهى آنجاى كه خطر است بايد راه برود نمىرود، گاهى از كنار پرتگاه مىرود به پرتگاه مىاندازدت، زمام اختيار به دست هواى نفس، چه قدر روى اين مسئله در روايات تأكيد شده، اصلاً فرق آدم سعادتمند و بدبخت همين است. بدبخت كسى كه است كه زمام او در اختيار نفسش است، خوشبخت كسى است كه زمام نفسش در اختيار او است، يك كلمه فرقى بين بدبخت و خوشبخت است مؤمن و كافر صالح و ناصالح بهشتى و جهنمى. يكى نفس بر او مسلط است، يكى او بر نفس مسلط است.
اين نكته را هم لازم است عرض كنم اين خيلى مهم است، گاهى انسان در محيط طلبگى اين براى خود طلبهها هم بود خود مان مىگوييم، در محيط طلبگى خيال مىكند خوب نفس رام شد در مقابل او، خوشحال مىشود، يك وقت از اين محيط مىرود بيرون به يك مقامى پستى منسبى، حالا يا مناسب به اصطلاح نظام حكومتى يا مناسب ميان مردم به يك مقامى و منسبى مىرسد، در آنجا يك رقيب پيدا مىشود، در آنجا يكى كسى كه مزاحم است پيدا مىشود، يك وقت مىبينى اين نفس سركش از آن كمين گاه برون آمند و شروع به فعاليت كرد، العياذ بالله حسد، كبر، غرور، خود برتر بينى، بغض، حب الدنيا، خودش را نشان مىدهد، هيچ وقت از نظر نفس سركش نبايد انسان خودش را در امنيت بداند. بسيار است كه غم بى آلتى افسرده است، او نمرده است، آدم خيال مىكند مرده است، يك ميدان فعاليت كه پيدا مىوشد مىبيند آه، عجب ديوى در درون وجود من خوابيده بود و نمىدانستم اين ديو اين قدر سركش است، ميدان فعاليت نداشت، اگر ميدان فعاليت داشت ديو عجيبى خطرناكى است، اين مسئله مراقبه نفس كه گفتم تا آخر عمر هم بايد ادامه پيدا كند. جملهاى عرض كنم اين بحث را كوتاه كنم، مولاى ما امير مومنان على عليه السلام ببينيد چه مىگويد اين جمله را اواخر عمرش مىگويد، اواخر عمر است ديگر دوران حكومت است «و انما هى نفسى عروضها بالتقوى» من هم كه على بن ابى طالبم دارم رياضت نفس مىدهم، «و انما هى نفسى عروضها بالتقوى لتأتى آمنتاً يوم القيامة» من هم كه على بن ابى طالبم با رياضتهاى شرعى با عبادتها با رياضتها نفسم را دارم تربيت مىكنم. محار مىزنم، «لتأتى آمنتاً يوم القيامة» براى اينكه روز قيامت من آمنتاً باشم يعنى مصداق چه باشم؟ «يا ايتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك راضية مرضية فدخلى فى عبادى و ادخلى جنتى» همه اين كارها را مىكنم كه آن روز مخاطبى به اين خطاب بشوم، خدا مىداند افتخارى بالاتر از اين نيست كه انسان مخاطبى به اين خطاب بشود «يا ايتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك» از همهاش زيباتر همين «ارجعى الى ربك» برو به سوى خدا گم شدهاى كه در تمام عمر داشتى پيدايش كردى. «فدخلى فى عبادى و ادخلى جنتى» آنها بعدش است، مهمش «ارجعى الى ربك راضية مرضية».
اميد واريم انشاء الله اين ماه شعبان وسيله اى براى توبه و وسيلهاى براى تجديد ايمان قرار بدهيم و از اين حديث شريف هم الحام بگيريم، كه فرمود رسو الله صلى الله عليه و آله و سلم «العلم راعد و العقل صاعق و النفس حرون» صفحه صد و هفتاد و چهار كتاب روضه بحار جلد هفتاد و چهار، صفحه صد و هفتاد و چهار، آن پائين صفحه است.
و اما بحث فقهى مان، بحث در باره مايثبت به الزنا بود، رسيديم به اينجا كه «ما يثبت به الزنا» يكى از مصاديقش بينه است. اصل اينكه بينه كافى است بالادلة الثلاثة ثابت شده، بالاجماع، اجماع تمام علماى اسلام سنى و شيعه اين است كه بينه در اثبات زنا كافى است. روايات هم متضافر يا متواتر است، آيات قرآن هم داريم سه تا آيه را دو تا آيه را ما خوانديم، يك آيه سومى هم است آن را مىخوانم. آيه چهار سوره نور را كه خوانديم، كه «ثم لم يأتوا باربعة شهداء» داشت. آيه سيزده سوره نور را هم خوانديم «فاذ لم يأتوا بالشهداء فاولئك ان الله هم الكافرون» و اما آيه پانزده سوره نساء، آن هم دلالت دارد كه چهار تا شاهد كافى است. آيه اين است «و اللاتى يأتين الفاحشة من نسائكم فستشهدوا عليهن اربعة منكم فان شهدوا فامسكوهن فى البيوت حتى يتوفيهن الموت او يجعل الله لهن سبيلاً» آيه مطابق مشهور قبل از ورود حكم رجم است، هنوز قانون رجم در باره زناى محصنه نازل نشده بود، مسلمانان دستور داشتند اگر زنى از جاده عفت زن شوهر دارى از جاده عفت منحرف مىشد، اينها را زندانى كنند زندانى ابد، منتها آن وقت زندان نبود در زمان پيغمبر اكرم تا آخر عمر پيغمبر هم زندان تأسيس نشد، تأسيس زندان تاريخ زندان مىگويد بعد از زمان رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم بود، زمان خلفا پيدا شد. و روز به روز هم گسترش پيدا كرد در زمان بنى اميه خيلى گستردگى پيدا كرد آن زندان حجاج معروف است، و در زمان بنى عباس هم باز پيچيدهتر و گستردهتر شد. در آن زمان زندانى نبوده است رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و لذا زندانى كردن آنها در خانهها بود. «فامسكوهن فى البيوت» در همان خانه زندانيش كنيد، «حتى يتوفيهن الموت» تا آخر عمر، «او يجعل الله لهن سبيلاً» يا اينكه خداوند راهى براى نجات آنها قرار بدهد. مىگويند اين سبيل اشاره به همان حدى است كه بعداً آمد. حالا آيا واقعاً اشارهاى به آن حد است نيست، اين سبيل حساب مىشود سبيل حساب نمىشود، اينها يك بحثهاى تفسيرى است كه ما فعلاً سراغش نيستيم، فقط سراغ اين هستيم كه «فستشهدوا عليهن اربعة منكم» چهار شاهد براى اثبات زنا كافى است.
ان قلت به اينكه اين آيه منسوخ است شما چرا به اين استدلال مىكنيد؟
قلنا آيه تمامش منسوخ نيست، بخشى از آيه منسوخ است، و آن بخش منسوخ غير از بخشى است كه ما استدلال مىكنيم، منسوخ حد است، آيا حد زندان ابد است يا اعدام است رجم است، اين منسوخ است، حد كدام است منسوخ است، اما راه اثبات زنا كه منسوخ نشده، راه اثبات «اربعة منكم» است. اين منسوخ نشده، كجا دارد نسخ شده. اگر در يك آيه ده تا حكم باشد نه تا حكمش نسخ بشود، آن دهمى سرجاى خودش است. تا چه رسد به اينكه دو تا حكم درآيه باشد يكش نسخ بشود يكش بماند. اينكه مشكلى ندارد. پس آيه چهار سوره نور، آيه سيزده سوره نور، آيه پانزده سوره نساء هر سه آيه براى اثبات مطلب ما كافى است. در فقه ما به آيات خيلى معطل نمىشوند روى آيات مىروند فوراً سراغ روايات خوب است، ولى چه خوب است كه آيات هم بيشتر رويش تكيه بكنيم. مىكنند تكيه اينجا هم گفتهاند «بالكتاب» اما تك تك اين آيات را بشمارند صحبت بكنند نه. بالكتاب همينطورى مىگويند و رد شد. به هرحال اين بحث تمام. پس تا به اينجا ثابت شد اصل كفايت بينه مورد اشكال نيست.
اما بينه كيا بايد باشند؟ اين در واقع فرع دوم است، راجع به اينكه چهار مرد باشد قدر متيقن است. اينكه احتياج به استدلال ندارد، قدر متيقن است، ادله ثلاثه ثابته است. آيات، روايات، اجماع قدر متيقنش چهار مرد است. زائد بر آن را بايد دعوا كنى. اما اربعة رجال اينكه دعواى ندارد اين قدر متيقن است، تمام علماى سنى و شيعه متفق اند كه چهار مرد كافى است. ولى صحبت در اين است كه آيا تلفيق از زن و مرد كافى است يا نه؟ و اين تلفيق چگونه باشد، سه تا مرد دو تا زن، دو تا مرد چهار تا زن، يك مرد شش تا زن، يا نه هشت تا زن. تلفيق از زن و مرد يا به طور كامل زن همهاش بوده باشد بجاى هر مرد دو تا زن، آيا اينها كافى است يا كافى نيست، اينها است كه بايد درش بحث بشود، و الا چهار تا مرد كه بحثى ندارد اين قدر متيقن بينه است.
اول مىرويم سراغ سه مرد و دو زن، ثلاثة رجال و امرئتان، آيا كافى است يا نه؟ اهل سنت مىگويند نه. غير از اربعة رجال كافى نيست، تلفيق نه. «لا يقبل شهادة النساء فى الحد» آنها رفتهاند آن طرف خط. ولى در ميان شيعه مشهور اين است كه اين اولى جايز است، يعنى «ثلاث رجال و امرئتان» جايز است. مشهور ميان علماى شيعه اين است. تكرار مىكنم اهل سنت شهادت نساء را در اين حد زنا نپذيرفتهاند، لا تلفيقاً و لا انفراداً نه تنهايى و نه منضم، ولى مشهور علماى شيعه بلكه ادعاى اجماع شده است بر اينكه سه مرد با دو زن كافى است. يك مقدار از اقوال نقل كنم بعد برويم سراغ ادله مسئله.
كلامى از صاحب رياض و كلامى از شيخ طوسى هردو نقل مىكنم كه فتواى عامه و خاصه روشن بشود، صاحب رياض در شرح كلام محقق، محقق چه مىگويد؟ مىگويد «و لا يكفى فى البينة اقل من اربعة رجال او ثلاثة و امرئتين» اين كلام محقق است، متن رياض است به اصطلاح، و اما شرح، شرحى كه صاحب رياض دارد، مىگويد «و يثبت الزنا بالاول» اول كدام است؟ چهارمرد. «بالكتاب و السنة المستفيضة و الاجماع» «كتاب الله سنة مستفيضة» ما گفتيم بالاتر از استفاضه است، احتمال تواتر قوى است، اهل سنت و شيعه و همه را روى هم بريزيم بله متواتر بودنش قوى است «و الاجماع» اين شاهد نيست، شاهد اينجا است «و كذا بالثانى» ثانى كدام بود؟ ثلاثة رجال و امرئتان، «على الاظهر الاشهر بل عليه عامة من تأخر» همه متأخرين قائل به كفايت اند «عدى من سينكر» بعداً اشارهاى مىكنند به مخالف. «و ربما نفى الخلاف عنه فى الغنية» ببخشيد «و ربما نفى الخلاف عنه» بعضىها هم گفتهاند «لا خلاف» «و فى الغنية الاجماع عليه» مخالف كه است؟ بعد از يك مقدارى از عبارت مىگويد «خلافاً للعمانى و المفيد و الديلمى» خلافاً با اين سه نفر، عمانى ابن ابى عقيل است، مفيد هم كه معلوم است ديلمى هم معلوم است. «فلم يثبتوه» يعنى اجازه ندادند اين را، «بل خصوه بالاول» مثل اهل سنت كه فقط چهار نفر را مىدانند، چهار تا مرد اينها هم چهار تا مرد. در ذيل كلامش هم ديگر من خلاصه كردم ذيل كلام صاحب رياض را ادعاى شهرت عظيمه كرده، اول كلامش الاظهر الاشهر بود ولى ذيل داغتر شده ادعاى شهرت عظيمه كرده «التى كاد تكون اجماعاً» نزديك است اجماع باشد. «بل اجماع فى الحقيقة» مسئله رفت تا سرحد اجماع. على كل حالٍ شهرتش قابل انكار نيست. مشهور و معروف در ميان ما اين است كه كافى است ثلاثة رجال و امرئتان. و اما اين رياض بود جلد دو بود صفحه چهار صد و شصت و سه بود.
و اما كلامى از مرحوم شيخ طوسى هم در خلاف نقل كنيم تا اقوال علماى اهل سنت هم معلوم بشود، شيخ طوسى در خلاف از جميع فقها مىگويد جميع الفقهاء، جميع الفقهاء كه مىگويد يعنى جميع الفقهاء عامه، از جميع فقهاى اهل سنت نقل مىكند كه «انهم قالوا لا يثبت شىء من الرجم و الجلد هنا بشهادة النساء لا على الانفراد و لا على الجمع» و عجيب اين است كه شيخ طوسى بعد از اين اجماع فقهاى ما را نقل مىكند كه فقهاى ما گفتهاند سه مرد و دو زن كافى است، دو مرد و چهار زن هم كافى است اين را هم ادعاى اجماع مىكند. اين نظر تان باشد براى مسئله بعد. شيخ طوسى در ذيل كلامش ادعاى اجماعى اصحاب ما مىكند بر كفايت ثلاث رجال و امرئتان و كفاية رجلان و اربعة نساء. اين هم ادعاى اجماع مىكند كه نيست اجماعى. اختلاف شديد است آن دوميش. حالا قسمت اوليش كه ادعاى اجماع كرده به نفع ما است در اين مسئله، اين اقوال در اين مسئله است.
و اما دليل اصلى روايات است الى ما شاء الله (سؤال:...؟ جواب: بله؟ آدرسش كلام شيخ طوسى در خلاف را گفتنم در كتاب الشهادات است، اين بحثها خيلى هايش در كتاب شهادات شده، نه در كتاب حدود. در كتاب شهادات مسئله دو. و اما دليل ما بر اين مسئله، ما روايات كثيرهاى داريم كه اين روايات كثيره ما اينها همهاش تصريح مىكند مىگويد ثلاثة رجال و امرئتان كافى است، با صراحت مىگويد، حد اقل هشت تا روايت داريم كه اين مسئله را مىگويد. من شمارههاى اين روايات را عرض مىكنم، بعضى هايش را هم مىخوانم بقيهاش را هم شما خود تان مطالعه خواهيد كرد. اين احاديث همهاش در باب بيست و چهار است از كجا؟ ابواب شهادات، باز رفتيم در كتاب شهادات همهاش در جلد هجدهم است، حدود آخرش است، شهادات قبلش. بيست و چهار باب شهادات، احاديثى كه در باب شهادات بيست و چهار است پنجا و يك حديث. بابى به اين پربركتى، از اين پنجاه و يك حديث حد اقل هشت تايش دلالت بر بحث ما دارد. شمارههاى اين احاديث را من عرض كنم كه در ميان اينها روايات صحيح هم است روايات
معتبر هم است. تازه احتياج به سند نداريم با اين تضافر با عمل اصحاب، شمارهها عبارت است از حديث سه، چهار، پنج، هفت، ده، يازده، بيست و پنج، سى و دو. البته من يك نظر بايد بگويم اجمالى كردم بر پنجاه و يك حديث، در ميان اين پنجاه و يكى هشت تا حديثش را خوب ديدم حالا بازهم يك دقت مىكنيم شايد بيشتر از اين هم در اينها پيدا بشود، البته احاديث مخالف داريم معارض داريم، بايد حساب معارضها را هم اينجا برسيم، فعلاً من حديثهاى موافق را يك چند تايش را بخوانم.
به ترتيب مىآييم سه اين باب: باب بيست و چهار از ابوابش كتاب شهادات فراموش نفرماييد. «بالاسناد عن الحلبى» روايت روايت معتبرى است كه سندش قبلاً نقل شده «عنه عن ابى عن ابن ابى عميرة عن حماد بن عثمان عن الحلبى» روايت صحيحه است، با صراحت هم مطلب را مىگويد «سئلته عن شهادة النساء فى الرجم» باب رجم است آه، حد نيست كه بگوييد در حد كافى است. «رجم عن ابى عبد الله عليه السلام قال سئلته عن شهادة النساء فى الرجم فقال اذا كان ثلاثة رجال و امرئتان» يعنى اين كافى است. «و اذا كان رجلان و اربع نسوة لم تجز فى الرجم» اگر دو تا مرد و چهار زن باشد مسئله بعد است، دنباله مسئله است كه بياوريم، فعلاً سه مرد و دو زن را داريم بحث مىكنيم. اين با وضوح دلالت بر بحث ما دارد.
و اما حديث چهار: سندش خوب نيست، «عن على بن حمزة عن ابى بصير قال سئلته عن شهادة النساء» حديث را صدرش را نمىخوانم تا مىرسيم به ذيل...؟ دارد، آن مال شهادت شان قبول است در چيزهاى كه مردان نمىتوانند به آن نگاه بكنند و مثل نمىدانم بكارت و مثل حمل و مثل فلان و اينها را كارى نداريم تا مىرسد به اينجا، مىفرمايد «تجوز شهادتها فى حد الزنا اذا كان ثلاثة رجال و امرئتان» سه مرد و دو زن بوده باشد كافى است.
حديث پنج: «عن ابراهيم الحارقى يا حارثى» سند حديث ظاهراً خيلى جالب نيست، «قال سمعت ابا عبد الله عليه السلام يقول تجوز شهادة نساء فى ما لا يستطيع الرجال ان ينظروا اليه» تا مىرسد به اينجا «و تجوز فى حد الزنا اذا كان ثلاثة رجال و امرئتان» اين سه تا روايت را خواندم كه بعضش هم روايت صحيحه بود بقيه روايات هم است.
و اما دو رقم معارض داريم در اين باب يك رقم عمومات است مىخوانيم در اين باب، عموماتى داريم كه مىگويد «لا تجوز شهادة النساء» مطلق، «لا تجوز شهادة النساء» خوب اين عمومات آيا مىتواند جلوى اين روايات را بگيرد؟ (سؤال:...؟ جواب: چرا؟ اينها اخص از آن است عام و خاص است مشكلى ايجاد نمىشود «لا تجوز شهادة النساء» مطلق است، خوب اينها اخص است، يك چند جا تخصيص خورده، آنجاى كه فقط زنها مىتوانند نگاه كنند «كالبكارة و الحمل و كذا و كذا» نمىدانم و همچنين در حد، در اينجا شهادت نساء پذيرفته شده در يك شكل خاصش، عام و خاصش مشكل نيست. فقط روايتى داريم كه در خصوص اين مورد مخالفت دارد. آن را بايد بخوانيم و راه حلى ببينيم دارد يا ندارد انشاء الله الرحمن روز شنبه.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...