• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين لا سيما بقية الله لامتنظر روحى له الفداء و لعنة الله على اعدائهم اجمعين الى يوم الدين و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم
    بحث در مسئله هشتم از مسائل ما يثبت به حد الزنا، مسئله هشتم داراى پنج صورت بود رسيديم به صورت چهارم از اين پنج صورت و آن اين بود كه اگر كسى ادعا مى‏كند اقرار مى‏كند چهار بار كه وطى امرئه‏اى كرده سؤال مى‏كنيم چرا مى‏گويد زوجه‏ام بوده، ولى امرئه مى‏گويد نه، نه وطيى واقع شده، نه زوجيتى، گفتيم در اينجا حدى جارى نمى‏شود مهرى هم داده نمى‏شود. حد جارى نمى‏شود چون مرد مى‏گويد زوجه‏ام بوده، شهادت زن هم اثرى ندارد، و اما مهر نبايد داد چون زن كه گيرنده مهر است منكر است، مرد مى‏گويد زوجه‏ام بوده مهر بايد بدهم، زن مى‏گويد من چنين شوهرى ندارم مهرى نمى‏خواهم، وقتى صاحب حق منكر بشود به اسرار كه نمى‏شود مهر بهش داد. ما در اينجا گفتيم لقائل ان يقول كه يك علم اجمالى در اينجا است، علم اجمالى بالاخره منجز است، بيان علم اجمالى را دقت كنيد چون يك عده از آقايان جواب نوشتند به من دادند و ظاهراً هيچ كدام از اين اجوبه درست نبود، چون درست علم اجمالى بهش دقت نشده، ما علم اجمالى را مى‏بريم در دعواى مرد فقط مى‏گوييم اين رجل يا صادق است يا كاذب است، از اين دو حال كه خارج نيست، ان كان صادقاً بايد مهر بدهد، مى‏گويد زوجه‏ام است، بايد مهر بدهد، ان كان كاذباً در زوجيت اعتراف به دخول كه مى‏كند، اقرار به وطى كه مى‏كند، در زوجيت كاذب است خوب حد برش بايد جارى بشود، دوباره تكرار مى‏كنم، اين در ادعاى زوجيت اين رجل يا صادق است يا كاذب است، اگر صادق در ادعاى زوجيت باشد بايد مهر بدهد، اگر كاذب است در ادعاى زوجيت بايد حد برش جارى بشود چرا؟ چون اعتراف به دخول كرده اين يك جزء، جزء ديگر هم حلال نبوده اين زن برش، اين دو جزء پس زنايى واقع شده مگر زنا چه است؟ مركب است از وطى به ضميمه عدم حليت مرئه، وطى را كه خودش اقرار دارد، عدم حليت مرئه هم يك طرف علم اجمالى است، و علم اجمالى منجز است ما نمى‏توانيم در اطراف علم اجمالى برائت جارى كنيم، بعض آقايان نوشته‏اند برائت جارى مى‏كنيم، يا صادق است در دعواى زوجيت يا كاذب اگر صادق است در دعوى زوجيت بايد مهر بدهد، اگر كاذب است زنا كرده بايد حد جارى كنند، هيچ انحلالى هم ندارد كجايش منحل مى‏شود به شك بدوى؟! (سؤال:...؟ جواب: شبهه نيست ديگر (سؤال:...؟ جواب: يك طرفش احتمالش به يك احتمال رفع يقين مى‏شود ديگر يعنى يقين داريم از اين دو حالت خارج نيست، يا زنا است حد مى‏خواهد و يا ازدواج است مهر مى‏خواهد، شما مى‏گوييد نه زنا است حد مى‏خواهد، نه ازدواج مهر مى‏خواهد، پس چه چه؟ هيچ چه، حالا اين ان قتل.
    و اما جواب: راه حل را دقت كنيد دو تا جواب دارد اين ان قلت بهانه شد كه يك خورده اين مسائل علم اجمالى را اينجا باز تبيين بيشتر كنيم آن چه در اصول خوانده‏ايم در فقه پياده كنيم. اولين اشكالى كه به اين ان قلت مى‏شود يعنى اولين جوابى كه به اين ان قلت مى‏دهيم اين است، مسئله زنا يك امر مركبى نيست، زنا يك مفهوم بسيط است، بايد اقرار بكند «انى زنيت بامرئة غير محللة» بايد اعتراف كند، (سؤال:...؟ جواب: وطئت زنيت ندارد، «انى وطئت» اقرار به وطى كرده نه به زنا، «انى وطئت امرئتاً غير محللة» اين بايد اعتراف كند اين يك امر واحد بيشتر نيست. تجزيه‏اش كه مى‏كنيم يك تجزيه عقلى است شما براى خود تان در يك مفهوم عرفى واحد مى‏خواهيد يك تجزيه عقلى كنيد مى‏گوييد زنا مركب است از وطى به علاوه غير محلله بودن، وطى به اقرار خودش درست شده غير محلله بودن هم يك طرف علم اجمالى است، فايده ندارد، ما داريم در اصول يك موضوعات مركبه را كه يك جزئش را بالوجدان ثابت مى‏كنيم و يك جزئش را بالاصل ثابت مى‏كنيم، در اصول داريم يك هم چه چيزى را، ولكن اينجا از آن موارد نيست،
    تكرار مى‏كنم، زنا يك امر وحدانى است، يك مفهوم وحدانى است، و آن وطى غير محلل، اين زنا است، و موضوع حد هم اقرار به زنا است، چهار بار بگويد «وطئت غير محلل» اين را بگويد در مانحن فيه اقرارى به اين مسئله نيست، نمى‏گويد «انى وطئت غير محلل» مى‏گويد «انى وطئت» شما آمديد زنا را تجزيه‏اش كرديد مى‏گوييد زنا تركيبى است از وطى و غير محلل بودن، وطى را بالاقرار ثابت مى‏كنيد غير محلل بودن را يكى از دو طرف علم اجمالى بالوجدان، شما نمى‏توانيد يك هم چنين چيزى درست كنيد، پس عمده جواب مسئله باز تكرار مى‏كنم علم اجمالى در يك قول مرد است فقط، اين مرد اما صادق فى دعواه زوجيت و اما كاذب، ان كان صادقاً فعليه المهر، ان كان كاذباً فعليه الحد، شبهه بدوى نيست علم اجمالى است اشتباه در جواب‏ها نوشته‏اند شبهه بدوى. نه اما صادق او كاذب شق ثالث كه ندارد. منتها ما مى‏گوييم اين علم اجمالى اثر ندارد چرا؟ بعلت اين‏كه زنا يك امر بسيط است، مفهوم واحدى است، بايد چهار بار اقرار بكند «انى وطئت غير محلل» اين گفته «انى وطئت» حلال و حرامش را نبوده بلكه مدعى است كه حلال بوده، فبنائاً على ذلك حد نمى‏توانيم در اينجا جارى كنيم، باز تكرار مى‏كنم داريم در فقه در اصول موضوعات مركبه كه يك جزء به اصل ثابت مى‏شود يك جزء به وجدان ثابت مى‏شود كافى است، اما موضوعات بسيطه را ما تجزيه‏اش كنيم فايده‏اى ندارد، و ما نمى‏توانيم در اينجا يك جزء را به اقرار ثابت كنيم يك جزء را به احد طرف علم اجمالى ثابت كنيم، زنا با اين چيزها درست نمى‏شود. اين يك جواب.
    جواب دوم اين است علم اجمالى را كه دارد؟ مرد علم اجمالى دارد يا زن يا حاكم شرع شما مى‏خواهيد علم اجمالى درست كنيد و بگوييد هردو طرفش هم اثر دارد، چون علم اجمالى بايد دو طرفش براى كه اثر داشته باشد؟ براى عالم، العالم بالعلم الاجمالى بايد دو طرفش برايش اثر شرعى داشته باشد. اين علم اجمالى كه ما داريم ادعا مى‏كنيم كه علم اجمالى دارد، مرد علم اجمالى دارد يا زن علم اجمالى دارد يا حاكم شرع. حاكم شرع. درست شد؟ مرد كه علم اجمالى ندارد مى‏گويد زنم بوده، زن هم كه علم اجمالى ندارد مى‏گويد شوهرم نبوده، مهر ندارد. پس آن دو تا علم اجمالى ندارند علم اجمالى حاكم شرع دارد بسيار خوب، حاكم شرع مى‏گويد علم دارد يا اين صادق است پس مهر بدهد، يا اين مرد كاذب است پس حد جارى بشود، ما مى‏گوييم اگر صادق باشد مرد صادق است، چرا مهر بدهد؟ شماى حاكم چه حق داريد بگيريد؟ شاكى خصوصى مى‏گويد من نمى‏خواهم، شاكى خصوصى كه است؟ زن است، زن مى‏گويد من مهر نمى‏خواهم، (سؤال:...؟ جواب: نيست خيلى خوب مى‏گويد من مهرى طلب ندارم شماى حاكم شرع به زور مى‏خواهيد از اين بگيريد به آن بدهد؟ حاكم شرع يك هم چنين وظيفه‏اى دارد؟ حاكم شرع وظيفه دارد حق كسى را كه مى‏گويد من نمى‏خواهم و حق ندارم بگيرد بهش بدهد بگويد من حاكم شرع علم اجمالى دارم؟ در حقوق الناس حاكم شرع حق دخالت ندارد مگر شكايت شاكى خصوصى باشد، مانحن فيه شاكى خصوصى ندارد، (سؤال:...؟ جواب: حق الناس بايد كسى مطالبه كند تا حاكم شرع دخالت كند. (سؤال:...؟ جواب: مهر را من مى‏گويم دو طرف بايد اثر شرعى داشته باشد، زنا هيچ چه يك طرف، يك طرف مهر است ديگر، مهر در اينجا اثر شرعى ندارد مگر علم اجمالى نبايد دو طرفش اثر داشته باشد؟ باز تكرار مى‏كنم در علم اجمالى وقتى منجز مى‏شود كه هردو طرف داراى اثر شرعى براى عالم باشد، اگر احد الطرفين اثر شرعى دارد و طرف يگرى اثر شرعى ندارد اين علم منحل مى‏شود، منحل به شك بدوى مى‏شود. دو طرف بايد اثر شرعى داشته باشد. (سؤال:...؟ جواب: بسيار خوب همين را ما داريم مى‏گوييم، ما همين را مى‏گوييد...؟ (سؤال:...؟ جواب: مى‏دانم حاكم شرع وظيفه دارد برود طلب كسى را كه مى‏گويد طلب دارم بگيرد؟ (سؤال:...؟ جواب: عجب او نمى‏خواهد، شماى حاكم شرع تا طرف شكايت نكند كه دخالتى نمى‏توانيد بكنيد. (سؤال:...؟ جواب:...؟ قاضى حق ندارد در اينجا دخالت كند باز هم مى‏گويد اثر شرعى دارد، قاضى حق ندارد در اينجا دخالت كند، (سؤال:...؟ جواب:...) به نكته مسئله دقت نكرديد قاضى تابع اين نيست كه از كه حق دارد، قاضى يقين دارد زيد از عمرو طلب دارد نمى‏تواند دخالت بكند، يقين دارم من يقين شرعى با چشم خودم ديدم. زيد از عمرو طلب دارد و نمى‏دهد، قاضى حق ندارد دخالت بكند. طلب كار اگر آمد شكايت كرد دخالت كند اگر طلب كار نيامد دخالت حق ندارد قاضى بكند. (سؤال:...؟ جواب:... طلب واقعى زيد از عمرو براى قاضى اثر شرعى ندارد، كى اثر شرعى پيدا مى‏كند؟ وقتى طلب كار بيايد از قاضى بخواهد بگويد اى قاضى حق مرا
    بگير، در اينجا طلب كار كه نمى‏آيد بگويد بلكه منكر طلب مى‏شود، بنابراين قضيه مهر اثر شرعى ندارد براى قاضى، يك طرف تنها اثر شرعى دارد طرف دوم اثر شرعى ندارد، علم اجمالى اگر يك طرفش اثر داشته باشد يك طرفش اثر شرعى نداشته باشد ينحل. پس دو جواب از ان قلت داديم، يك جواب اين شد كه زنا يك امر وحدانى است نمى‏شود تجزيه‏اش كرد، وطى را اقرار كرده غير محلل بودن را به يك طرف علم اجمالى مى‏خواهد درست كند اين نمى‏شود بايد اقرار به زنا بكند يك امر وحدانى است. جواب دوم اين است اين علم براى كه پيدا شده براى مرئه يا براى رجل كه مطرح نيست، براى قاضى يك طرفش اثر دارد، يك طرفش اثر شرعى ندارد. پس علم اجمالى در اينجا بى اثر است. (سؤال:...؟ جواب: چرا اطراف دارد اطرافش يا صادق است يا كاذب است اين دو حالت دارد ديگر. علم اجمالى داريم يا اين سخنى كه اين مى‏گويد يا صادق است يا كاذب است، (سؤال:...؟ جواب: در خارج همين است، اگر علم داشته باشيد هرچه مى‏خواهد باشد علم اجمالى فقط، لازم نكرده علم اجمالى بين يك چيز باشد، (سؤال:...؟ جواب: چرا تكرار مى‏كنيد من فهميدم چه مى‏گوييد جواب را دقت كنيد، علم اجمالى دو رقم داريم باز ياد تان رفته علم اجمالى، علم اجمالى گاهى ممكن است من بدانم نجسى است يا اين اناء يا آن اناء متعلق واحد است، اين‏كه شما مى‏گوييد، ولى گاهى علم اجمالى طور ديگر است، من مى‏دانم يا نذر كردم نمازى بر ذمه‏ام است يا ده تومان به عمرو بدهكارم، اين علم اجمالى هم مؤثر است، يا يك نمازى بر ذمه من است، دو ركعت، يك روزه‏اى بر ذمه من است يك روز ماه شعبان، و يا ده تومان به عمرو بدهكارم، علم اجمالى اگر به دو هم تعلق بگيرد اثر مى‏كند، علم اجمالى هيچ وقت كسى نمى‏گويد بايد جنس واحد باشد. ولذا در باب خنثى گفته‏اند مردد مى‏شود بين تكاليف رجل و تكاليف انثى، علم اجمالى برايش پيدا مى‏شود. تكاليف رجل از تكاليف انثى جدا است، يابايد صورتش را بگيرد چيز بدنش را بپوشاند حجاب داشته باشد يا بايد جهر به صلاة بكند، يا جهر به صلاة واجب است برايش در صلوات جاى ديگر، يا بايد حجاب داشته باشد، آنجا مى‏گويند علم اجمالى مؤثر است. علم اجمالى شرطش نيست متعلق به شى‏ء واحد باشد، اگر متعلق به اشياء متعدد هم باشد. خوب انشاءالله يك مقدارى مباحث علم اجمالى ياد آورى شد بگذريم برويم سراغ (سؤال:...؟ جواب: اين بيان ديگرى است منتها بيان مبهم‏تر، از آن چيزى كه ما در جواب اولى گفتيم، ما آمديم تجزيه‏اش كرديم در. بسيار خوب قبول كرديم براى همان جواب اول است. گذشتيم.
    و اما برويم صورت خامسه: باقى مانده صورت خامسه، اين صورت خامسه را دقت كنيد معنيش اول بفهميم چه است، صورت خامسه اين است، آخرين صورت مسئله هشتم است، «ولو ادعت انه اكرهها على الزنا» زن ادعا مى‏كند كه مرد او ار كراهت كرده مكره كرده بر زنا، «او تشبه عليها» يا امر مشتبه شده، يعنى زن مى‏خواهد بگويد يك وطى واقع شده اما من بى گناهم، وطى واقع شده منكر نيستم، ولى من بى گناهم، يا مى‏گويد اكراه است يا مى‏گويد شبهه است، زن مى‏گويد من بى گناهم مرد گناه كار است. اينجا به كدام شان حد جارى مى‏شود؟ هيچ كدام زن كه مى‏گويد من بى گناهم، مرد هم كه با شهادت زن ثابت نمى‏شود گناه كار است. پس نه حدى بر زن جارى مى‏شود نه حدى بر مرد، «فلا حد على احد منهما» (سؤال:...؟ جواب: تنها چيزى كه اينجا است باز سزاوار بود حد قذف را مى‏گفتند، اگر اشتبه بگويد حد قذف ندارد، اما اگر اكره بگويد حد قذف دارد و شايسته بود كه در اينجا هم باز در تحرير الوسيله اشاره مى‏فرمودند «ولكن يحد على قذفه ان ادعى الاكراه» اگر ادعاى اكراه بكند حد بر قذف مى‏شود. خوب اين صورت پنجم را اين طور كه من معنى كردم شد يك صورت مستقل و بريده از ماقبل، ولى يك احتمال هم دارد كه اين صورت پنجم باز ادامه فرض سابق باشد، در شكل ديگرى، يعنى مرد ادعا مى‏كند به اين‏كه من وطى كردم، و زوجه‏ام است، زن مى‏گويد وطى كرده ولى زوجه نبودم من، اكراه است، شبهه است، اين احتمال هم در عبارت است كه اين دنباله فرع قبل باشد، كه مرد اقرار كرده چهار بار وطى حاصل شده و اين زوجه من است، زن مى‏گويد من زوجه‏اش نيستم اكراهى بوده، وطى به شبهه بوده، احتمال هم دارد دنباله آن باشد. هرچه باشد لا حد عليهما، نه اين حد دارد، نه آن حد دارد، خواه دنباله او باشد (سؤال:...؟ جواب: چرا حد قذف ندارد؟ زن مى‏گويد زنا كرده، زن نسبت زنا بهش مى‏دهد، حد قذف دارد چرا ندارد؟ پس مى‏شود اين صورت چهارم مستقل و بريده رويش بحث كنيم مى‏شود ادامه فرض سابق باشد، در هردو صورت جواب مسئله درست است لا حد على احد منهما و در هردو صورت حد قذف اگر ادعاى اكراه‏
    بكند هست، هذا تمام الكلام. (سؤال:...؟ جواب: مهر نه، مثل مسئله سابق است، (سؤال:...؟ جواب: اگر دنباله مسئله سابق باشد راجع به مهر حق است، اگر دنباله مسئله سابق باشد اجماعى بر مهر است، مرد مى‏گويد مهر المسمى بايد داد، زن مى‏گويد بايد مهر المثل بايد داد، چون اگر اكراه باشد، در اكراه هم مهر المثل بايد بدهند، در وطى به شبهه هم مهر المثل بايد بدهند، پس اگر به دنباله مسئله سابق باشد حق مهر در اينجا است، منتها مردد بين مهر المسمى و مهر المثل است، لابد اقل و اكثر است بايد اقلش را بگيريم اكثرش را هم تا دليل نيايد نمى‏توانيم بگيريم، بنابراين حد اقل را بايد داد. در صورتى كه مهر المسمى كمتر باشد البته. حالا اين خلاصه مسئله هشتم تمام شد.
    برويم سراغ مسئله نهم (سؤال:...؟ جواب:...) مسئله نهم. از مسائل اقرار الحمد لله گذشتيم، مى‏رويم مسئله نهم ديگر، از مسائل اقرار گذشتيم رفتيم مسائل بينه، مسئله نهم. (سؤال:...؟ جواب: متعرض اسئله صورش نشدند روى قواعد ما بحث كرديم اقوالى در مسئله نسيت كمتر كسى متعرض شده فقط كشف اللثام يك مقدارى مثل اين‏كه متعرض شده فلذا ما اقوالى نقل نكرديم، تفريع است مسئله تفريعى است.
    و اما اجازه بدهيد من مسئله نهم را عنوان كنم، مسئله نهم عبارت تحرير الوسيله اين است رفتيم سراغ بينه «يثبت الزنا بالبيينة» اين مسئله نهم را ما سه فرعش مى‏كنيم، فرع اول همين «يثبت الزنا بالبينة» زنا با بينه ثابت مى‏شود اجمالاً حالا بينه چه است بعد، «و يعتبر» اين بخش دوم اين مسئله است «و يعتبر ان لا يكون اقل من اربعة رجال» از چهار مرد، «او ثلاثة رجال و امرئتين» سه مرد و دو زن، پس مفهوم اين شد كه در بينه زنا يكى از دو چيز لازم است، يا چهار مرد، يا سه مرد و دو زن، و اما مفهوم اين مسئله، اين ديگر بخش ديگرى نيست، مفهوم اين، اين است كه «و لا تقبل شهادت النساء منفردات» اين مسئله ديگرى نيست، مفهوم همان است «و لا تقبل شهادة النساء منفردات» زن پنجاه تا هم بيايند خبر بدهند فايده ندارد، «و لا شهادة رجل و سة نساء» يك مرد، شش تا هم زن بجاى سه تا مرد كافى نيست، «و لا شهادت رجلين و اربع نساء» دو مرد، چهار تا هم زن جانشين دو مرد نه كافى نيست. «فى الرجم» همه اين‏ها در باب رجم است، اما در باب حد چه است، در باب حد استانداردش با اين فرق مى‏كند «و ييثبت بها الحد دون الرجم على الاقوى» اين بها فقط شهادت رجلين و اربع نساء است؟ يا قبلى هايش را هم مى‏گيرد، دو رجل و چهار تا زن يا قبلى‏ها را مى‏گيرد، اين را بعداً شرح مى‏دهيم انشاء الله. خوب اين هم در واقع بخش سوم بود، بخش چهارمى هم دارد «ولو شهد مادون الاربعة و ما فى حكمها» اگر مادون الاربعه باشد و ما فى حكمش باشد كه آن تركيب با تعدادى از زن‏ها، «لو شهد مادون الاربع و ما فى حكمها لم يثبت الحد رجماً و لا جلداً بل حدوا للفرية» خوب من اين چهار تا فرع را در اين مسئله از هم جدا كنم كه آقايان مخلوط به هم نكنند، فرع اول اين است كه بينه از دلائل است اجمالاً. اين يك. بينه يثبت بالزنا. فرع دو، حد اقلى كه از بينه لازم است براى رجم يا چهار تا مرد است يا سه مرد و دو زن، از اين خارج نيست، يا چهار تا مرد يا سه مرد و دو زن. اين براى رجم. و اما براى جلد بمادون ذلك هم ثابت مى‏شود، درست؟ اين فرع سوم شد كه در جلد بمادون آنچه در رجم معتبر بود ثابت مى‏شود. و اما فرع چهارم اگر كمتر از مقدار لازم باشد حالا حد نساب هرچه است، كمتر از حد نساب بود تمام شهود را ولو عدول هم باشند مى‏زنند شان. تمام شهود را للفريه مى‏زنند. البته فريه قذف است قذف هم خوب بايد شاكى خصوصى بيايد ميدان، شرائطش را كار نداريم بايد باشد. حالا اجازه بدهيد مسئله اول كه خيلى واضح است من ايمروز يك مقدار شرح در باره‏اش بدهم، مسئله دوم و سوم و چهارم مى‏ماند.
    اما مسئله اولى: بينه از دلائل در مانحن فيه است، اجمالاً. اين مسئله جزء مسلمات فقه اسلام است، هم بين شيعه هم بين سنى اختلافى درش نيست، همه مى‏گويند به وسيله بينه حالا مقدارش چه قدر باشد هرچه بگوييم بعداً به وسيله بينه اجمالاً زنا ثابت مى‏شود، مشروط به اقرار فقط نيست. و اين هم جزء ادله است، اين اجماع كل مسلمين است، احدى از علماى اسلام در اين اختلافى ندارد. اين خودش مى‏تواند دليلى باشد اضف الى ذلك روايات متواتره داريم، اين روايات در دو جا است، يكى در ابواب حد زنا است، كه خوانديم تا بحال، خيلى هايش اشاره شده و باز هم مى‏خوانيم، راجع به شهود «اذا قامت الشهود اذا شهد الشهود اذا كذا كذا» در لابلاى روايات خيلى راجع به شهود در باب زنا داريم، و يك مقدارش هم در باب شهادات است، در ابواب شهادات آنجا هم‏
    متعرض مى‏شوند كه شاهد چهار تا باشد در زنا، مرد باشد زن باشد در زنا در غير زنا، در ابواب شهادات در همين جلد هجدهم وسائل ابواب شهادات هم است. هم در ابواب شهادات روايات داريم بينه كافى است در زنا، هم در ابواب حد زنا. پس روايات هم كأنه متواتر است در اين مسئله. اضف الى ذلك كله چه؟ غير از اين چه دليل داريم؟ قرآن مجيد دو آيه از قرآن به وضوح دلالت بر اين مسئله دارد، يكى آيه چهار سوره نور است، ديگرى آيه سيزده سوره نور است، آيه چهار و آيه سيزده سوره نور، آيه چهار اين طور مى‏گويد (سؤال:...؟ جواب:...) «و الذين يرمون المحصنات ثم لم يأتوا باربعة شهداء فجلدوهم ثمانين جلدة» كسانى كه قذف مى‏كنند محصنات را و چهار شاهد نياورند «فجلدوهم ثمانين جلدة» مفهوم اين آيه اين است اگر چهار تا شاهد آوردند اينها را نزنيد اون را بزنيد ظاهرش اين است ديگر، يعنى چهار تا شاهد آوردن ثابت شد. اگر ثابت نشد حد فريه مى‏زنند، اگر ثابت شد كه بايد آن مرتكب عمل را بايد حدى برش جارى بكنند ولو اسم حد در اين آيه نيامده، ولى به دلالت التزامى بين از آيه ساقط مى‏شود، مى‏گويد اگر چهار تا شاهد نياوردند اين‏ها به عنوان تهمت زن بايد بزنيد شان، يعنى اگر چهار تا شاهد آوردند مطلب ثابت است، ديگر نبايد بزنيد بايد آن را بزنيد. اين يك آيه، آيه سيزدهم هم كه در داستان افك است، كه متهم كردند يكى از همسران پيامبر را جمعى از منافقين به اين‏كه از جاده عفت منحرف شده، آيا اين همسر پيغمبر عايشه بوده يا ماريه قبطيه بوده دعواى بسيار مفصلى است، شرحش را مى‏توانيد در تفسير نمونه ببينيد، قرآن مجيد از آيه يازده هم شروع مى‏كند تا آيه بيستم، داستان افك را مى‏گويد، از جمله و خيلى جالب است اين آيات افك و چه رقم پيغمبر با يك همچنين معزل مهم اجتماعى كه منافقين سرمايه گذارى وسيعى رويش كردند و مى‏خواستند پيغمبر را زير سؤال ببرند، همسر پيغمبر را متهم كردند و زير سؤال بردند و يك وقت سرتاسر مدينه پر از شايعه شد كه بيائيد و بشنويد كه همسر پيغبمر از جاده عفت العياذ بالله منحرف شده است، و مى‏خواستند بشكنند با اين وسيله‏اى، و به قدر اين ده آيه جالب با اين مسئله اجتماعى برخورد مى‏كند قاطع مى‏كوبد، قاطع استدلال مى‏كند قاطع سرمايه گذارى مى‏كند، كه اگر ما واقعاً درسى از قرآن بگيريم در مسائل اجتماعى ببينيم چه رقم وارد بشويم و برخورد كنيم، آن وقت مى‏فهميم كه چه قدر نتيجه بخش خواهد بود، از جمله مسلمان‏ها را قرآن به چند دسته تقسيم مى‏كند، مى‏گويد عده‏اى از منافقين بودند خود آنها هم دو قسم بودند رئيس داشتند «و الذى تولى كبره منهم له عذاب عظيم يا اليم» سردسته‏اى داشتند عده‏اى بودند منافقين و عده‏اى هم ثالثى هم مسلمانان ساده لوحى كه تحت تأثير شايع واقع شدند، عده قليلى هم چهارم بودند كه هيچ كدام از اينها روى شان نبود، نه تهمت زدند، نه شايعه پراكنى كردند نه تحت تأثير شايعه واقع شدند، قرآن هركدام اينها را مطابق كارى كه كردند مؤاخذه شان مى‏كند. از جمله اين مسلمانان ساده لوح را، مى‏آيد مى‏گويد «لولا جائوا عليه باربعة شهداء» اين مال تهمت زنندگان را آن بانيان اصلى را، مى‏گويد «لو لا جائوا عليه باربعة شهداء» چرا اين‏ها همچنين نسبتى كه دادند چهار تا شاهد نياوردند؟ «فاذ لم يأتوا بشهداء» حالا كه اينها شاهد نياوردند نسبت يه اين ماجراى افك «فأولئك عند الله هم الكاذبون» اينها دروغ گفتند، معنيش اين است اگر چهار تا شاهد مى‏آوردند «اولئك هم الصادقون» بودند، خوب صادق بودند بايد حد جارى مى‏شد. آيا مفهوم اين آيه اين نمى‏شود؟ مؤمنان را هم اين مؤاخذه ايست كه مال منافقان است شايعه ساز است، اما مؤمنانى كه تحت تأثير شايعه قرار گرفتند طور ديگرى مؤاخذه مى‏كند «لولا سمعتموه الظن المؤمنون و المؤمنات بانفسهم خيراً و قالوا سبحانك هذا بهتان عظيم» شما چرا تحت تأثير منافقان واقع شديد، وقتى اين حرف را شنيديد مى‏گفتيد «هذا بهتان عظيم» چرا گفتيد آقا مى‏گويند زن پيغمبر اينطور است، آقا همچنين مى‏گويند. مى‏گويند مى‏گويند مى گويند، جامعه را طورى كرديد از مى‏گويند و نقشه آنها درست شد و قداست پيغمبر رفت زير سؤال و به هرحال از اين معلوم مى‏شود كه چهار شاهد كافى است، حالا جزئياتش انشاء الله فردا. فردا درس تعطيل است به مناسبت ميلاد مسعود حضرت سيد الشهداء روز چهار شنبه انشاء الله درس است.