شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب حدود و تعزيرات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 85
متن
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين لا سيما بقية الله لامتنظر روحى له الفداء و لعنة الله على اعدائهم اجمعين الى يوم الدين و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم
بحث در مسئله هشتم از مسائل ما يثبت به حد الزنا، مسئله هشتم داراى پنج صورت بود رسيديم به صورت چهارم از اين پنج صورت و آن اين بود كه اگر كسى ادعا مىكند اقرار مىكند چهار بار كه وطى امرئهاى كرده سؤال مىكنيم چرا مىگويد زوجهام بوده، ولى امرئه مىگويد نه، نه وطيى واقع شده، نه زوجيتى، گفتيم در اينجا حدى جارى نمىشود مهرى هم داده نمىشود. حد جارى نمىشود چون مرد مىگويد زوجهام بوده، شهادت زن هم اثرى ندارد، و اما مهر نبايد داد چون زن كه گيرنده مهر است منكر است، مرد مىگويد زوجهام بوده مهر بايد بدهم، زن مىگويد من چنين شوهرى ندارم مهرى نمىخواهم، وقتى صاحب حق منكر بشود به اسرار كه نمىشود مهر بهش داد. ما در اينجا گفتيم لقائل ان يقول كه يك علم اجمالى در اينجا است، علم اجمالى بالاخره منجز است، بيان علم اجمالى را دقت كنيد چون يك عده از آقايان جواب نوشتند به من دادند و ظاهراً هيچ كدام از اين اجوبه درست نبود، چون درست علم اجمالى بهش دقت نشده، ما علم اجمالى را مىبريم در دعواى مرد فقط مىگوييم اين رجل يا صادق است يا كاذب است، از اين دو حال كه خارج نيست، ان كان صادقاً بايد مهر بدهد، مىگويد زوجهام است، بايد مهر بدهد، ان كان كاذباً در زوجيت اعتراف به دخول كه مىكند، اقرار به وطى كه مىكند، در زوجيت كاذب است خوب حد برش بايد جارى بشود، دوباره تكرار مىكنم، اين در ادعاى زوجيت اين رجل يا صادق است يا كاذب است، اگر صادق در ادعاى زوجيت باشد بايد مهر بدهد، اگر كاذب است در ادعاى زوجيت بايد حد برش جارى بشود چرا؟ چون اعتراف به دخول كرده اين يك جزء، جزء ديگر هم حلال نبوده اين زن برش، اين دو جزء پس زنايى واقع شده مگر زنا چه است؟ مركب است از وطى به ضميمه عدم حليت مرئه، وطى را كه خودش اقرار دارد، عدم حليت مرئه هم يك طرف علم اجمالى است، و علم اجمالى منجز است ما نمىتوانيم در اطراف علم اجمالى برائت جارى كنيم، بعض آقايان نوشتهاند برائت جارى مىكنيم، يا صادق است در دعواى زوجيت يا كاذب اگر صادق است در دعوى زوجيت بايد مهر بدهد، اگر كاذب است زنا كرده بايد حد جارى كنند، هيچ انحلالى هم ندارد كجايش منحل مىشود به شك بدوى؟! (سؤال:...؟ جواب: شبهه نيست ديگر (سؤال:...؟ جواب: يك طرفش احتمالش به يك احتمال رفع يقين مىشود ديگر يعنى يقين داريم از اين دو حالت خارج نيست، يا زنا است حد مىخواهد و يا ازدواج است مهر مىخواهد، شما مىگوييد نه زنا است حد مىخواهد، نه ازدواج مهر مىخواهد، پس چه چه؟ هيچ چه، حالا اين ان قتل.
و اما جواب: راه حل را دقت كنيد دو تا جواب دارد اين ان قلت بهانه شد كه يك خورده اين مسائل علم اجمالى را اينجا باز تبيين بيشتر كنيم آن چه در اصول خواندهايم در فقه پياده كنيم. اولين اشكالى كه به اين ان قلت مىشود يعنى اولين جوابى كه به اين ان قلت مىدهيم اين است، مسئله زنا يك امر مركبى نيست، زنا يك مفهوم بسيط است، بايد اقرار بكند «انى زنيت بامرئة غير محللة» بايد اعتراف كند، (سؤال:...؟ جواب: وطئت زنيت ندارد، «انى وطئت» اقرار به وطى كرده نه به زنا، «انى وطئت امرئتاً غير محللة» اين بايد اعتراف كند اين يك امر واحد بيشتر نيست. تجزيهاش كه مىكنيم يك تجزيه عقلى است شما براى خود تان در يك مفهوم عرفى واحد مىخواهيد يك تجزيه عقلى كنيد مىگوييد زنا مركب است از وطى به علاوه غير محلله بودن، وطى به اقرار خودش درست شده غير محلله بودن هم يك طرف علم اجمالى است، فايده ندارد، ما داريم در اصول يك موضوعات مركبه را كه يك جزئش را بالوجدان ثابت مىكنيم و يك جزئش را بالاصل ثابت مىكنيم، در اصول داريم يك هم چه چيزى را، ولكن اينجا از آن موارد نيست،
تكرار مىكنم، زنا يك امر وحدانى است، يك مفهوم وحدانى است، و آن وطى غير محلل، اين زنا است، و موضوع حد هم اقرار به زنا است، چهار بار بگويد «وطئت غير محلل» اين را بگويد در مانحن فيه اقرارى به اين مسئله نيست، نمىگويد «انى وطئت غير محلل» مىگويد «انى وطئت» شما آمديد زنا را تجزيهاش كرديد مىگوييد زنا تركيبى است از وطى و غير محلل بودن، وطى را بالاقرار ثابت مىكنيد غير محلل بودن را يكى از دو طرف علم اجمالى بالوجدان، شما نمىتوانيد يك هم چنين چيزى درست كنيد، پس عمده جواب مسئله باز تكرار مىكنم علم اجمالى در يك قول مرد است فقط، اين مرد اما صادق فى دعواه زوجيت و اما كاذب، ان كان صادقاً فعليه المهر، ان كان كاذباً فعليه الحد، شبهه بدوى نيست علم اجمالى است اشتباه در جوابها نوشتهاند شبهه بدوى. نه اما صادق او كاذب شق ثالث كه ندارد. منتها ما مىگوييم اين علم اجمالى اثر ندارد چرا؟ بعلت اينكه زنا يك امر بسيط است، مفهوم واحدى است، بايد چهار بار اقرار بكند «انى وطئت غير محلل» اين گفته «انى وطئت» حلال و حرامش را نبوده بلكه مدعى است كه حلال بوده، فبنائاً على ذلك حد نمىتوانيم در اينجا جارى كنيم، باز تكرار مىكنم داريم در فقه در اصول موضوعات مركبه كه يك جزء به اصل ثابت مىشود يك جزء به وجدان ثابت مىشود كافى است، اما موضوعات بسيطه را ما تجزيهاش كنيم فايدهاى ندارد، و ما نمىتوانيم در اينجا يك جزء را به اقرار ثابت كنيم يك جزء را به احد طرف علم اجمالى ثابت كنيم، زنا با اين چيزها درست نمىشود. اين يك جواب.
جواب دوم اين است علم اجمالى را كه دارد؟ مرد علم اجمالى دارد يا زن يا حاكم شرع شما مىخواهيد علم اجمالى درست كنيد و بگوييد هردو طرفش هم اثر دارد، چون علم اجمالى بايد دو طرفش براى كه اثر داشته باشد؟ براى عالم، العالم بالعلم الاجمالى بايد دو طرفش برايش اثر شرعى داشته باشد. اين علم اجمالى كه ما داريم ادعا مىكنيم كه علم اجمالى دارد، مرد علم اجمالى دارد يا زن علم اجمالى دارد يا حاكم شرع. حاكم شرع. درست شد؟ مرد كه علم اجمالى ندارد مىگويد زنم بوده، زن هم كه علم اجمالى ندارد مىگويد شوهرم نبوده، مهر ندارد. پس آن دو تا علم اجمالى ندارند علم اجمالى حاكم شرع دارد بسيار خوب، حاكم شرع مىگويد علم دارد يا اين صادق است پس مهر بدهد، يا اين مرد كاذب است پس حد جارى بشود، ما مىگوييم اگر صادق باشد مرد صادق است، چرا مهر بدهد؟ شماى حاكم چه حق داريد بگيريد؟ شاكى خصوصى مىگويد من نمىخواهم، شاكى خصوصى كه است؟ زن است، زن مىگويد من مهر نمىخواهم، (سؤال:...؟ جواب: نيست خيلى خوب مىگويد من مهرى طلب ندارم شماى حاكم شرع به زور مىخواهيد از اين بگيريد به آن بدهد؟ حاكم شرع يك هم چنين وظيفهاى دارد؟ حاكم شرع وظيفه دارد حق كسى را كه مىگويد من نمىخواهم و حق ندارم بگيرد بهش بدهد بگويد من حاكم شرع علم اجمالى دارم؟ در حقوق الناس حاكم شرع حق دخالت ندارد مگر شكايت شاكى خصوصى باشد، مانحن فيه شاكى خصوصى ندارد، (سؤال:...؟ جواب: حق الناس بايد كسى مطالبه كند تا حاكم شرع دخالت كند. (سؤال:...؟ جواب: مهر را من مىگويم دو طرف بايد اثر شرعى داشته باشد، زنا هيچ چه يك طرف، يك طرف مهر است ديگر، مهر در اينجا اثر شرعى ندارد مگر علم اجمالى نبايد دو طرفش اثر داشته باشد؟ باز تكرار مىكنم در علم اجمالى وقتى منجز مىشود كه هردو طرف داراى اثر شرعى براى عالم باشد، اگر احد الطرفين اثر شرعى دارد و طرف يگرى اثر شرعى ندارد اين علم منحل مىشود، منحل به شك بدوى مىشود. دو طرف بايد اثر شرعى داشته باشد. (سؤال:...؟ جواب: بسيار خوب همين را ما داريم مىگوييم، ما همين را مىگوييد...؟ (سؤال:...؟ جواب: مىدانم حاكم شرع وظيفه دارد برود طلب كسى را كه مىگويد طلب دارم بگيرد؟ (سؤال:...؟ جواب: عجب او نمىخواهد، شماى حاكم شرع تا طرف شكايت نكند كه دخالتى نمىتوانيد بكنيد. (سؤال:...؟ جواب:...؟ قاضى حق ندارد در اينجا دخالت كند باز هم مىگويد اثر شرعى دارد، قاضى حق ندارد در اينجا دخالت كند، (سؤال:...؟ جواب:...) به نكته مسئله دقت نكرديد قاضى تابع اين نيست كه از كه حق دارد، قاضى يقين دارد زيد از عمرو طلب دارد نمىتواند دخالت بكند، يقين دارم من يقين شرعى با چشم خودم ديدم. زيد از عمرو طلب دارد و نمىدهد، قاضى حق ندارد دخالت بكند. طلب كار اگر آمد شكايت كرد دخالت كند اگر طلب كار نيامد دخالت حق ندارد قاضى بكند. (سؤال:...؟ جواب:... طلب واقعى زيد از عمرو براى قاضى اثر شرعى ندارد، كى اثر شرعى پيدا مىكند؟ وقتى طلب كار بيايد از قاضى بخواهد بگويد اى قاضى حق مرا
بگير، در اينجا طلب كار كه نمىآيد بگويد بلكه منكر طلب مىشود، بنابراين قضيه مهر اثر شرعى ندارد براى قاضى، يك طرف تنها اثر شرعى دارد طرف دوم اثر شرعى ندارد، علم اجمالى اگر يك طرفش اثر داشته باشد يك طرفش اثر شرعى نداشته باشد ينحل. پس دو جواب از ان قلت داديم، يك جواب اين شد كه زنا يك امر وحدانى است نمىشود تجزيهاش كرد، وطى را اقرار كرده غير محلل بودن را به يك طرف علم اجمالى مىخواهد درست كند اين نمىشود بايد اقرار به زنا بكند يك امر وحدانى است. جواب دوم اين است اين علم براى كه پيدا شده براى مرئه يا براى رجل كه مطرح نيست، براى قاضى يك طرفش اثر دارد، يك طرفش اثر شرعى ندارد. پس علم اجمالى در اينجا بى اثر است. (سؤال:...؟ جواب: چرا اطراف دارد اطرافش يا صادق است يا كاذب است اين دو حالت دارد ديگر. علم اجمالى داريم يا اين سخنى كه اين مىگويد يا صادق است يا كاذب است، (سؤال:...؟ جواب: در خارج همين است، اگر علم داشته باشيد هرچه مىخواهد باشد علم اجمالى فقط، لازم نكرده علم اجمالى بين يك چيز باشد، (سؤال:...؟ جواب: چرا تكرار مىكنيد من فهميدم چه مىگوييد جواب را دقت كنيد، علم اجمالى دو رقم داريم باز ياد تان رفته علم اجمالى، علم اجمالى گاهى ممكن است من بدانم نجسى است يا اين اناء يا آن اناء متعلق واحد است، اينكه شما مىگوييد، ولى گاهى علم اجمالى طور ديگر است، من مىدانم يا نذر كردم نمازى بر ذمهام است يا ده تومان به عمرو بدهكارم، اين علم اجمالى هم مؤثر است، يا يك نمازى بر ذمه من است، دو ركعت، يك روزهاى بر ذمه من است يك روز ماه شعبان، و يا ده تومان به عمرو بدهكارم، علم اجمالى اگر به دو هم تعلق بگيرد اثر مىكند، علم اجمالى هيچ وقت كسى نمىگويد بايد جنس واحد باشد. ولذا در باب خنثى گفتهاند مردد مىشود بين تكاليف رجل و تكاليف انثى، علم اجمالى برايش پيدا مىشود. تكاليف رجل از تكاليف انثى جدا است، يابايد صورتش را بگيرد چيز بدنش را بپوشاند حجاب داشته باشد يا بايد جهر به صلاة بكند، يا جهر به صلاة واجب است برايش در صلوات جاى ديگر، يا بايد حجاب داشته باشد، آنجا مىگويند علم اجمالى مؤثر است. علم اجمالى شرطش نيست متعلق به شىء واحد باشد، اگر متعلق به اشياء متعدد هم باشد. خوب انشاءالله يك مقدارى مباحث علم اجمالى ياد آورى شد بگذريم برويم سراغ (سؤال:...؟ جواب: اين بيان ديگرى است منتها بيان مبهمتر، از آن چيزى كه ما در جواب اولى گفتيم، ما آمديم تجزيهاش كرديم در. بسيار خوب قبول كرديم براى همان جواب اول است. گذشتيم.
و اما برويم صورت خامسه: باقى مانده صورت خامسه، اين صورت خامسه را دقت كنيد معنيش اول بفهميم چه است، صورت خامسه اين است، آخرين صورت مسئله هشتم است، «ولو ادعت انه اكرهها على الزنا» زن ادعا مىكند كه مرد او ار كراهت كرده مكره كرده بر زنا، «او تشبه عليها» يا امر مشتبه شده، يعنى زن مىخواهد بگويد يك وطى واقع شده اما من بى گناهم، وطى واقع شده منكر نيستم، ولى من بى گناهم، يا مىگويد اكراه است يا مىگويد شبهه است، زن مىگويد من بى گناهم مرد گناه كار است. اينجا به كدام شان حد جارى مىشود؟ هيچ كدام زن كه مىگويد من بى گناهم، مرد هم كه با شهادت زن ثابت نمىشود گناه كار است. پس نه حدى بر زن جارى مىشود نه حدى بر مرد، «فلا حد على احد منهما» (سؤال:...؟ جواب: تنها چيزى كه اينجا است باز سزاوار بود حد قذف را مىگفتند، اگر اشتبه بگويد حد قذف ندارد، اما اگر اكره بگويد حد قذف دارد و شايسته بود كه در اينجا هم باز در تحرير الوسيله اشاره مىفرمودند «ولكن يحد على قذفه ان ادعى الاكراه» اگر ادعاى اكراه بكند حد بر قذف مىشود. خوب اين صورت پنجم را اين طور كه من معنى كردم شد يك صورت مستقل و بريده از ماقبل، ولى يك احتمال هم دارد كه اين صورت پنجم باز ادامه فرض سابق باشد، در شكل ديگرى، يعنى مرد ادعا مىكند به اينكه من وطى كردم، و زوجهام است، زن مىگويد وطى كرده ولى زوجه نبودم من، اكراه است، شبهه است، اين احتمال هم در عبارت است كه اين دنباله فرع قبل باشد، كه مرد اقرار كرده چهار بار وطى حاصل شده و اين زوجه من است، زن مىگويد من زوجهاش نيستم اكراهى بوده، وطى به شبهه بوده، احتمال هم دارد دنباله آن باشد. هرچه باشد لا حد عليهما، نه اين حد دارد، نه آن حد دارد، خواه دنباله او باشد (سؤال:...؟ جواب: چرا حد قذف ندارد؟ زن مىگويد زنا كرده، زن نسبت زنا بهش مىدهد، حد قذف دارد چرا ندارد؟ پس مىشود اين صورت چهارم مستقل و بريده رويش بحث كنيم مىشود ادامه فرض سابق باشد، در هردو صورت جواب مسئله درست است لا حد على احد منهما و در هردو صورت حد قذف اگر ادعاى اكراه
بكند هست، هذا تمام الكلام. (سؤال:...؟ جواب: مهر نه، مثل مسئله سابق است، (سؤال:...؟ جواب: اگر دنباله مسئله سابق باشد راجع به مهر حق است، اگر دنباله مسئله سابق باشد اجماعى بر مهر است، مرد مىگويد مهر المسمى بايد داد، زن مىگويد بايد مهر المثل بايد داد، چون اگر اكراه باشد، در اكراه هم مهر المثل بايد بدهند، در وطى به شبهه هم مهر المثل بايد بدهند، پس اگر به دنباله مسئله سابق باشد حق مهر در اينجا است، منتها مردد بين مهر المسمى و مهر المثل است، لابد اقل و اكثر است بايد اقلش را بگيريم اكثرش را هم تا دليل نيايد نمىتوانيم بگيريم، بنابراين حد اقل را بايد داد. در صورتى كه مهر المسمى كمتر باشد البته. حالا اين خلاصه مسئله هشتم تمام شد.
برويم سراغ مسئله نهم (سؤال:...؟ جواب:...) مسئله نهم. از مسائل اقرار الحمد لله گذشتيم، مىرويم مسئله نهم ديگر، از مسائل اقرار گذشتيم رفتيم مسائل بينه، مسئله نهم. (سؤال:...؟ جواب: متعرض اسئله صورش نشدند روى قواعد ما بحث كرديم اقوالى در مسئله نسيت كمتر كسى متعرض شده فقط كشف اللثام يك مقدارى مثل اينكه متعرض شده فلذا ما اقوالى نقل نكرديم، تفريع است مسئله تفريعى است.
و اما اجازه بدهيد من مسئله نهم را عنوان كنم، مسئله نهم عبارت تحرير الوسيله اين است رفتيم سراغ بينه «يثبت الزنا بالبيينة» اين مسئله نهم را ما سه فرعش مىكنيم، فرع اول همين «يثبت الزنا بالبينة» زنا با بينه ثابت مىشود اجمالاً حالا بينه چه است بعد، «و يعتبر» اين بخش دوم اين مسئله است «و يعتبر ان لا يكون اقل من اربعة رجال» از چهار مرد، «او ثلاثة رجال و امرئتين» سه مرد و دو زن، پس مفهوم اين شد كه در بينه زنا يكى از دو چيز لازم است، يا چهار مرد، يا سه مرد و دو زن، و اما مفهوم اين مسئله، اين ديگر بخش ديگرى نيست، مفهوم اين، اين است كه «و لا تقبل شهادت النساء منفردات» اين مسئله ديگرى نيست، مفهوم همان است «و لا تقبل شهادة النساء منفردات» زن پنجاه تا هم بيايند خبر بدهند فايده ندارد، «و لا شهادة رجل و سة نساء» يك مرد، شش تا هم زن بجاى سه تا مرد كافى نيست، «و لا شهادت رجلين و اربع نساء» دو مرد، چهار تا هم زن جانشين دو مرد نه كافى نيست. «فى الرجم» همه اينها در باب رجم است، اما در باب حد چه است، در باب حد استانداردش با اين فرق مىكند «و ييثبت بها الحد دون الرجم على الاقوى» اين بها فقط شهادت رجلين و اربع نساء است؟ يا قبلى هايش را هم مىگيرد، دو رجل و چهار تا زن يا قبلىها را مىگيرد، اين را بعداً شرح مىدهيم انشاء الله. خوب اين هم در واقع بخش سوم بود، بخش چهارمى هم دارد «ولو شهد مادون الاربعة و ما فى حكمها» اگر مادون الاربعه باشد و ما فى حكمش باشد كه آن تركيب با تعدادى از زنها، «لو شهد مادون الاربع و ما فى حكمها لم يثبت الحد رجماً و لا جلداً بل حدوا للفرية» خوب من اين چهار تا فرع را در اين مسئله از هم جدا كنم كه آقايان مخلوط به هم نكنند، فرع اول اين است كه بينه از دلائل است اجمالاً. اين يك. بينه يثبت بالزنا. فرع دو، حد اقلى كه از بينه لازم است براى رجم يا چهار تا مرد است يا سه مرد و دو زن، از اين خارج نيست، يا چهار تا مرد يا سه مرد و دو زن. اين براى رجم. و اما براى جلد بمادون ذلك هم ثابت مىشود، درست؟ اين فرع سوم شد كه در جلد بمادون آنچه در رجم معتبر بود ثابت مىشود. و اما فرع چهارم اگر كمتر از مقدار لازم باشد حالا حد نساب هرچه است، كمتر از حد نساب بود تمام شهود را ولو عدول هم باشند مىزنند شان. تمام شهود را للفريه مىزنند. البته فريه قذف است قذف هم خوب بايد شاكى خصوصى بيايد ميدان، شرائطش را كار نداريم بايد باشد. حالا اجازه بدهيد مسئله اول كه خيلى واضح است من ايمروز يك مقدار شرح در بارهاش بدهم، مسئله دوم و سوم و چهارم مىماند.
اما مسئله اولى: بينه از دلائل در مانحن فيه است، اجمالاً. اين مسئله جزء مسلمات فقه اسلام است، هم بين شيعه هم بين سنى اختلافى درش نيست، همه مىگويند به وسيله بينه حالا مقدارش چه قدر باشد هرچه بگوييم بعداً به وسيله بينه اجمالاً زنا ثابت مىشود، مشروط به اقرار فقط نيست. و اين هم جزء ادله است، اين اجماع كل مسلمين است، احدى از علماى اسلام در اين اختلافى ندارد. اين خودش مىتواند دليلى باشد اضف الى ذلك روايات متواتره داريم، اين روايات در دو جا است، يكى در ابواب حد زنا است، كه خوانديم تا بحال، خيلى هايش اشاره شده و باز هم مىخوانيم، راجع به شهود «اذا قامت الشهود اذا شهد الشهود اذا كذا كذا» در لابلاى روايات خيلى راجع به شهود در باب زنا داريم، و يك مقدارش هم در باب شهادات است، در ابواب شهادات آنجا هم
متعرض مىشوند كه شاهد چهار تا باشد در زنا، مرد باشد زن باشد در زنا در غير زنا، در ابواب شهادات در همين جلد هجدهم وسائل ابواب شهادات هم است. هم در ابواب شهادات روايات داريم بينه كافى است در زنا، هم در ابواب حد زنا. پس روايات هم كأنه متواتر است در اين مسئله. اضف الى ذلك كله چه؟ غير از اين چه دليل داريم؟ قرآن مجيد دو آيه از قرآن به وضوح دلالت بر اين مسئله دارد، يكى آيه چهار سوره نور است، ديگرى آيه سيزده سوره نور است، آيه چهار و آيه سيزده سوره نور، آيه چهار اين طور مىگويد (سؤال:...؟ جواب:...) «و الذين يرمون المحصنات ثم لم يأتوا باربعة شهداء فجلدوهم ثمانين جلدة» كسانى كه قذف مىكنند محصنات را و چهار شاهد نياورند «فجلدوهم ثمانين جلدة» مفهوم اين آيه اين است اگر چهار تا شاهد آوردند اينها را نزنيد اون را بزنيد ظاهرش اين است ديگر، يعنى چهار تا شاهد آوردن ثابت شد. اگر ثابت نشد حد فريه مىزنند، اگر ثابت شد كه بايد آن مرتكب عمل را بايد حدى برش جارى بكنند ولو اسم حد در اين آيه نيامده، ولى به دلالت التزامى بين از آيه ساقط مىشود، مىگويد اگر چهار تا شاهد نياوردند اينها به عنوان تهمت زن بايد بزنيد شان، يعنى اگر چهار تا شاهد آوردند مطلب ثابت است، ديگر نبايد بزنيد بايد آن را بزنيد. اين يك آيه، آيه سيزدهم هم كه در داستان افك است، كه متهم كردند يكى از همسران پيامبر را جمعى از منافقين به اينكه از جاده عفت منحرف شده، آيا اين همسر پيغمبر عايشه بوده يا ماريه قبطيه بوده دعواى بسيار مفصلى است، شرحش را مىتوانيد در تفسير نمونه ببينيد، قرآن مجيد از آيه يازده هم شروع مىكند تا آيه بيستم، داستان افك را مىگويد، از جمله و خيلى جالب است اين آيات افك و چه رقم پيغمبر با يك همچنين معزل مهم اجتماعى كه منافقين سرمايه گذارى وسيعى رويش كردند و مىخواستند پيغمبر را زير سؤال ببرند، همسر پيغمبر را متهم كردند و زير سؤال بردند و يك وقت سرتاسر مدينه پر از شايعه شد كه بيائيد و بشنويد كه همسر پيغبمر از جاده عفت العياذ بالله منحرف شده است، و مىخواستند بشكنند با اين وسيلهاى، و به قدر اين ده آيه جالب با اين مسئله اجتماعى برخورد مىكند قاطع مىكوبد، قاطع استدلال مىكند قاطع سرمايه گذارى مىكند، كه اگر ما واقعاً درسى از قرآن بگيريم در مسائل اجتماعى ببينيم چه رقم وارد بشويم و برخورد كنيم، آن وقت مىفهميم كه چه قدر نتيجه بخش خواهد بود، از جمله مسلمانها را قرآن به چند دسته تقسيم مىكند، مىگويد عدهاى از منافقين بودند خود آنها هم دو قسم بودند رئيس داشتند «و الذى تولى كبره منهم له عذاب عظيم يا اليم» سردستهاى داشتند عدهاى بودند منافقين و عدهاى هم ثالثى هم مسلمانان ساده لوحى كه تحت تأثير شايع واقع شدند، عده قليلى هم چهارم بودند كه هيچ كدام از اينها روى شان نبود، نه تهمت زدند، نه شايعه پراكنى كردند نه تحت تأثير شايعه واقع شدند، قرآن هركدام اينها را مطابق كارى كه كردند مؤاخذه شان مىكند. از جمله اين مسلمانان ساده لوح را، مىآيد مىگويد «لولا جائوا عليه باربعة شهداء» اين مال تهمت زنندگان را آن بانيان اصلى را، مىگويد «لو لا جائوا عليه باربعة شهداء» چرا اينها همچنين نسبتى كه دادند چهار تا شاهد نياوردند؟ «فاذ لم يأتوا بشهداء» حالا كه اينها شاهد نياوردند نسبت يه اين ماجراى افك «فأولئك عند الله هم الكاذبون» اينها دروغ گفتند، معنيش اين است اگر چهار تا شاهد مىآوردند «اولئك هم الصادقون» بودند، خوب صادق بودند بايد حد جارى مىشد. آيا مفهوم اين آيه اين نمىشود؟ مؤمنان را هم اين مؤاخذه ايست كه مال منافقان است شايعه ساز است، اما مؤمنانى كه تحت تأثير شايعه قرار گرفتند طور ديگرى مؤاخذه مىكند «لولا سمعتموه الظن المؤمنون و المؤمنات بانفسهم خيراً و قالوا سبحانك هذا بهتان عظيم» شما چرا تحت تأثير منافقان واقع شديد، وقتى اين حرف را شنيديد مىگفتيد «هذا بهتان عظيم» چرا گفتيد آقا مىگويند زن پيغمبر اينطور است، آقا همچنين مىگويند. مىگويند مىگويند مى گويند، جامعه را طورى كرديد از مىگويند و نقشه آنها درست شد و قداست پيغمبر رفت زير سؤال و به هرحال از اين معلوم مىشود كه چهار شاهد كافى است، حالا جزئياتش انشاء الله فردا. فردا درس تعطيل است به مناسبت ميلاد مسعود حضرت سيد الشهداء روز چهار شنبه انشاء الله درس است.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...