شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب حدود و تعزيرات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 83
متن
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين لا سيما بقية الله المنتظر ارواحنا له الفدا و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم
بحث در مسئله ششم بود از مسائل ما يثبت به الزنا مربوط به عفو امام ازمجرم درمحل كلام ما در آنجايى كه جرمش به اقرار ثابت بشود نه به بينه، بعد از آنى كه اصل مسئله ثابت شد كه امام اختيار عفو دارد نوبت رسيد به جزئيات مسئله، يكى از جزئيات اين بود كه آيا اين عفو مشروط است به توبه مجرم يا نه؟ گفتيم بله مشروط است. نكته دوم اين بود كه آيا (سؤال:...؟ جواب:...) و اما نكته دوم اين بود كه آيا اين امام امام معصوم است يا تمام حكام شرع را شامل مىشود؟ با دلائل مختلفى منا منا ضميمه به هم كرديم و گفتيم كه ظاهر اين است اختصاص به امام معصوم ندارد. از جمله نكاتى كه من در اين لابلا عرض كردم اين بود كه امام كلمه امام در احاديث باب حدود به معنى آن امام جاى ديگر نيست، امام در اينجا به معنى هر حاكم شرع است كما اينكه كلمه امام در باب نماز جماعت وقتى كه مىگوييم امام يعنى امام جماعت، روايات امام جماع روايات نماز جماعت هر كلمه امام درش باشد كسى حمل بر امام معصوم نمىكند. در احاديث جمعه نماز جمعه هر وقت سخن از امام مىشود امام معصوم نيست، در ابواب حدود و ديات و قصاص هروقت صحبت از امام مىشود به معنى امام معصوم نيست. حالا من مىخواهم امروز يك عده شواهدى براى شما ذكر كنم از روايات، چون بعضى از آقايان نوشته بودند به من كه ما هرچه نگاه كرديم كتب قدما و متأخرين همه را نگاه كرديم همه كلمه امام مىگويند چرا اينها نمىگويند قاضى؟ چرا تعميم نمىدهند؟ جواب همه اينها يك كلمه است امام در اين باب اصطلاح امام در باب اصول دين ندارد، اصول دين مىگوييم پيغمبر امام، يعنى امام معصوم، در نماز جماعت مىگوييم امام يعنى امام جماعت، در نماز جمعه مىگوييم امام يعنى امام جمعه، در ديات، حدود، قصاص، وقتى گفتيم امام يعنى آن حاكم شرعى كه مجرى احكام است. (سؤال:...؟ جواب:...) شماره احاديث را بگويم، چهار باب شانزده، يك باب هفده، چهار باب بيست، يك باب بيست و دو، دوى باب بيست و دو، همهاش از ابواب مقدمات. اينها كلمه امام همهاش دارد، قرينه در خود اين روايات است كه امام به معنى حاكم شرع است. يعنى كلمه امام در معنى قاضى حاكم شرع، كراراً استعمال شده، اينها همهاش در ابواب مقدمات است، من فقط اينجا را گردشى كردم، يك خورده (سؤال:...؟ جواب: حوصله كنيد). ببينيد عرض كردم چهار باب شانزده از ابواب مقدمات، «عن ابى بصير عن ابى عبد الله عليه السلام فى رجل اقيمت عليه البينة» كسى اقامه بين شد «بانه زنا ثم حرب» فراركرد «قبل ان يضرب قال ان تاب فما عليه شىء و ان وقع فى يد الامام اقام عليه الحد» يعنى اگر در دست امام معصوم بيفتد اقامه حدى مىكند؟ يا هر حاكم شرعى، اينى كه فرار كرد اگر رفت كه نيامد هيچ چه، اما اگر بهدست حاكم شرع افتاد من حرب عن المجازات قبل ان يقيم عليه الحد كسى كه فرار بكند تعقيبش نمىكنند، چيز نمىكنند اگر فرار بكند به دست نيفتد كه هيچ چه، اما اگر بيفتد به دست حاكم شرع، حاكم شرع او را مجازات مىكند، مسلم است كه اين حكم اختصاص به امام معصوم ندارد، هر حاكم شرعى اگر مجرم از دستش فرار كرد رفته، اما اگر مجرم به دستش افتاد اقامه حد مىكند، «و ان علم مكانه بعث اليه» اگر هم با خبر بشود كه مجرم كجا قايم شده مىرود مىآوردش. اين امام معصوم اين كار را نمىكند هر قاضى اين كار را مىكند، كلمه كلمه امام است، اما قرائن و حول و حوشش نشان مىدهد اين كلمه اطلاق شده بر امام الحكم صاحب الحكم.
يك باب هفده: «عن محمد بن مسلم عن ابى جعفر عليه السلام قال قلت له رجل جنا الىَّ اعفوا عنه؟» كسى جنايت كرد عفوش بكنم؟ «او ارفعه الى السلطان» يا شكايتش به سلطان كنم، اينجا كلمه سلطان است، سلطان به معنى هر حاكم مبسوط اليد است. سلطان
كه به معنى امام نيست عام است گاهى امام سلطان است، «قال هو حقك ان عفوت عنه حسن» عفوش كنى خوب است، «و ان رفعته الى الامام فانما طلبت حقك» ان رفعته الى الامام يعنى بياورش پيش امام معصوم؟! يا اگى شكايتش به قاضى بكنى، مىخواهى جانى ار عفو كن، مىخواهى شكايت به قاضى كن، يعنى مىخواهى بروى پيش امام معصوم؟! امام معصوم كه شرطش نيست، به هر قاضى دلم مىخواهد شكايت مىكنم. (سؤال:...؟ جواب:....).
چهار باب بيست: اينها همهاش كلمه امام دارد و مراد حاكم شرع است، (سؤال:...؟ جواب:...) روايت سكون «عن ابى عبد الله قال قال امير المؤمنين لا يشفعن احد فى حده» هيچ كس در حد شفاعت نبايد بكند ممنوع است «اذا بلغ الامام» هنگامى كه به امام برسد حد شفاعت ندارد، يعنى امام معصوم ياقاضى، مسلم است قاضى كه قضاوت كرد در حق، هيچ حق شفاعت ندارد چه امام معصوم باشد چه امام غير معصوم، امام معصوم خصوصيت ندارد، «فانه لا يملكه» هيچ كس حق مالك شفاعت ندارد، «و اشفع فى ما لم يبلغ الامام اذا رئيت الندم» شفاعت كن در آنجاى كه به قاضى نرسيده باشد بيا بگو فلان كس فلان كار خلافى كرده پشيمان است، الآن هم در دادگاه نياورده، پيش از كشاندن به دادگاه شفاعت كن، بعد از كشاندن به دادگاه شفاعت مفاعتى نيست، (سؤال:...؟ جواب:... حالا من مىخواهم بگويم قرينه دور و بر خود اين روايات است كه قرينه امام را كراراً در اين ابواب به قاضى گفتهاند.
يك باب بيست و دو: شماره بيست و دو را من مثل اينكه اشتباهى نوشتم، اين دو تا روايت مال باب بيست و دو نيست. بيست و يك است ولى باب بيست و دو دو تا روايت بيشتر ندارد آن هم كارى به اين ندارد. بله سى و دو است، يكى باب سى و دو: روايت فضيل است صحيحه هم است ظاهراً «عن الفضيل قال سمعت ابى عبد الله عليه السلام يقول من اقر على نفسه عند الامام بحق من حدود الله مرتاً واحدة حراً كان او عبداً او حرتاً كانت او امتاً فعلى الامام ان يقيم الحد عليه للذى اقر به على نفسه كائناً من كان الا الزانى المحصن فانه لايرجمه حتى يشهد عليه اربعة شهداء» حالا، مىگويد هركسى آمد پيش امام اقرار كرد حد برش جارى مىشود مگر زانى كه بايد چهار تا شاهد باشد، بايد بيايند پيش امام شهادت بدهند، يعنى اقرار حتماً بايد پيش امام معصوم باشد؟! پيش قاضى شرع اقرار بدرد نمىخورد؟! يا چهار تا شاهد بايد پيش امام معصوم بروند پيش قاضى عادل بدرد نمىخورد؟! (سؤال:...؟ جواب:...).
حديث دو: باز فضيل بن يسار «عن ابى عبد الله عليه السلام قال من اقر على نفسه عند الامام بحق احد» اين را اصل خدشهاش اينجا مىشود، «بحق احد من حقوق المسلمين فليس على الامام ان يقيم عليه الحد الذى اقر به عنده حتى يحضر صاحبه حق الحد او وليه و يطلبه بحق» مىگويد اگر كسى آمد پيش امام، اقرار فلان حق فلان كس بر ذمهام ست، تا شاكى خصوصى نباشد چون حق الناس است، تا شاكى خصوصى نباشد امام كارى نمىكند، اگر شاكى خصوصى آمد شكايت كرد پيش امام، آن وقت احقاق حق امام مىكند، يعنى در مسائل حق الناس شاكى خصوصى شرط است، حالا عند الامام كه دو بار در اين روايت تكرار شده يعنى شاكى خصوصى حتماً بايد برود پيش امام معصوم؟! يا نه شاكى خصوصى پيش هر قاضى برود و شكايت بكند و آن طرف هم اقرار بكند حق از او گرفته مىشود، كلمه امام پشت سر هم در اين روايات آمده، همهاش به معنى قاضى عادل است، قاضى مبسوط اليد است، خيال نكنيد كلمه امام اينجا مثل امام در اصول دين است كه مىگوييم پيغمبر و امام، آنجا امام امام معصوم است، اينجا امام يعنى قاضى. زياد اين كلمه فكر تان را ناراحت نكند، من سه چهار تا باب را گشتم، اين مقدار پيدا كردم اگر تمام ابواب حدود و ديات و قصاص و اينها را بگرديد الى ما شاء الله رواياتى است كه كلمه امام دارد و امام به معنى وسيع كلمه است يعنى هر پيشواى معصوم يا غير معصوم شامل همه اينها مىشود. به هرحال اگر در كلمات علما هم امام آمده به تبعيت همين روايات است. مخصوصاً قدما تعبيرات شان از روايات مىگرفتند، روايات كلمه امام دارد آنها هم امام گفتند .(سؤال:...؟ جواب: حالا آن امام امام ديگرى است، با اين امامى كه ما مىگويى قاضى عادل را ما داريم مىگوييم. بگذرم. هست منحصر نيست روايت زياد است من پنج نمونه نشان دادم، منحصر نيست روايت خيلى داريم. تا قرينهاى نباشد بر امام معصوم در اين ابواب ما نمى گوييم، اين ابواب خصوصيت دارد، جاهاى ديگر كار ندارد، اينجا يك قرينه محفوفهاى دارد، كه وقتى امام مىگويم يعنى قاضى عادل مبسوط اليد، معنيش اين است، مجرى احكام كسى كه بايد قضاوت بكند.
خوب برويم سراغ مسئله سومى كه در اينجا داريم نكته سوم (سؤال:...؟ جواب: كثرت استعمال قرينه است ديگر قرينه چه مىخواهد بگويد، كثرت استعمال در روايات كلمه امام شاهد بر اين است كه آن ظهورى كه در باب اصول دين دارد به معنى امام معصوم در اينجاها نيست. و اما نكته سوم كه در اينجا محل بحث است اين است آيا حدودى كه مىگوييم در اينجا امام يا قاضى مىتواند عفو كند همه حدود است يا خصوص حد الله است، يعنى زنا، شرب خمر، سرقت، قذف، همه است يا نه، فقط آنهاى كه مربوط به حد الله است، مثل زنا، شرب خمر، امثال اينها، آنهاى كه شاكى از مردم ندارد. اين مسئله هم در كلمات علما يك مقدار زيادى ابهام پيدا كرده است، حالا يك مقدار كلام صاحب جواهر و كشف اللثام و رياض را بخوانم، ببينيم اقوال در مسئله چه است؟ عموميت قائل شدهاند يا خصوص حق الله را گفتند مىشود عفو كرد، ظاهر كلام صاحب جواهر در ذيل مسئله اين است كه كلمات علما ظهور در مطلق دارد، جالب است، ايشان مىگويد كلمات علما ظهور در مطلق دارد، تمام حدود را شامل مىشود، مقيد نكردند به حد الله، همه را شامل مىشود، بعد ايشان از صاحب كشف اللثام من نقل مىكنم نه ايشان، ما از كشف اللثام نقل مىكنيم كه ايشان تصريح كرده «بأن المراد بالحد حدود الله» است، جواهر آدرسش جلد چهل و يك صفحه دويست و نود و پنج است، آن آخر مسئله ميآيد صفحه دويست و نود و پنج در آن آخر مسئله اين را دارد كه ظاهر كلمات علما عام است، ولى ملاحظه كلام فاضل اصفهانى در كشف اللثام مىكنيم، ايشان مىگويد خاص به حدود الله است، «ان المراد بالحد حدود الله» كلام كشف اللثام را مىخوانم «ان المراد بالحد حدود الله فان كان من حقوق الناس لا يسقط الا باسقاط صاحب الحد» كشف اللثام جلد دو، صفحه سه صد و نود و پنج. صاحب رياض هم همين را مىگويد، تصريح كرده به اينكه اين مخصوص به حدود الله است و اگر حق الناسى بوده باشد مثل مثلاً مسئله قذف، نه حاكم نمىتواند عفو كند. (سؤال:...؟ جواب:....) رياض هم جلد دو صفحه چهار صد و شصت و سه.
خوب برويم سراغ ادله، لابلاى همين ده تا دليل كه قبلاً داشتيم بايد بچرخيم، هميشه نظر مبارك تان باشد به فروع مسئله كه مىرسيد بايد بر گرديد به اصول ببينيد آن اصل مسئله مدارك تان چه بود لابلاى آن بگرديد سندها را پيدا كنيد، و اينجا هم بايد ببينيم سر نخ اين در كدام روايت است. صاحب جواهر گردشى كه كرده لابلاى مسئله در مجموع سه تا دليل مىخواهد بر عموميت اقامه كند.
دليل اول اين است كه ما در روايات سرقت داشتيم، دو تا روايت داشتيم نظر مبارك تان باشد در باره سرقت بود، كسى سارق بود و آمده خدمت على عليه السلام و حضرت فرمود آيا چيزى از قرآن بلدى گفت بله سوره بقره را بلدم، فرمود بخوان، خواند و خوب خواند، فرمود «وهبت يدك لسورة البقرة» برو ديگر از اين كارها نكن. (سؤال:...؟ جواب: دو روايت در باب سرقت است (سؤال:...؟ جواب: بله آن را هم دارد «و لا تعاودن» ما خوانديم دو سه تا روايت. (سؤال:...؟ جواب: آن غير از اين است آن قبل از رسيدن به حك ماست آن كارى به اين ندارد، آن قبل از رسيدن به حاكم شرع است. مىگويند روايت داريم «السارق اذا جاء تائباً الى الله و رد سرقته و لا حد» آن قبل از اقامه قضاء است، اين مال بعد از قضاوت است، قضاوت قاضى شد كه دست قطع بشود، روايت مىگويد على عليه السلام بخشيده، بسورة البقره، خوب سرقت كه جزء حق الناس است چرا على عليه السلام بخشيد، معلوم مىشود بخشش عام است، حالا امام معصوم مىتواند فقط اين كار را بكند در حق الناس يا امام غير معصوم هم مىتواند، ظاهر كلام صاحب جواهر اين است كه اين از باب اولويت به اموال و انفس، است اين مال امام معصوم است. نتيجهاش اين شد كه عفو عام است، حتى حق الناس را مىگيرد و مخصوص امام معصوم هم است، اگر جاهاى ديگر تعميم بدهيم حد الله را تعميم بدهيم در حق الناس تعميم ندهيم. اين دليل اول. و لكن ما در مقابل اين دليل حرف داريم، و آن اين است كه گفت حد سرقت از قبيل حق الناس است؟ سارق مال اين آقا را برده، حقى كه او برده مالش را بايد بگيرد، اگر عينش موجود است مىگيرد، اگر نباشد مثل و قيمتش را مىگيرد، هرگونه خسارتى هم به مالش وارد شده مىگيرد، خوب اگر اينها را بگيرد حقش را گرفت ديگر. (سؤال:...؟ جواب:...) آن قطع يد، كه گفت حق الناس است؟ بنده عرضم اين است كه ما دليلى نداريم كه حد سرقت از قبيل حق الناس باشد، حق الناس مثل حد قذف است، قذف فحش داده، بد كرده من كه نمىتوانم كارى بكنم چيزى عوضش بگيرم، عوضش همان تازيانه است، ولى اگر سرقتى از من كرد من پولم را
عيناً مىگيرم تمام خساراتم را مىگيرم، وقتى گرفتم گرفتم، مثل كه از غاصب، چه فرق است بين غاصب و سارق؟ سارق يك شرائط خاصى دارد، شارع مقدس گفته دستش را هم قطع كنيد، غاصب شرائط ديگرى دارد، بنده وقتى پولم را از غاصب گرفتم كه ديگر حقى ندارم بر غاصب. خساراتش را هم گرفتم مال الاجارهاش را هم گرفتم همه چيزش را گرفتم، وقتى اينها را گرفتم ديگر من چه حقى دارم؟ اين خدا است كه حق دارد قطع يد مىكند، قصاص اينطورى است، ولذا، اين لذا مهم است. لذا قذف اگر مقذوف بميرد ورثهاش ارث مىبرند، مىتوانند حد را جارى كنند، تقريباً اجماعى هم شايد باشد مىرسيم انشاء الله در ابوابش كه اگر كسى ديگرى را قذف كند مقذوف در اين وسط بميرد، ورثهاش حق دارند حد را تقاضا كنند جارى بشود صاحب حق اند، اين از قبيل «من ترك مالاً او حقاً فلوارثه» حقى است به ارث مىبرد. قصاص هم همينطور است. اگر آن كسى كه حق قصاص داشت، مثلاً برادرى برادرش را كشتند، اين حق قصاص داشت برادر، مرد، بچههاى برادر جانشين پدر مىنشينند و قصاص مىكنند. ولى من در باب سرقت نديدم حد سرقت به ارث برسد، ولى تفحص زياد من نكردم اين را بگويم بگرديد. اين مقدارى كه من عاجلاً به اين فكر افتادم و دى شب بررسى كردم يك مواضع متعددى را نديدم كه حد سرقت به ارث برسد، حد قذف به ارث مىرسد، قصاص به ارث مىرسد، مسلم است، اما سرقت هم اگر كسى مالش را سرقت كرده بودند عين مال را برگرداند راجع به عين مال مىگويند برگردد، به خودش هم نداد به ورثهاش بدهد، اين را مىگويند اما ورثه بيايند بگويند آقا اجراى حد ما مىخواهيم بكنيم (سؤال:...؟ جواب: اتفاقاً اين هم است اين هم شاهد است، اگر صاحب مال بعد بگويد آقا من بخشيدمش، قطع يد ساقط نمىشود. (سؤال:...؟ جواب: نه بعد از ثبوت، قذف ساقط مىشود، در قذف اگر ثابت هم شد خواستند هم اجرا كنند صاحب قذف بگويد من نمىخواهم بزنيدش من گذشتم، ساقط مىشود. ولى قطع يد اگر نزد قاضى ثابت شد شكل حق الله پيدا مىكند، به...؟ شما ساقط نمىشود. در قصاص تا پاى چوبه دار هم كه مىرود مىتوانيد برش گردانيد، اخيراً اتفاق افتاد تا پاى چوبه دار رفتند براى قصاص، همانجا مؤمنين خير انديش ديدند و خلاصه سر و ته قضيه را به هم آوردند و در همان پاى چوبه دار رضايت دادند آوردندش پائين، ولى در حد سرقت اين نيست، وقتى پيش قاضى ثابت شد ديگر شما برو كنار، حق شما نيست. من اين قرائن را مىخواهم عرض كنم از گوشه و كنار حالا باز رويش مطالعه كنيد، فردا راتعطيل داريد و پس فردا درس است انشاء الله هى نگوييد بين التعطيلين، بين التعطيلين چه صيغهاى است، روز چها شنبه درس است انشاء الله ببينيد اگر مدارك تازهاى برنامه تازهاى پيداكرديد. نتيجه اين شد صاحب جواهر براى تعميم مسئله به آن دو تا روايت باب سرقت استدلال كرده در حالى كه روايات باب سرقت ما مىگوييم جزء حق الله است، يا لااقل بينابين است، (سؤال:...؟ جواب: حالا آن حداً من حدود الله بله. حالا شايد حدود الله نه مقابل حدو الناس باشد خوب است اين هم شاهد است كه اشعث گفت اتعطل حداً من حدود الله؟ و سرقت را جزء حدود الله شمرد، حالا آن كسى كه چك و چك كند بگويد حدود الله در اينجا به معنى حدودى كه خدا مقرر فرموده نه مقابل حد الناس، كل حدود حدود الهيه است، قانون الهى است، يعنى قانون خدا را زير پا مىگذارى؟ ممكن است كسى آنجا چك و چك بكند، ولى آن هم بد نيست، حد اقل مىتواند مؤيد باشد. بنده عرضم اين است ما بايد تكليف مان را با سرقت همينجا هم در باب سرقت يك سره كنيم، آيا سرقت اين حدى كه جارى مىشود حق الناس است، به ارث مىرسد، تا پاى چوبه دار مىتواند صبر كند اين هم تا پاى قطع كردن مىتواند قطع كند، پس چرا ارث را نگفتهاند، پس چرا نمىتواند در مقابل قاضى بايستد بگويد من عفو كردم، حق ندارد. ولى قذف اين طور نيست قصاص اين طور نيست، حق الناس شكل خاصى دارد شاكى خصوصى كه گذشت در هر مرحله كه بگذرد تمام است، پس به اين روايت شماى صاحب جواهر استدلال فرموديد ما نمىتوانيم قانع بشويم.
و اما دليل دومى كه ايشان آورده است اين است: مىگويد از روايات استفاده مىشود «انه من حكم الاقرار» انه ضميرش به ان العفو بر مىگردد، انه يعنى عفو، «من حكم الاقرار من دون فرق بين مواردها» مضمون كلام جواهر است، يعنى چون اقرار كرده بخشيده مىشود، پس اقرار خاصيتش قابليت عفو، حالا هركجا مىخواهد باشد، اقرار در حدود الله باشد يا اقرار در حدود ناس باشد. ايشان مىخواهد يك همچنين تعميمى بفهمد، پس تكرار مىكنم دليل جواهر را، جواهر مىگويد در روايات داشتيم همان اشاره به روايت
تحف العقول است، اشعث نق زد، امام فرمود نه اين بينهاى كه قائم نشده، چون اقرار كردمن بخشيدمش، يعنى يك قاعده كلى درست مىشود كه هر اقرار قابليت عفو درش است، از اين يك قياس كبراى كليه منصوص العلهاى كأن مىخواست صاحب جواهر در بياورد كه شامل تمام ابواب بشود. ولكن الانصاف اين است كه ما اين روايت هم قبول نداريم دو تا روايت بود يكى مىگفت تطوع بالاقرار، يكى مىگفت تبرّع بالاقرار، يكى روايت تحف العقول بود يكى روايت مناقب بود، تطوع بالاقرار، يكى تبرع بالاقرار، و به اينها استدلال كرده صاحب جواهر، ما اين را هم قبول نداريم اشكال مىكنيم به علت اينكه درست است اين از آثار اقرار است، اما از آثار اقرار كجا؟ يعنى اگر قاتل هم بيايد اقرار كند مىبخشدش؟ نه. يا اگر كسى حق مسلمانى را....؟ بيايد اقرار بكند هم ازش نمىگيرند؟ مىبخشندش؟ نه درست است اين آثار اقرار است اما آثار اقرار «فى دائرة خاصة و هى دائرة حق الله» در يك دايره خاصى است در دايره حق الله است، نه مطلقا. درست است مىگويد «لأنه اقر» اما كجا؟ حتى قاتل هم لانه اقر ببخشندش كسى ازش اين را مىفهمد؟! نه. اين يك دايره خاصى قدر مسلم دايره خاص دايره حق الله است. (سؤال:...؟ جواب: حق الناس است.
و اما دليل سوم صاحب جواهر را هم عرض كنم: ايشان تمسك جسته به اطلاق الاصحاب، مىگويد اصحاب مطلق گذاشته، دقت كنيد، مىگويد اصحاب مطلق گذاشتهاند گفتند «من اقر بحد من حدود الله» كلى است عام است، شامل حد الله مىشود حق الناس هم مىشود، بنابراين اطلاق اصحاب شامل مانحن فيه مىشود. هم حد الله را مىگيرد فتاواى كه ما خوانديم نداشت، من اقر بحدٍ عام بود.
جواب هم از اين عرض مىكنيم، آن جواب اين است كه ما يك همچنين اطلاقى از كلمات اصحاب نمىفهميم، چرا؟ چرا را دقت كنيد، چرا اين است كه يك مناسبت حكم و موضوع در اينجا است، ببينيد مناسبت حكم و موضوع يعنى چه؟ معنيش اين است كسى كه توبه كرد يك قدم جلو گذاشت خداوند هم او را مىبخشد، امام هم او را مىبخشد، اما اين چه ربطى به حق مردم دارد، امام حق عمومى را مىتواند ببخشد، اصلاً امام بما انه امام مىتواند در نظام عمومى مسلمين كار كند اموال مردم را كه نمىتواند ببخشد، امام كه نمىتواند اموال مردم را ببخشد. (سؤال:...؟ جواب: آن اولى باموال و انفس، ولايت بر اموال و انفس آن را در خصوص دايره امام معصوم آقايان گفتهاند حالا تا برسيم ببينيم واقعاً غير امام معصوم هم مىتواند ولايت بر اموال و انفس دارد آنجاى كه تحت قانونى مندرج نشود، قوانين را بگذاريد كنار، مثلاً ماليات مىگيرد چون جامعه اسلامى لنگ است، اين مسئله ولايت بر اموال و انفس نيست، منظور ولايت بر اموال و انفس يك عبايى دوش شما است من خوشم مىآيد ازش، بنده بعنوان ولايت على الاموال و الانفس عبا را از دوش مبارك شما بردارم، يك عباى كهنه را بدهم به شما، آن عباى خود شما را بردارم، آيا حاكم شرع يك همچنين كارى هم مىتواند بكند؟ حالا آ محل بحث است و آن محل گفتگو است، آن غير از دايره حكومت است، مسائل دايره حكومت كه ولايت مطلقه فقيه شاملش مىشود بله ولايت فقيه در دايره حكومت قابل انكار نيست، اما در مسائل شخصى خصوصى، اصلاً خود امام معصوم گاهى اين كار را كرده؟! كه در مسائل شخصى و خصوصى بيايد مال كسى را بگيرد براى خودش. يا يك بى گناهى را بگويد بخوابانيد گردنش را بزنيد؟! (سؤال:...؟ جواب: آه پس چه است؟ احسن حكمت يعنى اهم و مهم آن را كه همه مىتوانند فقها هم مىتوانند مسئله اهم و مهم و اين كار را بكند اينكه ولايت بر انفس نشد. اين قاعده اهم و مهم شد. حالا وارد بحث ولايت فقيه نشويم كه آن يك بحث باريك و دامنه دارى است. على كل حال ما از هيچ كدام از ادله سه گانه جواهر نمىتوانيم اين حكم را ثابت كنيم. فاذاً يختص الحكم بحدود الله، در غير حدود الله مانمى توانيم بگوييم در قذف نمىتوانيم حالا امام معصوم هم بگويد ما نمىتوانيم. (سؤال:...؟ جواب: بله، نه اتفاقاً آنجاها اين شاهد مىگويند آن ملازمه، اين را هم دقت كنيد خوب است، ملازمهاى كه در ذيل روايت تحف العقول است مىگويند شاهد بر عموميت است آن شاهد بر خصوصيت است يك دليل خوبى است، كسى كه حق عقاب دارد حق عفو دارد، بر حق الناس كه حق عقاب دارد؟ ناس، (سؤال:...؟ جواب: حد نه مردم، مقذوف حق دارد تا او نخواهد امام هيچ كارى نمىتواند، آن حق دارد مقذوف ببخشد حق دارد تقاضاى عفو كند، البته حد را جارى نمىكند اين خودش يك دلالتى خوبى بر بحث ما دارد. (سؤال:...؟ جواب: مطالبه، ريشه اصلى بحث مطالبه است).
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...