• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين لا سيما بقية الله المنتظر عجل الله تعالى له الفرج و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم
    كلام در مسئله عفو امام بود، از آنهاى كه اقرار مى‏كنند به ارتكاب اين عمل محرم، امام چنين حقى دارد ثابت شد، بعد گفتيم بقى هنا امور، امر اول اين بود كه آيا عفو مشروط به توبه است يا نيست؟ كه در پايان كار فتوا و عقيده ما بر اين شد كه ما بيش از آن مقدارى كه توبه كرده باشد دليل و اطلاقى نداريم، قدر متيقن از ادله صورت توبه است كه هو الغالب، و استفاده مازاد بر اين هم لاسيما مع مخالفة الاصحاب ممكن نيست.
    و اما امر ثانى، راجع به اين است كه آيا اين حق مخصوص امام معصوم است يا تمام حكام شرع در اين حق مشترك اند، قاضى هر قاضى باشد آن كسى كه حق قضا دارد، اين اختيار را دارد كه اگر مجرم در اين گونه گناهان اعتراف كند اگر توبه كار باشد آن را ببخشد. اين حق منتقل با ساير خلاصه قضات هم مى‏شود، و اين‏كه آقايان عجله مى‏كردند كه آقا شما اينجا نشستيد داريد تعيين تكليف براى امام مى‏كنيد چرا؟ اين براى همين بود كه اول اصل اين حكم ثابت بشود در مورد معصوم، از آنجا بخواهيم منتقل كنيم به قضات شرع غير معصومين، اول برويم سراغ اقوال در مسئله ببينيم چه گفته‏اند، (سؤال:...؟ جواب: آن امر ثالث را مى‏رساند) واما برويم سراغ اقوال در مسئله، چند جمله از فقهاى بزرگ را من مى‏خوانم از اين چند جمله چهره مسئله من ناحية الاقوال براى تان مشخص مى‏شود، كه در چه حدى و در چه وضعى مسئله از نظر اقوال است. اول كلامى از كاشف اللثام نقل مى‏كنيم، ايشان مى‏فرمايد «ان الاصحاب قصروا التخيير على الامام فليس لغيره من الحكام» معنى اين سخن اين است يعنى امام معصوم ديگر، امام در اينجا حتماً امام معصوم است چون مى‏فرمايد «فليس لغيره من الحكام» حكام ديگر چنين حقى ندارد اين در كشف اللثام است جلد دوم صفحه سه صد و نود و پنج. كلامى هم از صاحب رياض و كلامى هم از صاحب جواهر نقل كنيم، «و قال فى الرياض بعد نقل حديث تحف العقول و ظاهره كباقٍ النصوص و الفتاوا» شاهد هم سر اين كلمه فتاوا است، «و ظاهره كباق النصوص» ظاهر اين حديث مانند باقى نصوص «و الفتاوا» يعنى ظاهر فتواى علما، «قصر التخيير على الامام» پس هم ظاهر نصوص به عقيده ايشان و هم ظاهر فتاوا به عقيده ايشان، همه‏اش به عقيده ايشان اين است كه منحصر به امام معصوم است. «فليس لغير من الحكام و عليه نبّه بعض الاصحاب» يعنى چه عليه نبه بعض الاصحاب، مگر نگفتيم همه اصحاب، حالا چرا مى‏گوييم عليه نبه بعض الاصحاب؟ (سؤال:...؟ جواب: معنيش چه است؟ تصريح كرده‏اند بقيه ظاهر عبارت شان است، بعضى اصحاب تصريح كرده‏اند حالا اين بعض كه است، يحتمل صاحب غنيه باشد، حالا عبارت را از غنيه مى‏خوانيم، غنيه تصريح كرده بقيه ظاهر شان است. عبارت غنيه، اين رياض هم جلد دو صفحه چهار صد و شصت و سه، اين كتاب‏ها چون كتاب‏هاى مفصل و صفحات بلندى است مطالب زيادى از همان صفحه چهار صد و شصت و سه باز نقل مى‏كنم. به هر حال، كشف اللثام جلد دو بود صفحه سه صد و نود و پنج بود، رياض جلد دو است صفحه چهار صد و شصت و سه. و اما عبارت غنيه، غنيه مى‏گويد «و ان تاب بعد ثبوت الزنا عليه فللامام العفو و ليس ذلك لغيره» صريح است. (سؤال:...؟ جواب: منظور كه است پس؟ «و ليس ذلك لغيره يعنى كه؟ (سؤال:...؟ جواب: احتياج به بيان دارد يعنى مشهد على مثلاً بقال بيايد اين را ببخشد اين جاى احتمال بود؟! غير حاكم كه مثلاً (سؤال:...؟ جواب:...) قضات طبقه پايين و بالا نداريم، ما يك قاضى داريم بقيه هم هيچ، مثل هم. «فليس لغيره» احتياج به بيان ندارد. (سؤال:...؟ جواب:...) بله «و ليس ذلك لغيره» يعنى غير حاكم و الا افراد عادى لا يحتاج الى البيان است (سؤال:...؟ جواب:... حاكم كه مى‏گوييم حاكم شرع مراد است نه حكومت سياسى، حاكميت‏
    قضائى است نه حاكميت سياسى، منظور امام بما انه قاضٍ حاكميت قضايى را من مى‏گويم نه حاكميت سياسى. (سؤال:...؟ جواب:..) اين عبارت غنيه از سلسلة الينابيع الفقهية جلد بيست و سه صفحه دويست و يك. اجازه بدهيد عبارت صاحب جواهر را هم بخوانم اقوال جمعش كنيم، مرحوم صاحب جواهر (سؤال:...؟ جواب:...).
    و اما الفقيه الماهر صاحب الجواهر رضوان الله تعالى عليه عبارتش اين است، «ظاهر النص و الفتوى قصر الحكم على الامام» عليه السلامش هم ايشان دارد. بله حالا نوشته‏اند ديگر، «قصر الحكم على الامام عليه السلام و ربما احتمل ثبوته لغيره من الحكام» حكام مى‏گويد حاكمان، حاكم به هر معنى مى‏گويد، «و لا ريب فى ان الاحوط الاول» دقت كنيد ايشان مى‏گويد اينجا جاى احتياط است، ايشان مى‏گويد احتياط اولى است يعنى فقط امام معصوم ببخشد غير امام معصوم نبخشد، بحث بحث بخشيدن است، حد كه ثابت است، هم امام معصوم هم غير معصوم مى‏تواند اين را حد بزند، اين‏كه احتياط در چيز نيست، حق اين چه مى‏شود اين رامجازاتش كرد كه بحثى درش نيست، توجه داريد، اينجا مى‏گويد احوط اولى است كه فقط امام معصوم باشد بعد مى‏گويد لكن قد يقبل الحاق» بعداً قائل مى‏شود به اين قوى است الحاق را دلائلش هم بعد اشاره خواهيم كرد. نتيجه اين شد كه صاحب جواهر از كسانى است كه تعميم مى‏دهد، و مى‏گويد غير امام معصوم هم اين حق را دارد. خوب بالاخره جواهر هم صفحه دويست و نود و چهار، جلد چهل و يك (سؤال:...؟ جواب: يعنى حكام شرع كه منصوب اند از قبل امام معصوم، حالا يانائب خاص يا نائب عام...) اولاً اين‏كه گردن اصحاب و روايات باب انداختند كه اينها ظاهرش امام اصل است، امام معصوم است اين را ببينيم از كجاى روايت استفاده مى‏شو و بعد از كجاى كلما اصحاب، اصحاب يك كلمه امامى گفت، و روايات هم يك كلمه امامى گفت، آيا روايات ظهور در امام معصوم دارد؟! كلمات اصحاب هم ظهور دارد؟! ما هيچ كدامش را قبول نداريم. نه ظهور روايات را قبول مى‏كنيم نه ظهور كلمات فقها، چرا؟ لامور، حالا دانه دانه شاهد مى‏آورم، شواهد از خود روايات، همين روايات ده گانه كه تقريباً خوانديم نه گانه‏اى كه خوانديم هرچه بود، خود اين روايات شاهد بر اين است كه نه حكم عام است، مخصوص امام معصوم نيست. از جمله روايت يك باب هجده بود، مى‏گفت «لا يعفى عن الحدود التى لله دون الامام فاما ما كان من حق الناس فى حد فلا بأس بأن يعفى عنه دون الامام» اين روايت كه يك باب هجده است و از روايات خوب ما بود از نظر سند و امثال ذلك اين دلالت بر اين دارد كه مطلق امام مراد است، نقطه مقابل ناس است، مى‏گويد غير امام نمى‏تواند مردم نمى‏توانند، اگر حق الناس باشد مردم مى‏توانند، اما اگر غير حق الناس باشد غير امام نمى‏تواند، نقطه مقابل امام در اينجا چه است؟ ناس توده مردم است، مى‏گويد ناس، توده مردم در حق الناس حق دارند، و اما حق الله امام فقط حق دارد. وقتى امام ميفتد مقابل ناس معنايش اين است حاكم شرع و غير حاكم شرع، و الا بايد امام را بايد بندازد مقابل حكام شرع چرا مقابل ناس بندازد، مى‏گويد «و اما غير الامام المعصوم فلا حق له» مى‏گويد مردم يعنى توده مردم، اگر مقابل بين امام معصوم و غير معصوم بود بايد بگويد اين «لا يعفى عن الحدود التى لله دون الامام و اما (سؤال:...؟ جواب:... توجه نكرديد مثل اين‏كه عرض من را، عرض من اين است اگر مى‏خواست بگويد اين حق امام معصوم است، نقطه مقابلش را نبايد ناس و حق الناس قرار بدهد، بايد حق الله قرار بدهد و قضات غير معصوم. اولاً حق الله مقابل حق الناس انداخته، ثانياً امام را مقابل ناس انداخته، اگر منظور اين بود، امام معصوم حق دارد، نه غير امام معصوم فى حق الله بايد اولاً پاى حق الناس به ميان نيايد بحث در حق الله باشد، حق الله امام معصوم مى‏تواند ببخشد، امام غير معصوم نمى‏تواند ببخشد حق الله است هر دو. سراغ حق الناس چرا رفت؟ ديگر اين‏كه بايد مقابل حكام شرع و امام باشد، بنابراين دو تا مقابله اينجا است، يكى حق الله را مقابل حق الناس انداخته اين يك مقابله، يكى هم الامام دون الناس، ناس ظاهرش توده مردم است نه حكام شرع. (سؤال:...؟ جواب: حق بخشيدن حق الناس شان را دارند، مردم اگر حق شان را ببخشند بگويند من قذف شدم من حقم را بخشيد، خوب وقتى مردم ببخشند قاضى مى‏بخشد ديگر. (سؤال:...؟ جواب: موضوع از بين مى‏ببرد، مردم وقتى حق شان را ببخشند در قذف نوبت به حد نمى‏رسد. در سرقت اگر حقش را ببخشد قبل از آنى كه به قاضى برسد اثر مى‏كند، بنابراين اين مقابله به عقيده ما دليل قوى است بر اين‏كه مقابله بين امام به معنى قاضيى و توده عمومى مردم است. چرا؟ چون حق الله را مقابل حق الناس قرار داده امام را هم مقابل ناس، ولو لا ذلك بايد اسم حق‏
    الناس به ميان نيايد بگويد در حق الله امام معصوم مى‏تواند امام غير معصوم نمى‏تواند، بايد اين را بگويد و حال اين‏كه اين مقابل را نكرده، خود اين شاهد است. (سؤال:...؟ جواب: ناس به معنى حكام شرع نيست حق الناس هر كسى مى‏تواند ببخشد، هر آدم بى سود و با سواد حق الناسش را مى‏تواند ببخشد. اين چه كار به حاكم شرع دارد چرا اين احتمال را مى‏دهيد).
    و اما دوم: دومين شاهد مرسله تحف العقول است، مرسله تحف العقول را مى‏خوانم ببينيد كاملاً دلالت دارد كه اعم از امام معصوم است، اعم است، چرا مى‏گويند ظهور روايات در امام معصوم است. روايت مرسله تحف العقول كه قبلاً خوانديم چهار هجده، «و اذا كان للامام الذى من الله ان يعاقب عن الله كان له ان يمن عن الله اما سمعت قول الله هذا اتيئنا فمنن او امسك بغير حساب» مى‏گويد چون امام مى‏تواند مجازات كند مى‏تواند ببخشد، يعنى هر كسى حق مجازات دارد حق عفو هم دارد. اين نيست؟! چون من الله له ان يعاقب له ان يعف، اين صدر حديث را خوب دقت كنيد مى‏گويد كسى كه حق دارد حد جارى كند، همان كس حق دارد ببخشد، كه حق دارد حد جارى كند امام معصوم فقط؟! قضات شرع ندارند؟ حكام غير معصومين حق ندارند اجراء حد كنند، پس شما بگوييد در زمان غيبت اصلاً اجراى حد نيست. همان گونه كه يك اقليتى گفته‏اند حالا كه امام عصر سلام الله عليه و ارواحنا فداه در بين ما نيست، همه كارها را تعطيل كنيم، نه سارق و نه زانى و نه محارب و همه اينها آزاد باشند، چون امام معصوم نيست كل جامعه مختل بشود، آن يك عقيده خيلى شاذى است كه بعضى‏ها داشتند ولى ما معتقديم در زمان غيبت اجراى حدود بيد القضات است، قضات شرع، «فلهم ان يعاقبوا و لهم ان يعفوا» هركس كه حق عقاب دارد حق عفو هم دارد. بعد استشهاد فرمود (سؤال:...؟ جواب: من الله است مگر قاضى من الشيطان است عجيب حرفى ايشان مى‏زند، آن هم من الله ان يعاقب، آن هم از طرف خدا مجازات مى‏كند. «فله ان يعاقب و له ان يمن بالعفو».
    و اما استشهاد به آيه «هذا اتينا فمنن او امسك بغير حساب» ظاهرش اين است كه مى‏خواهد بگويد همان كسى كه مى‏تواند فمنن باشد همان مى‏تواند امسك باشد. از اين آيه مى‏خواهد اين را استفاده كند. كه اين يك نوع حق است، حق طرفينى است، فامنن او امسك، منت بگذار يا منت نگذار، اين تخييرى است كه خدا به سليمان داده به امام معصوم هم داده به قضات هم داده. چرا؟ به علت اين‏كه للقاضى من ناحية الله قاضى شيطان كه نيست قاضى اسلامى است، «من ناحية الله ان يعاقب...؟ من ناحية الله ان يعفوا» به قرينه مقابله، اين چطور شما مى‏گوييد روايات ما ظاهرش تعميم است، شما به كلمه امام خيال كرديد امام معصوم است در اينجا؟! چون قرينه همراهش است كه مراد اعم از امام معصوم است، اين دو. (سؤال:...؟ جواب: حالا تا برسيم به بعض روايات، فعلاً روايات باب را بگوييد تا...؟ خليفة الله نباشد.
    و اما سومين شاهد باز روايات ديگرى است كه ما تحت رقم هشت و ده نوشتيم، سابقاً داشتيم روايت هشت، روايت ده. قبلاً نوشتيم اين ده تا روايتى كه ما نوشتيم، آنها هم همين مضمون‏هاى بود كه در اين دو روايت بود، يكى شبيه روايت تحف العقول است يكش هم شبيه همان روايت يك است، يعنى چندين رواين از اين روايات كاملاً ظهور دارد كه حكم عام است، بقيه‏اش هم ظهور در خاص ندارد مورد خاص است. آمد پيش على عليه السلام فرمود «وهبت يدك لسورة البقرة» اين كجا دارد اين اختصاصى على است؟! آمد خدمت على عليه السلام سارق، بعد با آن مقدمات على عليه السلام فرمود «وهبت يدك بسورة البقرة» سوره بقره را خوب خواند، فرمود دستت را به سوره بقره بخشيدم، اين كجايش دارد خاص على است؟ مورد خاص است، قضية فى واقعة امام معصوم است، اما ندارد مفهوم كه يختص به. قضية فى واقعة از قديم بچه طلبه هم كه بوديم كه حالا هستيم به ما ياد دادند اثبات شى‏ء نفى ما عدا نمى‏كند چه حرفى خوبى بود، حالا هم على عليه السلام بخشيد معنايش اين است ديگران نمى‏توانند ببخشند، تا اثبات شى‏ء نفى ماعدا مى‏كند. مفهوم دارد؟! (سؤال:...؟ جواب: نگوييد اينها ظهور دارد در خصوص امام، يختص و ظهور و نصوص كالفتاوا بالاختصار، ظهور به اختصاص ندارد، بگوييد سكوت است دليل بياوريد ما دليل مى‏آوريم، شما از ما دليل بر تعميم بخواه، امنا ظهور روايات كدام يك از روايات ظهور در خصوص داشت؟! شما يك دانه‏اش بگوييد كه اين ظاهرش اين باشد مخصوص امام معصوم است و غير امام معصوم هم حقى ندارد. نداريم. اين راجع به نصوص.
    و اما فتاوا: (سؤال:...؟ جواب: گذشتيم از آن حرف شما دو باره بر گشتيد). و اما كلمات فقها من از شما سؤال مى‏كنم كلمات فقها امام معصوم را مى‏گويد؟! خوب اگر امام معصوم را مى‏گويد به قول آقايان اين لغو است، اين فتاوا همه‏اش لغو است، شما مى‏خواهيد تكليف امام معصوم را بيان كنيد؟ يا مى‏خواهيد تكليف ساير حكام شرع را تعيين كنيد. «لو كان مرادهم بيان حق الامام المعصوم كان ذكره بالنسبة الينا بلا فائدة» اين چه فايده دارد؟! (سؤال:...؟ جواب: خيلى خوب پس چه فايده كه مى‏گويد امام حق دارد، مى‏دانم اين حكم را در فضائل ائمه بنويسيد در فقه به چه درد مى‏خورد؟ به كجا درد مى‏خورد، اگر منظور امام معصوم است به چه درد مى‏خورد. اِه همه بيايند در كلمات شان بنويسند از چيزهاى كه در باب حدود است امام حق عفو دارد اما مراد امام معصوم است به من چه مربوط است به شما چه مربوط است چه فايده‏اى دارد، اينها در فضائل المعصومين بنويسد، آن طرفش بنويسيد نه اين طرفش، بنويسيد ليس لغير الامام المعصوم. بگذرم من بسيار بعيد مى‏بينم كه فقها بخواهند در اينجا فقط تكليف امام معصوم را بيان كنند. اگر غير از اين بود به قول آقايان بايد عكسش را بگويد، (سؤال:...؟ جواب:... غنيه گفته و ليس ليغره، خوب مى‏گويم آن وقتى ذكر كرده آن نظرش ليس لغيره بوده آن هم توطئه بوده مقدمتاً گفت لامام المعصوم براى اين‏كه ليس لغيره را در ذهن ما جا بيندازد. اما همه آقايان يك جواهر است يك غنيه است بقيه مطلق گفته‏اند. همين گفتند للامام ان يعفوا. من مى‏گويم اين آقايان كه للامام ان يعفوا گفتند اگر مراد شان امام معصوم است خود شان را معطل كردند، اگر توطئه است بگوييد ليس لغيره، تصريح كنيد. على كل حال لا اقل از اين‏كه كلمات فقها مشكوك است، (سؤال:...؟ جواب: بله (سؤال:...؟ جواب: بسيار خوب، همه‏اش كه قدماى اصحاب نيستند از قديم تا به امروز همه اين فتوا را دارند، مهم همه‏اش است مهم اين است كه گردن اين آقايان گذاشتيد كه تمام فقها اولين و آخرين امامى كه در اينجا گفتند ظاهر شان امام معصوم است، بنده مى‏گويم يك همچنين ظهورى را قبول ندارم براى اين‏كه ذكر اين در فقه بلا فائده مى‏شود). و اما تمام اينها گذشت. اضف الى ذلك كله ادله نيابت چه شد؟ نيابت عامه، نيابت مطلقه، فرضاً در اين روايات امام ظاهرش امام معصوم است، بسيار خوب، حكام و نواب غير امام معصوم نيستند، وجود شان نازل منزله امام معصوم است، شما اگر ادله نيابت و ولايت را شك داريد مى‏رويم آنجا بحث مى‏كنيم، ما مى‏گوييم وقت ادله نيابت و ولايت براى حكام شرع ثابت شده، و تمام اين مناسب را براى آنها قائل شده، خوب ما چرا نياييم به عموم ادله بچسبيم، ما كار نداريم به يك مقامات ائمه كه غير شان ندارند، مقامات مربوط به حكومت، اين را كه شك نداريم؟ ولايت مطلقه در ظاهر حكومت، اگر جاهاى ديگرش اگر اما بگوييد در دايره حكومت اگر و اما ندارد. حكومت تعطيل بردار نيست، قضاوت تعطيل بردار نيست. قبول داريم ديگر. در زمان غيبت نبايد بگوييد مسلمانان حرج ومرج باشند. حكومتى نداشته باشند، يا بگوييم نه مسيحى‏ها بيايند بر ما حكومت كنند، يهودى‏ها العياذ بالله بيايند بر ما حكومت كنند، حكومت كه تعطيل بردار نيست آخر اين معنا ندارد، لا حكومة، ما در بحث ولايت فقيه مفصل در انوار الفقاهة گفتيم و نوشتيم، لا حكومت هيچ عاقلى بهش تفوق نمى‏كند حرج و مرج، حكومت غير مسلمين بر مسلمين هيچ عاقلى تفوق بهش نمى‏كند. بنابراين بايد حكومت مسلمين بر مسلمين باشد، و احق و اولا به حكومت ولى فقيه است، و تمام مناسبى كه ائمه در مناسب حكومت داشتند منتقل به نواب شان مى‏شود يا نواب عامه، يانواب خاصه، چرا شما شك مى‏كنيد كه اين حق عفو براى اينها بوده باشد، سلمنا روايات ما محدود، مفهوم كه ندارد. نسبت به امام معصوم مى‏گويد بيش از امام معصوم نمى‏گويد، سكوت دارد. همين روايات ما كه محدودو به امام معصوم است، به انضمام ادله نيابت و ولايت منتقل به غير معصوم مى‏شود، (سؤال:...؟ جواب: اعم باشد عيب ندارد اخص باشد عيب دارد مى‏گويند دليل اعم از مدعا، الحمد لله كه دليل ما اعم از مدعا است، دليل اگر اخص از مدعا باشد عيب دارد، اگر اعم باشد كه مدعا را ثابت مى‏كند يك چيزى هم بالاتر. اين‏كه بد نيست. ما مى‏خواهيم اين قاضى شرع امروز كه در آن محكمه نشسته كسى آمد چهار بار اقرار به زنا كرد و ديد اين تائب است، بگويد تو را بخشيدم، كه به من حق داد؟ همان كسى كه به امام زمان سلام الله عليه حق داد، من نائب او هستم نماينده او هستم حكومت حكومت اسلامى است، و تمام مناسبى كه امام معصوم دارد حد اقل اين است كه در دايره حكومتش بايد قبول بكنيد، در دايره حكومت...؟ (سؤال:...؟ جواب:...) «و يغير ذلك» يك به يك مى‏رويم جلو، اول ظهور روايات را منكر شديم گفتيم روايات ظهور در خلاف دارد، بعد ظهور فتاوا لا اقل فتاوا سكوت‏
    داشته باشد، بعد رفتيم سراغ ادله نيابت عامه اضف الى ذلك كله يؤيد ما اين‏ها را بعنوان مؤيد مى‏گوييم، كه اشكال هم به..؟ اصاله نكنيد، ما مى‏گوييم آن حكمت كه اين اصل دارد، آن حكمت چه است؟ فرض كنيد من در زمان امام معصوم بودم، امام معصوم در مدينه است، فقط گنه كاران مدينه بايد عفو بشوند؟! اگر در مكه باشند، ساير بلاد باشند، آنها عفو نباشد بشود؟! اين حكمت منحصر به آنجاى است كه امام معصوم است. يا حكمت اين حكم به نظر مى‏رسد اين است گنه كاران توبه كار باز گشته مشمول آن رحمت اسلامى واقع بشوند، ما حد را براى اين مى‏خواهيم كه اين بيدار بشود خوب اين بيدار شده، توبه كرده، ما حد را براى چه مى‏خواهيم؟ براى «انتهاء عن المنكر و الدعوة الى المعروف فهذا الرجل ممتحن» حالا من مى‏گويم اگر فلسفه اين است اين فلسفه مربوط به مدينه و مكه نيست، همه جاى...؟ بايد باز كرد، در زمان حضور امام قاضى نائب خاص، خوب در زمان غيبت هم نائب عام چه فرق مى‏كند، ما الفرق بين نائب خاص و نائب عام؟ (سؤال:...؟ جواب: خيلى خوب، اگر فلسفه اين است نبايد عفو كرد، هيچ...؟ فلسفه اين است اين توبه كرده، حاضر شده به اين‏كه او مجازات سخت برايش جارى بشود مردم هم فهميده‏اند بد كارى كرده الآن هم در آستانه عقوبت است، ولى از پاى چوبه دار برگشت خوب عبرت هم شد براى مردم، براى خودش هم عبرتى شد، خداوند اين راه را باز گذاشته به سوى گنه كاران اين‏كه مخصوص امام معصوم نيست، اين از مناسب خاص امام معصوم نيست. مربوط به...؟ عفو يك نقشى دارد در جرم‏ها، شما خيال نكنيد عفو زندانيان بى فايده است، زندانى اگر در زندان يقين داشته باشد عفو بهش نمى‏خورد تبديل يك درنده خطرناك مى‏شود، به يك كس بگويند تو تا ابد بايد اينجا بمانى، عفو هم بهت نمى‏خورد، مى‏زند مى‏شكند مى‏كشد، ديوانه مى‏شود، هر آن احتمال مى‏دهد نمى‏دانم ايام فجر بيايد يك عفو بهم بخورد، ايام تولد پيغمبر بيايد يك عفو بخورد، و مى‏گويند عفو هم مال كسانى است كه در زندان نشان بدهند مستحق اند، دست را از پا خطا نكنيم و خود مان را بسازيم و فلان و اينها، شايد مشمول عفو بشويم خود احتمال عفو تربيت است، اگر احتمال عفو از زندان‏ها برداشته بشود زندان‏ها تبديل به يك جهنم سوزان مى‏شود. يك فلسفه دارد عفو. اين فلسفه مال زمان حضور امام و غيبت فرق نمى‏كند، مال امام مدينه و مكه فرق نمى‏كند، من اين را بعنوان يك دليل ذكر نكردم كه بگوييد آقا در بحث‏هاى فقهى فلسفه بافى نكنيد، من مى‏گويم حد اقل اين يك مؤيدى مى‏تواند براى اين مسئله بشود، فعلى هذا ما ترديدى نداريم، تحرير الوسيله امام قدس سره الشريف مى‏گويند لا يبعد، ما مى‏گوييم لايبعد هم يك خورده كم است، محكم‏تر «ان الاقوى انه لا فرق» لا يبعد يك خورده تهش بوى ترديد است، نه، ايشان درست فرمودند ولى ما مى‏گوييم حتى محكم‏تر از اين هم مى‏شود در اين مسئله فتوا داد.
    و اما يك كلمه امام مانده من اين را بگويم و تمام. كلمه امام را من شواهدى پيدا كردم از اين ابواب حدود، امام وقتى گفته مى‏شود يعنى من له الحكم، شواهد هم دارم، به يك مناسبتى من براى تان مى‏خوانم كه كلمه امام در ابواب حدود به معنى من له الحكم است، يا در ابواب نماز جمعه به معنى من له اقامة الجمعة است، امام در اينجاها به معنى امام معصوم نيست. در يك روايت من مخصوصاً پيدا كردم امام السلطان را به يك معنى گرفته، «يرجوا الى السلطان ليرجوا الى الامام» هردويش يكى است، سلطان به معنى امام معصوم نيست ديگر سلطان يعنى من له الحكم. سلطه بر مردم. دارد. فعلى هذا كلمه امام هم شما را در اين مسائل گمراه نكند خيال كنيد امام يعنى امام معصوم است. فتلخص اين‏كه حكم لايختص بالامام المعصوم عليه السلام.