• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين لا سيما بقية الله المنتظر عجل ارواحنا فداه و لعنة الله على اعدائهم اجمعين الى يوم الدين و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم
    كلام در مسائل ما يثبت به الزنا بود، رسيديم به اين مسئله كه در موارد اقرار حاكم شرع حالا امام تا برسيم به حاكم شرع، امام مى‏تواند عفو كند، منتها مشروط به توبه، بحث در دلائل اين بود، هشت نه دليل ما ذكر كرديم كه اثبات مى‏كرد امام مى‏تواند از مجرمانى كه از طريق اقرار جرم شان ثابت شده عفو شان كند. يك روايت ديگرى هم است كه با آن نه تا مى‏شود تلك عشرة كاملة، البته اين روايت در خصوص لواط وارد شده، ولى خوب لقائل اين‏كه القاء خصوصيت كند و آن را به باب زنا هم بكشاند، براى اين‏كه زنا او لايأذن نيست. روايت يك باب پنج از ابواب لواط، عنوان باب هم ثبوت اللوط بالاقرار اربعاً، لا اقل و سقوط الحد بالتوبه اين عنوان باب است، هم اقرار اربع در اين باب است، هم تأثير توبه، يك روايتى دارد مفصل سندش هم معتبر است، محمد بن يعقوب است عن على بن ابراهيم است از پدرش ابراهيم ابن هاشم است، از ابن محبوب است از ابن ارعاب است از مالك بن عطيه است، همه اينها ثقات اند. روايت مفصل است، يك صفحه است تمام كه على عليه السلام در ملأ از اصحابش بود و كسى آمد اعتراف كرد كه اين عمل شنيع را انجام داده، بعد از آنى كه چهار بار اعتراف كرد به اين عمل، حضرت فرمود من چه رقم تو رامجازات كنم، عرض كرد آن مجازاتى كه از همه شديدتر است، همچه من مى‏خواهم پاك بشوم، و بعد هم رو به درگاه خدا آن مرد آورد و عرض كرد خدايا تو آگاه باش كه ولى تو مرا مخير كرد بين عذاب‏هاى مختلف من شديد ترش را انتخاب كرده‏ام، اين را كفاره گناهان خودم قرار مى‏دهم، مرا به آتش دوزخ مسوزان، برخواست و گريه كرد و داخل در حفيره شد، و امير المؤمنين عليه السلام حفره آتشى هم آماده كرده بودند نه حفيره بله رجم. و وارد شد و در حالى كه آتش زبانه مى‏كشيد و على عليه السلام وقت حال انقلاب اين مرد را ديد گريه كرد اصحاب على عليه السلام هم گريه كردند، بعد فرمود شاهد اينجا است «فقال له امير المؤمنين قم يا هذا» بلند شو «فقد ابكيت ملائكة السماء و ملائكة الارض» ملائكه آسمان و ملائكه زمين رابه گريه در آوردى «فان الله قد تاب عليك» خدا توبه كرد بر تو «فان الله قد تاب عليك فقم و لا تعاودن شيئاً مما فعلت» برخيز و دوبار سراغ اين كارها نرو. خوب اينجا جاى است كه توبه كرده است و حضرت هم عفوش كرد. (سؤال:...؟ جواب:... جايى است كه على عليه السلام بخشيده ديگر، عفو كرده (سؤال:...؟ جواب: عرض ما اين است كه ديگر اقرار كرده بود و امام عفو كرد رفت در آستان آتش عفوش كرد. توبه كار نداريم توبه مسئله بعد است صحبت توبه مسئله بعد است. ما كار به توبه نداريم. توبه كار هيچ چه هم اجرا نشد نه در يك مقدار بدنش سوخت يا چيزى، رفت درآستانه آتش قرار بگيرد بخشيدندش. يعنى قبل از آنى كه گرفتار بشود به عذاب و حتى گوشه‏اى از عذاب را ببيند مشمول عفو واقع شد، منتها اين فى باب اللواط است مطلق نيست، ما از اينجا ممكن است بتوانيم القاء خصوصيت كنيم و به مانحن فيه بياييم، اين را هم ضميمه كنيم با ادله سابق. حالا بقى هنا امور (سؤال:...؟ جواب: ميگويند از اول چرا امام عفو نكرد جوابش امروز يواش يواش مى‏رسيم (سؤال:...؟ جواب: خوانديم ديگر مال باب هجده، سؤال:...؟ جواب: شانزده مقدمات، اين شانزده، اين رجل اقيمت عليه البينة اقرار نيست، اين مال بينه است. اين در مورد بينه است خوب دقت كنيد آن مال فرار از حفيره است مال بينه است ربطى به بحث ما ندار.
    بقى هنا امور، چند تا مطلب مانده اين‏ها مهم است، اولين مطلبى كه مهم است اين است «هل هذا مقيد بالتوبة او لا» آن مسئله توبه اينجا بحثش...؟ آيا عفو امام مطلق است سواء تاب او لم يتب يا مقيد است عفو امام به توبه كردن، محل بحث است. مشهور و معروف اين است كه مقيد بالتوبة، سؤال:...؟ جواب: نايب امام ثانى است امر اول، بعد امر ثانى نائب امام است بعد امر ثالث سه چهار تا امر
    اينجا است بايد بگوييم ديگر. سؤال:...؟ جواب: اين چه حرفى است كه شما مى‏گوييد مى‏گويد نمى‏توانيد براى امام تكليف روشن كنيد، ما مى‏خواهيم تكليف امام را روشن كنيم تا نايب امام ببينيم چه كار بكند، اينها مقدمه است براى اين‏كه تكليف نايب امام روشن بشود، ما كه تكليف امام را نمى‏خواهيم روشن بكنيم، شما حوصله داشته باشيد ما نمى‏توانيم امر اول و ثانى را باهم ذكر كنيم بايد دانه دانه بگوييم برويم جلو، و اين مقدم بر آن است، اول ببينيم مشروط به چه شرائطى است، بعد ببينيم فقط امام يانائب امام هم حق دارد، فعلاً شرايطش را ببينيم، شرط اول اين است كه آيا توبه شرط است در اينجا يا نه، يك مقدار كلمات بزرگان را من در اينجا مى‏خوانم، بعد برويم ببينيم، صاحب رياض رضوان الله تعالى عليه اعتراف مى‏كند مى‏گويد «نعم ليس فى شى‏ء منها اعتبار التوبة» در هيچ كدام از روايات مشروط به توبه نيست، حتى اين روايت كه الآن خوانديم مشروط نبود فرضاً موردش هم مورد توبه باشد، مشروط به توبه نشده بود «نعم ليس فى شى‏ء منها من الروايات باب اعتبار التوبة كما هو الظاهر جماعة» اين كما هو الظاهر جماعة يعنى چه؟ يعنى ظاهر جماعتى اين است كه آنها هم گفته‏اند در روايات اثرى از قيد به توبه نيست. «ولعل اتفاقهم عليه كافٍ فى تقييدها» شايد همين كه اجماع است مسئله كافى است. از اين معلوم مى‏شود مسئله اجماعى است، يعنى قيد توبه اجماعى است. ولذا مى‏گويد «ولعل اتفاقهم عليه» بر اعتبار قيد توبه «كافٍ فى تقييدها» اين در رياض جلد دو همان صفحه چهار صد و شصت سه. فراموش نكنيم اين «كما هو ظاهر جماعة» نه اين است كه مى‏گويد جماعتى توبه را شرط كردند نه آن كه اجماع مى‏گويد است، ظاهر جماعة به اين كه روايت باب خالٍ عن هذا القيد. آنها هم شهادت دادند كه روايات باب قيد توبه ندارد، واقعاً هم قيد توبه ندارد. در ظواهر نيست حالا از گوشه و كنار دست و پا مى‏كنيم يك كارهاى مى‏كنيم. و صاحب جواهر هم عبارتى دارد عرض كنم يك عبارتى از مبانى تكملة المنهاج صحبت مى‏كنم، «و قال فى الجواهر ليس فى شى‏ء منها اعتبار التوبة» درهيچ چيز از اين روايات باب اعتبار توبه نيست. امام مخير است عفو كند، «ولعل اتفاقهم عليه كافٍ فى تقييدها» شبيه همان چيزى كه صاحب رياض داشت، صاحب جواهر هم مى‏گويد اعتراف به اجماع مى‏كند، و اعتراف به خلو روايات باب از قيد توبه، جواهر جلد چهل و يك صفحه دويست و نود و چهار.
    و اما عبارتى كه در مبانى تكمله است، مبانى تكمله مثل اين‏كه مى‏خواهد مايل بشود به اين‏كه قيد توبه شرط نيست. اين اجماع را مثلاً بشكنند. «و قال فى مبانى التكملة و قيده المشهور، اجماع نمى‏گويد، مشهور مى‏گويد «و قيده المشهور بما اذا تاب المقر و دليله غير ظاهر» اين قيد ثابت نيست «و ذلك لانه ان تم اجماعٌ فهو» اگر اجماعى در اين مسئله باشد فهو، «ولكنه غير تام» اجماع هم تمام نيست. «و مقتضى اطلاق ما دل على جواز عفو الامام» آن روايتى كه خوانديم قبلاً در همين ده تا روايت ديگر، خوانديم كه دلالت مى‏كند بر اين‏كه امام عفو كند اطلاق دارد «عدم الفرق بين التوبة المقر و عدمها» ظاهر اين است هيچ فرقين نيست توبه بكند يا توبه نكند، پس ايشان مخالفت كردند در اين مسئله. مخالف واضح در اين مسئله ايشان مخالفت كردند، مرحوم آية الله خويى در مبانى تكمله. حالا اين هم مبانى تكمله جلد يك صفحه صد و هفتاد و هفت. حالا برويم ببينيم چه ميتوانيم بكنيم روايت باب خالى است، مسئله هم مشهور است يا اجماع است، ببينيم آيا يك تعبدى است يا از لابلاى روايات يك چيز هايى در مى‏آيد، در اينجا سه چيز است ممكن است بهش استدلال بشود براى اين قيد توبه، اول از آنها اين كلمه تتوعى است كه در حديث تحف العقول بود، عبارت اين بود در روايت تحف العقول فرمود «انه لم يقم عليه البينة و انما تطوع بالاقرار من نفسه» اين تطوع بالاقرار من نفسه معنايش اين است كه همچه مى‏گويد مشعر است، يشعر او يدل، و اين‏كه از روى توبه و انگيزه توبه آمده است، اما تعليل مى‏كند مى‏گويد «لما تتاب» من بخشيدم، مدعى گفت چرا بخشيدى؟ فرمود براى اين‏كه توبه كرده، اگر سؤال:...؟ جواب: نه شاگرد ندارد تعليل است، تعليل عموميت دارد مى‏گويد «انما» اگر تطوع به معنى توبه باشد مسئله تمام است منتها تطوع به معنى تاب نيست مى‏رسيم. «انه تتوع» يعنى اگر بگوييم «انه تاب ثم اقر» چرا بخشيدى. تاب ثم اقر. معنايش اين است كل من تاب ثم اقر جايز است عفوش، اما ان لم يتب ولو اقرار هم بكند نه جايز نيست عفوش. بله. البته حديث از نظر سند كه خوب مرسل است، اشكال سندى سر جاى خودش، و اشكال دلالى هم دارد، تطوع از ماده طوع است، طوع در مقابل اكراه است، «قال لها و للسماء اعطيا طوعاً او كرهاً، قرآن مى‏گويد خداوند به آسمان و زمين گفت بياييد به سوى فرمان من يا از روى اطاعت يا از روى كره، «طوعاً او كرهاً» طوع مقابل كره است.
    تطوع يعنى اختياراً با پاى خودش آمد اينجا كسى مجبور نشد اقرار بكند، اقرار اختيارى بوده. و چون اقرار اختياراً كرده است ما مى‏بخشيمش، ما كه نفرستاديم دنبالش. اين دارد هركس با پاى خودش به دادگاه بيايد اقرار بكند حالا انگيزه‏اش هرچه مى‏خواهد باشد ما چه كار به انگيزه‏اش داريم، شما از كلمه تطوع مى‏خواهيد بفهميد مسئله چيز را، مسئله توبه را نه توبه ندارد، نماز تطوع به چه نمازى مى‏گويند؟ مستحب، مجبور نيستيد. تمام مستحبات را تطوع مى‏گويند چون اجبارى درش نيست. سؤال:...؟ جواب: تطوع در مقابل اجبار است يعنى مع نفرستاديم دنبالش، خودش آمده سؤال:...؟ جواب: دلالت التزامى هم ندارد الآن مى‏رسيم يك كمى حوصله كنيد به فتوا دادن دارد دارد كه درست نمى‏شود، حالا ما مى‏رسيم مى‏بينيم اقرار سه رقم است، انگيزه‏هاى اقرا متفاوت است، يك خورده حوصله كنيد الآن مى‏رسيم، ما مى‏گوييم اين دلالت دارد اختياراً آمده با پاى خودش به دادگاه كسى دنبالش نفرستاد و چون با پاى خودش آمده اين جايزه را دارد. عيناً مثل اين‏كه مى‏گويند كسانى كه بروند ماليات شان را بدهند فلان مقدار بخشيدگى دارند، اين جايزه خوش حسابى است به اصطلاح، اين هم چون آدم خوش حسابى بوده آمده خودش اقرار كرده جايزه خوش حسابيش اين است كه اما حق عفوش را دارد. اين خوب ما اشعارش را منكر نيستيم نمى‏گوييم اشعار ندارد، بى انصافى است، اما اين‏كه چيزى باشد كه انسان مستند يك حكم فقهى قرار بدهد و الاقوى رويش بگويد با يك انما تطوع درست نمى‏شود. سؤال:...؟ جواب: كارى ندارد آن، آن آيه مسئله ديگرى است اين آيه مسئله ديگرى است، اين مسئله ديگرى است آيه ديروز مى‏گفت خداوند اختياراتى به امام داده، (سؤال:...؟ جواب: فرق ندارد ديگر خداوند يك اختيارات وسيعى به امام داده البته امام هم بى حساب و كتاب عفو نمى‏كند، لابد ديد اين توبه كرده يا با پاى خودش آمده يا حالا. اين بحث ديروز را اينجا نياوريد، بحث ديروز را مى‏بايست ديروز مطرح مى‏كرديد. اين دليل اول سنداً و دلالتاً هردو محل ايراد واقع شد ولو خوب يك مؤيدى است.
    و اما دليل دوم: (سؤال:...؟ جواب: بسيار خوب دلالتش چه؟ (سؤال:...؟ جواب: نه عموميت ندارد تطوع دليل بر توبه نيست. و اما دليل دوم كه مى‏شود آورد از لابلاى كلمات ما استفاده مى‏كنيم و تكميلش مى‏كنيم و بلكه به صورت دليلى درش بياوريم و الا زود گذشتند از اين بحث، دليل دوم اين است كه بگوييم غالباً انگيزه اقرار توبه است، و اطلاق حمل بر فرد غالب مى‏شود، غالباً انگيزه اقرار توبه است، و اطلاق حمل بر فرد غالب مى‏شود. توضيحش كه معلوم است، كسانى كه مى‏آمدند طهرنى يا رسول الله طهرنى يا امير المؤمنين، نمى‏دانم عذاب آخرت در نظر ما اشد است، خدايا اين عذاب دنيا را من بخاطر نجات از عذاب آخرت تحمل مى‏كنم از اين قبيل حرفها، اينها دليل بر اين است كه اينها قاطباً يك انگيزه الهى داشته‏اند، توبه مى‏خواسته بكند كرده بوده مى‏خواست خودش را پاك كند، فعلى هذا اطلاق روايات ولو اطلاق هم داشته باشد يحمل على الفرد الغالب، و ما تا بحال در فقه همه جا اين كار را داشته‏ايم كه اگر فرد غالبى باشد اطلاقات را حمل بر فرد غالب مى‏كنيم لذا در مسئله وضو گرفتن مى‏گوييم اين مسئله ابهام و وسطى كه مى‏گوييم و صورت اين افراد عادى است، يك آدمى صورت كوچولو دارد انگشت‏ها ماشاء الله به اندازه نيم متر وقتى مى‏گذارد آن پشت گوش هايش را هم مى‏گيرد بايد بشويد در وضو، يايك صورت پهن و بزرگى دارد، انگشت‏هاى كوچولو فقط دور و بر چشمش را مى‏گيرد، كافى است؟! در وضو نه. بايد حمل بر فرد غالب بشود. پس دليل اول كلمه تطوع بود تعجب است. (سؤال:...؟ جواب:.... فرض كن روايت تحف العقول نبود حمل بر فرد غالب مى‏كنيم اين سه تا دليل كه مى‏گويم تفاوتش باريك است ولى واقعاً سه تا است. آن كلمه تطوع بود. يعنى تاب. فرض كنيد روايت تحف العقول را گذاشتيم كنار اصلاً هم چنين روايتى وجود نداشت، مطلقات بقيه يحمل على الفرد الغالب كما اين‏كه در فقه همه جا اشبار مى‏گويد سه و جب و نيم، سه وجب و نيم مى‏گوييم فرد غالب. اقدام فرد غالب، همه چيز را در فقه حمل بر فرد غالب مى‏كنيد فرد متعارف مى‏كنيد اينها فرد متعارف است كسى كه مى‏آيد اقرار مى‏كند انگيزه الهى دارد، و انگيزه الهى مساوى است با توبه. (سؤال:...؟ جواب: بعد از اقرارش است يعنى بعد از اقرارش ظاهر مى‏شود، يظهر بعد الاقرار.
    اين دليل دوم نسبتاً خوب است ولى يك دانه اشكال دارد. و آن اشكال اين است كه با روايت مائز نمى‏سازد، روايت مائز ياد تان است انگيزه الهى داشت آمد طهرنى يا رسول الله مى‏خواست بگويد، مع ذلك وقتى كه رفت داخل حفيره، فرار كرد و زبيراو را
    كشت، پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به مسلمان‏ها ايراد كرد فرمود «هل لا رددتموه الىَّ لعله يتوب» چرا نياورديدش شايد توبه مى‏كرد، «لعله يتوب» معلوم مى‏شو تا بحال اينها توبه نبوده. اين اقرارها توبه نبوده كأن توبه بايد اظهار بشود. به اقرار دلالت التزامى به قول ايشان كافى نيست، بايد صريحاً توبه كند، انگيزه‏ها كافى نيست، و الا چرا پيغمبر مى‏گويد «هل لا رددتموه الىّ لعل يتوب» شايد مى‏خواست توبه كند، معلوم مى‏شود اين توبه‏هاى در درون دل براى اين مسئله كافى نيست، بايد يك توبه آشكار و ظاهرى بوده باشد. (سؤال:...؟ جواب: ولى اين روايت، اين عبارت روايت، اين در اسناد ما نيست، در روايت ما نيست، مال روايت عامه است آن داستان مائزى كه در طرق ما است اين را ندارد، اين در داستانى است كه آنها دارند بنابراين اين جمله مزاحم ضعيف السند باشد. جمله مزاحم دليل دوم ضعيف السند است، و چون ضعيف السند است كافى نيست.
    و اما دليل سوم: (سؤال:...؟ جواب: بعد از اقرار مى‏گويند، وقت اقرار مى‏كند خوب ظاهر اقرار اين است كه توبه است ديگر انگيزه قبلش بوده ولى عمل توبه بعد الاقرار است، با اقرار به دلالت التزامى توبه مى‏كند. و اما دليل سوم دقت كنيد كه نگوييد فرقى نداشت با دومى، ببينيد، و اما سومى اين است كه بگوييم آقا توبه از دو حال خارج نيست، يا فرد غالبش است كه ببخشيد توبه من گفتم اشتباه كردم. اقرار، اقرار از دو حالت خارج نيست يا فرد غالبش است كه انگيزه الهى دارد، اين يك مصداق، كارى به غلبه هم نداريم اطلاق حمل بر غالب هم مى‏شود نه اطلاق حمل بر غالب هم نمى‏شود كارى نداريم به آن دليل قبل، دليل قبل را بگذاريم كنار، بگوييم از دو حال خارج نيست، يا يك انگيزه الهى دارد، يا نه، انگيزه‏هاى فسادانگيز دارد اگر انگيزه الهى داشته باشد باشد خوب اين قابل عفو است، اما اگر انگيزه فاسد داشته باشد مثل بعضى از افراد شرور را وقتى مى‏آورند در دادگاه، تو اين كار را كردى بله كرده‏ام، چندين بار بعداً هم خواهم كرد، براى اين‏كه اظهار قدرت بكنند افراد شرور گاهى در دادگاه‏ها يك همچنين اقرارى مى‏كنند. به گمان اين‏كه اين نشانه قدرت است اين نشانه شخصيت است، بعضى از جهلاء معطلين من الافراد شرور يك همچنين اقراراتى در دادگاه‏ها مى‏كنند، اگر از قبيل قسم دوم باشد قطعاً امام يك همچنين چيزى را نمى بخشد، امام روى مصلحت مى‏بخشد ديگر. امام كه مخير است روى هوا و هوس..؟ به تخيير كه نمى‏كند، روى مصالحى. قسم دوم كه اصلاً نبايد ببخشد، بنابراين منحصر مى‏شود به قسم اولى باز هم رفتيم در مصداق توبه، كار به اكثريت و اغلبيت نداريم فرض كنيم پنجاه پنجاه باشد، از صد مورد اقرار پنجاه مورد انگيزه الهى پنجاه مورد انگيزه شرارت، آن پنجاه موردى كه‏انگيز شرارت است مصلحت نيست امام ببخشد، امام كمك به فساد كه نمى‏كند، امام مخير است اما تخييرش را الكى كه اعمال نمى‏كند، اين تخيير را مطابق مصلحتى، مصلحت است امام يك همچه آدم شرور را كه مى‏گويد كردم و باز هم مى‏كنم نه. پس اين‏كه مشمول عفو نبايد بشود، باقى مى‏ماند قسم اول قسم اول همان مصداق توبه است (سؤال:...؟ جواب: بعض افراد شرور است شما افراد شرور را نديده‏ايد معلوم مى‏شود چه است، اينها اصلاً خود شان را قهرمان مى‏دانند، صريحاً به دادگاه فحش مى‏دهند، در يك زمان‏هاى كه اينها قدرت داشتند واقعاً اين طورى بود، حالا زمانها فرق مى‏كند، گردن كلفتى مى‏كنند بعضى‏هاى شان در بعض جاها،ها به ما مى‏گويند اين كار كردى؟ بله كرديم، خواهيم كرد هركه جرئت دارد بيايد نفس بكشد مقابل ما، اصلاً يك همچنين آدم هايى. (سؤال:...؟ جواب: همان نادر بسيار خوب از اين دو قسم كه خارج نيست كه، يا افرادى هستند انگيزه الهى دارند يا انگيزه شرارت،انگيزه شرارت كه نبايد امام ببخشد، منحصر مى‏شود به انگيزه الهى باز هم منحصر شد در توبه. (سؤال:...؟ جواب: فرض كرديم امام احساس كرد كه اين انگيزه‏اش انگيزه شرارت است، از وجناتش پيدا است، انگيزه‏اش انگيزه توبه نيست، بنابراين باز هم نتيجه منحصر شد در مصداق توبه. ولكن (سؤال:...؟ جواب:...) ولكن الانصاف اين است كه، اقرار منحصر در اين دو قسم نيست. اقرار قسم ثالث هم دارد، اگر منحصر در اين دو تا بود مى‏گفتيم او مصلحت نيست، اين يكى مصلحت است منحصر به توبه است، ولى اقرار چند قسم است، حالا ما مى‏كنيمش سه قسم، يك قسمش شرارت، يك قسمش توبه، يك قسم هم انگيزه‏هاى است كه نه شرارت است نه توبه، مثلاً مى‏بيند عكس نوار، نمى‏دانم، طرف مقابل خيلى نشانه‏ها را دادند مسئله ديگر واضح شده ديگر جاى انكار نيست، در دادگاه اين روزها خيلى اين طور مى‏شود، افرادى را مى‏آورند اين قدر نشانه‏ها جلو شان مى‏گذارند كه خود شان مى‏بينند ديگر آنجا كه عيان است چه حاجت به بيان است، بايد اقرار كند .
    يعنى به واسطه خود شان را در مقابل عمل انجام شده مى‏بينند اقرار مى‏كنند. يا مثلاً خيال مى‏كرده حالا اگر اقرار كنيم ما را مى‏بخشند، بهتر است اقرار كنيم تا ببخشند مان، پشيمان نيست آه، يا اقرار بكنيم آدم بسيطى است، آدم‏هاى اصلاً ساده، از شان سؤال مى‏كنند خيلى چيزها را اقرار مى‏كنند. همه قالتاق كه نيستند، اصلاً بلد نيست خلاف بگويد، ساده است، منظور اين است اقرار على ثلاثة اقسام، اقرار انگيزه الهى. اقرارانگيزه شرارت. اقرارهاى هم كه هيچ كدام از اين دو انگيزه ندارد. حالا اگر امام مصالحى ببيند در اين‏كه قسم سوم را ببخشد، مصلحت كه منحصر به توبه نيست، الآن ما مصالح زيادى دارديم، مثلاً مى‏بيند الآن آلوده بين اقرار در سطح جامعه زياد شده، همه را هم اعدام كنند، مفاسدى دارد، يا در عرف بين الملل كه اين چيزها را سر شان نمى‏شود و نمى‏فهمند، و اينها را جنايت نمى‏دانند، قانون برايش وضع كردند مجاز كردند، در آن عرف بين الملل يك حوارى ايجاد مى‏كند خود امام هم كه مخير است، امام مصلحت اسلام و مسلمين مى‏بيند كه عفو كند نه اين‏كه توبه كرده، نه شرور هم نيست روى انگيزه‏هاى ديگرى اقرار كرده، مقرين زياد شده‏اند، و سطح فرهنگ هم فرهنگ طاغوتى بوده همه را بخواهند اعدام كنند در داخل مشكلات ايجاد مى‏شود در خارج مشكلات ايجاد مى‏شود امام از اختياراتش استقاده مى‏كند عفو مى‏كند. اين عفو نه توبه است نه شرارت است، بلكه مصالح جامعه اسلامى است، كه آمده از يك گنه كارى كه اقرار كرده از اختياراتش استفاده فرموده عفو كرده. پس وقتى نگاه مى‏كنيم مى‏بينيم اين دليل هم باز يك جايش مى‏لنگد نمى‏وشد بطور كامل ما روى اين فتوا بدهيم، حالا چه كار كنيم؟ مى‏خواهيم سر و ته مسئله را جمع كنيم. (سؤال:...؟ جواب: توبه يعنى برود اظهار توبه كند يعنى نيايد پيش قاضى، توبه‏اش را در خانه بكند بينه و بين الله باشد، نه بيايد پيش ما توبه كند برود بينه و بين الله توبه كند، يعنى بهتر نبود كه در خانه‏اش توبه كند پيش ما نيايد توبه بكند. اجازه بدهيد من اين را جمع كنم چون وقت دارد تمام مى‏شود. مع ذلك كل اين مسئله يك مدرك خيلى روشن ندارد، از آن طرف هم (سؤال:...؟ جواب:...) عرض من اين است با اين‏كه اين دلائل سه گانه خوب تا حدى ولى مع ذلك كله يك دليل قاطعى نيست، مگر اين‏كه ضميمه كنيم به آن اجماع، آن شهرت، و على كل حال مشكل است ما بتوانيم براى امام اختيار منهاى توبه قائل بشويم، يعنى بگوييم ولو توبه هم نكرده باشيم اختيار دارد فتواى به جواز عفو بدون توبه خالى از اشكال نيست، و بنابراين منحصر كنيم بگوييم قدر متيقن از ادله اين است. اجماعى هم كه ادعا شده اين روايات هم كه گوشه و كنارش شهادتى مى‏دهد، قدر متيقن را بگيريم بگوييم قدر...؟ شماى كه مى‏خواهيد ثابت كنيد بيشتر را ثابت كنيد، عمومات ما نه، با يك همچه اجماعى با يك همچه شهرتى به عمومات تمسك كردن كار مشكلى است. پس نتيجه چه مى‏شود ما ايم و قدر متيقن ادله، قدر متيقن ادله صورت توبه است، و لا يخفى اين نكته را هم توجه داشته باشيد اينجا جاى تمسك الحدود تدرء بالشبهات نيست، خيال نكنيد بگوييد توسعه بدهيد، توبه هم نكند توسعه بدهيد، «الحدود تدرء بالشبهات» نه اينجا جاى الحدود نيست. براى اين‏كه اينجا شبهه‏اى نيست، اينجا قطعاً امام حق اعدام دارد. حق اعدامش كه محل بحث نيست، صحبت حق عفو است حدود كه اجرايش اينجا برو و برگرد ندارد، امام هيچ كدامش را هم مى‏خواهد عفو نكرد نكرد. شبهه‏اى نيست، مسلم است كه للامام ان يقتل اينجاها ان يجرى الحد، اين‏كه شبهه ندارد، شبهه در اين است كه آيا امام مى‏تواند عفو بكند در آنجاهاى كه توبه نكرده يا نه، قدر متيقن از ادله اين است، حالا اين امام كدام امام است فردا انشاء الله بحث خواهيم كرد.