• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين لا سيما بقية الله المنتظر عجل الله تعالى له الفرج و لعنة الله على اعدائهم اجمعين الى يوم الدين‏
    حديث اخلاقى امروز ما حديثى ديگرى است از كلمات قصار پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم، «و قال صلى الله عليه و آله و سلم بادروا بعمل الخير قبل ان تشتغلوا عنه و احضروا الذنوب فان العبد يذنب الذنب فيحبس منه الرزق» در اينجا دو دستور داده شده، دستورى در باره طاعات، و دستورى در باره معاصى، در باره طاعات مى‏فرمايد عجله كنيد مبادرت كنيد هميشه توفيق رفيق شما نيست، هميشه اسبابش فراهم نيست، بادروا بعمل خير، به اعمال خير مبادرت كنيد، عجله كنيد، چرا؟ براى اين‏كه موانع بر سر راه است، حالا اين اعمال خير يك معنى وسيعى دارد، درس خواندن تحصيل علم كردن، تهذيب نفس كردن، نشر علوم كردن، دفاع از حوزه اسلام كردن، كمك به ديگران نمودن چه در جنبه‏هاى معنوى چه در جنبه‏هاى مادى، همه اينها عمل خير است، قبل از آنى كه گرفتار بشويد مبادرت كنيد، براى انجام يك كار خير، عوامل و اسباب زيادى لازم است، اينها بايد دست به دست هم بدهند تا انسان بتواند يك كار خير را انجام بدهد، گاهى ده تا عامل، بيست تا عمل، بيشتر، كمتر، بايد فراهم بشود تا انسان درسى بتواند بخواند، سلامت، امنيت، نداشتن گرفتاريهاى مختلف، بودن يك حوزه آماده، بودن نشاط، حوصله درس خواندن، خيلى چيز هاست بايد دست به دست هم بدهد تا انسان يك درس بخواند، اين مقدماتى كتاب‏هاى علما را دقت كنيد، درد دل‏هاى اينها گاهى در اين مقدمات كتابهاى شان ميكنند آدم مى‏فهمد چه خبر است، خيلى از اين بزرگان مى‏گويند مى‏خواستيم فلان كتاب، فلان بحث، فلان مطلب اما عوائق دهر مجال نداد، موانع زمان مجال نداد، فراغت بال حاصل نشد، موانع جلوى ما را گرفت. معلوم مى‏شود هميشه اين درگيرى با مانع بوده، خيلى علما مى‏خواستند خيلى كارها بكنند، ولى همين عوائق و موانع و مشكلات جلوى شان را مى‏گرفت. حديث همين را مى‏گويد مى‏گويد خيال نكن هميشه سالمى، هميشه نشاط درس خواندن دارى، هميشه امنيت است، هميشه فراغت است، هميشه جوانى است، موانع بر سر راهت كمين كرده، الآن كه فرصتى است بزن و گوى را از ميدان ببر، ما غافليم از موانعى كه در گوشه و كنار كمين كرده‏اند. «لكل شى‏ء آفة و للعلم آفات» اين واقعيت است، «و لكل خير آفات» نه تنها علم، تهذيب نفس آفات دارد، همه اينها آفات دارد، قبل از آنى كه آفات دامن شما را بگيرد از فرصت‏ها استفاده كنيد و برويد جلو. يكوقت اشاره به شعر آن شاعر عرب كردم تعبير جالبى دارد مى‏گويد انسان امروز خودش مخبر از اخبار گذشته و حال است، فردا خودش جزء اخبار مى‏شود، «بينا يرى الانسان فيه مخبرا» «حتى يرى خبراً من الاخبارى» امروز مى‏نشيند راجع به اين و آن فردا مى‏شود جزء اخبار و خبر فوت او را اين طرف و آن طرف مى‏نويسند و نشر مى‏كنند. فاصله هايش هم گاه يك ساعت است بين مخبر بودن و خبر شدن. يك روز است، يك ساعت است، با اين عوائق و موانع، بايد قدر فرصت و توفيق را دانست، اين يك مسئله است. مسئله دوم كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در اين عبارت به آن تكيه كرده يك مسئله مهمى است كه مكمل مسئله اولى است، مى‏فرمايد توبه كنيد از گناهان بترسيد چرا؟ براى اين‏كه گناه روزى‏ها را حبس مى‏كند، اين روزى را فقط به معنى روزى مادى نگيريد، روزى مادى هم است ارزاق معنوى و مادى هردو بواسطه گناه حبس مى‏شود. دردعاى كميل تقاضا مى‏كنيم آن گناهانى كه دعاهاى ما را حبس مى‏كند در واقع توفيق ما سلب مى‏كند، روزى‏هاى معنوى و مادى، گناه مى‏كند قلب نورانيتش را از دست مى‏دهد، گناه مى‏كند توفيق نماز شب پيدا نمى‏كند، گناه مى‏كند توفيق نماز اول وقت هم پيدا نمى‏كند، گناه مى‏كند حضور قلب هم پيدا نمى‏كند، گناه مى‏كند نعمت‏هاى مادى و دنيوى اش هم حبس مى‏شود، گاه هم گيرش مى‏آيد نمى‏تواند ازش استفاده كند، فرمود بترسيد از گناهان‏
    «احضروا الذنوب فان العبد يذنب الذنب فيحبس عنه الرزق» من يك تجربه‏اى در زندگى دارم، دلم مى‏خواهد اين تجربه را براى شما عرض كنم، گاهى مثلاً نگاه مى‏كنم امروز فلان توفيق از من سلب، حالا توفيق براى هرچه بود، كارى بود برنامه‏اى بود كه داشتم سلب شد، مى‏نشينم فكر مى‏كنم چه كردم من امروز، غالباً پيدا مى‏كنم يك چيزى لغزشى را كه پيوند بين اين دو را توجيه مى‏كند، نديدم يا كم ديدم محروميت از توفيقى را كه مقارن با لغزش و كار خطائى نباشد، حالا خطا نمى‏گويم هميشه گناه، خلاف اولى، خلاف وظيفه خلاف آنچه مترقب و انتظار از بنده و شما و امثال ما است. مى‏بينم هم يك چيزى بود كه اين شد نبايد يك چنين چيزى مى‏شد شد، حتماً علتش اين بوده. (سؤال:...؟ جواب: غالباً اين طور است، محروميت‏هاى. يك حديثى داريم از على عليه السلام اين حديث على عليه السلام را عرض كنم، شنيديد شايد يكى ازدوستان على عليه السلام آمد خدمت شان آنجا معلوم مى‏شود يك چهار پايه‏اى بود صندلى مانندى بود الآن مثل صندلى امروز كه نبوده كرسى چهار پايه، آمد نشست رويش و افتاد سرش شكست، حضرت فرمود فهميدى چرا اينطور شد؟ يك كار خلافى كردى، عرض كرد آقا من كارى نكردم فرمود بسم الله نگفتى، مى‏خواستى بنشينى بسم الله نگفتى، همين كه بسم الله نگفتى اين دنبالش بود. (سؤال:...؟ جواب:....) اين‏كه عرض مى‏كنم اينها همه‏اش يك واقعيت است، اين كلام على عليه السلام است، البته اين را بدانيد خيلى خوب است، اين لطف خدا است، اگر يك تخلفى كردى يك محروميتى پيدا كردى بدان خدا لطفى در باره ات كرده، مى‏خواهد بيدارت كند، و الا به خودت رهايت مى‏كرد، تخلف‏ها روى هم متراكم مى‏شود، اين مال آنهايى است كه خدا مى‏خواهد به آن‏ها لطفى بكند، اگر ديديد ذنبى گناهى تخلفى خلاف اولايى انجام دادى و به دنبالش محروم از رزقى شدى بدان جزء آن دسته‏اى هستى كه خلاصه خداوند مى‏خواهد لطف به شان كند، «لعلهم يرجعون» است. «احبناهم بالبأساء و الضراء لعلهم يتذكرون» است، «لعلهم يرجعون» است، اين خيلى خوب است بد نيست لطف خدا است، به هر حال آنچه من لازم مى‏دانم در اينجا عرض كنم اين است اين دو اصلى كه در اينجا فرمودند دو اصل بسيار مهم است كه غالباً هم ازش غفلت مى‏كنيم، فرصت‏ها را از دست ميدهيم، بعداً همين كه از دست رفت پشيمان مى‏شويم پشيمانى هم فايده‏اى ندارد، خلاف‏هاى از ما حالا يا گناه به معنى معاصى الهيه كبائر صغاير يا تخلفات ديگر از ما سر مى‏زند، محروم از مواهب معنوى، مادى، امثال ذلك مى‏شويم، و توجه بهش نداريم، يكى از طرق تهذيب نفس همين توجه دائم است به اين گونه مسائل.
    من اين جمله را هم لازم مى‏دانم باز به عنوان يك مطلب عرض كنم، اخيراً يك كتابى آوردند پيش ما كسى گفت اين كتاب كتابى است كه جزء درس دانشگاه هم است و ديدم يك چيزهاى عجيبى در باره امام حسن مجتبى عليه السلام درش نوشته شده بود، و چيزهاى هم در باره حضرت سكينه سلام الله عليها دختر امام حسين خيلى چيزهاى زننده البته اين در منابع اهل سنت است، در عوانى ابو الفرج اصفهانى يك چيزهاى خيلى بدى در باره حضرت سكينه نوشته كرده كه آدم دلش نمى‏خواهد بگويد. يك چهره‏اى از او ساخته چهره عجيبى، و يك دانشجو گفته بود من اينها را بايد بخوانم امتحان بدهم تا امتحان هم ندهم قبولم نمى‏كنند و اينها، گفتيم برويد بياوريد آنها را بعد رفتند و كجا....؟ (سؤال:...؟ جواب: بله رفتند و زيراكسش را آوردند و ديدم همينطور است، حالا من فكر كردم چند تا نسخه تكثير كنيم و براى مسئولين بالا بفرستيم و به اندازه توانايى خود مان و حالا من چه مى‏خواهم بگويم، ببينيد حكومت به تنهايى همه مشكلات را نمى‏تواند حل كند و نبايد هم انتظار داشت، حكومت يك بخشى را زير نظر دارد، مسئله مهم نظارت عمومى است، همه نباشد بنشينند انتظار داشته باشند كه تمام كتاب‏ها كلمه به كلمه از زير نظر آن نمى‏دانم مسئول ايرشاد و امثال اينها بگذرد، گاهى عملى نيست، شياطين هم كه اين گوشه و كنار نشسته‏اند، عده شان در مسائل اقتصادى كمين كرده‏اند، عده‏اى در دانشگاه‏ها كمين كرده‏اند، عده‏اى در مراكز ديگر، شياطين همه جا هستند، تا يك زره غفلت مى‏كنى سمش را مى‏ريزد در كتاب تاريخى، اسمش مى‏گذارد تاريخ عرب، بدترين تعبيرات را در باره امام حسن مجتبى يا در باره حضرت سكينه مى‏كند، من عرضم اين است شما فضلا علما طلاب، شما مرز داران اسلاميد، بايد دائماً مراقب باشيد، براى خود تان مسئوليت قائل باشيد، يك چيزى را كه ديديد فوراً به يك جايى اين را برسانيد، نگوييد يك نوچ نوچى بكنيد و دست روى دست هم بگذاريد و بائى به هرجهت نشود امروز حوزه شما را مورد تهاجم قرار مى‏دهند، سكوت كرديد همه تان ضربه مى‏خوريد، فردا امام حسن را مورد تهاجم قرار
    مى‏دهند، ديگرى امثال او نه او، پس فردا حضرت سكينه سلام الله عليها و بعد و بعد و بعد. بايد شما بعنوان مرز داران اسلام احساس مسئوليت كنيد، شما آنچيزى را كه مى‏بينيد به يك جايى برسانيد، يك آقاى كه اين را ديده بود دبير يكى از مدارس يك مقدار احساس مسئوليت كرد و رفت فتوكپيش را گرفت و آورد به ما داد، مى‏گويد خوب من به يك كسى گفتم ديگر، من اين مقدار مسئوليت داشتم، ما هم مى‏گوييم به يك جاهاى مى‏رسانيم، شما هم اين كارها را بكنيد، مراقب باشيد، درست است حكومت اسلامى است، ولى شياطين در گوشه و كنار كمين كرده‏اند، غافل هم نيستند، برنامه ريزى هم دارند، دائماً هم مشغول كار اند. خيلى هم از ما بيشتر كار مى‏كنند شياطين، اگر مراقبت نكنى همه چيز از دست مى‏رود. اگر بله بى تفاوت بمانى همه چيز از دست مى‏رود، امروز بگوييم خوب آقاى مكارم يك چيزى گفت و يك مشت فحش هم بهش دادند و مى‏خواست نگويد، اين هم نتيجه‏اش همان بود، و خيال كنيم تمام شد، عافيت و سلامت در همين است كه از كنار اين مسئله ساده بگذريم، اين نيست كه ما خيال كنيم فردا نوبت امام حسن است، نوبت امام حسين است نوبت خود پيغمبر است، نوبت خود قرآن است، ما تجربه كرديم در قضاياى گذشته، در قضاياى گذشته گاهى اول مى‏آمدند، مرحوم حاج شيخ عباس صاحب مفاتيح را حمله مى‏كردند، بعد يواش يواش مى‏ديديم امام صادق را حمله كردند، بعد يواش يواش ديديم گفتند قرآن داراى خرافات است، اين داستان ذو القرنين چه است در قرآن است، زدند به...؟ العياذ بالله، از اينجا شروع مى‏كنند يواش يواش خاك ريزه‏ها را مى‏گيرند مى‏آيند جلو، آن «قل مواقيكم» بايد در كنار حكومت اسلامى در يك مسائلى ايستاد، بايد در اينجاها كمك كرد خبر داد، اين همان به اصطلاح آن بيدارى و آگاهى عمومى است، و آن مراقبت امر به معروف ونهى از منكر است. ما وظيفه داريم، بى تفاوت بمانيم و الله مسئوليت براى همه ما دارد، و همه چيز ما از بين خواهد رفت، من هرگز معتقد به كارهاى غير منطقى، جار و جنجال، و تحريك ساكن، اين عقيده به اين چيزها ندارم، ولى معتقد هم هستم بى تفاوت ماندن در مقابل ماجراهاى مختلف بيچاره خواهد كرد ما را. بايد هركسى به سهم خودش قدمى بر مى‏دارد، و دائماً مراقب كيدها باشد، دائماً مراقب شيطنت‏هاى شياطين باشد. نگوييم خوب اينها ديگر خاموش شدند از بين رفت، تمام شد، نه خير اينطور نيست، اين اشتباه است، اين ساده انديشى ما است كه خيال مى‏كنيم، و بدانيد اين آخرين جمله را عرض كنم خداوند افرادى را دارد كه حمايت از آئينش كند، «فان يكفر بها هؤلاء فقد وكلنا بها قوماً ليسوا بها بكافرين» فرمود اى عرب‏هاى كه اطراف پيغمبر را گرفتيد اگر شما حاضر نشويد كمك كنيد به او و اسلام را پيش ببريد خداوند اقوام ديگرى از بيرون منطقه عربستان مى‏آورد كه حمايت پيغمبر كنند، اين كارها مى‏شود، سعى كنيم ما افتخارش را داشته باشيم، جزء آن حلقه باشيم، سعى كنيم ما باشيم، حديث را بخوانيم اين بحث اخلاقى به درازا كشيد «و قال صلى الله عليه و آله و سلم بادروا بعمل الخير قبل ان تشغلوا عنه و احضروا الذنوب فان العبد يذنب الذنب فيحبس عنه الرزق» (سؤال:...؟ جواب: عبارت دقيقاً اين است «بادروا بعمل الخير قبل ان تشغلوا عنه و احضروا الذنوب فان العبد يذنب الذنب فحيبس عنه الرزق».
    برگرديم به همان صفحه صد و شصت و نه. به بحث فقهى مان، بعضى مدارك ديگر هم بعض آقايان راجع به مسئله قبل آوردند و با تشكرى كه از همه آقايان داريم كه جمب و جوشى در تحقيقى از مسائل دارند، من گفتم آن را هم بررسى كنند ببينيم آن مدرك چطور است، تا چه اندازه مى‏شود رويش تكيه كرد. بحث در اين بود كه امام حق دارد در آنجاى كه زانى توبه كند او را عفو كند در مواردى كه ثبوت زنا با اقرار باشد. امام حق دارد او را ببخشيد يا او را مجازات كند البته بخشيدن به شرط توبه. اين مسئله مشهور و معروف است اجمالاً ادله‏اش هم ذكر كرديم تا رسيديم به روايت چندم؟ روايت چهارم كه همان دليل پنجم باشد. دليل چهارم روايتى طلحة بن زيد؟ بله «عن الصادق عليه السلام» اين حديث حديث پنج باب سه از ابواب سرقت بود، اين را كه خوانديم، و اما پنجمى مرسله تحف العقول است، البته اشكالش هم كه ياد تان نرفته اشكال آن حديث اين است كه در باره سرقت است، ما ميخواهيم در بحث زنا استفاده كنيم كليت از آن استفاده نمى‏شود، اگر هيچ اشكالى نداشته باشد جز اين اشكال اختصاص به بحث سرقت كافى است. (سؤال:...؟ جواب: كدام تعبير اعم است؟ (سؤال:...؟ جواب: تعبيرش باز مى‏خورد به قطع (سؤال:...؟ جواب: چون بينه اقامه نشده امام مى‏تواند ببخشد يا قطع كند، باز هم بر مى‏گردد به مسئله سرقت. و اما پنجم را دقت كنيد «مرسله تحف‏
    العقول عن ابى الحسن السادس فى حديث قال» دنباله يك حديث است، آنش كه مربوط به ما است اين است «و اما الرجل الذى اعترف باللواط فانه لم يقم عليه البينة» بينه‏اى قائم نشده بود، «و انما تتوع بالاقرار» اين كلمه تتوع را در خاطر خود بسپاريد كه بعداً مورد استناد است، «و انما تتوء بالاقرار من نفسه» خودش تتوع كرد، بعضى ازكلمه تتوع مى‏خواهند توبه در بياورند، آيا در مى‏آيد از كلمه تتوع توبه، يا حد اكثر اشعار است، اين مال بحث بعد است، «و انما تتوع بالاقرار من نفسه و اذا كان للامام الذى من الله ان يعاقب عن الله كان له ان يمن عن الله» هنگامى كه جايز است براى امامى كه از سوى خدا مى‏تواند جزا بدهد و كيفر بدهد از سوى خدا «كان له ان يمن عن الله» مى‏تواند هم عفو كند منت بگذارد. «اما سمعت قول الله» آيا نشنيده‏اى؟ قول الله «هذا اتى هنا فممنن او امسك بغير حساب» اين ولو مخاطب ظاهراً سليمان است ولى خوب يك معنى است كه عام است و شامل همه حكام الهى مى‏شود، حديث حديث چهار باب هجده از مقدمات است. اين حديث به عقيده من از نظر دلالت بهترين احاديث است، عام است، مى‏گويد همانطور كه امام مى‏تواند در حق الله مجازات كند، همانگونه مى‏تواند. اين يك عموميت استفاده مى‏شود، منحصر به باب لواط نيست چون تعليل است، مى‏گويد اين مصداق هذا اتيهنا فمنن او امسك است «هذا اتيهنا فمنن او امسك بغير حساب» چون حق الله است «و امام له ان يعاقب له ان يمن بالعفو» اين منحصر به باب لواط نيست، يك معناى عامى است همه موارد را شامل مى‏شود. مشكلى كه حديث دارد مشكل سند است، سندى ندارد، مى‏دانيم تحف العقول كتابى است واقعاً كتاب خوبى است، چه با سليقه بوده است نويسنده اين كتاب، چه قدر خوب انتخاب كرده چه قدر خوب جمع كرده، و خوب تبويب كرده، همچنين نمونه اتم ذوق و سليقه است. فقد يك اشتباه واقع شده به اين‏كه كتابى به اين پر ارزشى كم ارزش شده، سندها را تمام حذف كرده از او تا آخر. سندى نيست درش. (سؤال:...؟ جواب: حالا، تنها روايتى كه از نظر دلالت بى اشكال بود همين بود بقيه‏اش بحث داشت، سند ندارد، تنها چيزى كه شما مى‏توانيد بگوييد بگوييد منجبر به عمل مشهور است. همين است ديگر. بگوييد سندش ينجبر بعمل المشهور.
    دليل ششم را بخوانم «ما رويه زريس الكناسى» اين روايت از رواياتى است كه سندش خوب است، روايت زريس الكناسى، زريس هم مسمى به كناسه است در كناسه بخشى از كناسه كوفه بود آنجا مركز تجارت و كسب و كارش بود زريس كناسى بهش مى‏گفتند، و ثقه است، قبلش هم ثقات معروفى هستند، (سؤال:...؟ جواب:...) رجال سند رجال خوبى هستند حديث حديث يك باب هجده است، كجايش است شما (سؤال:...؟ جواب: آقا عن على بن ابراهيم عن ابيه جميعاً عن ابن محبوب عن ابن ارعاب عن زريس همه شان بزرگان اند، على بن ابراهيم ثقه است پدرش ابراهيم بن هاشم ثقه است، ابن محبوب ثقه، ابن ارعاب ثقه، زريس الكناسى ثقه، على بن حديد اينجا ندارد، گاهى شما خلاصه يك..؟ اين هم از كافى نقل كرده از غير كافى نيست فقط در سندش سعد بن زياد است دو تا سند دارد، اين سند هيچ مشكلى درش نيست. حالا روايت اين است «عن ابى جعفر قال عليه السلام لا يعفى عن الحدود التى لله دون الامام» معنايش چه است؟ حدود حق الله كسى پايين از امام نمى‏تواند عفو كند. «لايعفى دون الامام» يعنى پايين‏تر از امام كسى حق عفو كردن از ذيلش معلوم مى‏شود «فاما ما كان من حق الناس فى حد» حق الناسى كه حدى داشته باشد «فلا بأس ان يعفى عنه دون الامام» اگر حق الناس باشد مانعى ندارد، مردم دخالت كنند اما حق الله تنها امام مى‏تواند عفو كند. خوب اين روايت اطلاقى ندارد، ولى اجمالاً استفاده مى‏شود كه امام حق عفو فى الجمله دارد، اما كجاها دارد كجاها ندارد، مى‏گويد حق الله مادون الامام عفو نمى‏كند، حق الناس را مادون الله عفو مى‏كند، مردم عفو مى‏كنند ولى حق الله را غير امام عفو نمى‏تواند بكند، از اين معلوم مى‏شود امام حق عفو دارد، اما همه جا بشرط توبه بدون توبه، ولذا اين روايت با اين‏كه سندش خوب است از نظر دلالت يك دلالت اجمالى بيشتر نمى‏تواند داشته باشد، نمى‏گويد كجاها، مگر اين‏كه بگويد قدر متيقنش آنجايى است كه توبه بكند و قدر متيقنش براى ما كافى است. آيا همين است؟ (سؤال:...؟ جواب: احاديث ديگر كار نداشته باش، اين حديث چه دلالت دارد؟ اين حديث نه بينه دارد نه اقرار دارد نه توبه درش است، نه زنادرش است نه نمى‏دانم مصاحبه درش است، هيچ چيز درش نيست، يك چيزى سربسته مى‏گويد امام است كه حق دارد در حدود الهى دخالت كند. مردم نمى‏توانند، اما حق الناس را غير امام مى‏تواند دخالت كند. يك دلالت فى الجمله و اجمالى در اينجا است.
    و اما در مستدرك الوسائل هم (سؤال:...؟ جواب: بله؟ حق الله است ولى اين عموميت دارد كه كل حق الله را امام يا فى الجمله دارد مى‏گويد مى‏گويد غير امام حق ندارد، دارد نفى غير امام مى‏كند، اما امام همه جا حق دارد. (سؤال:...؟ جواب: الحدود جمع محلى به الف و لام است ذيلش رادقت كنيد مى‏گويد مردم حق ندارد. بگذاريد من به عبارت طلبگى خود مان بگويم، يك سالبه كليه‏اى است، مى‏گويد مردم در حدود الله، حدود الله هم عام، حق ندارند عفو كنند، اين سالبه كليه، نقيض سالبه كليه چه است؟ موجبه جزئيه است، يعنى امام فى الجمله حق دارد، اما كجا حق دارد ندارد همه جا حق دارد، ولذا است كه من عرض مى‏كنم اين روايت با آن قوت سندى كه دارد مشكلش مشكل اجمال و ابهام است. مرحوم حاجى نورى در مستدرك الوسائل باب شانزده را (سؤال:...؟ جواب:...) و اما احاديث ديگرى نقل كرده در پنج تا حديث است در باب شانزده مستدرك كه اينها را جلد هجدهم است چاپ جديد است باب شانزدهم، از همين ابواب مقدمات الحدود است، حديث اولش از دعائم الاسلام است كه اين را ما شماره هفتم قرار مى‏دهيم، «عن ابى جعفر محمد بن على عليهما السلام انه قال» شبيه همين خبرى است كه داشتيم در واقع همين را تلخيص كرده، «انه قال لا يعفى عن الحدود التى لله دون الامام» همين. ظاهرش اين است اين همان حديث سابق است، به صورت مرسله در دعائم الاسلام نقل شده، (سؤال:...؟ جواب: لايعفى قديم‏ها نداشتيم يعفوا داشتيم، عفا يعفوا، عفا يعفى هم داريم؟ نداشتيم سابقاً. حالا مگر اين‏كه اخيراً پيدا شده باشد. بله. اين حديث يك اين باب است.
    حديث دوى اين باب، جانم حديث سه اين باب، از فقه الرضا، حالا، فقه الرضا خودش محل بحث است، اما درش دارد «اروى عن العالم» ظاهر كلمه اروى عن العالم، عالم اشاره به امام است، يعنى امام عليه السلام «انه قال لا يعفى عن الحدود التى لله عز و جل دون الامام فانه مخير انشاء عفى و انشاء عاقب» اين ذيلش يك خورده عموميت دارد بهتر از آن روايت است، چون تنها مفهوم آن سالبه كليه نيست يك موجبه كليه هم آمده. «فانه» امام مخير است «انشاء عفى و انشاء عاقب» ظاهرش هم اطلاق دارد در تمام حدود اين ذيل ذيل خوبى مى‏شود منتها حديث حديث مرسله است، خوب اين دو تا حديث كه اضافه به آن شش تا شد.
    و اما حديث چهارمش هم دلالت ندارد حديث دوم هم دلالت ندارد، حديث پنجم اين باب مى‏خوانم كه تمام بشود. حديث پنجم عين همان حديثى است كه مااز تحف العقول نقل كرديم اينجا از مناقب نقل شده، «و اما الرجل الذى اقر باللواط فانه اقر بذلك متبرعاً» آنجا متتوعاً اينجا متبرعاً «من نفسه و لم تقم عليه بينة و لا اخذه سلطان» نه حكومت گرفتدش نه بينه بوده متبرع بوده «و اذا كان للامام الذى من الله ان يعاقب فى الله فله ان يعفو فى الله اما سمعت الله يقول لسليمان هذا اتيئنا فمنن او امسك بغير احسان» اين سه تا روايت اضافه شد به آن شش تا ولى اين روايات غالبش همان روايات سابق است.
    جمع بندى: حالا از مجموع اينها با همه اشكالات كه اين ادله نه گانه ما داشت، آيا ضم ببعضها ببعض، به انضمام قول مشهور آيا از مجموع مى‏توانيم مادليلى كه اطمينان بخش باشد براى اين مسئله پيدا كنيم يا نه؟ بله مى‏توانيم، بعضش دلالتش خيلى خوب بود بعضى سندش خوب بود، همه اينها هم كه منجبر به عمل اصحاب است، (سؤال:...؟ جواب: خوب ديگر حالا آن حرف قديمى را بگذاريد كنار كه مى‏گوييد عمل اصحاب آنجايى معتبراست كه استناد كرده باشند ما استناد به عمل اصحاب را لازم نمى‏دانيم همين اندازه كه روايات در مرئى و مسمع آنها بوده فتوا هم بر طبقش دادند ما مى‏گوييم ظاهر اين است كه استناد به اين بوده، والا قدماى ما اصلاً استدلال به روايت نمى‏كردند كه استناد كنند. (سؤال:...؟ جواب: صد تا روايت باشد وقتى مجموع من حيث المجموع را ما مى‏بينيم در مرئى و مسمع شان بوده بر چه دلالت نداشته بعضش سند نداشته، از اين مى‏فهميم آنش كه سند نداشته منجبر به عمل اصحاب باشد. انصاف اين است در اين مسئله اين نه تا با همه اشكالات كه داشت مجموع من حيث المجموع براى فقيه اعتماد و اطمينان ايجاد مى‏كند كه اجمالاً امام اين حق را دارد. حالا شرائطش چه است خصوصياتش چه است انشاء الله شنبه مى‏رويم دنبال اين معنا.