• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •   خلاصه

  • خلاصة درس 33:
    ادامة تفسير آيه «غض» و روايات شأن نزول آيه موضوع اين جلسه مي باشد.
    الف) ادامهة آية شريفه«غض»
    1) آيا آية شريفه مطلق است؟
    2)تذکر يک نکته: تناسب حکم و موضوع در نوشته و تضييق مفاهيم دخالت دارد
    3)احتمالات در حد لزوم غص.
    احتمال اول: معناي عام مراد باشد
    احتمال دوم: مراد ما حرمت نظر به خصوص فرج است.
    احتمال سوم: مرادحرمت نظر شهواني است.
    ب) روايات وارده دربارة آية غص
    1)نگاهي به روايات
    2) روايت ابو عمرو الزبيري
    3) روايت سعد اسکاف
    4)جمع بين روايات
    5) سند روايت ابو عمر و زبيري
    ج) حالات سعد اسکاف
    1)ترجمة احوال: سعد اسکاف همان سعدبن طريق است.
    2)جمع بندي کلمات ائمه رجال
    3)تذکر کلمه اي در رجال نجاشي
    4)تذکري دربارةمعجم رجال الحديث
    «والسلام»
  •  متن

  • 17/8/1377يكشنبه

    درس شماره (33)

    كتاب النكاح/سال اول

    بسم الله الرحمن الرحيم

    خلاصه جلسات قبل و اين جلسه :

    در جلسات قبل معناى «غض» و «مِن» در آيه شريفه «غض» بيان گرديد.
    در اين
    جلسه به ادامه تفسير آيه «غض» پرداخته، مفاد آن را بنابر احتمالات مختلف بيان نموده و در ضمن رواياتى را كه در شأن نزول آيه شريفه پرداخته، نقل كرده و خواهيم گفت كه تنها روايت سعد اسكاف از جهت سندى قابل اعتماد است و نيز بحث رجالى مبسوطى در باره سعد بن طريف اسكاف ارائه خواهيم داد.

    الف ) ادامه آيه شريفه «غضّ»

    1 - آيا آيه شريفه مطلق است؟

    در جلسه قبل گفتيم كه «مِن» در آيه ممكن است به معناى تبعيض باشد، يا ممكن
    است معناى بيشترى از آن استفاده نشده، بود و نبود آن يكسان باشد.
    ما احتمال دوم را اظهر دانستيم.
    حال بنابر هر دو احتمال به بيان معناى آيه مى پردازيم و بررسى مى كنيم كه آيا آيه شريفه دليل مطلقى خواهد بود كه در هنگام شك بتوان بدان استناد كرد، يا خير؟ اگر «مِن» در آيه براى تبعيض باشد، «ابصار» به دو دسته امينه و خائنه تقسيم مى گردد.
    عين امينه وجوب غضّ ندارد ولى عين خائنه وجوب غضّ دارد.
    در اين صورت آيه بيان نمى كند كه چه عينى امينه است و چه عينى خائنه؟ بلكه بايد اين
    امر را از ادله ديگر هم چون روايات استفاده كرد.
    اين كلام مرحوم آقاى خوئى كه آيه را به معناى حرمتِ نگاه شهوانى دانسته اند، دليلى ندارد.
    زيرا ممكن است عين خائنه خصوص نظر به فروج باشد، يا احدهما (= نگاه شهوانى و نگاه به فرج) باشد يا احتمالات ديگرى كه آيه شريفه براى تعيين هيچ يك از آنها كفايت نمى كند، پس بنابر تبعيضيه بودن «مِن»، آيه شريفه از مطلقات مسأله نخواهد بود.
    ولى اگر وجود «مِن» را با عدم آن يكسان بدانيم، در اين صورت قطعاً مراد از آيه اطلاقِ حرمت، به طور كلى نيست كه به مؤمنين خطاب شده باشد كه چشمانتان را زير بيندازيد و غير از جلوى پاى خود هيچ چيزى را نبينيد نه از جمادات، نه از
    حيوانات، نه از انسان ها، بلكه به تناسب حكم و موضوع مراد از حرمت نكاه، نگاه به انسان هاست.

    2 - تذكر يك نكته

    تناسب حكم و موضوع در توسعه و تضييق مفاهيم دخالت دارد، مثلاً در آيه شريفه «والّذين لفروجهم حافظون» آيا مراد از حفظِ فرج همانند حفظ مال است كه مواظب باشيد صدمه مادى به اين عضو نخورد، و مثلاً آن را از سرما خوردن و زخم
    شدن و آسيب مادى محافظت كنيد، قطعاً مراد اين نيست، بلكه مراد حفظ فرج از صدمه معنوى و به گناه افتادن مى باشد، همين طور مراد از حفظ لسان نيز محافظت آن از لغويات و محرمات بوده به جنبه معنوى كار دارد نه به آسيبهاى مادى.
    ولى مراد از حفظ مال، محافظت مادى از مال مى باشد.
    در آيه شريفه غضّ هم مراد از آن به تناسب حكم و موضوع حرمت نگاه به خصوص انسان هاست نه معناى وسيع تر از آن.

    3 - احتمالات در حدّ لزوم غضّ

    حال در مورد انسان ها، مراد از لزوم غضّ چه مقدار مى باشد؟ در اينجا چند احتمال وجود دارد:

    احتمال اول:

    معناى عام مراد باشد، نگاه به بدن انسان ها جايز نيست، و هر مقدارى كه از سنتِ تخصيص استفاده شود ما از اين عموم رفع يد مى كنيم و در ساير موارد به عام تمسك مى كنيم، اين معنا از كلام محقق اردبيلى در آيات الاحكام استفاده مى شود.

    احتمال دوم:

    مراد، حرمت نظر به خصوص فرج است، به قرينه سياق آيه و
    اقتران با «و يحفظوا فروجهم» ، ابوالفتوح رازى در تفسير خود اين معنا را پذيرفته، و مرحوم آقاى طباطبائى هم در الميزان با اشاره گذرا همين تفسير را آورده اند.
    در توضيح اين احتمال مى گوييم كه از پاره اى روايات و برخى از اقوال عامه برمى آيد كه مراد از حفظ فرج در آيات قرآنى حفظ فرج از زنا مى باشد مگر در آيه غضّ كه با توجه به سياق آيات كه مربوط به نظر و ستر مى باشد مراد حفظ فرج از نگاه ديگرى و تستّر آن مى باشد، بنابر اين متناسب مى باشد كه مراد از غضّ هم حرمت نگاه به فروج باشد، به افراد دستور تستّر فروج داده شده تا ديگران آن را نبينند و به ديگران هم دستور نگاه نكردن داده شده است.

    احتمال سوم:

    مراد، حرمت نظر شهوانى است، كه در روايات ديگر از آنها به «سهم من سهام ابليس» ياد شده است.
    احتمال چهارم: كه به نظر ما مى رسد كه متعلّق حرمت نگاه همان امرى است كه در ذيل آيه در باره حرمت ابداء عنوان كرده است، در ذيل آيه مى خوانيم: «و لا يبدين زينتهن الاّ ما ظهر منها» ، ابداء زينت مخفيّه جائز نيست و نيز: «ولا يبدين زينتهن الا لبعولتهن أو . ».
    ابداء زينت براى غير محارم حرام است، مى توان متعلق حرمت غضّ را همان مواردى دانست كه ابداء زينت جائز نيست، يعنى ابداء زينت مخفيّه و براى غير محارم.

    ان قلت:

    اين معنا مفهوم «يغضّوا من ابصارهم» را روشن مى سازد ولى نه معناى «يغضضن من ابصارهنّ» را.

    قلت:

    شايد بتوان گفت كه از آيه حرمت نگاه به نحو مطلق استفاده مى شود، البته در مورد نگاه مردها، مواردى كه كشف آنها براى زنان جايز دانسته شده به منزله استثناء متصلى است كه اين اطلاق را تقييد مى كند.
    ولى در مورد زنها، نگاه آنها به طور مطلق به مردها جايز نيست، البته با توجه به سيره، نگاه به موى مردها و برخى از اعضاء ديگر را جايز مى دانيم، ولى ساير موارد داخل در اطلاق آيه خواهد بود.

    تحقيق در اين جهت را به بحثهاى آينده موكول مى كنيم.
    به هر حال بهتر است براى تبيين معناى آيه به رواياتى كه در شأن نزول اين آيه وارد شده است رجوع كنيم.

    ب ) روايات وارده در باره آيه غضّ

    1 - نگاهى به روايات

    در ذيل آيه شريفه دو روايت وارد شده است كه به حسب ظاهر يك نحو تنافى بين اين دو ديده مى شود.
    در يك روايت (روايت ابوعمرو زبيرى) متعلق غضّ را نگاه به فروج متماثل دانسته است، يعنى مرد به عورت مرد و زن به عورت زن نگاه
    نكند، كه البته نبايد از جهت خصوصيتى در آن باشد، بلكه چون در قديم رايج بود كه مردها بدون لنگ حمام مى رفته اند زنها هم همين طور، دستور لزوم غضّ از نگاه به عورت داده شده، و از آنجا كه مرسوم نبوده كه مردها و زنها با هم بدون لنگ حمام بروند، اين صورت را متعرض نشده است و تنها به صورت محل ابتلاء كه نظر به عورت مماثل بوده، اشاره كرده است.
    روايت ديگر روايت سعد اسكاف است كه از آن استفاده مى شود آيه مربوط به نگاه شهوانى به صورت و موى زنهايى است كه ستر مناسبى نداشته اند.

    2 - روايت ابوعمرو الزبيرى

    على بن ابراهيم عن أبيه عن بكر بن صالح عن القاسم بن بريد قال حدّثنا ابوعمرو الزبيرى عن أبى عبد الله عليه السلام قال قلت له: أيّها العالم أخبرنى أى الاعمال أفضل عند الله .
    (فأورد حديثاً طويلاً ذكر فيه فرض الايمان على الجوارح منه:) و فرضٌ على البصر أن لا ينظر الى ما حرّم الله عليه و أن يعرض عما نهى الله عنه ممّا لايحلّ له و هو عمله و هو من
    الايمان.
    فقال تبارك و تعالى: قل للمؤمنين يغضّوا من أبصارهم و يخفظوا فروجهم فنهاهم أن ينظروا الى عوراتهم و أن ينظر المرء الى فرج أخيه و يحفظ فرجه أن ينظر اليه، و قال و قل للمؤمنات يغضضن من أبصارهن و يحفظن فروجهن(1) من أن تنظر أحداهن الى فرج أختها و تحفظ فرجها من أن ينظر اليها و قال: كل شى ء فى القرآن من حفظ الفرج فهو من الزنا الاّ هذه الآية فانّها من النظر .

    3 - روايت سعد الاسكاف

    محمد بن يحيى عن أحمد بن محمد عن على بن الحكم عن سيف بن عميرة عن سعدالاسكاف عن أبى جعفر عليه السلام قال: استقبل شاب من الانصار امرأة بالمدينة و كان النساء يتقنعن خلف آذانهنّ، فنظر اليها و هى مقبلة، فلمّا جازت نظر اليها و دخل فى زقاق - قد سمّاه لبنى فلان - فجعل ينظر خلفها و أعترض وجهه عظم فى الحائط أو زجاجة فشق وجهه، فلمّا
    مضت المرأة نظر، فاذا الدماء تسيل على صدره و ثوبه فقال: والله لآتين رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ولاخبرنه.
    قال فاتاه فلمّا رآه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم قال له ما هذا؟ فأخبره فهبط جبرئيل عليه السلام بهذه الآية: قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم ذلك أزكى لهم أن الله خبير بما يصنعون(2) از اين روايت استفاده مى شود كه در زمانهاى سابق زنها خمار و چارقد را پشت
    گوش مى بستند در نتيجه صورت باز بوده و به تبع مقدارى از مو هم ديده مى شده است.
    از اين روايت برمى آيد كه در آيه شريفه متعلق غضّ، صورت و مقدارى از مو را شامل مى شود و مراد خصوص عورت نيست، و نگاه هم در مورد نزول قهراً نگاه شهوانى بوده است.

    4 - جمع بين اين دو روايت

    اين دو روايت را مى توان با هم جمع كرد كه آيه هر دو مورد را شامل مى شود، هم
    نگاه شهوانى به طور مطلق (هر چند به فروج نباشد)، هم نگاه به فروج (هر چند از روى شهوت نباشد).
    البته در هر روايت به تناسب، برخى از مصاديق آيه ذكر شده باشد.
    ممكن است آيه يك بار براى هر دو جهت نازل شده باشد و ممكن است دو بار نازل شده باشد، به هر حال اين جمع در روايت ممكن است، ولى بايد ببينيم كه آيا اين روايات ذاتاً صلاحيت استناد دارند تا ناچار شويم بين آنها جمع نموده زيرا اين كه تا امكان جمع وجود دارد، نبايد روايت را طرح كرد در صورتى است كه ذاتاً دو روايت صلاحيت داشته باشند.

    5 - سند روايت أبو عمرو زبيرى

    اين روايت هر چند در كافى وارد شده از جهت سند قابل اعتماد نيست، در سند روايت ابو عمرو زبيرى وارد شده كه تنها در اين روايت و چند روايت اندك ديگر، وارد شده و هيچ جا توثيق نشده و شايد اصلاً شيعه هم نباشد.

    ان قلت:

    در روايت از امام عليه السلام با تعبير «جعلت فداك» ياد كرده كه نشان تشيّع راوى است.

    قلت:

    اين تعبير دلالت بر تشيّع وى ندارد، چه اهل سنت هم (بجز موارد نادرى از
    آنها) به ائمه ما به عنوان عالم اهل بيت نگاه كرده و با احترام و تجليل از آنها ياد مى كنند و به علم و زهد و اخلاق آنها معترفند.
    (3) به هر حال وثاقت أبو عمرو زبيرى ثابت نيست، از سوى ديگر در سند روايت بكر بن صالح واقع شده كه نجاشى او را تضعيف كرده است.
    (4) در سند روايت سعد اسكاف هم به جز وى ساير افراد بدون اشكال ثقه هستند، ولى وثاقت سعد محل بحث مى باشد.

    ج ) حالات سعد اسكاف

    1 - ترجمه احوال

    سعد اسكاف همان سعد بن طريف است كه نجاشى در باره وى مى نويسد: سعد بن طريف الحنظلى مولاهم الاسكاف، كوفى يعرف و ينكر، روى عن الاصبغ بن نباته، و روى عن أبى جعفر و أبى عبدالله (عليهما السلام) و كان قاضياً.
    (5)
    ابن غضائرى در باره او گفته است: ضعيف.
    (6) در رجال كشى آمده است: قال حمدوية: سعد الاسكاف و سعد الحقاف و سعد بن طريف، واحد.
    قال نصر: و قد أدرك على بن الحسين.
    قال حمدويه: و كان ناووسيا وقد (وقف خ.
    ل) على أبى عبدالله عليه السلام(7) نسخه صحيح بنابر اظهر در اينجا نسخه «وقف» مى باشد، و عبارت وقف على أبى عبدالله عليه السلام تفسير ناووسيه مى باشد.
    ناووسيه هم از فِرق واقفه
    مى باشند ولى نه واقفه معروف كه «الواقفه على الكاظم عليه السلام» مى باشند، بلكه ناووسيه «الواقفه على الصادق عليه السلام» مى باشند و معتقدند كه امام آخر امام صادق عليه السلام بوده و آن حضرت فوت نكرده و از نظر غايب است.
    (8) از سوى ديگر شيخ طوسى در باره وى مى گويد: صحيح الحديث(9)

    2 - جمع بندى كلمات ائمه رجال

    از ملاحظه مجموع كلمات ائمه رجال چنين مى توان گفت كه ابن غضائرى(10)
    مسلك متن شناسى داشته گاه روايات افراد را ملاحظه مى كرد و آنها را به عقيده خود غلو آميز مى دانسته و از اين رو راوى را تضعيف مى كرده، در اينجا هم شايد در روايات سعد اسكاف رواياتى مربوط به مذهب ناووسى ديده از اين رو او را تضعيف كرده، نجاشى هم برخى از روايات او را صحيح و برخى را نادرست دانسته و از او به «يعرف و ينكر» ياد كرده، شيخ طوسى هم در روايات وى كه مربوط به احكام و امورى كه بدان ها استناد مى شود، نقطه ضعفى نديده و او را معتبر و معتمد و صحيح الحديث دانسته است، بنابر اين از مجموع كلمات ائمه رجال برمى آيد كه
    روايات فقهى سعد اسكاف معتمد است، حال آيا واقعاً ناووسى بوده يا خير؟ معلوم نيست.
    البته ممكن است: صحيح الحديث را به قرينه ساير نقل ها به معناى صحيح التحديث بگيريم، يعنى سعد اسكاف خودش در نقل - نه در منقول - مورد اعتماد است و بنابر اين منافاتى ندارد كه پاره اى از منقولات وى از اعتبار لازم برخوردار نباشد و به تعبير نجاشى: يعرف و ينكر، اين معنا البته خلاف ظاهر است، ظاهر صحيح الحديث، صحيح الخبر است نه صحيح الاخبار، ولى براى جمع بين كلمات قوم مى توان صحيح الحديث را چنين معنا كرد.

    معناى ديگرى هم در اينجا براى عبارت نجاشى مى شود كه البته بعيد است و آن اين است كه مراد از يعرف و ينكر: يعرف من جهة حديثه و ينكر من جهة مذهبه باشد، همانند بنو فضال كه در باره آنها وارد شده: خذوا ما رووا و ذروا ما رأوا(11) به هر حال به نظر مى رسد كه ما بايد روايات سعد اسكاف را بپذيريم.
    تذكر دو نكته رجالى كه مربوط به بحث فقهى نيست، مفيد است:

    3 - تذكر نكته اى در رجال نجاشى:

    در رجال نجاشى در باره وى گفته شده: كان قاضياً، سعد اسكاف در كتب عامه هم مترجم است وى را نيز تضعيف كرده اند ولى هيچ كس به منصب قضايى وى اشاره نكرده با اين كه ترجمه مفصل حالات وى را آورده اند و در روايات هم شاهدى بر قاضى بودن وى نيافتيم.
    از اين رو ما احتمال مى دهيم كه كلمه قاضياً مصحف قاصّاً باشد.
    در ترجمه وى در رجال كشى مى خوانيم: .
    عن سعد الاسكاف قال قلت لابى جعفر عليه السلام أنى أجلس
    فاقص و اذكر حقكم و فضلكم قال وددت أنّ على كل ثلاثين ذراعاً قاصاً مثلك(12) كلمه قاصاً و قاضياً بسيار شبيه به هم نگاشته مى شده، بخصوص با توجه به عدم پاى بندى به نگارش نقطه ها و محو شدن آنها در نسخه، و احتمال تصحيف اين دو به هم بسيار طبيعى است.
    پس بعيد نيست «قاضياً» در رجال نجاشى مصحّف قاصّاً باشد.

    4 - تذكرى در باره معجم رجال الحديث

    مرحوم آقاى خوئى مى فرمايند: بعيد نيست سعد بن طريف تا زمان حضرت رضا مانده باشد و فوت امام كاظم عليه السلام را درك كرده باشد.
    ولى اين مطلب بعيد است، چه سعد بن طريف به اتفاق شيعه و اهل سنت(13) از اصبغ بن نباته روايت مى كند و روايت وى از اصبغ در اسناد بسيارى وارد شده است، اصبغ بن نباته از حضرت امير بسيار روايت مى كند، و به نوشته اهل سنت از عمر هم روايت مى كند(14)، مرگ عمر در سال 23 هجرى بوده است و اگر اصبغ پس از وى شصت سال هم زنده باشد وفات وى از سال 83 عقب تر نخواهد بود، و زنده
    ماندن سعد اسكاف بعد از اصبغ كه بيش از حوالى سال 83 زنده نبوده تا سال وفات امام كاظم عليه السلام در سال 183 بسيار بعيد است، زيرا بايد راوى صدسال پس از مرگ شيخ خود زنده باشد كه اين امر مستبعد است.
    به تقريب ديگر سعد بن طريف از اصحاب امام سجاد عليه السلام (م محرم 94 يا 95) است، و بايد قريب نود سال پس از وفات حضرت سجاد زنده باشد كه اين مقدار عمر جزء نوادر است كه اگر واقعيت داشت، ائمه رجال بدان متعرض مى شده اند.
    بنابر اين باقى ماندن سعد بن طريف تا زمان امام رضا عليه السلام بسيار بعيد است.
    « والسلام »

    1) - لعلّ «من» مصحّف «فنهى»
    2) - كافى 5: 521/ 5، وسائل 20: 192/ 25398، ب 104 از ابواب مقدمات النكاح، ح 4، جامع الاحاديث 20: 276/ 892، ب اول از ابواب جملة من احكام الرجال و النساء والاجانب، ح 1.
    3) - شعر جامى در مدح امام رضا عليه السلام معروف است، جاحظ نيز در رساله در مفاخره بنى هاشم، مى گويد كه شما چه كسى در دنيا مثل حسن عسگرى سراغ داريد كه تمام آباء و اجداد آنها ممتازترين افراد عالم باشند، امام عسگرى عليه السلام در هنگام مرگ جاحظ بيست و يك ساله بوده اند، با اين حال چنين در مقابل حضرت تخضع مى كنند، حتى مرحوم شيخ جواد مغنيه از بعضى فلاسفه مادى مصر نقل مى كرد كه قائل بود ائمه اهل بيت علومى دارند ما فوق علوم بشرى.
    4) - رجال نجاشى: 109/ 276.
    5) - رجال نجاشى: 178/ 468.
    6) - خلاصه علامه حلى: 353/ 1390 و نيز رجال ابن داود: 456/ 200.
    7) - رجال كشى: 215/ ذيل 384.
    8) - در فِرق شيعه نوبختى: 66 و 67 مى خوانيم: فلمّا توفى أبو عبدالله جعفر بن محمد عليه السلام افترقت شيعته ... ففرقة منها قالت أنّ جعفر بن محمد حى لم يمت و لايموت حتى يظهر و يلى امر الناس و أنه هو المهدى ... و هذه الفرقة تسمى الناووسيه
    9) - رجال طوسى باب اصحاب على بن الحسين عليه السلام، باب السين، رقم 17.
    10) - البته كتاب موجود از ابن غضائرى معروف (احمد بن الحسين) مى باشد - كما هو الاظهر - يا از كس ديگر، به هر حال مؤلف شخص دقيق النظرى است كه مسلك متن شناسى هم داشته است. استاد - مد ظلّه -
    11) - غيبة الطوسى، بعد ذكر التوقيعات
    12) - رجال كشى: 215/ 384.
    13) - تهذيب الكمال 10: 272
    14) - تهذيب الكمال 3: 308/ 537

  •   پرسش و پاسخ
  • -هاي درس شماره 33



    1-معناي آيه شريفه «قل للمؤمنين يغضوا من أبصارهم» در صورت تبعيضيه بودن يا نبودن «من» چيست، و استاد دام ظله كدام معنا را اختيار نموده اند؟


    ايشان مي فرمايد كه چه «من» براي تبعيض باشد يا نباشد، آيه از ادله عامه تحريم نظر نمي باشد زيرا اگر براي تبعيض باشد، معناي آيه شريفه اين مي شود كه از عين و بصر خائنه بايد چشم پوشيد چون «من» بر سر «بصر» آمده كه اسم براي «ديده» است و چون «ديده» و «عين» دو نوع است، عين خائنه و غير خائنه، لذا آيه شريفه مردم را از چشم خيانتكار باز داشته و فرموده كه چشم خود را پايين اندازيد و نگاه نكنيد، اما اينكه كدام عين و نگاه خائنه است، از آيه استفاده اي نمي شود، و بايد به روايات مراجعه كرد. و اگر «من» به معناي تبعيض نباشد كه نظر مختار نيز همين است، مانند و اغضض من صوتك مي باشد و اهل لغت هر دو را به يك معنا گرفته اند، و معنا اين مي شود كه نگاه را كوتاه و گذرا و مبهم و غير دقيق نماييد و خيره نگاه نكنيد، و بنابر اين معنا نيز نهايت اين است كه به وسيله تناسب حكم و موضوع فقط مي توانيم بگوييم كه نظر منهي در آيه شريفه مربوط به نگاه به انسان هاست، اما آيه به اين نظر ندارد كه از چه قسمت هايي و در چگونه نظري و نظر چه كسي به چه كسي بايد نگاه را كوتاه داشت.


    2-به دلائل حرمت نظر زن به مرد اشاره كرده، بگوييد كه نظر استاد دام ظله در آنها و در حكم مسئله چيست؟


    ادله حرمت نظر زن به مرد:


    3-آيه غض



    4-آيه شريفه «فاسئلوهن من وراء حجاب (احزاب 53)



    5-روايت ابن مكتوم.


    اما از آيه غض استفاده نمي شود كه چگونه نظري و نظر چه كسي به چه كسي حرام است، و دو دليل ديگر نيز مخصوص به زنان پيامبر است و نمي توان از آنها الغاء خصوصيت كرد. با اين همه، در ميان فقهاء كسي نيست كه نگاه زن به مرد را به استثناي آنچه با سيره خارج شده، تجويز كرده باشد، لذا فتوا دادن به جواز مشكل است، و احتياط واجب در نگاه نكردن است. (اقتباس از درس 43). ?? ?? ?? ?? 1


  •   خودآزمایی
  • 1 - معناي آيه غض در وجه تبعيضيد بودن«من» را بيان نماييد.
    2 - برداشت از آيه غض در صورت عدم تبعيضيد بود«من» چگونه است؟
    3 - کلام استاد در تأثير تناسبات حکم و موضوع در احکام را ذکر فرمائيد.
    4 - احتمالات مختلف در حد لزوم غض را بيان نمائيد.
    5 - دلالت روايات وارده در آيه غض را ذکر فرماييد.
    6 - کلام استاد در طريقه جمع روايات را ذکر فرماييد.
    7 - نظر استاد دربارة سند روايت ابو عمور را ذکر نماييد.
    8 - کلام اهل رجال در مورد مذهب و وثاقت سعد اسکاف را ذکر نماييد.
    9 - نظر استاد در مورد سعد اسکاف را ذکر فرماييد.
    10 - بيان استاد در معاني«يعرف و ينکر» رد کلام نجاشي را ذکر فرمائيد.
    11 - ايراد استاد بر آقاي خويي در زمان وفات سعد را ذکر فرماييد. ((والسلام))