• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين‏
    و صلى الله على محمد و اهل بيته الطاهرين لا سيما بقية الله المنتظر عجل الله تعالى له الفرج و لا حول و لا قوة الا باللَّه العلى العظيم
    وسيع بودن معناى فجور نسبت به زنا وبررسى روايات
    بحث در حد زنا بود و رفتيم سراغ موضوع زنا، بعد از آنكه تعريف زنا مطرح شد،عرض كرديم در اينجا ،نكاتى باقى مانده،است يكى از نكته‏ها ،اين بود كه آيا«ادخال فى القبل و الادبار» يكى است ، هر دو مشمول حد زنا هست، يا مشمول حد زنانيست،در اينجا دو قول بود و بحثهايى كه گذشت، براى تكميل اين بحث بايد يك نگاهى به روايات بياندازيم،در روايات باب، يك روايات فقط عنوان زنا نيست،غالبش زنا هست،ولى چند عنوان ديگر هم هست،كه در كلمات مرحوم آيه الله خويى ،در همين «تكملة المنهاج»،مبانى تكملة، و ايشان هم تا اندازه‏اى تبعيت ازصاحب جواهر در اين مسأله كرده‏است ،يك عناوين ديگرى غير از زنا هست،كه آن عنوان اين شمولش از زنا شايد بيشتر باشد،آن عنوانى كه به او اشاره كردند اين آقايان، عبارت است از،عنوان «فجور»، «فجر بامرئه» فجر عنوان فجور بگوييم از عنوان زنا وسيعتر است،«فجر بامرئه»عموميت دارد شامل ميشود،عنوان فجوررا،عنوان «اصابة الفاحشة»، اصاب فاحشة، رجل اصاب فاحشة ،هر دو را مى‏گيرد اين حد زنا دارد ،اصاب فاحشة حد دارد،و اصاب فاحشة ديگر آن انصراف و اشكالاتى كه مى‏كرديم در باب كلمه زنا كه ظهور دارد از قبل اينها، نه آنها ظهور و انصراف ،كه در اصاب فاحشة نيست،كلمه «المجامعه جامع المجامعه يا جامع بگوييم اين اعم است،«فى القبل و الدبر» هر دو را شامل مى‏شود،كلمه «المواقعة» مخصوصا تعبير دارد «وقع على امرئه»،در روايات «وقع على امرئه» ، وقع چرا؟ عرض مى‏كنيم،من القبل بوده باشد يا غير آن ،كلمه اتيان، اتى امرئه ،اتى اين چند تاست كه ايشان به او اشاره فرمودند،بعضى به آن اشاره كردند،يك عناوينى هم غير از اينها ما پيدا كرديم،در روايات،كلمه «وطى، رجل وطى امرئة»، ، وطى حتما معنى «فى القبل»دارد، اگر «فى غير القبل» باشد كلمه وطى نمى‏گويند، آيا انصراف دارد وطى آن وطى نيست،درست اين هم يك،عنوان ادخال است «ادخل فيها» اين ادخال حتما بگوييم «من القبل»است؟ «من غيره» ادخال نيست،عنوان ايلاج، «اولج» يك معناى خيلى وسيعى دارد، ادخال يك معناى وسيعى دارد،وطى معنى وسيعى دارد،ديگر كلمه «احداث» امرئة احدثت،«رجل احدث»،احدث فقط كنايه از «ادخال فى القبل‏است» ،و غيرش احدث نيست،،،اما حالا مى‏خواهيم سراغ عناوين ديگرى كه در روايات هست كه بعضى از آنها را اشاره فرمودند و بعضى ديگر را اشاره نفرمودند
    معناى زنا درعرف
    و اين عناوين زياد است،عناوينى است از قبيل مواقعه، اتيان،فجور اصابه فاحشه،مجامعت و ادخال ايلاج،وطى، ما اول بايد برويم سراغ حكم و روايات دال بر حكم ،بعد موضوع را از شكم او در بياوريم،ما الان نه اينكه روايات را نخوانده بوديم چونكه بر محور كلمه زنا داشتيم بحث مى‏كرديم،كه زنا در لغت چيست، زنا در عرف چيست ؟،چرا اول نرفتيم سراغ عرف،رفتيم سراغ روايات،اين را من عرض مى‏كنم،بعنوان يك روشى در كار،هميشه آن موضوعاتى كه بحث مى‏كنيد،اول بايد ببينيد ادله حكم چيست ؟آيه است، روايت است، آن ادله را ببينيد، ببينيد ادله روى چه عنوانى تكيه كرده‏است ،ادله مى‏گويد«من زنى يجلد»،يا مى‏گويد «من وطى» ،يا مى‏گويد«من ادخل ،يا مى‏گويد« من اولج»،«من وقع على امرئه» «،من جامع امرئه»،چه مى‏گويد؟ اينكه ما مى‏گوييم اولين كارى كه بايد بكنيم نظر روى ادله حكم بياندازيم ،بعد برويم سراغ موضوع،براى اين‏است كه اين موضوعات شرعيه در لسان دليل حكم‏است ،تا لسان دليل حكم را، نبينيم نمى‏دانيم اصلا اين روى چه عنوانى بار شده‏است ،ما خيال مى‏كنيم حد فقط روى عنوان زنا هست،بعد نگاه مى‏كنيم مى‏بينيم الى ما شاء الله عناوين ديگرى هم در روايات هست،كه حكم حد روى آنها بار شده‏است ، و آن عناوين منحصر به زنا نيست،زنا اگر در عرف و لغت مخصوص بوده باشد،به «اتيان فى القبل»، سبب نمى‏شود كه ما حكم حد را منحصر بكنيم به «اتيان فى القبل»،براى اينكه عناوين ديگرى هست،كه دامنه آن وسيعتر و گسترده‏تر است،حالا ما برويم سراغ اين رواياتى كه اين عناوين درآن هست ،فقط من يك عنوانش را در روايات پيدا نكردم،شما يك گردشى بكنيد شايد پيدا بكنيد
    و اما فجور در باب دو از ابواب حد الزنا،حديث نه باب دو از ابواب حد الزنا،حديث اين است آن قسمتى‏ازحديث كه مربوط به ما است را مى‏خوانم،جلد هيجدهم وسائل الشيعه حديث، حديث معتبرى هم هست، محمد بن مسلم از امام باقر عليه السلام نقل مى‏كند،تا به اينجا مى‏گويد« فان فجر بامرئة حره و له امرئه حره فان عليه الرجم»،«فان فجر بامرئة حرة و له امرئة حرة» اگر كسى به زن آزادى فجور كند،در حالى كه خودش هم داراى همسر هست،يعنى زناى محصنه‏كرده است «فان عليه الرجم»،در اينجا ملاحظه مى‏كنيد،كه «ان فجر بامرئة» دارد،آيا فجر فقط مخصوص به قبل است،و اگر به غيرش باشد«فجر بامرئة» صدق‏نمى كند، و اما عنوان «اصابة فاحشه» اين در حديثى آمده است باب هفت،حديث پنج از ابواب حد زنا،حديث، حديث معتبرى هست از«ابو بصير عن ابى عبدالله عليه السلام،قال فى العبد يتزوج الحرة عبدى تزويج حره‏اى كرده،ثم يعتد فيثيب فاحشة فقال لا رجم عليه حتى يواقع الحرة»،فرمود رجمش نمى‏كنند، تا عروسى با آن حره كرده باشد،اگر عقد كرده باشد،با حره‏اى اما عروسى نكرده باشد،محصن نمى شود،بعدا مى‏آييم يكى از شرائط محصن،اين است كه علاوه بر عقد دخول هم واقع شده باشد،تنها عقد داشتن زن معقوده داشتن كسانى كه زن معقوده دارند عقد كردند عروسى نكردند،اگر زنا كنند زناى محصنه نيست،چرا؟ بعلت اينكه شرط احصان دخول است،حالا اينجا مى‏فرمايد،اگر«يثيب فاحشة» ،در
    صورتى كه دخولى واقع نشده باشد ،رجم نيست،يعنى حد، اينجا تعبير به«يثيب بفاحشة»مى‏كند، آيا كلمه يثيب فاحشه ،يك معناى وسيعى ندارد،و اما عنوان مواقعه ،در باب هشت حديث دو البته غير از اين احاديث، احاديثى ديگر هم هست،من از هر كدام يك نمونه مى‏گويم،حديث دو باب هشت ابواب حد الزنا،در وسائل،روايت اين است،«عن حماد با سند معتبر،عن الحلبى عن ابى عبد الله عليه السلام ،فى رجل زوج امته رجلا،يك كسى كنيزش را تزويج كرد به ديگرى،«ثم وقع عليها» زمانى كه زوجه ديگرى هست،گفت‏كه كنيز مال خودم‏است،خودم هم چرا استفاده ازآن نكنم،حالا تزويج به ديگرى هم شده باشد،«وقع عليها قال يضرب الحد»،فرمود در اينجا،حد درباره او جارى مى‏كنند،حالا اينجا كه دارد«وقع عليها» ،آيا «وقع عليها» مفهومش اين است كه حتما« فى القبل» بوده باشد،صدق نمى‏كند آن«وقع عليها» نيست،يك مفهوم وسيعى ندارد،اين هم راجع به اين‏مورد
    وسيع بودن معناى اتيان نسبت به ساير تعابير
    و اما عنوان اتيان، «اتى امرئة» اتى خيلى وسيع‏است اين را در حديث شش باب هشت،«محمد بن مسلم عن ابى جعفر عليه السلام فى الذى ياتى وليده امرئته بغير اذنها»، وليده كنيزى است كه فرزندى ازآن متولد شده،حالا كار به وليده بودنش نداريم ،اين كنيز مال زنش‏است ،نه مال خودش، شوهر آمد با كنيز زنش، نزديكى كرد،مى‏فرمايد حد دارد،خصوصيت ندارد كنيز خودش كه نيست،كنيز زنش هست،كنيز زوجه‏اش است،«ياتى وليده امرئته بغير اذنها»،اگر با اذن او باشد، تحليل ميشود،تحليل موجب حليت ميشود،اگر بدون اذن او بوده باشد حرام‏است ،حرام كه شد، مشمول حد زناست،كلمه ياتى دارد،«عليه ما على الزانى يجلد مائه جلدة» يعنى همان چيزى كه زانى دارد،اين هم دارد، صد تا تازيانه به او مى‏زنيم،كلمه «ياتى» در اينجا داشتيم،اين تمام عناوينى بود كه آقايان در كتابهايشان اشاره كرده‏اند،من كلمه جامع را در اين روايات نديدم،نمى‏گويم نيست،آن مجامعه هم ببينيم در روايات پيدا مى‏شوديا خير؟،روايات حد،نه روايات مهر،نه روايات غسل،«عن محمد بن مسلم قال اذا جامع الرجل وليده امرئته فعليه ما على الزانى» ،اين هم جامع ،و اما آن عناوين ديگر ،كه به عقيده من «ادخال، و ايلاج» از همه اينها بهتر است،كلمه «ادخال» يك معناى وسيعى دارد،ايلاج هم همان معناى ادخال‏است ،معناى وسيعى دارد،روايتى هست كه در باب پنجاه و چهار از «ابواب المهور»جلد پانزدهم وسائل، حديث پنج،
    بررسى احاديث موجود دراين باب
    حديث نه را من مى‏خوانم،حديث هم سند ش معتبراست «عنه عن على ابن اسباط عن ادب بن رضى عن محمد بن مسلم عن ابى عبدالله عليه السلام ،قال سئلته عن الرجل و المرائه متى يجب عليهما الغسل»، سوال از غسل هست،«قال اذا ادخله وجب الغسل و المهر و الرجم» اين معلوم ميشود، دخول كه حاصل شد،هر سه هست،و يك مسأله جالبى اينجا هست اين را دقت كنيد،ما مى‏دانيم غسل فرقى دراو نيست، بين«قبل و دبر»،مهر مسلم است،مهر تعلق مى‏گيرد خواه«من القبل» باشد خواه «من الدبر» باشد،تمام المهر اينكه مى‏گويند نصف المهر در صورتى است كه دخولى نشده باشد،و دخول هم در آنجا «من القبل و الدبر» هر دو مهر كامل مى‏آورد،پس غسل در هر دو ،مهر در هر دو،رجم در هر دوهست ،اين دو چيز است، كه در اينجا، به ما فايده مى‏دهد يكى كلمه «ادخل» است،يك معنى وسيعى دارد،يكى در سياق آن دو قرار گرفتند،كه غسل و مهر و رجم هر سه در كنار هم قرار گرفتند اين شاهدى مى‏شود بر اينكه اين هم عموميت دارد،همانگونه كه آنها عموميت دارد، يك قرينه مى‏تواند باشد،روايت «ادخله» دارد، ممكن است اشاره به ادخال آلت بوده باشد،«ادخل ذكره» بوده باشد.
    و اما حديث پنج«عن داود بن سرحان»، حديث هم سندش خوب است فقط سهل بن زياد درآن هست كه يك مقدارى محل بحث است،«عن داود بن سرحان عن ابى عبدالله عليه السلام قال اذا اولجه ايلاج ،اولجه فقط وجب الغسل و الجلد و الرجم و وجب المهر»،چهارتا ،غسل واجب ميشود،«و الجلد و الرجم» آن در محصن آن در غير محصن «و وجب المهر» ،همه اينها را هم رديف هم قرار داده‏است ،و اين نشان مى‏دهد كه مسأله يك مسأله ى عامى هست،و اما كلمه وطى ،وطى هم يك معنى وسيعى دارد،يك روايتى داريم باز در ابواب حد الزنا،برگشتيم به جلد هفدهم، حديث سه،«عن زكريا بن آدم»،حديث سه باب هشت،ابواب حد الزنا،جلد هيجدهم،«عن زكريا بن آدم،قال سئلت الرضا عليه السلام،عن رجل وطى جارية امرئته، شبيه همان،وطى جارية امرئته،يعنى كنيز زنش را وطى كند،بدون اينكه هبه به او كرده باشد،«و لم تهبها له» ،هبه نكرده است اين را ،تحليل نكرده،«قال هو زان»،«عليه الرجم»كلمه زان دارد،معلوم مى‏شود كل وطى، زنا،كل زنا وطى،از اين مى‏فهميم،كه اين معنى كه حكم برايش مترتب است،يك معنى عامى است كه همه را شامل مى‏شود،عنوان ديگرى را هم بخوانم،«احدث»، احدث كنايه است مثل اينكه در فارسى مى‏گوييم كارى با او كرد،كارى انجام داد، «احدث» معنيش اين است،حديثى داريم‏حديث يازده، باب هفت،از ابواب حد الزنا،روايت ابو بصير هست،«عن ابى عبدالله عليه السلام»،اينجا كه محل بحث است مى‏خوانم،قلت «ارايت ان لم يدخل بهن»، يعنى زنى هست،ازدواج كرده، اما عروسى نكرده‏است، احدثن، اين زن عقد بسته‏ولى عروسى نكرده‏است «احدثن» ،زنايى كرد،«ما عليهن من حد،قال بل، كه تفسير مى‏كند صاحب وسائل ،يعنى «بلى عليه الجلد،لا رجم» تازيانه دارد رجم ندارد،زنى است كه عروسى نكرده‏است هنوز شاهد ما كلمه «احدثن» هست اين زن احداث كرد، حالا آيا«من القبل، من الدبر«،احدثن صدق نمى‏كند،يك جمع بندى از كل اين بحث بكنم در اينجا، در يك جمع بندى ما به اينجا مى‏رسيم،كه عناوينى كه در روايات باب ما هست،تنها عنوان زنا نيست،پنج شش تا، يا هفت هشت تا، عنوان ديگر هم هست، كه اين عناوين وسيعتر و گسترده‏تر است،و اينها هم كه حقيقت شرعيه ندارد معنى عرفيش را بايد بگوييم، معنى عرفى«فجور»،معنى عرفى «وطى »،معنى عرفى «ادخال»،معنى عرفى «ايلاج»،اينها را بايد جمع كنيم،در لسان ادلة معنى عرفى انصاف اين است ادعاى انصراف در همه اينها مشكل است، و گر نه همه اينها«ينصرف الى القبل»، كه عرض كردم ،زنا با «وطى فى الدبر» زنا
    معمولا نمى‏گويند لااقل انصرافش قوى است،اما «ادخال ايلاج ،وطى مواقعه، مجامعه» همه اينها را بخواهيم بگوييم منصرف است به «قبل» بخصوص اينكه در كنار مهر افتاده‏است مخصوص اينكه در كنار غسل افتاده‏است،و آنها مسلم اعم‏است،ما نمى‏توانيم ادعاى انصراف در همه اينها بكنيم،بنابراين غير از مسأله القاء خصوصيت كه عرض كرديم ،كه آن به قوت خود باقى است،القاء به فرض كه اينها ظاهر در «قبل» باشد،عرف القاء خصوصيت مى‏كند مى‏گويد اين را كه نمى‏شود رهاكرد حد جارى نكرد،بگوييم رجمش كنيم،ثابت نيست رجم،صدق لواط مشكل است،بگوييم تعزيرش كنيم «ما دون الحد» ،اين عملى است بدتر از زنا،ما نمى‏توانيم بگوييم يك چيز كمتر،و لذا عرف القاء خصوصيت مى‏كند،مى‏گويد حداقل بايد حد جلد را در باره چنين كسى جارى كرد،سوال... كلمه لامستم ربطى به اينجا ندارد،آن حد در آنجا نيست،ما روايت و آيه‏اى را مى‏خواهيم كه كلمه حد داشته باشد،جلد داشته باشد،رجم داشته باشد،سراغ احكام ديگر نرويم،، اگر استعمال در يك مصداق بشود،دليل بر اين نيست كه اطلاق ندارد،داستان مريم قضية فى واقعة، بحث من در مطلقات است، روايات مطلقه است،شما آيه‏اى بياوريد كه مطلق باشد،همان آيه«لامستم النساء» كه مثال زديد،مسلم غسل دارد،«لامستم» اعم است،از «قبل و دبر» چون درباره غسل است ديگر،آنجا بايد غسل بكند اگرنشد تيمم بكند،«لا فرق بينهما»،قطعا اين بالاتر از آن است كمتر از آن كه نيست ،هيچ كس نمى‏تواند بگويد با زن زانيه «من الادبار» كمتر از «من القبل» هيچ احتمالش نيست
    و لعل علماء هم كه مشهورشان فرق نگذاشته‏اند بينهما، شايد به آنهاهم يك روايت خاصى نرسيده‏باشد ،همين روايات بوده‏باشد،با اين روايات برخورد كردند، ديدند انصاف اين است كه اينها عموميت دارد،اگربعضى از آنها هم عموميت نداشته باشد القاء خصوصيت دارد،و تازه عناوينى هست كه اينها عام است، غسل هم دارد،مهر هم دارد، حد هم دارد،فرقى بينهما در اين مسأله نيست،بسيار خوب
    و اما ثانى«بماذا يتحقق الدخول»،دخول بماذا يتحقق،مشهور و معروف اين است كه،«غيبوبة الحشفه نص عليه فى الشرايع،و غيره»،صاحب شرايع تصريح مى‏كند،مى‏گويد«يتحقق الدخول ،بغيبوبة الحشفه»،و صاحب جواهر مى‏گويد «لم اجد فيه خلافا»،مخالفى نديديم،بعضى‏ها كه اسم اين مسأله را ذكر نكردند بعضى‏ها هم كه گفتند، همه گفتند «غيبوبة الحشفه»،رياض هم دارد«لا اجد فيه خلاف»ا،صاحب جواهر هم مى‏گويد«لا اجد فيه خلافا»،هر كسى هم متعرض اين مسأله شده،همين حد دخول را گفتند«يتحقق بغيبوبة الحشفه»،حالا دليل اين مسأله چيست ؟دليل رواياتى است كه ما در ابواب ديگر داريم،در ابواب غسل و مهر و عده داريم،در اين باب خودمان نداريم اين روايت،در مسأله زنا، ما نيافتيم روايتى كه مسأله غيبوبة حشفة را عنوان كند،ولى در مسائل مهر يافتيم،در مسائل غسل در مسائل عده نگه داشتن ديده‏ايم،و ما يقين داريم اگر آنجا غسل واجب بشود، اين بخاطر اين است كه دخول حاصل شده‏است ،در ما نحن فيه هم حكم همان ،مى‏شود غسل واجب بشود،مهر واجب بشود،عده واجب بشود، اما در عين حال حد زنا جارى نشود،اين نيست،اين رواياتش را اگر بخواهيم بهترين جا چند جا رواياتش در وسائل،ولى بهترين جا همان باب پنجاه و چهار از ابواب مهور،در آنجا دارد«اذا التقى الختانان»،تعبير به «التقاء ختانين» دارد،اين تعبير به «التقاء ختانين»،ملازم است با مسأله غيبوبت،و جداى از آن نيست، بعضى از احاديثش رابخوانم ، حديث سه باب پنجاه و چهار،«قال روايت صحيحه است عن الحلبى عن ابى عبدالله عليه السلام،فى رجل دخل بامرئه،قال اذا التقى الختانان،وجب المهر و العده»،معيار «التقاء ختانين» است،«التقاء ختانين، يلازم قطعا با مسأله غيبوبة حشفه»،و جالب اين است،در يك روايتش تصريح به غيبوبة هم شده‏است ، اين يك روايت را دقت كنيد،روايت دو باب شش از ابواب جنابة جلد اول وسائل الشيعه است، «ابن بزى عن الرضا عليه السلام» نقل مى‏كند «اذا التقى الختانان،فقد وجب الغسل،فقلت التقاء الختانين، هو غيبوبة الحشفه، فقال نعم»،التقاء ختانين كه شما مى‏فرماييد،آيا غيبوبة حشفه هست فقال نعم، اين تنها حديثى است كه كلمه غيبوبة درآن هست،احاديث متعددى التقاء الختانين دارد،آنها هم بالملازمه دلالت دارد،اين بالصراحه دلالت دارد،پس اينكه مسأله قطعى است كه اگر غيبوبت حاصل بشود،زنا حاصل شده‏است ،و حد جارى مى‏شود،مدرك مسأله را علاوه بر اينكه مسأله «كالاجماع» است اين روايات متعددى است كه خوانديم،حالا كسى كه فاقد الحشفه هست،چه مى‏شود حكم آن ،بحث ان شاءالله فردا
    پرسش
    1 - علت وسيع بودن معناى فجورنسبت به زنا چيست ؟
    2 - چرا در بحث زنا قبل از موضوع بايد سراغ ادله حكم برويم؟
    3 - چراادعاى انصرافدرايلاج وارخال مشگل است ؟
    4 - به چه چيزهايى دخول تحقق پيدامى‏كند توضيح دهيد ؟