شنبه 15 ارديبهشت 1403 - 23 شوال 1445 - 4 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب حدود و تعزيرات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 8
متن
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين
و صلى الله على محمد و اهل بيته الطاهرين لا سيما بقية الله المنتظر عجل الله تعالى له الفرج و لا حول و لا قوة الا باللَّه العلى العظيم
وسيع بودن معناى فجور نسبت به زنا وبررسى روايات
بحث در حد زنا بود و رفتيم سراغ موضوع زنا، بعد از آنكه تعريف زنا مطرح شد،عرض كرديم در اينجا ،نكاتى باقى مانده،است يكى از نكتهها ،اين بود كه آيا«ادخال فى القبل و الادبار» يكى است ، هر دو مشمول حد زنا هست، يا مشمول حد زنانيست،در اينجا دو قول بود و بحثهايى كه گذشت، براى تكميل اين بحث بايد يك نگاهى به روايات بياندازيم،در روايات باب، يك روايات فقط عنوان زنا نيست،غالبش زنا هست،ولى چند عنوان ديگر هم هست،كه در كلمات مرحوم آيه الله خويى ،در همين «تكملة المنهاج»،مبانى تكملة، و ايشان هم تا اندازهاى تبعيت ازصاحب جواهر در اين مسأله كردهاست ،يك عناوين ديگرى غير از زنا هست،كه آن عنوان اين شمولش از زنا شايد بيشتر باشد،آن عنوانى كه به او اشاره كردند اين آقايان، عبارت است از،عنوان «فجور»، «فجر بامرئه» فجر عنوان فجور بگوييم از عنوان زنا وسيعتر است،«فجر بامرئه»عموميت دارد شامل ميشود،عنوان فجوررا،عنوان «اصابة الفاحشة»، اصاب فاحشة، رجل اصاب فاحشة ،هر دو را مىگيرد اين حد زنا دارد ،اصاب فاحشة حد دارد،و اصاب فاحشة ديگر آن انصراف و اشكالاتى كه مىكرديم در باب كلمه زنا كه ظهور دارد از قبل اينها، نه آنها ظهور و انصراف ،كه در اصاب فاحشة نيست،كلمه «المجامعه جامع المجامعه يا جامع بگوييم اين اعم است،«فى القبل و الدبر» هر دو را شامل مىشود،كلمه «المواقعة» مخصوصا تعبير دارد «وقع على امرئه»،در روايات «وقع على امرئه» ، وقع چرا؟ عرض مىكنيم،من القبل بوده باشد يا غير آن ،كلمه اتيان، اتى امرئه ،اتى اين چند تاست كه ايشان به او اشاره فرمودند،بعضى به آن اشاره كردند،يك عناوينى هم غير از اينها ما پيدا كرديم،در روايات،كلمه «وطى، رجل وطى امرئة»، ، وطى حتما معنى «فى القبل»دارد، اگر «فى غير القبل» باشد كلمه وطى نمىگويند، آيا انصراف دارد وطى آن وطى نيست،درست اين هم يك،عنوان ادخال است «ادخل فيها» اين ادخال حتما بگوييم «من القبل»است؟ «من غيره» ادخال نيست،عنوان ايلاج، «اولج» يك معناى خيلى وسيعى دارد، ادخال يك معناى وسيعى دارد،وطى معنى وسيعى دارد،ديگر كلمه «احداث» امرئة احدثت،«رجل احدث»،احدث فقط كنايه از «ادخال فى القبلاست» ،و غيرش احدث نيست،،،اما حالا مىخواهيم سراغ عناوين ديگرى كه در روايات هست كه بعضى از آنها را اشاره فرمودند و بعضى ديگر را اشاره نفرمودند
معناى زنا درعرف
و اين عناوين زياد است،عناوينى است از قبيل مواقعه، اتيان،فجور اصابه فاحشه،مجامعت و ادخال ايلاج،وطى، ما اول بايد برويم سراغ حكم و روايات دال بر حكم ،بعد موضوع را از شكم او در بياوريم،ما الان نه اينكه روايات را نخوانده بوديم چونكه بر محور كلمه زنا داشتيم بحث مىكرديم،كه زنا در لغت چيست، زنا در عرف چيست ؟،چرا اول نرفتيم سراغ عرف،رفتيم سراغ روايات،اين را من عرض مىكنم،بعنوان يك روشى در كار،هميشه آن موضوعاتى كه بحث مىكنيد،اول بايد ببينيد ادله حكم چيست ؟آيه است، روايت است، آن ادله را ببينيد، ببينيد ادله روى چه عنوانى تكيه كردهاست ،ادله مىگويد«من زنى يجلد»،يا مىگويد «من وطى» ،يا مىگويد«من ادخل ،يا مىگويد« من اولج»،«من وقع على امرئه» «،من جامع امرئه»،چه مىگويد؟ اينكه ما مىگوييم اولين كارى كه بايد بكنيم نظر روى ادله حكم بياندازيم ،بعد برويم سراغ موضوع،براى ايناست كه اين موضوعات شرعيه در لسان دليل حكماست ،تا لسان دليل حكم را، نبينيم نمىدانيم اصلا اين روى چه عنوانى بار شدهاست ،ما خيال مىكنيم حد فقط روى عنوان زنا هست،بعد نگاه مىكنيم مىبينيم الى ما شاء الله عناوين ديگرى هم در روايات هست،كه حكم حد روى آنها بار شدهاست ، و آن عناوين منحصر به زنا نيست،زنا اگر در عرف و لغت مخصوص بوده باشد،به «اتيان فى القبل»، سبب نمىشود كه ما حكم حد را منحصر بكنيم به «اتيان فى القبل»،براى اينكه عناوين ديگرى هست،كه دامنه آن وسيعتر و گستردهتر است،حالا ما برويم سراغ اين رواياتى كه اين عناوين درآن هست ،فقط من يك عنوانش را در روايات پيدا نكردم،شما يك گردشى بكنيد شايد پيدا بكنيد
و اما فجور در باب دو از ابواب حد الزنا،حديث نه باب دو از ابواب حد الزنا،حديث اين است آن قسمتىازحديث كه مربوط به ما است را مىخوانم،جلد هيجدهم وسائل الشيعه حديث، حديث معتبرى هم هست، محمد بن مسلم از امام باقر عليه السلام نقل مىكند،تا به اينجا مىگويد« فان فجر بامرئة حره و له امرئه حره فان عليه الرجم»،«فان فجر بامرئة حرة و له امرئة حرة» اگر كسى به زن آزادى فجور كند،در حالى كه خودش هم داراى همسر هست،يعنى زناى محصنهكرده است «فان عليه الرجم»،در اينجا ملاحظه مىكنيد،كه «ان فجر بامرئة» دارد،آيا فجر فقط مخصوص به قبل است،و اگر به غيرش باشد«فجر بامرئة» صدقنمى كند، و اما عنوان «اصابة فاحشه» اين در حديثى آمده است باب هفت،حديث پنج از ابواب حد زنا،حديث، حديث معتبرى هست از«ابو بصير عن ابى عبدالله عليه السلام،قال فى العبد يتزوج الحرة عبدى تزويج حرهاى كرده،ثم يعتد فيثيب فاحشة فقال لا رجم عليه حتى يواقع الحرة»،فرمود رجمش نمىكنند، تا عروسى با آن حره كرده باشد،اگر عقد كرده باشد،با حرهاى اما عروسى نكرده باشد،محصن نمى شود،بعدا مىآييم يكى از شرائط محصن،اين است كه علاوه بر عقد دخول هم واقع شده باشد،تنها عقد داشتن زن معقوده داشتن كسانى كه زن معقوده دارند عقد كردند عروسى نكردند،اگر زنا كنند زناى محصنه نيست،چرا؟ بعلت اينكه شرط احصان دخول است،حالا اينجا مىفرمايد،اگر«يثيب فاحشة» ،در
صورتى كه دخولى واقع نشده باشد ،رجم نيست،يعنى حد، اينجا تعبير به«يثيب بفاحشة»مىكند، آيا كلمه يثيب فاحشه ،يك معناى وسيعى ندارد،و اما عنوان مواقعه ،در باب هشت حديث دو البته غير از اين احاديث، احاديثى ديگر هم هست،من از هر كدام يك نمونه مىگويم،حديث دو باب هشت ابواب حد الزنا،در وسائل،روايت اين است،«عن حماد با سند معتبر،عن الحلبى عن ابى عبد الله عليه السلام ،فى رجل زوج امته رجلا،يك كسى كنيزش را تزويج كرد به ديگرى،«ثم وقع عليها» زمانى كه زوجه ديگرى هست،گفتكه كنيز مال خودماست،خودم هم چرا استفاده ازآن نكنم،حالا تزويج به ديگرى هم شده باشد،«وقع عليها قال يضرب الحد»،فرمود در اينجا،حد درباره او جارى مىكنند،حالا اينجا كه دارد«وقع عليها» ،آيا «وقع عليها» مفهومش اين است كه حتما« فى القبل» بوده باشد،صدق نمىكند آن«وقع عليها» نيست،يك مفهوم وسيعى ندارد،اين هم راجع به اينمورد
وسيع بودن معناى اتيان نسبت به ساير تعابير
و اما عنوان اتيان، «اتى امرئة» اتى خيلى وسيعاست اين را در حديث شش باب هشت،«محمد بن مسلم عن ابى جعفر عليه السلام فى الذى ياتى وليده امرئته بغير اذنها»، وليده كنيزى است كه فرزندى ازآن متولد شده،حالا كار به وليده بودنش نداريم ،اين كنيز مال زنشاست ،نه مال خودش، شوهر آمد با كنيز زنش، نزديكى كرد،مىفرمايد حد دارد،خصوصيت ندارد كنيز خودش كه نيست،كنيز زنش هست،كنيز زوجهاش است،«ياتى وليده امرئته بغير اذنها»،اگر با اذن او باشد، تحليل ميشود،تحليل موجب حليت ميشود،اگر بدون اذن او بوده باشد حراماست ،حرام كه شد، مشمول حد زناست،كلمه ياتى دارد،«عليه ما على الزانى يجلد مائه جلدة» يعنى همان چيزى كه زانى دارد،اين هم دارد، صد تا تازيانه به او مىزنيم،كلمه «ياتى» در اينجا داشتيم،اين تمام عناوينى بود كه آقايان در كتابهايشان اشاره كردهاند،من كلمه جامع را در اين روايات نديدم،نمىگويم نيست،آن مجامعه هم ببينيم در روايات پيدا مىشوديا خير؟،روايات حد،نه روايات مهر،نه روايات غسل،«عن محمد بن مسلم قال اذا جامع الرجل وليده امرئته فعليه ما على الزانى» ،اين هم جامع ،و اما آن عناوين ديگر ،كه به عقيده من «ادخال، و ايلاج» از همه اينها بهتر است،كلمه «ادخال» يك معناى وسيعى دارد،ايلاج هم همان معناى ادخالاست ،معناى وسيعى دارد،روايتى هست كه در باب پنجاه و چهار از «ابواب المهور»جلد پانزدهم وسائل، حديث پنج،
بررسى احاديث موجود دراين باب
حديث نه را من مىخوانم،حديث هم سند ش معتبراست «عنه عن على ابن اسباط عن ادب بن رضى عن محمد بن مسلم عن ابى عبدالله عليه السلام ،قال سئلته عن الرجل و المرائه متى يجب عليهما الغسل»، سوال از غسل هست،«قال اذا ادخله وجب الغسل و المهر و الرجم» اين معلوم ميشود، دخول كه حاصل شد،هر سه هست،و يك مسأله جالبى اينجا هست اين را دقت كنيد،ما مىدانيم غسل فرقى دراو نيست، بين«قبل و دبر»،مهر مسلم است،مهر تعلق مىگيرد خواه«من القبل» باشد خواه «من الدبر» باشد،تمام المهر اينكه مىگويند نصف المهر در صورتى است كه دخولى نشده باشد،و دخول هم در آنجا «من القبل و الدبر» هر دو مهر كامل مىآورد،پس غسل در هر دو ،مهر در هر دو،رجم در هر دوهست ،اين دو چيز است، كه در اينجا، به ما فايده مىدهد يكى كلمه «ادخل» است،يك معنى وسيعى دارد،يكى در سياق آن دو قرار گرفتند،كه غسل و مهر و رجم هر سه در كنار هم قرار گرفتند اين شاهدى مىشود بر اينكه اين هم عموميت دارد،همانگونه كه آنها عموميت دارد، يك قرينه مىتواند باشد،روايت «ادخله» دارد، ممكن است اشاره به ادخال آلت بوده باشد،«ادخل ذكره» بوده باشد.
و اما حديث پنج«عن داود بن سرحان»، حديث هم سندش خوب است فقط سهل بن زياد درآن هست كه يك مقدارى محل بحث است،«عن داود بن سرحان عن ابى عبدالله عليه السلام قال اذا اولجه ايلاج ،اولجه فقط وجب الغسل و الجلد و الرجم و وجب المهر»،چهارتا ،غسل واجب ميشود،«و الجلد و الرجم» آن در محصن آن در غير محصن «و وجب المهر» ،همه اينها را هم رديف هم قرار دادهاست ،و اين نشان مىدهد كه مسأله يك مسأله ى عامى هست،و اما كلمه وطى ،وطى هم يك معنى وسيعى دارد،يك روايتى داريم باز در ابواب حد الزنا،برگشتيم به جلد هفدهم، حديث سه،«عن زكريا بن آدم»،حديث سه باب هشت،ابواب حد الزنا،جلد هيجدهم،«عن زكريا بن آدم،قال سئلت الرضا عليه السلام،عن رجل وطى جارية امرئته، شبيه همان،وطى جارية امرئته،يعنى كنيز زنش را وطى كند،بدون اينكه هبه به او كرده باشد،«و لم تهبها له» ،هبه نكرده است اين را ،تحليل نكرده،«قال هو زان»،«عليه الرجم»كلمه زان دارد،معلوم مىشود كل وطى، زنا،كل زنا وطى،از اين مىفهميم،كه اين معنى كه حكم برايش مترتب است،يك معنى عامى است كه همه را شامل مىشود،عنوان ديگرى را هم بخوانم،«احدث»، احدث كنايه است مثل اينكه در فارسى مىگوييم كارى با او كرد،كارى انجام داد، «احدث» معنيش اين است،حديثى داريمحديث يازده، باب هفت،از ابواب حد الزنا،روايت ابو بصير هست،«عن ابى عبدالله عليه السلام»،اينجا كه محل بحث است مىخوانم،قلت «ارايت ان لم يدخل بهن»، يعنى زنى هست،ازدواج كرده، اما عروسى نكردهاست، احدثن، اين زن عقد بستهولى عروسى نكردهاست «احدثن» ،زنايى كرد،«ما عليهن من حد،قال بل، كه تفسير مىكند صاحب وسائل ،يعنى «بلى عليه الجلد،لا رجم» تازيانه دارد رجم ندارد،زنى است كه عروسى نكردهاست هنوز شاهد ما كلمه «احدثن» هست اين زن احداث كرد، حالا آيا«من القبل، من الدبر«،احدثن صدق نمىكند،يك جمع بندى از كل اين بحث بكنم در اينجا، در يك جمع بندى ما به اينجا مىرسيم،كه عناوينى كه در روايات باب ما هست،تنها عنوان زنا نيست،پنج شش تا، يا هفت هشت تا، عنوان ديگر هم هست، كه اين عناوين وسيعتر و گستردهتر است،و اينها هم كه حقيقت شرعيه ندارد معنى عرفيش را بايد بگوييم، معنى عرفى«فجور»،معنى عرفى «وطى »،معنى عرفى «ادخال»،معنى عرفى «ايلاج»،اينها را بايد جمع كنيم،در لسان ادلة معنى عرفى انصاف اين است ادعاى انصراف در همه اينها مشكل است، و گر نه همه اينها«ينصرف الى القبل»، كه عرض كردم ،زنا با «وطى فى الدبر» زنا
معمولا نمىگويند لااقل انصرافش قوى است،اما «ادخال ايلاج ،وطى مواقعه، مجامعه» همه اينها را بخواهيم بگوييم منصرف است به «قبل» بخصوص اينكه در كنار مهر افتادهاست مخصوص اينكه در كنار غسل افتادهاست،و آنها مسلم اعماست،ما نمىتوانيم ادعاى انصراف در همه اينها بكنيم،بنابراين غير از مسأله القاء خصوصيت كه عرض كرديم ،كه آن به قوت خود باقى است،القاء به فرض كه اينها ظاهر در «قبل» باشد،عرف القاء خصوصيت مىكند مىگويد اين را كه نمىشود رهاكرد حد جارى نكرد،بگوييم رجمش كنيم،ثابت نيست رجم،صدق لواط مشكل است،بگوييم تعزيرش كنيم «ما دون الحد» ،اين عملى است بدتر از زنا،ما نمىتوانيم بگوييم يك چيز كمتر،و لذا عرف القاء خصوصيت مىكند،مىگويد حداقل بايد حد جلد را در باره چنين كسى جارى كرد،سوال... كلمه لامستم ربطى به اينجا ندارد،آن حد در آنجا نيست،ما روايت و آيهاى را مىخواهيم كه كلمه حد داشته باشد،جلد داشته باشد،رجم داشته باشد،سراغ احكام ديگر نرويم،، اگر استعمال در يك مصداق بشود،دليل بر اين نيست كه اطلاق ندارد،داستان مريم قضية فى واقعة، بحث من در مطلقات است، روايات مطلقه است،شما آيهاى بياوريد كه مطلق باشد،همان آيه«لامستم النساء» كه مثال زديد،مسلم غسل دارد،«لامستم» اعم است،از «قبل و دبر» چون درباره غسل است ديگر،آنجا بايد غسل بكند اگرنشد تيمم بكند،«لا فرق بينهما»،قطعا اين بالاتر از آن است كمتر از آن كه نيست ،هيچ كس نمىتواند بگويد با زن زانيه «من الادبار» كمتر از «من القبل» هيچ احتمالش نيست
و لعل علماء هم كه مشهورشان فرق نگذاشتهاند بينهما، شايد به آنهاهم يك روايت خاصى نرسيدهباشد ،همين روايات بودهباشد،با اين روايات برخورد كردند، ديدند انصاف اين است كه اينها عموميت دارد،اگربعضى از آنها هم عموميت نداشته باشد القاء خصوصيت دارد،و تازه عناوينى هست كه اينها عام است، غسل هم دارد،مهر هم دارد، حد هم دارد،فرقى بينهما در اين مسأله نيست،بسيار خوب
و اما ثانى«بماذا يتحقق الدخول»،دخول بماذا يتحقق،مشهور و معروف اين است كه،«غيبوبة الحشفه نص عليه فى الشرايع،و غيره»،صاحب شرايع تصريح مىكند،مىگويد«يتحقق الدخول ،بغيبوبة الحشفه»،و صاحب جواهر مىگويد «لم اجد فيه خلافا»،مخالفى نديديم،بعضىها كه اسم اين مسأله را ذكر نكردند بعضىها هم كه گفتند، همه گفتند «غيبوبة الحشفه»،رياض هم دارد«لا اجد فيه خلاف»ا،صاحب جواهر هم مىگويد«لا اجد فيه خلافا»،هر كسى هم متعرض اين مسأله شده،همين حد دخول را گفتند«يتحقق بغيبوبة الحشفه»،حالا دليل اين مسأله چيست ؟دليل رواياتى است كه ما در ابواب ديگر داريم،در ابواب غسل و مهر و عده داريم،در اين باب خودمان نداريم اين روايت،در مسأله زنا، ما نيافتيم روايتى كه مسأله غيبوبة حشفة را عنوان كند،ولى در مسائل مهر يافتيم،در مسائل غسل در مسائل عده نگه داشتن ديدهايم،و ما يقين داريم اگر آنجا غسل واجب بشود، اين بخاطر اين است كه دخول حاصل شدهاست ،در ما نحن فيه هم حكم همان ،مىشود غسل واجب بشود،مهر واجب بشود،عده واجب بشود، اما در عين حال حد زنا جارى نشود،اين نيست،اين رواياتش را اگر بخواهيم بهترين جا چند جا رواياتش در وسائل،ولى بهترين جا همان باب پنجاه و چهار از ابواب مهور،در آنجا دارد«اذا التقى الختانان»،تعبير به «التقاء ختانين» دارد،اين تعبير به «التقاء ختانين»،ملازم است با مسأله غيبوبت،و جداى از آن نيست، بعضى از احاديثش رابخوانم ، حديث سه باب پنجاه و چهار،«قال روايت صحيحه است عن الحلبى عن ابى عبدالله عليه السلام،فى رجل دخل بامرئه،قال اذا التقى الختانان،وجب المهر و العده»،معيار «التقاء ختانين» است،«التقاء ختانين، يلازم قطعا با مسأله غيبوبة حشفه»،و جالب اين است،در يك روايتش تصريح به غيبوبة هم شدهاست ، اين يك روايت را دقت كنيد،روايت دو باب شش از ابواب جنابة جلد اول وسائل الشيعه است، «ابن بزى عن الرضا عليه السلام» نقل مىكند «اذا التقى الختانان،فقد وجب الغسل،فقلت التقاء الختانين، هو غيبوبة الحشفه، فقال نعم»،التقاء ختانين كه شما مىفرماييد،آيا غيبوبة حشفه هست فقال نعم، اين تنها حديثى است كه كلمه غيبوبة درآن هست،احاديث متعددى التقاء الختانين دارد،آنها هم بالملازمه دلالت دارد،اين بالصراحه دلالت دارد،پس اينكه مسأله قطعى است كه اگر غيبوبت حاصل بشود،زنا حاصل شدهاست ،و حد جارى مىشود،مدرك مسأله را علاوه بر اينكه مسأله «كالاجماع» است اين روايات متعددى است كه خوانديم،حالا كسى كه فاقد الحشفه هست،چه مىشود حكم آن ،بحث ان شاءالله فردا
پرسش
1 - علت وسيع بودن معناى فجورنسبت به زنا چيست ؟
2 - چرا در بحث زنا قبل از موضوع بايد سراغ ادله حكم برويم؟
3 - چراادعاى انصرافدرايلاج وارخال مشگل است ؟
4 - به چه چيزهايى دخول تحقق پيدامىكند توضيح دهيد ؟
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...