شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب حدود و تعزيرات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 69
متن
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين لا سيما بقية الله المنتظر ارواحنا فداه و لعنة الله على اعدائهم اجمعين الى يوم الدين
ضمن تبريك به بمناسبت امام پنجم امام باقر سلام الله عليه و توسل به ذيل عنايت اين خانواده براى موفقيت در كارها و درسها و انجام وظائف مىرويم سراغ بحثى كه داشتيم در باره اقرار به زنا، رسيديم به اينجا كه آيا اشاره اخرس براى اقرار كافى است يا نيست، ظاهر اين است كه در ميان اصحاب ما خلافى در اين مسئله نيست، همه اشاره اخرس را كافى مىدانند حالا بعضىها متعرض نشدهاند، آنهاى كه متعرض شدهاند كافى مىدانند. در حالى كه مخالفين ما شايد اكثر شان يا به قول بعضى از خود آنها ائمه اربعه شان معتقدند اشاره اخرص كافى نيست. برويم سراغ ادله مسئله، ما عمدتاً دو دليل در اين مسئله داريم دليل اول همان است كه شيخ طوسى در خلاف در اين باب گفته «و لنعم ما قال» بيان بيان خيلى روشن و خوبى است عبارت شيخ طوسى در خلاف اين است «دليلنا عموم اخبار الواردة فى ان المقر بالزنا و بالقتل يجب عليه الحد و الق....؟ و الاخرص اذا اقر بالاشارة سمى ذلك اقرارا» مثل كه قبلاً من اين را خواندم، بله «الاترى انه لو اقر بمال لغيره لزمه ذلك بلا خلاف (سؤال:...؟ جوب: نخواندم؟ آن اصل كلام شيخ طوسى را خواندم دليلش را نخواندم. دليلش شمردهتر مىخوانم «دليلنا امور اخبار واردة فى ان المقر بالزنا و بالقتل يجب عليه الحد و القبد» اول يك كبراى كليه درست مىكند مىگويد دليل ما يك كبرى و صغرى است، اما كبراى كليه اين است كه كسى كه اقرار به زنا يا به قتل كند حد برش جارى مىشود ياقصاص در قتل قصاص، در زنا حد، اين كبرى، «و الاخرص» اين صغرى «و الاخرص اذا اقر بالاشارة» وقتى با اشاره اقرار كند «سمى ذلك اقراراً» در نظر عرف اين اقرار محسوب مىشود، اين صغرى است اشاره مىكند مىگويد ببين اقرار كرد، ببين اعتراف كرد، بنابراين آن كبرى كل اقرار يلزمه ذلك الحد و القصاص وهذا اقرار بنظر العرف موضوع هم موضوع عرفى است و ما موضوعات را از عرف مىگيريم احكام را هميشه از شرع، موضوعات عرفيه را از عرف مىگيريم و احكام را از شرع. عرف مىگويند اين اقرار كرده گفتند تو اين كار را كردى؟ علامت داد كه بله، مىگويند ببين اقرار كرد «الاترى» شاهد مطلب «الاترى انه لو اقر بمال لغيره لزمه ذلك بلاخلاف» در باب اموال اهل سنت هم اقرار اخرص را كافى مىدانند و اگر اقرار اقرار نيست، ما الفرق بين ابواب الاموال و غيرها، اگر اقرار است در هردو بايد پذيرفته شود. «و لا خلاف انه يصح طلاقه» در باب طلاق هم مىگويند طلاق اخرص كافى است، حالا طلاقش به چه است؟ گاه گفته شده به اينكه مقنعه بردارد بندازد روى سر زن، اينها ديگر من با تو هيچ رابطه محرميت ندارم، اين چادر و مقنعهاى كه سرت انداختم اين انشاء طلاق است اين اشاره به طلاق است. يا اشارات ديگرى كه مفهم اين معنا بوده باشد خوب همه قبول دارند، طلاق كه يك مسئلهاى به اين مهمى است با اشاره مىشود خوب بقيه چيزها هم با اشاره بشود چه فرقى دارد. (سؤال:...؟ جوب: بله آن حل آن اختلاف حالا بماند تا بعداً ببينيم چه مىشود (سؤال:...؟ جوب: فرق بين حق الله و حق الناس خوب حق الناس و حق الله در اين مسئله تفاوتى نمىكند، اگر اقرار اقرار است هردو است اگر نيست نه، حالا تصور من اين است كه اينها شبهه مصداقى داشتند در اينكه اقرار اقرار باشد در مورد حد، كما اينكه عبارت الفقه على المذاهب هم مشعر به اين معنا بود، كه اينها مىخواستند بگويند اصلاً اين اقرار نيست، كبرى را منكر نيستند صغرى را منكرند كأن مىخواهند بگويند يكى از شرائط اقرار در باب حدود و قتل و دماء صراحت است اقرارات اخرص صراحت ندارد، عبارتى كه از الفقه من نقل كردم يك جملهاش را مىخوانم دو مرتبه كه ببينيد اينها كأن نزاع موضوعى با ما دارند نه نزاع حكمى، مىگفت «ان الاخرص اذا اقر بالزنا بكتابة او اشارة و لا كانت مفهومة لا يقام عليه الحد للشبهة بعدم الصراحة فى الاقرار و هى تدرء الحد عن
الزانى» شبهه تدرء الحد عن الزانى، خوب اگر واقعاً اينها دعواى شان با ما دعواى كبروى نيست دعواى صغروى است، و مىگويند اقرارات اخرص صراحت ندارد، جوابش واضح است، و آن اين است ما در اقرار صراحت لازم نداريم ظهور عرفى مىخواهيم، (سؤال:...؟ جوب: در لغت هم كلمات هم كسى كه تكلم مىكند اگر بيانى بكند كه ظهور عرفى داشته باشد كافى است. در انشائات معاملات اقرارات همهاش ظهور عرفى لازم است، براى اينكه اگر ظهور عرفى باشد صدق اقرار مىكند صدق شهادت مىكند صدق انشاء مىكند ما همه جا سر و كار داريم انشاء معاملات آيا صراحت شرط است نه ظهور عرفى كافى است، در باب شهود بيايند در محضر قاضى شهادت مىدهند ظهور عرفى عبارت كافى است، اقرار هم ظهور عرفى كافى است ما بيش از ظهور عرفى نمىخواهيم (سؤال:...؟ جوب: صراحت به معنى ظهور عرفى است نه صراحت اين كه هيچ احتمال خلاف نباشد ما در آنجا هم گفتيم ولذا مىآمدند خدمت پيغمبر داشتيم در اين روايات، خيلىها...؟ انى زنيت، خوب زنيت ظهور دارد، تخفيف است ولى معنى تخفيف اين نيست كه اگر ظهور عرفى داشت ما صرف نظر كنيم منتها ما مىگوييم ظهور در اينجا يك درجه بالاتر از ظهور جاى ديگر بسيار خوب، اما ظهور قوى اگر باشد كه ديگر بحثى نيست، حالا اگر يك اخرص آمد به وسيله اشاره ظهور عرفى قوى در عبارتش بود كه من چنين كار و چنان كارى كردم، شما نمىتوانيد اين حرف را منكر بشويد و لا سيما اين را دقت كنيد، لاسيما اين است كه اخرصها اين روزها مخصوصاً براى خود شان لسانى دارند، يك لسان متعارفى دارند، تا آنجا كه مدارسى دارند و با لسان آنها تدريس مىكنند به شان. و مخبرين دارند كه وقتى اخبار مىگويند اخبار ناشنوايان و به لسان اخرص اخبار مىگويند. براى همه مسائل لفظ دارند ما خيال مىكرديم فقط محسوسات را به اينها درس دارند براى امور معنوى هم مثلاً مسئلهاى مثل كودتا اتحاد، پيمان، تخلف، يك مسائلى كه الفاظى كه مفهومهاى غير حسى يعنى غير مادى مشت پر كن براى همه اينها اينها داراى الفاظ هستند، لذا به زبانهاى آنها خبر مىگويند در ازائه تلويزيون و امثال اينها، مدارسى كه آنها دارند با زبان آنها درس مىگويند. علوم را به آنها تعليم مىدهند، مسائل پيچيده را با اين زبان شان به شان تعليم مىدهند يك مسئله زنا يا قتل كه يك مسئله روشنى است بيان كردنش چيزى نيست، فعلى هذا با توجه به مخصوصاً به اين اوضاع و احوالى كه در عصر و زمان ما است ما نمىدانيم در گذشته هم واقعاً يك همچنين زبان گستردهاى اينها داشتهاند نداشتند؟ از بعض تعبيرات استفاده مىشود كه در گذشته هم يك همچنين زبانهاى داشتهاند ولذا مىگويند اگر احتج الى المترجم، مترجمى مىخواهيم، معنى احتياج به مترجم اين است كه در اعصار گذشته هم اينها يك زبان مخصوص به خود شان مثل امروز داشتهاند، شايد زبان امروز گستردهتر باشد، براى اين كه در مدارس درس مىگويند، در ازاره و نمىدانم خبر گزارىها خبر مىگويند با علائم و اشارههاى مخصوصى كه است با زبان ناشنوايان صحبت مىكند ولى درگذشته هم معلوم مىشود بوده ولذا مىگويد «لو احتاج الى المترجم» انتخاب مترجم مىكنيم كه آن مسئله آينده است در باره مترجم هم در ناشنوايان بحث خواهيم كرد هم در اهل زبانهاى مختلف كه اگر در محضر قاضى احتياج به مترجم باشد آنها را هم انشاء بحث مىكنيم. على كل حال ما تصور نمىكنيم اين جاى ترديد و شك بوده باشد قول اخرص پذيرفته مىشود و ما مىتوانيم اقرار او را اقرار بدانيم هم در باب حقوق ناس، هم حقوق الله هم قصاص هم حدود. خوب اين دليل اول بود.
و اما دليل دومى كه در اينجا داريم استقصاى احكام شرع است، احكام شريعت را اگر استقصا كنيم در مورد اخرص مىبينيم شارع مقدس در ابواب مختلف اشارات اخرص را جانشين كلمات ديگران كرده، (سؤال:...؟ جواب: من اين جمله را فراموش كردم قبل از ثانياً بگويم و آن اين است كه ببينيد اخرصها دو رقم اند، يك اخرصى داريم كه كر هم است، يعنى هم اصم است هم اخرص، و مىگويند اگر كسى كر مادر زاد باشد گنگ مادر زاد هم مىشود، ولو اين كه زبانش هيچ آفتى نداشته باشد، چون وقتى كر است نمىشنود الفاظ را ولذا زبان و حرف زدن را كرهاى مادر زاد ياد نمىگيرند. بنابراين كر مادر زاد لال هم است، اين يك دسته از اخرسها هستند كه كر و لال اند. هم ناشنوا هستند هم گنگ اند، اما يك دسته از اخرصها داريم كه اينها آفت طبيعى بعداً پيدا مىكنند مثل كسانى كه سكته مىكنند و زبان شان از كار ميفتد، مردى سالها سخنور بوده حرف مىزده متكلم بوده، اى بسا سخنران قويى بوده ولى آفتى در زبانش مىآيد اخرص مىشود، كار اين اخرصها خيلى سادهتر از آن دسته اول است، دسته اول چيزى جز اشاره
نمىفهمند چون گوش كه ندارد زبان هم كه ندارد، فقط چشم دارد اشاره مىفهمد، ولى دسته دوم الفاظ را مىفهمند از او سؤال مىكنيم آيا مرتكب زنا شدى؟ اين كه مىفهمد و گوشش مىشنود اشاره مىكند بله. اين ديگر اشاره چنين شخصى كه در عين اخرص بودن شنوا است، اين كه ديگر برو برگرد ندارد. مىگوييم زناى به آن معناى خاص كالميل فى المكحلة مىگويد بله، خوب اين كه ديگر در اينجايش كه نمىشود بايد در اخرصى اگر كسى مىخواهد ترديد بكند كه اخرص ناشنوا باشد، اخرص اصم باشد كه با زبان اشاره همان اشارات ناشنوان با آن بايد با آنها صحبت كنيم و الا اخرص كه گوش شنوا دارد اين كه ديگر مشكلى ندارد و تعجب اين است كه اصلاً فرقى بين اين دو تا هم در اين عبارت نگذاشتهاند و اين دو نوع اخرص را هم از هم جدا نكردند. به هر حال برويم سراغ ثانياً.
ثانياً اين بود كه ما استقصاء احكام شرع را نسبت به اخرص كه بكنيم مىبينيم اشارات او در ابواب مختلف پذيرفته شده، از جمله در قرائت صلاة گفتهاند اخرص اشاره مىكند. در تلبيه حج و عمره لبيك در آنجا مىگويند اشاره براى او جانشين لبيك است، در باب طلاق همه گفتهاند، در باب طلاق گفتهاند، و در ابواب ديگر از قبيل نكاح، وصيت، خوب وقتى درابواب ديگر گفته شده و عدهاى از اينها هم خيلى هايش منصوص است، آيا نمىشود القاء خصوصيت از اين مجموعه كرد و يك قانون كلى درست كه اشارات الاخرص تقوم مقام كلمات غير الاخرص، مىشود باور كرد قياس نيست اگر يكى بود، دو تا بود مىگفتيم قياس ليس من مذهبنا، اما وقتى كه نه استقصا كنيم ابواب مختلف را مىبينيم در عبادات و معاملات و اين طرف و آن طرف اشارات او قائم مقام كلمات ديگران مىشود در اينجا دست عرف بدهيم عرف القاء خصوصيت مىكند. (سؤال:...؟ جواب: بالاخره طلاق چيزى كمى نيست كه شارع مقدس مسئله طلاق مسئله مهمى است چيزى نيست كه كمتر از آن باشد. (سؤال:...؟ جواب: بله؟ همهاش دماء نيست حدود شلاق است، (سؤال:...؟ جواب: حالا نسبت به شلاق قبول مىكنيد؟ اگر نسبت به شلاق مىكنيد نسبت به بقيهاش كى ديگر تفصيل نداده، آيا مسئله طلاق مهمتر است يا هشتاد تا تازيانه خوردن و صد تا تازيانه خوردن، طلاق كه يك مسئله مهمى است و بنائاً على ذلك القاء خصوصيت مىتوانيم بكنيم اگر نسبت به جلد القاء خصوصيت كرديد ديگر تفصيل بين جلد و رجم كسى قائل نشده.
بقى هنا امران: دو تا نكته است (سؤال:...؟ جواب: بله احكام را دانسته باشد اخرص مسلم. بياورد رساله را مىخواند نشان مىدهد مىگوييم بياور احكام حدود را ورق مىزند مىآورد نشان مىدهد با نشان دادن نشان مىدهد به اينكه با اشارات نشان ميدهد به اين كه من عالم به اين احكامم، من نسبت به اين احكام جاهل و بى خبر نيستم، حالا مشكلى نيست با اشاره مطالب را بيان كردن. ما مىبينيم همين مردمى كه مىروند به مكه اين عوام ما بازار مىروند چنان با زبان بى زبانى و با اشارات با اين فروشندگان عرب زبان كه يك كلمه فارسى نمىدانند اينها هم يك كلمه عربى نمىدانند چنان با هم تفاهم مىكنند كه بياييد تماشا كنيد، حسابى چك و چك مىكنند بالا و پائين مىكنند صحبت مىكنند خوش و بيش مىكنند بالاخره با همين زبان بين المللى خود شان اسمش مىگذارند كه زبان گنگها است، با همين زبان تفاهم مىكنند اشاره كار مشكلى نيست، تفاهم بهش كردن، البته با نطق خيلى فرق دارد ولى قابل تفاهم است. به هر حال. عرض كردم بقيه هنا امران، امر اول جملهاى بود كه در كلمات الفقه على المذاهب الاربعة بود و آن اين كه كتابت را هم عطف بر اشاره اخرص كرده بود، مىگفت نه اشاره اخرص و نه كتاب، من يك نگاه اجمالى كردم ببينم در كلمات فقهاى ما هم كتابت را اينجا عطف كردهاند يا نكردهاند، البته من نديدم ولى نمىگويم نيست، چون يك تتبع كوتاه و محدودى كردم نديدم كتابت را هم متعرض شده باشند كه اگر اخرصى كاتب بود با سود بود آيا اقرارات كتابتى او كافى است يا نيست ظاهر اين كلمات بعض العامه اين بود كه ابداً كافى نيست. اين سبب شد كه من يك اشارهاى به مسئله كتابت در اينجا بكنم، مسئله كتابت مسئله مهمى است در تمام ابواب فقه، من عصارهاى عرض مىكنم منتها بحثش را مىگذارم مفصلش براى جاى ديگر، ولى حيفم مىآيد كه اينجا اشارهاى به اين مسئله نكنم، راجع به اينكه آيا كتابت كافى است در باب حدود در باب قصاص، در شهادت شهود، و از همه اينها بالاتر در انشاء معاملات آيا كافى است يا نيست؟ ما در اينجا در يك تضاد عجيبى هستيم، از يك طرف كلمات فقها را نگاه مىكنيم مىبينم معمولاً اعتناى به كتابت نكردهاند، گاهى ادعاى اجماع شده به اين كه كتابت در مقام انشاء هيچ فايدهاى ندارد، حالا باز در
اقرار اشاره اخرص را پذيرفتهاند، ولى كتابت را هم سخنى ازش نگفتهاند، خلاصه عدهاى زيادى در باره انشاء اصلاً قبول نكردهاند كتابت را، بعضىها هم كه آمدند قبول كردند انداختندش در كنار اشاره اخرص، گفتند «لايكفى الكتابة الا للاخرص» يعنى هم سرحد با زبان اخرص دانستهاند اين كتابت را و غالباً بى اعتنايى شده در فقه ما نسبت به مسئله كتابت، اعلام و بزرگان اعتنايى نكردهاند، البته در اين مسئله پنج قول است راجع به كتابت، ولى بيشترين سنگينى اقوال اين است كه كتابت كافى نيست، اين از يك طرف، از يك طرف نگاه به عصر و زمان ما مىكنيم مىبينيم همه چيز درمحور كتابت دور مىزند، امضاء اسناد با كتابت است، آن اثرى كه امضاء كتبى دارد انشاء كتبى دارد هرگز اين اثر انشاء لفظى در عصر و زمان ما ندارد، (سؤال:...؟ جواب: حتى در معاملات مهم اگر با زبان رضا انشاء بكنى اين را بى اعتبار مىدانند مىگويند بايد بنويسى، قرارداد بين دولتها، صد بار هم با زبان قراردادها را بگوييد، بين دو مملكت قرارداد صلح است، بگوييد و الله بالله صلح كرديم مىگويند بايد بيايد در كاغذ، در امور مهمه انشاء لفظى اصلاً بى اثر شده در عصر ما، فقط انشاء كتبى و اعتراف كتبى مهم است، در غير مهم هم هردو را كافى مىدانند، و كتابت را اقوى مىدانند، و همچنين در اقرارات، اين سين و جيم كه مىكنم اين وقتى بيايد روى كاغذ بنويسد اقرار كند روى كاغذ آن مهم است، با زبانش خيلى مهم نيست، درمحاكم در دادگاهها روى كاغذ بيايد خيلى مهم است، از اين طرف ما مىبينيم وزنه سنگين در عصر ما در همه ابواب، انشائات، اقرارات، شهادت و شهود، محاكم، دفاتر اسناد، همه اينها وزنه سنگين مال كتابت است، در فقه مان وارد مىشويم مىبينيم نه كتابت خيلى بى رنگ است. چه بايد كرد اينجا؟ (سؤال:...؟ جواب: بله حالا اگر خيلى جاها شما مثل اينكه سينجيم نشديد ما در عصر طاغوت خيلى سينجيم مىشديم ما اعتراف لفظى نمىكرديم، كاغذ مىگذاشت جلوى ما سؤال مىكرد منتها ما يك خورده زرنگى مىخواستيم بكنيم مىگفتيم جوابم را خود مان بايد بنويسيم من نمىگويم تو بنويسى من با خط خودم مىنويسم، كه بدانم چه بنويسيم لااقل سؤال كتبى مىكند جواب كتبى، اصلاً يك كلمه حرف هم با آدم نمىزند، حتى مىپرسد كه اين باز كتبى كه اين سؤالات كتبى شما كافى است؟ جواب بله كافى است؟ تمامش را بدون اينكه يك كلمه با آدم حرف بزند مثل آدم گنگ كتباً مىنويسد مىرود جلوى انسان كتباً هم جواب را مىخواهد، اين طورى است نه اين است كه اول با زبان اعتراف كنند اصالت مال زبان است بعد كتابت فرع باشد، اصلاً زبان را مىگذارند كنار، مهم در اين عصر ما كتابت است. حالا صحبت در اين است كه ما بايد يك بحثى در باره كتابت داشته باشيم من امروز فقط يك اشاره اجماليه مىخواهيم به اين بحث كنم، اگر بخواهيد شرحش را ما در آخر تعليقه نوشتيم، يك رسالهاى من در آخر تعليقات عروه نوشتهام در آن آخر آخرش سى صفحه است تقريباً در باره مسئله كتابت، نه دليل نقل كرديم از مخالفين كه مىگويند كتابت مؤثر نيست، نه تا دليل، پنج قول نقل كرديم در آنجا تمام اينها را رويش تحليل و بررسى كرديم، البته آن باب انشائات است، واين قابل توجه است ادله نه گانهاى كه در نفى انشاء كتابت آوردند غالب آن ادله درباب اقرار هم مىآيد، صراحت ندارد بدرد نمىخورد نمىدانم مفهم نيست اجماع بر خلافش است، يك چيزهاى است كه يا در سرحد اخرص است، ادلهاى كه در آنجا آوردهام بسيارى از آن ادله نه گانهاى كه در باب انشاء است در اقرار هم مىآيد، اقوالى هم كه در آنجا است غالباً در اقرار مىآيد. آنچه در اينجا لازم مىدانم عرض كنم بدون اين كه برويم سراغ آن ادله نه گانه و آن اقوال پنج گانه، اين است كه دو سه تا نكته اجمالى اينجا عرض كنم و بحث كتابت را تمام كنم.
نكته اول همان است كه ما تابع صدق عرفى هستيم در انشاء اقرار شهادت، در اين سه باب، تابع صدق عرفى هستيم، و لا شك كه عرفاً صدق مىكند، و ما نداريم جاى كه شارع مقدس منع كرده باشد ردع كرده باشد، بگويد كتابت كالعدم است نداريم، بلكه خواهيم گفت امضاء هم كرده، پس ما تابع صدق عرفى هستيم در اين سه باب، انشاء اقرار شهادت، و بلا شك صدق عرفى مىكند بلكه مصداق اقوى انشاء در عصر ما است، مصداق اتم اقرار است مصداق اكمل شهادت است. مائيم توبه اتم عمومات اطلاقات صدق مىكند و مصداق اتم است، مصداق اكمل است، در عصر و زمان ما، و دليلى هم بر استثنا نداريم تخصيص هم نخورده خوب وقتى عمومات اطلاقات ما تخصيص نخورد اين هم مصداق اتم و اكمل بود چرا نپذيريم؟ اين يك نكته.
نكته ديگر اين است ما فكر مىكنيم اين كه درزمانهاى گذشته بى اعتنايى به كتابت شده شايد بخاطر اين بوده است كه با سود كم
بوده، از اين آيه قرآن خوب مىتوانيم بفهميم چه قدر با سواد كم بوده. مىفرمايد اگر درسفرى باشيد و در قافله شمابا سوادى نباشد كه بنويسد دين را آنجا رهن بگيريد، معلوم مىشود در شهر ممكن بود دست و پا بكنند يك با سواد آن هم خواندن نوشتن بلد باشد پيدا كنيم، اما در قافله و بيابان و اينها دست به دامن يك نويسنده كه بتواند بنويسد مشهدى حسين از مشهدى حسن پنجاه تومان طلب كار است پيدا نمىشد در كل قافله نبود، در يك همچنين زمانهاى بوده در يك همچنين جوى بوده، ولذا كتابت...؟ ولى الآن جو و زمانى است كه با سواد همه جا است اين مقدار سواد كه در همه جا است، ولذا اگر فرزند درزمان گذشته بخاطر قلت با سوادها كتابت را جزء مسائل پيچيده و اشاره اخرص مىدانستند در عصر و زمان ما اين موضوع عوض شده مگر موضوع با گذشت زمان گاهى تغيير پيدا نمىكند؟ تغيير پيدا كرده، و الآن مثل اشاره اخرص نيست، الآن در آن سرحد نيست، الآن پايه اصلى همه قراردادها روى كتابتها است، اقرارها شهادتها وقتى شهود مىروند در محاكم مىگويد بنويس امضاء كن، تا ننويسد امضا نكند اعتبارى نمىشود به اين حرفها، پس فرضاً هم كه درگذشته به دليل بى مهرى مىشده به كتابت و بى عنايتى مىشده حالا ما نمىتوانيم اين اشكال را بكنيم بنابراين شما رفتيد در دفتر اسناد هيچ صحبت هم نكرديد به طرف گذاشتند جلوت خواندى و امضا كردى اين امضاء انشاء بيع است ديگر. همين خط كج و معوج گاهى هزار تا مسائل را در دنيا زير و بالا مىكند اين امضاء كه كرديد، وعلى هذا لو سلمنا كه در سابق چيزى نبوده الآن چيزى است.
و اما نكته سوم اين است كه در قرآن مجيد اهميتى زيادى به كتابت داده شده و اين اهميتى كه قرآن به كتابت داده مثل اين كه يك مقدار مغفول عنها شده، شما مىدانيد «اكبر آية فى كتاب الله آية الكتابة» بزرگترين آيه قرآن كه يك صفحه را گرفته سوره بقره است آيه كتابت است، در باهر «اذا تداينتم بدين فكتبهم» هجده تا حكم در اين آيه است، و از بعضى از تعبيرات اين آيه من مىگويم شايد اگر الآن قرآن باشد من بتوانم روى قرآن نشان بدهم شايد نگويم آن آخر سوره بقره را بياوريد، مىگويد اگر كاتبى نبود شاهد بگيريد، معلوم مىشود «يا ايها الذين آمنوا اذا تداينتم بدين الى اجل مثمن فكتبوه و اليكتب بينكم كاتب بالعدل» تا مىرسد به اينجا «ولا تصئموا ان تكتبوه صغيراً او كبيراً الى اجله» كم باشد زياد باشد بنويسيد، «ذلك اقسط عند الله و اقوم للشهادة» اين ذلك اشاره به چه است؟ كتابت است مىگويد «اقوم للشهادة» يعنى اين بهترين شاهد است، پس معلوم مىشود اين شهادت شهود به كتابت اقوم است، (سؤال:...؟ جوب: بله كاتب بالعدل دارد منظورم اين جمله است كه مىگويد «ذلكم اقسط عند الله و اقوم للشهادة و ادنا ان لا ترتابوا» يعنى و اذ در شهادت شهود تان ممكن است باشد اما در كتابت و اذ كمتر است «ادنى ان لا ترتابوا» اين را مىنويسد كه شك نكند، از اين طرف شما مىگوييد اگر شهادت شهود نمىدانم چنان باشد بى زبان باشد فايدهاى ندارد.
من يك جمله عرض كنم يك حادثهاى در اين چند روز اخير در اصفهان واقع شده و آن شخص معلوم الحال در يك سخنرانى به مناسبت هفته وحدت خيلى بد گويى از حوزه علميه قم كرده و نسبتهاى عجيب و غريب، من ميل دارم انشاء الله فردا يك ربع ساعتى به روشن كردن شما كه چه دستهاى پشت پرده است دارد اينجا فعاليت مىكند در اين باره انشاء فردا با اسناد و مدارك انشاء الله صحبت مىكنم.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...