شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب حدود و تعزيرات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 68
متن
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين و لعنة الله على اعدائهم اجمعين الى يوم الدين و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم.
و اما حديث اخلاقى امروز، باز كلمات قصار پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در جلد هفتاد و چهار بحار، صفحه صد و شصت و نه، شماره ندارد حديث، «و قال صلى الله عليه و آله و سلم من اراد ان يكون اعز الناس فليتق الله عز و جل» در باره تقوى مسائلى زيادى هم در قرآن مجيد و هم در روايات آمده، تقوى بهترين زاد و توشه روز قيامت است «و تزودوا فإن خير الزاد التقوى» تقوى دليل قرب انسان در پيشگاه خدا است «ان اكرمكم عند الله اتقيكم» تقوى سبب رفتن بهشت است «تلك الجنة التى نورث من عبادنا من كان تقياً» وهكذا. اما دراين روايت يك نكتهاى تازهاى درباره تقوا است و آن اين است كه اگر كسى مىخواهد عزيز باشد در ميان خلق خدا برود سراغ تقوى، مسئله قيامت نيست مسئله تزودوا فإن خير الزاد التقوى نيست، اينها سر جاى خود، مسئله اين است عزت در سايه تقوا است، تقوى را قبلاً در يك جمله كوتاه معنى كنيم قبلاً هم عرض كرديم در باره تقوى خيلى صحبت شده، اما بهترين تعبير تقوى اين است كه اون حالت احساس مسئوليت، اين تقوى است، درمقابل گناه احساس مسئوليت كند در مقابل انجام وظيفه احساس مسئوليت كند، از بى تفاوتى در آمدن و احساس مسئوليت كردن اسمش تقوى است. مرحله عالى تقوى عدالت است، مرحله اعلاى تقوى عصمت است، سلسله مراتب از مادون عدالت شروع مىشود تا عصمت و مافوق عصمت، يعنى عصمت مرحله بالا. به هرحال، تقوى اين همان حالت احساس مسئوليت و بى تفاوت نبودن در مقابل گناه و ترك طاعت پروردگار. كسى كه داراى تقوى باشد اعز الناس است، چه رابطه ايست در ميان عزت و در ميان تقوى؟ وقتى دقت مىكنيم مىبينيم خيلى رابطه قوى است، از چند جهت، اولاً اين است بسيارى از گناهان باعث ذلت انسان است، دروغ گفتن مايه ذلت و بى آبرويى است خيانت دزدى، انحراف ناموسى، و تمام اين گونه اعمال، اينها يك مسائلى است كه باعث آبرو ريزى بشر است آدم با تقوى اينها را انجام نمىدهد آبرومند مىشود. پس تقوى مايه آبرو و عزت انسان است، چون گناه ذلت آور است ننگ آور است، بعضىها خيال مىكنند يك گناهانى را مىشود در پنهان ادامه داد، اين اشتباه بزرگ است انسان كار پنهانى يك بار بكند مسئلهاى اما ما كمتر ديدهايم افرادى آلوده باشند يك مدتى مديدى ولو در پنهانى و راز شان آشكار نشود، سرانجام برملا مىشود، برملا كه شد بى آبرو مىشود. و اگر تقوى مىداشت اين بى آبرويى براى او پيدا نمىشد اين ثمره شيرين درخت تقوى است كه انسان در زندگى دنيايش هم مىچيند، و به همين دليل است افراد باتقوى را مىبينيد در هر لباس و در هر صنفى باشند آدمهاى آبرو مندى اند. در بازار آدمهاى آبرومند را مىبينيد در اين اداره در حوزه كيا آبرومند اند با تقوىها، افراد با تقوى هر كجا باشند در ميان آن قوم عزيز اند آبرومند اند. پس يكى از علل بى آبرويى گناه است گناهان غالباً مايه بى آبرويى آدم با تقوى به واسطه ترك گناه آبرومند مىشود.
دومين رابطه كه است اين است آدم با تقوى به واسطه بى اعتنايى به مال دنيا حرص و ولع و امثال ذلك داراى حرص و ولع نيست داراى آز و طمع نيست، بى اعتنا است، و بخاطر اين بى اعتنايى آبروى او محفوظ است، بسيارى از بى آبرويىها نه بخاطر گناه است بخاطر طمع است بخاطر حرص است، بخاطر دنيا پرستى است همهاش گناه نيست، يك صفات مضمومى در بشر است كه آبروى انسان را مىبرد. آدم با تقوى عزت نفس دارد، و اين عزت نفس باعث عزت او در اجتماع مىشود. باعث عزت و آبروى او در جامعه مىشود. پس يكى رابطه گناه و بى آبرويى يكى رابطه يك سلسله صفات ذميمه ايست كه با تقوى جمع نمىشود، مانند حرص و طمع و آز و امثال ذلك.
و سوم هم اين است كه آدم با تقوى حتماً رابطهاش با خدا قوى است، رابطهاش با خدا قوى است كسى كه رابطهاش با خدا قوى باشد، همين ارتباط با خدا سبب مىشود كه در مقابل خلق خدا اظهار ذلت نكند، ذليلانه برخورد نكند مولاى او خدا است، مردم را روزى ده خودش نمىداند، و به همين دليل دست پيش اين و آن دراز نمىكند. تكيه گاهش خدا است و مركز اميدش خدا است، به همين دليل خودش را در مقابل اين و آن ذليل نمىكند. از اين جهات كه عرض كردم معلوم مىشود كه واقعاً تقوى چطور باعث آبروى انسان است. و اين جمله كه مىفرمايد هر كسى مىخواهد اعز الناس باشد تقوى داشته باشد اين يك واقعيت است، باز تكرار مىكنم در محيط خود تان در جامعه تان در بازار در همه جا نگاه كنيد افراد آبرومند افراد با تقوى هستند حتى بى تقواها هم براى با تقواها احترام قائل اند، اگر كسى مىخواهد اعز الناس باشد تقوى را فراموش نكند. (سؤال:....؟ جواب: بله روى اين حسابى كه من مىگويد ارتباط واقعاً تكوينى دارد غير از ارتباطات معنوى كه خداوند به اهل تقوى عزت و آبرو مىدهد. اين تحليلهاى كه من كردم همهاش تحليلهاى منطقى و تكوينى بود كه يك رابطهاى بين اينها است، من از اينجا دلم مى خواست كه يك جملهاى عرض كنم گاهى نامههاى نوشته مىشود از طرف خانوادههاى بعضى از طلاب اهل علم، گاهى بدون امضا گاهى با امضا و در اينها شكايتهاى است كه انسان وقتى مطالعه مىكند مىبيند واقعاً خيلى هايش هم منطقى به نظر مىرسد، و لازم است يك تذكراتى در سايه آنها بدهم مسئله مهم اين است كه قبل از همه كس كه به انسان حق تربيت و هدايت داده خانواده اوست، ما اشخاصى را مىبينيم در جامعه كارهاى خوبى هم مىكنند، و ممكن است واقعاً از نظر انقلاب اجتماع نمىدانم تبليغ نوشتن كتاب، افراد ممتازى باشند اما داخل خانه شان كه وارد مىشويم وضع طور ديگر است، اصلاً مثل اين كه اين خانواده متعلق به آنها نيست، در حالى كه «قو انفسكم و اهليكم ناراً» در درجه اول خودت بعد خانواده ات را مواظب باش. فرزندان تان را خيال نكنيد قم است، همين ديروز براى من نقل مىكردند بعضىها اذز بعض مدارس دخترانه كه مىگفتند خوب شياطينى كه اين طرف و آن طرف هستند و اغوا مىكنند آن را گاهى اغوا شدگان از همين خانوادههاى اهل علم است، پدرش به اميد اين كه خوب شهر مذهبى است و چنين است و چنان است و درست هم است است، رهايش مىكند همينطور بدون توجه، بعد باخبر مىشود كه نه مسئله شكل ديگرى دارد، مراقب فرزندان تان باشيد، مراقب خانوادهها باشيد، اين را باب كنيد در خانه و خانواده، حالا من اين جمله را مىگويم نه براى اين كه اظهار وجودى كرده باشم ولى اين برنامه را ما در زندگى نتيجه ازش ديديم، گاهى در ماه رمضان بود گاهى در ايام ديگر، ما بچهها كه مىشنينند دور هم يك بحث نهج البلاغهاى را براى شان شروع مىكرديم در همين سه تا چهار سال براى چند نفر، و براى بچههاى كوچك، مىگوييم امشب مىخواهيم يك حديث براى شما بخوانيم يك حديث از نهج البلاغه ساده معنى در لابلايش يك مشت نصيحت بعد هم همه تان دسته جمعى اين حديث را با من بخوانيد، همه باهم بخوانند، من مىبينم در روحيه اينها اثر مىكند الآن هم با همه گرفتارىها ما اين برنامه را ادامه مىدهيم حديث خواندن مسئله گفتن و مراقب احوال و اوضاع بودن پناه بر خدا خيلى مواظب باشيد، خيلى مراقب باشيد، و ضمناً مسائل خانوادگى يك مسائل بسيار ظريفى است، از طريق خشونت و شدت و امسال اينها نمىشود كار كرد اينها را عملاً بايد نشان داد، فرض كن شما يك قلكى در خانه درست كرديد مىگوييد قلك صدقات رويش بنويسيد قلك صدقات خيلىها دارند، اين پنج تومان را مىدهيد دست اين بچه امروز سفر مىخواهيم برويم اين ده تومان پنج تومان يك تومان من كار به پولش ندارم كم يا زيادش اين پنجاه تومان، اين را بگير بنداز در قلك براى سلامتى امروز فردا، بچه از كوچكى مىفهمد كه كمك به ديگران يك مسئله است، از حالا احساس مسئوليت مىكند، بعد هم در تمام عمر يادش مىآيد من در خانه كه بودم يك قلكى بابايم درست كرده بود قلك صدقات بود پول مىريختيم داخلش بعد كه جمع مىشد مىداديم به يك خانواده آبرومند، اين مسئله سخاوت صدقه كمك در روح و جان اين بچه نفوذ مىكند و خودش را هم تربيت مىكند. گاهى آدم مىگويد براى اين كه از خطر شيطان محفوظ باشيد براى اين كه افراد نابابى كه در جامعه هستند نتوانند در شما نفوذ كنند وسوسههاى ديگران در شما مؤثر نباشد همين درسهاى تربيتى مىگويد اين صدقه را بخاطر آن بدهيد، در برابر خانه و خانواده نبايد فراموش بكنيد همانطورى كه شماها درس و بحث و خسته و ناتوان وارد خانه مىشويد انتظار داريد خانه مركز امن و امان و آرامش شما باشد خانوادههاى شما هم انتظار دارند،
شما صبح تا ظهر از خانه رفتيد مشغول كار خود تان بوديد وقتى بر مىگرديد نه بعنوان يك موجود خسته و كوفته كه تمام اوقات تلخىها و ناراحتىها و همه اينها را بر سر آنها خالى كنيد با شخصيت و احترام برخورد به خانوادههاى تان بكنيد با بچههاى تان با شخصيت و احترام، گاهى ما بعضى بچههاى كوچك ديديم سلام مىكنند سلام مىكنيم به شان مىگوييم ببخشيد دير ما سلام كرديم وقتى بچه كوچك آدم را مىبيند كه مىگويد ببخشيد دير سلام كرديم اين خودش مىفهمد كه بايد زود سلام بكند و اينها احترام بجاى اين كه چرا سلام نكرديد خيلى فرق دارد، اين بچه وقت اين حرف را بشنود خوب خودش شرمنده مىشود ديگر از دور صداى در كه بلند مىشود سلامش از وسط اطاق بلند مىشود چرا؟ چون برخورد برخورد انسانى بوده، با همسر با فرزند با كوچك با بزرگ و بايد با اخلاق با خلاصه سماحت با گذشت. به هرحال يك طورى بشود اين نامههاى شكايت نباشد از خانوادهها، اين نامهها پشت سر هم گاهى مىآيد و من نگران مىشوم و فكر مىكنم كه آقايان بعضىهاى شان نه اين است كه غرضى باشد بى اعتنا هستند به اين مسائل، خيال مىكنند اين مسائل مسائل ساده است در حالى كه مسائل خانواده زن و فرزند مسائل مهمى اگر به آنها نرسى از دست مىروند، فردا سرمايه خوبى براى شما نخواهند بود فردا اسباب درد سر خود شما مىشوند. توجه فرموديد. به هرحال يك كارى كنيد كه دامنه اين حرفها و نگرانىها و حالا همهاش هم كه نمىشود تمام جزئيات را شرح داد، وليكن هرچه است مسئله اخلاق محبت، توجه، دقت بيدار بودن، مراقب بودن محافظ بودن، اينها يك مسائلى است كه بايد آقايان خيلى در اين جامعه در اين عصر و زمان خيلى مراقبش باشد بعداً درد سر براى خودتان در همين زندگى دنيا خداى نكرده پيدا مىشود، از همه احق به شما خانوادههاى شما هستند كه بايد مراقب شان باشيد انشاء الله.
حديث را تكرار مىكنم «من اراد ان يكون اعز الناس فليتق الله عز و جل» كسى كه دوست دارد از همه آبرومند در جامعه باشد تقوى پيشه كند كه اين تقوى باعث آبروى او در جامعه است.
برگرديم به بحثى كه در باره مسئله فقهى مان مسئله اقرار به زنا داشتيم، رسيديم به اينجا، اشكالى را به صورت يك ان قلت نقل كرديم، از بعضى از كتب از در المنزود عرض كردم نيست در در المنزود بعضى ديگر گفتهاند اين اشكال را حاصل اشكال اين است آيا در آنجاى كه زوج و زوجهاى بوده باشند زوجه برود اقرار به زنا بكند چهار بار، و او را رجم كنند آيا اين ضرر به شوهرش نمىخورد؟ ضرر مىخورد، پس اين اقرار اقرار على انفس نيست، هم اقرار على انفس است هم اقرار بر ضد شوهر، بعد گفتيم در مرد هم نسبت به زنش همين است. مرد اقرار كند به زنا و كشته بشود زن بيوه بشود بچهها يتيم بشوند اين اقرار على انفس نبوده اقرار بر ضد زن و بچهاش هم بوده. آيا اينها مانع مىشود كه جلو نفوذ اقرار را در اين مسائل بگيريم و هكذا قصاص، و هكذا در جاهاى است كه مزوجه هم نيستند اينها جوانى برود اقرار بكند به زناى به عنف، زناى عنف حدش اعدام است پدر بيچاره بشود مادر بيچاره بشود چرا؟ چون اينها اعدام شدند ديگر، آيا اينها اقرار على غير است؟
جواب: در جواب عرض مىكنيم منظور از على نفس و على غير آن چيزى است كه مستقيماً على نفس و على غير باشد. بالالتزام نه، آن معيار نيست، مستقيماً بگويد فلان كس صد تومان به من بدهكار است، بر عليه زيد فلان كس صد تومان به من بدهكار است، اين اقرار بر ضد يك كسى است. اما اقرار بر ضد خودش كند يك دلالات التزاميه داشته باشد، اينها مقياس نيست، و الا هيچ اقرارى بايد قبول نشود (سؤال:...؟ جواب: عبد مستقيماً بر ضد مولا است به علت كه مال مولا است ملك مولا است دلالت التزامى نيست، مستقيماً دارد بر ضد مال مولا شهادت مىدهد. اما در حر وقتى شهادتى بر ضد خودش مىدهد پيدا است هر انسانى يك ارتباطى با جامعه دارد، با پدر با مادر با زن با شوهر با فرزندان، اگر ما بخواهيم اين دلالات التزاميه را مانع تأثير اقرار قرار بدهيم، هيچ اقرارى را تقريباً نبايد بپذيريم، به علت اينكه هر اقرارى يك لوازمى براى اين و آن دارد، اين لوازم مانع نيست. و به همين دليل است كه در باب قصاص احدى نمىگويد اگر بچه اعتراف به قتل كند قصاص بشود اقرار بر ضد پدرش است پدرش داغ دار مىشود بيچاره مىشود مادر داغ دار مىشود، اينها معيار نيست، و اگر اينطور معيار باشد در باب اموال هم همين اشكال مىآيد در باب قصاص در باب حدود در همه جا در مزوجات در غير مزوجات. پس آنى كه معيار اقرار العقلا على انفسهم است آن به دلالت مطابقى است. (سؤال:...؟
جواب: على نفس و على غير بودن به دلالت مطابقى است يا تضمنى، اما دلالات التزاميه اينها معيار نيست. شاهد بر اين مسئله اين است كه خود قاعده اقرار العقلا خودش يك قاعده عقلائى است، دقت كنيد، قاعده اقرار العقلا على انفسهم جايز خودش قاعده عقلائى است، و شارع امضا كرده. اين قاعده عقلائى را بين عقلا ببينيد، آيا واقعاً عقلا در اينجاها شك مىكند كه اقرار تأثير دارد، كسى آمد اقرار كرد من قاتلم، خوب مىكشندش زنش بيچاره مىشود بچهاش بيچاره مىشود مثل همين است كه شخصى مىآبد اقرار مىكند به اين كه مواد مخدر مىاندازندش زندان خانواده اينهاى كه در زندان اند دربدر مىشوند، خوب است ديگر. آمدند خانوادهاى جمعيت حمايت از خانوادههاى زندانيان درست كردهاند. اين براى همين است كسى كه به زندان افتاد خانوادهاش بيچاره مىشود بايد حمايتش كرد. اما هرگز نمىگويند چون خانواده بايد حمايت بشود اقرارات قبول نشود، نيست همچنين چيزى. خود اين قانون در ميان عقلا دلالات التزاميهاش مانع از تأثيرش نيست. جواب اين مسئله و اين ان قلت روشن شد، برگرديم برويم سراغ سادس (سؤال:...؟ جواب: مىگويند چطور اقرار زن كه به حكم شهادت است قبول مىشود ما كه مىگوييم اقرار مثل شهادت است نه من جميع الجهات فى الجمله مثل شهادت است و ما در مقابل نص كه ديگر نمىتوانيم اجتهاد كنيم اين اجتهاد (سؤال:...؟ جواب: نص داشتيم چهار تا اقرار زن بكند حضرت على عليه السلام رجمش كرد ديگر، منصوص است زن آمد خدمتش چهار اقرار كرد و رجمش كرد، اجتهاد مقابل نص كه ما نمىتوانيم بكنيم وقت نص وارد شده اين معنا ما بگوييم نه، نبايد اقرار زن چهار تايش قبول بشود بعلت اين كه شهادت چهار تا زن كافى نيست، اينها فايده ندارد.
و اما سادسها: ششمين فرع از فروع مسئله دو در باب اقرار (سؤال:...؟ جواب:.... آن در باره اقرار اخرس است، اگر اخرس باالاشارة المفهمة با اين قيد با اشاره كه مفهم باشد اشاره كند و بفهماند من زنا كردهام آيا اقرارش قبول مىشود؟ يا نمىشود؟ در بين اصحاب ما ظاهراً اختلافى نيست در قبول اقرار اخرس بالاشارة المفهمة چه در اينجا چه در ابواب مالى و حقوق و امثال ذلك ولى در ميان اهل سنت مخالفت است، آنها بعضىهاى شان ياهمه شان گفتهاند اشاره اخرص فايده ندارد، و حد بر اخرص جارى نمىشود، اعمى برش حد جارى مىشود اگر اقرار كرد ولى اخرص حد بر او جارى نمىشود. ولى در ميان اصحاب ما ظاهراً كسى نيست، حالا من يك مقدار از كلمات را نقل كنم ببينيم اصحاب ما تعبيرات شان چه است، اول كلامى از شيخ الطائفه در خلاف نقل مىكنم، در كتاب حدود مسئله بيست و يك «اذا اقر الاخرص باشارة مقبولة» با اشاره كه قابل قبول است، «باشارة مقبولة لزمه الحد» حد لازم مىشود، «و كذلك اذا اقر بقتل العمد» اقرار به قتل عمد كرد، «لزمه القتل» قصاص مىكند «و به قال الشافعى» اين نظر مبارك تان باشد «و به قال الشافعى» يعنى شافعى همراه ما است، «و قال ابو حنيفه لايلزمه الحد و لا القتل» نه حدى نه قتلى، چيزى جارى نمىشود. خوب اين كلامى بود كه شيخ الطائفه داشت در مبسوط هم شبيه اين معنى را دارد مبسوط شيخ جلد هشت صفحه شش، آنجا هم همين مسئله را دارد.
در كشف اللثام هم يك جملهاى است، مىفرمايد در كشف اللثام بعد از آنى كه كلام علامه را متن كشف اللثام قواعد الاحكام اسست ديگر، متن قواعد است، اين متن كشف اللثام كه قواعد است «و يقبل اقرار الاخرص اذا اقر اربع مرات و فهمت اشارته» اين متن قواعد الاحكام است. در كشف اللثام به دنبال اين جمله مىگويد «خلافاً لأبى حنيفة» از اين تعبير چه مىفهميم؟ كه بين اصحاب ما مخالفى نيست كه مىگويد خلافا لابى حنيفه ظاهرش اين است مخالفى كه يافته شده بين اهل خلاف است و بين اصحاب ما مخالفى در اين مسئله نيست. ولذا صاحب جواهر ادعاى لا خلاف كرده، كلام جواهر را هم بخوانم «ولذا» آن كشف اللثام جلد دو بود صفحه سه صد و نود و چهار، جواهر هم كلامى كه مىخواهم نقل كنم جلد چهل و يك است صفحه دويست هشتاد و سه، صاحب جواهر مىگويد «لا خلاف و لا اشكال فى انه تقوم الاشارة المفيدة للاقرار فى الاخرص مقام النطق» جانشين نطق «كما فى غيره» همانگونه كه در غير اين باب است، همينطور است، خوب حالا در اين جا يك جمله در فقه على المذاهل الاربع است كه اين يك تضادى با آنچه من تا بحال نقل كردهام دارد، ببينيد حل اين تضاد را مىتوانيد بكنيد يا نه؟ در كتاب الفقه على المذاهب الاربع مىگويد تمام ائمه اهل سنت متفق اند اقرار اخرص لا يقبل» تمام ائمه اربعه، ما با اين صراحت داشتيم خلافاً لابى حنيفه ببخشيد با اين
صراحت داشتيم شافعى موافق ما است، شافعى موافق ما است، اما از كلام الفقه على المذاهب الاربعه استفاده مىشود كه هر چهار امام اهل سنت مىگويند اقرار اخرص لا يقبل، اين با اين نقل شيخ طوسى چطور سازگار است كدامش را قبول كنيم. عبارت را من بخوانم. اجازه بدهيد قبل از شايد شما من عبارت را بخوانم «اتفق الائمة على ان الاخرص اذا اقر بالزنا بكتابة او اشارة» اين كتابت هم نظر مبارك تان باشد ما آخرش بحث داريم، كتابت حسابش از اشاره اخرص جدا است، كتابت امروز مهمترين سند در دنيا است نطق هم ارزش كتابت را ندارد. كتاب برترين سند است حالا چه قدر بى اعتنايى شده به مسئله كتابت در گوشه و كنار بعضى از مسائل فقهى نمىدانيم آن زمان اينطورى ايجاب مىكرده الآن مسئله كتابت مهمترين سند است حتى صيغههاى لفظى بعض جاها بهش اهميت نمىدهند در مسائل مهم بين المللى، تا روى كاغذ نيايد امضاء نشود آن انشاء كتبى نشود انشاء لفظى را هم بهش اهميت نمىدهد اقرارات در سنجيمها به اصطلاح در پروندهها همهاش كتبى است حالا اين را بردند در سرحد اخرص، كتابتى مهم تراز نطق است بالاى اين نظر تان باشد تا آخر كار ما در باره كتابت يك خورده صحبت كنيم در كل مسائل فقهيه. على كل حال «اذا قر بالزنا بكتابة او اشارة ولو كانت مفهومة» مفهوم هم باشد «لايقام عليه الحد» حد برش جارى نمىشود چرا؟ «للشبهة» اگر مفهوم است ديگر للشبهه چه است؟ «للشبهة بعدم الصراحة فى الاقرار و هى تدرء الحد عن الزانى» هى ضميرش به شبهه بر مىگردد تدرء الحد عن الزانى «و التفقوا» اين جمله آخر را هم بخوانم بحث را تمام كنم اين اتفقوا را هم دقت كنيد مسئله عجيب است، مىگويد همانى كه اخرص اقرارش قبول نمىشود اگر آدمهاى زبان دار بر ضد اخرص شهادت بدهند شهادت آنها هم قبول نمىشود اين چرا ديگر، «و التفقوا كذلك» ائمه اربعه آنها متفق شدند «على ان الشهادة على الاخرص بالزنا لا تقبل» آدمهاى زبان دار هم شهادت بدهند بر ضد اخرص لا تقبل «لاحتمال ان يدعى شبهة على الشهادة» يعنى چه؟ (سؤال:...؟ جواب: مىگويند ممكن است اين مىخواهد از خودش دفاع كند زبان ندارد دفاع كند آنها هم رفتهاند دست به دست هم دادند يك شهادتى بر ضد اين آدم بى زبان، كسى به كسى مىگويد آدم بى زبان پيدا كردى؟ حالا اينها آدم بى زبان پيدا كردند و آمدند بر ضدش شهادت مىدهند. نظر تان باشد شرح اين مسئله را روز شنبه انشاء الله خواهيم داد. سند اين را هم من مثل كه فقه على المذاهب را نقل نكردم خودم الآن الحمد لله اينجا ننوشتم.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...