• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين لا سيما بقية الله المتظر عجل الله تعالى له الفرج و لعنة الله على اعدائهم اجمعين الى يوم الدين و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم.
    كلام در فرع چهارم از فروع اقرار به زنا بود، عنوان فرع اين بود كه آيا اگر كسى كمتر از چهار بار اقرار كرد تعذير مى‏شود يا نه؟ حد مسلماً بدون چهار بار نيست اجماعى است مسلم است بين ما كه تا چهار بار نباشد حد نيست، اما تعذير است يا نه محل بحث بود و اقوال را مختلف را نقل كرديم بعضى مى‏گويند بايد تعذير كرد به يك مرتبه اقرار دو مرتبه سه مرتبه، بعضى مى‏گويند نه تعذيرى دارد نه حدى. حالا ادله طرفين را دانه دانه بررسى كنيم و بياييم جلو و (سؤال:...؟ جواب:.... حالا يك مخالفت ابن ابى عقيل در مسئله قبل مانده بود و اجماع نيست). حالا آمديم در اين مسئله، بعضى هم ترديدى در مسئله كرده البته اگر ترديد را يك قول بگيريد قول ثالث مى‏شود. جمعى قائل به تعذير جمعى قائل به عدم تعذير اند بعضى هم ترديد كرده‏اند.
    و اما دلائلى كه براى تعذير مى‏شود اول اينها را بايد بشماريم و اگرنه تعذير نداشته باشد قول دوم صاف است برائت است، دلائل تعذير را اول بشماريم اگر ديديم اينها درست از آب در نيامد قول دوم مطابق اصل است اصل برائت است، در اينجا چند دليل در كلام صاحب جواهر رضوان الله تعالى عليه و ديگران ديده مى‏شود، دليل اول اين است كه «ثبوت المعصية باقراره ولو مرتاً فهو فاسق عاصٍ» فاسق است عاصى است به مقتضاى ادله اقرار العقلاء على انفسهم جائز، و بمقتضاى اين فسق كه ثابت مى‏شود فسق كه ثابت شد فى كل فسق خزير، داخل در قاعده كليه‏اى مى‏شود كه در آينده انشاءالله عنوان خواهيم كرد كه هر معصيت كبيره‏اى تعذير دارد، اين هم معصيت كبيره ايست كه اقرار كرده و اين تعذير در باره‏اش خواهد بود. يك خورده هم حوصله كنيد تا من ان قلت و قلت هايش را بگويم بعد اگر اشكال باقى بود بعد مطرح كنيد. خوب تا به اينجا استدلالى است كه شده فاسق است دليل بر فاسق بودنش اقرار است، دليل بر حجيت اقرار چه است؟ اقرار العقلا على انفسهم صغرى كبرى، بعد فاسق كه شد مندرج در تحت قاعده كليه مى‏شود كه هر معصيت كبيره فيه تعذير.
    و اما جوابش: اشكال كه متوجه مى‏شود اين است فرض مان اين است استثنا شده مسئله اقرار به زنا، از دليل اقرار العقلا على انفسهم، اين استثنا شده اين مقيد به چهار تا شده، دليل اقرار العقلا حجيتش مال غير مورد اقرار به زنا است، در مورد اقرار به زنا ادله ما تخصيص داده مى‏گويد اربع مرات، استثنا خورده است «اقرار العقلا على انفسهم جائز الا فى الاقرار بالزنا فانه يعتبر اربع مرات و لا يكفى اقل من اربع مرات» توجه فرموديد، فعلى هذا ما بايد دليل اقرار را بگذاريم كنار و در مسئله زنا نه فسقى ثابت مى‏شود نه عصيانى، اقرارش هم يكى دو تا سه تا كالعدم.
    ان قلت: در اينجا كسى ممكن است اشكالى به ما بكند، بگويد در اينجا ما دو حيثيت داريم، يك حيثيت زنا و حد است يك حيثيت عصيان و تعذير است، در مورد حد و ثبوت حيثيت زنا اربع مرات داريم، تا چهار بار نباشد حد نيست و حيثيت زنا ثابت نمى‏شود، اما در مورد تعذير و حيثيت عصيان جنس گناه، در واقع بين جنس و فصل جدايى انداختيم بين عام و خاص جدايى انداختيم، حيثيت خاصه ويژه زنا كه حد دارد اين يعتبر فيه اربع مرات، اما اصل گناه عصيان آن معنى جنسى آن حيثيت عصيان بدون اين كه حد زنا جارى بشود اين مشمول امور اقرار العقلا على انفسهم است، پس اعتراف اين شخص دو حيثيت دارد، يك حيثيتش از عموم اقرار العقلا تخصيص خورده اربع مرات درش شرط است، و بايد چهار مرتبه اقرار كند تا حد جارى شود. ولى يك حيثيتش كه اصل فسق و گناه بوده باشد تحت عنوان اقرار العقلا باقى مانده يك مرتبه هم كافى است (سؤال:...؟ جواب: دو حيثيت است نسبت‏
    به حيثيت زنا كالعدم، و نسبت به جنس گناه مشمول ادله اقرار العقلا على انفسهم جايز، اين يك مسئله ايست كه دركتاب‏ها مطرحش كردند بعض آقايان. ما به شكل ان قلت درش آورديم.
    قلنا: ما جواب مى‏دهيم، آيا اين تفكيك حيثيت يك مسئله ذهنى شما است يا در خارج دو جهت است، يعنى دو عمل اين انجام داده يكى گناه مطلق، يكى گناه زنا، يادر خارج يك عمل بيشتر نيست جنس و فصل در خارج يكى است، وحدت دارد عام و خاص در خارج وحدت دارد، انسان مطلق با انسان مثلاً فرض كنيد از فلان نژاد، اين كه دو موجود در خارج نيست اين واحد است يكى شده (سؤال:...؟ جواب:.... فلسفيش مى‏گويم عرفيش هم مى‏گويم اگر شما شكل فلسفى به مسئله بدهيد دو حيثيت بدهيد كما اينكه اصلاً شما شكل فلسفى داديد در ان قلت به مسئله، اين دو حيثيت درست كردن جنس و فصل درست كردن خود تان در ان قتل رفتيد شكل فلسفى داديد، ما جواب فلسفى به شما مى‏دهيم، مى‏گوييم آقا جنس و فصل تفكيكش ذهنى است در خارج يكى بيشتر كه نيستند ديگر انسان يك چيزى باشد حيوان يك چيزى باشد ناطق يك چيزى باشد همه اينها در خارج باهم متحد است، اين دو تا گناه نكرده، كه بگوييم گناه زنا اربع مرات شرطش است، اما اصل گناه يك مرتبه هم كافى است، دو تا گناه دو عمل انجام نداده، جنس و فصل در خارج يكى است، اگر به شكل فلسفى مى‏گوييد جوابش اين است. اما اگر به صورت كه ايشان مى‏گويد به صورت عرفى كه مى‏گويد خوب در خارج ببينم اين چند تا عمل انجام داده اين چند تا گناه انجام داده كارى به جنس و فصل ندارم، يك گناه اين يك گناه شارع مى‏گويد چهار اقرار شرطش است، تمام شد؟ (سؤال:...؟ جواب: زنا مگر غير از زنا انجام داده اين گناه همان گناه زنا است ديگر، دو تا گناه انجام نداده. اگر (سؤال:...؟ جواب:... اظهار گناه گناه است آن يك دليلى ديگرى است). اجازه اين دو عمل انجام نداده آقا. حالا شكل فلسفى بگوييد جنس و فصل بگوييد يا عرفى، از نظر عرف اين يك عمل است يك زنا و يك عصيان جداى از زنا انجام نداده عصيان آن همان زنايش است زنايش هم همان عصيانش است، شارع مى‏گويد اين گناه بدون چهار بار اقرار ثابت نمى‏شود، سه بار اقرار كالعدم دو بار يك باز كالعدم، (سؤال:...؟ جواب:... اجراى حد مال گناه است كار به اجراى حد ندارم، اجراى حد فرع بر موضوع است، موضوع اجراى حد چه است؟ زنا، دو كار اينجا انجام شده يك زنا يك گناه؟! (سؤال:...؟ جواب: مال گناه است اجراى حد مال عمل شنيع است اثبات طريقيت دارد، چرا اين حرف را مى‏زنيد، اثبات كه موضوعيت ندارد طريقيت دارد، صحبت اين است شارع گفته الزانية و الزانى فجلدو، فجلدو مال الزانية و الزانى است. درست، بعد هم مى‏گويد الزانية و الزانى بدون اربع مرات ثابت نمى‏شود، شما مى‏گوييد بسيار خوب، الزانية و الزانى ثابت نمى‏شود اما گناه كه است، گناهى ديگر انجام نداده غير از زنا. در خارج دو عمل انجام نشده يك عمل است (سؤال:...؟ جواب: آقا اين مسئله واضح است يك عمل انجام داده يك آدم يك عمل انجام داده، اين يك عمل اگر ثابت بشود تمامش ثابت مى‏شود، اگر ثابت نشود هيچ چيش ثابت نمى‏شود، نصفش كه نمى‏شود ثابت بشود به چهار مرتبه نصفش ثابت بشو به يك مرتبه، نصف ندارد. نصفش هم در ذهن است. (سؤال:...؟ جواب: شما اهل عرفى هستيد كه از قلمرو حق خود تا داريد پا درازتر مى‏كنيد عرف موضوعات بايد حرف بزند نه در احكام شما چه كار به حكم داريد، عرف موضوع را مى‏گويد موضوع الزانى، من مى‏گويم زنا و عصيان دو تا است يا يكى است در خارج اينجا (سؤال:...؟ جواب: حد چه كارى به حد داريد اينجا حد حكم است، باز هم مى‏گويند حد حكم است چرا خود تان را به اشتباه مى‏اندازيد از اين مسير كه من مى‏گويم راه را وارد بشويد تا روشن بشود كار به حكم نداشته باشيد (سؤال:...؟ جواب: اجازه بدهيد آقا تشكيك نيست اينجا، كارى به تشكيك ندارد، اجازه بدهيد اينجا جنس و فصل است كارى به تشكيك ندارد، دو مرحله از گناه است يك گناه باشد شديدتر بشود زنا بشود، مع الاسف كه دقت نمى‏كنيد به عرض من، باز هم همه همان اشكال را تكرار من هم باز دو باره بايد تكرار كنم حرفم را. (سؤال:...؟ جواب: من كه فهميدم آقا سه بار شما گفتيد بار اولش فهميدم حضرت عباسى، دوم هم كه گفتيد سوم هم كه گفتيد ديگر، من همان بار اولش فهميدم. مسئله را از مسير بايد انسان ورود پيدا كند ببينيد، ما كار به حكم حد و تعذير نداريم آن حكم است اول موضوع ثابت بشود بعد برويم سراغ حكم، موضوع حد زنا است، موضوع تعذير گناه است، من مى‏آورم شما را در موضوع مى‏گويم ما دو تا موضوع در خارج نداريم آقا (سؤال:...؟ جواب: بابا صحبت...؟ نيست شما چرا عوضى مى‏رويد مسئله را بحث مان كار را... بحث مان اين است اين يك عمل بيشتر انجام نداده باز شما مى‏گوييد شش تا كار كرده هم ملامسه كرده هم معانقه كرده هم تقبيل كرده هم تفخيز كرده هم آخر اينها خارج از بحث است چرا خارج از بحث صحبت مى‏كنيد، وقت مى‏گذرد آقا. مسير مسئله اين است كارى به حد نداريم كارى به تعذير نداريم كار داريم به اين كه موضوع خارجى يك گناه واقع شده و يك زنا، زنايش حد مى‏خواهد گناهش تعذير مى‏خواهد يا گناه و زنا اينجا يك وجود بيشتر در خارج نيست؟ شارع گفته اين يك وجود خاص، تشكيك هم نيست يك وجود است جنس و فصل است عام و خاص است نه سلسله مراتب درجاته، اين يك وجود خاص، اين با با چهار مرتبه اقرار ثابت مى‏شود به سه تا هم ثابت نمى‏شود غير از اين وجود خاص هم ديگر يك وجود گناه ديگرى غير از اين نداريم كه دنبالش شما مى‏گرديد بعد مى‏رويد سراغ تعذير، ما موضوع را اول درست كنيم در هر مسئله‏اى بعد برويم سراغ حكم، ما در مسئله مان يك موضوع بيشتر نداريم، و چون يك موضوع بيشتر نداريم بنابراين نوبت به دو تا حكم نمى‏رسد. (سؤال:...؟ جواب:....) بقيه‏اش را انشاء الله خدا رحمت كند مرحوم آقاى حجت را كه از اساتيد بزرگ و مراجع بزرگ در حوزه علميه قم بود بحث به اينجا كه مى‏رسيد مى‏گفت تا اينجايش من گفتم بقيه‏اش برويد خدمت حضرت معصومه از ايشان تقاضا بكنيد. حالا و اما دليل دوم (سؤال:...؟ جواب: باز شما ببينيد با همه تكرار باز مسئله را وارونه فكر مى‏كنيد اول مى‏رويد سراغ حكم بعد مى‏آييد سراغ موضوع، من مى‏گويم مسئله را طبيعى فكر كنيد اول موضوع درست كنيد باز شما مى‏گوييد حد باز مى‏گوييد تعذير، من مى‏گويم اول بگوييد ببينم موضوع در اين جا دو موضوع است يا يك موضوع بعد برويم سراغ حد و تعذير، (سؤال:...؟ جواب: اقرار طريق است اقرار را ول كنيد موضوع يك زنا است يك گناه دو عمل؟! اقرار طريق است (سؤال:...؟ جواب: فسق غير از زنا اينجا هيچ چه نيست، فسق همان زنا است، غير از زنا فسقى واقع نشده اينجا يا زنا ثابت مى‏شود يا نمى‏شود، غير از زنا فسقى واقع نشده باز مى‏گويند طريق به فسق است. (سؤال:...؟ جواب: زنا انجام شده بزنيدش، تعبد كرده نديده بگيريد. بگذرم.
    و اما دليل دوم: اقرار به سه (سؤال:...؟ جواب:....) دليل دوم بعضى‏ها آمدند از راه ديگر وارد شدند بالاخره مى‏خواهند دامن اين را بگيرند و يك چوبى بهش بزنند مى‏گويند آقا بسيار خوب، آن دليل اول هيچ، حيثيت عصيان و حيثيت زنا را از هم جدا كردن و دو موضوع درست هيچ، ولى مى‏خواهيم ببينيم اين آمده اقرار به گناه كرده يا نه، خود اقرار به گناه گناه است نه زنا، اقرار اظهار خودش مصداق «ان الذين يحبون ان تشيع الفاحشة فى الذين آمنوا لهم عذاب اليم» منهاى آن گناه واقعى كارش نداريم خود اقرار گناه دومى است، كار به زنا نداريم. حد زنا بهش نمى‏زنيم تعذير به زنا نمى‏كنيم، تعذيرش مى‏كنيم چرا اقرار مى‏كنى، اظهار اقرار اشاعه فحشاء است و اين گناه ديگرى است، تو را بخاطر گناه ديگر اشاعه فحشاء تعذير مى‏كنيم. توجه داريد؟ دامنش را گير انداختند به اين كه تو چرا آمدى گفتى در واقع گناه كردن است، پنهانى يك گناه است اعتراف و اظهارش هم گناه دومى مى‏شود، گناه اول مشروط به چهار تا است اما گناه دوم اشاعه فحشاء كه مشروط به چهارتا نيست، اين خودش مصداق گناه است دارد اظهار مى‏كند در مقابل قاضى، همين اظهار گناه خودش گناه است و اين اعتراف حرام است. (سؤال:...؟ جواب: خوب اين دليل دوم.
    و اما جواب: جواب اين است كه مقامات مختلف است اقرار به گناه همه جا گناه نيست، «ان المقامات مختلفة» بعضى جاها يك كسى بيايد وسط جمعيت شروع بكند به افتخار كردن بله ما دى شب مجلس شراب خوبى داشتيم قمار خوبى داشتيم جاى شما خالى بود ببينيد چه خبر بود چرا...، خوب اين بله اين اشاعه فحشاء است بايد همانجا بخوابانند شلاقش بزنند، برو برگرد هم ندارد. اما يك وقت يك كسى مى‏آيد پيش قاضى مى‏گويد طهرنى اشاعه فحشا نمى‏خواهد بكند اصلاً محو فحشاء مى‏خواهد بكند، طهرنى در مقام طلب طهارت است در مقام از بين بردن آثار گناه است اين اصلاً ضد اشاعه فحشاء است، يا مثلاً كسى موقعى كه دعاى مثلاً كميل مى‏خوانند شب جمعه خدايا ما گناه كرديم، اِه، اين اقرار به گناه كرده يا الله بخوابانيدش تازيانه‏اش بزنيد دعاى كميل مى‏خواند گفت من گناه كردم، اين در مقام اشاعه فحشاء نيست دعاى كميل مى‏خواند توبه دارد مى‏كنمد، اين ضد اشاعه است اونى كه شنيديد حرام است اقرار به گناه آنجاى است كه مصداق اشاعه است، نه در مقام مقابل قاضى براى تطهير، نه در شب جمعه دردعاى كميل، براى توبه كردن، آنجاها نيست، و الا اين همه در كلمات معصومين و لسانى مقر بالذنوب فكيف، خوب مقر بالذنوب است تعذيرش كنيد، خوشد مى‏گويد مقر بالذنوب، نزن، ذنوب هم مى‏گويد چند تا تعذيرش هم نكن. حالا خلاصه كلام، بحث ما آنجاى نيست كه مصداق اشاعه فحشاء است، بحث ما آنجاى است كه در مقام تطهير عند القاضى است، مصداق اشاعه فحشاء نيست بلكه ضد اشاعه فحشاء است، مى‏خواهد به مردم نشان بدهد خيلى بد كارى انجام شد شما ديگر ازا ين كارها نكنيد، (سؤال:...؟ جواب: چهار بار مى‏خواهد اقرار كند امام نمى گذارد مى‏گويد برو تا من بايد خبرت كنم، امام نمى‏گذارد اقرار بكند او كه حرفى ندارد، او بهش بگويى چهل بار هم اقرار بكن اين قدر داغ است براى تطهير شدن كه چهل بار هم اقرار مى‏كند او كه حرفى ندارد. خوب پس دليل دوم هم معلوم شد اشاعه فحشاء و جوابش هم داديم.
    و اما دليل سوم: باز آمدند دامن اين را بگيرندش يك رقم ديگر چوب كاريش كنند مى‏گويند بالاخره اين كه مى‏گويد من زنا كردم از دو حال خارج نيست، يا راست مى‏گويد يا دروغ مى‏گويد اگر راست مى‏گويد گنه كاراست اگر هم دروغ مى‏گويد دروغ گناه است، از اين دو حال خارج نيست كه اين كه مى‏گويد «انى زنيت» اگر راست مى‏گويد گناه كرده، اگر دروغ مى‏گويد دروغ گناه است و گناه كبيره است، و تعذير دارد، پس على كل حال اين شخص علم به گناه...؟ علم، اين ديگر علم اجمالى است از طريق علم اجمالى مسئله را درست مى‏كنيم اين شبيه چيزى است كه مى‏گويند روايتى آمده است كه پيغمبر مى‏فرمايد «قد كثرت على القال» يعنى كذابين بر من دروغ بسته‏اند، بعضى از علما گفته‏اند شايد شيخ بهايى فرموده كه اين قد كثرت على القال علم اجمالى براى انسان پيدا مى‏كند يا اين حديث راست است پس به پيغمبر دروغ بسته‏اند يا خود اين حديث دروغ است، پس به پيغمبر دروغ بسته‏اند، علم اجمالى پيدا مى‏كنيم به اين كه يك دروغى به پيغمبر بسته شده، حالا در مانحن فيه هم علم اجمالى داريم يا راست مى‏گويد اى دروغ مى‏گويد اگر راست مى‏گويد زنا كرده اگر دروغ مى‏گويد دروغ گفته پس چون علم اجمالى داريم بخابانيد و چوب بهش بزنيد.
    و اما جواب: جوب اينجا يك خورده دقيق است دقت كنيد بعضى‏ها اين را ذكر كرده‏اند در كتاب‏هاى شان و قبول كرده‏اند، اما اين هم جواب دارد، جوابش را دقت كنيد، جواب اين است حد مال زنا نيست، حد مال زناى مقام ثبوت نيست، كسى كه در مقام ثبوت زنا كرده است اين اثرش حد نيست حد مال زناى است كه چهار تا اقرار هم همراهش باشد، يعنى جزء موضوع است شما نمى‏توانيد بگوييد اين در واقع زناى واقعى به تنهايى حد ندارد، بلكه زناى واقعى مع الثبوت بالربع اقرارات او اربع شهود، به عبارت ديگر جزء موضوع است اين نه تمام موضوع. زناى واقعى به اضافه اثبات به اقرار چهار بار اين جزء موضوع است تا اين نيايد حد نمى‏آيد. (سؤال:...؟ جواب:...) طريق است يعنى به تنهايى علم موضوعى طريقى است يعنى جزء موضوع است واقع يك جزء است طريق هم يك جزء است علم موضوعى طريقى اگر نظر تان باشد، اين را هم مى‏گوييم بايد مقام ثبوتى باشد يعنى اگر واقعاً زنا نكرده باشد حد نبايد بخورد زنا هم كرده باشد چهرا تا اقرار نكند حد نبايد بخورد، موضوع مركب است از زناى واقعى به ضميمه چهار اقرار، چهار اقرار طريقيت دارد منتها در عين طريقيت جزء موضوع است علم طريقى جزء موضوع، حالا كه اين طور شد، شما مى‏گوييد على كل حال ما مى‏دانيم اين بايد مجازات بشود نه، اين اگر زنا كرده باشد چون يك طرف علم اجمالى زنا است، راست مى‏گويد، واقعاً راست مى‏گويد زنا هم كرده، اما اين زناى واقعى كه راست مى‏گويد زنا كرده اين مجازات ندارد تا چهار تا اقرار نكند يك طرف علم اجمالى شما مجازات ندارد، فرض ما اين است سه تا اقرار كرده دو تا اقرار كرده، يك اقرار كرده، شما مى‏گوييد يا دروغ مى‏گويد جزء كاذبين است بزن ما مى‏گوييم قبول داريم دروغ بايد زد، يا راست مى‏گويد اگر راست مى‏گويد بزن مى‏گويم نه، اگر راست مى‏گويد تنها زناى واقعى كافى براى زدن نيست، چهار بار اقرار هم جزء موضوع است بايد ثابت بشود با چهار بار اقرار، فبنائاً على ذلك در چنين جاى اگر كسى چنين مطلبى را بگويد كه ما علم اجمالى داريم مى‏گوييم يك طرف علم اجمالى شما بى اثر و بى خاصيت است، و آن فرض صدق او است، اگر او صادق باشد در مقام ثبوت زنا كرده باشد اون زنا حد ندارد تا زمانى كه چهار بار اقرار كند. هذا اولاً.
    و اما ثانياً: (سؤال:...؟ جواب:...) زنا كه تعذير ندارد، اگر راست مى‏گويد تعذير ندارد. اين را ثانياً بگويم روشن‏تر مى‏شود. و اما ثانياً گر اين محصن باشد اگر راست مى‏گويد بايد اعدام بشود اگر دروغ مى‏گويد بايد تعذير بشود قدر جامع بين اعدام و تعذير چه است؟ (سؤال:...؟ جواب:... مى‏دانم راست مى‏گويد دون الاربع اعدام نشود؟ هيچ مجازات ديگر هم نباشد بشود چرا دروغ مجازات دارد، راست كه مجازات ندارد شما مى‏گوييد راست مى‏گويد (سؤال:...؟ جواب: دون الاربع هم است اعدام نبايد بشود چوب براى چه بخورد؟ (سؤال:...؟ جواب:... ما هنوز الفباى ادله را درست نمى‏دانيم قانون دليل اين است اگر دليلى به دليل ديگرى مربوط شد هردو مى‏شود يك دليل. دليل بايد از دليل ديگر بايد جدا باشد، فرض كنيد دليل اول درست، دليل دوم هم درست دليل سوم علم اجمالى است درست است يا نه مربوطش نكرديم به دليل مى‏شود يك دليل. هر دليلى بايد مستقلى از دليلى ديگر باشد، يعنى تمام مطلب را ثابت كنيم اگر يك روز ديديد اين دليل مى‏لنگد به كمك دليل اول اين همان مى‏شود، اين دو دليل نمى‏شود اين سه دليل نمى‏شود، من مى‏گويم فرض كنيد دليل اول نبود دوم هم نبود شما از طريق علم اجمالى ثابت كنيد من مى‏گويم علم اجمالى شما يك طرفش اثر ندارد خودت هم مى‏گوييد اثر ندارد، مى‏گويى رجم نمى‏شود چون سه بار گفته، رجم نمى‏شود شلاق هم نبايد بخورد شلاق براى چه بخورد، ما غير از رجم چيز ديگرى نداريم شما باز مى‏گوييد فسق رفتيد دليل اول، بحث بحث علم اجمالى است پس از طريق علم اجمالى مشكلى در اين مسئله حل نشد فتحصل (سؤال:...؟ جواب: ثانياً عرض كردم اين علم اجمالى دائر بين متباينين است قدر مشترك ندارد اگر دروغ مى‏گويد شلاق اگر راست مى‏گويد زناى محصنه است اعدام، بين شلاق و اعدام قدر جامعى نيست. (سؤال:...؟ جواب:....) فعلى هذا ثانياً اين شد كه گاهى اثر اينها از هم متباين است اگر راست مى‏گويد بايد رجم بشود اگر دروغ مى‏گويد بايد شلاق بخورد بين شلاق و رجم قدر جامعى نيست. (سؤال:...؟ جواب: تعذير دروغ گفتن بسيار خوب نمى‏شود قدر جامع علم اجمالى بايد قدر جامع داشته باشد تا اثر داشته باشد مى‏گوييم اگر اين بول باشد نجس است اگر خون هم باشد نجس است پس دست ما نجس است، بايد يك نظر يك قدر جامع داشته باشد علم اجمالى تا اثر داشته باشد، اينجا ما مردديم بين اين كه شلاقش بزنيم يا اعدامش لابد مى‏گوييد احتياط كنيم هم اعدامش مى‏كنيم هم شلاق اين كه نمى‏شود همچه كارى كرد در اينجا. فتحصل من جميع ما ذكرناه اين كه دليلى براى اين كه اين آقا را تعذير بكنيم وجود ندارد. (سؤال:...؟ جواب: مى‏گويند دليل چهارم است اگر كسى اقرار مبهم بكند تعذير دارد ولى فراموش كرديد اگر كسى اقرار مبهم معتبر، اين اقرار معتبر نيست، «الاقرار المعتبر المبهم» يعنى چهار بار بگويد من يك عمل منافى عفت انجام دادم چه بوده زنا بوده لواط بوده تبغيض بوده چه بوده، چهار بار بگويد مبهم بگويد، اما فرض ما اين است كه اين آقا اقرارش معتبر نيست، وقتى نيست نوبتى به ابهام نمى‏رسيد اصلاً مبهم نيست اقرارش اين يك بار صريحاً مى‏گويد من زنا كردم به فلان زن هيچ ابهام ندارد اقرارش معتبر نيست. نه اينكه مبهم است.
    و اما ادله طرف مقابل: يك دليلش را عرض كنيم، ادله‏اى كه مى‏شود براى آن طرف ذكر كرد اين است كه اول اصالة البرائة، شما دليلى ثابت نكرديد براى تعذير اصل برائت از تعذير است و مادام كه ثابت نشود ما نمى‏توانيم.
    دليل دوم يك اشاره كنم براى اين كه مطالعه كنيد. دليل دوم اين است كه اگر اقرار مره واحده كافى بود چرا پيغمبر به اقرار مره واحده تعذير نكرد؟ چرا على عليه السلام تعذير نكرد جالب اين است روايتى است فردا مى‏خانم اين روايت تا بحال نخانديد على عليه السلام به آن مرد مى‏گويد برو دفعه سوم برو تا ما تحقيق كنيم اگر هم بر نگردى نمى‏آيم به سراغت، با صراحت على عليه السلام مى‏گويد سه بار اقرار كردى برو در امان خدا تا ما تحقيق كنيم. معنايش اين است كه نيا ديگر اگر هم نيايى «لا نسئل عنك لا نطلب» دنبالت نمى‏آيد اِه على عليه السلام با صراحت مى‏گويد سه بار اقرار كرده نزنيد شما مى‏گوييد نه بزنيمش تعذيرش كنيم آخر در مقابل روايت چه مى‏توانيم بكنيم.