شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب حدود و تعزيرات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 63
متن
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين لاسيما بقية الله المتنظر عجل الله تعالى له الفرج و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم.
و اما حديث اخلاقى امروز باز يكى از كلمات قصار پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم است «و قال صلى الله عليه و آله و سلم لا خير لك فى صحبت من لا يرى لك مثل الذى يرى لنفسه» بدون شك انسان نمىتواند در برابر مشكلات زندگى تنها باشد و بايد در جامعه زندگى كند و با كمك جامعه مشكلات را حل كند علاوه بر زندگى اجتماعى هركسى در زندگى شخصيش نياز به دوستانيد دارد بدون دوست مشكلات قابل حل نيست ولذا در اسلام در باره داشتن دوست و شرائط دوست و اينها بحثهاى زيادى است، براى اينكه دوستان افراد در سرنوشت آنها اثر زيادى دارند، گاهى يك دوست انسان را به بهشت مىبرد و گاهى انتخاب يك دوست انسان ره به جهنم مىبرد، در قرآن هم اشاره به اين مسئله شده است، كه مىگويد اين دوست من مرا به اينجا كشيد گاه مىشود اينطورى است، يك دوست انسان را بهشتى مىكند يا يك دوست انسان را جهنمى مىكند بنابراين در مسئله بايد خيلى دقت كرد در عين اينكه حتماً وجود دوستان در زندگى انسان لازم است خوب است مفيد است در جنبههاى معنوى در جنبههاى مادى در همه چيز مفيد است در عين حال يك مسئله حساس و دقيق و گاهى هم خطرناك، شرائط زيادى براى دوستان خوب ذكر شده، همانگونه كه حقوقى زيادى هم دوستان دارند در اين حديث كه خواندم اشاره به يكى از آن شرائط شده، مىفرمايد دوستى با كسى مكن كه منافع خودش را بر منافع تو ترجيح مىدهد، «لايرى لك مثل اللذى يرى لنفسه» يعنى چيزى كه براى خود مىپسندد براى تو نمىپسندد، منافعى كه خودش دارد براى تو نمىپسندد، مىخواهد برتر باشد، در واقع دوست آن است كه براى دوستش همان را بخواهد كه براى خودش مىخواهد اگر تغيير پيدا كرد اين دوستى نيست اين استعمار است استثمار است، من مىخواهم منافع خودم تأمين بشود و منافع دوستم زير پا بماند اين استعمار است اين دوستى نيست، مىخواهم مستعمره خودم باشد، به ما گفتند حد اقل حق مؤمن بر مؤمن «ان يحب لنفسه ما يحب لاخيه ان يكره لنفسه ما يكره لاخيه» اين حد اقل حق مؤمن بر مؤمن است ديگر حد اكثرش چه است؟ حد اكثرش ايثار است حد اقل اين است آن چه براى خودت مىخواهى براى اون هم بخواهى آن چه براى خودت دوست ندارى براى اون هم نخواهى نه اينكه او را قربانى منافع خودت كنى از ابروى او از حيثيت او مايه بگذارى براى حفظ حيثيت و آبروى خودت، از وقت او از سرنوشت آينده او اينها را مايه بگذارى براى خودت اين استعمار است، اين استثمار است خدا نمىپسندد فرمود خير در دوستى كسى نيست كه چنين باشد، ازاين حديث ضمناً مفهومى هم استفاده مىشود تو هم كه مىخواهى دوست خوبى براى ديگرى باشى تو هم اين چنين باش، يك درس مستقيم مىدهد كه با كسى كه چنين است دوستى مكن آنى كه منافع خودش را دست اول و منافع تو را زير پا مىگذارد و قربانى مىكند با آن دوستى نكن، عكسش تو هم با دوستانت اين چنين مباش، حد اقل تساوى است، حد اقل، حالا ايثار مىخواهى بكنى بسم الله اين مقام مؤمنان خالص است ايثار گرى كردن، اين مقام فاطمه زهرا سلام الله عليها و على عليه السلام و حسنين است كه در آن داستان سوره دهر كه همه نقل كردند ايثار كردند و سوره دهر نازل شد، اين مقام آنها است، حالا نه حد اقل برابرى را در سود و زيان مادى و معنوى فراموش مكن. مشكل مهم دنيا هم همين است اين دو نفر در باره دو نفر مسئله همين است در باره دو مملكت و كل دنيا هم همين است، اگر ممالك دنيا كشورهاى دنيا چنين باشند كه هر چه براى خود شان مىخواهند براى ديگران بخواهند اين اوضاع در دنيا نخواهد بود، مشكل بزرگ اين است كه هركدام شان مىگويد منافع ما تمام دنيا نابود بشوند براى حفظ منافع ما هم هيچ مشكلى نيست و عجيب اين است كتمان هم نمىكنند اين معنا را با
صراحت مىگويند، در آنجا ما منافع داشتيم دخالت كرديم آنجا نداشتيم هرچه مىخواهد بشود تمام انسانها كشته بشوند ويران بشود آتش بزنند در بوسنى هرزگوين ما منافعى آنجا نداريم يا منافع ما در اين است كه مسلمين نابود بشوند مشكل بزرگ دنيا اين است، اگر واقعاً «تحب لنفسك ما تحب لغيرك و تكره ما تكره له» اگر اين باشد كه اين دعواها نيست ديگر. و هم به مناسبت اين ايام دلم مىخواهد يك جملهاى هم بگويم چون وقتى واقعاً انحرافى در جامعه پيدا مىشود يا بويش پيدا مىشود كه بعضىها مىخواهند يك انحرافاتى ايجاد كنند، آنهاى كه مىدانند بايد بگويند و الا فعليه لعنة الله است ديگر، بايد گفت، به مناسبت ميلاد مسعود فاطمه زهرا سلام الله عليها خوب خيلى امسال برنامههاى خوبى بود و در مسائل ارتباط جمعه هم انصافاً برنامههاى خوبى اجرا شد چون بايد مسائل نقطههاى قوت را هم انسان بى انصافى نكند بگويد از جمله مسائلى كه حالا شايد من نديده بودم اولين بار ديدم، اين مسئله جشن عبادتى بود كه در بسيارى از نقاط مملكت براى دختران نه ساله گرفتند و طى يك مراسمى اينها را جشن عبادت براى شان گرفتند و از دانه دانه اينها مىپرسيدند مىدانيد چه خبر است امروز مىگفتند بله نه ساله شديم بايد نماز بخوانيم بايد روزه بگيريم خوشحاليم از اينكه مشمول تكليف شدهايم و خوب اين در سطح مملكت اثر مىگذارد كه دختران بدانند از نه سالگى نماز بايد بخوانند پسران مىفهمند مسئله نماز خيلى مهم است چيزى بنام جشن عبادت و يا برنامههاى ديگرى از اين قبيل كه اينها بنام فاطمه زهرا سلام الله عليها و يا سرمايه گذارى مفصلى كه در باره احترام مادر شد، و اين ارزش اسلامى احيا شد اين سرمايه گذارى كه وسائل ارتباط جمعى كردند انصافاً جاى تقدير و تشكر دارد و همچنين راجع به جشن عبادت جاى تقدير و تشكر دارد جالب بود به عقيده من و ما اگر ارزشهاى اسلامى را به اين شكل زنده بكنيم خيلى خوب است. ولى در عين حال بعضى از سخنرانان بعنوان احياء حقوق زن در وسائل ارتباط جمعى تغييرات زنندهاى متأسفانه داشتهاند افراد غير مسئولى بيايند زن را طورى مثلاً مطرح كنند كه با ارزشهاى اسلامى نسازد، مثلاً لازمه حرفش اين باشد «الرجال قوامون على النساء» خوب قرآن مىگويد بگويد يا مسائلى كه تا سرحد زن سالارى مسئله را در مقابل مرد سالارى پيش ببرند يا تعبيرات ديگرى از اين قبيل، اگر پسرى داشته باشيد دخترى داشته باشيد فقط خرج تحصيل يكش را مىتوانيد بدهيد كدامش دختر بايد تحصيل كند نه پسر، چه معناى دارد مردها در خانه بنشينند بچهها را نگه دارند زنها بروند بيرون خانه كار كنند مثلاً اصلاً اين تعبيرات زشت است زننده است، ما همانطور كه تشكر مىكنيم از آن برنامهها مىگوييم خيلى خوب بود و ارزشهاى اسلامى را زنده ميكند بايد جلوى همچنين حرفهاى افراد غير مسئولى كه يك ارزشهاى اسلامى را زير سؤال مىبرند جلوى آنها را هم گرفته بشود واقع مسئله اين است مردم غالباً بين افراط و تفريط اند، يك روز بود زنها اصلاً چنان بى ارزش در جامعه مطرح مىشدند من كراراً اين را ديدم، كه وقتى كسى مىخواست در باره خانوادهاش صحبت كند خجالت مىكشيد، معذرت مىخواست مىگفت ببخشيد جسارت مىشود خانواده ما از سفر مثلاً آمده، اسم خانواده جسارت مىشد ببرد، مثل اينكه يك چيزى بدى بود، يا عدهاى معتقد بودند اگر مرد زنش را كتك نزند مردانگى نيست، من شنيدم در بعضى جاها رسم است همان شب اول كه زن مىآيد يك كتك مفصلى مرد بهش مىزند حاليش كند اوضاع از چه قرار است و حال و احوال چه است، اين يك رقم افراد اين طرف اند. گاهى هم از اين طرف ميفتند نه مرد بشيند و كار كند آخر اين حرفها سبك است زشت است. (سؤال:...؟ جواب: بايد از اشخاص متخصصى مثل شما سؤال كرد به هر حال، منظور اين است كه اما مفرط او مفرّط آن طرف كتك زدن نشانه شخصيت است، اين طرف از اين حرفها به هرحال بايد مراقب باشند انشاء الله ما دل ما مىخواهد وسائل ارتباط جمعى ما واقعاً از هر نظر نمونه باشد و اين از راه خير خواهى و دل سوزى مىگوييم كه انشاءالله به گوش آنها برسد ما نقاط قوتش را ارج مىنهيم اما ضعفهاى هم كه است بايد جلويش را گرفت مبادا خداى نكرده يواش يواش بعضى از ارزشهاى اسلامى زير سؤال برود مخدوش بشود و مورد خلاصه بى مهرى قرار بگيرد ارزشهاى اسلامى، ما تا آن زمانى كه ارزشهاى اسلامى را زنده نگه بداريم همه چيز مان زنده است خداى نكرده آن روز كه ارزشهاى اسلامى مان ارزشهاى اصيل شناخته شده نه آن رسوم و عادات افراد خرافى و نادان آن وقت كه اينها برود زير سؤال خداى نكرده و اشكالى درش پيدا بشود و بعضىها اجازه به خود شان بدهند به حريم مقدسات مثلاً حملهاى بكنند آن وقت ديگر ارزش همه چيز مان از دست خواهد رفت.
برگردم به حديث «قال صلى الله عليه و آله و سلم لا خير لك فى صحبت من لا يرى لك مثل الذى يرى لنفسه» اميدوارم هم ما براى دوستان مان چنين باشيم منافع آنها را منافع خود مان ببينيم هم دوستان ما براى مان چنين باشند، حديث همان جلد هفتاد و چهار بحار است، من به ترتيب مىخوانم مىآيم جلو صفحه صد و شصت و هفت.
برگرديم به بحثى كه در باره مسئله اقرار در حد زنا داشتيم عرض كرديم در حد زنا در باب اقرار تمام رواياتى كه آمده همه اين روايات در باب رجم است در باب جلد اقرار چهار گانه گفتيم در اين باب اقرار نيست (سؤال:...؟ جواب:....) ولى بعضى از آقايان به دو تا حديث در باب قذف استدلال كردند در در المنضود به اين دو حديث استدلال كردهاند، ولو مربوط به باب قذف است درباب قذف است، ولى اطلاقش به درد مسئله ما مىخورد اطلاقش از اين كه چه زانى محصن باشد چه غير محصن، هردو چهار بار بايد اقرار كنند، اقرار چهارگانه مخصوص به رجم و محصن نيست غير محصن هم كه حدش صد تازيانه است آن هم چهار بار، البته اين دو حديث صريح نيست ولى اطلاقش بد نيست، باب سيزده از ابواب حد قذف حديث يك و سه. حديث يك را مىخوانم حديث يك سند خوبى هم دارد حديث سه سندش خوب نيست مرسله است ولو مرسله صدوق است، ولى حديث يك سند خوبى دارد. سند حديث را هم مىخوانم «محمد بن يعقو عن محمد بن يحيى عن احمد بن محمد بن عيسى عن ابن محبوب عن علا ابن رزين عن العلاء بن رزين و ابى ايوب عن محمد بن مسلم» صحيحه است، همه رجال سند خوب اند «عن ابى جعفر عليه السلام فى رجل قال لامرئته يا زانية» مردى به همسرش نسبت بد داد، «يا زانية انا زنيت بك» معنى اين سخن اين است قبل از آنى كه ما باهم ازدواج كنيم تو آلوده بودى و خود من در آن زمان با تو عمل منافى عفت انجام دادم، «يا زانية انا زنيت بك قال عليه حد واحد» حدى بايد جارى برايش بشود «لقذفه اياها» چون قذفش كرده نسبت زنا داده به همسرش بايد ثابت كند خوب در عين حال اقرار به زنا هم نمود نسبت به خودش گفت «انا زنيت بك» خودش هم اقرار كرد اين اقرار چه؟ حد دارد؟ «و اما قوله انا زنيت بك فلا حد فيه» حد اقرار جارى نمىشود چون دو مشكل دارد چهار تا نيست پيش امام هم نبوده اقرار بايد عند الامام باشد «فلا حد فيه الا ان يشهد على نفسه اربع شهادات بالزنا عند الامام» پس اين كه مىگويد انا زنيت بك اين فقط حد قذف دارد، اما حد زنا شرطش چهار بار است شرطش عند الامام است اين شرط حاصل نيست، حالا، اين داستان مربوط به قبل از ازدواجش با اين زن است، قبل از ازدواجش با اين زن دو حالت دارد يك حالت اين است كه زوجه ديگرى داشته احتمال دارد زوجه ديگرى داشته باشد و يك احتمال هم اين است كه زوجه ديگرى نداشته قبلاً همسرى نداشته و شايد اين احتمال دوم بيشتر باشد امام سؤال نكرد آيا اين قبلاً زوجه ديگرى داشته يا نداشته در هردو حال مىفرمايد چهار تا، اطلاق مىگويد چهار تا، معنايش اين است چه حدش رجم باشد چه حدش جلد باشد در هردو صورت بايد چهار بار اقرار كنى پس اطلاق يا به عبارت ديگر در اينجاها مىگويند ترك استفصال، اطلاق مال آنجاى است كه خود كلام امام باشد، خوب دقت كيند فرق اين دو تأويل در فقه چه است، ما يك اطلاق داريم كه كلام امام است، كلام پيغمبر است آيه قرآن است مىگوييم اطلاق دارد اما يك وقت يك نفر سائل مىآيد سؤال مىكند سؤال مطلق است اين را مىگويند ترك استفغصال، يعنى سؤالى هم كه مىكند سؤال راجع به يك واقعه است، واقعه مطلق كه نيست واقعه يك صورت داشته امام سؤال نمىكند اين واقعه اين چنين بوده؟ يا آنچنان بوده قبلاً زنى داشته اين كه زناى محصنه باشد يا قبلاً زنى ديگرى نداشته كه غير محصنه باشد، سؤال نمىكند امام از اين مسئله، اسم اين را مىگذارند ترك الاستفصال (سؤال:...؟ جواب: نتيجه اين است بله، ترك استفصال سبب نتيجه اطلاق مىدهد در كلام امام، ولى كلام امام ابتدائى نيست كه ما بخواهيم اطلاق ازش بگيريم بالضميمه ترك استفصال مشكل گشا مىشود، اين همان چيزى است كه مرحو ميرزاى قمى در عبادتش ياد تان است يا نه، ترك الاستفصال فى حكايت الحال بقيهاش كه يادش است هيچ كس، ترك الاستفصال فى حكايت الحال مع قيام الاحتمال يدل على العموم بالمقال، توجه داريد؟ ترك استفصال كردن در حكايت حال حادثه با قيام احتمال يدل على العموم فى المقال، دلالت بر عموميت مىكند، كار اطلاق مىكند، اينجا هم از قبيل ترك استفصال است، نتيجه آن اطلاق است درست؟
حديث سه: حديث دو ديگر كارى به ما ندارد، حديث سه حديث سه، «محمد بن على بن الحسين قال قال الصادق عليه السلام» اين مرسله است، منتها مرسله ايست كه روى نمىگويد صدوق، صدوق يك وقت مىگويد روى مثلاً اين ممكن است ضعيف باشد اما صدوق يك وقت مىگويد قال الصادق نسبت مىدهد اين مرسله وزنش بيشتر از آن مرسله روى است، روى ارزشى كمترى دارد تا آنجاى كه صدوق به امام صادق نسبت مىدهد مىگويد قال الصادق عليه السلام حد اقل پيش صدوق سند درست بوده كه يك نسبت قطعى و قطى مىدهد، بنابراين از مرسلاتى است كه له شأن له مقدار، اين ارزشى بالاى دارد، حالا نگوييم صحيحه بالاخره ارزشى دارد، «قال الصادق عليه السلام فى رجل قال لامرئته يا زانية» حالا تا اينجايش مثل آن است، از اينجا فرق مىكند قالت زن در جواب مىگويد «انت ازنى منى» تو از من آلودهترى، خوب اين «انت ازنى منى» اين مشتمل بر دو مطلب است يكى قذف، يكى ديگر اقرار، انت ازنى منى يعنى من هستم تو بيشتر حالا صحبت اين است اين مشتمل على قذف و على اقرار، «فقال عليها الحد» راجع به مرد هيچ چه نگفت حضرت، راجع به زن فرمود «عليها الحد فى ما قذفت به و اما اقرارها على نفسها فلا تحد» اقرارى كه كرده بر عليه خودش كه مىگويد انت ازنى منى يعنى انا زانية و انت ازنى، اين اقرارى كه على نفسش كرده «فلا تحد حتى تقر بذلك عند الامام اربع مرات» هم عند الامام بايد اقرار باشد هم اربع مرات. اين مشكل اقرار يكى از مشكلاتش اين است كه اقرار بايد در حضور قاضى باشد، فلذا اقرارهاى كه در مراحل باز پرسى مىشود الآن يك مشكل بزرگى ايجاد كرده اينها وقتى مىآورند در باز پرسى افراد همه رقم اقرار مىكنند بعد بازداشت شان مىكنند در زندان زندان هم كه يك دانشگاهى است براى اين گونه مسائل ياد شان مىدهند كه ديگر شما در دادگاه كه رفتيد همين بقيه افراد كه آنجا متهم اند و آنجا هستند ياد شان مىدهند كه در دادگاه همه را انكار كنيد در داد گاه كه مىآورند همه را انكار مىكند مىگويند اين اقرار بخاطر چه است مىگويد تحت فشار بوده است و اقرار هم كه پيش قاضى نكرده است و بنابراين ديگر همه بافتهها پنبه مىشود به قول بعضىها، و اين مشكلى شده كه بايد راه حلى براى اين مشكل پيدا كرد و راه حل هم مىشود برايش پيدا كرد به هر حال حالا برسيم انشاء الله راجع به اينكه اقرار عند الامام باشد بايد چه كار كرد صحبت مىكنيم. (سؤال:...؟ جواب: حالا اين هم اطلاق دارد، اين زن كه اعتراف ضمنى مىكند مىگويد من همچنين بودهام، اين زن قبلاً شوهر داشته قبلاً نداشته چه بوده؟ كه مىگويد انت ازنى منى اين نسبت به كى دارد اعتراف مىكند نسبت به حالا اعتراف مىكند نسبت به قبلش اعتراف مىكند مىگوييم ايد اطلاق دارد، اين اعتراف به زنا دارد نمىگويد حالا كه شوهر دارم، شايد منظور اين است كه قبل از آنى كه ازدواج بكند، بنابراين اطلاق اين براى مانحن فيه كافى است، مگر اين كه حالا كسى بگويد كه اطلاقش از اين نظر ضعيف است منصرف است به اينكه يا زانيه الآن نسبت بهش داده مىشود آن هم كه مىگويد انت ازنى منى، اعترافش در حال اعتراف مىكند، بنابراين اين زن شوهر دار است كه دارد اعتراف مىكند نسبت به حالا و اين داخل در محصن است پس اطلاق اين به درد ما نمىخورد اطلاق ندارد. تكرار مىكنم اگر قبول كنيد كه اين اقرار اعم است از اينكه زناى از او سر زده اما فى الحال او قبل ان تتزوج، اگر يك همچنين ترك استفصال اطلاقى بشود درست كنيم اين روايت بدرد ما مىخورد و الا اگر بگوييم اين ظهورش منصرف به حال است، يعنى حالاى كه شوهر دارند، اگر اين بشود اربع مرات مال زناى محصنه مىشود مال رجم است (سؤال:...؟ جواب: بله چطور صراحت ندارد؟ چرا نيست؟ مىگويد تو از من آلودهترى يعنى من هستم آلوده تو آلودهتر، اين چه صراحتى ندارد صراحت دارد (سؤال:...؟ جواب: حالا عصبانيت مىگويند از آن عصبانيت است در حالى عصبانيت له عقل او ليس له اگر عاقل نيست ديوانه وار مىگويد بله يكى از شرائط عقل است، اما اگر عقلى دارد و اين حرفها را مىزند اينها اعتراف است اينها مشكل ايجاد مىكند، به هر حال اگر ما بگوييم انصراف دارد به آن حال ازدواجش اين روايت ضعيف مىشود از كار مىافتد اما اگر بگوييد نه اين اعم است از آن حال و از قبلش اين دليل مىشود بر ما نحن فيه و قابل استدلال.
حالا فقط اين سؤال باقى مىماند چرا راجع به مرد (سؤال:...؟ جواب: چه؟ (سؤال:...؟ جواب: تأثير در چه كرد؟ (سؤال:...؟ جواب: نمىگويد با تو زنا كردم زانيه هستم نه با تو، نمىگويد با تو، بله با تصريح حالا دقت كنيد، شما روى اين مسئله يك فكرى بكنيد من اين را بعنوان يك سؤال مطرح مىكنم. حالا اين سؤال به اين سادگىها نيست، اين سؤال كه چرا حد مرد در اين روايت ذكر نشده است دليلش چه است اين را رويش يك فكرى كنيد و من اگر چيزى به ذهن تان رسيد رسيد نرسيد شنبه انشاء الله در بارهاش صحبت مىكنيم خوب تا به اينجا دو تا روايت دقت كيند دو تا روايت داشتيم كه اينها دلالتى داشت حالا روايت دوم هم سندش بحث داشت و هم دلالتش خالى از نق و نق نبود ولى روايت اولى خوب است، روايت اولى انصافاً اطلاق دارد و اطلاقش هم قال استدلال است، بنابراين حد اقل دست ما به يك روايت از نظر دلالت و سند صحيح و مطلق كه چهار بار هم در حد رجم است و هم در حد جلد، دست ما به يك روايت هم بند شد.
و اما در مقابل اين روايات يك دانه روايت معارض داريم اين روايت معارض را بخوانم و اين بحث را امروز تمامش كنم روايت معارض در اينجاها نيست، در باب سى و دو از ابواب مقدمات حد است، باب سى و دود از ابواب مقدمات الحدود، روايت از نظر سند معتبر اما يك دان روايت بيشتر نيست حديث يك باب سى و دو از ابواب مقدمات حدود، روايت را مىخوانم سريع «عن الفضيل» فضيل بن يثار است كه مرد صحيحى است رجال سندش هم قبلش خوب اند «قال سمعت ابا عبد الله عليه السلام يقول من اقر على نفسه عند الامام بحق من حدود الله مرتا واحدة» كسى كه اقرار كند بر نفسش نزد امام به حقى از حدود الله «مرتا واحدة» يك بار، «حراً كان او عبداً او حرتاً كانت او امتاً» حر عبد حره امه، «فعلى الامام ان يقيم الحد عليه مرتا واحدة» يك بار، ديگر حد را بايد جارى كند «للذى اقر به على نفسه كائناً من كان» هركه مىخواهد باشد، يك بار اعتراف يك بار اقرار كافى است «الا الزانى المحصن» فقط اين استثنا دارد، زانى محصن مستثنا است، «فإنه لا يرجمه حتى يشهد عليه اربعة شهود» نمىگويد چهار اقرار آه، مىگويد تا چهار شاهد بيايد، معنيش اين است اقرار بدرد نمىخورد حتى چهار تا اقرار هم بدرد نمىخورد. چهار شاهد در زانى محصن بايد بيايد «فإذا شهدوا ضربه الحد مأة جلدة ثم يرجمه» صد تازيانهاش مىزند بعد هم رجم در زانى محصن حالا اين جمله ياد تان باشد كه جمع شده در اينجا بين رجم و بين جلد در زانى محصن چون يك قولى است در آنجا «و قال ابو عبد الله عليه السلام» بعد فرمود (سؤال:...؟ جواب: اگر اقرار بكند در باره حق الناس كار به ما ندارد فرمود حدى جارى نمىشود تا شاكى خصوصى بيايد شكايت كند در حق الناس مثل قذف اگر اقرار بكند پيش امام من قذف كردم حد برش جارى نمىشود تا شاكى خصوصى چون حق الناس است، در ذيل اين حديث سه چيز را جزء حق الله شمرده يك چيز را جزء حق الناس، شرب خمر مىگويد حق الله است، زنا حق الله است سرقت حق الله است قذف حق الناس است، خوب از اين حديث استفاده مىشود كه مرتا واحدة در غير زانى محصن كافى است، درغير زناى محصنه مرتا واحدة كافى است، حالا ما ايم با اين حديث اگر بخواهيم به اين حديث عمل كنيم در جلد يك مرتبه كافى است آيا به اين حديث مىتوان عمل كرد؟ اين حديث مشكلات زيادى دارد من مىشمارم مشكل اول در اين حديث اين است كه احدى عمل به اين حديث نكردهاند حتى ابن ابى عقيل (سؤال:...؟ جواب: ابن ابى عقيل مىگفت يك مرتبه، يك مرتبه همه جا مىگويد يك مرتبه در محصن هم مرتبه در غير محصن هم مىگويد يك مرتبه اين حديث در غير محصن مىگويد يك مرتبه، حتى اهل سنت هم به اين حديث عمل نكردهاند، اهل سنت هم به اين حديث عمل نكردهاند به علت اين كه آنها در محصن و غير فرق نمىگذارند، پس حديثى است مطرود مطروح لم يعمل به احد، اين يك مشكل. مشكل دوم اين است مىگويد فرقى بين حر و عبد نيست در حالى كه ما مىدانيم بين حر و عبد فرق است. مشكل سوم تصريح مىكند تصريح كه بكند نمىشود تخصيص بزند (سؤال:...؟ جواب: تصريح با آنها ضد مىشود اسم حر و عبد را هردو آورده اطلاق نيست كه تخصيص بزند. مشكل سوم هم دقت كنيد سوم و چهارم، سوم اين است كه در سرقت مىگويد يك مرتبه در حالى كه سرقت مسلم است دو مرتبه در سرقت بايد دو مرتبه اقرار كرد، و اجماع هم داريم روايت هم داريم پس مسئله سرقت هم با اين نمىسازد، (سؤال:...؟ جواب: ذيلش تصريح مىكند سرقت جزء حق اللهى است كه يك مرتبه درش كافى است، من تا آخرش نخواندم، (سؤال:...؟ جواب: حالا اين مىگويد حق الله است، (سؤال:...؟ جواب: اجازه پس عمل نكردند فرقى بين حر و عبد نگذاشته سرقت هم مىگويد اين مشكل را دارد. و اما اشكال چهارم كه آخرين اشكال است اين است سلمنا اين روايت با آن روايات عديده كه خوانديم متعارض است به فرض كه متعارض بشود كدام يك مقدم است، شكى نيست آنها مقدم است خذ بما اشتهر بين اصحابك و دع شاذ النادر، رواياتى كه داشتيم راجع به اربع مرات (سؤال:...؟ جواب: گفتيم اطلاق ازش استفاده كرديم به كمك بيانات كه گفتيم اين حتى در رجم هم قبول ندارد چهار مرتبه، اين روايت رجم هم چهار مرتبه را قبول ندارد مىگويد در رجم چهار شاهد، پس اين روايت قطعاً با آن روايات مخالف است آنها اشهر است روايتاً متعددة اشهر است سنداً شكى نداريم كه آنها را بايد بر اين مقدم داشت و اين روايت را گذاشت كنار.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...