• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين‏
    و صلى الله على محمد و اهل بيته الطاهرين لا سيما بقية الله المنتظر عجل الله تعالى له الفرج و لا حول و لا قوة الا باللَّه العلى العظيم
    مقدمات بحث حدود و تعزيرات تمام شد و وارد شديم در انواع حدود، و ديروز گفتيم كه، بسيارى از فقهاء حدود را شش تا شمرده‏اند ،در حالى كه به يك معنا، هشت تا هست، توضيحاتى در اين زمينه بود كه داديم، حالا وارد مى‏شويم در اولين حد، كه حد زناست.
    ماهيت زنا و چگونگى تحقق موضوع زنا و حد آن
    در بحث حد زنا، سه مقام هست، مقام اول، ماهيت زنا چيست؟ همه مى‏دانيم، ولى ابعادش گاهى مخفى مى‏شود. بعضى مصاديقش خفى است واضح نيست و بر بزرگان مشتبه شده است، بسيارى از مفاهيم است كه معانى اجماليش روشن است، اما وقتى وارد تفسير و شاخ و برگ و حدود و ثغورش مى‏شويم مشخص مى‏شود، بنابراين مقام اول ماهيت زناست .
    مقام دوم «ما يثبت به» چه رقم ثابت كنيم موضوع را، كه زنايى واقع شده است، مقام سوم، مقدار حد زنا است، كجا رجم هست و كجا جلد است و كجا نفى بلد است، و تعبيرات مختلفى كه هست، بنابراين فعلاً مى‏رويم سراغ مقام اول كه ماهيت زنا باشد و بر اساس تحرير الوسيله البته تعبيراتى كه از حالا به بعد به آنها برخورد مى‏كنيم گاهى تعبيرات زننده‏اى هست و نبايد اينها مايع تعجب كسى در اين جاها بشود، اين درست مانند تعبيراتى است كه اطباء در كتابهاى طبى وقتى مى‏رسند به معالجات بيماريهاى مخصوص زنان، بيماريهاى مخصوص مردان، همه اينها را با عكس و تفصيلات مطرح مى‏كنند، نه دليل بر بى حيايى طبيب است، نه دليل بر چيزى است، طبيب است مى‏خواهد بيمارى را بيان كند بايد تمام تفاصيل را در باره آن آلات تناسلى مرد و زن بيان كند، در اينجا هم در بحث زنا به اين تعبيرات برخورد مى‏كنيم قبلاً گفتم كه اين دليل بر عدم عفت بيان و عفت قلم علماء نيست، چون مسأله محل ابتلاء است مثل طبيب بايد بيان كند. «المسألة الاولى يتحقق الزنا، الموجب للحد» عبارت تحرير را مى‏خوانم «بادخال الانسان ذكره الاصلى فى فرج امراة محرمة عليه اصالة» ايشان مى‏فرمايد زنايى كه موجب حد است حاصل مى‏شود به داخل كردن آن آلت تناسلى اصلى كه مى‏گويند در مقابل خنثى است كه ممكن است غير اصلى بوده باشد «و كعضو زائد» فى بدن بوده باشد، البته فرض بر اين است كه خنثى جنس ثالث نيست. اين نظر مباركتان از حالا باشد، مشهور در ميان علماء همين است حق هم همين است روايات هم به همين دلالت دارد، كه ما سه جنس در دنيا نداريم، مذكر و مونث داريم، خنثى جنس ثالث نيست، يا اين است يا آن، چون خنثاى مشكل، چه غير مشكل، چه ما بدانيم، چه ندانيم در واقع احدهماست، پس «بناءا على ذلك» اگر در واقع مونث باشد و چيزى شبيه آلت رجوليت داشته باشد، اين «كالاعضاء الزائده» است، و دخول آن نمى‏تواند مصداق زنا محسوب شود، حالا اينها را توضيحاتش را مى‏دهيم «يتحقق الزنا الموجب للحد باخال الانسان ذكره الاصلى فى فرج امرئة محرمة عليه اصالة» زنى كه حرام باشد، اصالة هم حرام باشد، اين اصالة، در مقابل بالعرض است، كه اگر حرام بشود به واسطه حائض بودن، بواسطه اعتكاف، بوسيله حالت احرام ،اينها حرمت بالاصالة نيست، اين زن حرام بالاصالة نيست، حرام بالعرض هست «من غير عقد نكاح» بدون اين كه عقد نكاحى باشد «دائما او منقطعا» «و لا ملك» كه همان ملك يمين بوده باشد، كنيزانى كه مالك بودند «من الفاعل للقابلة» مالك باشد فاعل آن زن است «و لا تحليل» تحليل عبارت از اين است كسى تحت شرايطى امه‏اش را تحليل مى‏كرد براى غير خودش، يعنى غيرى كه مالك نبود بوسيله تحليل مالك البته با شرايطى حلال برايش مى‏شد، فاعل مالك قابله باشد، «و لا من ملك من الفاعل للقابلة» فاعل مالك آن قابله باشد «و لا تحليل و لا شبهه وطى» شبهه آن است كه غير همسرش را اشتباهاً به همسرش اشتباه كند. البته شبهه گاهى شبهه موضوعيه است گاهى شبهه، شبهه حكمى است، شبهه موضوعيه مثل اين است كه «وجد امرائة على فراشه فتوهم انهازوجته» خيال كرد و بعد از مواقعه فهميد زوجه‏اش نبود، حالا يا زن هم اشتباه كرد، يا نكرد، آن يك بحث ديگرى است، اين شبهه، شبهه موضوعيه است، موضوع خارجيه را اشتباه كرد، ولى گاهى شبهه حكميه است، گمان مى‏كرد زنى كه مثلاً اين مقدار شير خورده حرام نيست «اجتهاداً او تقليداً» گمان مى‏كرد كه اين مقدار شير خورده ده رضع شير خورده حرام نيست، ازدواج كرد يا متعه كرد بعد از مدتى «من طريق الاجتهاد او بالتقليد تبين انه حرام»، حالا كه فهميد اين حرام است، وطى قبلى چه بوده است وطى به شبهه بوده، شبهه موضوعيه بود يا حكميه بوده، شبهه حكميه بوده حكم اجتهادى و تقليدى اين مسأله را اشتباه كرد
    (سؤال... و جواب استاد:) بعداً يقين پيدا كرد كه آن، قبلاً شبهه بوده شبهه، همان اجتهاد مصداق شبهه است، اجتهادى كه خيال، مراد از شبهه خيال است، كما اين كه در مورد زنى كه «وجد على فراشه» يقين پيدا كرد كه زنش هست، يقين داشت شبهه نداشت، منظور از شبهه علم مخالف واقع است ظن مخالف واقع است، آن توهم مخالف واقع است، شبهه كه در اين جا گفته مى‏شود شك نيست، علم داشت «انهازوجته ثم تبين انهاليس زوجته» بله نه اجتهاد كرد تقليد كرد اين را مطمئن شد كه اين زن برايش حلال است، بعداً اجتهاد عوض شد و يقين پيدا كرد اجتهاد اول باطل بوده، تقليد سابق باطل بوده اجتهاد سابق باطل بوده، يقين پيدا كرد، وقتى يقين پيدا كرد كه يقين باطل بوده است اين مصداق وطى به شبهه مى شود، وطى به شبهه معنيش شك نيست يعنى تصور خلاف واقع، مراد از وطى به شبهه اين نيست، حالا يا اين تصور در موضوعات بوده يا تصور در احكام بوده، ولى هر چه بوده، تصور در خلاف واقع بوده است، بعد از آن كه فهميد بر خلاف واقع بوده آن وقت اين جا مواقعه كرده است با زنى كه نه همسرش بوده نه ملكش بوده نه تحليل بوده هيچ كدام ازاينها نبوده است فقط خيال مى‏كرده همسرش است، اسم اين را مى‏گذارند وطى به شبهه وطى به شبهه در حكم نكاح است، و لذا مهر المثل دارد، بچه هايش بچه‏ى حقيقى اند ملحقند، بحث وطى به شبهه يكى از بحثهاى مهم فقهى است كه در بحث نكاح كتاب نكاح مطرحش مى‏كنند، صاحب جواهر و ديگران مفصل درباره وطى به شبهه، بحث كرده‏اند جايش كتاب النكاح است و احكام مختلفى بر آن مترتب مى‏شود از جمله حكمى كه ما در اين جا مى‏گوييم، مى‏گوييم حدى زنايى در اينجا صدق نمى‏كند، بعد در ذيل عبارت ايشان مى‏گويد «مع شرائط ياتى بيانها» اين جمله يادتان باشد، شرائط اشاره به بلوغ است، عقل است، جهات ديگر است كه بعداً مى‏آيد اختيار است اين مجموعه‏اى كه در تعريف زنا در حد، حالا ببينيم ديگران زنا را چه رقم تعريف كرده‏اند، در واقع كلام تحرير
    الوسيله تكامل يافته چيزى است كه، در كلمات فقهاى پيشين است و كلمات فقهاى پيشين يك اشكالاتى داشته، آمدند اشكالاتش را حل كردند و اين تعبير به كار رفته است و خواهيم ديد كه اين تعبير، هم از بعضى جهات‏بد نيست.
    كلام مرحوم محقق در تعريف زنا و اشكالات سه گانه شهيد بر محقق‏
    كلام محقق را در شرايع مى‏خوانم، در تعريف زنا مى‏گويد «هو ايلاج الانسان ذكره» كلمه اصلى ندارد. «فى فرج امرئه محرمه من غير عقد و لا شبهه عقد» را گفته شبهه را هم گفته «و لا ملك» ولى تحليل را نگفته، در كلام محقق «من غير عقد و لا شبهه و لا ملك».
    اين كلام محقق، مرحوم شهيد ثانى در جلد دوم مسالك وقتى رسيده به شرح كلام محقق، ايشان در واقع سه تا اشكال كرده به كلام محقق، دقت كنيد اشكالات را، اشكال اولى كه به كلام محقق كرده تعبير اشكال نيست من نمى‏گويم اشكال، نتيجه‏اش اشكال است اشكال اولى كه به كلام محقق كرده مى‏گويد كه اين تعريف شما شامل كبير و صغير و عاقل و مجنون مى‏شود، انسان همه را مى‏گيرد، در حالى كه بايد اينها خارج بشوند «فلو زاد فيه المكلف كان اجود» اگر كلمه مكلف را مى‏گفت بهتر بود، ديگر صغير و كبير هر دو نبودند، فقط كبير بود، عاقل و مجنون هر دو نبودند، فقط عاقل بود مجنون را شامل نمى‏شد «فلو زاد المكلف كان اجود» بعد خود شهيد، اين كه در كلام تحرير الوسيله داشتيم «مع شرائط ياتى» براى پيشگيرى از اين اشكال بود «مع شرائط ياتى» شرائطى كه بعد مى‏آيد براى اين است كه قيد بالغ بودن قيد عاقل بودن امثال اينها را كه در كلام محقق كمبود دارد اينها بعدا بيايد.
    (سوال... و جواب استاد:) انسان مكلف، بچه انسان نيست؟ انسان، اعم است. يعنى ديوانه انسان نيست؟ انسان است ديگر! بله حالا بعد خود شهيد ثانى اين اشكال را گفته و يك جواب مى‏دهد، مى‏گويد: يك جواب تكلفى مى‏توانيم پيدا كنيم، از كجا از آنجا كه مى‏گويد: «فى فرج امرئة محرمة» حرام مى‏گويد، حرام، نابالغ كه حرام ندارد، مجنون كه حرام ندارد، رفع القلم عن الصبى عن المجنون، حرام ندارد، پس به وسيله كلمه محرمه ما بياييم تكلف كنيم بگوييم مجنون و صغير خارج هستند، اين اشكال اول مسالك و جوابى كه خودش داده بود و اعتراف كرد. اين جوابِ تكلف است.
    اشكال دوم مسالك بر چه كسى است؟ بر محقق كلام شرايع «انه يدخل فيه المختار و المكره» هم مختار را مى‏گيرد، هم مكره را مى‏گيرد، در حالى كه مكره زنا نيست حد ندارد «و يجب اخراج المكره» مكره را بايد خارج كنيم. بعد جواب از اين اشكال دوم مى‏دهد، الجواب هو الجواب مى‏گويد به همان عنوانى كه آمديم مجنون و صبى را خارج كرديم مكره را خارج مى‏كنيم چون دارد محرمه، «امرئه محرمة» مكره كه محرم نيست، مكره كه حرام نيست براى او چيزى، پس تعبير محرمه تعبيرى است كه مكره را بيرون مى‏كند، اين هم اشكال دوم و جواب.
    و اما اشكال سومى كرده، كه ديگر جوابى هم نداريم، اشكال سوم اين است كه «انه يدخل الذكر و الخنثى» مذكر و خنثى هر دو را مى‏گيرد، به علت اين كه عبارت اين نبود كه «ذكره الاصلى» مطلق بود. خنثى را مى‏گيرد بعد صاحب مسالك يك جواب ديگرى مى‏دهد، غير از آن جوابها، مى‏گويد ممكن است خنثى را خارج كنيم، به تعبير اين كه گفت «ذكره» اين تعبير خارج مى‏كند «فان ذكر الخنثى ليس بحقيقى» خنثى يك آلت زائده است، يك عضو زائد، مثل يك گوشت اضافى كه در بدن انسان روئيده باشد، غده اضافى اين هم شبيه غده اضافى هست، اين اصلى نيست، پس سه تا «ان قلت» و سه تا جواب دو جوابش شبيه هم، يك جوابش از راه ديگر وارد شده.
    كلام مرحوم صاحب جواهر در بحث زنا
    حالا مرحوم صاحب جواهر اين جا يك دقت بيشترى كرده است رضوان الله تعالى عليه، و حق هم با صاحب جواهر است در اين جا، و آن اين است، كه مى‏گويد بفرماييد ببينيم آيا مسأله عقل و بلوغ و اختيار اينها جزء شرائط موضوع است يا حكم، نكته اين است عقل و بلوغ و اختيار، شرائط موضوع زناست يا شرائط حرمت است، حكم ،يعنى اگر مجنون زنا كند «لا يصدق عليه الزنا» يا حرام نيست، مكره، اگر كسى را مجبور كردند به زنا صدق زنا نمى‏كند، زنا هست نكاح كه نيست، عقد كه نيست، منتهى زناى غير محرم است. آيا اين سه قيد بلوغ، عقل و اختيار، اينها قيود حكم است يا قيود موضوع است، مرحوم صاحب جواهر مى‏فرمايد اينها از قيد حكم‏است، بنابراين در تعريف زنا نبايد اينها وارد بشود، اينها را در شرائطى كه بعد ذكر مى‏كنيم بايد بياوريم، اين مربوط به بحث آينده هست چرا شما آورديد؟ پس اشكال شما به محقق وارد نيست، نه اشكال بلوغ، نه اشكال عقل، نه اشكال اختيار، چون اين اشكالات شما دخالت در موضوع زنا ندارد، حالا عرض من اين است، عجب است كه تحرير الوسيله با اين كه كلام صاحب جواهر را ديدند «مع ذلك» آمده اينها را قيد موضوع قرار داده‏است، در تحرير الوسيله «مع شرائط تاتى» اين چه قيدى بود، قيد موضوع بود. زنا را داشتند تعريف مى‏كردند، مى‏گفتند زنا عبارت از اين است، «مع شرائط تاتى».
    (سؤال... و جواب استاد:) ببينيد داريم اينجا تعريف زنا را مى‏كنيم «يتحقق الزنا الموجب للحد» يعنى صدق زنا، نه شرايط حد، زنايى كه موجب حد است «مع شرائط ياتى بيانها» يعنى اين داخل در زنا هست يا اين شرائط حرمت، شرائط حرمت نه اين شرائط زنا، ببينيد ما اول داريم زنا را تفسير مى‏كنيم زنا كه شرعى ندارد. زنا يك چيز عرفى است. ما الان حكم حرام را بايد بگذاريم براى بعد، پس معنيش اين است كه، ما حكم و موضوع را با هم مخلوط كرده‏ايم. اگر ايشان حكم و موضوع را باهم مى‏خواهد ذكر كند، اول بايد موضوع را تفسير كنند بعد حكم را، اگر هم مى‏خواهند بگويند، نه اينها داخل در موضوع زنااست، حقيقت شرعيه زنا دارد، ما يقين داريم زنا حقيقت شرعيه ندارد. از اين مسأله بگذريم، عرض من اين است كه اگر ايشان مى‏خواهد موضوع زناى عرفى را تفسير كند اين «قيد مع شرائط ياتى» اين نبايد، باشد، اگر موضوع عرفى را نمى‏خواهد. موضوع و حكم را با هم مخلوط كردند يك جا مى‏خواهند، تفسير كنند «الزنا الموجب للحد» با اين قيد، اين معنيش اين است كه ما به هنگام تعريف موضوع و حكم را با هم مخلوط كنيم، و با هم تفسير كنيم، در حالى كه اين معمول نيست. موضوع را مى‏آيند تفسير مى‏كنند بعد مى‏آيند حكم را جدا مى‏گويند، موضوع و حكم را با هم مخلوط كردن، اين خلاف آن روشى است، كه موجود است. حالا اجازه دهيد بگذرم.
    مناقشه در تعريف زنا در تحرير
    در اينجا چند تا نكته‏اى ديگر هست يعنى چند تا مناقشه‏اى ديگر در اين تعريفى كه در كلام تحرير است ديده مى‏شود، يكى همان آميختن حكم و موضوع، كه به عقيده ما اشكال دارد. حكم و موضوع را نبايد باهم مخلوط كرد، مسألهِ حرمت، حكم است و مسألهِ زنا،موضوع است ،عقل، شرط حرمت است، و هكذا آنهاى ديگر شرط حرمت هست، و اختيار، شرط حرمت است شرط موضوع نيست، اين يك ملاحظه، دوبار جوابش را عرض كردم يك بار ديگر جواب مى‏دهم و آن اين است كه، شما مى‏گوييد مراد، تعريف مطلق زنا نيست، زناى موجب حد است، اين معنيش اين است كه شما حكم و موضوع را با هم مخلوط كنيد، و يك جا مى‏خواهيد تعريف كنيد، در حالى كه تعريف بايد براى موضوع باشد يا حكم تحت عنوان شرائط بعداً بيايد، مگر حقيقت شرعيه داشته باشد، حقيقت شرعيه كه ندارد زنا، زنا يك چيز عرفى است، ما حقيقت شرعيه نداريم، پس معنيش اين است شما در تعريف موضوع، حكم را هم دخالت مى‏دهيداين خلاف سيره و روش فقهى است .
    و اما ثانيا اين «من غير» اين قيودى كه ايشان آوردند در اين جا «من غير عقد نكاح» اينها براى چه بود، چه چيزى را مى‏خواستند خارج كنند، اگر مى‏خواهند زوجه را خارج كنند، اين كه قبلش داشت «فى فرج امرئةِ محرمةِ عليه» خود محرمه خوب بود ديگر، اين من غير عقد نكاح دائما، آن با همان قيد محرمه خارج شد «اللهم الا ان يقال» كه اين قيد، قيد تفسيرى است، و در تعاريف معمول نيست، كه بيايند قيود تفسيرى بياورند، قيودى كه در تعاريف مى‏آورند قيود احترازى است، هر قيدى براى احتراز از چيزى است، نه اين است كه قيودى بياورند براى تفسير، اين قيد محرمه خارج كرد، بله مى‏توانستند ايشان به اين عبارت بگويند، بگويند «فى فرج امرئةِ محرمةِ عليه اصالة بان لا يكون من عقد انقطاع او دوام او ملك » اما عبارت ببينيد، بصورت غير بيان شده است «فى فرج امرئةِ محرمةِ عليه اصاله من غير عقد نكاح دائم» الى آخر پس عرض دوم ما اين شد كه، اين من غير عقد، ظاهرش به صورت يك قيد احترازى است، در حالى كه نياز به قيد احترازى نيست، قبلا محرمه داشتيم، بله اگر بصورت توضيحى بود هيچ اشكالى نداشت، «بان لا يكون عن عقد دائم منقطع ملك» به اين صورت اگر گفته مى‏شد، ما هم هيچ اشكالى نداشتيم.
    و اما ثالثاً يك قيد ديگرى كه نگفتند، و لكن من فكر مى‏كنم بايد اضافه كنيم، و آن اين است كه ما مى‏گوييم مجرد ادخال كافى نيست، بايد نوع تماسى هم باشد، براى چه اين را خارج كنيم، آن اين است كه اگر آن آلت رجوليت را «فى وعاع صغير» قرار داده، و وعاء را وارد كرد اين صدق زنا مى‏كند. اول الكلام در آن جاهايى كه با پوششهايى مثل همين پوششهاى پلاستيكى باشد، ما مى‏گوييم قطعاً صدق مى‏كند. اين پوشش يا پارچه مختصر يا پوشش پلاستيكى و امثال اينها مانع نيست، اما اگر واقعا «فى وعاء صغير» قرار بدهد، آيا اين هم باز صدق مى‏كند، يا اين قابل خدشه است حالا من تشبيه نامناسبى بكنم از باب ارتماس در آب، ما در باب ارتماس در آب، در باب غواصها، معتقديم روزه آنها باطل نمى‏شود، اين كه صدق ارتماس نمى‏كند، اين در وعاءى او است، و وارد آب مى‏شود اين را نمى‏گويند «ارتمس فى الماء» اگر سرش را با پلاستيك بپوشاند، با قير بپوشاند، و زير آب كند ما مى‏گوييم ارتماس هست صدق مى‏كند «اما لو كان فى وعاء» لااقل شك داريم روزه‏اش باطل است، و لذا غواصها سوال مى‏كردند مسأله ما، مى‏گفتيم نه روزه شما باطل نمى‏شود، حالا اگر شبيه آن اين جا وارد شد. شك هم در اين جا نمى‏كنى يقين پيدا مى‏كنى، يا لااقل قابل بحث هست، كسى شك كند، تا به اين جا آمديم اضافه كرديم اين «مع الاصابه» ممكن است اين قيد اضافه شود، در اينجا ببينيد مرحوم شهيد ثانى، در شرح لمعه هفت قيد ذكر كرده‏است، براى زنا، بعضى از اين هفت تا، متداخل است، بعضى از آنها هم قيد حكم است، بعضى‏ها هم قيد موضوع است، در مجموع چيزى زائد بر آن چه تا به حال داشتيم نيامده‏است، با اين كه هفت قيد ذكر كرده در شرح لمعه براى زنا، اولاً ثانياً تا سابعاً، ولى اينها بعضيش قيود حكم است، نه قيود موضوع، بعضى هايش متداخل است، بعضى هايش مثل همين هاست كه خوانديم، چيز اضافه‏اى در كلام شهيد نيست.
    و يك كلام هم از «الفقه على المذاهب الاربعه» از اهل سنت نقل كنم، آنها هم خلط حكم و موضوع كرده‏اند، مى‏گويد زنا عبارت است از «ادخال مكلف، فرجه» آورده در تعريف، مى‏گويد «الزنا ادخال المكلف فرجه» قيد مكلف را، براى اخراج مكره، صغير و مجنون آورده است، اين هم در كتاب «الفقه على المذاهب الاربعه» است، حقيقت شرعيه ندارد زنا «تلخص مما ذكرنا» اين است كه مخلوط شدن حكم به موضوع، در اينجا در يك دايره وسيع در ميان عامه و خاصه ديده مى‏شود، و ما اگر بخواهيم حكم و موضوع را جدا كنيم، بهتر اين است كه زنا را منحاى «الموجب للحد» زنا را معنى كنيم، بعد حكم را بيان كنيم، بگوييم «و لكن الحد له شرايط» «الزنا فى العرف هذا» «و لكن حد له شرائط» شرائط حكم را هم جدا كرد مى‏گوييم ان شاءالله مى‏آيد شرائط حكم را جدا كنيم.
    (سؤال... و جواب استاد:) ايشان مى‏گويند جواب ديگرى مى‏شود داد و آن اين است كه ما زنايى را كار داريم كه حكم شرعى دارد، اين معنيش اين است كه هميشه احكام را قيد موضوع قرار دهيم، همه جا مى‏گوييم، شما خون را وقتى مى‏خواهيد معنى كنيد، تفسير كنيد، آن خونى كه شرعاً حكم دارد با قيد حكمش مى‏گوييد. خون عبارت از چيزيست كه زائد بر درهم باشد، در معنى خون زائد بر درهم بودن در تفسير خون زائد بر درهم بودن را شما قيد مى‏كنيد، آنها قيد حكم است، خون، خون است، خواه زائد بر درهم باشد خواه اقل از درهم باشد.
    (سؤال... و جواب استاد:) روش فقهى اين است موضوعات دو رقم است موضوعات عرفيه، موضوعات شرعيه، موضوعات شرعيه را با قيود شرعيه بايد تفسير كرد موضوعات عرفيه را بايد منهاى حكم تفسير كرد وقتى كه رسيدى به حكم صد تا، استثناء در حكم بكنى ، صد تا شرط در حكم بكنى، روش صحيح فقهى كه معمول همه فقهاء است، اين است حالا اينجا عدول كردند بعضى از بزرگان رضوان الله تعالى عليهم اجمعين بعضى عدول كردند از آن روش فقهى به روش ديگر، اين دليل نيست كه ما ترديد كنيم.
    و اما مسأله دومى كه در تحرير است «علمت من المسأله الاولى»، از مسأله اولى، مسأله دوم شناخته شد. فردا ان شاءالله.
    پرسش
    1 - ماهيت زنا چيست. توضيح دهيد؟
    2 - چگونگى تحقق موضوع رنارا توضيح دهيد؟
    3 - مناقشات موجود در كلام تحرير را بيان كنيد
    4 - دواشكال ازاشكالات مرحوم شهيدبرمحقق رابيان كنيد؟
    5 - كلام مرحوم صاحب جواهردر بحث زناراتقريركنيد؟