• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين و لعنة الله على اعدائهم اجمعين الى يوم الدين و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم.
    قبلاً يك جمله‏اى لازم است در باره اين هجوم كه اخيراً به يكى از مساجد مسلمانان در هند شده و در واقع دنياى اسلام را تكان داده برنامه‏اى در نظر گرفته شده است، مى‏دانيد مسئله يك مسئله ساده‏اى نيست مسئله يك مسجد نيست گاهى مى‏شود، قدرت يك ملت در يك مسجد ظهور مى‏كند اگر آن مسجد را بشكنند قدرت آن جمعيت راشكسته‏اند، خراب كردن مسجد يك مسئله است و شكستن قدرت مسلمين را در هند آن عظمتى كه مسلمانان دارند و در ساير نقاط اين يك مسئله‏اى ديگرى است، به نظرم مى‏رسد كه مسئله ساده نباشد يعنى واقعش ماوراء اين دست‏هاى ديگرى هم است غربى‏ها مخصوصاً آمريكائى‏ها دل شان مى‏خواهد قدرت اسلام را در هركجاى دنيا مى‏شود بشكنند، ولذا هركجا يك درگيرى بين مسلمان‏ها و غير مسلمان‏ها پيدا بشود غربى‏ها در آن طرف مقابل مسلمين آمريكا در مقابل مسلمين مى‏ايستد، بدون استثنا، هند هم مى‏روند پول مى‏دهند تحريك مى‏كنند هندوهاى نادان و بى خبر، و اينها را مى‏فرستند به صحنه براى اينكه يك همچنين چيزى پيدا بشود به هر حال بطور كه ديشب به ما خبر دادند از طرف حضرت آية الله عظمى گلپايگانى فردا اعلام تعطيل شده و از طرف شورا هم اعلاميه براى راه پيمايى فردا داده مى‏شود از طرف سازمان تبليغات هم ظاهراً داده‏اند على كل حالٍ همه متحد اند ديگر حالا طرف مجمع خاصى مطرح نيست راجع به راه پيمايى فردا هم انشاء الله اعلام خواهد شد و تعطيل درس‏ها هم از طرف آية الله گلپايگانى اعلام شده. بايد حوزه علميه هم در اين قسمت حق خودش را ادا كند سهم خودش را ادا كند و نشان بدهد كه اين حركت حركت مهمى بوده واقع شده و مسلمانان هند تنهانيستند و همه مسلمانان دنيا پشت سر اين مسئله ايستاده‏اند يقين داشته باشيد الآن تمام مسجد تخريب نشده گنبدى از مسجد مى‏گويند تخريب شده اگر اين مسئله محكم باهاش برخورد بشود مجبور مى‏شوند ترميمش كنند، و آن قانونى را كه گذرانده‏اند براى حفظ مساجد محكم بشود اگر هم شول بجنبيم بقيه‏اش راهم تخريب مى‏كنند آنكه تخريب شد بقيه مساجد هند هم تخريب مى‏شود در جاهاى ديگر هم همين مسئله و اين شكست اسلام و مسلمين خواهد شد اميد وار به خدا هستيم كه خداوند به ما توفيق بدهد. من يك جمله ديگر هم در كنار اين عرض كنم شرحش را باز يك وقت مفصل بدهم. درهمان دى شب در مطبوعات نوشته بودند كه شش ميليون هندى در مدارس مسيحى در هند درس مى‏خوانند، چند تا مدرسه اين مسيحى‏ها آنجا درست كرده‏اند چند تا كشش آنجا دارند چند تا روحانى مسيحى آنجا دارند چه قدر طلبه براى خود شان تربيت كرده‏اند كه مى‏توانند شش ميليون هندى را در مدارس وابسته به كليسا تربيت كنند، اينها كارهاى است كه آنها دارند مى‏كنند و خوب وقتى شش ميليون زير پوشش آنها باشد تحريك كردن هندوها بر ضد مسلمان‏ها خيلى آسان است احرمى به اين نيرومندى در دست دارند خوب مى‏كند كارى ندارد. و ما بايد چه كار كنيم حوزه علميه ما بايد چه كار بكند، توجه فرموديد اين يك مسئله مهمى است، بگذريم و بر گرديم به سوى بحث مان.
    بحث در اين بود كه يكى از شرائط اقرار هم در حد زنا و هم در ساير موارد يكى از شرائط اقرار عبارت است از مسئله اختيار، اگر با اجبار يا تعذيب و شكنجه اقرار بگيرند اعتبارى ندارد، نه در اين مسئله نه در جاى ديگر سه روايت هم در اين زمينه بود رواياتش هم خوانديم مسئله را هم در اين زمينه روشن كرديم، منتها نتيجه كه من مى‏خواهم امروز بگيرم دقتى در اين نتيجه بفرماييد، ما مى‏گوييم لا يجوز تحت فشار قرار دادن و آزار دادن كسى براى اقرار گرفتن مگر در سه مورد:
    مورد اولى كه مى‏شود تحت فشار قرار داد همان است كه ديروز اشاره كرديم او بدون فشار و بدون اجبار اعتراف به حقى مانند
    سرقت و امثال آن بكند. اعتراف به حقى بكند سرقت كرده‏ام، ولى محل اموال مسروقه را مخفى كند، و حاضر نباشد محل اموال مسروقه را نشان بدهد در اينجا از باب احقاق حق مى‏شود او را تحت فشار قرار داد، اگر راه هم منحصر بشود به تعذيب، تعذيبش مى‏شود كرد تا محل اموال مسروقه را نشان بدهد، (سؤال:...؟ جواب: بعد از آنى كه اقرار آزادانه كرد به اين كه من سرقت كرده‏ام ولى حاضر نبود اموال مسروقه را نشان بدهد ما مى‏توانيم بعنوان احقاق حق او را تحت فشار قرار بدهيم، هم مسئله احقاق حق است هم نهى از منكر است هم امر به معروف است همه چيز است. عيناً مثل اين است كسى مال ديگرى را برداشته يك جاى مخفى كرده ما علم داريم بدون اقرار او هم علم پيدا كرديم مخفى كرده خوب ما تحت فشار قرارش مى‏دهيم تا اينكه جاى اموال را نشان بدهد. (سؤال:...؟ جواب: بسيار خوب حالا من مى‏خواهم استثنائات را بگويم دانه دانه، (سؤال:...؟ جواب: استثناى از آن بفرماييد و حواشى آن، ما مى‏خواهمى مشخص كنيم كجاها مى‏شود، و جاهاى كه نمى‏شود بگوييم نه. اين يك مورد است و هكذا اگر اموالى نباشد حقوق ديگرى باشد، مثلاً كسى مقتول شده مضروب شده جسدش مخفى كرده‏اند، و كشف اين جسد هم دخالت در احقاق حقوقى دارد، اگر كشف نشود احقاق حقوقى مثلاً نمى‏شود، يااسناد و مداركى بوده مال چيزى رفته‏اند اموالى را مال مسائلى اسناد مستغلاتى چيزى اينها اخفا شده، براى كشف آنها بعد از اعتراف به اصل عمل تحت فشار دادن قرار دادن وجه شرعى دارد. اين يك نكته.
    مورد دوم آن جاهاى بود من دارم جمع بندى مى‏كنم از گذشته يك مقدارى بحث كرديم دارم جمع بندى مى‏كنم، صورت دوم آنجاى است كه شخص متهم گناهان ديگرى را در جنب اتهامش به طور قطع مرتكب شده، اتهام ثابت نيست، اما گناهانى در كنار او مرتكب شده، مثلاً معلوم است در خانه مردم آمده معلوم است قفل را شكسته معلوم است در را باز كرده اما سرقتش نامعلوم است، تا اينجايش معلوم است اما زائد بر اينش معلوم نيست، حالا ما بياييم دو تا حكم درست كنيم بگوييم اما نسبت به گناهان كه مرتكب شده يستحق التعذير و در ضمن كه تعذيرش مى‏كنيم از او سؤالاتى در باره آن اتهام هم بكنيم چه مانعى دارد، ما داريم تعذيرش مى‏كنيم لامر آخر براى يك گناه ديگرى براى يك مطلب ديگر داريم تعذيرش مى‏كنيم ولى در ضمن آن سؤالى هم از حقى كه احتمالاً پامال شده داريم مى‏كنيم كه آيا تويى كه سرقت كردى؟ تويى كه چنين كردى چه كردى كجا بردى كجا گذاشتى؟ نتيجه اين شد ما نسبت به آن اتهام لمن يثبت آن را تعذير نمى‏كنيم نسبت به گناه ثابت شده تعذير مى‏كنيم و اين را مقدمه‏اى قرار مى‏دهيم براى كگشف آن اتهامى كه هنوز ثابت نيست، چه اشكالى دارد از يك وسيله مشروع استفاده كنيم براى اينكه اين اتهام دوم او هم روشن بوشد. (سؤال:...؟ جواب: فرض مان اين است كه سرقت هنوز روشن نشده و آمده است خانه مردم قفل راشكسته در را شكسته وارد شده اين گناهان رامرتكب شده مامى گوييم خوب بقيه كه ثابت نيست بعنوان قاضى تعذيرش مى‏كنيم نسبت به اين مسائل سابق و در ضمن اين مسائل سابق ازش سؤال مى‏كنيم راجع به آن ادعا هم، اين كه اشكالى ندارد شرعاً لكل كبيرة تعذير، هرگناه كبيره‏اى تعذير دارد، خوب خانه مردم رفتن در خانه را شكستن قفل را باز كردن اينها تعذير ندارد؟ دارد.
    و اما صورت سوم: دقت كنيد صورت سوم مهم است، صورت سوم آنجاى است كه (سؤال:...؟ جواب: لازم نيست بداند مى‏گويند لازم نيست متهم بداند براى چه تعذيرش مى‏كنند؟ همين اندازه كه اين يستحق التعذير فرض كنيد مى‏گويند ما بهش هم بگوييم براى چه داريد تعذير مى‏شويد بزنيمش بگوييم چرا خانه مردم وارد شديد؟ (سؤال:...؟ جواب: در عين حال نكند مگر ما مجبوريم كه اگر اعتراف كرد كرد اگر نكرد نكرد صحبت اين است ما در اينجاها بخواهيم از او يك اعترافى براى احقاق حقى بگيريم به واسطه گناهى كه مرتكب شده قطعاً و مستحق تعذير است. ولكن اين ولكنش را تا فراموش نكردم عرض كنم، ولكن در حقوق الناس تصور مى‏شود در حق الله اين مسئله تصور نمى‏شود، ما بگوييم تو راتعذيرت مى‏كنيم بخاطر تقبيل و در ضمن بخواهيم تحت فشارش بدهيم راجع به زنا هم اقرار كند. (سؤال:...؟ جواب: اجازه مادر هر كلمه‏اى تعذير است ولى سؤال كردن در باره حق الناس و احقاق قاضى مى‏تواند بكند، على عليه السلام اگر روايات ياد تان باشد در موارد مختلفى براى روشن كردن احقاق حق كردن برنامه‏هاى انجام مى‏دادند، آن داستان آن جوان را نظر تان است كه در وسائل هم ظاهراً باشد در كتاب‏ها است، جوانى با يك عده‏اى از ببخشيد پدر جوانى با يك عده‏اى مسافرت كرده بود و بعد همسفران بر گشتند پدر جوان نيامد، وقتى كه شكايت كرد پسرش به على عليه السلام، همسفران گفتند آقا اين در فلان ساعت فلان روز فلان جا فوت كرد، و ما هم به خاك سپرديم، جوان اظهار كرد من از اينها شك زده هستم باور نمى‏كنم پدرم فوت كرده باشد، معلوم نيست، على عليه السلام اين همسفران را تحت يك بازجويى شديدى قرار داد ازيت شان هم نكردند چشم اينها را دانه دانه بستند هركدام شان را به يك از ستون‏هاى مسجد بدون اين كه ازيت شان هم بكنند آن وقت فرمود قنبر كه بود بيا بنشين دانه دانه اينها بيايند از ايشان بازجويى كن، اين يكى برداشتند و چشمش را باز كردند و آوردند جلو گفتند بگو ببينيم كى از دنيا رفت صبح بود يا عصر، كجا دفنش كردند كه برش نماز خواند لابد يك نمازى خواندند يك غسلى دادند نمى‏تواند بگويد نماز نخواندند غسل ندادند چه ساعتى از روز بود و اين مشخصات پيدا است اگر الكى باشد اولى با دومى تضاد پيدا مى‏كند چون تمام جزئيات را كه اينها باهم تبانى نتوانستند بكنند دومى با سومى تضاد پيدا مى‏كند مردم هم جمع شدند و از اولى سؤال كردند و گفت بله صبح از دنيا رفت و فلان كس نماز خواند و فلان جا كفنش را فلان مقدار از كجا تهيه كرديم و قبرش را فلان كس كند و اينها را گفت، حضرت فرمود وقتى كه من تكبير گفتم شما هم تكبير بگوييد، حضرت يك الله اكبر بلندى گفت و جمعيت هم تكبير گفتند و بقيه كه چشم شان بسته بود گفتند معلوم مى‏شود يك خبرى است معلوم مى‏شود فاش شديم حالا، نفر دوم را كه آوردند گفت و الله من تنها نبودم قاتل بقيه هم با من همراه بودند و فلان سومى چهارمى خوب اين رقم كارها مال حق الناس است ما براى زنا نمى‏توانيم اين كار را بكنيم، اصلاً در مورد اقرارات زنا مى‏گفتند حرفش را نزنيد شايد حواسى نداريد اين حرف‏ها را مى‏زنيد، در مسائلى مثل شرب خمر مثل زنا مسائل حق الله اين گونه تحقيقات و پى جويى و فحص و بحث و اينها ما دستورى در باره‏اش نداريم حتى گاهى عصبانى مى‏شدند ائمه عليهم السلام مى‏گفتند مردم چرا نمى‏روند توبه بكنند از كار شان مى‏آيند در دادگاه اعتراف مى‏كنند به يك همچنين گناهانى بدى اينها اگر توبه كنند و پاك بشوند و ديگر سراغ اين كارها نروند اين افضل است بهتر است، وقتى يك همچنين برخوردى دارند به ما اجازه مى‏دهند كه ما اينها را تحت فشار بگذاريم بگويند زنا كرده اند؟! پس اين دومى هم كه عرض كردم مال حق الناس است كه احقاق الحق لازم دارد مثل كار على عليه السلام در باره اموال پدر چون اموال پدر آن جوان را خورده بودند، در باره اموال اين مرد از دنيا رفته اين در باره اين بوده است، حق الناس بوده و الا در حق الله كه لازم نيست يك همچنين چيزى، حتى (سؤال:...؟ جواب:... مى‏گويند تأديب كه گفتيد لأنه اعترف على العذاب جارى مى‏شود قبول داريم اعترافى كه تحت فشار باشد فايده‏اى ندارد اين براى اين است كه آثار جرمش را نمايان كند در داستان حضرت على عليه السلام هست كه اينها اموال را مخفى كرده بودند در بيابان، فرستادند رفتند اموال را از بيابان برداشتند آوردند، اعترافات تحت فشار را ما نمى‏خواهيم معيار قرار بدهيم (سؤال:...؟ جواب: مورد دوم اعترافى تحت فشارى كرد بعد آثار جرم ما ازش خواستيم به دنبالش آثار مى‏خواهيم اگر آثار نباشد كه بدرد ما نمى‏خورد اعتراف (سؤال:...؟ جواب: ما نمى‏توانيم بدون هيچ جرمى تنبيهش كنيم براى چه تنبيهش كنيم، اثرش يكى است ولى ما بعنوان قاضى نمى‏توانمى تنبيه بكنيم اگر جرمى نكرده. شخص متهم را به عنوان قاضى ما نمى‏توانيم تحت فشار قرار بدهيم ولو كشف آثار هم بشود مى‏گويند آقا مى‏زنيم كشف اثار مى‏شود يقين داريد؟ يقين به جرم كه نداريد، اگر يقين نداريد همان زدنش اول كار اشكال دارد. (سؤال:...؟ جواب: نكند ما نمى‏توانيم حق نداريم ديگر ما فقط جاى مثل اينكه دارد اشتباه مى‏شود ما جايى مى‏توانيم قرار بدهيم با اين سه شرط اول مرتكب گناهى شده باشد، بخاطر آن تعذيرش كنيم، دوم حق الناس باشد تحت فشارش قرار بدهيم سوم اين است آثار جرم بعد از آن فشار پيدا بشود اگر آثار جرم بعد از آن فشار پيدا نشود باز هم بدرد ما اين مسئله نمى‏خورد (سؤال:...؟ جواب: باز من تكرار كنم مثل اين كه مسئله روشن نشده جا نيفتاده دقت كنيد، بحث در اين است ما يقين نداريم بعنوان قاضى دقت كنيد كه ديگر سؤالها تكرار نشود ما بعنوان قاضى يقين داريم در خانه مردم را شكسته اموال هم نيست، اين سرقت كرده نمى‏دانيم، ما اين را تعذيرش مى‏كنيم بخاطر اين جرمى كه قطعاً انجام داده، اما نسبت به سرقت اموال مجهول است اين تعذير سبب اقرار مى‏شود، آن اقرار سبب كشف جرم مى‏شود مى‏رويم اموال مسروقه را از دست آن كسى كه فروخته از آن بازار از آن زمين از آنجا پيدا مى‏كنيم و مى‏آوريم، پس اولش ارتكاب يك گناه قطعى شد دومش مسئله حق الناس بود سوم اقرار تحت فشار منجر به كشف آثار جرم شد، اين براى قاضى جايز است، اما بدون اين قاضى بخواهد تحت فشار قرار بدهد شخص مشكوك و متهم را بدون علم جنايت و اين را شلاق بزند تا اعتراف كند ولو آثار جرم هم كشف بشود قاضى حق ندارد شخصى كه مشكوك است و مبهم و مجهول است تحت يك چنين فشارى قرار بدهد. (سؤال:...؟ جواب: بسيار خوب همين به توهم ميفتيد (سؤال:...؟ جواب: نه ما نمى‏گوييم ما مى‏گوييم مصداق مصداق تعذير است اما آن توهم مى‏كند تحت فشار واقع شده است كه اعتراف كند اعتراف هم مى‏كند آثار جور هم پيدا مى‏شود. (سؤال:...؟ جواب: در اينجا سؤال مى‏كنند حد جارى مى‏شود يا نه؟ يعنى مرتكب شده يك گناهان قطعى را در خانه مردم را شكسته بعداً هم تعذيرش كرديم حق الناس هم است بعد اعتراف هم كرد بعد از اعتراف رفتيم آثار جرمش را پيدا كرديم اين مصداق همان روايت ديروز على عليه السلام است، اين مصداق علم قاضى مى‏شود، فرمود اگر عين مسروقه را آورد داد، مقطعه اگر عين مسروقه را نياورد فقط تحت فشار اعتراف كرد لا نقطعه لا قطع الا ان يأتى بالعين المسروقة مگر اينكه بعد از اين اعتراف تحت فشار بياورد عين مسروقه را.
    اما صورت سوم: آنجاى ايست كه يك مسئله مهمى مربوط به كيان اسلام مطرح باشد، ما شخص متهم را جاسوسى را پيدا كرديم احتمال قوى مى‏دهيم اسرار مهمى در باره مثلاً جنگ تحميلى در اختيار او است، اگر تحت فشارش قرار بدهيم به احتمال قوى اين اسرار را از او مى‏گيريم، اسناد را از او مى‏گيريم و دشمن را مى‏توانيم دفع كنيم و نقشه‏هاى دشمن را مى‏توانيم كشف كنيم، اينجا امر دائر شده بين اهم و مهم، اگر اين را رهايش كنيم برود ممكن است هزاران مسلمان در اين جنگ كشته شود اگر هم تحت فشارش قرار بدهيم خوب مسلمان است ممكن است بيگناه باشد، شايد اين آقا بيگناه باشد، چه رقم ما اين را بزنيم؟ در اينجا دار الامر بين الاهم و المهم، مهم آن است كه ايزاء مسلمانى نشود شايد برى باشد شايد بى گناه باشد شايد جاسوس نباشد اهم اين است كه احتمال جاسوسى در باره اين احتمال معتد به مى‏رود و اگر هم كشف كنيم اسنادى را آن اسناد يك اسناد مهمى است، كيان اسلام و مسلمين كيان يك ملت كيان يك جمعيت رفع توطئه‏ها يك همچنين مسئله‏اى اگر اهم و مهم پيدا بشود ما در آنجا همه عقلاى دنيا در اهم و مهم مى‏گيرند اهم را آنهاى هم كه مى‏گويند حق نداريد در اين گونه مسائل كه پاى اهمى در ميان است آنها اين كار را مى‏كنند وليكن مبادا اين مسئله اهم و مهم سبب بشود كه ما بهانه درست كنيم هر موردى كه شد هر شخص مشكوكى را مثلاً ما شكنجه بدهيم نه اسلام اجازه نمى‏دهد (سؤال:...؟ جواب: بله؟ (سؤال:...؟ جواب: اهم و مهم يك برنامه عقلائى است «اذا دار الامر بينهما» شك نمى‏كنند كه فلان مسئله اهم را مقدم بدارند مثلاً بگذاريد من مثال بزنم مى‏گويند اگر اين بيمار جراحى بشود پنجاه در صد احتمال نجات است اگر جراحى نشود صد در صد تا چند روز ديگر مى‏ميرد، مردن قطعى است، احتمال نجات پنجاه در صد جراحى كردن و بريدن عضو اين، خوب بايد جراحى بكنند گاهى قطع عضو كند، اين هم يك امر قطعى است، ما به استقبال اين ضرر قطعى مى‏رويم براى نجات پنجاه در صد از مرگ نجات مان كه اهم است قطعى نيست آه پنجاه در صد است ولى پنجاه در صد احتمال نجات از مرگ است ولى قطع عضو اين قيينى است ما عضر از اين را قطع مى‏كنيم براى اين كه پنجاه در صد احتمال دارد با اين قطع نميرد، اينجا هم احتمال دارد پنجاه در صد اين جاسوس باشد اسناد مهمى هم پيش اين است، ما اين را تحت فشارى قرار مى‏دهيم من نمى‏گويم باز فشارهاى غير انسانى آن را ما نمى‏گوييم، تحت يك فشارهاى قرار مى‏دهيم تا اينكه اعترافاتى از او بتوانيم بگيريم و روشن بكنيم اين مسئله را فبنائاً على ذلك اين صورت سوم (سؤال:...؟ جواب: دليلش قاعده اهم و مهم كه از قواعد فقهى و عقلائى است و قاعده اهم و مهم را همه قبول دارند هم در شرع مقدس است به همان دليل كه داخل ارض مغصوبه مى‏شويد براى نجات غريق بدون اجازه صاحبش اموال و انفس هردو مهم است چرا شما وارد ارض مغصوبه مى‏شويد؟ براى نجات جان غريق آنجا اهم و مهم است كه ديگر اين مثالى است كه ديگر همه در مباحث اهم و مهم مثال مى‏زنند ديگر، حالا اينجا هم شما يك مجازاتى مثلاً شلاقى مى‏زنيد به اين شخص براى چه؟ براى اينكه يك مسائل بسيار اهمى مربوط به كيان اسلامى است، (سؤال:...؟ جواب: اگر بتوانيد از طريق دادن پول بسم الله اگر از طرق مسالمت‏آميز بسم الله اگر راه منحصر شد هيچ راهى غير از اين نداشت، چه مى‏فرماييد شما، ما اين را آزادش كنيم برود در امان خدا؟ يا در فشارش قرار بدهيم و آن اطلاعاتش را ازش بگيريم ولكن فراموش نشود ما مى‏گويژيم در حد انسانى بايد باشد مسائل و علاوه بر اين هى مسائل را بهانه نكنيم اهم و مهم درست كنيم اهم و مهم بايد در نظر شرع مقدس باشد، (سؤال:...؟ جواب: قبول كردم آقا اگر از طريق جعل جاعل از طريق تشويق از طريق دادن پول اينها بشود اينها مقدم است اما لو فرض راه منحصر شد چه مى‏فرماييد؟ من آن را دارم مى‏گويم اگر راه منحصر شد آيا متوسل به اهم و مهم بشويد در اين گونه مسائلى كه با كيان جامعه و موجوديت يك مملكت مربوط است يا متوسل نشويم؟ ولكن من آن جمله آخر را عرض كردم مبادا ما اهم و مهم را بازيچه قرار بدهيم، براى هرچيزى اهم و مهم درست بكنيم، براى هر چيزى بخواهيم اين مسائل درست كنيم، نه ما اين را نمى‏توانيم بكنيم، و بايد واقعاً خود مان را فريب ندهيم يك مسائلى اهمى باشد تا ما بتوانيم آن را در اين مسير قرار بدهيم، خوب من فكر مى‏كنم به اندازه كافى (سؤال:...؟ جواب: سوال مى‏كنند اگر شكنجه و تعذيب با اين كه مى‏دانيم جايز نيست اگر منتهى به كشف جرم شد چه است؟ آمدند متهم به سرقت زدند آثار جرم كشف شد اموال كشف شد، اگر قاضى آمد و اين را شكنجه كرده كه از عدالت بيرون مى‏رود شايد نبايد اين كار را كرده باشد، اما اگر غير قاضى اين كار را كرده و كشف جرم شد قاضى مى‏تواند ولو كار بدى قبلاً انجام شده ولى چون كشف جرم شده است، قاضى داخل در علم قاضى مى‏شود و علم قاضى را ما انشاء الله در پايان اين بحث بحث مى‏كنيم داخل در همان روايتى مى‏شود كه على عليه السلام فرمود كه اگر «جاء بالاموال المسروقة يقطع» يعنى احكام جارى مى‏شود خوب بگذرم از اين. (سؤال:...؟ جواب: ببينيد شكنجه‏ها انواع و اقسامى دارد در قديم، امروز اينها بوده واقعاً بعضى‏هايش از تصور انسان خارج است، حالا من نمى‏خواهم وارد انواع و اقسامش بشوم مشمأز كننده است انواع و اقسامش ما اونى را هم كه اجازه بدهيم از باب ضرورت و از باب اهم و مهم آن البته يك مواردى است كه بايد در يك حدى باشد يك چيزهاى نقل مى‏كنند در مسائل شكنجه انسان اصلاً وقتى فكرش هم مى‏كنند وحشت مى‏كند، درجات دارد، اتفاقاً مثلاً اعدام كردن خود اعدام كردن هم يك موازينى دارد ديگر، اسلام مى‏گويد اگر مى‏خواهيد مثلاً شلاق بزنيد در تابستان در هواى خنك بزن وسط روز گرما نزن در زمستان موقع گرمى هوابزن در سرما نزن كه زياد ازيد بشود بيش از اندازه، شلاق هم يك حسابى دارد در اسلام يك مسائل اخلاقى در همين مسائل خشونت‏آميز هم است، چنان نيست كه مسائل خشونت‏آميز خالى از مسائل اخلاقى باشد شلاق زدن هم توئم با مسائل اخلاقى است در اسلام كه حالا ما مى‏رسيم مستحبات و محرمات و مكروهاتش را در آنجا شرح مى‏دهيم مى‏گويد شلاق كه مى‏زنيد در صورت نزن جاهاى حساس بدن نزن، شما نگوييد آقا شلاق شلاق است ديگر انسانى و غير انسانى ندارد، شلاق انسانى داريم شلاق غير انسانى داريم شلاق غير انسانى اين است كه بزنيد در سر و صورت و چشم و همه جايش بزنيد شلاق انسانى مى‏زنيد يك جاهاى كه اگر يك مقدار هم مجروح بشود خطرى ندارد چهار روز ديگر خوب مى‏شود ديگر، مى‏خواهند اين را مجازات انسانى بكنند، مجازات حساب دارد، خوب بنا شد آخرين سؤال باشد ما برويم سراغ شرط پنجمى كه بعضى‏ها گفته‏اند و آن مسئله حريت است. (سؤال:...؟ جواب: آخرين سؤال بود ديگر سؤالهاى ديگر بعد از درس.
    و اما پنجمين شرط: حريت است كه خيلى از فقها ذكر كردند گفتند اقرار شرطش اين است كه حر باشد عبد اگر اقرار كرد لا يقبل منه، خوب، ببينيم دليل اين مسئله چه است؟ اين را هم اينجا مطرح كردند هم جاهاى ديگر مطرح كردند، ما در عبارتى كه ديروز ظاهراً از رياض بو نقل كرديم عبارتى داشتيم كه آنها حريت را هم شرط كرده بودند عبارت رياض اين بود «و لابد من بلوغ المقر و كماله بكمال عقله و قصده و اختياره و حريته بلا خلاف» كشف اللثام هم شروط اربعه را دارد مع الحرية آن هم بالاجماع، ادعاى اجمماع در حريت هم كردند در اين‏جا در تحرير الوسيله حريت ذكر نشده ولى محقق در شرايع دارد صاحب جواهر در اينجا دارد نمى‏دانم كشف اللثام دارد رياض دارد و خيلى‏ها دارند، در مورد حريت يك دليل روشنى است كه بايد آن دليل را دقت كرد و آن اين است اقرار العقلا على انفسهم جايز اقرار بايد عليه خود انسان باشد در مواردى كه شما مورد عبد كه مى‏گوييد آنجا اقرارش تنها عليه نفسش نيست به علت اينكه يك وقت اقرار مى‏كند به چيزى كه حكمش اعدام است، خوب اين را اعدام بكنند مال مولا از بين رفته، يا نه همان ضربى كه شما خيال مى‏كنيد پنج روز ممكن است اين بخوابد ممكن است جراحتى داشته باشد اين در واقع يك ضررى به مولا مى‏خورد ديگر، (سؤال:...؟ جواب: امور مالى براى بعد از آزاد شدنش او يك بحث ديگرى است الآن مى‏گويم، بنابراين اقرار اين مادامى كه امضاى مولا پايش نباشد اقرار على انفسهم نيست، هم اقرار على انفسهم است و هم على غير انفسهم است، (سؤال:...؟ جواب: عاقل است اما حر نيست در واقع در باره مال ديگرى دارد اقرار مى‏كند تنها چيزى كه است عقلا على انفسهم روى كلمه على داريم اگر شما بياييد يك چيزى اقرار كنيد كه بر ضد خود تان و ديگرى هردو باشد باز هم على انفسهم نيست، على انفسهم يعنى خالص اقرار بر ضد خود تان، اما اينجا شما اقرارى مى‏كنيد كه نيمش دامن شمارا مى‏گيرد نيمش دامن مولا را مى‏گيرد، پس اين على انفسهم نيست، تنها در يك صورت مى‏شود اين اقرار را پذيرفت كه مولا پايش صحه بگذارد، مولا هم پاى آن را صحه بگذارد، اگر مولا پاى آن را صحه بگذارد در اينجا اشكالى ندارد. توجه كرديد؟ فعلى هذا ما حريت را ناچاريم شرط كنيم چون الآن اين مسئله خيلى مورد ابتلا نيست زياد هم معطلش نمى‏شويم تنها سؤالى كه كردند ايشان بعنوان يك ان قلت من مطرح مى‏كنم كه در عبارت علما هم كم و بيش مطرح است و آن اين است ان قلت ما اين اقرارش را حالا بشنويم اما اجرا نكنيم تا آزاد بشود مى‏دانيم فردا آزاد مى‏شود مى‏دانيم يك سال ديگرى آزاد مى‏شود عبد مكاتب است، عبد مكاتب آزاد مى‏شود اقساطش را مى‏پردازد آزاد مى‏شود ما حالا اقرارش را بپذيريم اما آثارش را در حال عبوديت بار نكنيم بعد از آنى كه آزاد شد آثارش را بار كنيم اين چطور است؟ بعضى‏ها اين را مورد بحث قرار دادند گفتند يحتمل كه ما اقرار را بپذيريم منتها چون حالا نمى‏شود حق مولا است بگذاريم آن موقعى كه از حق مولا بيرون آمد. اين ان قلت. تكرار مى‏كنم ان قلت را امروز اقرار اين را بپذيريم اما عمل نكنيم چون به ضرر مولا است بگذاريم وقتى كه آزاد شد در آينده نزديك يا دور اين اقرار را بهش عمل كنيم چون مشكلى كه بر ضرر مولا بودن بود اين مشكل حل شده ديگر، مشكلى ديگر نيست ضرر مولا نيست بعد از آزاديش. قلنا: جواب مى‏دهيم، جواب كه مى‏دهيم مى‏گوييم درست است ولى چون اقرار در زمانى از او صادر شده كه اين شخص مسلوب العبارة بوده در آن موقع حق اقرار نداشته چون در آن موقع حق نداشته اين اقرار بى اثر است، عيناً مثل اينكه بچه‏اى قبل از بلوغ، بچه‏اى قبل از بلوغ اقرار كند ما مجازاتش را جارى نكنيم بگذاريم بعد از بلوغ نمى‏توانيم، قبل از بلوغ اين اقرار كالعدم است در حال عبوديت اين اقرار كالعدم است، چون در حال عبوديت اين اقرار كالعدم است (سؤال:...؟ جواب: براى اينكه تحت عبوديت على انفس نيست فعلى هذا ما نمى‏توانيم اقرارش را عمل كنيم حالا بعداً بخواهيم ترتيب بدهيم بقيه بحث انشاء الله شنبه.