• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين و لعنة الله على اعدائهم اجمعين الى يوم الدين و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم.
    بحث در مجتمعين تحت ازار او لحاف واحد بود، از مسائل حد زنا، در نتيجه‏گيرى نهايى از اين مسئله مطالبى باقى مانده بود كه چهار مطلب بيان شد. مى‏رويم سراغ الخامس. پنجمين نكته كه اينجا داريم اين است كه اگر بجاى دو نفر چند نفر تحت لحاف واحد بودند آيا مى‏توانيم اينجا را هم ملحق به دو نفر كنيم؟ احاديث ما همه در باره دو نفر است، امرئتان رجلان رجل و امرئة اما جماعت مطلقا در احاديث ما نيست، ببينيم مى‏توانيم اين را هم ملحق كنيم يا نه، البته گاهى اين لحاف واحد لحاف كبيرى است كه هركدام در يك گوشه‏اى از آن خوابيده‏اند، مثل لحاف كرسى كبير است، هر كدامى در يك گوشه‏اى از آن خوابيده‏اند. ظاهراً احاديث ما از يك چنين موردى منصرف است، ظاهرش المجتمعان يعنى چنان باشد كه قرب هم باشند، چسبيده به هم باشند نزديك هم باشند نه اين است كاللحاف الكبير كل واحد فى طرف منهم، پايه‏هاى چهارگانه كرسى كه هركدام واقعاً يك لحاف مستقلى محسوب مى‏شود، (سؤال:....؟ جواب:...) به هرحال منظور اين است كه...؟ را ما مى‏خواهيم آيا آن المجتمعان كه در روايت است...؟ چه قدر است، واقعاً اين همچنين چيزى است كه هر كسى در يك گوشه‏اى از آن خوابيده يا المجتمعان ظاهرش اين است كه نوع اجتماع و قرب و نزديكى به هم است، يا اين است كه هركدام از در گوشه‏اى از آن يا ازار واحد فرض كنيد يك چادر بسيار بزرگى است به اندازه صحن اين مدرسه يك كسى گوشه‏ى اين چادر را زده بالا در اين سرما زيرش خوابيده يك كسى هم مشرق است يك كسى هم مغرب است يكى شمال است يكى جنوب است، اينها صدق المجتمعان تحت ازار واحد مى‏كند؟ اينها كه قطعاً نمى‏كنمد منصرف است اصلاً مجتمع نمى‏گويد اينها را، پس اگر اين گونه باشد جماعتى در زير لحاف واحدى مجتمع اند بطورى كه هركدام در گوشه ى هستند و در واقع صدق اجتماع عرفى نمى‏كند اين كه از بحث ما خارج است، اما اگر نه مجتمع اند كنار هم هستند بجاى دو نفر سه نفر اند، اگر اينها در همان شرائطى باشند كه دو نفر است، مجردين باشند مظنه تهمت و ريبه باشد چه تفاوتى مى‏كند با دو نفر؟ چرا القاء خصوصيت نكنيم آيا عرف فرق مى‏گذارد؟ اقوام فاسدى هستند الآن هم كه دسته جمعى آلوده فساد مى‏شوند، حالا اگر يك همنچنين جماعتى بودند كه مظنه ريبه و فساد در ميان همه شان است همه مجرد اند و تحت ازار واحد هستند و مظنه ريبه است و ضرورتى در كار نيست محرميتى در كار نيست به دست هر عرفى كه مى‏دهيد مى‏گويند بله اين با آن هيچ تفاوتى نمى‏كند القاى خصوصيت مى‏كنند (سؤال:....؟ جواب: حالا در آنجا مجتمعان نمى‏گويند معيار هم نيست، معيار هم اين باشد يكى اين طرف خوابيده يكى آن طرف خوابيده يكى شمال كرسى خوابيده يكى جنوب كرسى خوابيده اشكال هم ندارد، جاى اين نيست آن زن و مرد نامحرمش هم شايد اشكال نداشته باشد، فرض كنيد پسر عمو آن طرف خوابيده در يك كرسى بزرگ دختر عمو اين طرف خوابيده، حالا مسئله مجرد شرط نيست مجردين گفتيم شرط نيست، تجرد گفتيم يكى از چيز هاييست كه اسباب ريبه است، عدم محرميت از اسباب ريبه است، ما محور اصلى را اسباب ريبه قرار داديم و تجرد و عدم محرميت و عدم ضرورت و همه اينها را آمديم طرقى براى ريبه قرار داديم در نتيجه نهايى به اينجا ما رسيديم. حالا بنابراين اگر در همان شرائطى باشند كه دو نفر بودند، و ما آنها را تعذير مى‏كرديم نود و نه شلاق مى‏زديم اگر سه نفر و چهار نفر و پنج نفر هم به همان شكل و با همان رويه بوده باشند دليل ندارد كه حكم جداگانه‏اى اينها داشته باشند هر عرفى هم ببيند القاء خصوصيت مى‏كند. منتها اين نكته را فراموش نكنيد، منتها تعهدد افراد معمولاً ريبه را كمتر مى‏كند، يعنى دو نفر وقتى شد سه نفر ريبه‏اش و تهمتش كمتر است، آن وقتى كه دو نفر باشند اتهام‏
    بيشتر است، دو نفر در جاى خالى ببينند اتهام زياد است، اما سه نفر كمتر است چهار نفر كمتر است ده نفر كمتر است، بله تعدد افراد و كثرت افراد ريبه را معمولاً و غالباً كمتر مى‏كند ولى اگر فرض كرديم ريبه بود اينها مجرد بودند بدون دليل، در شرائطى نامناسبى بودند، به همان صورتى كه دو نفر را ما پيدا مى‏كرديم در چنين حالتى و اينها را مجازات مى‏كرديم اينها هم در همان حالت بودند ما القاء خصوصيت مى‏كنيم و اينها را هم مشمول همان حكم مى‏دانيم، پس المجتمعون حكم المجتمعان دارد، اگر شرائط آنهايكسان و مساوى بوده باشد.
    و اما مسئله ششم (سؤال:....؟ جواب: مى‏گويند ملاك اجتماع و عدم اجتماع ملاكش حاجز است، مانع است، آن يكى از عواملى است كه جلو اجتماع را مى‏گيرد، آن يكى از عواملى است كه ريبه را از بين مى‏برد، حاجز درست است، اگر واقعاً حاجزى مانعى بين خود شان بگذارد، اين دليل اين مى‏شود كه اينها نظر سوئى ندارند، ولى راه منحصر به اين نيست، اگر لحافى بلندى باشد اين آن طرف بخوابد آن آن طرف بخوابد، يكى شرق است يك غرب است آن هم ملاك عدم اجتماع است، روايت نمى‏گويد منحصر به اين است، نه منحصر نيست، اين بيان مصداق است با ليس باشد با الا باشد بيان مصداق است، اينها بيش از يك مصداق نيست، يقين داريم كه بيش از بيان يك مصداق نيست، بيان يك مصداق است ديگر من عرض مى‏كنم يعنى امام مى‏خواهد بفرمايد يك لحاف باشد به اندازه صحن اين مدرسه يك اين بر خوابيده باشد يكى آن طرف خوابيده باشد اين مجتمعان مى‏شود؟! حضرت كه اين را نمى‏خواهد بگويد او بيان يك مصداق است.
    و اما السادس، اجازه بدهيد از اين پنجم بگذريم و برويم سراغ ششم، اگر ازار و لحاف واحد نباشد مكان واحد باشد، دو نفر را مجردين فى اطاق بيت، بيت به معنى اطاق است، دار به معنى خانه است بيوت يعنى اطاقها، دار يعنى خانه، اگر دو نفر فى بيت واحد ديد در اطاق بسته مجردين در شرائط نامناسب و اينها ازار و لحافى هم نبود، يا فى حمام واحد حمام عمومى، حمام خصوصى، محلى كه اينها در آنجا هستند و در شرائط نا مناسبى هستند ما يقين نداريم گناهى از اينها سر زده اما شرائط شرائط ريبه و تهمت و اينها عيناً مثل آنچه در تحت لحاف واحد و ازار واحد بود، يا فى سيارة واحدة اينها را در يك اتومبيلى در يك گوشه‏اى پرتى از بيابان پيدا كردند اتومبيلى است و در يك گوشه‏اى از بيابان است و جاى خلوتى گير آوردند و آنجا و ديديم شرائطى هم يك شرائطى ريبه‏اى است مجردين هستند يا شبه مجردين هستند، خوب اينها خيلى محل ابتلا واقع مى‏شود، شايد بيش از آنچه تحت لحاف واحد باشد افرادى را كه گير مى‏آورند گاهى در يك همچنين مناطقى حاكم شرع قاضى شرع در باره اينها چه حكم مى‏تواند بكند؟ آيا اينها ملحق هستند يا ملحق نيستند، به تعبير ديگر آيا مسئله لحاف يك خصوصيتى دارد، ازار واحد يك خصوصيتى دارد، يا نه ما مى‏توانيم بگوييم اينها چون مظنه ريبه است تهمت است، خصوصيتى براى آنها نيست اگر بتوانيم اين حرف را بزنيم القاء خصوصيت كنيم در تمام اين مثالهاى كه عرض كردم فى دار واحد فى حمام واحد فى بيت فى بيت واحد فى حمام واحد فى سيارة واحدة در هر جاى خلوتى در يك شرائط حتى اگر سياره‏اى هم نباشد يك محل خلوت گوشه‏اى از بيابان، دو نفر را در يك شرائط نا مناسب ديديم جاى است كه جاى ريبه است، آيا مى‏توانيم اين احكام تحت ازار واحد را بار كنيم يانمى توانيم؟ البته در بدو نظر بايد بگوييم نه موضوع روايات ما شامل اين نمى‏شود، «ولى عند الدقة لا يبعد القاء الخصوصية العرفية» بعيد نيست عند الدقه ما بتوانيم القاء خصوصيت كنيم، حالا حسن مسئله اين است كه بالاخره تعذير است ديگر نود و نه تا هم تعذير است، حاكم شرع هم مى‏تواند تعذير در اينجا حد بالا را بگيرد چون گناه گناه مهمى است و شرائط شرائط نا مناسبى است و اينها را برهنه در چنان حمامى يا چنان بيتى يا چنان سياره‏اى يافته است، بنابراين بعيد نيست كه از طريق تعذير هم كه باشد ما بتوانيم اين نود و نه تا را در باره آنها جارى كنيم على كل حال. القاء خصوصيت در چنين موارد بعيد به نظر نمى‏رسد، و بگوييم لحاف تعبداً موضوعيت دارد، ازار تعبداً موضوعيت دارد، ولكن اين جاهاى است كه خوب يك مجوزاتى در كار نباشد، مثلاً كارگر حمام آمده است و نمره خصوصى براى اين كه فرض كنيد بشويد يك مشترى را، خوب اين جاى تهمتى نيست معمول است حالا بگوييم شما در اين نمره خصوصى چه كار داشتيد در آنجا بنابراين متهميد و بايد نود و نه شلاق بخوريد، مى‏گويند نه ديگر خوب همه جا معمول است و كارگر هم در حمام عمومى مى‏رود سراغ مشترى و براى شستشوى او، هم در جاى حمام خصوصى و بله نمره خصوصى مى‏رود شستشو، اين كه جاى حرف نيست، يا پدرى با فرزندش دريك نمره خصوصى هستند و شستشو مى‏كنند برادرى با برادرش در يك نمره خصوصى شستشو مى‏كنند محارم اند كارگر است، محارم است، خلاصه آنجاهاى كه شرائط يك شرائطى است كه جزء معمول است سيره است، سيره بر آن جارى است، ما اينجاها را نمى‏توانيم مشمول بدانيم اين مثل همان است كه در روايات داشتيم نسبت به محارم يا نسبت به ضرورت و برد يا همچنين چيزهاى داشتيم ديگر، خوب همانگونه كه در آنجا مى‏گفتيم اشكال ندارد در اينجا هم مى‏گوييم اشكال دارد. بالاخره اين فرعى زائد بر اصل كه نمى‏شود باشد، ما مى‏خواهيم القاء خصوصيت كنيم از آن رووايات تحت لحاف و تحت ازار واحد و از آنجا هم بياييم در مانحن فيه، حالا كه مى‏خواهيم القاء خصوصيت كنيم خوب در تمام جهات القاء خصوصيت مى‏كنيم اگر محرم باشند اگر ضرورتى باشد اگر سيره‏اى باشد اگر عرف و عادتى باشد، نمى‏توانيم بگوييم ديگر اينها هم حرام است، نه، وهيچ كس حق ندارد برود در نمره خصوصى كاريگرى مثلاً مشترى را شستشو بدهد، جوان باشند غير جوان باشند اينها را ما نمى‏توانيم به اين مسائل بگوييم داخل در اين روايت است و اينها مشمول حد اند، و همچنين در محارم و گاهى هم ممكن است دوستان غير محرم هم باشد حالا محرم خصوصيتش چه است؟ دو نفر دوست اند دو نفر رفيق اند هم سفر اند، در همه جا باهم بودند باهم هستند حالابايد بياييم حتماً اينها را متهم بكنيم نه، اينجاها مظنه ريبه نيست، مظنه تهمت نيست، فراموش نكنيد معيار اين است كه مظنه تهمتى باشد، همانگونه كه از مرحوم صاحب جواهر هم ما بعنوان يك احتمال اين مسئله را ديديم، (سؤال:....؟ جواب:... در مورد خلوت با اجنبيه آ» دليل خاص داريم ما مى‏خواهيم ببينيم اين روايات مى‏گيرد يا نه، ما خلوت با اجنبيه را نمى‏گوييم، ما مى‏گوييم دو نفر مرد دو زن توجه داريد مشمول اين روايات ما است يا مشمول اين روايات ما نيست، اين را ما مى‏گوييم. اينها را بحث مى‏كنيم و الا مسئله خلوت با اجنبيه كدام است آن يك مسئله‏اى ديگرى است اون حتى اگر مجرد هم نباشند اون خلوت با اجنبيه خودش يك مشكلى ديگرى است و دليل ديگرى دارد كار به بحث ما ندارد.
    اما مسئله هفتم كه آخرين مسئله است كه ديگر ما همه خورده ريزهاى اين مسئله را گفته باشيم و چيزى نماند، مسئله هفتم اين است كه يك موارد مشكوكه‏اى داريم كه يكى از اين دو يا هردوى شان ادعا كردند ما محرم بوديم برادر من است، اين فرزند من است، آيا ما موصفيم تحقيق كنيم برويد شناسنامه‏هاى تان را بياوريد ثابت كنيد كه شما بله پدر وفرزنديد برادريد، يا مشكوك كه شد رهاى شان مى‏كنيم، و هكذا اگر ادعاى ضرورت كنند، ما لحاف متعدد نداشتيم، و اين لباس ما هم كه كم است مجرد نباشند مجرد كامل ولى خوب تابستان بوده است و يا مثلاً لباس اصلاً نداشتيم يا دزد آمده اين‏ها را برهنه كرده، خلاصه اينها مگر آمدند يك مجوزى ادعا كردند آيا در اين گونه موارد ما بايد ادعاى اينها را بپذيريم يا اعتناى به اين گونه ادعاها نكنيم، بعضى‏ها گفتند كه نه، ما نبايد اعتنا كنيم به اينها و الا هر گناه كارى يك مجوزى براى كار خودش درست مى‏كند، آقا چرا شراب خورديد ببخشيد من اشتباه كردم خيال كردم همه آب انگورهاى حلال است، خيال كردم نوشابه غير الكلى است، چرا چنين كرد چرا چنان كردى هركسى يك مجوزى براى خودش درست كند اگر اين طور بشود كه خوب درست نمى‏شود هيچ كارى و ما نمى‏توانيم در اين گونه موارد اين مجوزات را ادعاهاى مجوز را بپذيريم گناه بايد مجوزش ثابت بشود، عبارت اين است عبارت بعضى‏ها، مى‏گويند در ارتكاب گناه بايد مجوز ثابت بشود و اگر ثابت نشود نه. (سؤال:....؟ جواب:...) پس قد يقال به اينكه مجوز گناه بايد اثبات بشود و تنها به ادعا ما نمى‏توانيم بپذيريم و الا هر گناه كارى مجوزى براى خودش دست و پا مى‏كند و ديگر هيچ كس مشمول هيچ حدى واقع نمى‏شود، اين قد يقال.
    و اما جواب: جواب اين است كه اصل گناه بودن مشكوك است، فرض مان اين است ما گفتيم در صورتى گناه است و حرام كه ضرورت نباشد محرميت نباشد، حاجز نباشد، ما شك داريم اينجا ضرورت است يا نيست، تمسك به عموم عام در شبهات مصداقيه مخصص جايز است؟ ما يك عامى اينجا داريم، «المجتمعان تحت ازار واحد» تخصيص خورده ضرورت، تخصيص خورده محارم، اين مى‏شود عام مخصَّص، يك مصداق مشكوك پيدا كرد نمى‏دانيم مصداق ضرورت است يا مصداق عام است، مصداق محارم است يا مصداق عام است، آيا در مصاديق مشكوكه مخصص تمسك به عموم عام جايز است؟ شما خود تان در عموم و خصوص همه تان مى‏گوييد لا يجز التمسك بعموم العام فى شبهات المصداقية للمخصص، شبهه مفهوميه نيست اينجا تازه در شبهه مفهوميه هم نمى‏شود اشكال ندارد در بعضى از صور، اينجا شبهه مصداقيه است اين مى‏گويد خواهرم است، اين شسبهه مفهومى نيست، خواهر و برادر كه شبهه مفهومى نيست. (سؤال:....؟ جواب: آيا ما وظيفه داريم برويم فحص كنيم در شبهات مصداقى؟ يا در شبهات مصداقيه فحص واجب نيست، شما هر زن و مردى را در خيابان باهم مى‏بينيد بگيد آقا شناسنامه هايتان را نشان بدهيد ببينم ما مسئول امر به معروف و نهى از منكريم، چه مى‏گوييد شما زن و شوهر را، (سؤال:....؟ جواب: بسيار خوب اگر اينها ادعا كردند گفتند ما باهم زن و شوهريم درست عقد خوانده‏ايم و ما احتمال هم مى‏دهيم راست مى‏گويند آيا ما وظيفه فحص داريم در شبهات مصداقيه؟! يا تمسك به عموم عام در شبهات مصداقيه مخصص مى‏توانيم بكنيم خوب عامى است مخصصى است، شبهه مصداقيه ايست در اصول به ما گفته‏اند و ثابت كرده‏ايم كه تمسك به عموم عام در شبهات مصداقيه مخصص جايز نيست و فحص هم لازم نيست. (سؤال:....؟ جواب: اجازه بدهيد فحص لازم نيست، تمسك به عموم عام هم جايز نيست، بنابراين اصل در اينجا برائت است، شلاق بزنيم يا نه اصل برائت است ديگر. (سؤال:....؟ جواب: فرق نمى‏كند ما عنوان اولى را داريم مى‏گوييم، حال يك عناوين ثانويه گاهى پيدا مى‏شود آن يك بحث ديگرى است، الآن در تمام مسافر خانه‏ها و هتل‏ها اگر زن و مردى بروند اطاق بخواهند بگيرند، اطاق بهشان نمى‏دهند تا شناسنامه شان را ببينند و بدانند اينها زن و شوهر اند يا خواهر و برادر اند، نمى‏گويند اين يك عنوان ثانوى است، فحص مى‏كنند، اگر هم اين عنوان ثانوى عمل نشود شايد مفاسدى در سطح جامعه پيدا بشود هر زن و مردى پيدا بشوند بگويند ما با هم همسريم و بروند يك اطاقى از يك هتل و مسافرخانه بگيرند خوب اين خيلى مفاسد ممكن است پيدا بشود. من عناوين ثانويه را فعلاً كار ندارم. (سؤال:....؟ جواب: مى‏گويند تا تفحص نباشد مصداق شبهه يعنى شك اينها ادعا مى‏كنند ما زن و شوهريم من احتمال مى‏دهم راست بگويند اين چه تفحص ديگر. (سؤال:....؟ جواب: مگر شما در طهارت و نجاست تفحص مى‏كنيد؟! در يك خانه‏اى تنها زن و مردى بودند و گفتند ما زن و شوهريم ما بايد برويم شناسنامه شان را نگاه كنيم ما چه وظيفه‏اى داريم، آقا مگر اصول را در فقه كه آمديم بايد فراموش كنيم؟! در فقه ما گفته‏ايم فحص درشبهات مصداقيه نيست. احتياج به تدرء نداريم من الآن مى‏گويم احتياج به تدرء نداريم بعضى‏ها رفتند اينجا سراغ تدرء احتياج به تدرء نداريم. ما آن اصولى كه خوانديم بيارمش اينجا، فحث در شبهات حكميه در شبهات موضوعيه فحص واجب نيست اين اجمال، (سؤال:....؟ جواب: حالا برسيم احتمال مى‏گويم احتمالاتش اونجا قابل قبول نيست مى‏رسم حالا، من مى‏گويم جاى است شبهه شده كه آيا اينها محرم اند يا غير محرم زن و شوهر اند يا غير زن و شوهر، ضرورت است يا غير ضرورت، احتياج به الحدود هم نداريم تدرء بالشبهات، ما چيزهاى كه در اصول خوانديم فحص در شبهات مصداقيه واجب نيست بالاجماع همين قدر كافى است. تمسك به عمومام عام هم در شبهات مصداقيه جايز نيست على الاقوى. (سؤال:....؟ جواب: حالا مى‏گويم يك خورده حوصله كنيد، يك خورده حوصله كنيد تا تمام بشود، توجه كرديد پس تا در اينجا چه اصلى بايد جارى كنيم؟ برائت «فلا نحتاج بقاعدة تدرء» كه بعضى‏ها اينجا تمسك كردند ولو قاعده تدرء هم تقويت مى‏كند تدرء الحدود بالشبهات يعنى ما بدون قاعده تدرء الحدود بالشبهات اينجا اصل برائت مى‏توانيم جارى كنيم...؟ قواعدى كه در جاى ديگر است، نه اگر ظاهر حال تكذيب مى‏كند اين احتمال را، احتمال هم احتمال غير عقلائى است، نيش قولى است، مسلم است كه اين احتمال را ما قبول نمى‏كنيم ما مى‏گوييم يك احتمال معقول، دو نفر را در يك شرائط نا مناسبى مى‏بينيم مثلاً مى‏گوييم آقا شما چرا لخت شديد بگويد آقا گرم مان شده در حالى كه فصل زمستان است، فصل فصل زمستان است، اينها ادعا مى‏كنند ما آمديم در اين اطاق تنها لخت شديم براى اين است كه گرم ما نشده بود و مزاج مان گرم بود و گرما سرايت كرده بود و فلان و حساب و اينها، بابا زمستان است كجا گرم تان شده، خوب اين ادعا واهى است، ما به ادعاى واهى كه نمى‏پذيريم، يا تابستان رفته‏اند تحت لحاف واحد، بگوييم چه خبر است مى‏گويند خيلى سرد شده و ما ديديم سرما مى‏خورديم آمديم اينجا خوب اينها مضحكه است، اينها بازى است مى‏گوييم تابستان است بابا همه عرق مى‏ريزند شما چه است تحت لحاف واحد خوب اينها عذرها اينها بهانه‏هاى است اينها را مسخره است هيچ كس مثل همان دزدى بود كه رفته بود و يكى از شعرا مى‏آورد در حرف هايش را دزدى رفته بود يك باغى دزدى كند صاحب باغ آمد گفت كه چرا اينجا آمديد گفت يك طوفان سهم گينى آمد من را از آن طرف ديوار بلند كرد انداخت اينجا، خوب اين ميوه‏ها را چرا چيديد؟ طوفا سخت بود من دستم به اين شاخه‏ها مى‏گرفتم هى ميوه‏ها كنده مى‏شد، خوب حالا اينها درست كه در اين جواب و گونى كرده اين‏ها را، گفت من هم اين سؤال را دارم، همه‏اش را من جواب گفتم، شما اين يكى را جواب بگوييد ديگر حالا اينها بهانه است اينها مسخره است، اينها براى تفريح است، اگر يك مجوزى ذكر بكند كه آن مجوز قابل قبول باشد در منطق عقلا زمستان ادعاى سردى تابستان ادعا مى‏كند گرما بود. مى‏گويد خواهر و برادريد به شان مى‏خورد يحتمل است، زن و شوهر ايد به شان مى‏خورد يحتمل، اما اگر اين عذرها و بهانه‏هاى واحد كه بگوييد همه احكام نه..؟ احكام نابود نمى‏شود احكام زير پا نمى‏ماند، عذرها و بهانه‏هاى واهى را ما نمى‏پذيريم، ولى اگر عذر هم يك عذر محكم باشد خوب مائيم و قواعد اصوليه كه داشتيم چرا ورايت اصولى‏ها را اينجا فراموش كنيم وبگوييم اينها را بايد شلاق بزنيم مگر شبهات مصداقى را شما به آن تمسك مى‏كنيد؟! مگر فحص را در شبهات مصداقى واجب مى‏دانيد؟! نمى‏دانيد. «فالى هنا تم الكلام» در مسئله شانزده «و ما يلحق بها من المسائل» و ديگر ما در آينده به مسئله هفت در بحث لواط و مسئله يازده در همان بحث كه رسيديم ديگر تكرار نمى‏كنيم. ما حق مسئله هفت و يازده را هم در مسئله لواط اينجا بتناسب ادا كرديم و لا نحتاج الى الاعاده.
    المقام الثانى (سؤال:....؟ جواب: ما جدا كرديم ديگر نه خير، ما در اين هفت تا مسئله كه گفتيم مسئله اولى راجع به تقبيل بود فراموش كرديد يا آن روز شايد نبوديد مسئله اولى تقبيل و معانقه و لامسه و امثال ذلك بود و اين ار مشمول تعذيرات كلى دانستيم نه روايات. از مسئله دو تا مسئله هفت هم مربوط به تحت ازار واحد بود كه حق هردو مسئله هم تقبيل و ملامسه و امثال ذلك و هم تحت ازار واحد در هفت نكته و هفت بحث اينها را حقش را ادا كرديم بنابراين چيزى باقى از اين مسئله انشاء الله نمانده مسائل مورد ابتلاى روز هم روشن شده. المقام الثانى (سؤال:....؟ جواب:....) «المقام الثانى فى ما يثبت به الزنا» ما يثبت به الزنا چه است؟ تا بحال حكم زنا را بيان كرديم حالا مى‏رويم سراغ راه اثبات، بحث مان بكلى عوض شد. «و هنا ايضاً مسائل المسئلة الاولى» عبارت تحرير الوسيله را مى‏خوانم «قال فى التحرير يثبت الزنا بالاقرار» اولين چيزى كه زنا با او ثابت مى‏شود اقرار است، «و يشترط فيه» چهار شرط براى آن بيان فرموده‏اند، «بلوغ المقر» بالغ باشد، «و عقله» عاقل باشد «و خياره» مكره نباشد، مجبورش نكنند اقرار كند شكنجه‏اش نكنند اقرار كند، «و قصده» قاصد باشد، خواب آلود نباشد مست نباشد، شوخى نكند، قاصد باشد قاصد يعنى قصداً جديا مراد از قصد در اينجا القصد الجدى است، حالا اين چهار شرط كه ايشان ذكر كردند آن وقت مى‏گويند اينها استثنا مى‏شود «فلا عبرة باقرار الصبى و ان كان مراحقاً» اگرچه مراحق است و نزديك به بلوغ است. عبرتى نيست، حالا ما تأديبش كنيم چند تا شلاق بهش بزنيم تقريباً بحث تأديب اينجا نيست. بحث حد زنا است، حد است، «و لا باقرار المجنون» اقرار هم اعتبارى بهش نيست، حالا جنون است، «و لا باقرار المكره» اقرار مكره هم اعتبارى نست، شكنجه‏اش بدهند تا اقرار كند، «و لا باقرار السكران» مست «و الساهى» سهواً مى‏خواست بگويد نكردم اشتباهاً گفت كردم، «و الغافل» آدم غافل بى خبرى بود «و النائم» بعضى‏ها در خواب حرف مى‏زنند، حالا داخل پرانتز اين جمله را هم بگويم، نوم نوم معمولى باشد يا مثلاً نوم مغناطيسى بعضى‏ها را خواب مى‏كنند، خواب مغناطيسى همينى يكى دوروز قبل يكى از دكترها از ما سؤال مى‏كرد كه ما اينها را خواب مغناطيسى مى‏كنيم بعضى وقت‏ها اعترافاتى مى‏كنند، زنى است مثلاً بيمارى روانى پيدا كرده مى‏خواهم با خواب مغناطيسى مشكلش را حل كنيم در خواب مى‏گويد من با فلان مرد مربوط بودم چنين چنان، يك چيزهاى مى‏گويد آيا اصل اين خواب جايز است اصل اين خواب جايز نيست، حالا آمديم زنى در حال همان خواب‏هاى غير معمولى خواب‏هاى مغناطيسى اعترافاتى بكنند، آيا اين اعترافات حد برش جارى مى‏شود؟ همه اينها داخل در همان مسئله نوم است، حالا نوم چه نوم عادى باشد چه نوم مغناطيسى باشد، اينها را نمى‏شود ولو مى‏گويند اينها كشف...؟ مى‏كند ولى اينها شرعاً براى ما معيار نمى‏تواند باشد، «و الهازل» كسى كه از روى هزل، افرادى هستند، دهان شان به قول ما قفل و قندى ندارد، همينطورى در مواقع شوخى مى‏گويند ما چنين كرديم چنان كرديم، يك خبرهاى زشتى مى‏دهند، مى‏دانيم كه اينها هازل اند، مى‏شود حد زنا جارى كرد؟! نه، حالا تعذير شان بكنيم چرا اين شوخى‏هاى زشت را مى‏كنيد آن يك بحث ديگرى است. ولى بعنوان حد زنا، «و نحرهم» يعنى نحر سكران و ساهى و غافل و نائم و هازل و اينها، خوب هازل، كاذب، اگر قرينه‏اى بر كذبش باشد بله، قرينه‏اى داريم بر اينكه دروغ مى‏گويد آن هم اقرار لا يعتبر. بسيار خوب.
    در اينجا دو تا بحث است من يك بحثش را اشاره مى‏كنم بحث دومش مى‏ماند، بحث اول اين است كه مى‏گويد اقرار ازطرق اثبات است؟ جوابش اين است اين اجماع درش است، مسلم، دليلى بر اينكه اقرار از طرق اثبات جرم است، همان اجماع است، و عمومات اقرار، اقرار الانسان على نفسه جائز، عمومات داريم كه مى‏گويد اقرار طريق اثبات همه چيز است، هرچيزى كه عليه انسان است بر ضد انسان است نه به نفعش اقرار به نفع ادعا است، اقرار به ضرر خود انسان عموماتى دارد، مشمول عمومات است، پس اجماع يك عمومات دو روايت خاصه هم داريم، كه مى‏رسيم انشاء فرمود چهار بار بايد اقرار كند پس معلوم مى‏شود اقرار طريق است، حالا چهار بار بودنش شرائطش بماند، ولى از اين رواياتى كه اقرار درش است و كسى آمد خدمت على عليه السلام اقرار كرد و بعد حضرت على عليه السلام دستور داد رجمش كردند، خوب معلوم مى‏شود اقرار جزء طرق است، پس اجماع داريم روايات عامه داريم و روايات خاصه داريم، از همه اينها فراتر بناى عقلا است، عقلا اقرار را جزء طرق مى‏دانند....؟ تمام اقوام و ملل اقرار را در جنايات حجت مى‏دانند، حالا هركسى يك استثنائاتى بهش مى‏زند كاربه استثنائاتش نداريم، فى الجمله اقرار طريق عقلائى لاثبات الجرم و الجناية، اين را نمى‏شود انكارش كرد، شارع مقدس هم نفى اين طريق عقلائى نكرده و اين طريق عقلائى را قبول كرده است، پس تا به اينجا اصل اين مسئله ثابت اما اين شرائط چهارگانه را انشاء الله الرحمن فردا بحث مى‏كنيم.