• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين لا سيما بقية الله المنتظر عجل الله تعالى له الفرج و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم.
    «و اما حديث اخلاقى روز چهار شنبه باز يكى از كلمات پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم است، و قال صلى الله عليه و آله و سلم لا يرد القدر الا الدعاء و لا يزيد فى العمر الا البر و ان الرجل ليحرم الرزق بالذهب يصيبه»
    در اينجا سه جمله بيان شده اول اينكه قضا و قدر تنها به وسيله دعا ممكن است برطرف بشود، حتماً مراد قضاء حتمى و قدر حتمى نيست، مراد قضا و قدر غير حتمى است معلق است. دوم اين كه تنها چيزى كه باعث زيادى عمر انسان مى‏شود نيكو كارى است. سومين جمله هم اين است كه انسان محروم از رزق مى‏شود گاهى به واسطه دست رسى به طلا، يعنى چه؟ محروم از رزق مى‏شود بخاطر طلايى كه در دست رس او قرار مى‏گيرد، اين جمله آخر ممكن است اشاره به اين باشد، انسان وقت كه سرمايه‏هاى باد آورده گيرش مى‏آيد طبعاً تنبل مى‏شود او را دعوت به تنبلى و نرفتن دنبال كار مى‏كند و همين باعث محروميت از رزق بيشتر مى‏شود، يواش يواش عادت مى‏كند به تنبلى و بطالت سرمايه باد آورده را هم مى‏خورد تمام مى‏شود، بعد مى‏ماند و بد بختى مى‏ماند و فقر، اين جمله اخير ممكن است اشاره به اين باشد. به هر حال، هر كدام از اين سه جمله مطلب فراوان دارد، چند جمله‏اى در باره همان دعا صحبت كنيم «لا يرد القضا» اينجا دارد «لا يرد القدر» در بعضى از روايات گويا «لا يرد القضاء» دارد «الا الدعاء» تنها دعا است كه سرنوشت‏ها افراد را تغيير مى‏دهد، ما دعا را بعنوان يك مسئله ساده بهش نگاه مى‏كنيم در حالى كه دعا خودش يك كلاس مهم تربيت بشر است. دعا اگردرست انجام بشود خيلى در تربيت نفوس انسانى مؤثر است و از جهات مختلف اين اثر است اينكه در احاديث اين همه اهميت به دعا داده شده است قرآن مى‏گويد «قل ما يأبأ بكم ربى لولا دعائكم» اصلاً اگر دعا نداشتيد شما خداوند اعتنايى به شما نمى‏كرد يا تعبيرات ديگرى كه در باره دعا آمده است «الدعا مخ العبادة» ريشه عبادت دعا است. همه اينها بخاطر تأثير فراوانى است كه دعا دارد، دعا آثار زيادى دارد از نظر تربيتى حالا من دارم بهش نگاه مى‏كنم. اولين اثرى كه دارد اين است كه انسان را متوجه خدا مى‏كند، و ما مى‏دانيم «ذكر الله مصداق كل خير» ذكر الله مايه اطمينان قلوب است «الا بذكر الله تطمئن القلوب» ذكر الله از نماز هم بالاتر است «و لذكر الله اكبر» اصلاً فلسفه نماز ذكر الله است، جالب اين است كه در آيات قرآن يك جا مى‏گويد «اقم الصلوة لذكرى» يك جا هم مى‏گويد «ان الصلوة تنها عن الفحشاء و المنكر» نماز را بپا دار، به ياد من باش، يك جا مى‏گويد نماز تنها عن الفحشاء و المنكر، از اين دو آيه بخواهيم جمع بندى كنيم و نتيجه بگيريم چه نتيجه مى‏گيريم؟ اين است «ذكر الله ينهى عن الفحشاء و المنكر» ياد خدا جلوى گناه را مى‏گيرد، هرچه انسان به ياد خدا باشد از گناه دورتر است، هميشه گناهان در مواقع غفلت از خدا بى خبرى از خدا است دورى از خدا است، وقتى انسان غافل از خدا مى‏شود آلوده گناه مى‏شود. «لا يشرب الشارب حين يشرب هو مؤمن» شراب خوار در حال شراب خوردن ايمان به خدا دارد همان ذكر الله ندارد نه اينكه كافر مى‏شود غافل است. بنابراين توجه به خدا كه مفتاح كل خير است كه نهى از فحشا و منكر مى‏كند كه حاجبى ميان انسان و گناه است اين توجه به خدا يك وسيله مهمش دعا است، اين يك اثر تربيتى كسى كه دعا زياد كند توجه به خدا زياد دارد و قطعاً گناه كمتر مى‏كند. دومين اثر تربيتى كه دعا دارد اين است كه شخصى كه دعا مى‏كند مى‏داند اگر مى‏خواهد آن كسى كه ازش تقاضا مى‏كند، دعاى او را اجابت كند بايد كارى بكند كه او ازش راضى بشود، يعنى من شمشير بروى كسى بكشم و بعد هم تقاضا و خواهشى ازش كنم نه، به كسى العياذ بالله فحاشى كنم و در عين حال تقاضا كنم ازش به من كمك كند، با عصيان كه كمك نمى‏شود لابد اگر مى‏خواهيد بهت كمك كند بايد جلب رضاى او را كنى،
    خود اين علاقه به دعا سبب مى‏شود كه انسان در مسير جلب رضاى خدا برود، چرا؟ چون مى‏داند تا كسب رضاى او نكند او هم كمك نخواهد كرد. اين دوم. سومين راه تربيتى دعا اثر تربيتى دعا اين است كه دعا شرائط دارد امام گفته‏اند هر دعاى مستجاب نمى‏وشد ساده‏ترين شرط استجابت دعا اين است كه غذاى حلال بخوريد، كسى خدمت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم عرض كرد «احب ان يستجاب دعائى» دلم مى‏خواهد دعايم مستجاب بشود، فرمود «قب مأكلك» غذيات را پاك كن «و لا تدخل فى بطنك الحرام» حرام نخور، ببينيد چه قدر اثر مى‏كند من مى‏خواهم دعا كنم دعايم مستجاب بشود.
    مى‏روم سراغ اولين شرط يكى از اولين شرائطش عبارت است از مسئله پاكى غذا حلال بودن زندگى پاك بودن زندگى، و چه قدر پاك بودن محيط زندگى از حقوق ناس باعث پاكى انسان و جامعه مى‏شود.
    باز يكى از شرائط هشت گانه كه على عليه السلام در دعا ذكر كرده ما هم در تفسير نمونه نوشتيم و هم در كتاب انگيزه پيدايش مذاهب، آن حديث كه داراى شرايط هشت گانه استجابت دعا است، مطالعه مى‏كنيد يكى از هشت شرط اين كه امر ربه معروف و نهى از منكر اگر نكنى دعايتان مستجاب نمى‏شود، شما ترك امر به معروف و نهى از منكر كرديد مى‏خواهيد دعاى تان مستجاب بشود؟! فرمود كسانى كه امر به معروف و نهى از منكر نكنند اشرار بر آنها مسلط مى‏شوند اخيار شان دعا مى‏كنند دعاى اخيار هم مستجاب نمى‏شود، چرا؟ چون امر به معروف و نهى از منكر ترك شده، من در همينجا به اصطلاح يك پرانتزى باز كنم در باره‏امر به معروف و نهى از منكر، بعضى از دست اندركاران اداره همين شهر آمدند در جلسه‏اى و گفتند خلاصه به داد قم برسيد كه گروه‏هاى هستند گروهى كار مى‏كنند معلوم مى‏شود توطئه است، هميشه اگر در يك جامعه يك فساد فردى واقع شد زياد ازش نترسيد بد است يك قدر، اما اگر ديديد پشت سر اين قدر يك گروه است بترسيد، اگر العياذر بالله يك تجاوزى در مورد ناموس واقع شد يك فرد بى بند و بارى بود و تجاوز فردى بود بسيار بد شده اما وحشت ناك نيست، اما اگر ديديد متصل به يك گروه است بترسيد. و الآن اينهاى كه آگاهى دارند و اطلاع دارند مى‏گروهى دارند در قم كار مى‏كنند، باندهاى است، و مى‏خواهند چهره شهر را در هم بريزد، وقت آنها كار مى‏كنند جاهاى ديگر مطمئن باشيد بيشتر ولى اينجا را رويش عنايت داشته باشيد، و چه قدر دردناك است كه بيايند در قلب جهان تشيع نفوذ و رخنه كند، يكى از بهترين راه‏ها در اين گونه مسائل همان بسيج نيروهاى مردمى است، مردم وقت وارد ميدان بشوند هيچ عوارضى ندارد، دولت وقتى سخت‏گيرى بكند اين طرف آن طرف حقوق بشر، غير حقوق بشرش نق مى‏زنند، ولى مردم وقت وارد صحنه شدند با مردم كه نمى‏شود چيزى گفت، بسيج مردمى براى امر به معروف و نهى از منكر همين برنامه كه خوب اخيراً هم به صورت يك برنامه منظم دارد در مى‏آيد، گروه‏هاى تشكيل شده‏اند كه يك نمونه عمده و مهمش در قم است، براى اينكه به صورت سازمان يافته مسئله امر به معروف و نهى از منكر را در دو مرحله نصح و برخورد به اصطلاح محكم‏تر در دو مرحله پياده كنند، مادامى كه با نصح و پند و اندرز مى‏شود مقدم است، نشد برخورد آسان‏تر كنند، و رهبر بزرگوار انقلاب هم روى اين مسئله تأكيد داشته سرمايه گذارى كرده، مسئله ايست كه هميشه اسلام در دل خود داشته چه بهتر اين كه در شرائط فعلى كه دشمن مى‏خواهد واقعاً از طريق تشكيل باندها آن تهاجم عجيب خودش را شروع كند ادامه بدهد، اين وظيفه است كه واقعاً ما هم به صورت متمركز و سازمان يافته به مبارزه برويم، نكند خداى نكرده حالا من بعض چيزهاى كه نقل كردند در آن جلسه نمى‏توانم اينجا خدمت شما نقل كنم، واقعاً اگر اين مسائل تكرار بشود و توسعه پيدا كند فاجعه است، بنابراين مسئله امر به معروف و نهى از منكر را آقايان خيلى بهش اهميت بدهند، از روحانيين بيشتر از ديگران انتظار مى‏رود بى تفاوت از كنار صحنه‏هاى گناه نگذريم دعوا لازم نيست اين آقايان كه دست اندركار اند (سؤال:...؟ جواب:...) اجازه بدهيد من عرض كنم، نقل كردند از صد مورد كه نهى از منكر كردند و در مورد زنان و بد حجاب و كم حجاب و بد حجاب و مفاسد ديگر نود و پنج موردش با نصيحت قبول كردند، پنج مورد نكردند از آن پنج مورد سه موردش بوده است بى اعتنا گذشتند، دو مورد درگير شدند، اعتراض كردند به شما چه مربوط است داد و فرياد راه انداختند. از صد مورد نود و پنج مورد پذيرفته‏اند سه مورد بى اعتنايى كردند دو مورد مقاومت كردند پس بدانيد مؤثر است نگوييد آقا گوش نمى‏دهند، (سؤال:...؟ جواب: آن دو مورد را خلل دادند با آن تشكيلات ديگرى كه بايد در اينجا برخورد قاطعانه كند آمدند سراغ شان بله آن دو مورد را آمده‏اند، هستند بهانه نكنيم بگوييم آقا نمى‏شود درگيرى مى‏شود چنين مى‏شود چنان مى‏شود، درگيرى هم شد هستند كسانى كه مسئول اين كار اند بالاخره اين مسئله در قم بشود و من عقيده‏ام اين است كه يك خورده به اين گونه تشكيلات آقايان نزديك‏تر بشوند و بتوانيد دقت كنيد براى ماه مبارك رمضان كه در پيش است و به مناطق ديگر مى‏رويد هسته‏هاى همين ناصرين و آمرين به معروف و ناهين عن المنكر را در جاهاى ديگر هم تشكيل بدهيد، يعنى در مقابل اين كار يك بسيج مردمى لازم است. همه‏اش زور دولت در اينجاها فايده‏اى ندارد. عرض كردم آنها يك عوارضى دارد اين عوارض ندارد. (سؤال:...؟ جواب: حالا موانعى است مشكلاتى است، چيزهاى خنثى كننده اينها را نمى‏شود بهانه قرارداد، ما بايد وظيفه مان را انجام بدهيد برويم جلو بعداً جاهاى ديگر هم مشكلاتى است آنها را هم تذكر بدهيم. على كل حال مى‏خواهيد دعاى تان مستجاب بشود امر به معروف و نهى از منكر كنيد و الا اشرار بر شما مسلط مى‏شوند، اشرار كيا هستند؟ اوباش اند، آمريكا است دشمنان اسلام و اسرائيل اند اشرار بر سر شما مسلط مى‏شوند اخيار و زهاد تان هم دعا كنند دعاى شان مستجاب نمى‏شود. به هر صورت فرمود «لا يرد القدر» يا در بعض از روايات ظاهراً «لا يرد القضاء الا الدعاء» دعا مى‏تواند مشكلات بزرگ را حل كند. دعا مى‏تواند مايه سعادت بشود معلوم مى‏شود دعا يك چيز ساده‏اى نيست كه بگوييم اللهم ارزقنى خير الدنيا و الآخرة و اصرف عنى شر الدنيا و الآخرة با يك جمله كوتاهى تمام خير دنيا و آخرت جذب، تمام شر دنيا و آخرت دفع، اين طور نيست. دعا يك مكتب است كه اگر به اين مكتب عمل بشود انشاء الله الرحمن خداوند الطاف و عناياتش شامل حال ما خواهد شد. روايت در جلد هفتاد و چهار بهار است صفحه صد و شصت و شش. (سؤال:...؟ جواب: اينجا بالذهب است و يحرم الرزق بالذهب يصيبه، اگر بالرمل باشد كه مى‏گويند در بعض از نسخ است آن كه ديگر معنايش خيلى واضح است من فكر مى‏كنم بالذهب است، نتوانستند يك تفسير درستش پيدا كنند ماها معمولاً وقتى يك عبارت را خوب نتوانستيم تفسير كنيم مى‏گوييم حتماً غلط است، اولين احتمالى كه مى‏دهيم غلط بودند است، و زحمت به خود مان خيلى نمى‏دهيم، در حالى كه معنى دارد آن معنى كه من ذكر كردم ظاهراً معناى بدى براى روايت نيست. خوب اجازه بفرماييدبر گرديم به بحث فقهى مان.
    در بحث فقهى داشتيم نتيجه‏گيرى مى‏كرديم كه از اين مسئله پر غوغا يواش يواش ولى خوب هنوز اين مسئله يكى دور روز ديگر كار دارد، در نتيجه‏گيرى اولين نتيجه كه ما گرفتيم اين استكه مسئله معانقه و نمى‏دانم ملامسه و تقبيل و اينها روايت خاصى ندارد، ماييم و عمومات تعذير، هرچه در باره تعذير در گناهان گفتيم در اينجا هم مى‏گوييم، اين را ازش گذشتيم بحث ندارد .(سؤال:...؟ جواب:...) و اما نكته دوم اين بود كه خوب آن مسئله حالا كه ما رسيديم به اينجا مسئله تحت لحاف واحد را هم حلش كنيم چون تمام روايتش را خوانديم الآن درش هستيم، ولو اينكه در تحرير الوسيله مى‏آيد اين مسئله بعدها، مسئله هفت تحت عنوان الحد فى اللواط، حد لواط را كه ذكر مى‏كنند مسئه هفت «المجتمعان تحت لحاف واحد» در تحرير الوسيله، ولى ظاهرش فقط دو رجل است المجتمعان، از ذيلش هم استفاده مى‏شود و مى‏خواهد كه بر مى‏گردد راهش اين است كه رجل به تناسب بحث چيز هم است لواط، بله. ولى آن مسئله هفتم، مسئله هشت ما الآن هستيم در اين مسئله، تمام رواياتش را هم خوانديم بحث هايش را هم كرده‏ايم، همينا بايد مسئله را حل كنيم رد بشويم دوباره اونجا ميرسيم تجديد مطلب و تجديد طوايف روايات و دو مرتبه از نو بحث نكنيم، ولذا ما اينجا چون روايات را خوانديم بحث را در مجتمعان تحت لحاف واحد مذكران باشند مؤنثان باشند مذكر و مؤنث باشند فرق نمى‏كند، در اينجا چه بگوييم، گفتيم كه اين سه طايفه روايت طايفه اوليش كه ادعا مى‏كنند معرض عنها است، از نظر عمل كسى بهش فتوا نداده، كلام جواهر را هم عن قريب الآن من نقل مى‏كنم براى تان، و چون معرض عنها است، بايد بگذاريم طايفه اولى را كنار، باقى مى‏ماند طايفه ثانيه و ثالثه، يعنى نود و نه ضربه و سى ضربه، جمع بينهما كنيم بگوييم، تعذير در اينجاها جارى مى‏شود و اين تعذير هم حد اكثرش نود و نه، حد اقلش سى ضربه شلاق است، چرا؟ طايفه اولى را گذاشتيم كنار چون معمول بها نيست، و طايفه دوم و سوم را جمع كرديم و يك همچه چيزى بدست آمد، اگر اين را قبول كنيد اين جمع را بسيار خوب، اگر هم گفتيد اين جمع دل چسب ما نيست براى اينكه طايفه سوم حديث ضعيف است، بنابراين فقط طايفه دوم را بايد بگيريم و عمل كنيم و روى نود و نه بايستيم، آن ممكن است كسى بگويد، بگويد اشكالى ندارد اگر تحت لحاف واحد بودند دو مذكر دو مؤنث يا يك مذكر و مؤنث،
    حالا با شرائطى كه مى‏آيد، مجرد باشند نباشند چه باشد، شبهه زنا باشد نباشد آن شرائطى...؟ اجمالاً دو نفر غير از دو همسر تحت لحاف واحد بگوييم نود و نه ضربه مى‏زنيم، نه كمتر نه بيشتر، خوب اين هم با آن جمع مى‏سازد چون اون جمع حد اكثر داشت و حد اقل داشت اين فقط حد اكثر را چسبيده، «فعلى هذا» از نظر فتوا ما مى‏توانيم روى اين مسئله بايستيم، البهت اينها همه در صورتى است كه ما طايفه اولى را حمل نكنيم بر ثبوت زنا، كه من سابقاً اشاره‏اى كردم از اينجا مى‏خواهم مفصل‏تر صحبت كنم، طايفه اولى را حمل بر طريق اثبات زنا نكنيم، اما گر گفتيم طايفه اولى دارد راه اثبات زنا را مى‏گويد، مى‏گويد راه اثباتش اين است كه مجردين تحت لحاف واحد باشد، از جمله كسانى كه اين احتمال را داده مرحوم علامه مجلسى است، صاحب جواهر كلام علامه مجلسى را نقل كرده، كجا نه اينجا، در بحث طرق ثبوت الزنا، آن بحث كه بعداً مى‏گويم، صفحه سى صد، جواهر جلد چهل و يك صفحه سى صد، در آنجا كلام مجلسى را نقل كرده، ظاهراً كلام مجلسى در حاشيه تهذيب شيخ است، كتاب تهذيب شيخ در اخبار، علامه مجلسى حاشيه دارد در حواشى علامه مجلسى بر تهذيب آنجا است، ولى من از جواهر نقل مى‏كنم عبارت علامه مجلسى را در صفحه سى صد جواهر، ببينيد علامه مجلسى با صراحت وارد اين بحث شده، مى‏گويد «و الاظهر فى الجمع بين الاخبار» بين همين سه طايفه «مع قطع النظر عن الشهرة» چرا مى‏گويد مع قطع النظ عن الشهرة؟ مجلسى متوجه بوده كه طايفه اولى مشهور اعراض كرده‏اند، مشهور ازش اعراض كرده‏اند، مى‏گويد اعراض مشهور را معيار قرار ندهيد «مع قطع النظر عن المشهور ان يؤخذ بالاخبار الدالة على تمام الحد» اخذ كنيد به اخبار كه دال بر تمام حد است، كدام اخبار دال بر تمام حد بود؟ طايفه اولى كه مى‏گفت صد تا مى‏گفت هذا حد الزنا، اصلاً اسم زنا رويش مى‏گذاشت، «بأن يقال» خيلى لطيف بيان كرده مرحوم علامه مجلسى «بأن يقال لا يشترط فى ثبوت الجلد المعاينة كالميل فى المكحلة» در جلد معتبر نيست معاينه، همين تحت لحاف واحد اين طريق براى اثبات است، اونى كه معاينه درش لازم است رجم است نه جلد، «بأن يقال لا يشترط فى ثبوت الجلد المعاينة كالميل فى المكحلة و تحمل الاخبار الدالة على ذلك» حمل مى‏كنيم اخبارى كه دال على ذلك است كه ذالك اشاره به چه است؟ كالميل فى المكحله و معاينه، آ» را حمل مى‏كنيم «على اشتراطه فى الرجم» آن در رجم معتبر است «كما هو الظاهر من اكثرها» يعنى اكثر روايات معاينه و الميل فى المكحله اكثرش در رجم است، اين كلمه اكثر در نظر مبارك تان باشد تا من الآن رويش صحبت كنم، خوب پس اين اخبار را حمل كرديم بر طريق ثبوت زنا، (سؤال:...؟ جواب: بله مى‏گويند اگر محصنه بود باز صد ضرب شلاق بله، اينجا از رجم تخفيف پيدا مى‏كند به صد ضربه شلاق براى اينكه طريق ثبوتش ضعيف است، بخاطر ضعيف بودن طريق ثبوت از رجم آمديم به صد ضربه شلاق ولو محصن بود محصن هم باشد، بله. «و اما اخبار النقيصة» اين آخر كلام مجلسى است، «و اما اخبار النقيصة» اخبار نقيصه چه بود؟ نود و نه تا بود، «فتحمل على التقية» يا اخبار سى تا يا نود و نه تا بود. «تحمل على التقية» چرا؟ چون از عامه نقل شد آنها مى‏گويند حد تعذير بايد جارى كرد جميع عامه معتقد به حد تعذير اند، اين دو تا را حمل بر تقيه مى‏كنيم، آن يكى را عمل مى‏كنيم فقط علامه مجلسى در ذهنش اين بوده يك شهرتى مزاحم است باز، اين همان چيزى است كه صاحب جواهر حالا رويش مانور مى‏دهد و همچنين سرمايه گذارى مى‏كند. حالا در اينجا آن نكته كه گفتم نظر مبارك تان باشد اكثر اخبار مراد اخبار باب دوازده است، باب دوازده از ابواب حد الزنا اكثر اخبار معاينه مشاهده الميل فى المكحله، معاينة الادخال و الاخراج اين تعبيرات كه دارد، اين‏ها همه‏اش مال رجم است، جز يك دانه روايتش، و آن يك دانه روايت هم مشكوك است، حالا مى‏گويم، روايت يازده باب دوازده، بقيه‏اش را نمى‏خوانم چون بعداً مى‏خوانم در باب خودش انشاء الله، بقيه مى‏گويد رجم معاينه مى‏خواهد ميل فى المكحله چه چه،؟ فقط يك دانه روايت است آخرين روايت باب دوازده است حديث يازده باب دوازده، مى‏گويد چه؟ مى‏گويد «محمد بن قيس» سند حديث محل است، «محمد بن قيس عن ابى جعفر قال قال امير المؤمنين عليه السلام لا يجلد» يرجم نيست آه «لا يجلد رجل و لا امرئة حتى يشهد عليهما اربعة شهود على الايلاج و الاخراج» چهار شاهد بيايند معاينه ادعا كنند، «لا يجلد» تنها يك دانه مزاحم جمع است، ولى اين روايت روايت كه بود؟ محمد ابن قيس، از كه؟ از ابى جعفر باقر عليه السلام از كه؟ از امير المؤمنين، همين روايت محمد بن قيس در حديث دو آمده، دوى همين باب، آنجا عوضش لا يرجم دارد، مى‏خوانم حديث دوى همين باب را، اين يازده بود خواندم، دو را مى‏خوانم، «عن عاصم بن حنيد عن محمد بن قيس عن ابى جعفر قال قال امير المؤمنين عليه السلام لا يرجم رجل و لا امرئة» آنجا لايجلد بود رجل و لا امرئه اينجا لا يرجم است، «حتى يشهد عليه اربعة شهود على الايلاج و الاخراج» عين همان عبارت است بى كم و زياد. آن را صدوق نقل كرده اين را كلينى. حديث يازده مال صدوق بود، حديث دو مال كلينى است كافى است، عليه آنجا عليهما بود اينجا عليه است، خوب...؟ حالا شما واقعاً احتمال مى‏دهيد اين دو تا حديث بود محمد بن قيس دو بار اين حديث را نقل كرده يك بار لا يرجم يك بار لا يجلد؟ بسيار بعيد است، ظاهرش اين است هردو يك حديث است، يا بايد مال كلينى را بگيريم يا مال صدوق، اذا دار الامر بين كلينى و صدوق كدام يكى از اين دوتا اضبط هستند؟ ضبط شان كلينى معروف اين است كه كلينى اضبط است، موقعى كه تعارض بشود بين نسخ او و نسخ ديگران نسخ كلينى را ترجيح مى‏دهند، پس اگر ترجيح بدهيد گفتيد روايت محمد بن قيس يك روايت بيشتر نيست راويش هم عاصم بن حنيد است، هردو روايت هم عن ابى جعفر الباقر است، كلام هم كلام على عليه السلام است عبارت هم عبارت عين هم است، مگر يك زره، اذا دار الامر بنيهما خوب ترجيح مى‏دهيم نسخه كافى و كلينى را. سلمنا مردد شديم مى‏شود يك حديث مجمل كه آيا نسخه يرجم است يا يجلد است، پس اين يك دانه حديث هم نمى‏تواند ديگر مزاحمتى با ما بكند. به ابهام و اجمال كشيده شد، قدر مسلم اين است در جاهاى كه رجم است معاينه است، جاهاى ديگر نه. تا اينجا جمع مرحوم مجلسى را آمديم خلاصه يك خورده تكميل هم كرديم، و لكن اين حرف حرف خوبى است پانزده تا روايت داريم، روايات كالصريح است، مخالف عامه است ولى يك مشكل بزرگى كار ما دار، همان مشكلى است كه صاحب مى‏گويد، صاحب جواهر وقت اين كلام را نقل مى‏كند در ذيلش مى‏گويد اين چيزى است كه كسى قائل بهش نشده، اين خلاف مطالبى است كه اصحاب ما اينجا و در بار شهادت گفتند، در شهادت گفتند بايد مشاهده باشد، يا لا اقل علم، در اينجا هم گفته‏اند مشاهده باشد، شما مى‏آييد چيزى كه كالاتفاق است بين اصحاب رهايش مى‏كنيد بخاطر اين روايات نمى‏شود، «يعتبر فى الشهادة الشهود» زير لحاف بودن كه دليل نيست، دليل نمى‏شود آن وقت چه رقم شما مى‏خواهيد اين حرف را بزنيد. فعلى هذا ما نمى‏توانيم به روايات در اينجا عمل كنيم، چرا؟ چون خلاف شهرت يا اجماعى است كه اصحاب ما در باب شهادت و در باب مخصوصاً حدود زنا و امثال ذلك دارند مى‏گويند تا معاينه و مشاهده‏اى در كار نباشد نمى‏شود كار كرد، فعل هذا چه كار كنيم؟ صاحب جواهر مى‏گويد دو راه داريد، در همان صفحه سه صد است، دو راه داريد يك راهش اين است كه حديث صد تا را بگيريد، منتها بگوييد تعذير است اين، ما يك جا هم تعذير صد تايى داريم، اسمش حد نمى‏شود (سؤال:...؟ جواب: ايشان استثنا شده تعذير همه جا دون حد است، اين يك دانه تعذير مساوى حد است، تصريح مى‏كنيم اين يك راه دارد، و يك راه هم بگوييد اصلاً ما به صد تايى عمل نمى‏كنيم چون معمول به اصحاب ما نيست، مى‏گذاريمش كنار بريم سراغ نود و نه، نتيجه بگيريم جمع بندى كه بحث به يك جا برسد و رهايش كنيم براى شنبه انشاء الله نتيجه اين شد ما نمى‏توانيم به اين روايات صد تا بالاخره عمل كنيم، راه حمل خوبى مجلسى پيش نهاد كرده ماهم سابقاً احتمالش را مى‏داديم بعداً كلام مجلسى را پيدا كرديم، ولى على كل حال اين راه راهى است كه با مذاق اصحاب در اين جا در باب شهادات نمى‏سازد، پس نتيجه اين شد بايد رها كنيم باز هم برويم سراغ نود و نه تا، تحت لحاف واحد نود و نه تا مى‏شود، حالا شرائطش چه است انشاء الله شرائطش را شنبه ادامه خواهيم داد.