شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب حدود و تعزيرات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 52
متن
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين لا سيما بقية الله المنتظر عجل الله تعالى له الفرج و لعنة الله على اعدائهم اجمعين الى يوم الدين
كلام در مسئله شانزدهم از مسائل حد الزنا بود، و اين مسئله ناتمام ماند، اشارهاى به گذشته اين مسئله عرض كنم و بعد نتيجه نهايى. در اين مسئله سه طايفه روايت وارد شده بود، و منشأ مشكل هم اين سه طايفه بود، طايفه اولى رواياتى بود كه مىگفت اگر زن و مردى تحت لحاف واحد پيدا شدند بايد حد زنا بر آنها جارى بشود، و همچنين اگر رجلان و امرئتان تحت لحاف واحد بودند بايد صد تازيانه حد جلد بر آنها جارى بشود، طايفه اولى اين بود كه پانزده تا روايت در اين زمينه داشتيم. طايفه ثانيه احاديثى بود كه مىگفت نود و نه تا، و ظاهرش هم نود و نه تا بود، كه اگر رجل و امرئة يا رجلان يا امرئتان تحت لحاف واحد پيدا شدند اينها نود و نه تازيانه بايد به شان زد يكى كمتر ازحد جلد. طايفه سوم هم كه يك دانه حديث بيشتر نبود و آن يك دانه حديث هم از نظر سند اشكال داشت اين بود كه مىگفت سى تازيانه بر اينها مىزنند، سى تا. حالا بحث نهايى اين است كه ما چه كنيم اينجا، اولاً راه حل تعارض اين طوايف ثلاث چه مىشود ثانياً چه ربطى به بحث مادارد اصلاً، مسئله شانزده مسئله تحت لحاف واحد نبود. مسئله شانزده استمطاعات مادون الفرج بود، تقبيل، معانقه، ملامسه، لازم نكرده اينها تحت لحاف واحد باشد، پس يكى اين است حل مشكل اين روايات بكنيم، بعد ببينيم چه ارتباطى با بحث ما دارد و مدرك بارى مسئله شانزده را از كجا دست و پا كنيم، از اين روايات يا از بيرون اين روايات؟ ولى اين كه مسئله شانزده را فقهاى ما مطرح كردند با همين روايات استدلال كردند ولى ما بارها تكرار كرديم اين روايات مال تحت لحاف واحد است، اين كار به استمطاعات ندارد. حالا (سؤال:...؟ جواب: بله بفرماييد نوع من الاستمطاعات، اما كل استمطاع داخل در اين احاديث نيست، تقبيل مجرد از همه چيز داخل در اين احاديث است؟! نه. يك ملامسه ساده آيا داخل در اين احاديث است؟! نه. حالا در اينجا چند نكته است براى حل تعارض روايات كه ما بايد دنبال كنيم و همچنين براى حل بحث خود مان.
اولين مسئله اين است كه ما بياييم از طريق جمع دلالى وارد بشويم من اينها را تحت شماره مىگويم كه ديگر قاطى هم نشود ولو بعضى هايش را قبلاً اشاره هم كرديم، پس براى حل مشكل اين روايات چند مرحله پيموده شود، مرحله اول اين است كه ما بياييم از طريق جمع دلالى وارد بشويم، و گفتيم جمع دلالى بين اين روايات هم از اين طريق است كه ما قائل به تقييد بشويم رواياتى كه مىگويد صد تا مقيد كنيم به «الا سوتاً واحداً» و تازه اين را حد اكثر قرار بدهيم براى تعذير، و روايتى هم كه مىگويد ثلاثين حد اقل قرار بدهيم، آن وقت نتيجه جمع بين اين روايات، اين مىشود كه براى چنين شخصى اشخاصى كه تحت لحاف واحد پيدا مىشوند، اينها بايد تعذيرى بين ثلاثين و تسعه وتسعين نود و نه و سى، بينهما تعذير بشوند. (سؤال:...؟ جواب:...) و لعل هذا هو السر فى كونها هذا مشهوراً بين المتأخرين، اين فتوا حكايت كردند كه مشهور بين متأخرين است، فتواى چه؟ بين ثلاثين و تسعه و تسعين (سؤال:...؟ جواب:...) مرحوم آية الله خوئى در اين مبانى تكمله اين را بعنوان مشهور بين المتأخرين ذكر مىكند، در مبانى جلد يك صفحه دويست و سى و نه، مىگويد المشهور بين المتأخرين اينكه رجلان، اول رجلان را مطرح مىكند، و مىگويد مشهور مبانى تكمله جلد يك صفحه دويست و سى و نه، خوب، پس اين كه شهرت بين متأخرين هم دارد، و حكايت شده بين ثلاثين و تسعه و تسعين شايد همين جمع بين روايات چنين ايجاب كرده است، (سؤال:...؟ جواب: بعض روايات حد زنا داشت ما مىآييم حمل بر ظاهرش مىكنيم، به قرينه روايات «الا سوتاً واحداً» براى جمع حتماً ارتكاب خلاف ظاهرى است، معنى جمع دلالى اين است نوع
ارتكاب خلاف ظاهر به قرينه اظهر، ما مىگوييم روايات الا سوتاً اظهر است، روايات حد الزنا ظاهر است، حمل ظاهر بر اظهر مىكنيم رايت صحيحه عبد الرحمن بن حجاج هم شاهد خوبى براى اين مسئله مىشود (سؤال:...؟ جواب: حالا اين چيزهاى است كه گفتند آقايان من مىخواهم بگويم مطالبى كه گفتهاند حالا ببينيم كدام را انتخاب مىكنيم، اين يك احتمال است، ما بعنوان يك احتمال مىگوييم نمىگوييم اين است، (سؤال:...؟ جواب: عرض كردم بله روايت سى تايى تضعيف شده ولى بگوييم چون مشهور بين المتأخرين بهش عمل كردند اگر شهرت بين المتأخرين را جابر ضعف سند هم بدانيم ضميمه مىشود اين روايت سى تايى با آن روايت نود و نه تايى با روايت صد تايى از مجموعش صد تا الا يكى حد اعلى مىشود سى تا هم حد ادنى مىشود بر مىگردد به يك تعذير مخير بين ثلاثين و تسعه و تسعين اين يك راه جمع است، نمىگويم درست است اين يك راه جمع است. (سؤال:...؟ جواب:...) خوب اين يك راه جمع، باز از اين مرحله نگذشتيم مرحله مرحله جمع دلالى است، راه جمع ديگرى هم كه بعضىها گفتند كه خيلى بعيد به نظر مىرسد اين است بگوييم اصلاً آن رواياتى كه مىگويد حد زنا مال جايى است كه اعتراف كرده باشند به زنا، زير لحاف واحد يافتيم از شان سؤال كرديم گفتند بله، العياذ بالله مشغول زنا بوديم، پس اين روايت طايفه اولى مىرود كنار، باقى مىماند طايفه دوم و سوم، نود و نه مىماند و سى، (سؤال:...؟ جواب: حالا اين را گفتم حملش مىكنيم لابد بر زناى غير محصنه هم. پس طايفه اولى را بعضىها گفتهاند مال جايى است كه «وجدا تحت لحاف واحد و اعترفا بالزنا» بعد كه اعتراف كردند اينها را حد زنا برشان جارى بكنيم بگوييم غير محسن هم بودند و اما طايفه دوم و سوم جمع بينهما خيلى ديگر راحت است، نود و نه حد اعلى مىشود سى هم حد ادنى شود تمام، اينها همهاش مسئله جمع دلالى بين روايات است. خوب، ولكن الانصاف اين كه اين جمع دلالى واقعاً مشكل است، و به جمع تبرعى اشبه است تا جمع عرفى، مىدانيد در جمع دلالى دو رقم داريم، جمع دلالى عرفى و جمع دلالى تبرعى، جمع دلالى عرفى آن است به دست عرف كه مىدهند اينها را شاهد هم مىدانند ظاهر اظهرى مىبينند و عرف قرينهاى براى يك ديگر مىشمارد مىشود جمع دلالى عرفى. ولى تبرعى اين است كه شما براى رفع تضاد يك قيدى در اين بيندازيد يك قيدى در آن بيندازيد، بدون اينكه عرف موافقت به آن بكند، مثل اينكه ثمن العذرة سحت و لا بأس ببيع العذرة، بعضىها جمع كردند بينهما جمع تبرعى ياد تان است كه جمع كردند؟ يكش مال انسان است يكش مال حيوان است، در حالى كه هيچ شاهدى براى اين جمع نيست. كلمه عذره عام است، هردو را مىگيرد، بنابراين ما هم فكر مىكنيم اين جمع به جمع تبرعى اشبه است تا به جمع عرفى. چرا؟ براى اينكه روايات صدتا خيلى ظهورش در اين كه حد زنا است قوى است، مىگويد حد زنا است، حد زنا كه نود و نه تا نمىشود باشد با صراحت يا كالصريح مىگويد حد زنا، ما نمىتوانيم آنها را حمل بر نود و نه تا كنيم، و صحيحه عبد الرحمن بن حجاج هم به تقيه شبيهتر است تا جمع عرفى، دقت كنيد، صحيحه عبد الرحمن بن حجاج هم به تقيه شبيهتر است تا به جمع دلالى عرفى، صدرش مىگويد صدتا، راوى هى اسرار مىكند اسرار مىكند حضرت آخر كار فرمود الا سوتاً، و جمعيت كه حاضر بودند بر اثر سماجت اين راوى و جواب كه حضرت داد نوشتهاند، كأن حضرت اول كار با صراحت گفت صد تا، ولى ديد راوى سماجت مىكند، سنىها هم صد تا نمىگويند، مادون الحد مىگويند، لذا حضرت تقيه كرد نود و نه تا فرمود. حديث عبد الرحمن به تقيه اشبه است. تا به مسئله جمع عرفى. (سؤال:...؟ جواب: مادون التعذير مىگويند، مادون الحد مىگويند آنها مادون الحد مىگويند. (سؤال:...؟ جواب: زمان زمان امام زين العابدين سلام الله عليه است، حضرت على بن الحسين بود ظاهراً در روايت عبد الرحمن بن حجاج يا امام صادق عليه السلام، امام صادق عليه السلام بود، امام صادق اين را نقل مىكند. و آن روايت ثلاثين هم كه سند نداشت. (سؤال:...؟ جواب: در همان آنهاى كه تحت لحاف واحد باشد يا استمطاعات مادون الفرج، آنها قائل به حد نيستند آنها مادون حد را قائل اند، كلام شيخ طوسى را نقل كردم ازخلاف گفت و جميع الفقها مىگويند حد تعذير است، جميع الفقها مىگويند حد تعذير است. على كل حال دقت بفرماييد اين مطلب را. حاصل اين شد كه آن ثلاثين هم كه سندش درست نيست و شهرت متأخرين هم كه جابر رفع سند نيست، اگر جابر ضعف سند داشته باشيم شهرت قدما است، نه شهرت متأخرين. پس نتوانستيم هيچ كدام از اينها را بپذيريم. (سؤال:...؟ جواب:... كافى نيست تا شهرتى نباشد از كلام شيخ استفاده مىشود شهرتى بين قدما عكس اينها بوده. (سؤال:...؟ جواب: از ثلاثين گفته كمتر؟ (سؤال:...؟ جواب: مىدانم صحبت اين است از اين احاديث چه در مىآوريم اما قواعد كليه تعذير آن يك بحث ديگرى است برسيم، صحبت اين است اين احاديث را فعلاً چه كار كنيم، حل مشكل اين احاديث بكنيم بعد رد بشويم خود بگذرم. پس مرحله اولى جمع دلالى بود و ما ديديم جمع دلالى به جايى نرسيد، و به جمع تبرعى شبيهتر بود.
مرحله دوم مىرويم اعمال مرجحات، وقت جمع دلالى نشد بايد اعمال مرجحات كنيم، در اعمال مرجحات يكى شهرت است ديگرى مخالفت عامه است كه در مانحن فيه مىتواند حاكم باشد. طايفه اولى مشهور است، منتها مشهور روايتين است، طايفه اولى شهرت روايى دارد، شيخ طوسى هم گفت روى اصحابنا، پانزده تا حديث هم داشتيم، طايفه اولى شهرت روايى دارد، طايفه ثانيه، ببخشيد طايفه اولى شهرت روايى دارد و هم مخالف عامه هم است. طايفه اولى هم شهرت روايى دارد و هم مخالف عامه است. بنابراين طايفه دوم و سوم را حمل بر تقيه كنيم، طايفه دوم و سوم حمل بر تقيه مىشود چون مطابق عامه است. آنها قائل به تعذير اند، حمل بر تقيه كنيم، طايفه اولى را عمل كنيم. (سؤال:...؟ جواب: هيچ چه قطع نظر از ضعف سند هم موافق عامه است، ولى آيا شهرت روايى كافى است يا شهرت فتوايى لازم است در مرجحات، شهرت به حسب روايت پانزده تا روايت داشته باشيم در تمام منابع معروف ما روايتش باشد، اين كافى است؟ يا بايد شهرت شهرت فتوايى باشد؟ ما در باب تعادل و ترجيح گفتيم شهرت بايد شهرت فتوايى باشد آنچه مرجح است «خذ بما اشتهر بين اصحابك» يعنى اشتهر العمل به نه اشتهر الرواية بدون العمل، اشتهر العمل به، فتواً عمل به يعنى فتوا «اشتهر العمل به لا اشتهر بحسب الرواية بدون عمل» پس شهرت روايى كه طايفه اولى دارد كافى نيست، تنها چيزى كه مىشود گفت همين است كه خلاف تقيه است، بله «خذ بما خالف العامة» است. طايفه اولى خذ بما خالف العامه است. پس اگر بخواهيم اعمال مرجحات كنيم يك مرجح طايفه اولى نسبت به طايفه دوم و سوم دارد و آن مرجح چه شد؟ «خذ بما خالف العامة» عامه مطابق دوم و سوم فتوا دادهاند و مطابق طايفه اولى فتوا ندادند. خوب اين در صورتى است كه بخواهيم اعمال مرجحات كنيم تا به اينجا رسيديم. و اما از اين مرحله هم رد بشويم و ببينيم اصلاً طايفه اولى كه گفتيم در مقام اعمال مرجحات مقدم است، آيا واقعاً فتوايى بر طبقش داريم يا معرض عنها است برويم سراغ اعراض مرحله سوم مرحله اعراض است، طايفه اولى از همه قوىتر اكثر روايتاً مخالف عامه، قبول، اما كسى فتوا مطابقش داده؟ خيلى كم فتوا دادهاند كه حد زنا جارى بشود شيخ طوسى دارد خانديم عبارت خلاف را، ولى كمتر فتوا دادهاند حد زنا جارى بشود. آيا اين سبب اعراض از طايفه اولى نمىشود؟! پس نتيجه چه مىشود در مرحله سوم طايفه اولى را حتماً از حجيت بندازيم باعراض الاصحاب و مىدانيد روايات هرچه زيادتر بشو و اصحاب عمل نكنند ضعيفتر مىشود. هرچه زيادتر شود و معرض عنها باشد ضعيفتر مىشود. براى اينكه مىگويند آقا اين همه علماى بزرگ اين مگر اين همه روايات را نديدند چرا عمل نكردند؟ معلوم مىشود يك عيبى داشته اين همان عبارت مشهور است كه مىگويند «كل ما ازدادت صحتاً ازدادت وهناً» پس مرحله اولى جمع دلالى مشكل شد، مرحله دوم مرجحات خوب آمديم راه حلى پيدا كرديم براى مرجحات (سؤال:...؟ جواب: هرچه بوده بالاخره اينها اعتنا نكردند لابد يك عيبى داشته، هرچه بوده، در هر شرائطى بودند، لابد عيبى داشته. مرحله سوم اين شد كه طايفه اولى را ببوسيم بگذاريم كنار، بگوييم معرض عنها است. ما هستيم و طايفه دوم و سوم، بايد برويم سراغ ما اشتهر بين المتأخرين، بين نود و نه و سى تا، اين هم مرحله سوم، حالا فتواى نهايى را من آخر مىدهم چه فتوا بدهيم.
و اما مرحله چهارم: مرحله چهارم اين است كه هيچ ربطى اين احاديث به بحث ما ندارد، بحث ما استمطاعات است كار نداريم به مجردين يا غير مجردين تحت لحاف واحد، ما كار به تحت لحاف واحد نداريم، و لابد بعض از آقايان اين يكى از...؟ ما كل استمطاعات مادون الفرج را مىگوييم، پس اين احاديث از بحث ما بيگانه است يا تنها يك گوشهاى از آنها را ثابت مىكنيم، در مسئله شانزدهم ما سراغ چه برويم؟ تقبيل، ملامسه معانقه، امثال ذلك سراغ چه برويم؟ احاديث كه بيگانه است چه كار كنيم؟ (سؤال:...؟ جواب: حالا تحت لحاف واحد سوء ظن غير سوء ظن غير از موضوع بحث ما است غير از تقبيل است، (سؤال:...؟ جواب:...) فرض شاخص شما از فرض شاخص مىتوانيد به غير شاخص تعدى كنيد؟! نه شما نمىتوانيد از شاخص به غيرش و از غير شاخص به طريق اولى مىتوانى به شاخص بيايى، آيا اگر زن و مردى من آن روز سؤال كردم تحت لحاف واحد بودن، آيا اين قبيحتر و شينعتر است؟ يا بدون لحاف واحد تقبيل كند، يا ملامسه بكند يا دست به هم بدهند آيا اين مهمتر است يا تحت لحاف واحد قرار بگيرند (سؤال:...؟ جواب: بالقياس قياس ابو حنيفه، بله ديگر يك شاخهاش را ثابت كرده برويم سراغ قياس ابو حنيفه قياس اولويت هم نيست ضد اولويت است، اينجا، فرض ما اين است تحت لحاف واحد اقبح است، اصلاً شبهه زنا است، اين تقبيل مجرد از همه چيز است، ما كه نمىتوانيم قياس بكنيم آن هم قياس عكس اولى. بنابراين در مسئله شانزده فكر مان راحت باشد بگوييم دليل خاص نداريم، ماييم و عمومات بر تعذير، درمسئله شانزده دليل خاص ما نداريم مائيم و عمومات تعذير لكل اثم و بلد، هرگناهى تعذير دارد، تعذير هم دست حاكم شرع است. مادون الحد هرچه مىخاهد بزند. پس فتواى كه باهم بدهيم در مسئله شانزده راجع به استمطاعات مادون الفرج چه مىشود؟ عمومات تعذير مىگيرد هر گناهى تعذير دارد اين هم مصداق تعذير است اختيار هم اختيار حاكم شرع است، توجه كرديد؟ در واقع آن وقت ما مجبور مىشويم چه كار كنيم دو مسئله درست كنيم، مسئله شانزده را....؟ مسئله شانزده را استمطاعات مادون الفرج بگيريم «فيها التعذير» چه تعذيرى؟ همانى كه همه جا است بعداً انشاء الله قانون تعذير را بيان مىكنيم در هر گناهى تعذير است تعذير هم مادون الحد است، عموماتش بعداً مىآيد انشاء الله بحث مهمى دارد. پس مسئله شانزده دليلى از روايات خاصه ندارد مائيم و عمومات تعذير، مشمول آن عمومات تعذير است كه مادون الحد انتخاب هم به دست حاكم شرع است. البته من داخل پرانتز اينجا را بگويم تا شرحش بيايد انشاء الله انتخاب دست حاكم شرع نه دست هوا وهوس حاكم شرع خوب واضح است، يعنى شدت و ضعف كار را نگاه مىكنيم، شديد و ضعيف اگر ديد گناه شديدتر است، تعذير بالاتر را در نظر مىگيريم نود و نه تا را در نظر مىگيريم، اگر ديد خفيفتر است خيلى خفيف است پنج تا را مىگيريم، (سؤال:...؟ جواب:... يعنى با حاكم شرع؟ مىدانم حاكم شرع يك ضابطهاى را دنبال مىكنند يا بى ضابطه همينطورى استخاره مىكنند چند تازيانه به اين بزنيد سى تا يا چهل تا يا نود و نه تا، يا ضابطهاى در نظر مىگيرد ولو در آن ضوابط بقول شما نگاهها مختلف، ولى ضابطه شدت و خفت گناه را در نظر مىگيرد يا نه؟ مسلم است كه اين تخيير حاكم براى درجات شديد و ضعيف است، حالا من شرحش را انشاء الله بعداً خواهم داد. فعلاً وارد بحثش نشويم. (سؤال:...؟ جواب:... اجازه بديد مادون الحد هم معنايش چه است نود و نه است يا كمتر از هشتاد است يا كمتر از نمىدانم هفتاد و پنج است خود مادون الحد هم بحث درش است، مادون الحد چه؟ حد زنا، حد قيادت؟ حد شراب؟ حد قذف، مادون الحد يا فى كل شىء بحسبه، اين را مىرسيم انشاء الله مادون الحد هم كه خودش دعوايى دارد، ما نمىتوانيم بحث تعذير را بياوريم اينجا قاطى بكنيم. خود مادون الحد كدام است خود اين دعوا يادش است. حالا على كل حالٍ نتيجه اين شد ما دو تا مسئله درست كنيم يك مسئله استمطاعات و برويم سراغ عمومات تعذيرات، و به دست حاكم شرع، يك مسئله درست كنيم مسئله تحت لحاف واحد اين را موضوعيت برايش قائل بشويم كما اين كه احاديث موضوعيت قائل شدند، تحت لحاف واحد خودش يك جرم است، غير از تقبيل است، ولو تحت لحاف واحد تقبيل هم نكرده باشد، بگوييم بعنوان يك جرم اين مسئله را تعقيب كنيم مقدمه زنا است، يا مشكوك الزنا است، به همين عنوان كه مقدمه است يا مشكوك است خود اين منصوص در روايات ما مسئله تحت لحاف واحد را هم جدا كنيم آن را مسئله هفده قرار بدهيم در واقع، استمطاعات مادون الفرج را مسئله شانزده قرار بدهيم، و اينها را حسابهاى شان را از هم جدا كنيم، خوب اين چهار مسئله براى اينكه قال اين روايات كنده بشود و تعارض برطرف بشود.
حالا تحصل مما ذكرنا امور: حالا مىخواهيم نتيجهگيرى كنيم، فتواى نهايى ببينيم چه است؟ ما مىگوييم «الاقوى فى المسئلة السادس عشرة» اقوى اين است كه حكم حكم تعذير دارد «تحصل مما ذكرنا» فتواى ما اين شد حكم تعذير دارد، بله اگر بخواهيم احتياط كنيم اين تعذير حاكم شرع را ببريم داخل قوم متأخرين قرار بدهيم، يعنى بين ثلاثين و نود و نه قرار بدهيم، هيچ اشكالى ندارد احتياط كنيم، احتياط كنيم تعذير كه مىگوييم محدودش كنيم بين سى و نود و نه. يعنى عمومات تعذير اينجا را مىگيرد رعايت شهرت هم كرديم ولو شهرت بين المتأخرين، ولذا ما به همين دليل هم در حواشى تحرير الوسيله نوشتيم كه احوط اين است در اينجا بين ثلاثين و تسعه و تسعين رعايت بشود ولو اينكه مطلق تعذير كافى است، ولى در واقع يك احتياط مستحبى هم در اينجا كرديم كه آورديم توى مشهور بين متأخرين از متأخرين هم جدا نشديم دليل ما عمومات تعذير است، چرا محدودش كرديم؟ للاحتياط. پس فتواى ما در مسئله شانزده اين شد و گذشت. احتياط مستحبى است فتواى مشهور. (سؤال:...؟ جواب:... مستحق احتياط مشهور بين متأخرين احتمال شمول اين روايات و مانحن فيه، همان شمولش با فتاواى مشهور بين متأخرين جمع بشود دست به دست هم بدهد اين مستحب است احتياط...؟ قول يك نفر مستند احتياط مستحق مىتواند باشد قول يك مشهور بين المتأخرين كه مستحق احتياط مستحق مىتواند باشد. هذا اولاً اين يك نكته تحصل مماذكرنا امور يكش فتواى نهايى درمسئله شانزده بود.
و اما دوم مسئله هفده را چه كارش كنيم يعنى تحت لحاف واحد را چه كارش كنيم؟ ما هستيم و اين روايات كه داشتيم بالاخره جمع نهايى اش اين شد كه نود و نه تا را قوىتر دانستيم، صد تا معرض عنها بود نود و نه تا را بگيريم آيا تحت لحالف واحد فقط نود و نه تا است؟! باز آقاى خويى رضوان الله تعالى عليه در تكمل مبانى تكلمه مىگويد همان نود و نه تا است، تحت لحاف واحد نود و نه تا است، كمتر هم نه چرا؟ براى اينكه ظاهر روايات نود و نه تا، نود و نه تا است. نه حد اعلى نود و نه تا است، متعيناً نود و نه تا است. ظاهر روايت تحت لحاف واحد متعيناً نود و نه تا است. نه حد اقل. روايت ثلاثين هم كه از كار افتاد لضعف السند، پس فتواى ما در مسئله هفده كه تحرير الوسيله مسئله هفده ندارد ما اضافه مىكنيم، مجردين (مجردين ما شايد نداشته باشيم) تحت لحاف واحد فتواى ما اين شد نود و نه تا تازيانه متعين، كما اين كه در مبانى تكمله هم انتخاب همين نود و نه تا كردهاند بعيد نيست. (سؤال:...؟ جواب:...) تعذير ثابتى است، نوع تعذيرش ثابت است، بفرما حد، حد نود و نه تا است تحت لحاف روايات متعدد داريم مىگويد نود و نه تا است، نمىگويد تا نود و نه تا، (سؤال:...؟ جواب: روايت صد تا معرض عنها است نه روايت نود و نه تا، حالا پس فتواى ما تحت لحاف واحد امرئتين رجلين مجردين همه اينها را بحث نكرديم فتواى ما اين شد نود و نه تا اين دو نكته .
و اما سوم بياييم قيد و بند هايش را حساب كنيم، آيا مجرد بودن شرط است يا نه؟ احتمال ارتكاب زنا شرط است يا نه؟ يقين داريم مرتكب زنا نشدند باز هم همين است؟ يا مال جايى است كه شبهه زنا است، مجرد بودن آيا شرط است يا نيست؟ شبهه زنا بودن آيا هست يا نيست؟ اين دو قيد را بعضىها گفتهاند مجردين شرط است، چرا؟ چون در يك روايت داشت مجردين و آن روايت صحيحه ابى خديجه بود، صحيحه است، مقيد كرده به مجردين پس اگر غير مجرد باشند نه. اگر با لباس باشند نه. بعضى هم يك مؤيداتى هم ذكر كردهاند بعضىها گفتند اگر غير مجرد باشد اين كه خلاف سيره است سيره بر اين جارى شده كه با لباس تحت لحاف واحد مخصوصاً خانواده فقراء و فى فصل الشتاء مىخوابند، در مبانى تكمله هم باز همين است، يا لحاف كرسى هم اگر جزء اين بدانيم آن هم همين است لا سيما فى فصل الشتاء لبيوت الفقراء تحت لحاف واحد مع اللباس است. سيره بر اين جارى شده بين متدينين، آيا اين سيره به ضميمه آن روايت مجردين نمىتواند شاهد بشود؟! راجع به غير مجرد و محرم بودن و محرم نبودن و شبهه زنا و عدم شبهه زنا و اين جزئيات ديگرش را بحث نهايى اش انشاء الله فردا.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...