• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين لا سيما بقية الله المنتظر عجل الله تعاليله الفرج و لا قوة الا بالله العلى العظيم.
    بحث ما در احكام حد زنا بود، گفتيم در باب مرتد نسبت به رجل بحث شد آقايان اسرار داشتند كه راجع به مرأة هم صحبت بشود چون در باره مرئة كمتر در اين بحث مطرح شده. و اما در مورد مرأة اگر مرتد شد ببينيم آيا احكام زناى محصنه بر او بار مى‏شود اگر زنا كند يا غير محصنه؟ فرعى بر اين است كه بدانيم زن مرتده چه حكمى دارد؟ در مورد زن مرتده مى‏گويند به مجرد ارتداد شوهرش مسلمان است، به مجرد ارتداد زوجيت آنها فسخ مى‏شود، نه فسخ كامل و عده بايد نگه دارد، حكم طلاق دارد، اين ارتداد به حكم طلاق است، و اين مرئه هم بايد عده طلاق نگه دارد. اعدام هم نمى‏شود. بلكه مخلدف فى السجن مى‏شود، از مواردى كه در اسلام زندان ابد است، اينجا است، يخلد فى السجن. و بعد از آنى كه مخلد در سجن شد، مهلت مى‏دهيم ببينيم تا عده طلاق سر نيامده اگر توبه كرد و بازگشت قبل از پايان عده اگر بازگشت زوجيت برقرار مى‏شود، احتياجى به هيچ چيزى هم نيست، نه احتياجى است به اينكه شوهر راضى بشود راضى نشود عقد جديد ابداً به محز بازگشت زوجيت برقرار مى‏شود. (سؤال:....؟ جواب: «سواء كان فطريتا او ملية» (سؤال:....؟ جواب: در زن فطرى توبه‏اش قبول مى‏شود، توبه‏اش كه قبول شد بر مى‏گردد به حال اسلام. زوجش هم بر مى‏گردد به حال خودش ملى باشد، فطرى باشد. (سؤال:....؟ جواب: مى‏گويند در مرد هم اختلاف است در مرد اختلاف نيست، در باطن آيا قبول مى‏شود عند الله يا نه اختلاف است، اما در ظاهر احكام ثلاثه برايش اجرا مى‏شود، لا يقبل قطعاً و آن احكام در باره‏اش جارى مى‏شود. اما در باطن عند الله يقبل او لا يقبل، اين بحث مرتد فطرى يك بحث خيلى مهمى است و فقها هم در آخر حدود متعرضش شدند انشاء الله مى‏رسيم و ما چون خيلى محل ابتلا است ميل داريم يك بحث خيلى گسترده‏اى در باره مرتد فطرى داشته باشيم چون خيلى سؤال در باره‏اش شده است. يكى از حدود حد مرتد است، كه در پايان بحث حدود است، نگاه كنيد مرحوم محقق و جواد و اينها هم مفصل در باره همه احكام حد در آنجا بحث كرده‏اند مى‏رسيم انشاء الله. حالا به هرحال اين زمينه مطلب و اگر بخواهيد جايش را هم بدانيد اين بحث را كه الآن در بازه زن مرتده گفتم به حكم زوجيت است و تكليف چه مى‏شود اين را در جواهر جلد سيم كتاب نكاح صفحه چهل و نه به بعد مى‏توانيد مطالعه كنيد، در آنجا احكام زن مرتد است. حالا آن را بر مى‏داريم آن احكام را مى‏آوريم اينجا مى‏رويم ضوابط كه در باب حد داريم، آيا اين زن در آن مدتى كه در عده است اين از كسانى است كه زوجش يغدو و يروح است؟ يا نه؟ بايد حساب كنيم اگر مصداق زنى شد كه زوجه يغدو عليها و يروح بود آن زناى محصنه مى‏شود چون معيار در زن اين است، گفتيم مثل...؟ است، زن بايد شوهرش يغدو و يروح باشد. آيا اين مصداق زنى است كه شوهرش يغدو و يروح است على اى حال يا نه؟ اين همان فيه وجهان مى‏شود از يك نظر نه، مرتد شده مرتد كه شده يغدو و يروح نيست، مرتد جايز نيست ديگر حكم طلاق دارد، اما از يك نظر (سؤال:....؟ جواب: حالا زندانش زود است و نرسيديم زندانش كنيم بيرون زندان بود يا شوهرش هم جرم مواد مخدر بردند رفته بود زندان باهم زندانى شده بود، حالا ديگر مسائل جنبى را آتش نكنيد. آن وقت در اينجا اين يك وجه است كه بگويين اين يغدو عليها و يروح نيست، يك وجه هم اين است كه بگوييم پيچ بازگشت به دست خود اين مرئه است، خوب مى‏تواند مسلمان بشود به مجرد اسلام يغدو و يروح مى‏شود. (سؤال:....؟ جواب: صحبت اين است كه زن زنا كرده اين را داريم بحث مى‏كنيم، زن بعد از ارتداد زنت آيا اين مصداق يغدو و يروح است يا نيست، از يك نظر نه، چون شوهر با اين بيگانه شد، از يك نظر بله يغدو و يروح است در هر ساعت مى‏تواند مسلمان بشود به محز مسلمان شدن يغدو و يروح مى‏شود زوجيت بر
    مى‏گردد رضايت زوج هم شرط گفتند نيست، خود بخود بر مى‏گردد احتياج به هيچ چيزى ديگر هم ندارد. (سؤال:....؟ جواب:... عقد بهم نمى‏خورد عقد مراعا است. مراعا است اگر در عده بر نگردد بهم خورده كاملاً اما اگر در عده برگردد كالاول مى‏شود هيچ حالت منتظره‏اى هم ندارد. من مى‏گويم حكم را از آنجا بگيريم بياييم مبانى را اينجا تطبيق كنيم، مسائل را هيچوقت باهم قاطى نكنيد، على المبنا ما در باب مرتد و نكاحش رفتيم اين را قبول كرديم بعنوان يك اصل كه زنى كه مرتد شد عده طلاق نگه مى‏دارد به مجرد اينكه توبه هم بكند در حال عده بر مى‏گردد به حال او احتياج به هيچ چيز ديگر هم ندارد. روى اين مبنا داريم صحبت مى‏كنيم. ظاهراً غير از اين مبنا هم نباشد. بنا همين است همانطور دقت كنيد همانطور كه در زوج مى‏گفتيم اگر مرتد شد، و مرتد ملى بود، مى‏تواند هر آن توبه كند و برگردد، يغدو و يروح هست، چون امكان توبه‏اش هر آن است، در زوج اين را مى‏گفتيم هكذا در زوجه هم مى‏گوييم فطرياً كان او ملياً، (سؤال:....؟ جواب: در عده فعلاً صحبت عده است، نه مصداق يغدو و يروح است چه قياسى است؟! مى‏تواند برگردد اين عرفى است مصداق را بايد بگيريم، شما در آنجا هم مصداق را از عرف گرفتيد قياس حكمى كه نيست موضوع است، موضوع عرفى است، در آنجا مى‏گفتيد مصداق يغدو و يروح عرف است، خوب در اينجا هم اين زن قادر بر توبه است، به منجرد توبه بر مى‏گردد به حال زوجيت، در اختيار زوجش است و يغدو و يروح مى‏شود. (سؤال:....؟ جواب:ها؟ فطرى باشد همين است ملى باشد همين است زن فطرى و مليش يكى است مرد است كه فطرى و مليش فرق دارد، زن فطرى و مليش يك است از اين نظر. (سؤال:....؟ جواب:... بله صحيح كناسى شاملش مى‏شود يغدو و يروح شاملش مى‏شود همه چيز شاملش مى‏شود قبلاً مستند صحيح از يزيد كناسى كرديم ديگر در مرد هم، در زن هم همينطور. گفت «ليس له عليها رجعة» اينجا له عليها رجعة بدست خود زن هم است، اختيارش در دستش است. اسلمى مسلمان بشو بر مى‏گردد. فبنائاً على ذلك همانطور كه در باب مرد در مرتد ملى مطلبى گفتيم در زن در حد...؟ هم ملى، هم فطرى چون زن اعدام ندارد ملى و فطريش از اين نظر يكسان است، هردو عده طلاق است و هردو قابل بازگشت است و قدرت بازگشت هم به دست خودش داده شده، پس مى‏تواند مصداق يغدو و يروح را همه روز درست كند، خودت نكردى. (سؤال:....؟ جواب: مى‏گويند مثل تداخل نمى‏شود نه، در تداخل اگر رجعت ببذلها شوهر مى‏گويد من نمى‏خواهم رضايت شوهر شرط است، او مى‏گويد تو بر گشتى به بذل ولى من بر نمى‏گردم به طلاق، طرفينى است آنجا دو رضايت است، در مانحن فيه يك رضايت كافى است. زن برگردد مسلمان بشود كافى است. توجه كرديد، بهش مى‏گوييم تو برگرد مسلمان شو خودت بر نگشتى بنابراين اگر يغدو و يروح عليها نيستى اين تقصير خودت است قدرت دارى و خودت كردى كه...؟ اين هذا كل اذا كانت فى العدة. (سؤال:....؟ جواب:... عده عده رجعى نيست در عده رجعى غير محصنه بود، اين عده غير رجعى است اين فقط از ناحيه زن رجعى است از ناحيه مرد رجعى نيست، مرد حق بازگشت ندارد فعلى هذا جدا شده اين زن از او، يغدو و يروح نيست صحيحه يزيد كناسى نيست خوب واضح است ديگر. حالا ديگر اگر سؤال‏ها است باشد براى بعد.
    و اما اگر بعد از عده باشد، پيدا است براى هميشه جدا مى‏شوند اينها از هم حتى مى‏گويند از قبيل كشف است نه نقل، يعنى اگر مسلمان نشد يكشف اينكه از همان روز ارتداد جدا شده. اگر مسلمان نشد اين زن تا عده تمام شد يكشف كه از روز ارتداد جدايى مطلق حاصل شده، اين را كاشف قرار دادند نا ناقل، نمى‏گويند بعد از عده جدا مى‏شود مى‏گويند عده كه تمام شد و مسلمان نشد ينكشف كه از آن روز اول ارتداد جدايى حاصل شده بود. حالا اين را دعوايش را بگذار جاى ديگر اينجا براى ما اثرى ندارد. ما مى‏خواستيم بگوييم بعد از عده اگر زنا كرد محصنه نيست در عده اين زن اگر زنا كند محصنه است، فراموش نكنيد فقط سه تا حكم را اينجا فهميديم در عده اگر زنا كند اين زن، محصنه است، بعد از عده محصنه نيست، شوهرش مسلمان است اگر زنا كند به هيچ وجه محصنه نيست، چه در عده اين زن باشد چه در غير عده شان شوهر دست رسى به اين زن ديگر ندارد. (سؤال:....؟ جواب: ما بحث مدخول بها را داريم مى‏گوييم غير مدخول بها اصلاً محل بحث ما نيست. (سؤال:....؟ جواب: آن از اول فوراً منفسخ مى‏شود اگر مدخول بها نباشد اصلاً غر مدخول بها كه شرط ديگرش خراب است. شرائط ديگرى ندارد يكى از شرائطش مدخول بها بود در اصل بحث احصان هم پس غير مدخول بها محل بحث ما نيست. ما اينها را در باره مدخول بها مى‏گيريم. (سؤال:....؟ جواب:...).
    و اما برگرديم به بحث قبل مان، راجع به مسئله شانزده بحث مى‏كرديم كه استمطاعات دون الزنا چه حكمى دارد؟ آيا حد بر آن جارى مى‏شود؟ يا مادون الحد، در اينجا سه تا احتمال داديم، يك احتمال اين است كه استمطاعات دون الزنا مثل تقبيل مزاجعه، معانقه، ملامسه، استمطاعات دون الزنا، اين يك احتمالش قولش اين بود كه حد جارى مى‏شود حد جلد صد تازيانه، و ظاهر كلام شيخ طوسى هم اين بود كه اين مشهور است. احتمال دوم اين بود مادون الحد، قول دوم. و قول سوم هم اين بود بين ثلاثين و تسعه و تسعين يا بين ثلاثين و تسعين، حالا هركدامش گفتيم ثلاثين و تسعين يا ثلاثين و تسعه و تسعين. (سؤال:....؟ جواب:.... و يكى هم بين عشره و تسعين يا تسعه و تسعين آن هم دو احتمالش را در نظر داشته باشيد. رفتيم سراغ روايات. گفتيم روايات باب مختلف است كه باعث اين اختلاف شده ديروز گفتيم، روايات را سه طايفه كرديم، طايفه اولى از روايات آن است كه مى‏گويد حد جارى بشود من دقيقاً بررسى كردم روايات باب بيست وپنج اگر مكرراتش به هم حساب بكنيم پانزده روايت در طايفه اولى جا مى‏گيرد. پانزده روايت باب ده بيست و پنج روايت، در باب ده بيست و پنج روايت است از اين بيست و پنج روايت پانزده تايش دقيقاً با مكرراتش البته پانزده تايش طايفه اولى است من شماره آنها را مى‏شمارم، اين شماره‏ها همه‏اش مال باب ده است، از ابواب حد زناست پانزده تا است حديث يك، چهار، پنج، شش، و هفت و هشت و نه و ده و يازده و دوازده و پانزده و بيست و دو، تا آخر بيست و سه و بيست و چهار و بيست و پنج. اينها پانزده تا روايت است كه در باب ده هم و همه اينها دلالت دارد اصل حد جارى مى‏شود. منتها پنج تاى از اينها به عقيده من مهم است، اين پنج تا را من مجدداً مى‏خوانم. اين پنج تا براى آن مقصدى كه ما داريم سرنوشت ساز است، پنج تا اين است، يكش حديث يك بود كه حلبى يكى باب ده «عن ابى عبد الله عليه السلام» نقل كرد «قال حد الجلد ان يوجدان فى لحاف واحد» اين كه مى‏گويم مهم است چون مى‏گويد «حد الجلد» اسم حد مى‏گذارد، حد الجلد هم الف و لام عهد است، يعنى آن چيزى كه قرآن مى‏گويد «فجلدو كل واحد منهما مأة جلدة» همان را مى‏خواهد بگويد «حد الجلد ان يوجدان فى لحاف واحد» اين مال زن و مرد «و الرجلان يجلدان اذا وجدا فى لحاف واحد و المرئتان تجلدان اذا اخرجتا فى لحاف واحد الحد» ديروز آقايان دو تا ان قلت زدند من اين را تحت عنوان ان قلت در مى‏آورم همينجا توضيح مى‏دهم ديگر بحثى نباشد، سؤال كردند اگر معيار معيار حد است، خوب اين ممكن است اين زن و مرد شوهر داشته باشد زن داشته باشد محصنه باشد، غير محصنه، چرا فرق نگذاشتيد، اين روايت همه‏اش را حمل بكن بر غير محصن، در حالى كه اين زن و مرد ممكن است شوهر داشته باشنند ممكن است نداشته باشند، جواب ما اين است انشاء الله سيأتى كه مى‏گوييم در باب رجم اين مقدار ثبوت كافى است، رجم حتماً كالميل فى المكحلة بايد باشد، تمام روايات الميل فى المكحلة و فلان و بساط همه‏اش مال رجم است الا واحد، تمام رواياتى كه مى‏گويد بايد كالميل فى المكحلة باشد يا مثل اين تعبير ارد، الايلاج و الاخراج دارد، همه‏اش مال رجم است، الا واحد. بنابراين شارع مقدس به تعبير ما كأن راه ثبوت زنا را در مرحله جلد كافى مى‏داند كه تحت لحاف واحد باشد، در مرحله رجم اين حد ثبوت را كافى نمى‏داند، ما عرض كرديم اين روايات اجنبى از مانحن فيه است، اين روايات دارد راه ثبوت زنا را بيان مى‏كند، مى‏گويد حد الزنا هذا بنائاً على ذلك راه ثبوت زنا در مرحله جلد تحت لحاف واحد بودن است، در مرحله رجم بعد مى‏آيد مى‏گويد ايلاج و اخراج بايد باشد، كالميل فى المكحلة باشد، آن مرحله رجم است، چه مانعى دارد شارع مقدس مى‏گويد اين مقدار براى زنا كافى است، محصن يا غير محصن هرچه بوده باشد اين صد تازيانه را مى‏زنيد، اما براى رجم ما نمى‏توانيم به اين مقدار ثبوت اعدام بكنيم.....؟
    ان قلت دوم چرا اينجا لواط و مصاحقه و اينها در معيار در بحث آمده، خوب حد لواط كه اعدام است رجم است، حد مصاحقه اعدام است، جلد نيست، پس نه در لواط جلد است نه در مصاحقه جلد است، چرا اينها مرئتان هم اينطورى است، (سؤال:....؟ جواب:...) رجلان اينطوراست، رجل و مرئه را مى‏گوييد، مرئتان چه؟ (سؤال:....؟ جواب:...) قلت در لواط هم جلد داريم، هم اعدام، جلد اگر مادون دخول باشد، لواط يك معنى وسيعى در روايات دارد، تنها به مرحله دخول روايات گفته نمى‏شود. به مادون الدخول هم لواط گفته مى‏شود، در يك مرحله روايت تقسيم كرده لواط را دو قسم، مادون دخول، دخول. مادون دخول حد صد تازيانه است، و مع الدخول اعدام است. در مصاحقه هم تفصيلى است بين رجم و جلد در بعضى از مراحل مصاحقه منتها مصاحقه غير محصن‏
    جلد است، مصاحقه محصنه رجم است. و اما چون رجم را تا نبينند شهود، نمى‏توانيم جارى كنيم اينجا مصاحقه را اعدام نمى‏كند، تكرار مى‏كنم چون تا شهود نبينند مصاحقه را رجم بار نمى‏كنيم، بلكه اين براى اثبات جلد كافى است، ما جلد مى‏كنيم، پس خلاصه قلت چه شد؟ خلاصه قلت اين شد كه ما اصولاً از اين روايات پانزده گانه استفاده مى‏كنيم راه اثبات زنا، لواط، مصاحقه، در مرحله جلد تحت لحاف واحد بودن را در مرحله رجم معاينه لازم است، اگر ما اين را بگوييم ديگر جواب تمام ان قلت و سؤال‏هاى آقايان هم داده شده كه چرا اينها هى عطف كردند رجلان مرئتان، اينها را عطف كردند به رجل و مرئه، جواب مى‏دهيم مصاحقه لواط، زنا هرسه راه ثبوت جلدش تحت لحاف واحد بودن است، مازاد بر آن تا معاينه نباشد اعدام نمى‏شود ديگر چه اشكالى است؟ (سؤال:....؟ جواب:...) اين يك روايت بود. اگر اجازه بدهيد من اين چهار تا روايت ديگر را هم بخوانم كه پنج تا تمام بشود، (سؤال:....؟ جواب:... من مى‏گويم از اين روايات امام صادق و امام باقر اين در مى‏آيد، شما مى‏گوييد بد گفتم؟ ما مى‏گوييم از اين روايات اين در مى‏آيد از خود مان كه چيزى نمى‏گوييم، از اين روايات انما يستفاد اين معنا، اين روايات پس اجنبى از بحث ما است، كار به معانقه و نمى‏دانم ملامسه و تقبيل و اينها ندارد، كار به اين دارد جاى است كه احتمال زنا مى‏دهد راه اثبات زنا را ما مى‏خواهيم اين‏ها را بدانيم. و اما حديث دوم (سؤال:....؟ جواب: اجازه بدهيد حالا مى‏رسيم من اين‏ها را بعد مى‏گويم، فى لحاظ واحد اهم است يا اهم نيست من مى‏رسم، و اما اجازه روايت دوم «ما رواه عبد الله بن سنان» بود، دوم اينكه من مى‏گويم كه چهارم باب ده است باز ببينيد تعبير چه است؟ «عن ابى عبد الله عليه السلام سمعته يقول حد الزنا» اسم اين را زنا گذاشته (سؤال:....؟ جواب:...) حد الجلد فى الزنا» حد جلد زنا اينجا ذكر كرده، اصلاً اين مصداق زنا است «ان يوجدا فى حالف واحد و الرجلان يوجدان فى لحاف واحد و المرئتان توجدان فى لحاف واحد، باز آن دو تا ان قلت و قلت مى‏آيد، آن قلت و قلت در باره اينكه چرا مسئله محصنه و غير محصنه اينجا گفته نشده و ان قلت و قلت دوم چرا مسئله رجلان و مرئتان و اينها مطرح شده، آن دو تا ان قلت هم اينجا است جوابش هم همان جواب است. راه ثبوتش اين است، زنا آن معناى واقعيش همان دخول است، اما راه ثبوتش اين است كه تحت لحاف واحد باشد.
    و اما سوم: بعارت بيست و دوى باب ده، اين بود، ببينيد روايت ابو عبيده است «عن ابى جعفر عليه السلام قال كان على عليه السلام اذا وجد رجلين فى لحاف واحد مجردين» (سؤال:....؟ جواب:...) روايت دو پانزده است ببخشيد پانزده باب ده، «كان على عليه السلام اذا وجد رجلين فى لحاف واحد مجردين» اين مجردين نظر تان باشد ببينيم آيا مطلق و مقيد را باهم جمع مى‏كنيم تقييد مى‏كنيم بمجرد آن و مطلقات آن را يا نه اين نظر تان باشد تا برسيم. «جلدهما حد الزانى» حد زانى نمى‏گويد تعذير «مأة جلدة كل واحد منهما معاً و كذلك المرئتان اذا وجدتا فى لحاف واحد مجردتين جلدهما كل واحدة منهما مأة جلدة» پس اين روايت پانزده هم ما بخاطر اين انتخابش كرديم كه تعبير به حد زانى دارد، ما مى‏خواهيم بگوييم همه اينها مصداق زنا است منتها راه ثبوت صغروى است، يعنى اين صغرا است براى آن كبرا.
    و اما حديث ديگر حديث بيست و دو و بيست و سه است، چهار و پنج كه من مى‏گويم، بيست و دو و بيست و سه است كه يك مضمون دارد، روايت عبد الله بن مسكان «عن ابى عبد الله عليه السلام قال سمعته يقول حد الجلد فى الزنا ان يوجدا فى لحاف واحد» و آن «حد الجلد فيس الزنا ان يوجدا فى لحاف واحد» (سؤال:....؟ جواب: اين دارد حد زنايى است،...؟ اين حدث بعديش هم كه همين مضمون است و همين راوى است، مكرر است، منتها يك ذيلى هم دارد «مرئتان و رجلان» را اضافه كرده، نتيجه چه شد؟ نتيجه اين شد ما اين پانزده حديث را مخصوصاً تكيه كرديم روى اين پنج تا، كه قرينه بر تفصيل آن ده تاى ديگر هم بشود، اين پانزده حديث به قرينه اين پنج تا كه تصريح كرده به حد زنا، مفهوم همه اينها اين مى‏شود كه شارع مقدس براى اثبات زناى جلد همين مقدار كه تحت لحاف واحد باشند كافى مى‏داند، حالا معاوضات بعد داريم اين پانزده تا را جدا، فرض مى‏كنيم غير از اين پانزده حديث هيچ حديث ديگر نداريم، در اين پانزده تا هم پنج تايش تعبير به حد زنا كرده، فرض مى‏كنيم غير از اين هيچ نداريم. (سؤال:....؟ جواب: صراحت دارد «الرجل و المرئة» بعد مى‏گويد «و كذلك المرئتان» پس اول رجل و مرئه است، بعد مى‏گويد كذلك‏
    المرئتان و رجلان، و اين روايات من مى‏گويم كالصريح است، صريح نمى‏گويم ولى كالصريح است در اين كه مى‏خواهد مصداق زنا را پياده كند و راه ثبوت زنا اين است، اگر اين باشد ربط به بحث ما ندارد، ما معانقه مجرد از همه چيز را مى‏گوييم، تقبيل و بوسيدن بدون اينكه تحت لحاف باشد مى‏گوييم، نمى‏دانم ملامسه‏هاى مى‏گوييم غير از آن، ما اين را داريم مى‏گوييم. آيا اين بحثى كه الآن در مسئله شانزده است، از اين احاديث به دست مى‏آيد؟ يا بحث مسئله شانزده از اين پانزده تا حديث بيگانه است، هيچ ارتباطى به بحث ما ندارد، و تازه اين را هم اجازه بدهيد (سؤال:....؟ جواب:...) حالا اضف الى ذلك، اين را هم دقت كنيد خود اين مسئله را هم اگر ما پذيرفتيم حالا معلوم نيست ما بپذيريم اصل اين را كه آيا اين راه ثبوت زنا است، لو فرض كه ما پذيرفتيم اين راه ثبوت زنا است، كارى به بحث ما هم ندارد، آيا در چنين جاى مجرد بودن شرط است؟ شرط نيست؟ احتمال اينكه اينها زنا كردند شرط است؟ كه اگر يقين داشته باشيم زن و مردى هستند باهم خابيده‏اند و يقيناً زنا نكردند، آيا آنجاى كه يقين به عدم زنا هم داشته باشيم باز هم اين روايت مى‏گويد؟ مجرد بودن هم شرط است؟ يا شرط نيست؟ و ضمناً معلوم مى‏شود كه اگر اينها هوا سرد بوده اين كار را كردند، آيا آن هم است؟ نه غير مجرد؟ (سؤال:....؟ جواب: غير مجرد مى‏گويم بنابراين كه مجرد شرط نباشد، ممكن است حالا ما برسيم اين هم يك بحث مهمى است كه آيا واقعاً دو تا مرد بيگانه اين در بين مؤمنين هم گاهى واقع مى‏شود مى‏روند مكه، مشهد اينها در كاروان هستند در كاروان پتو به اندازه زياد ينست يك طرف پتو را اين رويش مى‏كشد يك طرف پتو را آن رويش مى‏كشد، واقعاً اين كار حرامى است يا حرام نيست؟ اين خودش يك مسئله است، الآن در خانواده است بچه‏هاى هستند به سن بلوغ هم رسيدند يا نرسيدند يا اين به اندازه كافى پتو و لحاف ندارند يك لحاف را روى دو تا بچه مى‏اندازند، آيا اصلاً اين كار شرعاً حرام است حلال است، اين خودش يك مسئله است، منهاى از اينكه (سؤال:....؟ جواب:...) بله ديگرش...؟ حالا ببينيد اين در دور و بر اين مسئله يك سلسله مسائل ديگر هم پيدا مى‏شود كه اصلاً زير لحاف واحد خوابيدن حلال است يا حرام است بچه‏ها بزرگ‏ها ولو اين كه قصد سوئى هم نداشته باشند، اينها مسائلى است، و آن وقت نقل كلام به كرسى بشود، كرسى كه لحاف واحد است همه زير لحاف واحد مى‏خوابند. آن وقت حرف بزنيم بين اينكه در يك ضلع كرسى بخوابند در دو ضلعش عيب ندارد حكم دو تا دارد؟ در ضلع واحدش حكم لحاف دارد خوب اينها همه‏اش مسائلى است كه دور و بر اين مسئله پيدا مى‏شود كه بايد همه اينها روشن بشود، على كل حال فعلاً آنش كه من لازم دارم بگويم من بعد بقى هنا امورٌ، بعداً اينها را دانه دانه تحت عنوان بقيه هنا امور مى‏گوييم خورده ريزهاى مسئله را منظم مى‏كنيم، ولى فعلاً آنى كه كار بهش داريم اين روايات از بحث مسئله ايشان اجنبى است، كار به آن ندارد، اين راه افساد زنا را مى‏گفته، بقيه بحث انشاء الله فردا راجع به تعطيلات آقايان سؤال مى‏كنند، تعطيلات از نظر تعطيلات حوزه فقط روز شنبه است، ولى در اينكه خوش حال بشويد ما استثنائاً يك شنبه و دو شنبه را تعطيل مى‏كنيم چون من يك شبى نذرى دارم بايد مشهدى بروم و اسثثنائاً اين دو روز است لا حوزه و فقط روز شنبه تعطيل است.