• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين‏
    و صلى الله على محمد و اهل بيته الطاهرين لا سيما بقية الله المنتظر عجل الله تعالى له الفرج و لا حول و لا قوة الا باللَّه العلى العظيم
    معناى حد در لسان شرع
    بحث در مقدماتى بود كه براى كتاب حدود و تعزيرات عنوان شد، رسيديم به مقدمه پنجم، و خلاصه آن مقدمه اين بود كه حد در لسان شرع مفهومش چيست؟ آيا همان است كه در اصطلاح فقهاست، يا حد نقطه مقابل تعزير است «الحد ما يكون مقداره معيناً» «و التعزير ما ليس له تعيين، من جهة القلة» آيا همين تعبيرى كه، فقهاء دارند كلمه حد و تعزير در لسان شرع هم همين است، يا نه، لسان شرع با اصطلاح فقهاء متفاوت است، در اينجا دو احتمال، يك احتمال اين است كه حد يك معنى وسيعى دارد، هم حدود مصطلحه را مى‏گيرد هم تعزيرات را «الحد هو كل عقوبة شرعية» تمام عقوبات را مى‏گيرد، اعم از حدود اصطلاحى، و تعزيرات، عقوبات معينه و غير معينه، احتمال دوم اين است كه نه اعم نباشد، همان اخصى كه فقهاء مى‏گويند باشد، حد بمعنى عقوبات معينه است، و تعزير بمعنى عقوبات غير معينه است، اين دو احتمال كه، درباره لسان شارع بود، و گفتيم اين را ما بايد مشخص كنيم چون خيلى فوائد و آثار فقهى دارد، احكام كثيره‏اى در فقه داريم كه روى عنوان حد آمده است آيا اين اعم است، يا اخص، چندين حكم بيان شد، ما نه حكم را بيان كرديم، كه پنج تاى آنها را صاحب جواهر فرموده بود، خودمان چهارتا ديگر اضافه كرديم، و تازه منحصر به اينها نيز نيست، احكام زيادى در لسان ادله است كه روى عنوان حد سوار شده است، بايد بفهميم كه در لسان شرع حد اعم است يا اخص است، هر عقوبتى را مى‏گيرد يا خصوص حد مقابل تعزير است، يعنى عقوبات معينه محدوده، در ذيل اين بحث عرض كرديم، ما يك دسته روايات داريم، يك دسته روايات كه ظاهرش اعم است. مى‏گويد خداوند براى هر چيزى قانونى قرار داده هر كسى كه تخلف از آن قانون كند، حد دارد. اين تعزيرات را هم شامل مى‏شود، اين دسته روايات تمام شد.
    بررسى در معناى حد در روايات
    دسته دوم از احاديث كه حد در مقابل تعزير است معنى اخص دارد، دسته اول از روايات معنى اعم داشت، دسته دوم معنى اخص دارد، در اين جا سه تا حديث داريم، حديث اول روايتى است كه معاوية بن عمار نقل مى‏كند از امام صادق عليه السلام، اين حديث در باب 10 از ابواب حد زنا حديث 16 معاوية بن عمار مى‏گويد « قال قلت لابى عبدالله عليه السلام المراتان تنامان فى ثوب واحد» دو زن در زير يك لحاف خوابيدند «فقال تضربان» بايد اينها را زد، برهنه هم ندارد، در جايى « تنامان فى ثوب واحد» از اين معلوم مى‏شود كه گاهى در بعضى از خانواده‏ها صرفه جويى مى‏كنند يا در مسافرت‏ها صرفه جويى مى‏كنند افراد متعدد زير يك لحاف مى‏خوابند. بدون اين كه قصد و غرضى و امثال اينها باشد اينها خالى از اشكال شرعى نيست زير يك لحاف دو نفر خوابيدن «المراتان تنامان فى ثوب واحد» «فقال تضربان،فقلت حدا، قال لا» شاهد در اين تعبير است «فقلت حداً» حد بر اينها جارى مى‏شود فرمود نه، پس معلوم مى‏شود «كل عقوبة» حد نيست حد همان حدود مصطلحه فقهاست، معنى اخص دارد، نه معنى اعم، نه اين شك كرده، اما با هم بوده، شك دليل بر اين نيست كه ذهنش روى اعم رفته است، شك دليل بر اين است كه لااقل مردد بوده كما اينكه ما الان مردديم كه آيا حد معنى اعم دارد يامعنى اخص دارد، آنها هم مردد بودند، كه معنى عام دارد كه تمام عقوبات شرع را بگيرد تعزير را هم شامل مى شود كلمه حد، يا نه همان حدود مصطلحه فقهاست كه نقطه مقابل تعزير است.
    حديث دوم « ما رواه حماد بن عثمان عن ابى عبدالله عليه السلام» اين هم حديث 3 باب 10 است از «ابواب بقية الحدود» آخر باب حدود است «قال قلت له كم التعزير» تعزير چقدر است؟ «فقال دون الحد» دون الحد معناى آن حد، مقابل تعزير است، تعزير بايد به حد نرسد «فتعزير شى‏ء، و الحد شى‏ء آخر» كاملاً روشن مى‏كند كه در لسان شرع اين دو تا در مقابل هم هستند.
    حديث 3، كه اين هم همان باب 10 است از «ابواب بقية الحدود» حديث 2، «قال، قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم» اصلاً، «لا يحل لوال يومن بالله و اليوم الآخر» آن واقى كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد حلال نيست «ان يجلد اكثر من عشرة اسود» بيش از ده تا نزند «الا فى حد» بنابراين حد، نقطه مقابل تعزير، باز در اينجا افتاده است، و نشان مى‏دهد معنى حد يك معنى، خاصى است پس احكامى كه در روايات متعدد به عنوان حد سوار شده است، به معنى همان حد مصطلح فقهاست، و آن عقوبات معينه محدوده شرعيه است نه «كل عقوبه» كه شامل تعزيرات هم بشود، حالا خود معنى حديث چيست؟ والى كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد، در تعزيرات هيچ وقت 10 تا شلاق نزند «لا يجلد» جلد بله معنى متعددى دارد «تجلدوهما مائة جلدة» به هر حال، ظاهراً اين يك نوع ندب، استحباب موكدى است، كه همان رحمت و شفقت اسلامى را مى‏خواهد بيان كند كه اساس در مجازاتها هم بايد بر پايه رحمت بوده باشد، يك نوع تاكيد است. و الا روايات داريم كه شما «ما دون الحد» بزنيد 99 تا بزنيد. حتى گاهى خود 99 تا را در بعض روايات به او تصريح دارد، بنابراين اين معنيش اين نيست كه واقعاً حرام است يك نوع تاكيدى است روى مسأله شفقت اسلامى، چون بسيارى از طباع در اين گونه مسائل بناءشان بر سخت‏گيرى است. و هميشه مى روند سراغ حداكثر، و خيال مى‏كنند حداكثر به رضاى الهى اقرب است، نه چنين نيست. حديث را بايد اين چنين معنى بكنيم، و الا، نمى شود حمل بر وجوه بكنيم با تمام احاديث و تعبيرات و اجماع امت مخالفت مى‏كند.
    (سؤال... و پاسخ استاد:) ببينيد منظور من اين است كه شما اصل و پايه را كمتر بايد بگيريد، و آنجاهايى كه بيشتراست يك اسثنايى هست، خيلى تفاوت مى‏كند بين اين كه انسان اصل را اكثر بگيرد و آن جايى كه كمتر استثناء باشد، يا پايه را بر آن رحمت و شفقت اسلامى بگيرد كمتر مجازات كردن، و اما شدت عمل يك استثناء باشد، آن مجوز مى‏خواهد آنها انگيزه مى‏خواهد، بين اين دو ديدگاه خيلى تفاوت است، بايد ديدگاه كمترين مجازات بوده باشد، مگر مواردى كه انگيزه‏هاى قوى بر مجازات بيشتر، حالا مانديم اين دو دسته روايات يك عده از روايات حد را بمعنى اعم از تعزير معنى كرده‏اند. يك دسته ديگر از روايات حد را در مقابل تعزير انداخته است، هيچ كدام هم‏
    خبر واحد نيست اينها متواتر است آنها هم متواتر است، چه كنيم جمع ما بينهما، يك احتمال من مى‏دهم اين از قبيل الفاظى بوده باشد كه «اذا اجتمعا افترقا، و اذا افترقا اجتمعا» يك الفاظى هستند وقتى مقابل هم مى‏افتند معنى خاص دارند «افترقا» جدا مى‏شوند معنى خاص اين غير از او، حد و تعزير دو معنى متفاوت‏اند، ولى همينها «اذا افترقا» جدا جدا بكار مى‏روند حد بمعنى همه عقوبات است، تعزير هم بمعنى هر گونه منعى بوده باشد، يحتمل اين از قبيل الفاظى باشد كه در مقابل همديگر افتاده اند معنى اخص ميدهند، جدا شدند معنى اعم مى‏دهند احاديث طائفه اولى حد را جدا گرفته بود، نقطه مقابل نبود، و لذا معنى عام داشت احاديث طائفه ثانيه مطابق تعزير است، و لذا معنى خاص را مى‏رساند، ولى بهر حال اين يك احتمال است، ما با يك احتمال نمى‏توانيم كه مسأله را تكميل كنيم. و ما مى‏مانيم كه بين اين دو كدام يك از اين دو معنى را ترجيح بدهيم، آيا حد معنى اعم است، يا حد معنى اخص است، اين احتمال هم يك احتمال، كه ما شاهد زيادى هم بر اين احتمال نمى‏توانيم اقامه كنيم، و لذا از نظر ما كار به ابهام مى‏كشد مشترك هم باشد ما با هم مى‏شويم، حالا كه كار به ابهام كشيد چه كنيم. در احكامى كه روى عنوان حد در ادله سوار شده‏است، چه كنيم؟ مثلا مى‏گويد «الحدود تدرءا بالشبهات» شبهات موضوعيه و حكميه كه جلو آمد، حدود از بين مى‏رود، آيا تعزيرات هم «تدرا بالشبهات،ام لا» يا مثلا دستور داريم كه حدود را همان شهود حدود جارى كنند، شما كه شهادت دادى اين زنا كرده‏است خودت بيا حد را جارى كن به دستور حاكم شرع، مباشر تو باش، آيا تعزيرات را هم شهود جارى كند، و هكذا، تاخير ساعت در حد نيست، حد را نمى‏شود تاخير انداخت، اما تعزيرات را مى‏شود تعليقيش كرد، پنج سال تعليق، دو سال تعليق، الان تاخير مى‏اندازند خيلى از تعزيرات را تعليقيش مى‏كنند، معنيش اين است از اين دو سال اگر خودش را اصلاح كرد بسم الله و الا، نه جارى مى‏شود، اين تاخير درتعزير است، آيا «ليس فى الحد تاخير ساعة» تعزيرات را مى‏گيرد يا نمى‏گيرد، ما مانديم در اين مسأله، وقتى لسان دليل ما مبهم است شما بايد چكار كنيد مى‏رويم سراغ ادله ديگر، بعضى از اينها اولويت داشت، يعنى حد و تعزير را كه نگاه مى‏كنيم، يك اولويتى بينهماهست، مثلا داريم امام حق دارد از حدودى كه با اقرارثابت شده است ، عفو كند «الحدود التى ثبتت بالاقرار»امام حق عفو دارد، در بينه حق عفو ندارد، در آن جايى كه با اقرار ثابت شده باشد حق عفو دارد، در تعزيرات به طريق اولى، صد تازيانه را كه مى‏تواند عفو كند . بيست تا را به طريق اولى مى‏تواند عفو كند، بنابراين با اولويت ممكن است انسان اينجا حكم را از حد، به تعزير بكشاند، ولى همه آنها اين طور نيست، بله نايب امام هم مى‏تواند عفو كند، قضات هم مى‏توانند، فرقى نمى‏كند امام با نائب امام در اينجا فرقى نمى‏كنند مى‏رسيم ان شاءالله اين بحثها بعد است.
    برسى قاعده اولويت در حدود
    به هر حال گاهى اولويت هست كه با اولويت مشكل را حل مى‏كنيم، حد به معنى خاص باشد يا به معنى عام باشد به هر حال اولويت دارد تعزير بر حد، مشكل است بوسيله قاعده اولويت حل بشود، اما همه جا اين طور نيست احكامى كه ما گفتيم يكى يا دوتا را مى‏شود با اولويت حل كرد، همه را نمى‏شود، وقتى نتوانستيم بايد برويم سراغ قواعد و اصول ديگر، گاهى برائت جارى مى‏شود، چون باب حدود غالباً تعزيرات جايى است كه بايد ثابت بشود مادامى كه لم يثبت، احكامش را نمى‏شود، گاهى سراغ برائت مى‏رويم، گاهى هم سراغ ادله ديگرى مى‏رويم خلاصه كلام، ما نتواستيم لفظ حدى كه در لسان ادله وارد شده است تصميم قطعى روى آن بگيريم. و نفهميديم شارع حد را به معنى عام مى‏گويد يا حد را به معنى خاص مى‏گويد، گاهى به معنى عام گفته گاهى به معنى خاص گفته، بنابراين مبهم شد، و لذا ادله‏اى كه احكام حد را سوار كرده «يكون من المبهمات» الى هنا تم الكلام در مقدمات حدود و تعزيرات، ما پنج تا مقدمه لازم ديديم ذكر بشود، اين پنج تامقدمه تمام شد، حالا وارد در ذى المقدمه مى‏شويم كه گفتم محور بحث مارا بر اساس تحرير الوسيله قرار داده‏ايم، حالا مى‏رويم سراغ اولين مسأله‏اى كه در تحرير الوسيله آمده است.
    بررسى اقسام هشتگانه حدود
    كتاب الحدود و فيه فصول «الاول حد الزنا» اولين چيزى كه در حدود در تحرير عنوان شده، مى‏گويد «كتاب الحدود و فيه فصول الاول حد الزنا» در اينجا من يك توضيحى لازم است عرض كنم حدودى كه در تحرير الوسيله ذكر شده است، جمعا شش حد است، شش تا بيشتر نيست، حدودى كه ايشان ذكر كرده‏اند، يكى از اين حدود، حد زناست، دومى از حدودى كه ذكر كرده است «حد ما يلحق به» حد ما يلحق بالزنا» كه لواط، سحق، مساحقه و قيادت را مى‏گيرد، آن دلالى كه بين دو شخص مى‏خواهند مرتكب حرام بشوند، يعنى سه عنوان را تحت يك عنوان ذ كر كرده است «حد مايلحق بالزنا» كه سه عنوان را مى‏گيرد لواط را مى‏گيرد. سحق را مى‏گيرد. و قيادت سومى حد قتل چهارمى، حد مسكر پنجمى، حد سرقت ششمى، حد محارب، شش تا حد بيشتر در تحرير الوسيله نيست، و اين شش حد از شرايع گرفته شده است . محقق هم در شرايع اسباب حدود را كه ذكر مى‏كند مى‏گويد اسبابش شش تااست، محقق در شرايع كه صاحب جواهر هم شرح كرده، مسالك هم شرح كرده، و همه شرح كردنده‏اند، محقق هم مى‏گويد «اسبابهاستة» شش تا است «حدالزنا حد مايلحق به من اللواط» و السحق و القيادة و حد القتل و حد المسكر و حد المحارب، همان بيان، البته اينها در واقع هشت تا هستند، حالا آمدند شش تارا ذكر كرده‏اند حدود واقعاً هشت تاست، چون حد لواط مستقل است، حد مساحقه مستقل است، حد قيادت اصلا فرق دارد، با حد زنا هم فرق دارد، در واقع اين سه، يكى حساب شده است. در حالى كه سه تاست. يعنى دو تاى ديگر بايد بر شش تا اضافه كنيم، شش تا و دو تا هشت تامى شود، اين در واقع هشت تا حساب مى‏شوند، حالا اگر شما مسأله ارتداد، اين را هم جزء حدود شمرديد، مى‏شود نه تا، كسانى كه سب كنند «العياذ بللَّه» ائمه هدى را يا سب خدا كنند، آن هم بگوييم خودش يك عنوان مستقلى دارد مى‏شود ده تا، و لكن انصاف اين است كه مسأله ارتداد يا مسأله سب و امثال ذلك اين جزء اين برنامه ما نيست، حدود در مقابل يك اعمالى است، ارتداد يك عقيده است «حد مايترتب على عمل» يك عمل خارجى انجام دادند كه اين عملى مجازات دارد، ارتداد يك عمل خارجى نيست كه انجام داده باشند مجازات داشته باشد، يك نوع اعتقاد و بازگشت از اعتقاد است. سب هم همان كاشف از ارتداد است تا انسان مرتد نباشد كه سب نمى‏كند، بنابراين ما آن دو را همان گونه كه فقهاء ارتداد و سب و امثال ذلك را جزء حدود نشمرده‏اند. ما هم نمى‏شمريم، و جزء خاتمه ذكر كردند در خاتمه اينها را عنوان مى‏كنند، قصاص ربطى به اين بحث ندارد. يك حق الناسى است، كار به حق الله ندارد، بعضيها آمدند قصاص را جزء حدود ذكر كردند، قصاص مربوط به حق الناس است نه حق الله، بنابراين نه قصاص، نه ارتداد، نه سب، هيچ كدام اينها را جزء ابواب حدود نمى‏شمريم، حدود در واقع هشت تا هستند، كه آنها را تحت شش عنوان در اينجا بيان كرده‏اند، حالا ببينيم اهل سنت‏
    چكار كردند.
    (سؤال... و پاسخ استاد:) مى‏گويند اجراى حد در باره شخص ساب مانع ديگران مى‏شود در باره مرتد هم مانع ديگران مى‏شود در باره قصاص هم مانع ديگران مى‏شود، معنى لغوى اين نيست، ما معنى لغوى نمى‏گيريم، آن كه از اصطلاح شرع مى‏فهميم حد آن، يك عقوبتى است كه بر يك عمل آن هم يك عمل كه جنبه حق الله ى دارد مترتب مى‏شود.
    كلام اهل سنت در باب حدود
    و اما اهل سنت هم اينها با هم اختلاف دارند، كه حدود چند تا هست، يك سرى بزنيم به «كتاب الفقه على المذاهب الاربعة» و ببينيم آنها حدود را چند تا شمرده‏اند، شش تا،يا كمتريا بيشتر، دركتاب «الفقه على المذاهب الاربعه» اول حدود را چهار تا مى‏شمرند، مى‏گويد حدود چهار تا بيشتر نيست «الحدود اربعه» زنا را ذكر مى‏كند، سرقت و قذف و شرب خمر «كانٌ» زنا را كه ذكر كرده است آن ملحقات را هم جزء زنا حساب كرده، هر سه قسمت ديگر را لواط و سحق و قياده را جزء زنا ذكر كرده است. محارب را هم ذكر نمى‏كند. پس يك عنوان كم شد. ملحقات جزء زنا شدند، يك عنوان بيشتر نشد، محارب هم يك عنوان كم مى‏شوداز شش تا، مى‏شود چهارتا، چرا محارب را كم كرده، مى‏گويد محارب اگر مال مردم را برد، كه اين « قطع ايدى و ارجل» كه مى‏كنند، اين برمى گردد به همان سرقت، اگر هم قتل نفسى محارب مرتكب شده كه قصاص است اگر هم هيچ كدام نباشد نفى بلد، تعزير، مى‏گويند محارب سه تا مجازات دارد. يكى قصاص، يكى هم حد سارق، يكى هم نفى بلد،اينها جزء تعزيرات است جزء حدود نيست، بنابراين محارب را حذف كردند، ملحقات زنا را هم جزء زنا گرفتند دو تا از شش تا كم شد، و اينها آمدند مجموعاً چهار تا ذكر كردند، البته اينها اشكال دارد، مى‏گوييم، بعد از شافعيه نقل مى‏كند، كه آنها مى‏گويند هفت تاست، آن شش تايى كه محقق و ديگران داشتند در تحرير الوسيله است آن شش حد را گفتند. يك هفتمى هم اضافه كردند هفتمى‏اش چيست؟ قصاص در نفس و اطراف، اطراف مراد اعضاء است، قصاص در نفس و اعضاء، اين را هم جزء حدود شمرده‏اند، شافعيه هفت تا شمردند به اضافه «قصاص فى النفس و الاطراف» البته اين باطل است، اين حق الناس است، حدود حق الله است، اين حق الناس است، توجه فرموديد «فبناء على ذلك» اينها بى خود اضافه كرده‏اند. و آنها را هفت تا كردند، آنها هم كه چهار تا كرده بودند، از يك طريق ادغامى وارد شده بودند، نه آن حد اصطلاح فقهاء را مى‏گويند، و اما از بعضى ديگر نقل كردند، از حنفيه، حنفيه حدود راپنج تا شمردند، مى‏گويند حدود همان است كه در قرآن است، اين را دقت كنيد ببينيد اين معنايش چيست، حنفيه مى‏گويند «ان الحدود خمسة و هو ما ورد فى كتاب الله» اول حد زناست، در كدام آيه وارد شده «الزانية و الزانى الى آخر» دومين حد، حد سرقت است، در كدام آيه وارد شده «السارق و السارقة» سومى ، حد شرب خمر، حد شرب خمر كجا وارد شده، اينها مى‏گويند در آيه «انما الخمر و الميسر» آيه «انما الخمر و الميسر» كه ندارد هشتاد تا تازيانه بزنند، از كجاى اين آيه اين حد را در آوردند، مى‏گويند حد پنج تاست. و اين پنج تا در قرآن آمده، و از جمله حد شارب الخمر، ما هر چه فكر كرديم نتوانستيم يك توجيهى پيدا بكنيم، براى كلام حنفيه، اينها هم چطور اشتباه به اين بزرگى را مرتكب شده‏اند، در آيه «انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوا» اين كه ندارد هشتاد تازيانه بزنيد شارب الخمر، من يك توجيه بعيدى برايش فكر كردم، شما فكر كنيد شايد توجيهات ديگرى برايش پيدا كنيد، و آن اين است كه، نه اين است كه آيه مى‏گويد «انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوة و البغضاء فى الخمر و الميسر» ايجاد عدوات و بغضاء مى‏كند، عدوات و بغضاء مثل قذف، قذف هم عدوات و بغضاء ايجاد مى‏كند، چون قذف هشتاد تا تازيانه دارد. قياس كردند حنفيه اين خمر و ميسرى كه «يوقع بينكم العداوة و البغضاء» به قذف و هشتاد تا تازيانه قذف را آوردند در شراب، در حالى كه اگر كسى يك همچين قياسهاى بعيدى را هم بخواهد بكند، در ميسر هم بگوييد، بگوييد ميسر هم حد دارد، هشتاد تازيانه دارد مثل قذف، چون آيه هر دو را با هم مى‏گويد «انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام» همه را بگوييد، انصاب و ازلام، حالا نه «انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العدواة و البغضاءفى الخمر و الميسر» خمر و ميسر را با هم ذكر كرده است. پس ما نمى‏فهميم اينها چطور آمدند اين را جزء حدود خمسه شمرده‏اند. كه در كتاب الله وارد شده.
    حد قطاع الطريق
    و اما چهارم و پنجمش، چهارم كه «حد قطاع الطريق» كه همان محارب باشد «هو ثابت بقوله تعالى انما جزاء الذين يحاربون الله و رسوله» سوره مائده حد محارب وارد شده، خامس هم حد قذف است، كه اين هم در سوره نور است «و الذين يرمون المحصنات ،فجلدوهم ثمانين جلدة» الى آخر الآيه، بنابراين حنفيه، پنج تا حد قائلند، كه از اينها چهارتايش در كتاب الله آمده است، پنجمى راهم مدعى هستند كه در كتاب الله، نيامده است.
    پرسش‏
    1- احتمال موجود در معناى حدود را بيان كنيد؟
    2- اقسام حدود را نام ببريد؟
    3- حدود از نظر اهل سنت بر چند قسم است؟
    4- دليل اهل سنت بر اينكه محارب جرءحدود نيست رابيان كنيد.
    5- حد محارب چيست ؟