• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين و لعنة الله علياعدائهم اجمعين الى يوم الدين و لاحول و لا قوة الا بالله العلى العظيم.
    بعضى از آقايان سؤال كردند كه در باره مرتد فطرى اگر زن بوده باشد اخذ بكنيم كه انشاء الله من فردا شايد بهش اشاره بكنم، حالا فعلاً مى‏رويم سراغ مسئله شانزدهم تا ببينيم اين مسئله پيچيده تكليفش چه مى‏شود، (سؤال:...؟ جواب:...) مسئله شانزده در تحرير عبارت اين است، «فى التقبيل و المزاجعة و المعانقة و غير ذلك من الاستمطاعات» تقبيل و مزاجعه و معانقه و امثال اينها از استمتاعات، دون الفرج غير مسئله وطى، «تعذير» تعذير در اينها است، «و لا حد لها» در اينها حد نيست، لا حد لها يعنى آن حد صد تازيانه و رجم در اينها نيست، «لا حد لها» نه اندازه ندارد، لا حد لها يعنى آن حد صد تازيانه و رجم در اينها نيست، تعذير است حد نيست، «كما لا تحديد فى التعذير» اين مسئله‏ى ديگرى است كه با اين مسئله همراه ذكر شده، كما اينكه تعذير بطور كلى هيچ كجا حد ثابتى ندارد، «بل هو منوط بنظر الحاكم على الاشبه» بلكه آن منوط به نظر حاكم است على الاشبه، (سؤال:...؟ جواب:...) صحبت شك را نداريم، على الاشبه عرض كردم «كما لا تحديد فى التعذير بل هو منوط بنظر الحاكم على الاشبه» در واقع اين مسئله دو مسئله است، يك مسئله صغروى است، يك مسئله كبرايى است. مسئله صغروى اين است كه استمطاعات كه مادون الفرج بوده باشد، يعنى بقيه استمطاعات، انواع استمطاعات، اينها تعذير دارد، اين يك بحث صغروى، فيها تعذير، يك بحث كبروى هم دارد «التعذير لا حد له بل هو منوط بنظر الحاكم الشرعى» تعذير محدوديتى ندارد، بسته به نظر حاكم شرعى است. ما مى‏رويم اول سراغ بحث صغروى كه مسئله اولى است، بعد كه مسئله اولى را تمام كرديم مى‏رويم سراغ كبروى. كه تعذير در همه جا منوط به نظر حاكم شرع است و عدد معينى در تعذير نيست، و اگر نظر مبارك تان باشد عرض كرديم اصلاً فرق اصلى بين حد و تعذير همين است، حد حدش ثابت است، تعذير حد ثابتى ندارد، بسيار خوب، پس خوب دقت كرديد كه اين مسئله تركيبى است از دو مسئله، يك مسئله صغورى و يك مسئله كبروى و ما اين دو تا را از هم جدا مى‏كنيم تحت عنوان «هنا مسئلتان» هركدامش را جداگانه بحث مى‏كنيم، بسيار خوب. اما مسئله كه جنبه (سؤال:...؟ جواب:...) فعلاً بحث صغروى داريم كه در استمطاعات كه غير از وطى باشد، همه‏اش تعذير است، حالا معانقه باشد مزاجعه باشد، تقبيل باشد...؟ باشد مجالسه باشد، همه اينها همه اين استمطاعات كه غير از وطى است، همه اينها داراى تعذير است، حد بر هيچ كدامش جارى نمى‏شود، مهم اين است كه حد بر هيچ كدامش جارى نمى‏شود. دراينجا اقوال مختلف است، كلام شيخ الطائفه رضوان الله تعالى عليه در كتاب خلاف دارد، مى‏فرمايد كتاب خلاف مسئله نه مسائل حدود مسئله نه، مى‏فرمايد «روى اصحابنا رجل اذا وجد مع امرة اجنبيه» رجل با امرئه اجنبيه ديده شد «يقبلها» تقبيل مى‏كند، «و يعانقها فى فراش واحد» در فراش واحد، حالا خوب دقت كنيد، هم تقبيل و معانقه است هم فراش واحد آيا خصوصيت دارد، حالا اگر خارج از فراش بود تقبيل كرد باز هم همين احكام است نيست اين يك مطلب مهمى است، دقت كنيد. بله «فى فراش واحد ان عليهما مأة جلدة» در احاديث ما است كه صد تازيانه دارد، صدتا، اين كلام شيخ است مى‏گويد روى اصحابنا، ظاهرش هم اين است روايت مشهوره است، خوب، اين است كه درست مأة جلده باشد، يعنى همان حد زنا، «و روى ذلك عن على عليه السلام» از على عليه السلام هم نقل شده كه در اين گونه موارد همان صد تا تازيانه حد زنا را مى‏زد، «و قد روى» اين يعنى روايت شاذ، آن روايت روى اصحابنا روايت مشهور بود، «و قد روى» ندارد ايشان شاذ ولى معنايش اين است كه روايت شاذ است «و قد روى ان عليهما اقل من الحد» روايتى هم داريم كه كمتر از حد، پس روايت مشهور صد تازيانه است، روايت غير مشهور كمتر از حد است، «و قال جميع الفقهاء» اين جميع‏
    الفقهاء يعنى چه؟ فقهاء عامه، جميع فقهاى عامه، اين تعبير شيخ كراراً اين تعبير را دارد، معنايش فقهاى عامه است، «و قال جميع الفقهاء» فقهاى عامه يعنى «عليه التعذير» آنها گفتند تعذير دارد، «دليلنا اخبار طائفة و قد ذكرناها» كجا ذكرناها؟ همان بالا اشاره كرديم، خوب از اين كلام شيخ طوسى استفاده مى‏شود در مسئله چند تا قول است؟ دو قول است در واقع بين اصحابنا يك قول مشهور است كه كه مأة جلده باشد يك قول غير مشهور است كه كمتر از مأة جلده باشد. اين نظر مبارك تان باشد كه از كلام شيخ طوسى تا اينجا دو قول استفاده شد، تمام الحد و دون الحد. عبارتى هم سيد على المكارم ابن زهره در غنيه دارد از عبارت ايشان استفاده مى‏شود تعذير برش است، از عشرة اسواة الى تسعة و تسعين، از ده سوة ده شلاق تا نود و نه، حد اقل را ده تا گرفت، از ده تا كمتر نگفت كه، اين مى‏شود قول سوم در مسئله درست است؟ عبارتش راهم بخوانم، «و يعذ على مقدمات الزنا و اللواط من النوم فى ازار واحد و الضن» ضن با ضاد همان معانى....؟ تقريباً «و التقليل الى غير ذلك على ما يريه ولى الامر» تا اينجايش خوب است، على ما يريه ولى الامر، هرچه حاكم شرع ديد بعدش مى‏گويد «من عشرة اسواة الى تسعة و تسعين سوتاً» پس ولى الامر بين اين دوتا مخير است، بين ده تا نود نه، نه كمتر نه بيشتر، پس اين هم غنيه است از سلسلة الينابيع الفقهيه جلد بيست و سه، صفحه دويست و هشت، نقل مى‏كنيم، (سؤال:...؟ جواب: صفحه دويست و هشت، (سؤال:...؟ جواب:...) بسيار خوب، اين قول سومى در مسئله شد. نظير همين كلام صاحب غنيه كلام شيخ مفيد است در مقنعة، شيخ مفيد در مقنعه هم همين را مى‏گويد بين ده تا نود و نه، از ده تا كمتر نباشد از نود و نه تا هم بيشتر نبوده باشد، ديگر حالا كلام مقنعه را در اينجا مشروحاً ذكر نمى‏كنيم چون مثل عبارت غنيه است، آدرسش را بخواهيد سلسله ينابيع فقهيه، همان جلد بيست و سه منتها صفحه بيست و سه. (سؤال:...؟ جواب:ابن ابى عقيل، بله مى‏گويند ابن ابى عقيل هم همين را گفته، عده‏اى همين مسئله را مى‏گويند ما بعنوان نمونه اين دو بزرگوار را ذكر كرديم.
    و هنا قول رابع يك قول چهارمى هم است كه در كتب نقل كردند و اين را اشاره‏اى نكردند به قائلش، قائلش هم بگرديد پيدا مى‏كنيد و آن قول رابع اين است كه تقدير آن بين سى تازيانه تا نود باشد، بين الثلاثين الى تسعين، اين هم احتمال چهارم، يك وسائل الشيعه به من بدهيد. حالا منشأ اختلاف كجا است، منشأ اختلاف اختلاف روايات باب، و باب خيلى شلوغى است، باب دهم از ابواب حد زنا، دراين باب بيست و پنج حديث است، از اين بيست و پنج حديث كه در باب دهم است بعضى هايش ربطى به ما ندارد، آنها را من كارى ندارم، آنهاى كه ارتباط به ما دارند، من به سه طايفه در اينجا تقسيمش مى‏كنم، و اين سه طايفه را دقت كنيد، طايفه اولى از احاديث، احاديثى است كه مأة جلدة مى‏گويد زياد، همانطور كه شيخ طوسى گفت روى اصحابنا، عجيب است روايات خيلى كثيره‏اى داريم، كه همه اينها مى‏گويد ضد تازيانه، و همه اينها در باب ده شماره رواياتش را من مى‏گويم بعد مى‏خوانم. حديث يك، چهار، پنج، شش، هفت، نه، ده، يازده، پانزده و هفده. اين كه عطف به هفت است بله هشت هم مثل هفت است خودش مى‏گويد مثله، اگر بخواهم شماره‏هاى وسائل را حسابش كنيم هشت هم مثل هفت است، بنابراين ده تا يا يازده تا حديث شد، يك، چهار پنج، شش،
    هفت، هشت هم كه همان مثله است، و نه، ده يازده، پانزده، هفده، (سؤال:...؟ جواب:...) ده تا اگر اين هشت را هم يكى حساب كنيم كه در اين شماره گذارى حساب كردم مى‏شود يازده تا. حالا اجازه بدهيد من اين احاديث را بخوانم، قبل از آنى كه اين احاديث را بخوانم يك چيزى عجيبى در اين احاديث ديده مى‏شود كه آقايان عنايتى مثل اينكه به اين عجيب نكردن و آن اين است كه اينها رواياتى است كه اينها غالباً صحبتى از مسئله تقبيل و معانقه و اينها ندارد، اينها دارد دو نفر كه «يوجدان تحت ازار واحد» داخل يك لحاف ديده بشود. هم خوابگى درند تحت ازار واحد، اين كجايش تقبيل دارد، كجايش معانقه دارد؟ مگر از باب دلالت التزامى بگوييم تحت ازار واحد لابد بقيه‏اش شايد شايد سرد شان بوده هوا سرد بوده لحاف هم متعدد نداشتند تحت لحاف واحد خوابيده‏اند، شما مى‏گوييد همه اينها دلالت التزامى دارد، همه هم به اين روايات استدلال كردند و ما خواهيم فهميد اين احاديث بسيار مشكل است در بحث ما بهش استدلال بشود. كه اگر كسى تحت ازارى نبود، در يك جاى خلوتى با اجنبيه‏اى تقبيل كرد، در گذرگاهى در تحت ازار نبودند اصلاً توجه داريد، (سؤال:...؟ جواب:... اين روايت و اصحابنا اشاره به يك نكته ديگرى غير از مسئله تقبيل و مزاجعه است، نكته ديگرى است، اين روايات، حالا من بخوانم ببينم خود تان از نفس روايات مى‏توانيد حدس بزنيد؟
    (سؤال:...؟ جواب: خيلى عجيب است حالا خواهيد ديد كه اصلاً اين روايات (سؤال:...؟ جواب:... ببينم خود شما با حدس مى‏توانيد بفهميد اين روايت راجع به چه است؟ آقايان آوردند اين روايات را در بحث ما استدلال كردند، يك كسى قائماً ايستاده زنى را تقبيل كرد، اين مشمول اين روايات است؟! اين چه ربطى به اون دارد، حالا من الآن قضاوت نمى‏كنم، اجازه بدهيد روايات را بخوانيم ببينيم آيا ما همين مسيرى كه مشهور رفته‏اند بريم همان مسير؟ يا اين روايات يك چيز ديگرى مى‏گويد غير از مانحن فيه، و ما نحن فيه را مداركش را جاى ديگرى بايد پيدا كنيم. بسم الله اين روايت اولى، عن الحلبى، اين روايات شايد خيليش هم سندش خوب است، متعدد است احتياجى به سند هم ندارد، ولى اسناد خوب هم درش است، از جمله همين روايت اولى كه روايت صحيحه است، «عن الحلبى عن ابى عبد الله قال حد الجلد ان يوجدا فى لحاف واحد» دو نفر كه در يك لحاف واحدى ديده شده‏اند «فجلدوهما مأة جلدة» شامل حال شان مى‏شود. اين مزاجعه است، ولى تقبيل بيرون لهاف...؟ هم همين حكم را دارد؟ معانقه همين حكم را دارد؟ هر ملامسه‏اى همين حكم را دارد؟ چه ربطى به آن دارد، «حد الجلد يوجدا فى لحاف واحد و الرجلان يجلدان ادذا وجدا فى لحاف واحد العبد» ولو اينها هيچ كار هم به هم نداشته باشند، دست به تركيب هم نزنند، اين همين كه يوجدان فى لهاف» (سؤال:...؟ جواب: مزاجعه است اما معانقه نيست، تقبيل نيست، استمطاعات ديگر نيست، اين يك دانه است، مزاجعه تحت لحاف واحد، بله اين است، شما بقيه‏اش هم مى‏توانيد بگوييد هركجا هر استمطاعى مردى از زنى هر نوع استمطاعى ببرد ولو خارج از اين برنامه باشد آنها هم باز همين است؟ مأة جلدة است؟ (سؤال:...؟ جواب: بنحو اولى است خواهيم ديد على عكس اولى است، «و الرجلان يجلدان اذا وجدا فى لحاف واحد الحد و المرئتان تجلدان اذا اخذتا فى لحاف واحد الحد» حالا راجع به اينكه برهنه باشند يانباشند، باز در اين حديث نيست، ولى در بعضى از جاها مجردين است، اما اين مجردين نيست، خوب حالا من بگذارم، حدس مى‏زنيد كه اين روايت اشاره به چه باشد؟ (سؤال:...؟ جواب:...) اين روايات كم كم به ذهن دارد مى‏رسد، بقيه هم شبيه به همين است حالا من مى‏خوانم، آيا اشاره به اين نيست كه راهى اثبات زنا اين است، يعنى اين بعنوان يك طريق الى اثبات زنا وقتى اينها زير لحاف واحد باشد، حالا اگر مجردين هم قيدش كرديم مجرد و برهنه باشند، اين مى‏شود طريقى الى اثبات الزنا، يجلدان الحد، همان حد زنا، در واقع اين راه اثبات است، اين طريق است، آن وقت اينها مصاحبه، «مرئتان مصاحقة رجلان لواط، رجل و مرئة زنا» (سؤال:...؟ جواب:...) من يواش يواش اين روايت را بخوانم همچنين يقين پيدا مى‏كنيد كه روايات دارد به سوى اين مسير مى‏رود كه مى‏خواهد راهى براى اثبات زنا درست كند، آن وقت اين معارض با رواياتى است كه الميل فى المكحلة با آنها معارض مى‏شود. (سؤال:...؟ جواب:...) حديث بعدش چهارم، اين روايت هم ظاهراً معتبر است «عن عبد الله بن سنان عن ابى عبد الله عليه السلام قال سمعت يقول حد الجلد فى الزنا» اين ديگر عبارت خيلى روشن است، «حد الجلد فى الزنا ان يوجد فى لحاف واحد» آن حد زنا كه جلدش صد تازيانه است، اينكه در لحاف واحد پيدا مى‏شود. «و الرجلان يوجدان فى لحاف الواحد و المرئتان توجدان فى لحاف واحد» اين هم براى اينكه رفع شك شما بشود. كه اينها طريقه ايست براى اثبات اينكه زنا حاصل شده. شارع مقدس اين را مى‏داند كه آثار زنا است. اين چه كار دارد اگر دو نفر ايستاده تقبيل هم كنند و در يك گذگاهى بگذرند، شما مى‏توانيد آن معانقه آن ملامسه آن، اين يك «حد الجلد فى الزنا ان يوجدا فى لحاف واحد و الرجلان فى لحاف واحد و المرئتان توجدان فى لحاف واحد» آن مصاحقه آن لواط آن زنا. (سؤال:...؟ جواب:...) حالا آيا در اينجا مجردين هم شرطش است يا مجردين شرطش نيست، آن حالا بماند تا احاديث ديگر ببينيم چه قضاوت مى‏كنيم. (سؤال:...؟ جواب:... دو مرحله دارد مى‏رسيم انشاء الله لواط دو تا حد دارد، لواط معنى اعمى است هم به دخول اطلاق مى‏شود هم به مادون دخول، هردو در روايات ما اطلاق لواط بهش شده، يكش حدش صد تازيانه است، يكش حدش اعدام است. (سؤال:...؟ جواب: حالا اين صحبت زناى محصن نيست، روايت مى‏گويد حد الجلد فى الزنا، خود روايت جلد را مى‏گويد شما مى‏گوييد زناى محصن اين چنين است. اين بحث زناى محصن نيست. حديث پنج و شش و هفت حالا يك خورده من مثل اينكه عجله كردم زود گفتم اين را، حالا اين را يواش يواش روايت را بخوانيم ببينيم چه مى‏شود. عن عبد الرحمن عن...؟ قال سمعت ابا عبد الله عليه السلام يقول اذا وجد الرجل و المرئة فى لحاف واحد جلدا مأة جلدة»...؟ اين را به حكم‏
    زنا مى‏گيرند و اين طريق الى اثبات زنا مى‏شود. هفت، شش، عن عبد الرحمن بن الحجاج قال سمعت ابا عبد الله عليه السلام يقول كان على اذا وجد الرجلين فى لحاف واحد ضربهما الحد» يعنى كدام حد؟ حد زنا يعنى مصداق زنا است، يعنى طريقى به ثبوت زنا. «فإذا اخذت المرئة فى لحاف ضربهما الحد». و اما هفت عن ابى بصير قال سُئل عن امرئة وجدت مع رجل فى ثوب قال يجلدان مأة جلدة» (سؤال:...؟ جواب:... اين هم يك حرف است، ما بگوييم تحت ازار واحد خودش موضوع مشخصى است، يا بگوييم اين طريق زنا است، على كل حال ربطى به مسئله ما كه تقبيل است ندارد. يك كسى خارجاً عن اللحاف قبّل امرئة شما با اين احاديث مى‏خواهيد برش حكمى ثابت كنيد اين احاديث چه ربطى دارد؟ يا بفرمايد اين طريق الى اثبات زنا يا نه اين خودش موضوعيت دارد تحت ازار واحد بودن تحت لحاف واحد بودن. اين على كل حال اجنبى از مانحن فيه است، آقايان به اينها آمدند استدلال برما نحن فيه كردند طايفه اول به قول شان طايفه دوم، سوم همه‏اش از همين قبيل است، مع ذلك آمدند به اينها استدلال كردند ديدند مانحن فيه كه هر استمطاعى، هر ملامسه‏اى، اينها همه‏اش مشمول اين روايات است. (سؤال:...؟ جواب:...). روايت هشت هم همينطور است، حالا اجازه بدهيد حالا اجازه بفرماييد، حديث نه و ده و يازده، نه عن عبد الرحمن بن ابى عبد الله اين سه تاعبد الرحمن بود يك عبد الرحمن بن حجاج بود يك عبد الرحمن حزاء بود يك عبد الرحمن بن ابى عبد الله است، قال قال ابو عبد الله عليه السلام اذا وجد الرجل و المرئة فى لحاف واحد قامت عليهما بذلك بينة» اين از همه روايات بهتر است، «قامت عليه ما بذلك بينة» يعنى بينه چه؟ بينه...؟ زنا، خود اين بينه...؟ زنا است. «و لم يطلع عليهما على سوى ذلك» بيش از اين اطلاعى لازم نيست، اين بينه است. «جلد كل واحد منهما مأة جلدة» اين بينه است اين طريق است براى اثبات زنا بيش از اين هم لازم نيست.
    حديث ده: (سؤال:...؟ جواب:...) قامت بذلك بينه بينه بر چه؟ بر زنا (سؤال:...؟ جواب: نه آقا وجدا، بعدش مى‏گويد قامت و لم يطلع منهما على سوا ذلك يعنى چه؟ يعنى به اين بينه زنا است بيش از اين هم لازم نيست. (سؤال:...؟ جواب:...) و اما ده، حديث ده عن ابى صباح الكنانى اين سندش ظاهراً خوب است، عن ابى عبد الله عليه السلام فى الرجل و المرئة يوجدان فى لحاف واحد جلدا مأة جلدة.
    حديث يازده: آن هم مثل اين است منتها يك تفاوتى كه دارد «اجلدهما مأة جلدة مأة جلدة» دو بار دارد «مأة جلدة» شايد اشاره به اين است. (سؤال:...؟ جواب:...)
    و اما حديث پانزده و هفده را هم بخوانيم: «عن ابى ايوب عن ابى عبيده عن ابى جعفر قال كان على اذا وجد رجلين فى لحاف واحد مجردة» اين روايت مجرده دارد. هردو برهنه باشد، جلدهما حد الزانى، خوب است اين تعبيرش ديگر واضح‏تر شد؟ جلدهما حد الزانى، يعنى اين طريقه ايست به اثبات زنا. برهنه، تحت لحاف واحد، «جلدهما حد الزانى، مأة جلدة كل واحد منهما و كذلك المرئتان اذا وجدتا فى لحاف واحد مجردتين جلدهما كل واحد منهما مأة جلدة».
    حديث هفده را هم بخوانيم، هفده نيست اين، نه هفده نه، اجازه بدهيد من هفده را اشتباه نوشتم، حديث بيست و دو اجازه بده من حديث بيست و دو را بخوانم حديثى است از آن احاديث واضح است، «عن عبد الله بن مسكان» حديث بيست و دو «عن ابى عبد الله عليه السلام قال سمعت يقول حد الجلد فى الزنا ان يوجدا فى لحاف واحد». حديث بيست و سه هم مثله است. «و الرجلان يوجدان فى لحاف واحد» بيست و سه هم هست «و المرئتان توجدان» بله «فى لحاف واحد» اين هم است، حديث بيست و چهار هم است. بله من اين رديف احاديث را باهم...؟ نوشتم، حديث بيست و چهار و بيست و پنج را هم نوشتم، حديث بيست و چهار هم است، اجازه بدهيد حديث بيست و چهار و بيست و پنج هم است، بيست و چهار «ان علياً عليه السلام قال اذا وجد الرجل مع المرئة فى لحاف واحد جلد كل واحدٍ منهما مأة» حديث بيست و پنج هم است «عن ابى خديجة لا ينبغى لإمرأة تنامان فى لحاف واحد الا و بينهما حاجب فإن فعلتا نهيتا عن ذلك فإن وجدهما بعد نهى فى لحاف واحد جلدتا كل واحد منهما مأة حداً حدا فإن وجدتا الثالثة فى لحاف حدتا فإن وجدتا الرابعة قتلتا» (سؤال:...؟ جواب:...) اين طريقى است براى اثبات زنا حد زناى غير محصن هم صد ضربه است. حالا اجازه بدهيد اين احاديثى را كه خواندم تا...؟ را بخوانيم، اين احاديثى كه خواندم مجموع اين احاديث را روى هم بريزيم‏
    و همه را با هم قيد بزنيم اين مى‏شود كه اگر زن با مرد برهنه در يك لحاف بخوابند بين شان هم چيزى نباشد اين قيدها را بياريم همه‏اش مطلق و مقيد را باهم تقييد كنيم، برهنه باشند مجردين باشند بينهما حاجبى نبوده باشد، مانعى نبوده باشند اين طريقى مى‏شود براى اثبات زنا و حد زنا جلد در باره آنها جارى مى‏شود. (سؤال:...؟ جواب: مى‏گويد «حد الجلد فى الزنا ان يوجد فى لحاف واحد» يعنى چه؟ چرا دقت نمى‏كنيد؟ «حد الجلد فى الزنا ان يوجدا فى لحاف» يعنى طريق اثباتش است، نمى‏گويد كالحد فى الزنا، مى‏گويد حد زنا اين است كه در زير يك لحاف باشد. (سؤال:...؟ جواب:... رجع به جلد مى‏گويد مى‏گويد حد الجلد فى الزنا ان يو جد فى لحاف واحد، على كل حال. نتيجه كه من مى‏گيرم از اينجا اين است كه اين روايات حالا هر معناى مى‏خواهيد برايش بكنيد، مى‏خواهيد بگوييد اينها طريقى الى اثبات الزنا است، كه در اين صورت معارض مى‏شوند با روايت «كالميل فى المكحلة» اين مى‏گويد همينكه زير لحاف واحد باشند اين طريق الى اثبات الزنا. يا...؟ اگر هم بگوييد نه بگوييد تحت لحاف واحد بودن خودش يك حد دارد، يك حدى بر حدود اضافه كنيد حد زنا صد تازيانه است، حد بودن تحت لحاف واحد هم صد تازيانه است. هركدام از اين دو معنا را بكنيد كار به استمطاعات مادون الزنا نداريم. حد اقل جاى را مى‏گويد كه شبهه زنا است، حد اقل جاى را مى‏گويد كه يستشم منها به اينكه امكان زنا است. امكان لواط است، امكان مصاحقه است. اما جاى كه يقين داريم شبهه زنا نيست، فقط قبل امرئة در ملأ عام بوده در جلوى ملأ عام بوده قبل امرئة يك چيزى ديگرى هم ماوراء آن نبوده آيا حضرت عباسى با اين روايات شما مى‏توانيد حد براى آنها صد تازيانه قائل بشويد يعنى اين روايات را شامل حال آنها بدانيد اين بكلى اجنبى است اصلاً.
    و اما روايت طايفه دوم هم اجازه بدهيد. (سؤال:...؟ جواب: نه اگر در يك خانه باشند ولى لحاف واحد باشد نباشد شامل نمى‏شود در يك اطاق باشند لحاف باشد نباشد شامل نمى‏شود ظاهرش اين است، خلاصه اين لا اقل يحتمل الزنا، يك جاى است كه بوى اين مى‏دهد. (سؤال:...؟ جواب: سؤال مى‏كنم چرا جواب من را نمى‏دهيد اگر تحت لحاف واحد نيست ايستاده در يك كوچه در يك گذرگاه تقبيل كرد، اين روايت شامل مى‏شود؟! حالا چه ربطى دارد اين روايت با آن.
    و اما حديث طايفه دوم: رواياتى است كه مى‏گويد حد يك تازيانه كمتر مقيد كرده يك تازيانه كمتر، حالا يك تازيانه كمتر يعنى نود و نه تا، يا از صد به پائين، نود و نه به پائين، يك تازيانه كمتر يعنى فقط نود و نه يا نود و نه و نود و هشت نود، تا برسد به يك. اين روايت هم چند تا روايت است يكى دوتايش را الآن بيشتر نمى‏رسيم بخوانيم حديث دو و سه را هم بخوانم، حديث دو: عن عبد الرحمن بن حجاج، همان باب ده است همه‏اش باب ده است «قال كنت عند ابى عبد الله عليه السلام فدخل عليه عباد البصرى، يكى از سرشناسان بصره بود «و معه اناس من اصحابه» ظاهراً از اهل سنت بود، «فقال له حدثنى عن الرجلين اذا اخذا فى لحاف واحد» رجلين كه در لحاف واحد باشند را بايد چه كار كرد؟ «فقال له كان على عليه السلام اذا اخذ الرجلين فى لحاف واحد ضربهما الحد» الحد الف و لامش عهد است، آن حد زنا، «فقال له عباد انك قلت لى غير السوة» شما قبلاً مى‏گفتيد حد منهاى يك شلاق، «فعاد عليه ذكر الحديث» دوباره امام فرمود كان على اذا وجدهما فى لحاف واحد ضربهما الحد حتى اعاد ذلك مراراً» گفت آقا شما گفتيد الا يك تازيانه حضرت كلام على را نقل كرد كار على عليه السلام را نقل كرد. بعدش «فقال غير السوة» بعد گفت منهاى يك شلاق بعد از اسرار و تكرار و اينها منهاى يكى را امام فرمود «فكتب القوم الحضور عند ذلك الحديث» جمعيتى كه حضور اينجا جمع حاضر است، نه معنى مصدرى دارد، مثل قعود جمع قاعد مثل سجود جمع ساجد حضور جمع حاضر قومى كه حاضر بودند آنجا نوشتند «الا سوة» حالا معنى اين حديث چه است، يعنى على عليه السلام صد تا مى‏زد، مايكى كمتر از صد تا مى‏گوييم، يا على عليه السلام هم يكى كمتر از صد تا مى‏زد كدامش است؟ اين هم لا يخلو عن ابهام وقت ما تمام شد انشاء الله فردا.