شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب حدود و تعزيرات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 47
متن
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين لاسيما بقية الله المنتظر عجل الله تعالى له الفرج و لاحول و لا قوة الا بالله العلى العظيم.
بحث در احكام حد زنا مىرسد به مسئله چهاردهم متن تحرير الوسيله اين چنين است «لو ارتد عن فطرة خرج عن الاحصان» اگرمرتد فطرى بشود زوجه هم داشته باشد از حالت احصان بيرون مىآيد «لبينونة زوجته» چون همسرش ازش جدا مىشود «و لو ارتد عن ملة» اگر مرتد ملى باشد «فإن زنا بعد عدة زوجتها ليس محصناً مرتد ملى بعد از عده زوجه چون زوجهاش بايد عده نگهدارد عده وفات، بعد از عده زوجه اگر زنا كند باز محصن نيست. «و الا» الا يعنى چه؟ يعنى در حال عده مرتد ملى اگر زنا كند «فهو محصن» داخل در محصن است. بسيار خوب مسئله در باره مرتد است، مىدانيد مرتد داراى دو قسم است، مرتد ملى و مرتد فطرى، منظورا ز مرتد فطرى كسى است كه در حال انعقاد نطفهاش پدر يا مادرش مسلمان باشد بعداً از پدر و مادر مسلمان يا يكى از آنها مسلمان اين متولد شد، فطرتش بر اساس اسلام بوده، بعداً بزرگ شد كبير شد اسلام را پذيرفت، بعد مرتد شد حالا آيا پذيرش اسلام و برگشتن هم شرط است يا اگر از وقت بالغ شد نامسلمان بود، از وقت بالغ شد غير مسلمان بود آيا اين را هم مىگويند مرتد فطرى يا بايد بالغ بشود اسلام را بپذيرد بعد «ارتد» تا صدق «ارتد عن الاسلام» بكند. اين يك بحثى است كه صاحب جواهر هم در جاى خودش بهش اشاره كرده بايد يك وقتى برسيم و بحث كنيم كه آيا در مرتد قبول اسلام ثم بازگشت هم شرط است، اگر اين باشد خيلى از نامسلمانها ولو پدر و مادر شان مسلمان بوده اينها از مرتد بودن خارج مىشوند، آن كسى مرتد خواهد بود كه پدر و مادرش مسلمان بوده خودش هم مسلمان شده و بعد برگشته، حالا اين يك بحثى است كه اينجا جايش نيست.
و اما مرتد ملى آن است كه نه از پدر ومادر مسلمان متولد نشده، يعنى مسلمان است اما مسلمان زاده نيست. ثم ارتد بعد از اسلام برگشت، اين را مىگويند مرتد ملى، از ملتش برگشته از اسلام برگشته از فطرتش بر نگشته، احكام اينها متفاوت است، اولى چهار حكم دارد، كه جزء مسلمات و اجماعيات است، يكى اين است كه يقتل مرتد فطرى يقتل، و حكم دوم اين است كه زوجهاش بايد عده وفات بگيرد و از او جدا بشود اين هم مسلم است اجماعى است، و حكم سوم اين است كه اموالش هم در بين ورثهاش تقسيم مىشود اين هم جزء مسلمات است، و حكم چهارم اين است كه «لا تقبل توبته» توبهاش قبول نمىشود. البته اينها در عرض آن سه حكم نيست، در طول آنها است، اولش اين است كه «لا تقبل توبته» بعد حالا كه «لا تقبل توبته» اين سه حكم در بارهاش جارى مىشود قتل، بينونت زوجه و تقسيم اموال. حالا چرا اسلام اينطور سختگيرى كرده آيا فرق است بين كسى كه واقعاً مشتبه باشد در حال تحقيق بوده و بواسطه اشتباه منحرف شده يا نه، بين مقصر قاصر در اين چيزها محقق غير محقق فرق است نيست؟! خوب يك عالم صحبت دارد مسئله مرتد فطرى و بحثهاى مهمى هم امروز دارد و اشكالاتى هم مىكنند كه بايد جواب آن اشكالات را ما آماده داشته باشيم منتها اينجا جاى بحثش نيست، جاى بحث مترد فطرى يكى بحثى ارتدادى است كه انشاء الله مىرسيم يكى از حدود حد ارتداد است آنجا يك جايش است، يكى هم در ارث بحث مىكنند، يك جا هم در نكاح، نكاح، ارث حدود، هر مسئلهاى در فقه يك جاى دارد، و جاى مسئله ارتداد هم يكى از اين عمدتاً يكى از اين سه بحث است. حد مرتد كه مىرسيم انشاء الله، ديگرى ارث، و ديگرى هم مسئله نكاح. در طهارت و نجاست كم صحبت مىشود. بسيار خوب، بنابراين اين چها حكم مسلم مال مرتد فطرى بود اما مرتد ملى چه؟ در يكى از اين احكام فرق دارد با آن، بقيه مشترك است،...؟ اين است يستتاب، توبهاش مىدهند، حالا چند روز طول بكشد آن هم يك بحثى است، «ان تاب» توبه كرد بهتر نكرد همان سه حكم در بارهاش جارى مىشود، «يقتل تبين
زوجته تقسم امواله» اينها مسائلى است تقريباً مسلم، بر اساس حالا اين مسائل بله يك حكم ديگر هم در اينجا عرض كنم، در باره مرتد ملى اين حكم هم مسلم است كه عده وفات كه نگه مىدارد زنش اگر در عده وفات «تاب و رجع» توبه كرد و بازگشت كرد زنش به او بر مىگردد، يعنى حكم رجعى پيدا مىكند بر مىگردد، و اما اگر بعد از عده وفات توبه بكند فائده ندارد، زنش به او بر نمىگردد، اگر در عده وفات، چون عده عده وفات است ولو زنده است نكشتنش، ولى عدهاى كه زن نگه مىدارد عده وفات است، كالميت حساب مىشود اگر در حال عده وفات تاب و رجع همسرش به او بر مىگردد احتياج به عقد جديد هم ندارد، و اگر «لم يتب و لم يرجع» زن براى هميشه از او جدا مىشو. خوب اينها يك سلسله مسلمات است در باب مرتد. بر اساس اين مسائل مسلم مانحن فيه را مىخواهيم درستش كنيم، ببينيم راجع به محصن و محصنه در اينجا چه مىشود؟ در اينجا يك عبارتى از كشف اللثام ما نقل كنيم و بعد برويم سراغ عمومات و قواعدى كه در اين مسئله داريم، مرحوم فاضل اصفهانى در كشف اللثام مىفرمايد «ولو ارتد المحصن عن فطرة» اگر محصن عن فطرة مرتد بشود «خرج عن الاحصان» چرا «خرج عن الاحصان» «لبينونت زوجته منه» چون زوجهاش از او جدا مىشود. «و كذا ان ارتد من غير فطرة على اشكال» يعنى ايشان مىآيد شق دوم هم كه مرتد ملى است بر خلاف آنچه در تحرير الوسيله گفته شد كه اينها حكم شان باهم جدا است، مىآيد ملحقش مىكند. منتها بعد اشكال را بيان مىكند كه منشأ اشكال در مرتد ملى چه است، «ينشأ من منعه من الرجعة حال ردته» ناشى مىشود از اينكه اون را منعش مىكنند از اينكه مراجعه به زنش بكند در حال رده، مادامى كه مرتد است نمىتواند بازگشت كند، «فكان كالبائن» نمىتواند بازگشت كند مادام كه مرتد است، ولى خوب از يك طرف هم مىتواند كه از ارتداد برگردد، چون قائل به اينكه از ارتداد برگردد و در اين صورت زن او به او بر مىگردد، بنابراين يغدو و يروح است، مثل طلاق رجعى است «فكان كالبائن و من تمكينه» اين وجه آن طرف اشكال «و من تمكينه منها بالتوبة» مىتواند تمكن از اين زن پيدا كند به وسيله توبه «من دون اذنها» احتياج به اذن آن زن هم نيست بر مىگردد زنش عقد جديد هم نمىخاهد «فكان كالرجعى» اين حكم رجعى را دارد، «و هو الاقوى» اقواى هم همين وجه دومى همين چيزى كه در تحرير الوسيله هم انتخاب كرده بودند كه اين حكم طلاق رجعى دارد. يعنى اين شخص محصن است، «و قطع به فى التحرير» علامه هم در تحرير يقين به اين مسئله پيدا كرده، خوب (سؤال:...؟ جواب:مىگويند مسائل اعتقادى اختيارى نيست كه به اختيار خودش بر گردد، مسائل اعتقادى اختيارى است، ما اعتقاد را يك امر اختيارى مىدانيم نه علم، اى بسا كسانى كه به چيزى عالم اند و ايمان به آن ندارند، «و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم» اين يك بحث مفصلى دارد در جاى خودش كه اعتقاد و ايمان غير از علم است. يك امرى است اختيارى و بناگذارى قلبى است. حالا وارد اين بحث نشويم. (سؤال:...؟ جواب: كشف اللثام جلد دو صفحه چهار صد و يك، بسيار خوب. حالا اين مسئله را خيلىها متعرض اصلاً نشدهاند. و نصى هم ظاهراً در مسئله ما نيست، نص خاص كه در خصوص مرتد در باب زنا، و احصان يك نص خاصى وارد شده باشد، پس ما هستيم و عمومات، قواعد، هركجا دست ما به دامن نص خاص نرسد مىرويم سراغ عمومات و اطلاقات كه داريم حالا بريم سراغ عمومات و اطلاقات مان ببينيم چه اقتضا مىكند.
اما در مورد بله مرتد فطرى خوب عمومات مىگويد ما يستغنى به ندارد ديگر زنش از او جدا شد، ما يغدو و يروح عليه نيست، ندارد زن ندارد، اگر زنا كند زناى محصنه نيست، فقط شلاقش مىزند، چرا؟ چون بانت منه زوجته، جدا شد مثل طلاق بائن است، پس ما يغدو و يروح شامل اين نمىشود ما يستغنى به شامل اين نمىشود و حتى حديث صحيحه كناسى هم اطلاقش شامل ما مىشود. (سؤال:...؟ جواب:مىرسم سؤال مىكنند آيا جاى اين است كه بحث كنيم يا نه اينكه على كل حال بايد اعدام بشود اين را به صورت ان قلت در اين مسئله نقل مىكنيم مطرح هم نكردند ولى ما مىكنيم، بسيار خوب درست است على كل حال اعدام مىشود اين چه فايدهاى دارد عرض مىكنم فايدهاش چه است؟ (سؤال:...؟ جواب: بله چرا احصان، احصان در باره كفار بود چرا در باره كفار بود مگر نگفتيم؟ بسيار خوب همان ديگر، چون محصن است حاكم شرع مىتواند احكام احصان را بر كفار هم جارى بكند ديگر، مطرح است، على كل حالٍ. خوب دقت كنيد آهسته آهسته برويم جلو ببينيم مسئله به كجا مىرسد كمتر متعرض اين مسئله شدند، پس ما هستيم و عمومات يستغنى و عمومات ما يغدو و يروح كه هيچ كدام در باره مرتد فطرى نيست، و هم چنين صحيحه يزدى
كناسى هم داشت، مىگفت «ان كان» اين زن «تزوجت فى عدة ليس لزوجها عليها الرجعة» اگر در عدهاى بوده باشد كه زوجش نمىتواند رجعت كند «فهو غير محصن فهى غير محصنة ان كانت فى عدة لزوجها ليس عليها فيها الرجعة» عدهاى كه قابل بازگشت نيست اين غير محصن است، خوب اين هم يك كلى كبراى كليه ايست كه شامل اين بحث ما هم مىشود، براى اينكه اين آقا مرتد است، (سؤال:...؟ جواب: حتى تو ضحيحه كناسى اين را هم دقت داشته باشيد در صحيحه كناسى خصوص عده وفات هم اشاره شده بود مىگفت در عده وفات هم اگر زنى باشد عده وفات را برود شوهر بكند، اين رجم نمىشود، چرا؟ چون جدا شده ديگر، پس هم تعبيرى به عده وفات داشت مىگفت اين محصن نيست. و هم تعبير داشت «ان كانت فى عدة ليس لزوجها عليها فيه الرجعة» خوب اين هم صدق مىكند رجعتى نيست در اين، فعلى هذا چون عده وفات نگه مىدارد، عده وفات هم محكوم بعد رجعت است در اينجا پس اين محصن نيست. حالا جواب آن سؤال را من مىگويم اجازه بدهيد من اين شق دوم را بگويد بعد سراغ جواب آن سؤال هم برويم.
و اما در باره ملى، در باره ملى اين بحث نمىآيد چرا؟ به علت اينكه ملى قادر بر رجوع به اسلام است، و چون قادر بر رجوع به اسلام و توبه است قادر است به اينكه زنش را در مدت عده بازگرداند به خودش، پس به يك معنا اين «له ما يغدو عليه و يروح» است، الآن زنى در اختيار دارد، توبه كن زن در اختيار تو است، و هكذا «ما يستغنى به» در بارهاش صدق مىكند. و هكذا عموم صحيحه كناسى هم در اينجا صادق است، به علت اينكه «ان كان فى عدة لزوجها عليها فيه الرجعة او ليس لزوجها عليها فيه الرجعة» اين ما يكون لزوجها عليها الرجعة است، اين مصداق ما يكون له الرجوع است، قادر بر رجوع است، و چون قادر بر رجوع است فعلى هذا اين محصن است، محصن كه شد اعدام مىشود رجم مىشود حكم زناى محصنه دارد، اما اگر بعد از تمام شدن عده وفات بود چهار ماه و ده روز اربعة اشهر و عشراً گذشت و اين توبه نكرد اينجا است كه ديگر اگر زناى كند زناى محصنه نخواهد بود، چرا؟ به علت اينكه بعد از عده قابل بازگشت نيست توبه هم بكند زنش به او بر نمىگردد الا بعقد جديد، بايد عقد جديد بكند، بسيار خوب. تا به اينجا مطلب معلوم شد حالا اينجا دو تا اشكال داريم به صورت ان قلت و قلت مطرح مىكنيم دقت بفرماييد.
ان قلت اولى كه ممكن است كسى از آقايان مطرح بكند اين است كه در همان صحيحه يزيد كناسى كه شما گفتيد مىگفت عده وفات حكم بائن را دارد، اين هم كه عده وفات نگه مىدارد، ولو در حال عده هم باشد ولى اطلاق داشت اون، مىگفت هر كسى عده وفات نگه بدارد، در آنجا احصان نيست، مانحن فيه كه بالاخره مرتد فطرى هم عده وفات نگه مىدارد، پس چه داخل عده باشد چه خارج عده باشد هيچ كدامش احصان نيست، خارج عده كه مسلم احصان نيست، داخل عده هم اطلاق صحيحه يزيد كناسى مىگفت عده وفات كالبائن است، تكرار مىكنم اطلاق صحيحه يزيد كناسى مىگفت در عده وفات اگر كسى زنا بكند محصن نيست، اينجا هم كه عده عده وفات است، پس چرا شما مىگوييد اگر در حال عده مرتد ملى توبه كند، ببخشيد اگر در حال عده مرتد فطرى زنا كند زناى محصنه است، چرا مىگوييد زناى محصنه است، مرتد ملى، اگر مرتد ملى در حال عده زنا بكند شما مىگوييد زناى محصنه است، خوب اين خلاف روايت صحيحه يزيد كناسى است، يزيد كناسى مىگفت عده وفات محصن نيست شما مىگوييد زناى محصنه است. جوابش چه است؟ (سؤال:...؟ جواب:... جوابش انصراف است، آن روايت كه مىگويد عده وفات منصرف است عده وفات كه مردن حقيقى قابل بازگشت نيست، شوهر مرد، به رحمت ايزدى پيوست اين ديگر بر نمىگردد، بنابراين رجوعى نيست در اينجا، اما در مرتد ملى عده وفاتى است كه مثل اينكه مىتواند زنده بشود چون توبه مىكند، (سؤال:...؟ جواب: مرتد ملى بله؟ حالا من فكر مىكنم عده وفات است، آن هم عده وفات است، حالا مىبينم اين را مىبينم، حالا دقت كنيد عده وفات است ظاهراً حالا نگاه مىكنيم فردا تكميل مىكنيم بحث را. حالا اجازه بدهيد من قلت را تمام كنم. حالا بنابراينكه عده وفات نگه مىدارد، بنابراينكه عده وفات هم نگه بدارد باز اين وفاتيست كه مثل اينكه مىتواند زنده بشود، چون با توبه كردن كأن شوهر زنده بشود بر مىگردد به حالت حيات اسلام، وقتى برگشت به حالت حيات اسلامى قابل رجوع است كأن ما كلام را برديم جاى كه شوهر مرده مىتواند زنده بشود اين خلاف منصرف و...؟ روايات است، خلاف انصراف روايات است، روايات مال آن عده وفاتى مىگويند كه بازگشت درش
نيست، اين عده وفاتيست كه بازگشت درش است، پس صحيحه يزيد كناسى شامل حال مرتد ملى نمىشود ولو فرضنا به اينكه عده وفات هم نگه دارد چون اين عده وفاتى است كه قابل بازگشت است، نه آن عده وفاتى كه ديگر مرد و از گردونه خارج شد و ديگر قابل بازگشت نيست، اين يك ان قلت.
و اما ان قلت مهمتر، اين است كه اصلاً اين مسئله چه فائده دارد؟ اصلاً ما الفائدة فى هذه المسئلة؟ مرتد فطرى كه على كل حال مىكشندش، خاه زناى كه مىكند زناى محصنه باشد يا غير محصنه باشد، شما مىخواهيد چه كار كنيد زنايش را محصنه كنيد بكشيد اين كه كشته مىشود. (سؤال:...؟ جواب:... اجازه بده مرتد فطرى را اول، مرتد فطرى را كه على كل حال مىكشند، چه فائدهاى دارد ايكه شما زنايش را زناى محصنه بدانيد، يا زناى او را زناى غير محصنه بدانيد على كل حال مرتد فطرى يقتل، توجه فرموديد، بله.
و اما مرتد ملى در مرتد ملى هم فرض شما جاى است كه توبه نكرده و زنا كرده، اگر توبه نكرده باز هم يقتل مرتد ملى فرض جاى است كه توبه نكرده باز هم يقتل مىتوانست توبه كند يغدو و يروح بشود نكرد، حالا كه نكرد باز هم مرتد ملى را مىكشند وقت مىكشند حالا شما مىخواهيد زناى محصنه برايش درست كن مىخواهى مصداق غير محصن بشود چه فائده دارد اصلاً اين بحث را كه شما مطرح مىكنيد در اينجا. (سؤال:...؟ جواب:...). حالا اجازه بدهيد تا من فوائد اين را بگويم اين فايده دارد، اين بحث دو تا ثمره مهم دارد. اين ان قلت بود كه «ما الفائدة فى هذا البحث بعد ان المرتد الطرى يقتل على كل حال و الملى يقتل اذا لم يتوب» اين بحث چه فايده دارد. (سؤال:...؟ جواب:...)
قلت دو تا ثمره مهم دارد، ثمره مهم اول اين است كه خود مسئله قتل چه رقم بكشند كسى را خودش خيلى فرق مىكند، قتل به صورت رجم مال اينجا است، مرتد ما بخواهيم رجمش كنيم، معلوم نيست كسى اجازه رجم مرتد را بدهد قتل ظاهر...؟ (سؤال:...؟ جواب:...) فرض مان اين است اين مرتد فطرى شد بعدش هم رفت زنا كرد، اگر اين زنا زناى محصنه مىشد بايد اعدامش را با چه وسيله اعدام كنيم؟ با رجم شما بعلت اينكه اين كيفيت بالاتر از آن كيفيت است، يعنى اين زجى بيشترى مىكشد در موقع كشته شدن، اما اگر زنا زناى غير محصنه شد چه كارش مىكنيم؟ اول بايد جلبش كنى صد تا تازيانه بزنى و قتل بايد بشود، پس دو تا فرق كرد يك ثمره اين شد كه اگر ما اين را محصن حساب كنيم يرجم و لا يجلد اما اگر غير محصن باشد لا يرجم بل يجلد ثم يقتل سختتر است، يك ضربه گردن كسى را بزنند سختتر از اين است كه با سنگ، حتى سنگ گنده هم گفتهاند نبايد بزند، سنگهاى متوسط آن خيلى سختتر است. پس نديديد منظره رجم را ما هم نديديم ولى خوب شنيدهايم، خيلى فرق مىكند على كل حال من بحثم سختتر و آسانتر نيست، معلوم است كدامش سختتر است ولى بحثم در اين نيست، بحثم در ثمره فقهى است. عرض من اين است اين دو تا تفاوت پيدا مىكند اگر اين محصن باشد، محصن باشد اين مرد در فطرى مسلم مىآيند و رجمش مىكنند ديگر جلد ندارد، قتل معمولى هم ندارد. اما اگر اين شخص غير محصنه باشد هم تازيانهاش مىزنند و هم قتل غير رجم است، قتل بلا رجم. (سؤال:...؟ جواب: اعلام بشود بخاطر ارتدادش قاتل گفتيم زنا نه با زن مسلمان با زن غير مسلمان زنا كرد كه گفته زن مسلمان شما...؟ فرض ما در غير زن مسلمان است با يك زن غير مسلمانى رفت زنا كرد مرتد شد رفت با يك زنى غير مسلمانى زنا كرد، يك جلدى بخاطراين مىزنند، قبل از اعدام صد تا تازيانه بهش مىزنند، بعد اعدامش مىكنند رجمش هم نمىكنند، خوب دقت كردى؟ (سؤال:...؟ جواب:...). اين در باره مرتد فطرى، اما مرتد ملى چه؟ مرتد ملى بعد از عده كه بحثى نيست، اما در حال عده، اگر ما اين را جزء محصن حساب كرديم گفتيم يغدو و يروح است، نتيجهاش اين مىشود كه اين را بايد رجمش كرد، توبه هم بكند رجمش مىكنيم توبه هم نكند رجمش مىكنيم بعداً توبه بكند رجمش مىكنيد بعداً توبه هم نكند رجمش مىكنيم چرا؟ بعلت اين كه اين مرتكب زناى محصنه شده، ارتدادش به حال خودش باقى بماند، اگر ارتداد خودش به حال خودش باقى نماند على كل حال محكوم به رجم است، مگر اين كه بگوييد آقا اين اگر مرتد شد زناى محصنه كرد محصنه شد ديگر، قائل شديم به اينكه محصنه است، «ثم تاب» توبه كرد الاسلام يجب عن ما قبله، چون مسلمان شده توبه كرده حد رجم از او برداشته مىشود، پس مرتد شد زنا كرد زنايش هم محصنه بود، ثم اسلام، بخاطر اين اسلام از اسلام يجب عن ما قبله، اين حكم رجم از او برداشته مىشود، بعيد نيست قاعده جب شامل حال
اين هم بشود، چون «اسلام يجب عن ما قبله» اينگونه مسائل را هم شامل مىشود. (سؤال:...؟ جواب:...). دليل خاص اگر داشته باشيم مىگوييم نداشته باشيم از...؟ مىگوييم، دليل خاص اگر نداشته باشيم نمازش را هم مىگوييم روزهاش را هم مىگوييم، همه چيز را مىگوييم، حالا اجازه بدهيد، همين احتمالش بحث اسلام يجب ما در قواعد فقهى نوشتيم،...؟ من مىگويم على الفرض بالاخره ما مىخواهيم جوانيب مسئله را روشن كنيم، اگر قاعده جب را حاكم كنيم كما اينكه قاعده جب عموميت دارد، مادامى كه دليل خاصى قائل نشويم مىگوييم، حد اقل پاى قاعده جب را بكشانيد به اين مسئله پيش مطالعه كنيد، من مىگويم شامل مىشود، ترديد هم داريد لا اقل اينجاهاى مطالعه است جاهاى مطالعه را ما مىخواهيم در درس خارج روشن كنيم، نه اينكه حتماً مىخواهيم يك فتواى را تحميل كنيم بر كسى كه نشسته است و درس گوش مىدهد، اينجاهاى است كه مسئله قابل ملاحظه است، و اما اگر (سؤال:...؟ جواب:...). اگر قائل شديم آن قول ديگر كه در حال عده اگر زنا كند اين مرتد ملى اين محصنه نيست، قول ديگر اين بود كه محصنه نيست بايد چه كارش كنيم؟ بايد جلدش كنيم، تازيانه بزنيم، توبه هم نكرد اعدامش مىكنيم منتها رجمش نمىكنيم اعدام بى رجم، نتيجه اين شد ما سه مسئله پيدا كرديم، يك مسئله مرتد فطرى است، و ما در باب مرتد فطرى گفتيم كه اگر زنا بكند جلدش مىكنند ثم قتل نه رجم، قتل مىكشندش، اين مرتد فطرى، مرتد ملى در حال عده زنش، اگر زنا كند چه كار مىكنيم؟ رجم مىكنيم جلد ندارد، «يرجم و لا يجلد» در حال عده، و اما اگر بعد از عده باشد باز هم «يجلد ثم يقتل» اگر توبه نكرد، «يجلد ثم يقتل» پس مسئله ما سه شاخه پيدا كرد هر شاخهاى حكم جداگانه براى خودش داشت. (سؤال:...؟ جواب:...). خوب فتلخص من جميع ما ذكرنا اينكه اين مسئله داراى احكام ثلاثه است و اين مسئله متكى به مسئله سابقه است.
مسئله پانزدهم را هم اجازه بدهيد من عنوان كنم «قال فى التحرير يثبت الحد رجماً او جلداً على الاعما» حد خواه رجم باشد يا جلد باشد نسبت به عما ثابت مىشود. «ولو ادع الشبهة مع احتمالها فى حقه فالاقوى القبول» امى اگر مرتكب زناى بشود زناى محصنه غير محصنه تمام احكام در باره اعمى جارى مىشود. حالا اگر اعمى بگويد من چشمم نديد اشتباه كردم زوجه را با غير زوجه اشتباه كردم، اگر اين ادعا را بكند قبول مىشود يا نه چهار قول درش است فهرست وار مىشمارم: قول اول قبول است قول دوم عدم قبول مطلقا است، قول سوم تفصيل است بين اعماى عادل، عادل بوده زنا كرده و اعماى غير عادل، قول چهارم تفصيل است بين آنجاى كه شواهد حال نشان بدهد اين اشتباه كرده و آنجاى كه شواهد حال نشان ندهد. مطالعه كنيد اين مسئله را براى فردا.
مسئله پانزده تحرير الوسيله نه تحرير علامه
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...