شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب حدود و تعزيرات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 42
متن
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صلى الله على محمد و آله الطاهرين لاسيما بقية الله المنتظر عجل الله تعالى له الفرج و لعنة الله على اعدائهم اجمعين الى يوم الدين و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم.
بحث در شرائط احصان، در احكام زناى محصنه بود، رسيديم به مسئله طلاق، و عده طلاق، اگر زن در عده طلاق يا شوهر در عده طلاق مرتكب عمل خلافى بشوند، آيا حكم زناى محصنه دارد يا غير محسنه. مشهور و معروف اين بود كه تفصيل قائل شده بودند، اگر عده طلاق رجعى باشد، و اينها مرتكب خلافى بشوند، هم اين هم آن حكم زناى محصنه دارد، او اما اگر عده طلاق بائن بوده باشد يا عده وفات، اينها حكم غير محسن دارند. اين خلاصه بحثى بود كه داشتيم. ادله اين مسئله را هم ذكر كرديم، آنجا هم رواياتى باب بود و از ميان روايات آن جا همان صحيحه يزيد كناسى بود. و روايتى هم بنام بريد كناسى بود كه مضمونش با صحيحه يزيد كناسى يكى بود، و احتمال هم دارد دومى هم يزيد كناسى باشد. زيرا بريد كناسى نمىتواند از امام باقر عليه السلام حديثى نقل كند. حالا تا به اينجا بحثها گذشته در اين چند دقيقه روشن شد. و اما يك انقلتى در اينجا ما عنوان كرديم اشكالى، انقلت: به اين كه در بحثهاى سابق گفتيم مدار در محسن و محصنه بودن اين است كه «له ما يغدو عليه و يروح» بايد وسيله اشباع حلالى داشته باشد، «يغدو و يروح» باشد در طلاق رجعى مرد جدا شده از اين زن، طلاق داده كجا «يغدو و يروح» است؟ سلمان مرد قدرتى بر رجوع دارد، ولى زن چه؟ زن كه بكلى از شوهر جدا شده، اختيارى هم دست زن نيست. هيچ فرقى بين طلاق بائن و طلاق رجعى نسبت به زن نيست، به همان اندازه كه در طلاق بائن زن جداى از شوهر است، به همين اندازه در طلاق رجعى هم زن از شوهر جدا مىشود. بلكه حال زن در عده طلاق رجعى از زن بى شوهر هم بدتر است، زيرا زن بى شوهر در هر آن مىتواند شوهر كند، زنى كه لا زوج لها در هر آن مىتواند برود مثلاً با كسى ازدواج كند، ولى زنى كه در عده رجعى است نه شوهر مىتواند بكند، نه شوهرى الآن دارد، بنابراين «لا تقدر على ال حلال» زن در طلاق رجعى اصلاً قادر بر حلال نيست، هيچ، اين چه محسنهاى است؟ شما مىگوييد زن بى شوهر اگر العياذ بالله خلافى مرتكب بشود اين محصنه نيست چون شوهر ندارد، اين كه از بى شوهر بدتر است نه شوهر مىتواند بكند نه مرد در اختيار اين است «اضف الى ذلك» اينها دنبال انقلت است ما همه اشكال را يك كاسه كرديم و يك انقلت درست كرديم. اشكالات كه به ذهن مىرسد، «اضف الى ذلك» روايات اين باب هم كه مشوش بود، بعضىها عده وفات را باهم مىگفت، مىگفت اون هم زناى محصنه است، بعضىها بانت مىگفت، كه ظاهر بانت عده طلاق بائن است، پس احاديث باب شان هم كه مشوش بود، با آن حكمت كه مسئله زناى محصنه و...؟ كه «يستغنى بالحلال عن الحرام» هم كه نمىسازد، نه زوج استغناى دارد نه زوجه، فبنائاً على ذلك شما چطور يك همچنين فتواى مىدهيد كه فرق است بين عده رجعى و عده غير رجعى، در عده رجعى قائل شديد به اينكه زناى محصنه محصنه محسوب مىشود، در عده غير رجعى هم گفتيد نمىشود اين خلاصه اشكالى كه به ذهن آقايان و خيلىها مىرسد، و ما آمديم اين را بصورت ان قلت مطرح كرديم.
و اما جواب: جواب كه براى اين اشكال مىشود داد اين است، اما نسبت به زوج كه «له ما يغدو عليه و يروح» است در عده طلاق رجعى زوج ما يغدو دارد، هر آنى مىتواند رجوع كند، مىتواند، عقد هم نمىخواهد، و در باب رجوع زن اين جمله را گفتهاند و گفتهايم، كه «كل كلامٍ او فعلٍ يدل على الرجوع فهو رجوعٌ» يك نگاهى از روى تلذذ و شهوت به او بكند به قصد رجوع همين دوباره زنش مىشود.
(سؤال...) جواب: نگرده زنش مىشود. خوب زنش مىشود، يك نگاهى بكند و او از لوى تلذذ، همان يعود، حالا داريم عمن
زوج دارم مىگم خوب من كه دارم جدا مىكنم خوب اما الزوج، شما مىگوييد زوجه را شامل نمىشود، من جدا كردم مسئله را.
(سؤال...) جواب: به هر دليل طلاق داده، به هر دليلى كه طلاق داده بالاخره «الآن مرئة فى اختياره» يك مرئهاى در اختيارش است، هرچه مثل اينكه يك مردى هم از زنش بخواهد قهر كند، دليلى دارد كه قهر كرده، ما مىخوانيم اين را بگيم مىخواهيم بگوييم، دقت كنيد، طلاق رجعى توجه كنيد، طلاق رجعى تا عده نگذرد كالعدم است، شما مىگوييد دلائلى داشت طلاق داده قبل از طلاق داشتن دلائلى داشتند باهم بد بودند، صيغه طلاق در طلاق رجعى كار چندانى انجام نمىدهد همه جا مىگويند المرئة المعتد رجعى كالمزوجة» در فقه بصورت يك قاعده است اين، علتش هرچه است ما مدعى امام صادق عليه السلام نيستيم، ما روى اين فرض داريم صحبت مىكنيم كه شارع مقدس عده رجعى را در واقع در حكم حريم نكاح گرفته، جزء از نكاح گرفته، عده رجعى درش هرچه است، اين جزء مسلمات است كه عده رجعى در واقع جزء از دوران نكاح است ولذا احكام مزوجه هم درش است، الآن اگر در عده رجعى است نمىتواند فرض كنيد زن ديگرى بگيرد. اگر چهار زوجه دارد يكش در عده رجعى است اين كالمزوجه است، اين كأربع نفرات است. و هكذا احكام ديگر، همه احكام را بار مىكنند. اصلاً مطلقه رجعيه نوع زوجه است. اگر ما قبول كنيم نوع زوجه است «فله ما يغدو عليه و يروح» حالا از اين زن بدش مىآيد خوشش مىآيد اينها دخالت ندارد، «ما يغدو و يروح» است.
(سؤال...؟) جواب: حالا او ناشذه حرف ديگرى است در غير عده هم ناشذه است، آن مال يك چيزى را بگيد كه در عده هست در غير عده نيست. نشواذ كه در غير حال عده هم خودش احكامى داشت. حالا اجازه بدهيد پس در قلت جواب ان قلت، ما مىگوييم اما الزوج، اين هيچ تغيير حالى در واقع پيدا نكرده، اين در واقع مثل اينكه همان زن را دارد، و عده رجعى در واقع نوعى از زوجيت است بخشى از زوجيت است، و اينها مثل سابق تقريباً باهم هستند با يك تفاوت كم، پس بنابراين مسئله احصان و له حلال و امثال ذلك درش جاى مىشود «حتى اذا يتظن» در رجوع اين شرط نيست. رجوع بخواهد بكند، حضور زن هم شرط نيست، شاهد هم لازم نيست بگيرد، شاهدى بگيرد كه من رجوع كردم در شهر ديگرى بودم و باخبر شدم و رجوع كردم و شاهد هم گفتند لازم نيست. نه حضور زن لازم است نه رضايت زن لازم است، هيچ لازم نيست. (سؤال.....؟ جواب: مىگويم رضايت زن شرط نيست در رجوع از نظر شرع، آن كه در موقع كه مزوجه هم ولى رضايت زن نبود مزوجه نبود. در حالى مزوجه مگر زن تمكين نمىكرد؟ اون چه كار دارد به حال عده مىگويند فرض مىكنيم زنش تمكين نمىكند خوب تمكين نمىكند در حالى كه هنوز هم طلاقش را نداده تمكين نمىكند، آن اگر گفتيم «له ما يغدو عليه و يروح» صدق نمىكند اينجا هم مىگوييم صدق نمىكند، هرچه در حال ازدواج گفتيم در اين عده هم مىگوييم. على كل حالٍ خارج نشيم از وقت. پس اما زوج هيچ دگرگونى تقريباً براى او پيدا نشده از حال زوجيت، همان طور كه در حال زوجيت «يغدو و يروح» صدق مىكرد اينجا هم «يغدو و يروح» صدق مىكند (سؤال....؟ جواب: اصلاً طلاق رجعى طلاق حساب نمىشود. طلاق رجعى اصلاً طلاق اساسى نيست تا عده نگذرد هنوز احكام طلاق بار نمىشود. طلاق رجعى عرض كردم، مادام كه در عده است اصلاً مثل اين است كه همان زوجه سابق است، احكام طلاق هيچ چيش نيست در اينجا. اين در باره زوج پس زوج مصداق «له ما يغدو عليه و يروح» است.
(سؤال....؟ جواب: راحت در خانهاش است، نه اصلاً حق ندارد از خانه شوهر خارج بشود حرام است نص قرآن است كه زن حق ندارد مخصوصاً طلاق رجعى كه مسلم است حق ندارد از خانه شوهر بيرون برود بايد حتماً همانجا باشد. اينها مقدمه بشود بلكه اينها دوباره آشتى كنند بلكه از خر شيطان پياده شوند).
و اما نسبت به زوجه اگر زوج چنين شد، خوب زوجه هم همان حكم را پيدا مىكند، ما گفتيم مدار در زوجه «ان يكون له زوج يغدو و يروح» «ان يكون له يغدو و يروح» را صفت زوج گرفتيم، اينجا شد ديگر. هرچه آنجا گفتيم، اگر در شوهر آنجاى كه مزوج است، شما مىگوييد اختيار كه در دست زن نيست، زن اربعة اشهر حق دارد، بنابراين اختيارش دست زن نيست، خوب مدار در احصان مرئه چه است؟ «ان يكون لها زوج يغدو عليها و يروح» حالا اينكه مىگويند مشهور اجازه بدهيد كه من بگويم، اين كه مشهور مىگفتند، مىگفتند معيار از قبيل...؟ مطلق است، «ان يكون لها زوج يغدو و يروح» وقتى ما قبول كرديم كه در طلاق رجعى
مرد «يغدو و يروح» درش صدق مىكند، نسبت به زن هم اين سخن صادق است كه «لها زوج يغدو عليها و يروح» وقتى نسبت به مرد قبول كرديم زن هم. (سؤال...؟ جواب: در موقعى كه زن مزوجه بود اختيار دستش نه اجازه اختيار دستش نبود، آن موقع كه شوهر داشت طلاق نگرفته بود، در آنجا احصان مرئه را چه رقم تصوير كرد؟ اينجا هم هزار ويك كار مىتواند بكند. همان كلكهاى آنجا را بيشتر مىتواند بزند. چون پاى طلاقى هم به ميان آمده ممكن است همان كارها، خلاصه نوعى مقدمه چينى كند كه او را جلب و جذب به سوى خود كند اين را مىگوييد، خوب اين در آنجا هم بود در اينجا هم است چه تفاوتى دارد، فرض در اين است در خانه او هم است بيرون هم نرفته همان برنامه همان آش، همان كاسه. تفاوتى نكرده. خلاصه ببينيد نمىشود بين اين دوتا جدايى انداخت). ببينيد آقا من دارم از كلام مشهور مىگوييم حرف خودم را مىگويم، نمىشود جدا، اگر قبول كرديد «صدق يغدو و يروح» به زوج صدق مىكند، مسئله مربوط به مرئه هم حل است، نسبت به زوجه هم حل است. چون اين زوجه هم «لها زوج يغدو و يروح» در عده رجعى صدق به مرد مىكرد «يغدو و يروح»، خوب نسبت به زن هم «لها زوج يغدو و يروح عليها»، جدا كردن اين دو از هم درست نيست. اين آنچه مشهور مىگويد. و اما آنچه ما مىگفتيم (سؤال...؟ جواب: مگر در حالى كه زن شوهر داشت مىتوانست در اختيار او بود، موقعى هم كه شوهر داشت در در اختيار نبود، حق حق زوج بود، شما آنجا چگونه تفسير كرديد احصان مرئه را. شما مثل اينكه عرض من را دقت نمىكنيد اين سومين يا چهارمين بار است دارم مىگويم، در آن موقعى كه طلاق نگرفته بود، اين كار كه در اختيار زن نبود، چه رقم صدق بهش مىكرد احصان؟ مىگفتى چون «لها زوج يغدو و يروح» است. مثل بحث به حال متعلق مىگرفتيد. همان معنا بعد از طلاق رجعى هم در حال عده طلاق رجعى هم صادق است من اين را دارم مىگويم). و اما بنابر مبناى ما، ما در آنجا مىگفتيم،اين در صورت است كه زن و مرد مطابق معمول باشند، طبق معمول بوده باشند، كه مناسبتت معمولى و عرفى در امر زناشويى دارند، و اما اگر مردى بوده باشد ترك كند زوجه خود را شهور يا سنين، ما شبهه مىكرديم در آنجا، در اينجا هم همين است، واقعاً اگر اين مرد مثلاً در اين حال طلاق رجعى آنچنان مصمم بوده باشد و آنچنان دورى بكند و آنچنان...؟ داشته باشد كه خلاف آن مصداق معمولى و اينها بوده باشد، در اينجا ما شبهه مىكنيم در اين كه اين زناى محصنه بوده باشد. ما در آن طلاق رجعىهاى معمولى مىگوييم كه اميد آشتى غالباً است. طلاق رجعىهاى معمولى كه اميد آشتى غالباً است و مصداق «يغدو و يروح» ممكن است بوده باشد، ما در آنجاها مىگوييم اين را. اما اگر يك مصداق شان مثل آنجاى كه زن شوهر هم داشت طلاق نگرفته بود اما سالها مرد او را ترك كرده بود، ما هم در آنجا محصنه بودن را شك كرديم. در اينجا هم همان حرف را مىزنيم. پس امام بنائاً على مذاق المشهور مسئله روشن است. آنها مىگويند از قبيل...؟ اين معنا در باره مرد صادق است در باره زن هم صادق است بنابر اين اشكال منتفى است. و اما بنابر مذاق ما كه گفتيم تفصيلى در مسئله دهيم بين آنجاى كه مناسبات عرفى است و آنجاى كه نيست، همان تفصيل را كه آنجا داديم همان تفصيل را اينجا هم مىدهيم چه تفاوت دارد؟! اطلاق دارد آنجا هم اطلاق داشت مىگويند صحيحه يزيد كناسى اطلاق دارد، خوب اطلاق هم آنجا هم اطلاق داشت. چه تفاوت مىكند، در آنجا هم اطلاق داشت در اينجا چطور شما تفصيل قائل شديم انصراف قائل شديم، در اينجا هم اطلاق را منصرف مىدانيم به آن مصادق غالبه متداوله و اما يك كلمه باقى ماند اين كه گفتيد روايات مشوش است. (سؤال....؟ جواب: نسبت به زوج زوجه هردو ما مىتوانيم. زوج كه وضعش روشن است.) ببينيد و اما گفتيد روايات مشوشه، البته در بدو نظر روايات مشوش بود، بعضىها طلاق به اصطلاح ببخشيد عده وفات را هم مىگفت، عده وفا ترا هم حتى مىگفت، و بعضىها با نعت مىگفت، خوب ما آمديم بوسيله صحيحه يزيد كناسى، اينها را مطلقات را تقييد كرديم، و آنجاى هم كه متوفى بود گفتيم اشتباه بود. همه اينها در پرتور فتواى مشهور بود. مشهور فتوا داده بودند در اين مسئله به اين تفصيل، بين عده رجعى و بائن....؟ به وسيله مذاق و مشهور و صراحت صحيحه يزيد كناسى و بريد ناسى بامذاق مشهور و صراحت اين دو روايت، ما آمديم آن روايات مشوشه را تقييد كرديم علاج كرديم. پس تشويش روايات هم به وسيله بيانات كه قبلاً گفته شده بود برطرف شد. حالا تنها چيزى كه اينجا باقى مىماند، و ما به عنوان احتمال مىگوييم اين است، لعل شارع مقدس، اين سختگيرى را، دقت كنيد، لعل شارع مقدس اين سختگيرى را در باره طلاق رجعى براى اين قرار داده كه اينها آشتى كنند، مىگويند در عده وفات
مرتكب زناى شديد، ببخشيد در اين عده رجعى مرتكب زنايى شديد رجم مىشويد. در اينكه اين اگر در تنگنا قرار بگيرد زنا بكند كه رجم مىشود پس چه بهتر كه آشتى كند عده هم عده رجعى است، از قواعد روايات استفاده مىشود كه شارع مقدس از تمام اسباب استفاده كرده كه در طلاق رجعى رجوع بشود، زن از پيش مرد بيرون نرود، و حتى گويا در روايات دارد كه خودش را زن در حتى عده رجعى تزيين كند بيارايد، و يك چيزهاى كه نشان ميدهد شارع مقدس مىخاهد اين ابغض الاشياء الطلاق از بين برود، اينها دومرتبه آشتى كنند، خوب آمده زن و مرد را هم در تنگنا گذاشته، گفته اگر در عده رجعى مرتكب خلافى شديد رجم است، تا نرويد مرتكب بشويد، تا رجوع كنيد، تا اگر در تنگنا قرار گرفتيد رجوع كنيد، مخصوصاً زن و مرد جوان بوده باشند و ببينند، چون طلاقها هم بيشتر در همان سنين واقع مىشود در سنين بالا كمتر طلاق واقع مىشود، اينها در تنگنا واقع شدند و فلان و اينها همين سبب بشود كه دو مرتبه آشتى بكنند، «لعل الله يحدث بعد ذلك امرا» اين را من به عنوان يك احتمال مىگويم. نه اينكه اين يك بحث فقهى بوده باشد مىخواهيم با اين چيزى را ثابت كنيم، مىگوييم لعل حكمت اين سختگيرى هم از اين نظر بوده است. (سؤال...؟ جواب: خوب حالا آن بحثهاى بانت و «طلقت او بانت» و اينها را سابقاً گفتيم اجازه بدهيد ديگر ما برنگرديم به آن بحث سابق. سؤال...؟ جواب: ببينيد اين لعل كه ما مىگوييم يك حكمت است نه يك علت است، شارع مقدس سختگيرى كرده لهذه الحكمة نه اين است كه اين يك علتى است كه «الحكم يدور مداره» بلكه يك حكمتى است كه در غالب موارد موجود است.
اما مسئله دوازده، عبارت تحرير را بخوانم در واقع دنباله همين مسئله يازده است منتها تحرير از هم جدايش كرده، عبارت تحرير اين است «يخرج المرء و كذا المرئة عن الاحصان بطلاق البائن» مرد و زن از احصان خارج مىشوند به طلاق بائن، همين كه در مسئله قبل هم ما صبحتش كرديم تحرير جدايش كرده دو مسئلهاش كرده. كه از خود «كالخلع و المبارات» مانند خلع و مبارات. «ولو راجع المخالع» اگر مخالع رجوع كند «ليس عليه الرجم الا بعد الدخول» مخالع مرد است مختلعه زن است، كى مىتواند مرد رجوع كند در طلاق خلع؟ بله؟ وقتى زن رجوعى به بذل كند بگويد اونى كه بذل كردم به من بده، اگر اين را گفت و مرد قبول كرد طلاق بائن تبديل به طلاق رجعى مىشود، بر مىگردد مىشود رجعى. و مرد مىتواند رجوع كند ديگر احتياج به صيغه عقد جديدى هم نيست. فائده طلاق خلع اين است طلاق مبارات اين است، اگر طلاق بود حالا به قدر مسلمش. زن رجوع كند به مرد، مرد هم مىتواند طلاق را رجعى بداند و رجوع كند، همه چيزهاى كه در طلاق رجعى كافى بود در اينجا هم كافى مىشود بعد از رجوع مرد. بنابراين «و لو راجع المخالع ليس عليه الرجم» حالا اين طلاق رجعى شد در حال طلاق رجعى رجوع هم كرد دوباره زنش شد، آيا در اين حال اگر مرتكب زناى بشود چه حكمى دارد؟ مىگويند اگر مرتكب زنا بشود در اينجا باز هم حكم رجم ندارد تا دخول بشود چرا؟ با اينكه گرچه عده شد رجعى، اما چون بعد از طلاق بائن بوده كالعقد الجديد است. اين رجوع كالعقد الجديد است چرا؟ چون بعد از طلاق بائن بوده، طلاق بائن جدا كرد اينها را از هم و اين بازگشت زن به بذلش و بازگشت مرد به زنش اين كالعقد الجديد است، و يحتاج الى الدخول. پس مسئله ما دو شاخه پيدا كرد، يك شاخه اصل مسئله كه طلاق بائن باعث خروج از احصان است. شاخه دوم اين است اگر زن بازگشت كرد و مرد بازگشت كرد اين كالعقد الجديد است و يحتاج الى دخول جديد و كافى نيست حالا شاخه اولش كه بحثش از گذشته روشن شده ما بگوييم، شاخه دومش بعد، و اما نسبت به شاخه اول مطلب اين دو فرع بود، فرع اول كه طلاق بائن از احصان انسان را خارج مىكند هم زن را خارج مىكند، هم مرد را. دلائلش از گذشته معلوم شد، منتها فهرست وار سه تا دليل تكرار مىكنم،
دليل اول كه دلالت بر اين معنا مىكند، اين است كه در نصوص مختلفه، معيار احصان اين بود كه «له ما يغدو عليه و يروح» «يغدو و يروح» باشد. در عده بائن «يغدو و يروح» نيست، فكر نمىكنم. «ما يستغنى بالحلال عن الحرام» نيست. طلاق بائن است، ديگر اختيار مرد نيست، زن راضى نشود فائده ندارد. طلاق طلاق بائن است، و چون طلاق بائن است معيارهاى «ما يغدو و يروح» در اينجا صادق نيست، پس آن نصوص كه «يغدو و يروح» باشد، دليل مىشود كه طلاق بائن باعث خروج از چه مىشود؟ از احصان، هم مرد را خارج مىكند، و هم زن را. اين يك دليل.
دليل دوم كه اينها را داشتيم قبلاً دليل دوم كه مىتوانيم اينجا اقامه كنيم مفهوم لغوى احصان ومفهوم عرفى، مفهوم لغوى و عرفى احصان چه بود؟ اين بود كه در قلعهاى از عفت باشد، وسيله مباح در اختيار او باشد، اين طلاق بائن داده، زوجه ديگر هم ندارد، پس احصان لغتاً و عرفاً به اين شخص صادق نيست. اين هم دليل دوم. اينها هم علم مما سبق.
دليل سوم كه بهترين دليل است همان صحيحه يزيد كناسى است، صحيحه يزيد، تصريح كرده بود درش «ان كانت فى عدة لزوجها عليها الرجوع» اين زناى محصنه است. «و ان كانت فى عدة ليس لزوجها عليها رجوع رجعة» اين حد غير محصن دارد تصريح داشت، كه اگر زن در عده برود ازدواج كند خودسرى كند و ازدواج كند و اعتنا به عده نكند، اين زانيه است، اگر عده رجعى باشد، محصنه است، اگر غير رجعى باشد غير محصنه است. اين صريحاً در روايت زييد كناسى آمده بود....؟ منتها شما سؤالى كه مىتوانيد از من بكنيد آقا اين در باره زن بود در باره مرد كه نبود، در روايت يزيد كناسى راجع به مرد صحبت نكرد. زن بود. زن بود كه بين بائن و غير بائن فرق مىگذاشت، مرد چه؟ جوابش چه است؟...؟ اين چه فرق مىكند، بلكه اولويت هم...؟ دارد، در مورد زن كه آن قدر سختگيرى نشده اين چنين است در مورد مرد به طريق اولى است ديگر. همانگونه كه زن در طلاق بائن عده طلاق بائن، حكم محصنه ندارد، مرد هم حكم محصن ندارد. پس اينها سه دليل بود كه مىتوانيم اجمالاً بياوريم، ظاهراً مسئله هم خلافى نيست. «و المسئلة على الظاهر التفاقية» همانگونه كه در عده رجعى اتفاقى بود در عده بائن هم عكسش اتفاقى است، خوب اينجايش...؟
برويم شاخه دوم هم بگيريم مسئله دوازده را تمام كنيم فردا انشاء الله برويم سراغ مسئله سيزده. در مسئله دوازده ببخشيد در شاخه دوم مسئله اين است كه اگر زن رجوع به مرد كرد، مرد هم رجوع كرد به اين زن حكم عده رجعى پيدا كرد بائن تبديل به رجعى شد با رجوع زن به مرد، مهرش را بخشيده بود گفت من مهرم را پس مىگيرم، پولى بخشيده گفت پولم را بده، خوب رجعى شد مرد هم رجوع كرد، مىگويند اين به حكم عقد جديد است. صاحب جواهر در ذيل كلام محقق، مرحوم محقق به صورت اصل مسلم اين مسئله را گفته، صاحب جواهر هم به صورت مسلم صحبت كرده، محقق اين را دارد در شرايع مىگويد «ولو راجع المخالع لم يتوجه عليه الا بعد الوطى ولو راجع الخالع» مرد رجوع بكند به زوجيت بر گردد، «لم يتوجه عليه» يعنى رجم «الا بعد الوطى» تا وطى نكند، صاحب جواهرش عبارتش اين است مىگويد «لأنها بحكم الزوجة الجديدة» جواهر جلد چهل و يك صفحه دويست هفتاد و نه، چرا به حكم زوجه جديده است؟ چرا؟ علتش اين است كه خوب بائن شد، وقتى بائن شد اين ديگر از حكم زوجيت بيرون آمد، عده ديگر يك حريم است، اين ديگر اين زن و مرد بكلى از هم جدا شدند، عده براى اينكه زن مىخواهد برود شوهر كند براى آن است، و الا كالعدم است. (سؤال...؟ جواب؟ بله؟ مىگويند اگر به حكم بائن است چرا احتياج به عقد جديد نيست نص داريم، دليل داريم در اينجا، چون دليل داريم كه اگر زن رجوع به بذل كند حكم رجعى پيدا مىكند، و وقتى حكم رجعى پيدا كرد، آن هم مىتواند رجوع بكند، اگر اينها منصوص نبود، و دليل خاص نداشت اين را هم ما قائل نمىشديم).
حالا ان قلت من يك ان قلتى بگويم اين بحث تمام بشود، ان قلت شما چرا به اطلاق روايت يزيد كناسى عمل نمىكنيد؟ روايت يزيد كناسى مىگفت «لو كانت فى عدة لزوجها عليها رجعة» اين اطلاق دارد، مىگويد هر عدهاى كه حق رجوع زوج است، مانحن فيه هم مىگيرد، زن وقتى رجوع به بذل كرد، مصداق «عده لزوجها عليها رجعه» مىشود بعد از رجوع زن به بذل، زن اگر به بذلش رجوع بكند صدق مىكند لها رجعه يا نه؟ صدق مىكند. پس در اين حال محصن و محصنه درست شد. اگر مرد هم رجوع بكند كه ديگر بهتر. محصن و محصنه است ديگر دخول براى چه مىخواهد؟ پس اطلاق صحيحه يزيد كناسى مىگويد هرجا كه حق رجوع باشد، در آنجا محصن و محصنه است، مانحن فيه هم اول كار بائن بود حق رجوع نبود، بعداً كه رجوع به بذل كرد زن، حق رجوع پيدا شد، پس داخل در اطلاق صحيحه يزيد كناسى مىشود و اينها محصن و محصنه مىشوند. وقتى محصن و محصنه شدند در حال عده، اگر مرد هم رجوع مىكند كه حالا زوجه بشود اين كه ديگر به طريق اولى ديگر دخول براى چه مىخواهد؟ اين از اينها. قلنا، بفرماييد شما ببينم جوابش چه است اين؟ اطلاق منصرف از اين رجعى است، اطلاق وقتى مىگويند عده رجعى يعنى اين كه از اول رجعى است، از اول بائن است، اما چيزى از اول بائن بوده بعد رجعى شده به واسطه رجوع مرئه و زن، قطعاً مصداق تا اينجا را
نمىگيرد انصراف دارد از اينجا، شك هم كنيد...؟ الحدود است. بله؟ قطع از كجا؟ از اينكه مصداق غالب وقتى مىگويند عده رجعى، مراد همان عده رجعى است كه اين عده متصل است، اما اونى كه اول بائن شد ثم بحكمى رجعى شد و فلان و اينها اين يك قدرى نسبت به آن فرد نادر است رجعى كه مىگويند آن است. شك هم بكنيد، اگر شك هم بكنيد...؟ الحدود است؟ فعلى هذا تا دخولى واقع نشود ما نمىتوانيم رجم در اينجا جارى كينم. انشاء الله مطالعه مىكنيد مسئله سيزده را براى فردا.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...