شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب حدود و تعزيرات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 39
متن
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين لاسيما بقية الله المنتظر عجل الله تعالى له الفرج و لعنة الله على اعدائهم اجمعين الى يوم الدين و لاحول و لاقوة الا بالله العلى العظيم
حديث اخلاقى امروز حديث 189 از كلمات قصار پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم است، حديث كوتاه و پرمعنى است، و قال صلى الله عليه و آله و سلم، المحسن المذموم، مرحوم، اين حديث اشاره به چه چيزى است؟ المحسن المذموم كسى كه نيكوكار باشد مذمت بشود مرحوم، اشخاصى كه كار نيك در يك جامعهاى مىكنند، برخوردهاى متفاوتى با آنها مىشود، گاهى برخورد تقدير است و تشكر است، آقا آمده است يك بيمارستان براى نيازمندان ساخته، مدرسهاى تأسيس كرده، درمانگاهى درست كرده، زايشگاهى درست كرده، پلى درست كرده، جمعيت مىآيد و مراسم افتتاح و دستههاى گل و تقدير و تشكر، و تبريك، بعدا هم برمى دارند اين ور آن ور لوح افتخار براى او درست مىكنند، يعنى جامعه تشويق مىكند از نيكوكار، گاه اين رقم برخورد است، گاهى نه بى تفاوت رد مىشوند، خب حالا كار خوب كرده است، جزايش را از خدا بگيرد، اگر نيت او قربت باشد، خدا به او جزا مىدهد، چه نيازى كه ما تقدير و تشكر كنيم، بى اعتناء بى تفاوت، از كنار نيكوكارى مىگذرند، برخورد سومى كه هست، برخورد منفى است، يعنى در مقابل نيكوكار، مذمت هم مىكنند او را، حالا آمده است و بيمارستانى درست كرده است و اينها، اين جا آن جا مىنشينند بايد ببينيم پولش را از كجا آورده بوده، نكند دزدى باشد، نكند رباخوارى باشد، معلوم نيست اصلا اين پولها از كجا است، يا اين كه حالا چه فايده دارد يك بيمارستان درست كرده، يك مشت پرستار زن بدحجاب مىروند آن جا، يك مشت اشاعه فساد مىشود، يك مشت چنين چنان مىشود و، يك نقى هم از اين ور مىخورند، بعد مىگويد اين اگر مىخواست كار خير بكند، قوم و خويشهاى خودش بيچاره هستند، بينوا هستند، پس چرا نرفته به آنها برسد، چراغى كه به خانه رواست به مسجد حرام است، يك نقى هم اين جا مىزنند، هر گوشه و كنار شروع مىكنند يك كسى را مذمت كردن، بعضىها هستند به اين جا كه مىرسند ديگر حوصله ندارند، مىگويند آخر مگر انسان بى كار است اين كارها را بكند، دست مان بشكند، ديگر اين كارها را نكنيم، مردمى كه بجاى قدردانى كردن مذمت مىكنند، اصلا ديگر كار خير نبايد كرد، اين را بهانه مىكنند كه ديگر كار خيرى انجام ندهند، روايت ناظر به اين قسم سوم است، المحسن المذموم، محسن است نيكوكار است، اما مذمتش هم مىكنند، به جاى تقدير و تشكر، نق مىزنند و انتقاد مىكنند، اين مرحوم، اين مورد رحمت الهى واقع مىشود، مشمول عنايات حق واقع مىشود، ما نبايد انتظار داشته باشيم، در مقابل نيكوكارى هميشه تشكر كنند، تقدير كنند، در واقع آن محسنى كه در جامعه تقدير و تشكر و نمىدانم همه جا تبريك، اين بايد گفت پاداش خود را گرفت از مردم، ثوابش را گرفت در همين دنيا، باعث حسن شهرت او در جامعه شد، آن كسى كه كار خوبى كرد، و مذمت كردند او را، اين پاداش بسيار مهمى نزد خدا دارد، كار نيك كرده، به جاى تشكر مذمتش هم كردند، انتقاد هم از او كردند، حرف بد هم پشت سرش زدند، غيبت هم كردند، در واقع ما نگاه كنيم به پيغمبران، انبياء الهى مىخواستند چكار بكنند، هدايت كنند، سنگ به آنها مىزدند، شكنجه مىدانند آنها را، خاكستر داغ بر سرشان مىريختند، خار بر سر راهشان مىپاچيدند، اصحاب و يارانشان را آزار مىدادند، انبياء الهى در مقابل چه چيز اين همه آزار مىديدند، در مقابل نيكىها بود ديگر، ما نبايد انتظار داشته باشيم، بعضىها مىگويند ما فلان جا رفتيم براى تبليغ مردم قدردانى نكردند، ولشان كن، اين مردم قدر نشناس حق نشناس، اصلا لياقت تبليغ ندارند، عكس، اگر نياز دارند، اينها را بايد مقدم داشت، خلاصه مخصوصا اهل علم بايد اين فرهنگ در آنها زنده شود، كه منتظر نباشند در مقابل كار خوب حتما از آنها تقدير بشود، حتما از آنها تشكر بشود، نه، يك همچين انتظارى نداشته باشند، تأسى بكنند به انبياء بزرگ، كه در مقابل آن همه خدمات، در مقابل آن همه هدايتها، در مقابل آن همه زحماتى كه انبياء كشيدند، در مقابل آنها اين
همه ناسپاسى كردند، اين همه آزار رساندند، تأسى به آنها بكنند، و اين را هم عرض كنم، اگر يك كار خوبى كرديد با يك مشكلى برخورد كرديد، با يك ناسپاسى، اينها را بهانه قرار ندهيد كه ديگر كار خوب نكنيد، ما گاهى مىگوييم اتفاقا ثوابش در همين است، انسان وام مىدهد ممكن است پنج جا ده جا وام بدهد يك جايش هم سوخت و سوز بشود، نبايد گفت اينها در خير را بستند، ديگر ما آتش روى دست مان مىگذاريم كه ديگر هرگز وام به كسى ندهيم، اين دروغ است، اين بى خود است، اصلا ثوابش در همان بود كه نداد، عمده ثواب همان بود ديگر، ثواب اصلى در همان تقدير هم كرده تشكر هم كرده در مجالس متعدد هم دست به سينه در مقابل شما بلند شده، احترام كرده، خب آن كه مهم نيست، عوام مردم اين هستند منتظر هستند بهانهاى پيدا كنند كار خير نكنند، يك مسجدى ساخت يك بى احترامى به او كردند مىگويد نبايد ديگر مسجد ساخت، يك وام داد يك جا كم و زياد شد نبايد داد، يك عيادت مريض كرد يك چيزى به او گفتند، ديگر نبايد كرد، اينها بهانه است، كارهاى خير هميشه در مقابل اشخاصى نيست، كه قدر دان و قدرشناس هستند، همه جا اين طورى نيست، شما با چه كسى مىخواهيد معامله كنيد، با خلق خدا دارى معامله مىكنى يا با خالق، اگر با خدا معامله مىكنى او كه نيت تو را مىداند، او كه زحمت تو را مىداند، او كه به جاى يكى هفتصدتا يا هزار و چهارصد تا يا بيشتر به تو مىدهد، او كه از تو قدردانى مىكند، اگر هم براى خلق مىخواهى انجام بدهى نده، وقتى براى خدا است و طرف خدا است، چه غصهاى است، بگذار مردم هم قدرشناسى نكنند، بگذار همانها هم نفهمند چه خدمتى به آنها شده است، به هر حال اسلام پيام آور دقيقترين، مسائل اخلاقى است، و اين يك مسئله دقيق اخلاقى است كه من در مقابل نيكى، به جامعه و احصان مذمت ببينم، و در برابر آن مقاومت كنم، از احسانم پشيمان نشوم، از كار نيكم نادم نگردم، بايد اين باشد، اسلام مبلغ اين فرهنگ است، فرهنگ ما اين است، المحسن المذموم مرحوم، تنها موقعهاى كه قلب تو به درد مىآيد كه مردم در مقابل نيكى دارند مذمت مىكنند، در همان لحظه سيل رحمت الهى، بر تو نازل مىشود، باران رحمت الهى بر تو نازل مىشود، به شرط اين كه از كار نيكت پشيمان نشوى، و به خودت عهد نكنى كه ديگر دور اين كارها نگردى، در اين باره باز سخن بسيار است، من يك جملهاى هم هر چند ارتباط زيادى با اين بحث ندارد، اضافه كنم، راجع به آن اوضاع و احوالى كه الان در مسئله تهاجم فرهنگى ما با آن روبرو هستيم، و هر روز يك خبر تازه وحشتناك جديدى به ما مىرسد، كه دشمن هدف قرار داده چند چيز را، عقايد، اخلاق، و مسائل مربوط به وحدت و اتحاد مسلمين، اينها را هدف قرار داده، زير بناى عقايد را خالى بكند، زير بناى اخلاق را خالى كند، زير بناى وحدت مسلمين را خالى كند، و ما هم گاه در گوشه و كنار غافليم نمىدانيم دارد چه كار مىكند، از چيزهايى كه حالا اين مجلس خصوصى است عرض مىكنم، در اين اواخر اخبار خصوصى آن منتشر شد، در قم آمدند بين اين بچه مدرسهاىها، عكسهايى پخش كردند، ظاهرش نگاه مىكنى يك پروانه است، تو آفتاب كه مىگيرند تكان مىدهند آن را، عكسهاى بسيار مستهجن و زشت و گمراه كننده، در بطن اين هست، ظاهرش بدون مانع پخش مىشود، اما بعد در مقابل شعاع آفتاب، آن اشكالى كه در بطن آن هست، آشكار مىشود، در بعضى از شهرستانها كه اسم نمىبرم، لباسهايى آوردهاند از خارج پخش كردهاند، وقتى نگاه كردند گوشه و كنارش ديدند آرم جمعيت هم جنس بازان را دارد، پخش مىكنند، لباس، عكس، بعضى از نوارهاى ويديوئى را پخش كردند، كه در آن جلسه جوانى كه آن را ديده، قصد تجاوز به خواهر خودش مىكند، اينها را نمىشود جايى گفت، روى منبرها من نمىگويم بگوييد، فقط اين است كه بدانيد دشمن دارد چه كارى مىكند، از تمام قدرت و با تمام وسيله، براى نابود كردن زيربناى اخلاق كه يكى از هدف گيريهاى اصلى تهاجم فرهنگى است دارد كار مىكند، كيست كه دارد اين كارها را مىكند، و در اين شرائط ما وظيفه مان چيست؟ چقدر بايد بيدار بشويم، چقدر بايد مجهز بشويم، چقدر بايد برنامه ريزى كنيم براى خنثى كردن اين هجوم، سنگين است وظيفه در اين عصر و زمان، در صد سال قبل اين خبرها نبود، اين برنامهها نبود، هر روز يك طرح شيطانى تازه، هر روز، هر روز يك برنامه جديد، از هر وسيلهاى هم دارند استفاده مىكنند، بدون استثناء، از فيلم از عكس، از كتاب، از لباس از همه چيز، اينها بايد سبب بشود يك مقدار هوشيارى ماها بيشتر بشود، به هر حال من عقيدهام اين است، كه هم نقشههاى آنها را بخوانيم، و هم حالت انفعالى به خودمان راه ندهيم، يك حال تهاجمى در مقابل آن فرهنگ پيدا كنيم، معايب فرهنگ آنها را روشن كنيم، آلودگى زندگى آنها را نشان بدهيم،
جنايات آنها را تابلو كنيم، بايد در مقابل آن تهاجم دست به تهاجم زد، و نقطه ضعف زياد دارند آنها، منتهى ما وسايل نشر نداريم، آن وسايلى كه آنها دارند، در اختيار دارند و دنيا را با اين وسايلشان دارند تحت پوشش قرار مىدهند ما آن را نداريم، و بايد داشته باشيم،
و بايد حوزه ما آماده و مجهز بشود، و اين حوزهاى كه ما فعلا داريم با آن حوزهاى كه مطلوب است خيلى فاصله دارد، بسيار خوب است حوزه، پر بركت است پر استعداد است ولى آن مطلوب با اين خيلى فاصله دارد، و اين نمىشود مگر همه دست به دست هم بدهند، واقعا افراد خودشان را هم بسازند، حوزه را هم بسازند، و آماده بشوند براى اين كه يك مقابله عميق و موثرى بشود با اين هجوم فرهنگى، من يك جمله عرض كنم، بايد يك مقدار از حجم تعطيلات كم كرد ما يك سوم سال را درس مىخوانيم از 365 روز ما 120 روز دقيقا درس مىخوانيم، تازه اين 120 روز هم اگر به تعطيلات اضافى و حوادث غير مترقبه برخورد نكند، خب اين را هم بايد نشست يك فكر اساسى براى آن كرد و پس شنبه و يكشنبه درس هست و دوشنبه و سه شنبه و چهارشنبه هم تعطيل است و امروز هم كه مىدانيد روز راه پيمايى است و روزى است كه بايد خاطره اشغال لانه جاسوسى در اذهان زنده بشود، مخصوصا اين كسى كه دارد روى كار مىآيد در آمريكا مىگويند بدتر از قبلى است، نسبت به مسلمانان، و نسبت به ما، آمده روى كار ظاهرا، و ما بايد مراقب باشيم و اظهار تنفر بيشتر كنيم، فراموش هم نكنيد شب دوشنبه شب سه شنبه شب چهارشنبه اين سه شب، ما مجلس توسل همه ساله را در منزل همان كوچه مقابل يك كمى بالاتر، آن جا بعد از نماز عشاء داريم، خود من هم ان شاء الله صحبت مىكنم، يك توسلى هم به حضرت زهراء پيدا كنيم بلكه ان شاء الله مشكلات حل بشود، برگرديم به بحث فقهىمان، بحث در احصان مرأة بود، آيا احصان مرأة مانند احصان رجل است يا نه، فرمودهاند احصان المرأة كاحصان الرجل، در احصان رجل چند چيز شرط بود، شش تا، همان شش تا در مرأة آمده و ادعاى اجماع مىكنند، از اين شش تا يكى از آنها را بحث كرديم، و آن مسئله تمكن از استغناء به حلال است، تمكن من الحلال، و الاستغناء به عن الحرام، اين يكى از آن شش تا بود، (سوال... وپاسخ استاد) حالا آن گذشت بحثش، ما قائل به تفصيل شديم در مسئله، گذشتيم از آن، و ما در آن مسئله قائل به تفصيل شديم، ما گفتيم اگر مرد زنش را ترك كند و بگويد در چهار ماه يك بار بيشتر حق شرعى نيست، يا حتى آن حق شرعى را هم ترك بكند، سنينى بگذرد، يا بيمار باشد، يا كبر سن باشد، يا چه باشد، گفتيم در همه اينها، ما محصنه نمىدانيم آن زن را، و حكم به احصان او جارى نمىكنيم، اگر به طور همان فرد غالب باشد معمولى باشد، كه روابطى با هم دارند زن و مرد يعنى شايد از صد نفر نود نفر نود وپنج نفر بالاخره، ارتباطى و متعارف را دارند، و يستغنى كل واحد بالآخر.
و اما پنج تاى ديگر را بحث مىكنم، اما بلوغ، در مورد بلوغ بايد ببينيم آيا در مرأة معتبر است كما فى الرجل معتبر است يا نه، اگر نظر مباركتان باشد بلوغ را در دو جنبه، ما بحث داشتيم، يكى از آن در حال زنا، در حال زنا بايد بالغ باشد، واضح است، يعنى زن اگر در حال زنا، بالغ نباشد، حدى بر او جارى نمىشود، مثل مرد، چرا؟ رفع القلم عن الصبى، حديث رفع القلم شامل دختر و پسر هر دو مىشود، و مادام كه صغيره است قلم از او مرفوع است، اين واضح است ديگر، نه مجازات دنيا دارد نه مجازات آخرت، حالا تاديبا چند تا شلاق به او بزنند يا نزنند آن يك بحث ديگرى است، تأديب غير از مسئله حد است، حد دربارهاش جارى نمىشود چه دختر باشد چه پسر، اين از واضحات است، سابقا عرض كردم نه تنها اجماع علماء و متشرعه است، اجماع همه عقلاء است ،كه صبى را، منتهى حد بلوغ چقدر است بين عقلاء متفاوت است، صبى را مشمول مجازات نمىدانند، (سوال... وپاسخ استاد) تأديب هم مىكنند او را، ولى حد جارى نمىشود، فعلا صحبت ما حد است، ولى اين بلوغ يك شاخه ديگرى هم داشت، و آن اين است كه اگر ازدواج كرده و دخولى حاصل شده، دخولى كه يكى از شرائط احصان است در حال بلوغ باشد، پس اگر قبل از سن بلوغ، مدخول بها شد، بعد بالغ شد و زنا كرد، در حالى كه بعد از بلوغ با شوهر خود آميزشى نداشته، قبلا داشته، بعد از بلوغ نداشته، اگر زنا كرد در اين جا، سابقا در رجل گفتيم حد ندارد، حالا مىخواهيم ببينيم در دختر هم همين است، اگر مدخول بها من قبل بود، اما بعد از بلوغ مدخول بها نبود و زنا كرد، اين جا هم بلوغ شرط است، جواب اين است بله، (سوال... وپاسخ استاد) هيچ فرقى در اين مسئله نمىكند، حالا غير جائز انجام شد، فرض كرديم غير جائز انجام شد، مىخواهيم ببينيم كافى است، براى اشتراط بلوغ يا كافى نيست، جواب اين است،
(سوال... وپاسخ استاد) عرض كردم آن قبل از نه سال بوده، مگر نمىگوييد قبل از نه سال حرام است، اين حرام انجام شد، آيا مىخواهيم ببينيم آن شرطى كه معتبر است در دخول، كه بايد دخول حاصل بشود، با حلال همسر و بعد زنا بكند، تا حد رجم جارى بشود، آيا اين شرط حاصل شده يا نه، مىگوييم نه، (سوال... وپاسخ استاد) حلال بودن و حرام بودن آن مطرح نيست، صحبت اين اثر براى شرطييت، حالا اجازه بدهيد اين مسئله معلوم است، همان چيزهايى را كه در رجل گفتيم و پسر گفتيم اين جا هم مىگوييم به طريق اولى، در آنجا هم در واقع دليل خاصى نداشتيم، در مسئله اگر نظرتان باشد، دليل خاصى در رجل هم نداشتيم جز انصراف اطلاقات، مهم اين بود، مىگفتند اطلاقات شرطيت دخول با حلال همسر منصرف است به حال بلوغ، اگر پسر قبل از بلوغ با حلال همسر آميزش داشته، و اين تصورش مىشود، اين كافى نيست، بايد بعد البلوغ آن آميزش باشد، با حلال همسر، اگر بعد از آن زنا كرد، آن وقت محصن است، چرا؟ لانصراف اطلاقات اشتراط الدخول، اين همه روايات دخول داريم مىرسيم، كه مىگويد احصانهن ان يدخل بهن، كى يدخل بهن، قبل البلوغ يا بعد البلوغ، منصرف است، اين جا بهتر از آن جا است، به قول ايشان آنجا حرام نبود اين جا حرام هم هست كه قبل البلوغ، ادخال بهن، فبناء على ذلك احصانهن ان يدخل بهن، يعنى يدخل بهن بعد البلوغ، لايدخل بهن قبل البلوغ، اطلاق ندارد، عمده دليل اين بود ديگر، همان دليل كه انصراف به بلوغ بود همان در اين جا به طريق اولى انصراف به بلوغ هست، پس نتيجه اين شد يكى از پنج تا شرط باقيمانده، بلوغ بود، بلوغ دو شاخه داشت، شاخه بلوغ در حال زنا، ديگر شاخه بلوغ در حال دخول با حلال همسر، كه جزء شرائط بود هر دو بلوغ در آن شرط شد، اما العقل، شرط سوم عقل است، اولويت آن، آن حلال آن حرام است ديگر اين مقدار اولويت دارد، (سوال... وپاسخ استاد) نه زنا ما نمىگوييم قبل از بلوغ زنا نيست، قبل از بلوغ با حلال همسر دخول كرد، بعد از بلوغ با يك مرد بيگانه زنا كرد، يك مرد ديگر، اين كه معلوم، اين به عنوان شرط است، آن به عنوان مقوم است، با مرد ديگرى بيگانهاى آلوده زنا شد، در حالى كه قبل از بلوغ او با حلال همسر خود دخول كرده بود، اين كافى نيست، دخول بعد از بلوغ بايد باشد، بعد اگر با بيگانه زنا كرد، آن وقت مشمول رجم مىشود، خب، پس شرط اول كه عدم مانع بود كه ديروز بحث آن گذشت، شرط دوم عقل بود، كه امروز گفتيم، بلوغ بود، شرط سوم عقل است، كلام در عقل هم، عين كلام در بلوغ است، عقل هم دو شاخه دارد، يك شاخه ان تكون عاقله، حين الزنا، بايد در موقعهاى كه زنا مىكند، عاقل باشد، اگر عاقل نباشد، حكم جارى نمىشود، چرا؟ رفع القلم، معلوم است ديگر، مجنون در هيچ دين و ملت و مذهبى مشمول مجازات نيست، در اسلام هم نيست، و عن المجنون حتى يفيق، چه فرقى بين مجنون و مجنونه، تا به حال مجنون را گفتيم حالا مجنونه را مىگوييم، بلكه اگر نظر مباركتان باشد، و يادتان نرفته باشد، ما در باب مجنون يك قولى داشتيم كه مجنون را حد مىزنند، رجم مىكنند او را، ولى در مجنونه هيچ كس نگفته، مجنونه اجماعى است، و لو آن قول ضعيف بود، استناد به روايتى كرده بودند، كه دلالت نداشت، به فرض كسى هم در مجنون بگويد، ولى در مجنونه احدى نگفته، حديث رفع قلم در اين جا حاكم است، و مسلم شكى نيست كه در حال زنا اگر مجنونه باشد، محال است حدى بر او جارى بشود شرعا، و اما شاخه دوم عقل، در حالى كه دخول با حلال همسر كرده بايد عاقل باشد، تا زناى با بيگانه بعدى، حد رجم جارى بشود، معنى و مفهوم اين سخن چه مىشود، اين است كه اين مجنونه بود، همسرش با او عروسى كرد، بعد عاقل شد، بعد از عاقل شدن، با حلال همسرش دخولى حاصل نشده، رفت مرتكب زنا شد، العياذ بالله، در اين جا رجم جارى نمىشود، چرا؟ چون زناى با بيگانه وقتى واقع شد كه در حال عقل بود و قبل از آن در حال عقل با حلال همسر خود دخولى نكرده، در حال جنون با حلال همسر خود دخولى كرده بود، دليل بر اين چيست؟ همان دليل كه آن جا گفتيم، اگر نظر مباركتان باشد، ادله اصل برائت، نقص لذت، عمده دليل گفتيم انصراف اطلاقات است، اطلاقات دخول كه مىگويد احصانهن ان يدخل بهن منصرف به حال عقل است، احصانهن ان يدخل بهن يعنى فى حال العقل، فى حال البلوغ، كما اين كه فى حال العقل بلوغ مىگفتيم فى حال العقل هم مىگوييم انصراف است، شك هم بكنيد اينجا كافى است كه حد رجم جارى نكنيم، حد رجم در اين جا جارى نشود، تا اين جا اين سه مسئله روشن شد، هم تمكن هم بلوغ هم عقل، (سوال... وپاسخ استاد) اصل دخول را ما شرط دانستيم، آن جزو اجماعيات است، مسلمات، ما شرط دانستيم، و اما چهارمين شرط مسئله اعتبار دخول است، در لابلاى بحثهاى گذشته،
اعتبار دخول آمد ولى اما خودش جاى بحثش اين جا است، عدم مانع، مسئله عقل مسئله بلوغ مسئله دخول، بايد دخولى صورت بگيرد، و بدون دخول حكم احصان جارى نمىشود، دخول با حلال همسر، همين كه الان گفتيم در حال بلوغ و عقل بايد باشد، اصل و ريشهاش اين جا است، اصلا به چه دليل دخول شرط است، در احصان، نه خير اين عقد كرده، مانعى هم نيست، عقد كرده مانعى هم نيست، توجه داريد، چرا؟ حالا ما آنجا گفتيم، منظور از دخول در اينجا چيست؟ و آن روايات نافيه چه مىگويد، آن حرفها را فراموش نكرديم، دخول را به هر شكلى آنجا شرط دانستيم به همان شكل اينجا هم هست، اصل اعتبارش فى الجمله اجماعى است، اما به هر شكلى آنجا دانستيم به همان شكل اينجا هم هست چرا؟ در اينجا روايت هم دارد، عوض يك روايت دو تا روايت هم داريم، من اين دو روايت را مىخوانم.
يك روايت محمد بن مسلم است عن احدهما، حديث چهار باب هفت است و يازده باب هفت، از ابواب حدالزنا، عن احدهما عليهماالسلام، قال سئلته عن قول الله عزوجل فاذا احصن اين فاذا احصن در قرآن آمده، مراد از محصن محصنه چيست؟ قال احصانهن اين يدخل بهن، احصان آنها اين است كه دخول با آنها بشود، قلت ان لم يدخل بهن، أ ما عليهن حد، قال بلى، آيا حدى ندارد، فرمود نه حدى ندارد، اين بلى در اين جا به معنى نه است، كدام حد ندارد، هيچ حد ندارد، حد رجم ندارد، از قرينه پيداست، و الا حد جلد كه دربارهاش جارى مىشود اگر زنا بكند، مجانى كه در نمىرود زنا كرده است، و اما حديث دوم حديث ابوبصير، عن ابى عبدالله عليه السلام، اين حديث چندم مىباشد، يازدهم، آن چهارم بود، اين يازدهم است هردو باب هفتم، فى قوله تعالى فاذا احصن، باز كردم اذا احصن يعنى چه، قال احصانهن اذا دخل بهن، احصان به معنى دخول بهن است، قال قلت، أ رايت ان لم يدخل بهن، و احدثن، احدثن يعنى چه؟ يعنى كار خلافى انجام دادند، اصلا أحدث يعنى حادثهاى آفريد، اين كنايه است، از خيلى از موارد مىخواهند به كنايه چيزى را ذكر كنند، براى كنايه اينها را مىگويند، مىگويند احدث، يك معنى مبهم كلى دارد كه در موارد مختلف استعمال مىشود، قال قلت أرايت ان لم يدخل بهن و احدثن، اگر دخولى به اينها حادث نشده باشد، و اينها خلافى ازشان سر زد، ما عليهن من حد، حدى ندارند، قال بلى، نه حدى ندارند، باز هم مراد از حدى ندارند در اينجا يعنى حد رجم ندارند، حد محصنه ندارند، نه اين است كه هيچ حدى ندارند كه بعضىها خيال كردند يك همچين مفهومى دارد و به دست و پا افتادند، مسلم است حدى ندارند، يعنى حد رجم ندارند، تا اينجا چند تا درست شد، چهارتا از آن شش تا درست شد، پنجمى و ششمى را هم ان شاء الله روز شنبه بحث مىكنيم مىرويم سراغ مسئله بعد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...