شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب حدود و تعزيرات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 35
متن
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين وصلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين لا سيما بقية الله المنتظر عجل الله تعالى له الفرج و لا حول و لا قوه الا باللّه العلى العظيم
عدم كفايت متعه در تحقق احصان
بحث در شرط خامس از شرائط احصان بود و آن اين بود كه آنكه حلال همسرى دارد، در اختيار او باشد و اگر مانع و حاجب و رادعى برسركار باشد اين محصن و محصنة نخواهند بود.گفتيم كه اصحاب ما به تمكن دائمقائل شدند و دليل عمده اين مسأله احاديث زيادى است كه در اين زمينه داريم.دو قسمت از احاديث را اشاره كردم و قسمت سوم و چهارمش را هم بگويم سراغ فروع مسألهبرويم.
سومين روايت احاديثى است كه درباب متعه وارد شده بود كه مىگفت:حتى متعه كافى نيست. چرا «لأنّه انمّا هو على الشى ء الدائم» بايد شى ء دائمى باشد، از اينكه مىگويد متعه كافى نيست و بايد شى ء دائم بوده باشد، مىفهميم كه حتى در بعضى از ازمنه در اختيارش باشد و بعضى در اختيارش نباشد،كفايت نمىكند.بايد چه كار كند، بايد به طور مداوم در اختيارش باشد.خود روايات متعه از دلائل اصلى و مهم اين بحث محسوب مىشود كه حتى اختيار منقطع هم كافى نيست و اختيار بايد دائم باشد.
(سؤال... و پاسخ استاد:) حالا آنكه سابقاًبحثش شد كه متعه طويل المدة يا متعههاى متعدد كه دهها متعه داشته باشد، آيا «مايغنيه» نيست؟ اينها بحثش سابقاً اشاره شد كه اين حكمت است نه علت. وقتى گفتيم حكمت، معنايش اين است كه در بسيارى از افرادش است.ممكن است يكجاهايى آن متعه هم عيناًمثل عقد دائم باشد.پنجاه ساله باشد «و مايغنيه»باشد.گفتيم چون اينجا را ما از قبيل حكمت گرفتيم و لو اينكه ظاهراًعلت است،بعضى از آقايان نوشته بودند به من دادند، ظاهر روايات علت است ولى چندبار تكرار كنم اين مقدار ظهورها را در اين مباحث ما خيلى بهآنعمل نمىكنيم. يكظهورهاى قويتر از اين براى رجم و اعدام و امثال ذلك مىخواهيم.اينها دليلش بايد خيلى محكم باشد.
(سؤال... و پاسخ استاد:) تخصيص چى، اين در صورتى كه علت باشد،حق با شماست اما اگر حكمت بوده باشد نه،نودونه ساله هم باشد فايدهاى ندارد.
عدم رجم محبوس
اما رابعاًرواياتى است كه دلالت مىكند محبوسكه در زندان است، اگر زنا كند «لايرجم»رجم نمىشود.عين روايتش حديث دو باب سه است كه نيازى نمىبينم بخوانم مسأله واضح است يا رواياتى است كه مىگويد:اگر مسافر باشد امرائةاى بالعراق است و زوجش در حجاز است، اگر فجورى از آن زوج سر بزند «يجلد و لايرجم»اين را روايت داريم، روايت چهار باب سه.بنابراين دليل بر اين است كه اگر به واسطه مسافرت غائب باشد، احصان محسوب نمىشود.پس هم روايات سجن،هم روايت مسافرت و غيبت از بلد اينها همه دليل بر بحث ما مىشوند.
خوب اصل اين مسأله معلوم و واضح است اما حالا برويم سراغ مطالبى كه شاخ و برگ اين مسأله است. پس اين مسأله «على اجمالها ممّا لاشك فيه»يعنى تمكن داشتن از زوجه «يغدو و يروح»بودن و در اختيارش بودن، اين «على اجمالها ممّا لاشك فيه»اصحاب و كلمات اصحاب صراحت دارد.روايات متعدد بر اين مسأله است و روايات اينجا متضافر است.منتهافروعى اين مسأله دارد كه كمتر هم متعرضش شدند، ولى بايد سراغش برويم ديگر.
مراد از تمكن در تحقق احصان
اولين فرعى كه داريم اين است كه، اين مراد از تمكن، آيا فى كل يوم است كل اسبوع است كل شهر است چى؟ كل ساعة است، منظوراز اين چيست؟ اين متى شاء، كه در كلمات علماء آمده، يعنى هر ساعت كهخواست. اگر يكساعت همازاوغائب بشودو نباشد، همسرش رفته مثلاًخانه پدر، يك ساعت رفت همين اين اگر در اين غياب او مرتكب خلافى شد اين غير محصن مىشود؟ظاهر كلمات بزرگان فقه اين است كه حداقل كل يوم، چون غالباًبه همين «يغدو و يروح»كه در صحيحه اسماعيل بن جابر است، تعبير كردهاند.خيلى از آنها اگر نگوييم بسيارى از بزرگان همين تعبير «يغدو و يروح»را گرفتند و دنبال آن آمدند چون در صحيحه اسماعيل بن جابر بوده و متن آن را همين گفتند.مرحوم محقق در شرايع همين را دارد و شيخان،شيخ طوسى و شيخ مفيد (رض)بنابر آنچه صاحب جواهر نقل مىكند مىگويد «صرّح به المحقق و الشيخان»اين در جواهر است، علامه هم در تحرير خود ما ديديم كه جلد دوم تحرير صفحه 220، آن هم تصريح به «يغدو و يروح»مىكند.شيخ الطائفه هم در خلاف در مسأله پنج باب حدود كه وارد مىشود آن هم «يغدو و يروح»را مىگويد و صاحب مسالك هم در مسالك آن را هم ديديم «يغدو و يروح»مىگويد. خيلىها با اين متن،فتوا دادند.كما اينكه در متن تحريرالوسيله هم همين است «يغدو و يروح»است، حالا اين «يغدو و يروح»يا كنايه است از كل زمان، كه معلوم مىشود اگر يك روز هم اگر غائب بشود عيب دارد، يا كنايه نباشدبگوييم دلالت،دلالت جدى است يعنى نه صبح و شام در اختيار باشد،حداقل صبح و شام.اگر اين را بگوييم معلوم مىشود كل يوم است، پس چه «يغدو و يروح»را كنايه بگيريمو چه غير كنايه بگيريم، ثابت مىشود حداقل كل يوم بايد در اختيار باشد. بنابراين اگر يك روز سفر كرد،خارج از احصان مىشود.براى يك روز بلند شد از شهر خودش به شهر ديگرآمد، همين يك روز كه غائب بود مصداق «يغدو و يروح»از بين مىرود.فرق نمىكند فعلاًما مرد را داريم بحث مىكنيم بعد جداگانه از زن بحث مىكنيم مىگوييم آن هم همين است.يا در شهر خودش يك روز زندان باشد، يك روز مانع داشته باشد يا يك روز به عادتش باقى مانده باشد.حالا بنابراينكه عادت را جزء اين بدانيم.آن مسأله بعد است من مخلوطشنكنم. بعضىها هم به جاى «يغدو و يروح»«متى شاء»گفتند «متى شاء»كه آن دايرهاش از اين هم وسيعتر است.خوب اگر ملاك اين است پس چرا سيد مرتضى در عبارتى كهاز انتصار خوانديم، نظرايشان اين بود كه مىگفت:به دو دليل حالت عادت آن منافات با احصان ندارد. يك دليلش اين است كه موقت است.يكدليل هم اين است كه استمتاعات ديگر مىتواند ببرد. خوب عادت موقت است، عادت ممكن است هفت روز باشد يعنى شما با هفت روز معتقديد خارج از احصان نمىشود پس معيار حداكثر عادت است با حداكثر عادت منافات با احصان ندارد. اگر بيش از آن بود از احصان خارج مىشود.پس يك روز كافى نيست،دو روز كافى نيست، پنج روز كافى بايد بيش از مقدار عادت باشد، عادت متعارف.
(سؤال...وپاسخ استاد:)اول مىگويد «متى شاء»ولى بعد مىگويد مقدار عادت منافات با احصان ندارد.ما ذيل كلام را مىگيريم و «متى شاء»صدر را در كلام سيد مرتضى تفسير مىكنيم و مىگوييم مرادش اين است كه در فواصل نزديك، چقدر فاصله كه با مقدار عادت به هم نمىخورد. پس معلوم مىشود محصن و محصنه بودن، با يك روز،دو روز،پنج روز و اينها نيست و بيش از اينها است.
از اين فراتر كلامى است كه قطب راوندى در فقه القرآن دارد كه عبارتش اين است مىگويد «من كان غائباًعن زوجته شهراًفصاعداًأو كان محبوساًأو هى محبوسة هذه المدة»هذه المدة يعنى چه؟ يعنى يك ماه «و لااحصان» ايشان معيار را يك ماه گرفته است.اگر يك ماه غائب بشود «لا احصان»يعنى كمتر از يك ماه محصن نيست و احكام محصن جارى نمىشود.حرف راوندى را كه بزنيم يك ماه مىشود. حرف سيد مرتضى رابگيريم يك هفته مىشود.ظاهر عبارات علماء يك روز مىشود،چه كارش كنيم.ولى انصاف اين است كه ما با حرف سيد مرتضى.
(سؤال...وپاسخ استاد:)هيچ دليلى ذكر نكردهاند كأن اينها شايد از همان معناى عرفى فهميدهاند.معناى عرفى مايستغنيهاين نيست كه همه ساعت و همه روز، نه حالا گاهى هم تا يك ماه طول مىكشد مثلاً. گاهى هم تا يك هفته طول مىكشد.
(سؤال...وپاسخ استاد:)فاصلهعراق تا حجاز يكماه بوده؟ مىگويند بيش از يكماه است.
استفاده ازظاهر «يغدو ويروح» در مراد از تمكن
على كل حال، آنچه مىتوان در اينجا گفت اين است كه ظاهر «يغدو و يروح»را بايد بگيريم.حالا كنايى بگوييد است يعنى «متى شاء»صبح و شام كه نمىشود.اگر كنايه نگيريد يعنى صبح و شام دقيقاًيعنى يكروز يا به يك معنى نصف روز چون «يغدو»براىنيمى از روز است و «يروح»براىنيم ديگر است.اگر تنها «يغدو»بودو«يروح»نبود يا بالعكس «يروح»بود و «يغدو»نبود، يعنى نيمى از روز دراختيارش بود، يعنى نيمى از شبانه روز در اختيارش بود، كافى نيست.از اين معلوم مىشود كه غيبت يعنى اگر ما بخواهيم اين را بگيريم غيبت چند ساعت مثلاًده ساعته، براى اين مسأله مضر است.غيبت بيست و چهار ساعت كه مضر است هيچ، غيبت ده دوازده ساعت هم مضر است. چرا؟ چون «يغدو»براى نصف شبانه روز و «يروح»هم براىنصف ديگرشبانه روز است.اگر «يغدو» تنها مىگفت،يعنى در بيست و چهار ساعت يكبار در اختيارش باشد كافى است.اما وقتى «يغدو و يروح مىگويد»در بيست و چهار ساعت دوبار يعنى هر دوازده ساعت، يعنى كمتر از دوازده ساعت نمىشود، معنايش اين مىشود، ما اگر بخواهيم ظاهر اين روايت را بگيريم همين، اگر كنايه بگيريد همين، كنايه بگيريد كه بيش از اين است، كمتر از اين هم، اگر هم كنايه نگيريد معنايش اين است در بيست و چهار ساعت اگر ازاوغائب بشود اشكال داردو بايد بيش از دوازده ساعت غيبت حاصل نشود.تا دوازده ساعت غيبت خوب است و بيش از دوازده ساعت شد از احصان خارج مىشود. خوب ما باشيم و ظاهر روايت همين، حالا اين را آقايان رويش بحث نكردند و همين يك«يغدو و يروح»گفتند و رد شدند.اما لازمه اين مىشود كه چند ساعت از او غائب باشد و چه مقدار مضر است و اينها البته اگر ما بوديم و ادلهاحصان و اطلاقات احصان، ما بوديم اطلاقات استغناء، ما اين مقدار را مضر به احصان نمىدانستيم.كسى دوازده ساعت غائب بشود، اين از محصن درمى آيد؟نه «عنده مايستغنيه»بايد حوصله داشته باشد.بگويد من در اختيار نداشتم، مىگويند در اختيار نداشتى هر ساعت و هر دقيقه كه نبوده، اين چه حرفى است دارى مىزنى.در عرف عام مىگويند اين «مايستغنيه»دارد و لو دو روز هم نباشد،احصان رادر اينجا صدق مىكنند.ولى «يغدو و يروح»كه در روايت اسماعيل بن جابر آمده همه بهآنفتوا دادند.متى شائى كه در كلمات بزرگان آمده فتوا بهآندادند.اينهاست كه يكمقدار كار را مشكل مىكند و به خصوص هم كه مسأله مبتنى بر احتياط است ما نمىتوانيم اگر بيش از دوازده ساعت غائب بشود از همسرش و مانعى عرفاًياشرعاًدر وىبوده باشد،ما نمىتوانيم.
(سؤال...وپاسخ استاد:)حالا آن سفر جداگانه، سفر را من يكى از فروع جداگانه قرار دادم، فعلاًمسأله سفر را مطرح نكنيد.
(سؤال...وپاسخ استاد:)بله آن را يقين داريم كه غيبتيك ساعته يا دوساعتهاگر اين مشكل باشد هيچ كس محصن و محصنه نيست. تنها كسى كه بيايد درخانهخودش نزديك همان حلال همسر خودش آنجا مرتكب خلافى بشود آن محصن است، اين كه مىدانيم نيست. يك ساعت يا دو ساعت كه نمىگويند، مىدانيم اينها نيست.بناء على ذلك، آن متى شاء را نمىتوانيم ازآن بفهميم.
كلام صاحب جواهر در معناى تمكن
و من العجب اينكه صاحب جواهر در جلد 41 صفحه 274، كلام سيد مرتضى راراجع به مدت عادت نقل مىكند، كلام قطب راوندى را هم راجع به يكماه نقل مىكند و هيچ اشكالى به آنهانمىكند، بلكه ظاهر كلام جواهر اين است كه موافق اينهاست.ببينيد، مىگويد:كما اينكه آنها گفتهاند يعنى من مىگويم همان گونه كه سيد مرتضى و قطب راوندى گفتهاند، از اينجا استفاده مىشود كه ايشان با آنها موافقت كردهاستو لكن مع ذلك در آخر كلام كه مىرسد مىگويد «أن الأولى جعل المدار على العرف»اولى اين است كه ما مدار را در عرف قرار دهيم.بعد هم مىگويد و لذا خيلىها گفتند متى شاء، اولى اين است كه مدار را بر عرف قرار دهيم.اگر صاحب جواهر معيار را متى شاء مىداند، پس چرا حرف قطب راوندى را رساله فقه القرآن قطب را پذيرفتهاست.پس چرا حرف سيد مرتضى را پذيرفت.صدر عبارت حرف سيد و قطب راوندى در ذيل عبارت مىگويد:معيار عرف است و متى شاء است. نفهميديم مرحوم صاحب جواهر بالأخره كدام طرفىاست.اين است كه اين بحث خيلى مندمج در كلمات باقى مانده است.فقط يككلمه «يغدو و يروح»آقايان گفتند همانطورى كه در تحريرالوسيله هم فرمودهاند گاهى متى شاء هم گفتهاند، ولى تبيين نكردهاند.واقعاًمتى شاء يعنى هر يكساعت يا «يغدو و يروح»يعنى هرشبانه و روز، هر دوازده ساعت، چى؟ اين كلمات از اين نظر واقعاً داراى ابهام است.
(سؤال...وپاسخ استاد:)عرف مىگويد ايام عادت ضرر ندارد.پس «يغدو و يروح»را چه مىگويد، فرض كنيد زن عادت ندارد.سؤال مىكنم امروز حال عادتش نيست، الان در حال غير عادت است و دو روز غائب شد، دو روز زندانى شد، اين «يغدو و يروح»صدق مىكند يا نه؟يعنى «يغدو و يروح»است با آنكه دو روز در اختيارش نيست، پس «يغدو و يروح»صدق نمىكند.خوب اگر صدق نمىكند، دو روز صدق نمىكند، چطورهفت روز عادت را شما مىگوييد صدق مىكند؟چه فرق مىكند«يغدو و يروح»دارد مىگويد ديگر، دليلمان «يغدو و يروح»است ديگر.مبتلا به است يعنى حال عادت كافى نيست.زنى كه در حال عادت باشد، شوهرش اگر منحرف بشود محصن نيست، معنى «يغدو و يروح»اين است و تعجب چرا مسأله عادت را طرح نكردند.مگر موانع شرعيه با موانع عرفيه و زندان فرق مىكند؟بايد ببينيم.
اين كلام جواهر را ببينيد.ببينيد راه حلى دارديا ندارد و لكن ما نظر خودمان را بگوييم رد بشويم.بنابراين اولين نكتهاى كه در بحث بود اين است كه اين كه ابهام گذاشتهاند در كلمات و نگفتند چقدر، اگر ما بخواهيم روايات را بگيريم، انصاف اين است كه ظاهر روايات اين است كه حتى دوازده ساعت فاصله شدن و زندان بودن مضر است. همان مسأله را به هم مىزند، احصان را به هم مىزند و چون مسأله مسأله دماء است ما جرأت نمىكنيم كه ديگر ماوراى اين برويم.
(سؤال...وپاسخ استاد:)خوب اگر يكروز غائب شد اين را واقعاً مىگويند «ليس عنده ما يستغنيه»مايستغنيهكه دارد آخركه به يك روز مايستغنىاش از بين نمىرود.كلمه غائب ملاك نيست، كلمه يستغنى ملاك است.آيا به يكروز غيبت مستغنى نيست؟مىگويند مستغنى است ولى «يغدو و يروح»كه همهبه آنفتوا دادند، اين كار را پيچيده كردهاست.
بررسى شمول يا عدم شمول شخص متمكن از زن حائض در تحقق احصان
اما مسألهدوم راجع به حال حائض است.اگر حائض،مدتش بيش از يوم واحد باشد، معنايش اين است كه فرض كنيد الان اين زن ازدواج كردهاستو دخول را هم شرط ندانيم و يكروز از عادت باقى ماندهاست.اينكه مىگويم يكروز و مازاد بر يك روز يعنى يك روز از عادت باقى مانده است و الا عادت كمتر از سه روز نمىشود، منظورم اين است كه اگر يك روز باقى مانده باشد يا دو روز يا چند روز، آيا مىخواهيم ببينيم اين حائض بودن منافات دارد يا منافات ندارد؟ظاهر عبارات آقايان آنهايى كه متعرض شدند، مثل اينكه حالت حائض بودن را منافات ندانستند.مرتضى مىگويد،صاحب جواهر هم مىگويدواشكال به سيد مرتضى نمىكند، دليل بر اين است كه پذيرفتهاست.عدهاى هم كه اصلاًحائض را مطرح نكردند.عدهاى هم مطرح كردندوپذيرفتند كه منافات با احصان ندارد در حالى كه سؤال ما اين است كه چه تفاوتى بين مانع شرعى و مانع عرفى است؟وقتى اين آدم متدينى است،هيچ تفاوتى براى اونمىكند كه اين زن در زندان باشد يا اين زن حائض باشد، تنها چيزى كه مىتوانيد بگوييد، اين است اين تمتعات ديگر را داردامادر زندانى ندارد.حالااز شما سؤال مىكنيم.اگر زندانى باشد كه تمتعات ديگر را بتواند داشته باشد، آيا شما اين را معتقديد كه محصن است يا مراد از تمكن، تمكن از خصوص آن عملى است كه جانشين زنا مىشود،عمل حلالى كه جانشين حرام مىشود؟مراد از تمكن ماشاء يعنى تمتعات غير از آن جريان يا مراد از متى شاء و مراد از «يغدو و يروح»مرادش چيزى است كه جانشين آن نامشروع مىشود.يعنى مشروعى كه جانشين نامشروع مىشود.نه يك چيزهاى ديگر، تمتعات ديگر «المانع الشرعى كالمانع العرفى» هيچ فرقى نمىكند، معيار محروميت است.خوب اين محروميت دارد، هفت روز محروميت دارد ديگر، آدم متدينى هم است، فقه مىگويد «المانع الشرعى كالمانع العرفى كالمانع العقلى»علماء مىگويند:مانع شرعى مثل مانع عقلى است و لذا اگر آب غصبى باشد مىگويند اين براى وضو كالعدم است. همان گونه كه «لم تجدوا الماء» شامل مىشود كسى كه هيچ آب ندارد، كسى كه آب غصبى هم دارد مانع شرعى دارد اين هم كالمانع العقلى، مثل عدم است مثل اينكه ندارد. اينجا مگر حائض است مانع دارد، تمتعات ديگر فايده ندارد «يروح و يغدو»يعنى چيزى كهنسبت به زنا جانشين شود، نه تمتعات ديگر. حالا مرحوم سيد مرتضى راجع به تمتعات ديگر يكحرفى زدهاست،اين كه مبنا نمىتواند در بحث ما باشد.فعلى هذا چه مانعى دارد بگوييم كسى كه دو روز زندان است شما مىگوييد اين از محصن بودن خارج مىشود، اما هفت روز در زندان حائض بودن،عادت است. اين هفت روز او را بيرون نمىبرد آن دو روز بيرون مىبرد، اين «يغدو و يروح»نيست.حضرت عباسى مصداق «يغدو و يروح»نيست چون «يغدو و يروح»يعنى در خصوص آن عمل.
(سؤال...وپاسخ استاد:)حالا كه اينطور شد ما چارهاى نداريم فتوا هم مىدهيم كه اگر در حال عادت همسرش بوده باشد مرتكب خلافى بشود ما حد زناى محصن را بر او جارى نمىكنيم.
(سؤال...وپاسخ استاد:)صحبت اين است شما مىخواهيد پيش خودتان فتوا بدهيد يا مىخواهيد كلام امام صادق،امام باقر را بگوييد. امام صادق مىفرمايد:يستغنى عنه نيست، خدا مىفرمايد:فاعتزلوا النساء فى المحيض يستغنى عنه نيست.حالا شما برو وطى حائض بكن اينها حرف شما است كه مىزنيد.
فتلّخص اينكه ما در حائض مخصوصاًكه حكم مبنى بر احتياط است،ما ناچاريم در حائض هم بگوييم زندان عادت كمتر از زندان ديگر براى فرد متدين نيست، اين براى او مستغنى عنه نيست.اين مصداق «يغدو و يروح»امام صادق و امام باقر كه فرمودند نيست.اين مصداق متى شاء نيست.اين مصداق فتاوى نيست.خوب چرا اين را فتوا نمىدهند آن يكى ديگر را فتوا مىدهند بحث ششم را مىخواستم بگويم كه نشد. فردا انشاءالله.
پرسش
1 - آيا شخص محبوس محصن محسوب مىشود.چرا؟
2 - مراد از تمكن در تحقق احصان چيست؟
3 - كلام سيد مرتضى را در معناى تمكن بنويسيد.
4 - آيا شخص غير متمكن شامل زن حائض مىشود؟
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...