• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين وصلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين لا سيما بقية الله المنتظر عجل الله تعالى له الفرج و لا حول و لا قوه الا باللّه العلى العظيم‏
    عدم كفايت متعه در تحقق احصان‏
    بحث در شرط خامس از شرائط احصان بود و آن اين بود كه آنكه حلال همسرى دارد، در اختيار او باشد و اگر مانع و حاجب و رادعى برسركار باشد اين محصن و محصنة نخواهند بود.گفتيم كه اصحاب ما به تمكن دائمقائل شدند و دليل عمده اين مسأله احاديث زيادى است كه در اين زمينه داريم.دو قسمت از احاديث را اشاره كردم و قسمت سوم و چهارمش را هم بگويم سراغ فروع مسألهبرويم.
    سومين روايت احاديثى است كه درباب متعه وارد شده بود كه مى‏گفت:حتى متعه كافى نيست. چرا «لأنّه انمّا هو على الشى ء الدائم» بايد شى ء دائمى باشد، از اين‏كه مى‏گويد متعه كافى نيست و بايد شى ء دائم بوده باشد، مى‏فهميم كه حتى در بعضى از ازمنه در اختيارش باشد و بعضى در اختيارش نباشد،كفايت نمى‏كند.بايد چه كار كند، بايد به طور مداوم در اختيارش باشد.خود روايات متعه از دلائل اصلى و مهم اين بحث محسوب مى‏شود كه حتى اختيار منقطع هم كافى نيست و اختيار بايد دائم باشد.
    (سؤال... و پاسخ استاد:) حالا آن‏كه سابقاًبحثش شد كه متعه طويل المدة يا متعه‏هاى متعدد كه ده‏ها متعه داشته باشد، آيا «مايغنيه» نيست؟ اين‏ها بحثش سابقاً اشاره شد كه اين حكمت است نه علت. وقتى گفتيم حكمت، معنايش اين است كه در بسيارى از افرادش است.ممكن است يكجاهايى آن متعه هم عيناًمثل عقد دائم باشد.پنجاه ساله باشد «و مايغنيه»باشد.گفتيم چون اينجا را ما از قبيل حكمت گرفتيم و لو اين‏كه ظاهراًعلت است،بعضى از آقايان نوشته بودند به من دادند، ظاهر روايات علت است ولى چندبار تكرار كنم اين مقدار ظهورها را در اين مباحث ما خيلى بهآنعمل نمى‏كنيم. يكظهورهاى قويتر از اين براى رجم و اعدام و امثال ذلك مى‏خواهيم.اين‏ها دليلش بايد خيلى محكم باشد.
    (سؤال... و پاسخ استاد:) تخصيص چى، اين در صورتى كه علت باشد،حق با شماست اما اگر حكمت بوده باشد نه،نودونه ساله هم باشد فايده‏اى ندارد.
    عدم رجم محبوس‏
    اما رابعاًرواياتى است كه دلالت مى‏كند محبوسكه در زندان است، اگر زنا كند «لايرجم»رجم نمى‏شود.عين روايتش حديث دو باب سه است كه نيازى نمى‏بينم بخوانم مسأله واضح است يا رواياتى است كه مى‏گويد:اگر مسافر باشد امرائةاى بالعراق است و زوجش در حجاز است، اگر فجورى از آن زوج سر بزند «يجلد و لايرجم»اين را روايت داريم، روايت چهار باب سه.بنابراين دليل بر اين است كه اگر به واسطه مسافرت غائب باشد، احصان محسوب نمى‏شود.پس هم روايات سجن،هم روايت مسافرت و غيبت از بلد اين‏ها همه دليل بر بحث ما مى‏شوند.
    خوب اصل اين مسأله معلوم و واضح است اما حالا برويم سراغ مطالبى كه شاخ و برگ اين مسأله است. پس اين مسأله «على اجمالها ممّا لاشك فيه»يعنى تمكن داشتن از زوجه «يغدو و يروح»بودن و در اختيارش بودن، اين «على اجمالها ممّا لاشك فيه»اصحاب و كلمات اصحاب صراحت دارد.روايات متعدد بر اين مسأله است و روايات اينجا متضافر است.منتهافروعى اين مسأله دارد كه كمتر هم متعرضش شدند، ولى بايد سراغش برويم ديگر.
    مراد از تمكن در تحقق احصان‏
    اولين فرعى كه داريم اين است كه، اين مراد از تمكن، آيا فى كل يوم است كل اسبوع است كل شهر است چى؟ كل ساعة است، منظوراز اين چيست؟ اين متى شاء، كه در كلمات علماء آمده، يعنى هر ساعت كهخواست. اگر يكساعت همازاوغائب بشودو نباشد، همسرش رفته مثلاًخانه پدر، يك ساعت رفت همين اين اگر در اين غياب او مرتكب خلافى شد اين غير محصن مى‏شود؟ظاهر كلمات بزرگان فقه اين است كه حداقل كل يوم، چون غالباًبه همين «يغدو و يروح»كه در صحيحه اسماعيل بن جابر است، تعبير كرده‏اند.خيلى از آن‏ها اگر نگوييم بسيارى از بزرگان همين تعبير «يغدو و يروح»را گرفتند و دنبال آن آمدند چون در صحيحه اسماعيل بن جابر بوده و متن آن را همين گفتند.مرحوم محقق در شرايع همين را دارد و شيخان،شيخ طوسى و شيخ مفيد (رض)بنابر آنچه صاحب جواهر نقل مى‏كند مى‏گويد «صرّح به المحقق و الشيخان»اين در جواهر است، علامه هم در تحرير خود ما ديديم كه جلد دوم تحرير صفحه 220، آن هم تصريح به «يغدو و يروح»مى‏كند.شيخ الطائفه هم در خلاف در مسأله پنج باب حدود كه وارد مى‏شود آن هم «يغدو و يروح»را مى‏گويد و صاحب مسالك هم در مسالك آن را هم ديديم «يغدو و يروح»مى‏گويد. خيلى‏ها با اين متن،فتوا دادند.كما اين‏كه در متن تحريرالوسيله هم همين است «يغدو و يروح»است، حالا اين «يغدو و يروح»يا كنايه است از كل زمان، كه معلوم مى‏شود اگر يك روز هم اگر غائب بشود عيب دارد، يا كنايه نباشدبگوييم دلالت،دلالت جدى است يعنى نه صبح و شام در اختيار باشد،حداقل صبح و شام.اگر اين را بگوييم معلوم مى‏شود كل يوم است، پس چه «يغدو و يروح»را كنايه بگيريمو چه غير كنايه بگيريم، ثابت مى‏شود حداقل كل يوم بايد در اختيار باشد. بنابراين اگر يك روز سفر كرد،خارج از احصان مى‏شود.براى يك روز بلند شد از شهر خودش به شهر ديگرآمد، همين يك روز كه غائب بود مصداق «يغدو و يروح»از بين مى‏رود.فرق نمى‏كند فعلاًما مرد را داريم بحث مى‏كنيم بعد جداگانه از زن بحث مى‏كنيم مى‏گوييم آن هم همين است.يا در شهر خودش يك روز زندان باشد، يك روز مانع داشته باشد يا يك روز به عادتش باقى مانده باشد.حالا بنابراين‏كه عادت را جزء اين بدانيم.آن مسأله بعد است من مخلوطشنكنم. بعضى‏ها هم به جاى «يغدو و يروح»«متى شاء»گفتند «متى شاء»كه آن دايره‏اش از اين هم وسيعتر است.خوب اگر ملاك اين است پس چرا سيد مرتضى در عبارتى كهاز انتصار خوانديم، نظرايشان اين بود كه مى‏گفت:به دو دليل حالت عادت آن منافات با احصان ندارد. يك دليلش اين است كه موقت است.يكدليل هم اين است كه استمتاعات ديگر مى‏تواند ببرد. خوب عادت موقت است، عادت ممكن است هفت روز باشد يعنى شما با هفت روز معتقديد خارج از احصان نمى‏شود پس معيار حداكثر عادت است با حداكثر عادت منافات با احصان ندارد. اگر بيش از آن بود از احصان خارج مى‏شود.پس يك روز كافى نيست،دو روز كافى نيست، پنج روز كافى بايد بيش از مقدار عادت باشد، عادت متعارف.
    (سؤال...وپاسخ استاد:)اول مى‏گويد «متى شاء»ولى بعد مى‏گويد مقدار عادت منافات با احصان ندارد.ما ذيل كلام را مى‏گيريم و «متى شاء»صدر را در كلام سيد مرتضى تفسير مى‏كنيم و مى‏گوييم مرادش اين است كه در فواصل نزديك، چقدر فاصله كه با مقدار عادت به هم نمى‏خورد. پس معلوم مى‏شود محصن و محصنه بودن، با يك روز،دو روز،پنج روز و اين‏ها نيست و بيش از اين‏ها است.
    از اين فراتر كلامى است كه قطب راوندى در فقه القرآن دارد كه عبارتش اين است مى‏گويد «من كان غائباًعن زوجته شهراًفصاعداًأو كان محبوساًأو هى محبوسة هذه المدة»هذه المدة يعنى چه؟ يعنى يك ماه «و لااحصان» ايشان معيار را يك ماه گرفته است.اگر يك ماه غائب بشود «لا احصان»يعنى كمتر از يك ماه محصن نيست و احكام محصن جارى نمى‏شود.حرف راوندى را كه بزنيم يك ماه مى‏شود. حرف سيد مرتضى رابگيريم يك هفته مى‏شود.ظاهر عبارات علماء يك روز مى‏شود،چه كارش كنيم.ولى انصاف اين است كه ما با حرف سيد مرتضى.
    (سؤال...وپاسخ استاد:)هيچ دليلى ذكر نكرده‏اند كأن اين‏ها شايد از همان معناى عرفى فهميده‏اند.معناى عرفى مايستغنيهاين نيست كه همه ساعت و همه روز، نه حالا گاهى هم تا يك ماه طول مى‏كشد مثلاً. گاهى هم تا يك هفته طول مى‏كشد.
    (سؤال...وپاسخ استاد:)فاصلهعراق تا حجاز يكماه بوده؟ مى‏گويند بيش از يكماه است.
    استفاده ازظاهر «يغدو ويروح» در مراد از تمكن‏
    على كل حال، آنچه مى‏توان در اينجا گفت اين است كه ظاهر «يغدو و يروح»را بايد بگيريم.حالا كنايى بگوييد است يعنى «متى شاء»صبح و شام كه نمى‏شود.اگر كنايه نگيريد يعنى صبح و شام دقيقاًيعنى يكروز يا به يك معنى نصف روز چون «يغدو»براىنيمى از روز است و «يروح»براىنيم ديگر است.اگر تنها «يغدو»بودو«يروح»نبود يا بالعكس «يروح»بود و «يغدو»نبود، يعنى نيمى از روز دراختيارش بود، يعنى نيمى از شبانه روز در اختيارش بود، كافى نيست.از اين معلوم مى‏شود كه غيبت يعنى اگر ما بخواهيم اين را بگيريم غيبت چند ساعت مثلاًده ساعته، براى اين مسأله مضر است.غيبت بيست و چهار ساعت كه مضر است هيچ، غيبت ده دوازده ساعت هم مضر است. چرا؟ چون «يغدو»براى نصف شبانه روز و «يروح»هم براىنصف ديگرشبانه روز است.اگر «يغدو» تنها مى‏گفت،يعنى در بيست و چهار ساعت يكبار در اختيارش باشد كافى است.اما وقتى «يغدو و يروح مى‏گويد»در بيست و چهار ساعت دوبار يعنى هر دوازده ساعت، يعنى كمتر از دوازده ساعت نمى‏شود، معنايش اين مى‏شود، ما اگر بخواهيم ظاهر اين روايت را بگيريم همين، اگر كنايه بگيريد همين، كنايه بگيريد كه بيش از اين است، كمتر از اين هم، اگر هم كنايه نگيريد معنايش اين است در بيست و چهار ساعت اگر ازاوغائب بشود اشكال داردو بايد بيش از دوازده ساعت غيبت حاصل نشود.تا دوازده ساعت غيبت خوب است و بيش از دوازده ساعت شد از احصان خارج مى‏شود. خوب ما باشيم و ظاهر روايت همين، حالا اين را آقايان رويش بحث نكردند و همين يك«يغدو و يروح»گفتند و رد شدند.اما لازمه اين مى‏شود كه چند ساعت از او غائب باشد و چه مقدار مضر است و اين‏ها البته اگر ما بوديم و ادلهاحصان و اطلاقات احصان، ما بوديم اطلاقات استغناء، ما اين مقدار را مضر به احصان نمى‏دانستيم.كسى دوازده ساعت غائب بشود، اين از محصن درمى آيد؟نه «عنده مايستغنيه»بايد حوصله داشته باشد.بگويد من در اختيار نداشتم، مى‏گويند در اختيار نداشتى هر ساعت و هر دقيقه كه نبوده، اين چه حرفى است دارى مى‏زنى.در عرف عام مى‏گويند اين «مايستغنيه»دارد و لو دو روز هم نباشد،احصان رادر اينجا صدق مى‏كنند.ولى «يغدو و يروح»كه در روايت اسماعيل بن جابر آمده همه بهآنفتوا دادند.متى شائى كه در كلمات بزرگان آمده فتوا بهآندادند.اين‏هاست كه يكمقدار كار را مشكل مى‏كند و به خصوص هم كه مسأله مبتنى بر احتياط است ما نمى‏توانيم اگر بيش از دوازده ساعت غائب بشود از همسرش و مانعى عرفاًياشرعاًدر وىبوده باشد،ما نمى‏توانيم.
    (سؤال...وپاسخ استاد:)حالا آن سفر جداگانه، سفر را من يكى از فروع جداگانه قرار دادم، فعلاًمسأله سفر را مطرح نكنيد.
    (سؤال...وپاسخ استاد:)بله آن را يقين داريم كه غيبتيك ساعته يا دوساعتهاگر اين مشكل باشد هيچ كس محصن و محصنه نيست. تنها كسى كه بيايد درخانهخودش نزديك همان حلال همسر خودش آنجا مرتكب خلافى بشود آن محصن است، اين كه مى‏دانيم نيست. يك ساعت يا دو ساعت كه نمى‏گويند، مى‏دانيم اينها نيست.بناء على ذلك، آن متى شاء را نمى‏توانيم ازآن بفهميم.
    كلام صاحب جواهر در معناى تمكن‏
    و من العجب اينكه صاحب جواهر در جلد 41 صفحه 274، كلام سيد مرتضى راراجع به مدت عادت نقل مى‏كند، كلام قطب راوندى را هم راجع به يكماه نقل مى‏كند و هيچ اشكالى به آن‏هانمى‏كند، بلكه ظاهر كلام جواهر اين است كه موافق اين‏هاست.ببينيد، مى‏گويد:كما اينكه آن‏ها گفته‏اند يعنى من مى‏گويم همان گونه كه سيد مرتضى و قطب راوندى گفته‏اند، از اينجا استفاده مى‏شود كه ايشان با آن‏ها موافقت كردهاستو لكن مع ذلك در آخر كلام كه مى‏رسد مى‏گويد «أن الأولى جعل المدار على العرف»اولى اين است كه ما مدار را در عرف قرار دهيم.بعد هم مى‏گويد و لذا خيلى‏ها گفتند متى شاء، اولى اين است كه مدار را بر عرف قرار دهيم.اگر صاحب جواهر معيار را متى شاء مى‏داند، پس چرا حرف قطب راوندى را رساله فقه القرآن قطب را پذيرفتهاست.پس چرا حرف سيد مرتضى را پذيرفت.صدر عبارت حرف سيد و قطب راوندى در ذيل عبارت مى‏گويد:معيار عرف است و متى شاء است. نفهميديم مرحوم صاحب جواهر بالأخره كدام طرفىاست.اين است كه اين بحث خيلى مندمج در كلمات باقى مانده است.فقط يككلمه «يغدو و يروح»آقايان گفتند همانطورى كه در تحريرالوسيله هم فرموده‏اند گاهى متى شاء هم گفته‏اند، ولى تبيين نكرده‏اند.واقعاًمتى شاء يعنى هر يكساعت يا «يغدو و يروح»يعنى هرشبانه و روز، هر دوازده ساعت، چى؟ اين كلمات از اين نظر واقعاً داراى ابهام است.
    (سؤال...وپاسخ استاد:)عرف مى‏گويد ايام عادت ضرر ندارد.پس «يغدو و يروح»را چه مى‏گويد، فرض كنيد زن عادت ندارد.سؤال مى‏كنم امروز حال عادتش نيست، الان در حال غير عادت است و دو روز غائب شد، دو روز زندانى شد، اين «يغدو و يروح»صدق مى‏كند يا نه؟يعنى «يغدو و يروح»است با آنكه دو روز در اختيارش نيست، پس «يغدو و يروح»صدق نمى‏كند.خوب اگر صدق نمى‏كند، دو روز صدق نمى‏كند، چطورهفت روز عادت را شما مى‏گوييد صدق مى‏كند؟چه فرق مى‏كند«يغدو و يروح»دارد مى‏گويد ديگر، دليلمان «يغدو و يروح»است ديگر.مبتلا به است يعنى حال عادت كافى نيست.زنى كه در حال عادت باشد، شوهرش اگر منحرف بشود محصن نيست، معنى «يغدو و يروح»اين است و تعجب چرا مسأله عادت را طرح نكردند.مگر موانع شرعيه با موانع عرفيه و زندان فرق مى‏كند؟بايد ببينيم.
    اين كلام جواهر را ببينيد.ببينيد راه حلى دارديا ندارد و لكن ما نظر خودمان را بگوييم رد بشويم.بنابراين اولين نكته‏اى كه در بحث بود اين است كه اين كه ابهام گذاشته‏اند در كلمات و نگفتند چقدر، اگر ما بخواهيم روايات را بگيريم، انصاف اين است كه ظاهر روايات اين است كه حتى دوازده ساعت فاصله شدن و زندان بودن مضر است. همان مسأله را به هم مى‏زند، احصان را به هم مى‏زند و چون مسأله مسأله دماء است ما جرأت نمى‏كنيم كه ديگر ماوراى اين برويم.
    (سؤال...وپاسخ استاد:)خوب اگر يكروز غائب شد اين را واقعاً مى‏گويند «ليس عنده ما يستغنيه»مايستغنيهكه دارد آخركه به يك روز مايستغنى‏اش از بين نمى‏رود.كلمه غائب ملاك نيست، كلمه يستغنى ملاك است.آيا به يكروز غيبت مستغنى نيست؟مى‏گويند مستغنى است ولى «يغدو و يروح»كه همهبه آنفتوا دادند، اين كار را پيچيده كردهاست.
    بررسى شمول يا عدم شمول شخص متمكن از زن حائض در تحقق احصان‏
    اما مسألهدوم راجع به حال حائض است.اگر حائض،مدتش بيش از يوم واحد باشد، معنايش اين است كه فرض كنيد الان اين زن ازدواج كردهاستو دخول را هم شرط ندانيم و يكروز از عادت باقى ماندهاست.اينكه مى‏گويم يكروز و مازاد بر يك روز يعنى يك روز از عادت باقى مانده است و الا عادت كمتر از سه روز نمى‏شود، منظورم اين است كه اگر يك روز باقى مانده باشد يا دو روز يا چند روز، آيا مى‏خواهيم ببينيم اين حائض بودن منافات دارد يا منافات ندارد؟ظاهر عبارات آقايان آن‏هايى كه متعرض شدند، مثل اينكه حالت حائض بودن را منافات ندانستند.مرتضى مى‏گويد،صاحب جواهر هم مى‏گويدواشكال به سيد مرتضى نمى‏كند، دليل بر اين است كه پذيرفتهاست.عده‏اى هم كه اصلاًحائض را مطرح نكردند.عده‏اى هم مطرح كردندوپذيرفتند كه منافات با احصان ندارد در حالى كه سؤال ما اين است كه چه تفاوتى بين مانع شرعى و مانع عرفى است؟وقتى اين آدم متدينى است،هيچ تفاوتى براى اونمى‏كند كه اين زن در زندان باشد يا اين زن حائض باشد، تنها چيزى كه مى‏توانيد بگوييد، اين است اين تمتعات ديگر را داردامادر زندانى ندارد.حالااز شما سؤال مى‏كنيم.اگر زندانى باشد كه تمتعات ديگر را بتواند داشته باشد، آيا شما اين را معتقديد كه محصن است يا مراد از تمكن، تمكن از خصوص آن عملى است كه جانشين زنا مى‏شود،عمل حلالى كه جانشين حرام مى‏شود؟مراد از تمكن ماشاء يعنى تمتعات غير از آن جريان يا مراد از متى شاء و مراد از «يغدو و يروح»مرادش چيزى است كه جانشين آن نامشروع مى‏شود.يعنى مشروعى كه جانشين نامشروع مى‏شود.نه يك چيزهاى ديگر، تمتعات ديگر «المانع الشرعى كالمانع العرفى» هيچ فرقى نمى‏كند، معيار محروميت است.خوب اين محروميت دارد، هفت روز محروميت دارد ديگر، آدم متدينى هم است، فقه مى‏گويد «المانع الشرعى كالمانع العرفى كالمانع العقلى»علماء مى‏گويند:مانع شرعى مثل مانع عقلى است و لذا اگر آب غصبى باشد مى‏گويند اين براى وضو كالعدم است. همان گونه كه «لم تجدوا الماء» شامل مى‏شود كسى كه هيچ آب ندارد، كسى كه آب غصبى هم دارد مانع شرعى دارد اين هم كالمانع العقلى، مثل عدم است مثل اينكه ندارد. اينجا مگر حائض است مانع دارد، تمتعات ديگر فايده ندارد «يروح و يغدو»يعنى چيزى كهنسبت به زنا جانشين شود، نه تمتعات ديگر. حالا مرحوم سيد مرتضى راجع به تمتعات ديگر يكحرفى زدهاست،اين كه مبنا نمى‏تواند در بحث ما باشد.فعلى هذا چه مانعى دارد بگوييم كسى كه دو روز زندان است شما مى‏گوييد اين از محصن بودن خارج مى‏شود، اما هفت روز در زندان حائض بودن،عادت است. اين هفت روز او را بيرون نمى‏برد آن دو روز بيرون مى‏برد، اين «يغدو و يروح»نيست.حضرت عباسى مصداق «يغدو و يروح»نيست چون «يغدو و يروح»يعنى در خصوص آن عمل.
    (سؤال...وپاسخ استاد:)حالا كه اينطور شد ما چاره‏اى نداريم فتوا هم مى‏دهيم كه اگر در حال عادت همسرش بوده باشد مرتكب خلافى بشود ما حد زناى محصن را بر او جارى نمى‏كنيم.
    (سؤال...وپاسخ استاد:)صحبت اين است شما مى‏خواهيد پيش خودتان فتوا بدهيد يا مى‏خواهيد كلام امام صادق،امام باقر را بگوييد. امام صادق مى‏فرمايد:يستغنى عنه نيست، خدا مىفرمايد:فاعتزلوا النساء فى المحيض يستغنى عنه نيست.حالا شما برو وطى حائض بكن اين‏ها حرف شما است كه مى‏زنيد.
    فتلّخص اينكه ما در حائض مخصوصاًكه حكم مبنى بر احتياط است،ما ناچاريم در حائض هم بگوييم زندان عادت كمتر از زندان ديگر براى فرد متدين نيست، اين براى او مستغنى عنه نيست.اين مصداق «يغدو و يروح»امام صادق و امام باقر كه فرمودند نيست.اين مصداق متى شاء نيست.اين مصداق فتاوى نيست.خوب چرا اين را فتوا نمى‏دهند آن يكى ديگر را فتوا مى‏دهند بحث ششم را مى‏خواستم بگويم كه نشد. فردا انشاءالله.
    پرسش‏
    1 - آيا شخص محبوس محصن محسوب مى‏شود.چرا؟
    2 - مراد از تمكن در تحقق احصان چيست؟
    3 - كلام سيد مرتضى را در معناى تمكن بنويسيد.
    4 - آيا شخص غير متمكن شامل زن حائض مى‏شود؟