شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 8 ذيقعده 1445 - 18 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب حدود و تعزيرات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 305
متن
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين
و صلّى اللهُ على سيّدنا محمدٍ وآله الطّاهرين لاسيّما بقية اللَّه المنتظر ارواحنا فداه
در خطبه 76 نهج البلاغه، چند جمله درباره تقواست. بعد از آنى كه مولا علىعليه السلامرحمت مىفرستد بر كسى كه كلام حكيمانه را بشنود و در دل نگه دارد و نصائح را پذيرا بشود درباره چنين شخص حرف شنوا مىفرمايد: جعل صبرَ مطيتَ نجاته وتَّقوا عدَّت وفاته وركبت الطَّريقة الغرّاء ولزِم المحجَّة البيضاء، باز در اين سفر انسانها تشبيه شدهاند به مسافرانى كه عازم سفر دوردستى هستند اين شخص احتياج به مركب دارد، احتياج به زاد و توشه دارد و احتياج به يك جاده امن و امان و مطمئن خالى از گمراهى و خطر، اگر اين سه اصل براى او فراهم شود به سرمنزل مقصود مىرسد. ما هم مسافرانى هستيم از كتم عدم، حركت كرديم و به سوى بىنهايت كه ذات خداست و كمال مطلق است سيرمان را ادامه مىدهيم در اينجا احتياج به سه وسيله داريم: مركب، عُدّه يعنى زاد و توشه و وسيله سفر، تنها زاد و توشه هم نيست تمام وسائل سفر را عُدّه مىگويند و داشتن يك جاده مطمئن و امن و امان و درست، در اينجا صبر را مطيه قرار مىدهد مركب، مركب صبر است استقامت، انسان اگر بر مركب صبر سوار نباشد همان گردنههاى اول و دوم مىماند، دنيا مشكلات دارد براى همه هم مشكلات دارد اين كلام مولا، دار بالبلاء محفوفه وبالقدر معروفه، واقعاً كلامى است به تمام معنا صادق، بالبلاء محفوفه است دورنماى زندگى برخى افراد را مىبينيم
خيال مىكنيم خيلى خوشبختند گاهى نزديك اونها مى شويم بدبختترين مردم خود اونها هستند، دورنماى زيبايى داشت اگر انسان استقامت نداشته باشد در مشكلات مىماند، من بارها عرض كردم دنيا بدون كشيدن زحمت به انسان نمىدهند آخرت هم همينطور، حالا يك بليط بختآزمايى دست كسى بيفتد پولدار بشود اينها كه قانون نمىشود، قانون تحمّل مشكلات است براى رسيدن دنيا يا براى رسيدن به آخرت، صبر بايد مطيّه باشد. رسيدن به مقامات علمى، مقامات عرفانى و اسلامى، به مقامات عاليه الهى همه اينها زحمت مىخواهد، تحمل مشكلات مىخواهد، ايستادن در مقابل هوى و هوس مىخواهد، رنج علم و دانش و خودسازى و تهذيب نفس مىخواهد، بدون اين نمىشود، يك حضور قلب در نماز چقدر انسان بايد زحمت بكشد كه يواش يواش عادت بكند، مشكل است و عُدّه هم تقوا باشد بعد هم محجّه بيضاء و طريقه غرّاء، تقريباً عطف تفسيرى هستند، طريقه غرّاء جاده روشن است، محجّه بيضاء هم جاده درخشان است هر دو جاده روشن، تاريك نباشد منحرف نباشد، محجّه طريقه هم به اون جاده حسابى مىگويند نه كورهراه. در اينجا منظور اين است تقوا را عُدّه قرار داده، عدّه چيزى است كه نيروى محرّك است اعداد مىكند در واقع باعث حركت است واقعاً هم تقوا انگيزه حركت است انسانى كه تقوا ندارد انگيزه حركت ندارد، جامعهاى كه تقوا ندارد اون هم انگيزه ندارد شما الان نگاه بكنيد در ميان اطبّاء، طبيب باتقوا، طبيب بىتقوا، اطبّاء اين را شنيدهايد بر اثر بى تقوايى و عدم احساس مسئوليت جرّاح بوده درس خونده است بر اثر بىتقوايى، كارهاى عجيب و غريبى كرده، كراراً ما خواندهايم در جرائد كه ابزار جرّاحى را تو شكم مريض جا گذاشتند، گاهى قيچى را جا گذاشتند گاهى اون
انبرهايى كه مىگيرند جا گذاشتند بعد مدتى مريض احساس درد شديد كرده، عكسبردارى كردند عكس قيچى را ديدند اونجا، طبيب اگر احساس مسئوليت و دلسوزى بكند سر در هوا نباشد واقعاً بداند با جان يك مسلمانى سرو كار دارد انگيزه الهى داشته باشد اينكار را نمىكند. بارها شده است بر اثر پول پرستى فلان طبيب بيمار بهش مراجعه كرده، پول نداشته گفته من عمل نمىكنم من نسخه نمىدهم، بعضى هاشون از اين بدتر نسخه نوشت وقتى گفت آقاى دكتر يك فلان مختصر پولى براى دارو گذاشتم، گفت پول ويزيت چى؟ ندارم، پول رو خودش مىگرفت، گفت نسخه پاره پاره كرد ريخت رو زمين، شايد اين جمله را اضافه كرد پول ندارى برو بمير! يك راه ديگر هم آدم دارد كه برود بميرد، خب اين آدم بىتقواست. در مقابل در يكى از شهرستانهاى فارس يك طبيبى بود خيلى مسلمان بود، و يك طبيبى هم من خودم در قم ديدم مدتى قبل مىگفت بعضى وقتها يك مريض مىآيد پيش ما، مثلاً مىبينيم اين مبتلا شده به ديفترى، ديفترى هم اگر ده، بيست سال بهش نرسند، كشنده است ما وقتى نسخه بهش مىدهيم مىگويد پول ندارم اين آمپولش را بگيرم، گفت من از جيب خودم احساس مىكنم اين در خطر است، مى ميره، هيچ كس نداند كه خدا مىداند فردا دامن من را مىگيرد، مىگويند اين آدم بواسطه اونوقت، مىگفت چهل و هشت تومان بود گويا پولش، چهل و هشت تومن چرا ندادى به اين، مُرد، دست كردم تو جيبم پول دارويش را دادم گفتم برو استعمال كن، اين طبيب. يا اون طبيبى كه در فارس بود يكى از شهرها بود مىگفت شب، به بيمار گفت من مىآيم پيش شما، مهمان شما هستم، چرا؟ بعد معلوم شد گفته بود يك خطر مهمى امشب اين بيمار در پيش دارد كه اگر طبيب در كنارش نباشد مى ميرد و من گفتم امشب بميرد فرداى
قيامت به من بگويند من چى جواب بدهم؟ ببينيد تقوا، انگيزه حركت در جامعه است چه در يك فرد چه در يك گروه، تقوا اگر در جامعه باشد اين رقم اهتكار، اين رقم گرانفروشى، اين رقم كلاهبردارى، اين رقم هرج و مرج اقتصادى، خب نيست ديگه، تقوا عُدّه است براى جامعه، جامعه جهانى بىتقواست، دنيا هم در آتش بى تقوايى جامعه جهانى مىسوزد، صدام شكست خورده از دور خارج شده چهار تا وسيله جنگىاش را مىبرد كنار مرزهاى كويت، ببينيد چه الم شنگهاى در دنيا راه مى اندازند براى حفظ حقوق بشكههاى نفت، اما در بوسنى و هرزگوين اينهمه آدم مىكشند، نه بشرند، نه انسانند، نه حفظ حقوقى است، دنيا همين دروغهاشون را باور نمىكند، دنياى بى تقوايى است بى تقوايى در سطح جهان، در جامعه، در يك خانواده، در فرد وقتى پيدا بشود بدبختى است. مردم اگر بخواهند زندگى دنياشون سالم باشد بايد تقوا داشته باشند آخرتش، دين و دنيا لازم است علاوه بر آخرت، تقوا فرمود عُدّه است بدون عُدّه اين سفر را نمىتوانى بكنى، در اينجا من اين جمله را اضافه كنم تقوا شاخههايى دارد، تقواى زبان، تقواى چشم، تقواى گوش، تقواى دست و پا، تقواى شكم، تقواى فرج، تقواى فكر و دل، قلب به معصيت نيانديشد به غير خدا نيانديشد، تقواى دل است، زبان هم تقوا داشته باشد هر چه سر زبان بيايد نگويد، من اين مسأله را يكبار گفتهام يكبار ديگر تكرار مىكنم، برادرها! شما نخبگان جمعيتيد، شما اسوه مردم هستيد بايد خودتون، خودتون را قبل از هر كس تهذيب كنيد كراراً شده خانوادهها يا تلفن مىكنند يا نامه مىنويسند از دست بعضى از همسرانشان شكايت دارند از بىتقوايى زبانشان، از اين كه هرچه بر سر زبانشان آمد مىگويند، از طرز رفتارشون و مىگويند بعضىها در درسهاى شما هستند در درسهاى شما هستند خب اينها
واقعاً باعث شرمندگى است، ما اگر خودمون را بعد از اين مدّت، اين همه درس، زبانم را نتوانم اصلاح كنم، چشم و گوش و دست و پايم را نتوانم تقوا داشته باشند، من چى مىگويم، حرف حسابم چيست؟ تا راهرو نباشى كى راهبر شوى؟ مى خواهى راهبر مردم باشى بايد راهرو باشى، شاخههاى تقوا زياد است به تعداد اعضا و جوارح انسان تقواست، شاخههاى ديگر هم دارد، تقواى سياسى، بنده مىخواهم در انتخابات شركت كنم؛ دروغ و تقلّب و تهمت و افتراء و... در سياست هم تقوا لازم است فرق سياست على و معاويه همين بود علىعليه السلام فرمود مهار تقوا روى سياست من است، مردم خيال مىكنند على سياستى ندارد، معاويه سياستش بدون مهار تقواست، مردم خيال مىكنند سياستمدار است. فرمود لولا الطغى لكنتُ ادهل العرب، من اين سياست بازيها را بلدم خيلى بهتر از معاويه تقوا به من اجازه نمىدهد، تقوا بود كه به مسلم اجازه نداد ابن زياد را بكشد، خبر نداشت كه آينده كربلا چى مىشود، علم غيب هم كه نداشت، ظاهراً هم مسلمان است پيغمبر هم فرموده نبايد مسلمان را ترور كرد، الايمان قيد الفك، تقوا بهش اجازه نداد، تقوا به علىعليه السلاماجازه نداد آب شريعه فرات را بر لشكر صفّين ببندد و مقابله به مثل كند، اونها بسته بودند، گرفتند، آزاد شد، عرض كردند شما ببنديد، مگر اونها آب نبستند، فرمود: نه، آب را خداوند مباح كرده، من آب را بر اونها نمىبندم. تقوا بود كه به پيغمبر در جنگ اجازه نداد هنگامى كه خيبر در محاصره بود مسير آب را پيدا كردند، آب را ببندند، آلوده به زهر كنند، فرمود تقوا اجازه نمىدهد. تقوا يك معنى خيلى وسيعى است در اسلام كه در تمام نمازهاى جمعه در خطبهها يكى از واجبات تقوا را بايد توصيه كنند، يك همچين وسعتى دارد بهرحال برويم انشاء اللَّه در سايه كلمات مولا
علىعليه السلام، از ارشادات اون حضرت استفاده كنيم از خدا هم بخواهيم توفيقمان بدهد كه اين روى بسيار گرانبها و مؤثر اجتماعى انشاء اللَّه در وجود هممان پيدا شود.
برگرديم به بحث چگونگى اجراى حدّ قذف، بحث در اين بود بايد از روى لباس باشد ديروز دلائل و بحثهاشو گفتيم، فقط يك دونه استثناء در روايت سكونى بود كه فرمود لباسها را بايد تنش باشد از روى لباس شلاقش بزنند الا الرداء، البته اين روايت سكونى، سندش محل بحث است كه ديروز اشاره كردم ولى من فكر نمىكنم در روايت سكونى كه اشاره به مسأله رداء شده، يك تعبّد باشد بلكه اين يك چيزى است كه على القاعده است، اگر يك رداء و محكم و كلفتى داشته باشد، بپوشد، غرض از جلد از بين مىرود، نقض غرض است، لا يحسُّ الم الجلد، مىخواهند دردش بگيرد، احساس نمىكند، اين نقض غرض مىشود، حديث سكونى عن النبىصلى الله عليه وآلهنبود ما هم مى گفتيم باز، مى گفتيم يك عباى كلفت يك پوستين نبايد تنش باشد، به عكس يك عباى نازك، ردائش نازك باشد، مىگوييم عيب ندارد يا نه، يك لبّاده، رداء نه، يك پالتوى كلفت كه كار شش تا عبا را مىكند، اون را هم مىگوييم نه، مى خواهم عرض كنم اين گونه استثنائات جنبه تعبّد ندارد كه ما خيال مىكنيم، اين جنبه اين است بايد چنان لباسى داشته باشد كه نقض غرض نشود، دست يك فقيه سليم الفكر و مستقيم الذهن بدهند مى فهمد كه اين خصوصيت ندارد، دست يك آدم خشك بدهند مىگويد، نه، رداء خصوصيت دارد، نازك باشد و كلفت باشد، پالتو عيب ندارد، نازك باشد، كلفت باشد، اون ممكن است جمود كند اما تناسب حكم و موضوع و فلان و اينها را انسان در نظر مىگيرد مى فهمد، منظور اين است كه اين درد شلاق را احساس كند هر چه منافى اين باشد، نه، حالا
ردا باشد يا پوستين باشد يا وسيله ديگر باشد تفاوتى نمىكند. بنابراين ما از اين حديث سكونى يك تعبّدى خاصى نمىفهميم و لذا اگر سند هم درست نباشد به مضمونش فتوى مى دهيم و به عقيده من اون تعبيرى كه در كلام امام(قدس سره) بود لباس معتاد معمولى، مراد از معتاد هم اينطور بايد تفسير كنيم معتادى كه با فلسفه جَلد نداشته باشد، نقض غرض نشود.
برويم سراغ سومين مطلب، يضرب جسدهُ كلُّه الا الرأس والوجه والفرج، تمام جسدش را مىزنند مگر اين سه نقطه حسّاس، اين در روايات قذف نيست، استثناء نيست، تمام جسد را مىزنند، هست تو روايات قذف هست كه تفريق كنند بر جسد، اما الا استثناء وجه و فرج و رأس و اينها نيست تو روايات ما نيست، ولى تو رواياتى كه در باب زنا هست آمده و از اونجا مىتوانيم به اينجا بياييم وقتى
بر زنا كه شديدتر است گناه عظيمترى است استثناء است حتماً در مانحن فيه هم استثناء است، بعلاوه احاديثى كه در زمينه استثناء رأس و وجه و فرج آمده در زنا كلمه زنا توش نيست كلمه الحد است، دارد الحد، مىخوانم عبارت را، تفريق بر تمام بدن مىشود الا اينها، روايت ضراره(1) عن ابى جعفرعليه السلامروايت ظاهراً روايت خوبى از نظر سند هست قال يُضرب الرَّجل الحدُّ قائماً، مرد ايستاده بهش مىزنند، كه در باب زنا گفتيم ايستاده بودن ضرب شلاق را كم مىكند، بخوابد از بالا بياورد پايين حسابى داغون مىكند، اما ايستاده از بغل بزنند ضرب شلاق گرفته مىشود، اسلام خواسته بالاخره يك كار معتدلى بشود يُضربُ الرجل الحدّ قائماً والمرأه قاعدتاً، زن بايد نشسته باشه، باز هم ضربش كمتر مىشود، مرد ايستاده باشد و يضرب على كلِّ عضو، تمام
اعضاء مىزند، ويترك الرأس والمذاكير، سر و فرج استثناء است اين رأس كه گفته مىشود وجه هم شامل مىشود چون سر فقط اونجايى كه مو مى رويد كه جزء سر نيست از گردن به بالا سر است بنابراين صورت هم جزء سر است وقتى رأس استثناء شد صورت هم جزئى از آن است، اين حديث 1 باب 11 بود، و حديث 6 باب 11، مرسله حريض است، اماً اخبره عن ابى جعفرعليه السلامانه قال يفرَّق الحدّ، دارد حدّ زنا، عام است شما نگاه نكنيد ببينيد مرحوم صاحب وسائل تو ابواب زنا آورده، تيتر هم بهش داده مثلاً كيفيت الجلد فى الزّنا وجملة من احكامها، تيتر صاحب وسائل خيلى خوب است ولى گاهى انسان را به اشتباه و خطا مىاندازد، يك تيتر اون بالا مىخواند باب هم، باب زنا است، تيتر هم تيتر حدّ زنا است ذيلش يك حديث مىآورد، حديث مطلق است انسان گرفتار ذهنيت اشتباهى مىشود و خيال مىكند اين حكم منحصر به باب زناست و اين را بايد در تمام احاديث وسائل به هوش بود، اين تيتربنديها كار خوبى است ولى گاهى مشكلآفرين است انسان را از مسير ممكن است به اشتباه بياندازد. حالا اگر اين تو وسائل نبود روى يك كاغذ مستقل مىنوشتند به دست شما مىدادند، در يك كاغذ جدايى نوشتند يضرب الرجل الحدّ قائماً والمرأه قاعدتاً، شما مىگفتيد چى؟ حدّ عام است، مرسله حريض هم اماً اخبره عن جعفر عن ابىعليه السلام انه قال يفرّق الحدّ على الجسدِ كله ويتّقى الفرج، اينجاها تعبير به فرج شده، ويتّقى الفرج والوجه، صورت و فرج و يضرب بين الضربين، اين يضرب بين الضربين اين انسان را به چه فكرى مىاندازد؟ كه اين بنظر مىرسد مناسب با حدّ قذف شرب خمر است، اين دو تا چون اينها بين الضربين است و اين اصلاً مناسب باب زنا هم نبود. ذيلش يستشم كه مال قذف است و شرب خمر فبنا على ذلك، اين دو تا عام
است يا بعضيش خاصّ به قذف شرب خمر است و ما نمىتوانيم بگوييم در مانحن فيه بدون حديث هستيم در مانحن فيه حديث داريم كه دلالت بر مقصود مىكند و هم تفريق بر تمام جسد مورد قبول است و هم استثناى رأس و فرج و وجه و اينها. دقت كنيد اينجا يك نكتهاى هست و آن اين است آيا باز اينجا برويم سراغ يك تعبّد خشك، بگوييم سر، صورت، فرج، ديگه هيچ كجا استثناء نيست، بخوابون اين طرف راست زير استخوانهاى دندهها كبد انسان است همانجا را محل قرار بده بزن ولو خطر ايجاد كند يا منظور اين است مواضع خطر را بايد پرهيز كرد، سر خصوصيتى ندارد، سر خطرناك است، بزنى بهش خونريزى مغزى ممكن بكند، صورت بزنى كور مىكند، فرج بزنى ممكن بكلى اين را ناقص العضو بكند، حالا اگر جاهاى ديگر هم ما مىبينيم بعضى جاها بزنيم منتهى به خطر يا نقص عضو مىشود، نكنيم تعبّد است؟ نه، و لذا بايد اونهايى كه اجراى حدّ مىكنند مراقب باشند به جاهايى بزنند كه ايجاد خطر و نقص عضو نكند، اگر جايى بزنند كه ايجاد خطر و نقص عضو مىكند مثلاً نوك انگشتانش را بگيرد صد تا شلاق بزند به او، يا ده تاشو به اون بزند تفريق مىكنيم بطوريكه انگشتان از كار بيفتد، اعصابش از كار بيفتد، ناقص الخلقه بشود، - مىگويند اگر روايت مىگفت مواضع خطر، بهتر بود اين براى اين است كه مردم شيرفهم بشوند، مواضع خطر كلى است نمىفهمند ولى اسمش را ببرند، مىگويند آهان توى سر نزن، توى صورت نزن، در فرض نزن، نازل خطر كبرايى است ممكن است نتواند تطبيق كند ولى ما مىفهميم كه منظور مواضع خطر است و اينها خصوصيتى ندارد.
و اما تفريق بر اعضاء، از اين دو حديثى كه گفتم معلوم شد ولى در باب
قذف تفريق بر اعضاء را داريم، در باب قذف دو تا حديث داشتيم مال اسحاق بن عمار، يك حديث 3 از باب 15 بود، يك حديث 6 از باب 15 بود از ابواب قذف، مىفرمود يضرب الجسد كله، يك حديث از امام صادق بود يك حديث از امام على بن موسى الرضا يا از امام ابوالحسن الكاظمعليه السلام، اون مىگفت تفريق بر جسد كن، استثناء نداشت استثنائش از اون حديث باب زنا فهميديم كه آن بود ولى تفريق بر جسد، حالا تفريق بر جسد هم شايد فلسفهاش همين باشد كه ايجاد خطر نكند، يك عضو خاصّ بزنند و متمركز كنند ضربه را فقط تو گودى كمر، ممكن است نخاعش آسيب ببيند، ستون فقرات آسيب ببيند، اما از بالا تا پايين، از پايين تا بالا بيايند، برگردند، تجزيه بشود بر اعضاء، هم مىكند كه هدف و غرض بوده و هم مشكل نقص عضو براى او ايجاد نمىشود.
و اما چهارمين مطلبى كه باقى مانده من يك تكهاش را بگويم يك تكهاش مىماند، مسأله تشهير قاذف است، چهارمين فرع كه در آخر كلام تحرير بود كه على رأىٍ يُشهر، يعنى مىآورندش دور شهر مىگرداننش يا نه، نمىگرداننش در شهر، امروز راههاى ديگر دارد تو روزنامه مىنويسند ايها الناس فلان كس قاذف بوده، قرآن مجيد فرموده است ولاتقبلو له شهادتاً ابدا، بدانيد شهادت فلان كس قبول نيست، يُشهر، يُشهر با وسائل مختلف ممكن است حاصل بشود. اين تعبير در كشف اللسام(2) هست مىگوييم ويشهر القاذف اى يعلم الناس بحاله، يعلم الناس بحاله يعنى چه؟ يعنى مردم را از حال او آگاه مىكنيم، يجتنب شهادته، تا شهادتش را كسى نپذيرد، اين هم يك مجازات معنوى - روانى است كه از اون شلاقه اى بسا دردناكتر است. كما يشهر
الشاهد الزُّور، در شاهد زور يعنى كسى كه شهادت به باطل بدهد در اونجا دليل دارد كه بايد بيايند اين را مشهورش كنند حتى داريم يطاف بهم، روايتش اين است در حديث 1 از باب 11 از ابواب بقية الحدود، آخر حدود يعنى صفحات آخر جلد 18 ابوابى است بنام ابواب بقية الحدود، ص 570 به اونطرف است تقريباً، در اونجا يك باب يازدهى است كه راجع به شاهد زور حديث 1 باب 11 مىگويد يجلدون حداً ليس له وقت، اينها را ضربه مىزنند ليس له وقت يعنى چه؟ يعنى وقتش، وقت به معنى اندازه است در اينجا، وقت به معناى مكان مىآيد به معنى زمان هم مىآيد به معنى تأييد هم مىآيد ليس له وقت يعنى مقدار ندارد يعنى تعزير است يعنى اندازه ندارد، ميقات را چرا ميقاتش مىگويند، چون يك محلّ معيّنى است شاهد زور تعزير دارد حدّ كه ندارد، غير قذف است فذلك الى الإمام، اين هم شاهدش، فذلك الى الإمام چند تا بزند الى الإمام، ليس له وقت است، اندازه ندارد و يطاف به حتى يعرفهم الناس، حالا آيا از اونجا مىتونيم بياييم بحثهاى ديگر يا نه؟ و دلائل ديگر چيست؟ روز شنبه انشاء اللَّه تمامش خواهيم كرد.
وصلى اللَّه على سيدنا محمد.
1) . حديث 1، باب 11 از ابواب حدّ زنا.
2) ج 2، ص 414.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...