• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين
    و صلّى اللهُ على سيّدنا محمدٍ وآله الطّاهرين لاسيّما بقية اللَّه المنتظر ارواحنا فداه‏
    ولا حول ولا قوّة الا بالله العلىّ العظيم
    باز هم يك سوره حمد براى شفاى عاجل آيت اللَّه اراكى بخوانيم. بعضى از آقايون عبارت مغنى ابن قدامه را كه ما هم ديروز عين عبارت را نقل كرديم نوشته‏اند كه عامّه اعتقادشون اين است كه نصف مى‏شود حدّ قذف عبد و امِ و اجماع بر اين است مگر شاذّى، ما هم ديروز عرض كردم شهرت هم معنيش همين است شاذّ مخالفند حالا اگر اجماع را اتفاق الكل بدانيم اين را مى‏گويند شهرت اگر اجماع را اتفاق كل ندانيم مى‏شود اسمش را اجماع گذاشت. برگرديم به سوى بحثى كه درباره چگونگى حدّ قذف داشتيم. درباره حدّ قذف و اين كه هشتاد تازيانه است آنچه بايد بگوييم، گفتيم لافرق بين الرجل والمرأه ولا بين عبد والحرّ، و در هر حال هشتاد تازيانه است. در ذيل اين مسأله دو تا روايت است كه اين هيچ كس بهش عمل نكرده منتهى دو روايت را مى‏خوانيم و توجهى هم برايش كرده‏اند توجيهش را هم ذكر مى‏كنيم چون روايات كه خوانديم همش هشتاد تازيانه بود به استثناء، يك روايت كه چهل مى‏گفت، آمديم توجيه كرديم ولى دو حديث هم داريم نه هشتاد مى‏گويد نه چهل، يك حديثش مى‏گويد پنجاه تازيانه مى‏زنند كه با هيچ قولى سازگار نيست. يك حديثش مى‏گويد ثمانون إلا صوتاً أو صوصتين، هشتاد يكى كم يا دو تا كم، اينهم هيچكس نگفت ببينيم اين‏
    دو تا حديث را من بخوانم ما اينها را مى‏گوييم روايتان مهجورتان، دو روايتند كه مهجورند همه اصحاب اينها را كنار گذاشته‏اند. حديث اول روايت سماعه است(1) ما رواه السماعه قال سألت عن المملوك يفترى على الحرّ قال عليه خمسون جلده، پنجاه تازيانه، اين نه مشهور گفته‏اند نه غيرمشهور گفته‏اند نه سنّى گفته نه شيعه گفته، هيچكس پنجاه تازيانه در اينجا نگفته، مرحوم شيخ طوسى (رضوان اللَّه تعالى عليه) كه روايات شاذه را تفسير مى‏كند معمولاً آمده اينجا را تفسير كرده شايد اين از باب تعزير بوده، قذفى بوده غير جامع الشرايط، چون قذف بايد جامع الشرايع باشد تا هشتاد تا بزنند، صريح باشد، چنين باشد چنان باشد، اما اگر قذف غير جامع الشرائطى بود كه باعث هتك مؤمن بود بايد تعزير بشود، تعزير هم مى‏تواند پنجاه تا باشد، انگشت روى يك مصداق تعزير گذاشتند پنجاه تا، يك احتمال هم بنده دارم و آن اين است من احتمال مى دهم اين نقل به معنا كرده روايت اين بوده عليه نصف العذاب، اين نمى‏دانسته كه راوى نصف عذاب، نصف هشتاد تا است، چهل تا مى‏شود، بنا به قول تقيّه، شاذ، خيال كرده عليه نصف العذاب، يعنى نصف صد تازيانه مال حد زنا، گفته خمسون، راوى نقل به معنا كرده به گمان اين كه نصف العذاب نصف حدّ زناست، اون صد تاست، نصفش پنجاه تاست. بالاخره اگر اين دو احتمال را قبول نكنيد حمل بر تعزيرى كه شيخ طوسى گفته يا حمل نقل به معنايى اشتباهى كه بنده عرض كردم بالاخره اين بايد طرح بشود، يطرح، نمى‏دانيم، اشتباه است احدى بهش بها نداده، حديث دوم هم حديثى است از ابى جعفرعليه السلام(2)فى العبد يفترى على الحرّ قال يجلدُ حدًّ إلا صوتاً أو صوتين، اين حديث هم شيخ طوسى آمده حملش كرده بر تعزير، گفته‏
    اين قذف جامع الشرائط نبوده، صريح نبوده، جايى بوده كه حدّ متعلق نمى‏شده، تعزير تعلق پيدا مى‏كرده، تعزير هم حدّ است الا صوتاً أو صوتين، اينهم از باب مثال است. تعريزات، كنايات، اونجايى كه ظهور عرفيه قابل ملاحظه نداشته باشد يا صراحت يا ظهور عرفيه قابل ملاحظه اگر نداشته باشد و هتك و ايذاء مؤمن بشود تعزير دارد، سابقاً هم عرض كرديم. على كل حال اين دو روايت را هم ذكر كرديم تا تصور نكنيد اين دو روايت مشكلى ايجاد مى‏كند، نه، دو روايت مهجور است مطابق قواعدمان، روايات معرضون عنها اونهم معارض با روايات متعدده قابل ملاحظه، مسلم بايد كنار گذاشته بشود. اصل مسأله تمام شد برويم سراغ فروع مسأله، شاخ و برگها.
    و اما اين بيش از اين بحث ندارد، معطل نكنيم خودتون را، برويم سراغ فروع مسأله، الاوّل، الضربه يكون متوسطاً فى الشدّه، اون ضرب تازيانه قذف بايد متوسط بالشدّه باشد لايبلغ الضرب فى الزنا، به اندازه ضرب فى الزنا نبايد باشد، به اون شدّت به او حدّت نبايد باشد نه شُل باشد نه زياد شديد، متوسط، از كسانى كه تصريح به اين مطلب كرده‏اند مرحوم محقق در شرايع است، صاحب جواهر(3) هم پذيرفته متن شرايع را، عبارتى هم از رياض در اينجا يادداشت كرديم كه اون نشان مى‏دهد مسأله اجماعى است اصلاً، قال فى الرياض بل يضربُ ضرباً متوسطاً اتّفاقاً على الظاهر المصرّح به فى بعض الاباء وهو الحجّه، خب اين نشان مى‏دهد مسأله به عقيده صاحب رياض(4) نشان مى‏دهد كه مسأله شهرت خيلى وسيعى دارد كه تا اونجايى كه ادعاى اجماع هم شده مى‏خواهد بگويد نقل نكردند، اين رواياتى كه دلالت مى‏كند بر ضرب متوسط، اين روايات را مى‏خوانيم. اولين روايت، همان روايت اسحاق‏
    بن عمّار عن ابى الحسنعليه السلام، دقت كنيد ما دو روايت را از اسحاق بن عمار مى‏خوانيم ببينيم فرقش چيست؟ اسحاق بن عمّار عن ابى الحسنعليه السلامقال يضرب المفترى ضرباً بين الضربين، نه چندان شديد نه چندان ضعيف، شديدش كه خب زنا است، خفيفش كدام است كه اين حدّ وسط است، تعزيرات، تعزيرات خفيف‏تر از حدود است بنابراين بين ضرب زنا و ضرب تعزيرات كه در بعضى از احاديث هم تصريح شده كه منظور از متوسط همين است، تعزير خفيف است، زنا شديد است، بينهما قذف است. اين حديثِ 3 از 15 است. حديث دوم، حديث 6 از 15 است باز هم روايت اسحاق بن عمّار عن ابى عبداللَّهعليه السلامقال يجلد الزانى اشدّ الحدّ، تا مى‏رسد به فالمفترى، شاهد اينجاست قال ضَربٌ بين الضربين، اين حديث عين آن حديث است يا غير آن حديث است دو تا حديث است يا يك حديث است؟ دو حديث است، اون عن ابى الحسن بود، اين عن الصادقعليه السلام بود، دو روايت مختلف است از دو امام، معلوم مى‏شود اسحاق بن عمار از هر دو امام اين مطلب را شنيده است بنابراين نگوييد راوى اسحاق بن عمار است راوى يكى است پس حديث... نه، دو حديث است از دو امام شنيده است. و اما حديث ديگر، حديث 5 از باب 15 است، خبرُ مسمع بن عبدالملك عن ابى عبداللَّهعليه السلامقال قال رسول اللَّهصلى الله عليه وآلهالزّانى اشدُّ ضرباً من شارب الخمر وشارب الخمر اشدُّ ضرباً من القاذف والقاذف اشدُّ ضرباً من التعزير، اين ضربٌ بين ضربين اينجا معنا مى‏شد، چهار مرحله درست شده توى اين حديث، زانى درجه اول، شارب خمر دو، قاذف سه، تعزير چهار، سلسله مراتب است، حالا چطور اينها را درجه بندى بكنيم ديگه اون با انصاف اون كسى است كه مى‏خواهد شلّاق بزند. چهار درجه مختلف براى اينها بايد قائل بشود كه اين هم كار واقعاً مشكلى هست،
    خب اين سه تا روايت، يك روايت هم از ابوبصير داريم(5) در ابواب حدّ مسكر است، اينجا نيست. يك حديث هم بيشتر ندارد عن ابى بصير فى حديثٍ قال سألت أن السكران والزانى تا اونجا كه فرمود ضرباً بين الضربين، اون چهار تاست، علاوه بر اين احاديثى هم در مستدرك الوسائل، بعضى احاديث هم اونجا داريم شايد مجموعاً هفت، هشت تا حديث بشود و من العجب اين كه صاحب جواهر فقط دو تا از اين احاديث را نقل كرده، گاهى هم انسان خيال مى‏كند منحصر به اين دو حديث است چون نمى‏گويد ومثلهما غيرهما، فقط استناد به دو حديث از اين احاديث مى‏كند با اين كه شايد به هشت حديث بالغ بشود كه چهار تاش را ما از رسائل خوانديم. در ميان اين احاديث بعضى از اسناد معتبرند، مستفيض هم كه هست. بعضى از اسناد اين حديث معتبر است بعلاوه مستفيض است بعلاوه معمول باصحاب است، سه جهت دارد هم معتبر دارد هم مستفيض است هم معمول بهاى اصحاب است تا آنجايى كه ادعاى اجماع شده است ما بايد به اين معنا عمل كنيم. بعضى‏ها ظاهراً در اينجا به اصل هم تمسّك جسته‏اند كه اصل هم اقتضاء مى‏كند ضرب متوسط بزنيم، مى‏شود بفرماييد اين چه اصلى است؟ اصل عدم ايذاء مؤمن إلا ماخرج بالدليل، اصل برائت نيست اينجاها، اصل در اينجا به معنى قاعده است، وانه ممات، ايذاء مؤمن جايز نيست إلا ماثبت، قدر مسلمى كه ثابت شده متوسط است زائد بر آن، قوى‏تر، نه، اينها از قبيل متباينين نيست اقل و اكثر است ديگر، شما دستت را يك وجب بلند كنى، پنج وجب بلند كنى، خب اينها اقلّ و اكثر است، اين ضرب شديد و خفيف در نظر عقلاء متباينين نيست، اقل و اكثر است ماييم و روايات و آياتى كه مى‏گويد ايذاء مؤمن به هيچ وجه‏
    جايز نيست الا ماثبت، آنچه ثابت شده متوسط است اگر هيچ دليل هم نداشتيم، شك مى كرديم، مى گفتيم متوسط است، چرا؟ چون اصل عدم ايذاء مؤمن الا ماخرج بالدليل اثبات اين مطلب را مى‏كرد، نتيجه اين شد ضرب متوسط بودن هم مشهور ادعاى اجماع برش شده هم روايات متعدد داريم هم مطابق اصل است مخالفى هم در مسأله نيست از اين فرع اول بگذريم برويم سراغ فرع دوّم.
    فرع دوم، لايجرد القاذف من ثيابه، لايجرد، برهنه نمى‏كنند، لايجرد القاذف من ثيابه بل يضرب فوق ثيابه، بالاى لباس مى‏زنند البته مى‏خوانيم تو يكى دو تا روايت داريم ردائش را بايد بردارد يك عباى زمستانى كلفتى هم پوشيده با همان بخوابوننش و بزنند، هيچى اون قلقلكش مى‏شود در واقع، ردائش را بايد برداريم مى‏خوانيم تو روايت رسول اللَّهصلى الله عليه وآلههست تو روايت تحرير الوسيله استثناء نكرده‏اند رداء را ثوب معتاد گفتند ولى تو حديث داريم ببينيم چكار بايد بكنيم اين احاديث را، و اما مسأله از نظر اقوال باز ادعاى اجماع شده در اينجا كلامى از كشف اللسام مى‏خوانيم اونجا كلامى از رياض خوانديم اينجا كلامى از كشف اللسام(6)، دارد ويجلد القاذف بثيابهِ ولا يُجَرَّدُ اتفاقاً، اتفاقاً ادعاى اجماع است ديگه، اتفاقاً كما هو الظاهر يعنى ظاهر اين است كه مسأله اجماعى است قاذف نبايد برهنه بشود در باب زانى مى گفتند برهنه بشود كه ما حالا اونجا هم يك حرفى داشتيم در اينجا قاذف نبايد برهنه بشود. مخالفى هم در مسأله نقل نكردند كسى بگويد برهنه بشود، روايات هم متعدد داريم يداللَّه عليه اخبارٌ كثيره، روايات را مى‏خوانم يكى همين روايت اسحاق بن عمار بود كه الان خوانديم از امام صادقعليه السلام، حديث 6 باب 15 بود خوانديم، دو تا روايت داشتيم از
    اسحاق بن عمار، روايت اسحاق بن عمار، بله، همين است 6 باب 15 از ابواب قذف عن ابى عبداللَّهعليه السلامامام صادقعليه السلامفرمود قلت فالمفترى قال ضربٌ بين الضربين فوق الثياب يضرب جسدهُ كله، اين فرع بعد است تمام بدن را مى‏زنند يضرب جسدهُ كلّه، تمام بدن را مى‏زنند فوق الثياب، فوق الثياب كه گفته شد همان تعبيرى كه مرحوم امام(قدس سره الشريف) دارد در تحرير الوسيله منصرف به ثياب معتاد مى‏شود نه يك ثياب اضافى بپوشد، فوق الثياب يعنى ثيابى كه معمولاً مى‏پوشد كه ايشون هم در عبارتشون داشتند ثياب معتاد، انصراف اين تعبير هم به ثياب معتاد است انصافاً، حالا اون رداء را ولو معتاد باشد بر مى‏دارند اون دليل خاص دارد اگر دليل خاص نداشت ممكن بود. زمستان با اون لباس زمستانى مى‏زنند تابستان هم با اون لباس زمستانى مى‏زنند ولى مى دانيد شلّاق زمستان از شلّاق تابستان دردناك‏تر است. اين يك حديث، باز حديث ديگرى داشت همين سماعه از ابوالحسنعليه السلامكه گفتيم دو حديث است از دو امام نقل كرده. روايت سه همين باب، اسحاق بن عمار عن ابى الحسن، 3 باب 15 بود خوانديم الان، قال المفترى يُضربُ بين الضربين يُضربُ جسدهُ كلّه فوق الثيابه، شاهد ما اينجاست فوق ثيابه، اين دو حديث، با صراحت مى‏گفت مافوق الثياب، حديث سومى داريم سكونى عن الصادق كه اونهم در باب 15، حديث 4، عن السكونى و نوفلى مفصلى كرديم خيلى محل كلام هستند عده‏اى اين را ثقه مى‏دانند رواياتش را صحيحه مى‏دانند، خيلى روايات دارد، بعضى‏ها هم اعتبارى قائل نيستند ما نتوانستيم بالاخره معتبر بدانيم اين روايت را، بحث رجالى مفصلى كرديم حالا ديگه تكرارى لازم نيست بهرحال، رواياتشون متضافره در اينجا مستفيضه اينجا، مشكلى ايجاد نمى‏شود عن رسول اللَّه، عن سكونى عن ابى عبداللَّهعليه السلامقال‏
    اميرالمؤمنين، سكونى از امام صادق، امام صادق از اميرمؤمنين، اميرمؤمنين از پيغمبر اكرم، عن رسول اللَّهصلى الله عليه وآلهان لاينزع شى‏ءٌ من ثياب القاذف إلا الرِّدا، نه تنها اين نيست يكى از رواياتى كه رداء دارد رداء را استثناء كرده اين روايت است الى غير ذلك مما ورد فى هذا المعنى، رواياتى ديگرى هم داريم كه همين معنا را اثبات مى‏كند و ظاهرش اين است كه بايد از روى لباس بزنى. باز دوباره بعضى‏ها اينجا به اصل تمسّك جسته‏اند مى‏شود اصل در اينجا هم بگيريم، شك داريم، برهنه مى‏توانيم بزنيم يا فوق الثياب بزنيم؟ بايد بزنيم اما اولو الامر، بين مجرد و بين فوق الثياب، مرحوم كاشف اللسام مى‏گويد بالأصل،
    به اصل هم تمسّك جسته، اين چه اصلى است؟ همان اصل سابق است اصل عدم ايذاء مؤمن إلّا ماخرج بالدليل، اينجا اقل و اكثر است تقريباً اقل و اكثر است يعنى روى بدن زدند اقل و اكثر كيفى است نه اقل و اكثر كمّى، چون گاهى اقلّ و اكثر كميّت گاهى كيفيّت است ما هم در اقل و اكثر كميّتى بين ده تا و پانزده تا مى‏آييم جارى مى‏كنيم اقل را هم در اقل و اكثر كيفى، چه تفاوت مى‏كند؟ عقلاء مى‏گويند اين اقلّش مسلّم ساعد ولم مشكوك، اصل عدم ايذاء مؤمن است شما شلاق مى زنيد درست است روى لباس، بدون لباس، ظاهرش متباينين است مجرّد و مع اللباس متباين است نقطه ضد هم هستند، با لباس، بدون لباس متباين است وجود عدم است، قبول داريم ولى اون ضرب از نظر كيفيت اقلّ و اكثر مى‏شود ضرب مافوق اللباس اقل است ضرب بدون لباس اشدّ است اكثر است. ما بعيد نمى‏دانيم ولو در باب اقلّ و اكثر اگر نظرتون باشد ما در علم اصول اقل و اكثر كيفى را نداشتيم كسى هم متعرّض نشده بود تمام بحثهاى اقلّ و اكثرى كه در اصول خوانديم اقلّ و اكثر
    استقلالى و غيراستقلالى، اقل و اكثر كميّتى بود ولى همان ادلّه‏اى كه در اقلّ و اكثر كميتى هست در كيفيت هم مى‏آيد، قدر متيقنى دارد ظاهر مشكوك است اصل عدم جواز مشكوك است، ايذاء مؤمن بيش از اين نبايد كرد، پس اين اصلى كه كاشف اللسان گفته ما اين اصل را بد چيزى نمى‏دانيم، بگذاريد توسعه بدهيم مسأله اقلّ و اكثر را از كميت به كيفيت بكشانيم در خيلى از ابواب هم از آن بتوانيم استفاده كنيم، بد چيزى نيست ادلّه، همان ادله هست و همان حال جارى است.
    من اين بحث را بايد امروز به يكجايى برسانيم نه اين كه اين مسأله بكلى تمام مى‏شود اين فرع دوم داريم تمام مى‏كنيم. يك صحيحه‏اى داريم روايت صحيحه، صحيحه محمد بن قيس، اون تعبير دارد كه يعرى‏، به عين، يُعرى‏، يعنى عريانش مى‏كنند، روايت 16 از باب 4 است عن محمد بن قيس اين سند، خيلى جاها تكرار مى‏شود عن النزع عن عاصم عن محمد بن قيس عن ابى جعفر، محمد بن قيس از كسانى بوده كه قضاوتهاى علىعليه السلامو كارهاى اميرمؤمنان علىعليه السلامرا زياد نقل كرده، خوشبختانه رواياتش هم معتبر است و خيلى جاها مشكل‏گشا، حالا اينجا مشكلى از كار ما نمى‏گشايد ولى خيلى جاها روايات محمد بن قيس صحيح است، مشكل گشا است. قال قضا اميرالمؤمينعليه السلاماين را هم بدانيد محمد بن قيس از امام باقر نقل مى‏كند، امام باقر از اميرالمؤمنين، محمد بن قيس از اصحاب امام باقر بوده زمان علىعليه السلام نبوده، اين روايتش عن ابى جعفر قال قضا اميرالمؤمنينعليه السلامفى المملوك يدع الرجل لغير ابيه، يعنى چى؟ مى‏گويد تو پسر اين پدر نيستى كه مى‏گويند فرزند اين پدر هستى، مال اون هستى، يعنى العياذ باللَّه مادرت زانيه است، قال عرا أن يُعرى‏ جِلده، ندارد كتكش هم بزنند، داده برهنه‏اش كنند، برهنه مقدمه است براى حدّ عرا أن يعرى‏ جلده،
    اين عبارت رسائل بعين است، صاحب جواهر مى‏گويد نسخه اصلى كه صاحب جواهر نقل مى‏كند اين يفرى‏ هست، ف، مى‏گويد فرى به معنى شكافتن است، عرى‏ أن يفرى‏ شكافتن است، عرى‏ أن يُفرى جلده، بشكافند يعنى چه؟ ما حدّى نداريم بدهند كسى بشكافند، اونوقت مى شود حديثى كه مهجور و نامأنوس و غير معمول بهاست. حالا يُعرى‏ آدم مى فهمد، يفرى‏ نمى‏فهمد، ولى يُعرى هم يك عيب دارد عيبش اين است برهنه‏اش مى‏كنند براى چى؟ آخه ندارد كه مقدمه است من مى بينم كه بايد پوست بدن اين را برهنه كنند. بهر حال مى‏شود بگويند پوستش را بكنند دستش اون را بدهند لابد پوست بيچاره را مى‏كنند.... على كل حالٍ اين روايت نمى‏تواند با اين اختلاف نسخه با اين كه مهجورٌ عنها يذهب است مفتاح به نيست نمى‏شود به اين روايت فتوا داد لاسيّما كه اين حديث يك ذيلى دارد اون ذيلش هم از عجائب است. مرحوم صاحب رسائل ذيلش را آمدند شرح 17 گذاشتند، اين 16 از باب چهار بود، ذيل هفده‏اش كرده‏اند در حاليكه ذيل بغل ندارد معلوم نيست يك روايتى ديگرى باشد ذيل اون روايت باشد. شانزده داشت محمد بن قيس قضا اميرالمؤمنين، هفده دارد قال اصلاً ادامه همان سند است ادامه همان سخن است در كتابهاى ديگر با هم ذكر كردند همه همان، ويحتمل اين كه يك روايت باشد و اين ذيل چيز عجيبى است و آن اين است وقال فى رجلٍ دو يعنى أبيه أقم بينتك، كسى گفتند اين پسر اين پدر نيست فرمود بينه را بياور، امكنك منه، بينه بياور تا من وادارم حدّ زنا بزنى، امكنك منه يعنى حدّ زنا بزنى اگر بينه آوردى، فلما اتا بالبينه قال انه امه كانت امه، مادرش اَمه بوده، قال ليس عليك، چون قذف ام است حدّ ندارد يكى از شرائط قذف، ثمَّ كما ، اون به تو فحش داده تو هم يك فحشى نثارش كن، اين‏
    همان است كه در بين مردم مى‏گويد، مى‏گويد يكى گفت ده تا جوابش دادند، يا نه يكى گفت يكى شنيد، يكى گفت يكى شنيد، ذيل اين حديث تصريح كردند علماء، احدى قصاص باب قائل نيست، ، كسى دست كسى قطع كند قصاص دارد اما اگر دشنام باشد، دشنام قصاص ندارد اين اجماعى است اين از مسلمات است اين در مقابل كسى به عينه عمل نكرد. اين مقدمه انشاءاللَّه.


    1) . حديث 20، باب 4.
    2) حديث 19 از باب 4 از ابواب قذف.
    3) جواهر، ج 41، ص 430.
    4) رياض، ج 2، ص 481.
    5) حديث 1 از باب 8 از ابواب حدّ المسكر
    6) ج 2، ص 414.